« آواي رودکوف» خود را به اخلاق حرفه‌اي روزنامه‌نگاري پايبند مي‌داند و مبناي فعاليت اين سايت بر سه اصل « بيطرفي » ، «دقت » و « انصاف » استوار است.

      
کد خبر: ۷۴۴۱
تاریخ انتشار: ۱۷ مهر ۱۳۹۴ - ۱۶:۵۸
از سمتِ روشنایی، می‌آید آشنایی -  پوشیده چون شقایق، بر پیکرش عَبایی / سردارِ کربلایی، مست میِ وِلایی - می‌آید از ره اینک، سید علی کجایی ؟

پایگاه تحلیلی خبری آوای رودکوف avayerodkof.ir
منصور نظری:
بسم ربَّ النّور، ربّ شور و عشق  -   می‌رسد بویِ محرم از دمشق
به مناسبت شهادت جان‌گداز سردارعاشق کربلا ، سرتیپ پاسدار حسین همدانی از فرماندهان دوران دفاع مقدس و از مدافعان حرم حضرت زینب (س) مثنوی «ماه به خون نشسته» تقدیم به این شهید سرافراز و هم‌رزمان آزاده و دلیرش. 

می‌آید از رهِ حق،  ماهی به خون نشسته   -  از ره رسد نگاری،  با پیکری شکسته
در شهرِ عشقِ زهرا، مجنونِ سربِه داری  -  از بادۀِ ولایت، شوریدۀِ خماری
از سمتِ روشنایی، می‌آید آشنایی      -  پوشیده چون شقایق، بر پیکرش عَبایی
سردارِ کربلایی، مست میِ وِلایی    —    می‌آید از ره اینک، سید علی کجایی ؟
می‌آیدت فدایی، سردارِ لشکرِ عشق  -    جان و جهان نهاده، مردانه بر سَرِ عشق
مستِ شرابِ کوثر، آن مالکِ چو اَشتَر    -  همچون علی غَیوری آزاده و دلاور
بر خیمه‌هایِ زهرا، شب تا سحر، به‌پاس او - در باغِ عشقِ زینب، سرمستِ بویِ یاس او
نوشیده بادۀِ خاص، از چشمِ مستِ عباس   -  بر بارگاهِ زینب، با جان خود دهد پاس
دل را به عشق زهرا، رعنا سِپُرده‌ای مست  -    آن مانده جا ز یاران، بر لاله‌ها بِپیوَست  
بودَش زِ روزگاران، بر سینه داغِ یاران   -  رفت آن که جا نمازش، می‌داد بویِ باران
 در شهرِ آتش و دود، خونین دل و غم آلود   - در وادیِ غَریبی، دل تنگِ هِمَّت او  بود
در سینه داغ یاران، آتش کشیده بودَش   - سویِ دیارِ یاران،  مستانه  پَر گُشودش
عمری به دوشِ عاشق، می‌کِشت دارِ خود را    -  نشکسته با ولایت، عهد و قرارِ خود را
تا در دیارِ عشق و شور و شهادت و نور  - او را به آخر آمد، این راهِ مشکل و دور
سَر منزلِ وِلا را،  ره بُرد، کربلا را  -    تا بر شَفا رساند، آن جانِ مُبتلا را
بر دارِ عشقِ زینب، سردارِ سَر به دار او   -  در کوچۀِ غریبی، با یاس گشته یار او
 با لاله‌ها قرارَش، غرقابِ خون شُدن بود   -  او که لباسِ رزمَش، بر پیکرش کفن بود
بودش قرارِ مستی، با لاله‌هایِ عاشق  -  داغِ ولا گذارد، بر سینه  چون شقایق
آن رهسپارِ کویِ  عشق  و شهادت و شور   -  بر ناغۀِ غریبی، بربسته محملِ نور
لب تشنۀِ شرابِ، نابِ خُمِ ولایت   -نوشیده زان شرابُ و، مست آمده به‌غایت
پا را نهاده مستی، در کربلایِ هستی  - نوشیده جرعه‌جرعه، از بادۀ الستی
سردار با بصیرت، ای پیرِ نیک سیرت  -  کَر گَشته  گوشِ عالم، از نعره و صَفیرَت  
ای با حسینِ زهرا، پنهان تو را اِشارات    - خُشکیده بر لبانت، فریادِ یا لثارات  
ای بسته بر سَرِ خود، سربندۀِ شهادت  -    ای با فراقِ یاران یک دَم نکرده عادت
دل تنگِ کاروانِ، زینب به شام و کوفه  - آلاله بر لبانت از خون زده شکوفه
دلگیرِ جمعه‌هایِ غمناکِ  بی ظُهورش  - در خون چه خوش نشستی،  اندر رَهِ عبورش
تا بر تو او گذر کرد، رویِ تو را نظر کرد -  با کاروان لاله، جان تو هم‌سفر کرد
دستت گرفت و بُردَت، آن یوسف دل آرا -  یارا شفاعتی کن در پیش او  تو ما  را
ما را شفاعتی کن تا او نظر نماید   - تا خاکِ پستِ ما را، از عشق زَر نماید
آدینه‌ای دگر را، چشم انتظارِ نورَم  -    اندر فراقِ یاران، دل‌تنگِ بر ظهورم
تا شاید او بیاید، بنشسته‌ام به راهَش   - شاید که از تَرَّحُم  بر ما فِتَد نگاهش
 دل‌ها ز داغِ یاران، سوزان و آتشین است   - گویی دوباره بر پا، غوغایِ اربعین است
 در سوگِ آن حسینی سردارِ لشکرِ عشق  - غمنامه می‌نویسم، با خون به دفترِ عشق
ای سروِ باغِ زهرا، چشم و چراغِ زهرا -  بازآ و چاره‌ای کن، ما را به داغِ زهرا
باز آ عزیزِ زهرا، ما را نما تو یاری  - این فصلِ سردِ غُربت، بنما تو نوبهاری
دل‌ها به سینه‌ها تنگ، سرها به سینه آونگ  -   بر شیشۀِ جدایی تا کِی زنم خدا سنگ؟
تاکِی فراق و دوری، تاکِی غم صبوری؟  لب تشنه‌ام خدایا بر جُرعۀِ ظُهوری  
آدینه‌ای دگر هم، طِی شد و او نیامد   -   ما را به سر خدایا، این آرزو نیامد
  ای مه که بر ظهورت، مستِ میِ یقینَم  - از پا کجا نشینم، تا رویِ تو نبینم   
 هر جمعه‌ای که آید، بنشسته در کمینم  -  تا رویت ای دل آرا، با چشم تَر ببینم  
دانم سحرگهِ راز، ای مه لقایِ طنّاز -  هم بویِ نرگسِ ناز، از راه می‌رسی باز
  ای دلبر  سر افراز، بگشا دو بالِ پرواز   -   میخوان سرود اعجاز، آخر کن این تو آغاز
در انتظار آنم، محبوب مهربانم  - سازم فدای چشمِ مستِ ترِ تو، جانم
به امید ظهور حضرت یار..
غروب جمعه 17 مهرماه 1394  منصور نظری

نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
* نظر: