« آواي رودکوف» خود را به اخلاق حرفه‌اي روزنامه‌نگاري پايبند مي‌داند و مبناي فعاليت اين سايت بر سه اصل « بيطرفي » ، «دقت » و « انصاف » استوار است.

      
کد خبر: ۲۱۱۶۳
تاریخ انتشار: ۱۵ بهمن ۱۳۹۶ - ۱۳:۰۴
گزارش /زهرا داوودی
دختر 23 ساله یاسوجی که در اثر یک بدشانسی دچار بیماری کلیه می شود اکنون سخت ترین روزهای زندگی اش را می گذراند روزهایی که جای خالی مادر را احساس می کند.
به گزارش پایگاه خبری آوای رودکوف؛زهرا داوودی در تازه ترین گزارش خود به سراغ دختر 23 ساله یاسوجی رفت که در اثر یک بدشانسی دچار بیماری کلیوی شده و اکنون سخت ترین روزهای زندگی خود را سپری می کند.

داوودی در گزارش خود نوشت: در بخش دیالیز بیمارستان که وارد شویم فضایی سنگین و نگاه های خیره کننده حکم فرماست نگاه هایی عمیقی که گاهی توان ایستادن نداری و تنها سرت را پایین می اندازی و رد می شوی در بخش دیالیز بیمارستان زندگی در لوله های خونی جریان دارد نه در خانه های گرم و در کنار خانواده.

در اینجا انتظار معنا پیدا می کند انتظار برای خوب شدن انتظار برای رهایی از دیالیز شدن مداوم و انتظار برای داشتن زندگی عادی اما اینجا گاهی آنقدر از زندگی ات خسته می شوی که تنها در انتظار مرگ میمانی و آرزوی دیگری نداری.

شیلنگ پرخونی که یکسر آن به سرخرگ و سیاهرگ دستان بی رمق این افراد  و سردیگر آن به دستگاه دیالیز وصل است تا خون زندگی را در کلیه های آنها به جریان بیندازد زندگی که گاهی از بودنش گله می کنی و گاهی دلتنگش می شوی دلتنگ روزهایی که سالم بودی دلتنگ روزهایی که می خواستی  در کودکی، کودکی کنی اما نتوانستی، دلتنگ خنده هایی که می توانست از ته دل باشد اما نبود.

همه افرادی که بر روی این تخت های دیالیز بستری هستند هر کدام داستانی دارند داستان هایی که وقتی صحبتش را می کنند  اشک را از چشمانشان جاری می کند نگاه های پر از امید و شاید ناامیدی که پر از نگفته هاست پر از آرزوست آرزوهایی که از دست رفتند و دیگر شاید هیچگاه به دستشان نیاوری.

در اینجا در بخش دیالیز بیمارستان نگاه کردن به این افردا دلی بزرگ می خواهد چرا که سکوت می کنند و همه حرف هایشان در نگاهشان حبس شده است نگاه های بی رمقی که گاهی قطره ای اشک نا خود آگاه از آنها سرازیر می شود.

وقتی در اثر یک بدشانسی و یا بهتر بگویم در اثر نداری زندگی ات و سرنوشتت تغییر می کند و به سمت سختی پیش می رود وقتی همه امیدت در یک لحظه ناامید می شود وقتی می بینی بچه همسایه که هم سن توست چه انرژی دارد و  تو اینجا باید شیلنگ خونی که بهت وصل است را نگاه کنی گریه تنها راه تسکین توست.

 در زیر  داستان واقعی یکی از این دیالیزی ها را می خوانید کسی که هنرمند است اما این بیماری اجازه نداد خودش را نشان دهد، دختری که  در انتظار هزینه درمان نشسته است اینکه می گویم هنرمند است از خود نگفته ام اگر شما نیز نقاشی های او را در زیر ببینید بدون شک با من هم عقیده می شوید که هنرمند است و تمام دلتنگی هایش را بر روی کاغذ نمایش می دهد.

در گوشه ای از شهر یاسوج دختری 28 ساله دارای مدرک دیپلم معماری، زمانی که تنها 16 سال سن داشت به یک سرماخوردگی جزئی مبتلا شد که به دلیل وضعیت معیشتی سخت نتوانست از پس این بیماری ساده برآید و بعد از آزمایشاتی متوجه شد که همین بیماری ساده تبدیل به یک نوع بیماری خونی شده که بعد از چندین سال باید خون خود را دیالیز کند.

 دختری که دوست دارد مانند دیگر دختران این شهر ادامه تحصیل دهد ،تفریح و گردش داشته باشد لباسهای متنوع بپوشد اما چه فایده وقتی که باید سه روز در هفته، آن هم به مدت 5 ساعت بدون وقفه به دیالیز خون خود بپردازد.

این دختر جوان در طی این چند سال که بیمار بوده دو کلیه خود را از دست داد و مجبور شد پیوند کلیه انجام دهد  با پیوند کلیه فکر می کرد دیگر می تواند زندگی عادی اش را ادامه دهد و همچون بقیه زندگی کند و دیگر فکر و دغدغه دیالیز و اینکه هفته ای سه بار باید دیالیز کند را نداشت.

اما این خوشحالی و امید به زندگی زیاد طول نکشید و پس از چند سال دوباره بیماری اش شدت یافت و باز هم وضعیت کلیه اش به روزهای اول بازگشته است همان روزهای تلخی که فکر انجام مداوم دیالیز آزارش می داد و فکر می کرد دیگر هیچگاه تکرار نمی شود.

باز دوباره شدت این بیماری شروع شد و باعث شده وضعیت کلیه اش دوباره به روزهای اول برگردد شروع به دیالیز کند در اینجا مهر و محبت مادری شاید این دختر را آرام کند اما دریغا که مادر نیست که دل شکسته دختر را ارام کند مادری که سال های قبل از دنیا رفته است و مریم مانده با دو برادر و پدری بیمار.

پدر  نیز به دلیل کهولت سن و کم سو شدن چشمانش نیاز به جراحی چشم دارد و امرار و معاش خانواده را به سختی انجام می داد اما این روزها پدر پیر نیز دیگر به خاطر چشمهایش که کم سوتر شده نیز خانه نشین شده است، و مسؤلیت تامین معاش خانواده بر عهده ی این دو برادر است که این دو برادر خود نیز با سختی تأمین معاش می کنند.

وقتی در کودکی بی پولی باعث شد که یک سرمایه خوردگی ساده یک بیماری بزرگ را به وجود بیاورد این بار نیز شاید بی پولی بلایی بدتر از سال های قبل را برای این دختر رقم بزند کلیه هایی که دیگر توان کار کردن ندارند و دستان خالی که پولی برای درمان ندارند.

بیمار بودن سخت است و سخت تر اینکه هزینه درمان نیز نداشته باشی و در انتظار مرگ باشی این دختر به کمک من و شما و همه خیران و مسئولان استانی و خارج از استان نیاز دارد تا شاید بتوانیم گوشه ای از دردهایش را درمان کنیم.

 او مهر مادری را ندارد، زانوی مادر را ندارد که سرش را بر روی آن بگذارد و گریه کند پدر هست، اما هیچ چیز جای دستان پر مهر و نگاه های پر محبت مادر را نمی گیرد دختری که گاهی از دلتنگی زانوهایش را در بغل می گیرد و با صدای بلند صدایش می کند.

مادر من کاش بودی و دستانم را در بیمارستان می گرفتی کاش بودی و تنها دخترت را آرام می کردی و امیدواری می دادی کاش بودی که دستان پر مهرت را می گرفتم و بر روی زخم هایم می گذاشتم تا شاید آرام شوند.

 مریم نیز به کم خیرین و مسئولان نیازمند است تا هزینه های درمان ،دارو،آزمایشات و جراحی هایش را در صورت امکان تامین کند.

بس بگردید و بگردد روزگار................... دل به دنیا درنبندد هوشیار

ای که دستت می‌رسد کاری بکن................. پیش از آن کز تو نیاید هیچ کار

برای حفظ آبروی خانواده از آوردن شماره همراه و آدرس خودداری شده است هر فردی که قصد کمک هر چند کم را داشته باشد می تواند مبلغ مورد نظر خود را ضمن هماهنگی با شماره تلفن 07433235461 (وقت اداری)به دست این دختر هنرمند برساند.

گزارش/زهرا داوودی
نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
* نظر: