« آواي رودکوف» خود را به اخلاق حرفه‌اي روزنامه‌نگاري پايبند مي‌داند و مبناي فعاليت اين سايت بر سه اصل « بيطرفي » ، «دقت » و « انصاف » استوار است.

      
کد خبر: ۴۸۹۸
تاریخ انتشار: ۲۵ آبان ۱۳۹۳ - ۱۱:۴۰
من دختري بودم که شب‌ها روياهاي زيادي مي‌ديدم و صبح آن را زير خاک مدفون مي کردم...دنيا را خائني مي‌ديدم که هيچ وقت از من حمايت نمي‌کرد، نقشه‌هايم را مي‌خواند و لو مي‌داد...

 به گزارش سایت تحلیلی خبری آوای دنا  avayedena.com :

امتحاناتم تمام شده بود و من چيزي نداشتم که باهاش ذهنم مشغول باشه و دلتنگي ام را فراموش کنم. مامانم که ديد دمق نشستم، گفت: مي‌خواهي فردا يه مهموني مفصل بگيرم؟ جمع‌مان جمع مي‌شه و خوش مي‌گذره ! حوصله‌ات هم سر جايش مياد " ناراحت شدم.غرغر کردم که مي گم حوصله ام سر رفته، آن وقت شما مي خواهيد مهمان بازي کنيد؟
بابا، از آن يکي اتاق، صداي فرياد مرا که شنيد، آمد و گفت: عجب دوره زمانه‌اي شده‌ها! توي جواني، سر ما درد مي‌کرد براي دور هم جمع شدن و خاطره تعريف کردن و بازي‌هاي دسته جمعي، معلوم نيست شما جوان‌ها چتان شده!
حوصله حرف هاي تکراري پدر و مادرم را نداشتم؛ از خانه زدم بيرون؛ نمي‌فهميدم چند قدم برداشتم؛ رسيدم در کافي‌نت مجيد آقا؛ کافي‌نت شلوغ بود و همان يک دستگاهي که مجيدآقا هميشه براي من نگه مي‌داشت، منتظر من بود، طبق معمول تا رسيدم پاي کامپوتر نفسش را گرفتم و رفتم توي چت روم تا ببينم کدام يک از بچه ها آنلاين هستند.
رضا ، احمد ، حسن و ....زياد برام مهم نبودند؛ تا اينکه همان دوست هميشگيم را که هميشه منتظر آنلاين شدنش بودم، ديدم؛" افشين" !
تا صفحه باز آن را ديدم چشمم برق زد؛ با اينکه موقع ناهار بود و دائما به مادرم که نگران برگشتن به خونه بود رد تماس مي‌زدم با دوست جنتلمني که پيدا کرده بودم سرگرم شدم .... هنوز خودش را بعد يک ماه نديده بودم ولي دوستي‌هايمان هر روز در باز و بسته شدن صفحاتي در صفحه اي که تمام دلخوشيم شده بود محکم و محکم‌تر مي‌شد.
پسري ظاهرا آرام و مظلوم با چشمهاي قهوه‌اي و عينک بدون فريم، اولين بار که عکس او را در صفحه فيس بوکم ديدم براي ديدن مرد روياهايم سر از پا نمي‌شناختم، ولي با خودم گفتم بذار بيش‌تر بشناسمش.
افشين که نام اصلي‌اش "سيامک" بود خودش را استاد يکي از دانشگاه‌هاي معتبر معرفي کرده و مي‌گفت: پسري پولدار و صاحب يک مرکز تجاري است. ‹‹ما بيشتر از درس و كار و زندگي روزمره حرف مي‌زديم. او هم خيلي صبور بود. كمتر شكايت از چيزي مي‌كرد يا عصباني مي‌شد. مي‌خواست آدم‌ها را با لياقتشان بشناسند و هر كس در جايگاه خودش باشد. و به من بسيار ابراز علاقه مي‌کرد....
آن واقعه عجيب روز روشن اتفاق افتاد
بالاخره روز بر آورده شدن آرزوهايم فرا رسيد سر از پا نمي‌شناختم محل قرارمان خانه افشين تو ظفر بود....
وقتي آن پسر را ديدم، جا خوردم از تعجب داشتم سکته مي‌کردم؛ پرسيدم شما افشين هستيد؟ گفت: آره؛ گفتم اما اصلا شبيه عکستون نيستيد؛ جواب داد آدم ها نبايد دل به حرف‌ها و صورت ها ببندند، دنيا پر از دروغ؛ آدمها با همين دروغ هاشون در کنار هم به قول خودشان زندگي مسالمت آميز مي کنند.
يه قطره اشک سمج از گوشه چشمام چکيد .... چشمم را از روي نفرت انداختم پايين و نگامو دوختم به سراميک هاي کثيف کف اتاق.... چقدر کثيف بودن ... درست عين دل بعضي از آدما.
او با نگاه هوس بازش به من نزديک شد و خواست نيت بي‌شرمانش عملي کنه؛ با اين كار مخالفت كردم و خواستم با داد و فرياد کمک بگيرم اما او با چاقويي که در دست داشت من را تهديد كرد؛ هيچ‌كس به غيراز ما دو نفر در آن خانه نبود و صداي كمک خواهي‌ام به جايي نمي‌رسيد براي همين شروع به گريه و التماس كردم و از او خواستم اندکي صبر کند و قول دادم....
افشين رفت سمت پنجره‌هاي قدي و بزرگ که در انتهاي سالن بود؛ پرده‌ها رو زد کنار، پنجره را باز کرد و به کارگرا که داشتن کار مي کردن نگاه کرد و شروع کرد به سيگار کشيدن، هر پک سيگارش نفس‌هاي من را بيش‌تر به شماره مي‌انداخت، من هراسان از زندگيم که قرار بود به دست مردي کلاهبردار پر پر بشه ؛ نمي‌دانستم چه کار کنم ...
ناگهان پنجره باز اتاق توجهم را جلب کرد ، يک دفعه به ذهنم رسيد؛ اين دفعه براي اولين بار بخت با من يار شد با سرعت تمام دستهايم را به کمر افشين فشار دادم او هول شده بود، نتوانست خودش را نجات دهد.
با ديدن پيکر خون آلود افشين، من هم بين همهمه آدم ها گم شدم.بهوش که آمدم دستبند روزگار را روي دستام حس کردم و نگاهم بي اختيار به پليسي که کنارم ايستاده بود گره خورد...حالا نمي‌دانم بي گناهم يا گنهکار!!!
اول فکر کردم يه خواب ولي وقتي قطره اشکي را که روي صورتم سر مي‌خورد حس کردم متوجه شدم نه بيدارم. حالا من موندم پشت پرده سرنوشت و روزگار خاکستري ام که نمي دانم چطور بايد سپري کنم.... توصيه پليس فتا:
دلبستگي‌هاي بوجود آمده در دوستي هاي اينترنتي در دراز مدت ممکن است با عث سوء استفاده افراد فرصت طلب شود و در تجربه اين دوستي‌ها، فرصتي براي انتخاب و شناخت صحيح دختر و پسر از يکديگر به وجود نمي آيد.
معمولا افراد در اين گونه دوستي‌ها فقط ادعا مي‌کنند که ارتباطشان با انگيزه ازدواج است و اين رابطه بيش‌تر بر عشق‌ورزي کور استوار مي‌باشد و عنصر خرد ورزي و عقلانيت در تصميم گيري هاي اينچنيني وجود ندارد.
دوستي‌هاي اينترنتي نه تنها مشکلي را براي پسران و دختران حل نمي‌کند ، بلکه اگر هم اين روابط به ازدواج بيانجامد، در زندگي مشترک سوء ظن و بي اعتمادي را براي دو طرف به همراه دارد.
دوستي‌هاي اينترنتي با انگيزه تفنن، سرگرمي و هوسراني شکل مي‌گيرد، عمر اين دوستي‌ها بسيار کوتاه است و آنچه که در پي آن باقي مي‌ماند تعارض فکري واحساسي دختران و پسران و از دست دادن اعتماد به نفس و به وجود آمدن بدبيني در بين آنهاست.
براي پيشگيري از چنين آسيب هايي بايد خانواده‌ها به‌ نقش‌ حياتي‌ خود در برابر فرزندان‌ آگاه‌ شوند تا بتوانند الگوهاي‌ صحيح‌ رفتاري‌ را به‌ فرزندان‌ ارائه‌ دهند و آنها را در برابر آسيب هاي اجتماعي واکسينه کنند. در اين‌باره جامعه، خانواده و سازمان‌هاي مسوول مي‌توانند با تقويت‌ ارزش‌هاي اخلاقي، معنوي و انساني و سست‌ گردانيدن‌ معيارهاي مادي در نظر جوانان، تقويت‌ و توسعه‌ مراكز ورزشي و تفريحي و برنامه ‌ريزي صحيح‌ براي اوقات‌ فراغت‌ آنها، ارائه‌ خدمات‌ رفاهي و اجتماعي جهت‌ برطرف ‌كردن‌ كمبودهاي عاطفي كودكان‌ و نوجوانان، پرورش‌ احساس‌ عزت‌ نفس‌ و اعتماد به ‌نفس‌ كودک و نوجوان‌ در خانواده‌ و مدرسه جلوي منزوي شدن جوانان در اجتماع و روي آوردن آنها به دوستي‌ها در فضاي مجازي را بگيرند.
تماس خانواده‌ها با كارشناسان‌ پليس فتا از طريق سايت www.cyberpolice.ir، استفاده‌ از فيلم‌‌ها و برنامه‌هاي‌ تربيتي، پرهيز از سخت گيري و تنبيه‌ و همچنين‌ اجتناب‌ از آسان‌ گيري در تربيت‌ فرزندان، تشويق‌فرزندان‌ به‌ رعايت‌ تعادل‌ و دوري از بي بندوباري، برقراري احساس‌ امنيت‌ در خانواده‌ و جامعه‌ و جلوگيري از بروز اضطراب‌ در نوجوانان‌ و جوانان را از ديگر زمينه هاي پيشگيري و مقابله با چنين آسيب هايي در فضاي مجازي مي باشد.
*******
تهيه و تنظيم : آرزو خاكپور مسوول روابط عمومي پليس فتا ناجا

نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
* نظر: