« آواي رودکوف» خود را به اخلاق حرفه‌اي روزنامه‌نگاري پايبند مي‌داند و مبناي فعاليت اين سايت بر سه اصل « بيطرفي » ، «دقت » و « انصاف » استوار است.

      
برچسب ها
در استانه ماه محرم؛
حسین (ع)، شهید راه دین و آزادگى است. نه تنها شیعه باید به نام حسین (ع) ببالد، بلکه تمام آزادمردان دنیا باید به این نام شریف افتخار کنند.
کد خبر: ۱۴۵۳۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۷/۱۰

یاداشت-محمد ظاهر آخش
مسوولان بدانند که این مردم همان یاوران روزهای سخت شما هستند. همان هایی هستند که با سختیهای بسیار در آزمون های بزرگ، سربلند بیرون آمدند و استحکام صندلی شما مدیون همین مردم است.
کد خبر: ۱۳۰۷۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۴/۲۰

آوای رودکوف:منصور نظری ابیاتی با عنوان «تکاوران فاطمی» را برای اولین شهدای مدافع حرم از تکاوران ارتش جمهوری اسلامی ایران، شهیدان: محسن قطاسلو ، مجتبی ذوالفقار نسب، مجتبی یداللهی و مرتضی زرهرند سروده است.
کد خبر: ۹۳۴۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۱/۲۴

امام جمعه موقت تهران گفت: نمی‌خواهم قضایای تلخی که در انتخابات اتفاق افتاد را دوباره تکرار کنم، زیرا حضور یک میلیون و 300 هزار نفری مردم استان کرمان در انتخابات این تلخی‌ها را جبران کرد. به گزارش پایگاه خبری آوای رودکوف ، آیت‌الله سیداحمد خاتمی امشب در آیین سوگواری حضرت زهرا (س) در محل حسینیه ثارالله اظهار داشت: حضرت فاطمه (س) 18 بهار را بیشتر ندید، اما تا ابدیت درس‌های زندگی را به ما آموخت. وی بیان داشت: حضرت زهرا (س) سه دوره زندگی دارد، دوره نخست شامل کودکی و دوره دوم شامل زندگی خانوادگی است و دوره سوم هم شامل 75 یا 95 روزه بعد از رحلت حضرت رسول اکرم (ص) می‌شود که این دوره درس‌های بسیاری را به همراه دارد. نماینده مردم کرمان در مجلس خبرگان رهبری اضافه کرد: حضرت صدیقه طاهره (س) نخستین رهرو و شیعه امام علی (ع) است و فاطمه (س) ولایتمداری را در این مدت کوتاه آموخت و این را نیز آموخت که ولایتمدار و ولایت‌شعار کیست. خاتمی ادامه داد: امیرالمومنین علی (ع) از نگاه حضرت زهرا (س) «ولی» بود آنچنان که پیامبر اکرم (ص) هم «ولی» بود. وی خطاب به جوانان عنوان کرد: این درس را از مکتب حضرت فاطمه (س) بگیرید و با حجت شرعی حرکت کنید، زیرا دام‌های زیادی در مسیر شما است و هر روز پرچم یک حزب، گروه و یا جبهه بلند می‌شود و باید زیر پرچمی بروید که حجت شرعی است و آن فقط پرچم ولایت است. خاتمی تاکید کرد: حضرت زهرا (س) این درس را داد که در فضای غبارآلود و تیره و تار، نه غبارآلود شوید و نه راه را گم کنید و ببینید، ولایت چه مسیری را مشخص کرده و آن مسیر حق، درست و شرعی است. وی اظهار داشت: بعضی‌ها به صورت مقطعی و موسمی، ولایی هستند همان طور که بعضی‌ها در دینداری، مقطعی هستند و در رمضان و عاشورا خیلی مذهبی می‌شوند، دست‌شان درد نکند، اما انسان باید همیشه ولایی و دیندار باشد. امام جمعه موقت تهران تصریح کرد: فاطمه (س) در این دوره 75 یا 95 روزه یک آن از حضرت علی (ع) جدا نشد و ولایتمدار بود و همیشه ولایی بودن مهم است. خاتمی اضافه کرد: بعد از پیامبر اکرم (ص) سلام و درود بر ایشان مُد بود، اما سلام افرادی حقیقی بود که همراه حضرت علی (ع) شدند، افراد زیادی در زمان پیامبر اعظم (ص) ولایی بودند اما بعد پیامبر راه ایشان را رها کردند و ریزش داشتند. وی ابراز داشت: در تاریخ انقلاب اسلامی هم کسانی در یک مقطعی در مجلس شورای اسلامی گفتند، کسانی که منکر ولایت مطلقه فقیه باشند، کافر هستند و امام خمینی (ره) برای مجلس نامه نوشت و گفت، غلو نکنید و ولایت‌فقیه را هم‌سنگ با ولایت معصومین (ع) نگیرید، اما یک روز هم همین جماعت در فتنه 88 در برابر ولایت شمشیر از رو کشیدند. این نماینده مجلس خبرگان رهبری اضافه کرد: حضرت فاطمه (س) آموخت همیشه ولایی باشید، ولی دیروزتان امام راحل بود و ولی امروزتان هم آیت‌الله‌العظمی امام خامنه‌ای است. خاتمی تصریح کرد: حضرت زهرا (س) آموخت، جو‌زده و موج‌زده نشوید و اگر یک روز موج خانه، فامیل و یا اقوام شما موج غیرولایی شد، نگویید، خواهی نشوی رسوا، هم‌رنگ جماعت شو، بلکه بگویید، خواهی نشوی رسوا، همرنگ حقیقت شو و خواهی نشوی رسوا، همرنگ دیانت شو. وی افزود: حضرت فاطمه (س) آموخت اگر زیر این آسمان فقط یک علی باشد و یک فاطمه، این فاطمه خودش را فدای علی می‌کند و ولایتمداری یعنی فاطمه (س). خاتمی ابراز داشت: ولی، حجت شرعی است و باید همیشه ولایتمدار باشیم و فضای ضد ولایت تاثیری نگذارد و اگر نظام ما حق نیست آیا نظام سعودی‌های وحشی، آدمکش و طفل‌کش حق است. وی در همین زمینه ادامه داد: اگر نظام ما حق نباشد آیا نظام ترکیه حق است که پایگاه داعش است، داعش در ترکیه دفتر دارد و بازارچه مرزی برای داعشی‌های آدمکش درست کرده‌اند. امام جمعه موقت تهران تاکید کرد: تردیدی نباید کرد پرچمی که امروز در نظام جمهوری اسلامی برافراشته شده، پرچم حق است و زیر این پرچم رفتن در حقیقت زیر پرچم صاحب‌الزمان (عج) رفتن است. خاتمی عنوان کرد: نگاه ما برای ولی‌فقیه این نیست که ولی‌فقیه فقط رهبر سیاسی است بلکه آن را جانشین امام زمان (عج) می‌دانیم. وی ادامه داد: گفتمان ولایت، گفتمان اخلاق، دین و پایبندی به ارزش‌های دینی است و این گفتمان است که دروغ نگویید و حتی به دشمن خود هم دروغ نبندید. نماینده مردم کرمان در مجلس خبرگان رهبری افزود: نمی‌خواهم قضایای تلخی که در انتخابات اتفاق افتاد را دوباره تکرار کنم، زیرا حضور یک میلیون و 300 هزار نفری مردم استان کرمان در انتخابات این تلخی‌ها را جبران کرد. خاتمی همچنین تخریب‌های صورت گرفته در دوران انتخابات علیه خود را بی‌سابقه خواند و اضافه کرد: با محبتی که شما مردم کرمان به ما کردید و با 702 هزار رای شما آن تلخی‌ها رفت و انتخابات تمام شد، اما دین، اخلاق و ارزش‌ها تمام نشدند. وی یادآور شد: رادیو آمریکا مدام پیام می‌داد به سید احمد خاتمی رای ندهید و تحلیلگران بی‌بی‌سی مدام می‌گفتند به خاتمی رای ندهید، این مایه افتخار بنده است و معنایش این است که من به سیبل زده‌ام و دشمن را به خوبی شناختم. امام جمعه موقت تهران بدون ذکر نام از فرد و یا افراد، گفت: برادر عزیزی که در فضای مجازی حضور داری، تو چرا از صدای روباه پیر استعمار پیروی می‌کردی. خاتمی با خوانش این شعر ناهید یوسفی که «هر کس به طریقی دل ما می‌شکند، بیگانه جدا، دوست جدا می‌شکند، بیگانه اگر می‌شکند، حرفی نیست از دوست بپرسید که چرا می‌شکند»، گفت: من حتی اگر روحانی و سید نبودم، مسلمان که بودم این همه تهمت برای چیست و آیا اصلاح، این است. وی اظهار داشت: گفتمان مقام معظم رهبری، گفتمان اخلاق است، اگر فردی را قبول نداری به وی رای نده، چرا تهمت می‌زنی زیرا این گفتمان، گفتمان ضدولایت است. خاتمی تصریح کرد: جامعه باید آکنده از دین و اخلاق باشد و تهمت و تخریب در شأن منش فاطمی و حسینی نیست. وی همچنین گفتمان وحدت را مورد تاکید قرار داد و ابراز داشت: وحدتی مدنظر است که محور دارد و محورش ولایت و گفتمان ولایت است. امام جمعه موقت تهران با بیان اینکه وحدت باید حول محورهای مطرح شده از سوی مقام معظم رهبری باشد، ادامه داد: ما طرفدار وحدت هستیم، زیرا دین ما طرفدار وحدت است. خاتمی با ابراز رضایت از مشارکت مردم در انتخابات و وحدت ایجاد شده در این دوران اظهار داشت: در بهترین شرایط 50 درصد در انتخابات پارلمانی کشورهای غربی شرکت می‌کنند و در انتخابات هفتم اسفند 62 درصد از واجدان شرایط پای صندوق رای آمدند. وی از سخن مقام معظم رهبری مبنی بر اینکه حتی اگر نظام را هم قبول ندارید، بیایید و رای دهید زیرا به مصلحت شماست، خاطرنشان کرد: در این عرصه وحدت کامل حاصل شد و مردم پای صندوق‌های رای آمدند. امام جمعه موقت تهران همچنین از دو قطبی کردن تهران و استان‌ها به عنوان یکی از توطئه‌هایی نام برد که همه باید در برابر آن بایستند و تاکید کرد: یکی می‌گوید، توسعه سیاسی تهران 100 است، توسعه سیاسی مراکز استان‌ها 50 و شهرستان‌ها 30 است و از یک طرف یکی می‌گوید تهرانی‌ها اهل کوفه هستند و هر دو غلط است و تهرانی‌ها، انقلابی هستند. خاتمی اضافه کرد: فهم و شعور سیاسی همه مردم ما بالاست و نباید این طور باشد که اگر در کرمان کاندیداهای جناح ما رای می‌آورد، توسعه سیاسی 100 می‌شد، اما کاندیداهای جناح ما رای نیاورند، توسعه سیاسی آنها 50 می‌شود، این به معنای شهروند شماره یک، دو و سه است و همه کسانی که در این مملکت هستند، شهروند شماره یک، دوست‌داشتنی و تجلیل‌کردنی هستند. وی ادامه داد: خیلی باید مراقب باشید، جامعه را دو قطبی یا چند قطبی نکنید، ما همراه ولایت هستیم و مردم خود را دوست داریم چه به ما رای بدهند و چه به ما رای ندهند. خاتمی اضافه کرد: هر کس پای صندوق آمده و رای داده است، دستش درد نکند زیرا به نظامش اعتماد کرده است. وی با اشاره به گفتمان نفرت از استکبار بیان داشت: بعضی‌ها فکر می‌کنند، اگر به غرب نزدیک شدیم و روابط برقرار کردیم، ایران، گُل و بلبل می‌شود، اما مقام معظم رهبری فرمودند «ما مخالف رابطه با غرب نیستیم، بلکه مخالف رابطه با آمریکا و رژیم صهیونیستی هستیم و آنهایی که با غربی‌ها مذاکره می‌کنند، بدانند غربی‌ها یک روز خیر به این کشور نرسانده‌اند». امام جمعه موقت تهران اظهار کرد: پای غربی‌ها از نیمه دوم حکومت قاجاریه به ایران باز شد و تا به امروز نشده است یک روز دست از دشمنی با این ملت بردارند. خاتمی با اشاره به روی کار آوردن رضاخان و محمدرضا پهلوی توسط انگلیسی‌ها اضافه کرد: محمدرضا را آمریکایی‌ها روی کار نگه داشتند و در سال‌های بعد از انقلاب اسلامی نیز توطئه‌ها بر علیه ایران ادامه دارد. وی همچنین از توطئه غربی‌ها در زمینه انرژی هسته‌ای ایران سخن به میان آورد و تصریح کرد: قصه آزمایش موشکی مطلقا در قرارداد برجام نیست و این موضوع در قطعنامه‌های تایید نشده از سوی ایران هست که چرت و پرت است. خاتمی خاطرنشان کرد: با آزمایش‌های موشکی می‌خواهیم به ملت ایران بگوییم اگر روزی رژیم صهیونیستی خواست به شما نگاه چپ کند، تل‌آویو و حیفا با این موشک‌ها با خاک یکسان می‌شود. امام جمعه موقت تهران بیان داشت: گفتمان نفرت از استکبار را هم مقام معظم رهبری مطرح می‌کند و این ریشه در قرآن دارد. خاتمی با اشاره به گفتمان مقاومت ابراز داشت: شاه مدام دولت عوض می‌کرد، اما امام فرمود «فریب این‌ها را نمی‌خوریم» و با رهبری امام، سازش نکردیم، زیرا از تنور سازش هیچ آبی گرم نشده است، نمی‌شود و نخواهد شد. وی متذکر شد: دنیای غرب می‌داند ما بمب اتم نداریم و موشک‌های ما اخلاقی عمل می‌کند، اما تمام حرف‌شان این است که نظام دینی نباشد. خاتمی همچنین گفتمان ضدیت با فتنه را یکی دیگر از گفتمان‌های ولایت برشمرد و تصریح کرد: این را عالم و آدم و دوست و دشمن می‌دانند که دل رهبر معظم انقلاب اسلامی از فتنه خون است و حتی ایشان فرمودند «پیش خدا هم از این‌ها شِکوه خواهم کرد». وی اضافه کرد: در سال 88 انتخابات آزاد صورت گرفت، اما افرادی نانجیبانه انتخابات را زیرسئوال بردند، در انتخابات سال جاری یک لیست در تهران رای نیاورد، اما اکثر آنها مصاحبه کردند و گفتند ما تابع قانون هستیم. خاتمی با اشاره به اینکه «فتنه» خط قرمز رهبری است، بیان کرد: رئیس خبرگان رهبری در تهران رای نیاورد و گفت «از کسانی که به من رای ندادند تشکر می‌کنم، زیرا این بار از دوشم افتاد» و این یعنی برخورد نجیبانه اما بعضی‌ها یک کشور را به آتش می‌کشیدند به دلیل اینکه رای نیاورده‌اند. وی از گفتمان تقویت افراد متدین و حزب‌اللهی‌ها هم سخن گفت و ابراز داشت: رهبر معظم انقلاب اسلامی فرمودند «به افراد متدین و کسانی که به داد مملکت می‌رسند، افراطی و تندرو نگویید و جدول دشمن را پر نکنید». نماینده مردم استان کرمان در مجلس خبرگان رهبری بیان داشت: از عجایب قصه این است که بعضی‌ها یک بار کلمه فتنه و بصیرت را نگفتند با اینکه رهبری 200، 300 بار این کلمات را تکرار کردند. خاتمی در همین زمینه گفت: می‌گفتند، افراطی‌های آمریکا و ایران نمی‌خواهند مسائل هسته‌ای رفع شود و این در حالی‌ است که صهیونیست‌ها، افراطی‌های آمریکا هستند. وی ادامه داد: ما ملاک را رهبری می‌دانیم و هر کس با این خط همراه بود، معتدل است و آنهایی که در فتنه 88 مقابل رهبری ایستادند تندرو و افراطی هستند و برای اینکه فرار به جلو داشته باشند به افراد متدین می‌گویند، تندروی افراطی و اینکه آمریکا و انگلیس این حرف را می‌زند شما چرا هم‌صدا و هم‌زبان با آنها می‌شوید. خاتمی با اشاره به گفتمان مراقبت از نفوذ اظهار داشت: مقام معظم رهبری، نفوذ را معنا کردند و فرمودند «مسئولان یکی از اهداف نفوذ هستند برای اینکه تصمیمی را بگیرند که بیگانگان می‌خواهند و یک هدف نفوذ هم مردم هستند تا ارزش‌های انقلاب اسلامی، مقاومت‌ها و ارزش شهادت‌ رنگ ببازد». نماینده مردم استان کرمان در مجلس خبرگان رهبری در پایان سخنان خود ابراز داشت: حضرت صدیقه طاهره (س) به ما آموخت گفتمان ولایت، گفتمان سعادت است.   منبع: خبرگزاری فارس
کد خبر: ۹۰۵۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۱۲/۲۲

مسعود دهنمکی در آخرین به روزرسانی وبلاگ شخصی‌اش در پستی با عنوان «زلزله در راه است» به بحث انتخابات پرداخته است. به گزارش پایگاه خبری آوای رودکوف ، مسعود دهنمکی در آخرین به روزرسانی وبلاگ شخصی‌اش در پستی با عنوان «زلزله در راه است» به بحث انتخابات پرداخته است که متن آن به شرح ذیل است: آقایان چپ و راست! گسل تهران در انتخابات فعال تر  شد .نه تهران کوفه است نه مردم سایر شهرها کم شعور در رسوایی 2 گفتیم  زلزله در راه است کسی باور نکرد حالا هم که در تهران پیش لرزه سیاسی را احساس کرده اند دارند توپ را می اندازند در زمین تلگرام و باور نمی کنند ظهور طبقه جدید با مختصات جدید و مطالبات جدید  معلول تناقضات رفتاری در حکومت داری بوده و راست  و یا فلان مداح با کوفه خواندن تهران و چپ و یا اقای مرعشی  با  توسعه نیافتگی و به تعبیری کم شعزاور خواندن شهرستانی ها و با فرمان شو دادن  در مواقع شکست  باز به بیراهه می روند و دارند صورت مسله را پاک می کنند.  اگر بپذیریم  اصلاح طبان در شبکه سازی مجازی موفق بودند  و پیروزی لیست آنها در تهران نتیجه این کار است آن طرفی ها هم رسانه ملی را داشتند . عقلای قوم باید بپذیرند این رای ها واکنشی و معلول  چیزهای دیگری است .چه اول شدن فایزه هاشمی در تهران در مجلس پنجم و چه رای خاتمی در دوم خرداد و چه رای احمدی نژاد و چه امروز.  کدام نظام سیاسی در دنیا را سراغ داریم که در هر انتخابات  مشروعیت خود را در دو قطبی سازی بین سیاه و سفید به چالش بگذارد .بحران های اجتماعی و فرهنگی فاصله و تضاد طبقاتی در کشور  اگر چاره نشوند نه چپ برنده انتخابات است و نه راست .جدال سنت و مدرنیته و توسعه بدون الگوی بومی و فاصله طبقاتی  و فروپاشی اخلاقیات و فساد سیستمی دارد گسل بین جامعه ایرانی را فعال می کند . زدن این حرفها به مفهوم ندیدن نیمه پرلیوان نیست ولی اینجا بحث آسیب شناسی و معدل گیری است.  کدام عقل سلیمی می پذیرد با این همه ادعای پیشرفت آمار بین 7 تا ده میلیون معتاد و 14 میلیون پرونده قضایی در سال و سن بالای ازدواج و آمار وحشتناک طلاق در مدیریت فرهنگی و اقتصادی مشکل نداریم و همه اینها تقصیر بیگانه است.  قبل از انتخابات 84 مستند  فقر و فحشا و کدام استقلال کدام پیروزی را ساختم تا هشدار دهم و بفهمند ولی نفهمیدن و تازه شنیدم چند ماه پیش مسولین به تماشای چنین مستندنشسته اند.  امسال  رسوایی 2 را ساختم تا بگویم زلزله در راه است و باز نفهمیدند و دارند آسمان را به ریسمان می بافند نتیجه انتخابات در تهران  یک نشانه است چون کلان شهرها دارند به تهران های کوچک تبدیل می شوند احساس سرخوشی چپ از این آرا زود گذر است چون مطالبات جدید در راه است با دیدن رسوایی 2 بیشتر متوجه منظورم خواهید شد.
کد خبر: ۸۹۴۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۱۲/۱۵

منصور نظری :مثنوی «یا لثارات الحسین» تقدیم به شیخِ شهید باقر نمر النمر که در اوج مظلومیت به دست ضحاکان سعودی به شهادت رسید
کد خبر: ۸۲۳۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۱۰/۱۲

این سرزمین ملک ستمگری نیست/جای ابوموسای اشعری نیست -نیرنگ دشمن گر هزار رنگ است/یارخراسانی ما زرنگ است
کد خبر: ۷۵۷۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۸/۰۶

نقش شمر خبیث در واقعه کربلا، سال 61 هجری قمری که حسین بن علی به سمت عراق در حرکت بود،‌ شمر اخبار این حرکت را دقیقاً پی گیری می‌کرد. در تاریخ این واقعه، شمربن ذی الجوشن در چند جا نقش اساسی داشت. پایگاه تحلیلی خبری آوای رودکوف avayerodkof.ir به گزارش گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛شمر از جمله افرادی بود که «عبیدالله بن زیاد» حاکم کوفه ، او را برای پراکنده کردن مردم کوفه از اطراف مسلم بن عقیل، یار حسین بن علی، به دارالاماره فرستاد. زمانی که عمر بن سعد، فرمانده لشکر کوفه در نامه‌ای برای حاکم کوفه نوشت که حسین بن علی حاضر شده که یا برگردد و یا با او بیعت کنند «عبیدالله حاکم کوفه » نظر داد که باید پذیرفت ولی وقتی شمر از این نامه مطلع شد، او را منع کرد و گفت که اگر حسین بن علی خود را تسلیم نکند و برود، بعداً قدرتمند می‌شود. پس بهتر است نگذارید برود. عبیدالله هم نظر شمر را قبول کرد او را فرمانده سپاه با 4000 جنگجو کرد و همراه با نامه‌ای به طرف عمربن سعد فرمانده کوفه در کربلا فرستاد، تا از حسین بخواهد که یا تسلیم شود و یا به جنگ تن در دهد و به دنبال این نامه، گفت ای عمر سعد، اگر اینکار را انجام نمی‌دهی از لشکر ما کناره بگیر و لشکر را به شمربن ذی الجوشن واگذار. آخرین ساعتهای روز دهم محرم، زمانی که حسین بن علی جراحت‌های زیادی در سر و بدن داشت، شمر، با چکمه و خنجر برهنه بر سینه او نشست و سر او را از تن جدا کرد. بعد از واقعه جانگدار کربلا و به درک واصل شدن شمر شمر بعد از واقعه کربلا، توانست از چنگ مختار بگریزد اما مختار دسـتـور داد کـه او را هـر کجا رفته اسـت، پـیـدا کـنـنـد و بـه سـزاى اعمال ننگینش برسانند. شمر در ماجراى شورش کوفه بر ضدّ مختار از عاملان اصلى بود. در تنیجه یکی از غلامان مختار، به دنبال او رفت ولی غلام شمر او را کشت و بعد به قریه دیگری فرار کرد و از آنجا هم باز به قریه «کلتانیه» تا اینکه سپاهیان مختار در آن جا، او را محاصره کردند. «مـسـلم ضـبـائى که هم قبیله شمر بود، مى‌گوید: «ما فرار کردیم و خود را به محلى در مسیر کـوفـه و بصره به نام ساتیدما رساندیم و در نزدیکى آن محل، دهکده کوچکى به نام کلتانیّه در حوالى سواحل فرات قرار داشت. ما در کنار تپّه‌اى مخفى شدیم که توسط یک روستایی جای ما لو رفت. شب هنگام بود که ماموران مختار ما را محاصره کردند. شمر را دیدم که جامه‌اى خوش‌بافت به تن داشت و بدنش پیس(بیماری برص) بود. ما حتى فرصت سوارشدن بر اسب را نیافتیم. درگیرى شدیدى رخ داد. ساعتى بعد صداى الله اکبر شنیدم و کسى فریاد زد خداوند، خبیثى را کشت». «شمر را دستگیر کردند و نزد مختار آوردند. مختار دستور داد گـردن او را زدند و جسدش را در دیگ روغن جوشیده افکندند و یکى از یاران مختار با پاى خود سر شمر را لگد مى‌کرد.» «عبدالرحمن بن عبد مى‌گوید: من شمر را به هلاکت رساندم. مختار تا نگاهش به سر بریده شمر افتاد، سجده شکر به جاى آورد و دستـور داد آن سـر را بـالاى نـیـزه کـنـنـد و مقابل مسجد جامع شهر در معرض دید مردم قرار دهند تا موجب عبرت همگان باشد».   یاران شمر همگی پا به فرار گذاشتند. خود او هم فرصت نکرد تا لباس رزم بپوشد، پارچه‌ای به خود پیچید و با نیزه در مقابل سپاه مختار ایستاد تا اینکه از پای در آمد. اقوال دیگری نظیر اینها هم هست. ابوعمره، شمر را دستگیر کرد و نزد مختار آورد. مختار ثقفی، سر او را از بدن جدا کرد و بدنش را درون دیگى پر از روغن جوشان انداخت. یاران مختار سرش را لگدکوب کردند و نزد محمد بن حنفیه فرستادند تا تسکینى بر وى باشد. شیخ طوسی نیز در کتاب «امالی» خود درباره اعدام شمر توسط مختار چنین نوشته است: «... ابوعمره با گروهی به تعقیب شمر رفتند و طی یک درگیری مسلحانه او را زخمی کردند و سپس به اسارت درآمد، او را به نزد مختار آوردند، مختار دستور داد او را گردن زدند و جسد او را در دیگ روغن جوشیده افکندند و یکی از اطرافیان مختار، سر شمر را با پای خود لگدکوب کرد. برگرفته از کتاب تاریخ طبری
کد خبر: ۷۵۴۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۸/۰۳

از سمتِ روشنایی، می‌آید آشنایی -  پوشیده چون شقایق، بر پیکرش عَبایی / سردارِ کربلایی، مست میِ وِلایی - می‌آید از ره اینک، سید علی کجایی ؟
کد خبر: ۷۴۴۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۷/۱۷

پایگاه تحلیلی خبری آوای رودکوف avayerodkof.ir بـِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ و الصِّـدیقیــنمنصور نظری :به مناسبت  سالروز شهادت جان‌گداز پنجمین  اختر تابناک آسمان امامت و ولایت امام محمد باقر علیه‌السلام مثنوی «سوگِ عشق» به ساحت نورانی و مقدس این امام همام تقدیم می‌گردد : سوگِ عشق هَم گُداز آهِ زینب در دَمشق    - کربلا را می‌سُرایم سُوگِ عشق قد کمان و دل پریش و رو کبود   -   می‌دهد گیسویِ زهرا بویِ دود دست بر پهلویِ خون آلودِ خویش -  از غم و دردِ علی، دل را پریش در میانِ اشک و آه و سوز و ساز      -     تا سحر بنشسته می‌خواند نماز   چَشمِ باران گشته خیس از اشکِ عشق   -  می‌کِشد بر دوش ،زهرا مَشکِ عشق می‌کِشد بر دوشِ تنهاییِ خویش   -   مَشکِ درد و رنجِ زهراییِ خویش مانده جای زخمِ کُهنه بر تَنَش   -   تَر شده از خونِ دل، پیراهنش بَس که می‌گیرد ز خونِ دل وُضو  -  گَشته سجاده ز خون، رنگین از او    آن  خدا را بسته چشمانش قُنوت    - بی‌صدا می‌گرید او شب را سکوت می‌چکد خونش به خاکِ کوچه باز    -  با قَدِ خَم گَشته می‌خواند  نماز محشری بر پا به عرش حق شُدَست  -  می‌زند بر سر ملک شوریده دَست عرشیان بر سینه و بر سَر زنان   -    از غمِ زهرا به لب آورده جان آسمان از داغ او از پا نشست   -  غرقه در خون جسمِ زهرا گشته است   میزند بر سر ملک شوریده دَست  - که ین مه در خون نشسته فاطمه َست ؟!!  وین به خاک کوچه‌ها افتاده کیست؟ - کَز غمش باید خدا را خون گِریست ؟ ضَجه زهرا می‌زند در پُشتِ دَر     -   خاکِ ماتم می‌کند حیدر به سر بینِ دیوار و دری جا مانده عشق    -   در میانِ کوچه تنها مانده عشق  پهلویِ زهرا به میخ در شِکَست   -   کربلا در کوچه‌ها بر پا شُدَست  اسمان خواهد بیفتد بر زمین      -   لرزه افتاده به ارکانِ یقین دست و بازو بسته و تنها، وَلی    -  می‌چکد خون از تنِ یاسِ علی  می‌زند سَر از دِلِ حیدر شَرَر    -  می‌کند بر مرگِ زهرایش نظر زان شَرارِ در دلِ تفتیده‌اش   -   اشکِ آتش می‌چکد از دیده‌اش گَشته پرپر یاسِ تنهای علی  - غرقه در خون گشته زهرایِ علی شب چراغانیِ چشمِ خیسِ او  - بغضِ غم، ره بسته او را بر گلو بَستۀِ خون، چشمِ غَرقه شَبنَمَش  - در بغل بگرفته زانویِ غَمَش  بر غمِ عشقِ علی آن مبتلا   -  قامتش خم گشته از بارِ بلا  خانۀِ خاکیِ او درگاهِ عشق   -  مُلکِ دل را او که شاهنشاهِ عشق     در شبِ تارِ علی او ماهِ عشق -   شد علی را جان فدا در راهِ عشق  هم گُدازِ سوزِ آه و ناله‌اش –قومِ عاشق در  طوافِ هاله‌اش آتش و میخِ در و ضربِ لَگد   -    کربلا را نقش خون بر چهره زَد با لگد تا دربِ خانه باز شد    -  ماجرایِ کربلا آغاز شد  بر زمین، خونِ دلِ زهرا  چکید   -  کربلا زان ماجرا آمد  پدید  کربلا  آمد ‌چنین آغازِ عشق  -   فاشِ خون شد بر سرِ نی، رازِ  عشق رویِ زهرا شد ز سیلی تا کبود   -این چنین آمد بلا اَندر وجود قلب زینب این‌چنین شد پُر شَرار  -  بر دمشقِ عاشقی شد رهسپار زآسمان چشمِ  زینب در  دمشق   - تا همیشه می‌چکد بارانِ عشق حُبِّ دنیا سینه‌ها بیتاب کرد    - ظلم بر اولاد زهرا باب کرد در دلِ آن کوچۀ آتش فِشان   -          ابتدایِ کربلا آمد نشان از لهیب جور ضحاکان دون   -- زان سپس شد فرقِ حیدر غرقه خون   کُشته شد آن شاهِ بی‌همتای دین -     شد روان، مینای خونش بر زمین تیغِ کین آمد علی را تا  فُرو -     شد روان، خونِ خدا از فرقِ او باده نوش  فُزتُ ربَّ الکعبه مَست   -   رهسپارِ وادیِ دورِ  اَلَست سِرُّ الاَسرار وَلا او را عَیان    -   او شد او تا من نباشد در میان   چون علی را آمد آخر دُورِ دَرد   -    بارِ تنهایی چو قَدَّش تا بِکَرد دورِ غم را نوبت آمد بر حَسَن   - تا کند شولای غربت را به تن بی‌کس و بی‌یار و یاور چون علی  -    نورِ زهرایی ز رخسارش جَلی وانهادندش به میدان‌های دَرد   -    در شب دِیجور غم‌ها ،کوچه گرد آن غریبِ شهرِ تنهاییِ خویش   -   کربلایِ بی‌کسی را سر به‌پیش بی‌کس و تنهاترین سردارِ عشق    -    می‌کِشَد مستانه سر بر دارِ عشق در بقیع عاشقی بر خاکِ آه    -  خُفته ماهِ فاطمه بی‌سرپناه   از فریب و فتنۀِ بَد روبهان   -   لخته‌لخته  خون برونش از دهان   وز لبانش خورده احمد انگبین   - پاره‌پاره شد جگر او را ز کین چون هلاک آمد علی را نورِ عِین   -  عاشقی را نوبت آمد بر حُسین  عاشقی را مُنتَها آمد پدید   -  نوبتِ بر کربلایِ او رسید غرقه در خون شد پگاهِ عاشقی   -  بر سر نی شد اِلهِ عاشقی    شد روان خون خدا بر خاکِ عشق -  کربلا شد مرکزِ افلاک ِعشق زان سپس شد دورِ زینُ العابِدین   -  ساقیِ میخانۀ عینُ‌ُالیَقین آن جگرخونِ غم و دردِ حُسین  -   زنده او را کربلا از شور و شین داغ و دردِ کربلا را دیده او    -  خون دل از چشم تر باریده او شاهد بزم بلا در روزِ هست  -   خط نویس دفترِ سرخِ الَست بر سر نی سِرِّ حق را دیده فاش    -   چهرۀِ آیینه‌ها را غم خراش از تبار فاطمه، سجادِ عشق     -   پیرِ زینب در خراباتِ دمشق ساربانِ کاروانِ اشک و آه     -بر شبِ تارِ غریبان گَشته ماه تازیانه خورده تن او را بَسی   -  آن امیر کاروان بی‌کسی دست و پا در بند و زنجیر و اسیر   -    از غمِ شام ِغریبان گَشته پیر آن قَتیلِ گریه و سوز و گداز   - خوانده بر سجادۀِ آتش نماز   بر سر نی دیده حق را رمز و راز -  اَرغَنون کربلا را غم نواز  دل به درد عشق زهرا مبتلا   - سینه‌اش ماتم سرایِ کربلا  آن لبالب دیده‌اش از ژاله‌ها -   هم نشین اشک و آه و ناله‌ها روضه خوانِ مجلسِ داغِ حسین  -  سروِ قَد، خَم گشتۀِ باغِ حسین غم سُرایِ ساقی و دستان و مَشک   -  شب نشینِ مجلسِ غمبارِ اَشک ما رایتُ فی البَلا الِّا جَمیل    -   زهرِ کین آخر نمود او را قَتیل نینوا را راویِ عشق و وَلا -   مانده جا از کاروانِ کربلا آن به داغ و درد و محنت مبتلا   -  دورِ  او هم شد به پایان  در بَلا آن به آب، آتش گرفته سینه‌اش -غرقه باران دیدۀ آیینه‌اش خرقۀِ سبز ولا را لاله پوش   -   از مِیِستان ولا مِی کرده نوش   آخر افکندش زِ پا زهرآبِ کین   -   کُشته شد لب تِشنه زینُ العابدین دورۀِ سجاد و غم‌ها شد به سر   -   کربلا شد نوبتِ ماهی دگر      زان فریبا غنچه‌هایِ یاس عشق   -  سهم باقر شد فَدَک، میراثِ عشق وارث حیدر به علم و فَهم او   -  خرقۀ سبز ولا شد سَهم او   از حسین و از حسن او را تبار  -  از گناه عشق زهرا سر به دار یاد زهرا داده قلبش را جَلا    -  بر دلش داغ کبود کربلا    دیده اشک و آه زینب را عیان   -    قصۀِ سرخ ولا را غم بیان پنجمین شمس فروزان ولا  - وارث میراث سرخ کربلا بی ضریح و گنبد  و بی بارگاه   - وارث زهرا به اشک و سوز و آه حیدری دیگر به شهر کوفه باز  - غرقه سوز و گریه می‌خواند نماز راویِ غمنامۀِ ساقیُ و مشک   - کربلا را قصه گویِ آه و اشک  نورِ چشمان تر سجادِ عشق  -  داده زُلفِ غرقه خون، بر بادِ عشق آن قدح نوشِ شرابِ حیدری   -  آن علی را وارثِ انگشتری کرده زهر کین جگر خونش به درد -    می‌کشد از سینه پُر غم، آهِ سرد خِرمنِ زهرا به آتش کِشته باز –  پردۀِ دل میزند شوریده ساز در بقیع عاشقی،  ای گَشته خاک -  ای به زهرِ کینِ نامردان هلاک بر تو ای مولای تنها اَلسَّلام    - بر دلت ای داغِ زهرا اَلسَّلام بر بقیع و غُربت و دردَت سلام  -   بر غزلنوشانِ شبگردت سلام بر جگر، خون گَشته از زَهرَت سلام -  بر وجود نادِرِ دَهرَت سلام بر تن رنجورِ بیمارت سلام   - بر دو چشمِ خیسِ غمبارت سلام   بر حسن بر باقر و صادق سلام -  هرکه را بر فاطمه عاشق سلام ای اسیر بند و زندانِ دمشق    -  ای شهیدِ کربلای شور و عشق اَلسَّلام ای باقرِ اولادِ یاس   -  اَلسَّلام ای با محمد هَم جِناس از دَمَت ای زنده اسلام آمده    -   ای ز عِلمَت شیعه را نام آمده   تشنه لب ای کُشته، بر کامَت سلام  -  بر گُلِ یاسِ علی، مامَت سلام بر حسین آن جَدِّ مظلومت سلام   - بر دل تنهای مغمومت سلام می‌چکد خونِ جگر از چشمِ ماه   -  می‌کند زهرا پریشانش نگاه باقر علم نبیین کشته شد   -  زهر کین را قلب او آغشته شد نور چشمِ خیسِ زین العابدین    -سینه‌اش پر تاب و تب  از زهرِ کین   شیعه را هستی به یغما می‌رود  -  فاخِرِ اولادِ زهرا  می‌رود   می‌رود تا کربلایی‌تر شود   -  در شهادت وارث حیدر شود می‌رود تا زنده ماند نام عشق  -  تا به مرگ  خود کند اکرام عشق این‌چنین باشد سر انجام وَلا  - تشنه لب جان دادنِ در کربلا به امید ظهور حضرت یار.....29 شهریور ماه 1394 منصور نظری
کد خبر: ۷۲۶۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۶/۲۹

رئیس شورای سیاستگذاری ائمه جمعه کشور گفت: روحانیون حرمت این لباس را نگه دارند چرا که کسی که این لباس را می‌پوشد باید به شأن، موقعیت و مزلت آن پایند باشد. سایت تحلیلی خبری آوای دنا  avayedena.comبه گزارش گروه سیاسی خبرگزاری میزان، حجت‌الاسلام سید رضا تقوی در مراسم سالروز شهادت ششمین پیشوای عالم بشریت، امام جعفر صادق (ع) که در مصلای امام علی (ع) شهر جدید اندیشه برگزار شد، با تسلیت شهادت این امام همام و با اشاره به تشییع پیکر شهدا در سراسر کشور اظهار کرد: شهدا، ایثارگران، جانبازان و آزادگان سرمایه‌های بزرگ جامعه انسانی ما هستند. وی با اشاره به ویژگی‌های اخلاقی شهدا بیان کرد: آنها انسان‌های هوشمندی هستند و از امام جعفر صادق (ع) به خوبی آموخته‌اند که باید از فرصت استفاده کرد تا در میدان دفاع در برابر دشمنان که می‌خواهند کیان ما را مورد هجمه و حمله قرار دهند، سینه به سینه بایستند. رئیس شورای سیاست‌گذاری ائمه جمعه کشور با اشاره به لزوم تقویت بیش از پیش بسیج به عنوان یک نیروی مردمی تصریح کرد: بسیج یکی از ارکان اقتدار نظام اسلامی بوده و فرهنگ بسیجی به معنی فرهنگ اسلام ناب محمدی و شیعه جعفری است. وی با اشاره به اقدامات امام جعفر صادق (ع) در زمان حیات پربارشان خاطرنشان کرد: امام جعفر صادق (ع) از فرصت‌ پیش‌آمده به دلیل درگیری بنی‌امیه و بنی‌عباس استفاده کردند و حوزه علمیه عظیمی را ساختند. تقوی به تأثیر اقدامات امام جعفر صادق (ع) اشاره کرد و گفت: یکی از یاران عزیز امام جعفر صادق (ع) روایت می‌کند که من وارد مسجد کوفه شدم و دیدم در این مسجد 900 محدث، مفسر و حکیم نشسته‌اند و همه آنها می‌گویند " قال الصادق " و همه از این امام همام روایت می‌کنند، این یکی از کارهای بزرگ امام جعفر صادق (ع) است. وی با اشاره به شاگردان تأثیرگذار امام جعفر صادق (ع) اظهار کرد: همچنین ایشان شاگردان بزرگی مانند زرارة بن اعین، جمیل بن صالح، جمیل بن دراج و محمد بن مسلم طائفى، برید بن معاویه، هشام بن حکم، هشام بن سالم، ابوبصیر، عبیدالله، محمد و عمران حلبى، عبدالله بن سنان، ابوالصباح کنانى و بسیارى دیگر از علما را تربیت کرده‌اند. رئیس شورای سیاست‌گذاری ائمه جمعه کشور بیان کرد: در بزرگی این شاگردان می‌توان به یک روایت از امام جعفر صادق (ع) بسنده کرد که ایشان فرمودند «اگر این شاگردان نبودند آثار نبوت از بین می‌رفت»، بنابراین آنها نقش مؤثری در پاسداشت از آثار نبوت داشتند. وی با اشاره به مناظره‌های امام جعفر صادق (ع) تصریح کرد: ایشان در برابر تمام مخالفان و بزرگان مذاهب دیگر از شیعه دفاع کردند و فقه جعفری را پایه‌ریزی کردند، امروز ما شیعیان همه چیزمان را از امام جعفر صادق (ع) داریم و دیگر امامان (ع) این امر را تقویت کردند. تقوی با اشاره به ترویج فقه اسلام بین جامعه توسط امام جعفر صادق (ع) تأکید کرد: شیعه جعفری همان اسلام ناب محمدی است که امام خمینی (ره) به آن اشاره دارند و امام جعفر صادق (ع) آن را بسط و گسترش دادند. وی با اشاره به لزوم پیروی از سیره ائمه اطهار (ع) خاطرنشان کرد: امام جعفر صادق (ع) از ما شیعیان انتظار دارند که وقتی شیعه جعفری هستیم و خود را به من منتسب می‌کنیم، حالا زینت ایشان باشیم، زینت امام بودن یعنی اینکه دروغ نگوییم، تهمت نزنیم، کلاه‌برداری، خیانت و غیبت نکنیم. رئیس شورای سیاست‌گذاری ائمه جمعه کشور گفت: امام جعفر صادق (ع) می‌گویند که حرمت ایشان را نگه داریم، یعنی من روحانی حرمت این لباس را نگه دارم و کسی که این لباس را می‌پوشد باید به شأن، موقعیت و منزلت آن پایند باشد. وی ادامه داد: اگر روحانیون کاری کنند که به لباس و جایگاهشان صدمه بزنند دو گناه را مرتکب شده‌اند، اول اینکه به عنوان یک مسلمان و شیعه دچار معصیت شده و دوم اینکه به جایگاه و موقعیت روحانیت ضربه زده‌اند و مردم را بدبین کرده‌اند. تقوی اظهار کرد: مدیران دارای مسئولیت دوچندانی هستند، چراکه اگر مسئولی دچار گناه و تخلفی شود این خطا مضاعف است زیرا علاوه بر جایگاه حقیقی به جایگاه حقوقی خود نیز لطمه زده است. وی با اشاره به وظیفه مضاعف مسئولان نظام اسلامی بیان کرد: آقای رئیس جمهور بدانید که وظیفه شما مضاعف است، چراکه خطای شما به نظام اسلامی ضربه می‌زند و موجب بدبینی مردم به جمهوری اسلامی می‌شود.
کد خبر: ۶۹۸۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۵/۲۱

" سامی یوسف ما عاشقتیم " شعاری که هزاران نفر از طرفداران سامی یوسف با کار فوق العاده او یک صدا تکرار کردند این بزرگترین اجرای یک هنرمند بین المللی در سرزمین ناصره بود
کد خبر: ۶۸۱۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۴/۲۳

حجت الاسلام والمسلمین حسن روحانی رئیس جمهور در ابتدای سخنرانی خود در جمع زائران امام خمینی (ره)، توسط عده‌ای از افراد که در صفوف نخستین مراسم قرار داشتند با شعار «خامنه‌ای زنده باد، روحانی پاینده باد» همراهی شد و برخی حاضران نیز شعار «ما اهل کوفه نیستیم علی تنها بماند» را سر می‌دادند. به گزارش پایگاه 598 به نقل از فارس، مراسم بیست و ششمین سالگرد ارتحال بنیان‌گذار جمهوری اسلامی با حضور حجت‌الاسلام سیدحسن خمینی تولیت آستان مقدس امام خمینی (ره)، حسین فریدون دستیار ویژه رئیس جمهور ایران، حجت‌الاسلام موسوی بجنوردی، حجت‌الاسلام محمود دعایی، سیدحسین هاشمی استاندار تهران و جمعی از ارادتمندان به معمار کبیر انقلاب اسلامی و پیروان امام خامنه‌ای در صحن شهدای آستان مقدس امام خمینی (ره) برگزار شد. حجت الاسلام والمسلمین حسن روحانی رئیس جمهور در ابتدای سخنرانی خود در جمع زائران امام خمینی (ره)، توسط عده‌ای از افراد که در صفوف نخستین مراسم قرار داشتند با شعار «خامنه‌ای زنده باد، روحانی پاینده باد» همراهی شد و برخی حاضران نیز شعار «ما اهل کوفه نیستیم علی تنها بماند» را سر می‌دادند. در اواسط صحبت‌های رئیس جمهور جمعیت حاضر در محل سخنرانی، چندین بار شعارهای «مرگ بر منافق» و «مرگ بر آمریکا» سر دادند. این شعارها که بیشتر در صفوف جلو بود اندکی ادامه داشت ولی تا پایان سخنرانی تقریبا آرامش برقرار بود. رییس جمهور جمله "تحریم را درهم می‌شکنیم" و دعای پایانی سخنان خود را با صدای بلند بیان کرد.
کد خبر: ۶۵۶۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۳/۱۴

این اوج بی انصافی است که کسی با زخم زبان و یا بی تدبیری دل رهبری انقلاب را خون نماید لذا مردم و مسئولان نظام باید اعتقاد خود به رهبری را بیش از پیش تقویت نمایند
کد خبر: ۶۵۴۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۳/۱۰

نمی دانم چه ضرورتی داشته است که ریاست محترم جمهوری با چشم بستن به روی تمام مخارج و هزینه ها ، برای میلیون ها ایرانی پیام تبریک سال نو  ارسال کند!
کد خبر: ۶۰۱۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۱/۰۳

امام تکلیف انقلاب را روشن کرد که مسئولان باید زمینه سازی بکنند برای قیام حضرت مهدی (عج)، امام فرمود:” مسائل مادی و اقتصادی اگر مسئولین را غافل کند خطری بزرگ انقلاب را تهدید می کند، تو نماینده شدی و وزیر شدی، قاضی شدی چشمت کور باید کار کنی وضع مردم خوب شود. سایت تحلیلی خبری آوای دنا  avayedena.com: دکتر مهدی کوچک زاده، نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی هفته گذشته در هیات انصار علمدار ولایت در مسجد قمر بنی هاشم (ع) حاضر شد و با موضوع بصیرت و اهداف انقلاب اسلامی از دیدگاه امام خمینی ره به نکات و مسائل روز پرداخت. این نماینده مجلس شورای اسلامی در خصوص هدف از انقلاب اسلامی توسط مردم گفت: یک حرف هایی می باشد که ما انقلاب کردیم برای چه؟ انقلاب کردیم که وضع معیشت ما خوب شود، پس این چه وضعی است؟ چطور می شود که امام حسین (ع) از مدینه بیرون می آید( به دلیل اینکه معاویه به درک واصل شد و می خواستند برای یزید از امام بیعت بگیرند و از مدینه خارج شد) در طول این مسیر خیلی ها با امام برخورد کردند ولی با امام همراه نشدند و خیلی ها را هم امام فرستاد دنبال آن ها و یکی گفت من اسب خوبی دارم و به شما می دهم ولی امام گفت من شما را می خواهم. من نگرانم مسائل گوشه و کنار و حاشیه ای باعث شود که ما یک عمر زیارت عاشورا بخوانیم ولی حسینی نبوده باشیم، هر روز عاشوراست و همه جا کربلا است و هر روز یک حسین است و یک یزید و این دل نگرانی می باشد که من کدام طرف باشم. بزرگترین توهین و بی شرافتی این است که چشم باز کنیم ببینیم در تیم یزید می باشیم، مردم کوفه هم به امام حسین(ع) نامه نوشتند گفتند بیا، خیلی سخت است این حرفها را برای کسانی بزنیم که مثل شما عمری امام حسینی (ع) هستند. وی ادامه داد: در همین انقلاب خودمان دقت کنیم از همان اول چه کسانی در جریان انقلاب بودند و حالا سرانجامشان چه شد و حتی یک عده ای از همین ها به دلیل همکاری با منافقین اعدام شدند. مسئله گرانی و مسئله ی ظلم باید مدنظر گرفته شود و ما باید بدانیم که هیچکسی نمی تواند نسبت به ظلم آمریکایی و خارجی و مدیران داخلی بی تفاوت باشد. همین دیروز دیدید که یک سمینار مبارزه با فساد اقتصادی دائر شد و معاون رییس جمهور گفتند ما از یک ماه پیش به رهبر معظم انقلاب گفتیم برای شروع این سمینار یک پیامی دهید، اول آقا پیام ندادند و آخر دو خط مرقوم فرمودند و گفتند از این سمینارها قرار است چه معجزه ای دربیاید؟ شما که همه چیز را می دانید پس چرا جلو نمی روید تا فساد را ریشه کن کنید؟ دکتر مهدی کوچک زاده اظهار داشت: یک آیه ای در قرآن می باشد که مهر زدند قلب و چشم آن ها را( چرا وقتی انسان چشم دارد ولی کور دل می باشد) آیا ندیدند آن کسی را که خدای او هوای نفسش می باشد؟ چه کسی او را گمراه می کند؟ خداوند او را گمراه می کند علی رغم اینکه دانشمند می باشد( ما آیت ا… العظمی ها داشتیم) مثل شریعتمداری و منتظری و شیخ علی تهرانی چه شد؟ امام درباره ی شیخ علی تهرانی فرمود بعضی ها کتاب اخلاق می نویسند ولی از اخلاق چیزی نمی دانند. خداوند می فرماید چرا اینکار خلاف را می کنید می گوید دلم می خواهد، دوست دارم، حالا اگر کسی اینگونه گفت اولا ورود به صف یزیدی ها کرده و دوم خداوند بر قلب و گوش و چشم او مهر می زند. همه ی بی بصیرتی از اینجا می باشد، همه ی این مسیری که انسان در خط شیطان می رود برای این است که می گوید دلم می خواهد. گاهی هوای تهران را دود می گیرد و ما جلویمان را نمی توانیم ببینیم هوا و هوس حکمش همین است، چشم داریم اما به خاطر گرد و غبار نمی توانیم ببینیم. بعضی ها علم دارند و چشم دارند و آیت ا… می باشند ولی به خاطر تبعیت کردن از هوای نفس جلویشان را نمی توانند ببینند، اگر ما مومن هستیم باید ببینیم خدا چه می خواهد. مردم کوفه فکر می کنید از اول بی وجدان بودند؟ نخیر، سر بزنگاهی امتحان شدند. عده ای می گویند ما شب عملیات می رویم و هر وقت امام زمان آمد می رویم کنارش، من گفتم بله از این مال و اموالت معلوم است که انباشته کرد ، ریشه همه ی بدبختی ها در همین نفس است. وی در خصوص اوضاع اقتصادی کشور و سختی های پیش آمده بیان داشت: دارند از همین نفس استفاده می کنند و یک دروغ بزرگی را دارند به ملت می چسباندند می گویند ما انقلاب کردیم که گوجه فرنگی ارزان شود. بله این گرانی ها هم درست نیست، شما برای رضای خداوند تحمل می کنید، در مقابل بی تدبیری و بی عرضگی و اشرافی گری باید موضع بگیریم،.ما برای چه انقلاب کردیم؟ برای ارزانی گوجه فرنگی ؟ برای اینکه خانه و ماشین به ما بدهند؟ کم کم اگر متوجه نباشیم نمی فهمیم به چه کسی سیلی می زنیم وقتی که به خودمان می آئیم می بینیم امام حسین(ع) را سر بریدیم. به ما می گویند ترکیه را ببینید و غرب را ببینید که چه پیشرفتی کرده اند، هی اینها را به رخ ما می کشند. حالا ما انقلاب کردیم که اینطوری شود؟ این شهداء برای چه خون دادند به آن فکر کنید آیا این ها عقل شان کم بود و یا اینکه کسی آن ها را دوست نداشت یا چیز دیگری بود؟ این ها برای چه کشته شدند و حدود ۲۰۰ هزار نفر در طول ۸ سال جنگ ایران و عراق کشته شدند، این ها چه می گفتند؟ این خیلی سوال مهمی می باشد. امام حسین (ع) بیکار بود که زن و بچه اش را به کشتن داد برای چه؟ دشمن همه ی کارش این است که به ما بقبولاند که ما فقط برای زندگی خوب و اموال دنیا انقلاب کردیم. من اصلا امشب آمدم اینجا که یک عده یزیدی را رسوا کنم که خون ملت را توی شیشه می کنند. کوچک زاده با اشاره به اینکه امام اسلام آمریکایی را از اسلام ناب تفکیک کرده ، گفت : البته باید این را در نظر بگیریم که دو نوع اسلام داریم . یک اسلامی که به قول امام اسلام آمریکایی است. و یک اسلام هم اسلام ناب محمدی است . البته خود امام هم این دو اسلام را معنا کرده است .امام درباره اسلام آمریکایی می فرماید:” فرزندان عزیز جهادیم! به تنها چیزی که باید فکر کنید، به استواری پایه‌های اسلام ناب محمدی صلی‌اله علیه و آله و سلم است. اسلامی که غرب و در راس آن، آمریکای جهانخوار و شرق و در رأس آن شوروی جنایتکار را به خاک مذلت خواهد نشاند. اسلامی که پرچمدار آن پابرهنگان و مظلومین و فقرای جهانند و دشمنان آن‏، ملحدان و کافران و سرمایه‌داران و پول‌پرستانند. اسلامی که طرفداران واقعی آن همیشه از مال و قدرت بی‌بهره بوده‌اند و دشمنان حقیقی آن زراندوزان حیله‌گر و قدرتمداران بازیگر و مقدس نمایان بی‌هنرند.( الآن در لباس روحانی دارند سر ما کلاه می گذارند نماز شب می خوانند ولی خانه اش میلیارد ها تومان می ارزد) الآن تقدس یک عده ریش و یقه می باشد اگر از آن ها بگیری چیز دیگری ندارند. امام می فرمایند: ” آیا جوانان ما خونشان را برای اینکه ما زندگی خوبی داشته باشیم دادند، ایا می شود کسی خودش را بکشد تا زندگی خوبی داشته باشد یا اینکه این نهضت یک نهضت الهی بود، نهضت ایران نهضتی بود که خداوند تبارک و تعالی در آن نقش داشت”، گرنه شاه هم می رفت زیارت امام رضا(ع) و وقتی ما می گفتیم شاه ظالم است یک عده می گفتند کفر نگو شاه شیعه می باشد. اینکه دشمنان تابحال نتوانستند ما را یک لقمه ی چب بکنند برای این است که ما حسینی می باشیم و می خواهند این را هم از ما بگیرند. برخی میگویند اینطور نیست که همه ی دنیا یزید باشند و ما فقط امام حسین باشیم . آن ها هم خوبند. من خودم با آقای اوباما تلفنی صحبت کردم. خیلی آدم عاقل و با ادبی هم هست. ما اصلا دشمن نداریم. اگر بنشینیم با دنیا حرف بزنیم، دنیا هم با ما کاری ندارد. با همین حرف ها می خواهند زحماتی که در سی و پنج سال کشیده شده را یک شبه بر باد دهند. کوچک زاده با اشاره به اتفاقاتی که در روز دانشجو افتاد اضافه کرد: روز دانشجو روز استکبار ستیزی و مخالفت با آمریکاست. اما برخی با تمام وقاحت، امسال تلاش کردند که جنبه ضد استکباری این روز را کمرنگ کنند. البته جوان ها تقصیری ندارند. زیرا از کسانی که نه انقلاب را دیدند و نه جنگ را انتظاری نیست. اما آن آقایی که می آید منتقدین را “تازه به دوران رسیده” خطاب می کند باید یقه او را گرفت. وی در خصوص لحن تند یکی از مسئولین در روز دانشجو گفت: خود آن فرد هم قبول دارد که آمریکا اگر بتواند، تا سر حد ممکن به ملت ایران فشار وارد می کند. در این وضعیت چرا حرفی را میزنی که اگر نگوییم اکثریت، ولی تعداد زیادی از تو کینه به دل بگیرند. روزی میگویند بی سواد، روزی میگویند بی شناسنامه ، روز دیگر میگویند به جهنم بروند . چرا همش عصبانی هستی؟ شاید عصبانیت به دلیل به نتیجه نرسیدن مذاکرات است. این از ابتدا هم مشخص بود. رهبری از ابتدا فرمودند که خوشبین نیستند و البته دلیلش هم واضح است. مذاکرات برد برد با گرگ یعنی چه؟ یعنی گرگ یک پنجه به صورت شما بیاندازد و صورت شما را خونین کند و شما هم یک تکه از پشم گرگ را بکنی! حالا مذاکرات به نتیجه نرسیده و شما عصبانی هستی و حرفی میزنی که جماعت زیادی نسبت به تو کینه ورز بشوند. در این شرایط همه باید هوای هم دیگر را داشته باشند. همه این حرف را قبول دارند ، حتی خود آن آقا. وی در ادامه به موضوع امر به معروف و نهی از منکر اشاره کرد و گفت: مسئله دیگر امر به معروف و نهی از منکر است، زیرا علت اصلی قیام اباعبدلله که خودشان به آن تصریح کرده اند امر به معروف و نهی از منکر بود. البته ما باید روش صحیح آن را بلد باشیم. روش آن کتک زدن و فحش دادن نیست. اینکه خانومی مویش بیرون بود ما برویم به او بی احترامی کنیم، این امر به معروف و نهی از منکر نیست. برخورد با هر ناهنجاری هم یک قاعده دارد و یک دلیل اصلی قیام امام حسین (ع) برای امر به معروف بود، آیا ما چند نفرمان قواعد امر به معروف را می دانیم؟ و این همان چیزی بود که امام حسین (ع) برای او شهید شد. اگر دختری موهایش بیرون بود ما نباید به او فحش بدهیم. بالاترین منکرها ظلم مسئولین حکومتی می باشد و یاد بگیریم نهی از منکر را از بالایی ها انجام دهیم، چرا ملتی که فرزندانش را جلوی صدام فرستاد حالا برای امر به معروف کوتاهی می کند ؟ راه مبارزه با فساد راه انداختن سمیناری که خرجش معلوم نیست چقدر می باشد نیست. ای مردم مراقب باشید کلاه سرتان نرود، الآن چند تا را داریم که به خاطر آقازاده هایشان انقلاب را بیخیال شدند و هر کاری می کنند که فرزندانشان را نجات دهند و ما باید متوجه باشیم که فقط راه نجات ما دفاع از حریم ولایت می باشد. این نماینده مجلس شورای اسلامی پیرامون آزادی و استقلال اظهارداشت: امام در ادامه می فرمایند:” حکومت را برداشتند که حکومت اسلامی باشد نه اینکه فقط ازاد باشیم.  عده ای می گویند ما می خواهیم آزاد باشیم، ما هر طور می خواهیم حرف بزنیم و هرکار بکنیم. همه ی مقصد این نبود که آزاد باشیم. آیا ما فقط می خواستیم آزاد باشیم مثل سوئد که خیلی آزادی دارد و مستقل هم هستند ولی اگر از قرآن در آن خبری نباشد باز هم می خواستند؟ آیا ایران قیام کرد که فقط آزاد باشد و ما جوانان را دادیم که فقط آزاد باشیم؟ یا ایران متحول شده بود به یک ملت صدر اسلامی که شهادت را برای خودشان سعادت می دانستند” مردم این شهادت را می خواهند از شما بگیرند چون اگر کسی از خود گذشته باشد کسی نمی تواند جلویش بایستد، کسی که از مرگ نمی ترسد از هیچ چیزی نمی ترسد. امام فرمود:” مسئولان ما باید بدانند که انقلاب ما محدود به ایران نیست بلکه نقطه شروع و انتقال بزرگ جهان اسلام به پرچمداری حضرت حجت (عج) می باشد.” وی در خصوص مقصد انقلاب اسلامی در تفکر امام گفت: امام تکلیف انقلاب را روشن کرد که مسئولان باید زمینه سازی بکنند برای قیام حضرت مهدی (عج)، امام فرمود:” مسائل مادی و اقتصادی اگر مسئولین را غافل کند خطری بزرگ انقلاب را تهدید می کند، تو نماینده شدی و وزیر شدی، قاضی شدی چشمت کور باید کار کنی وضع مردم خوب شود. حکومت اسلامی باید تمامی سعی و تلاش خود را بنماید ولی همه ی اینها نباید ما را از قیام ولی عصر (عج) منصرف کند. فرق ما با امام حسین (ع) چیست؟ امام حسین (ع) برای خداوند قیام کرد و ما هم قیام را از امام حسین (ع) الگو گرفتیم. چه کسی است که نداند مردم عزیز ما در سختی می باشند و گرانی و کمبود بر طبقه ی مستضعف فشار می اورد ولی هیچکس هم نیست که نداند که پشت کردن به فرهنگ دول دنیای امروز و برخورد قاطع و اسلامی با آمریکا و… فشار و سختی و گرسنگی را بدنبال دارد و مردم عزیز ما این راه را خود انتخاب کردند و بهای ان را خود پرداخت خواهند کرد و به ان افتخار می کنند. بدون شهادت این راه میسر نیست.” کوچک زاده در خصوص تهدیدات استکبار جهانی گفت: به خدا بمب هسته ای دروغ است و بهانه ای بیش نیست، بلکه مزاحمت این انقلاب برای آمریکا، یک عده ای پا برهنه ای است کا از فرزندان شهید شما درآمدند که ۳۳ روز اسرائیل را در جنوب لبنان زمین گیر کردند و بعد سنی های غزه و یمن را دیدند، حالا آمریکا آمده مسلمان تقلبی را بوجود آورده مثل داعش که جلوی ما را بگیرند. امام می فرمایند:” ملت شریف ایران توجه داشته باشد کاری که شما انجام دادید آن قدر گران بها می باشد که اگر صدها بار ایران با خاک یکسان شود نه تنها ضرری نکرده ایم بلکه سود زیستن در کنار اولیاء ا… را برده ایم.” آقا ما می خواهیم پا به گور بگذاریم دوست دارید چه کسی به استقبال ما آید؟ امام حسین(ع) و یا یزید؟ من میدانم زندگی ها سخت است ولی می خواهند به ما بگویند همه ی دنیا شکم و زیر شکم می باشد می خواهند دیدگاه ما را به دنیا و ارزش ها عوض کنند. در پایان سخنرانی یکی از حضار در مورد آیت الله مصباح یزدی و جبهه پایداری از دکتر کوچک زاده سوال پرسید و با لحنی کنایه آمیز گفت: کمی از پدر معنوی خودتان بگویید که دکتر کوچک زاده در پاسخ گفت: کسانی که بنده را می شناسند، اطلاع دارند که بنده دوسال است که عضو جبهه پایداری نیستم. درمورد آیت الله مصباح هم با این که ایشان بسیار انسان محترمی است و رهبری تعاریف زیادی از ایشان کرده اند، اما بنده یک آقا بیشتر ندارم و آن اقای خامنه ای هستند و بقیه برایم مثل همدیگر هستند و فرقی نمی کنند. البته تهمت ها و نسبت هایی که به ایشان می دهند، نباید قبل از اثباتش روی آنها تکیه کنیم و مدام تکرار کنیم. همه به یاد داریم که اول انقلاب هم نسبت هایی به شهید بهشتی می زدند، حضرت امام در مورد ایشان گفتند که مظلومیت شهید بهشتی از شهادتش برای من دردناک تر بود.   منبع/متین نیوز
کد خبر: ۵۲۴۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۹/۲۹

طبق سنت هر ساله مراسم عزادارای هیات‌های دانشجویی در حسینیه امام خمینی(ره) برگزار شد و دانشجویان در محضر مقام معظم رهبری به عزاداری پرداختند. سایت تحلیلی خبری آوای دنا  avayedena.com:به گزارش پایگاه 598 ، طبق سنت هر ساله مراسم عزاداری هیات‌های دانشجویی در حسینیه امام خمینی(ره) برگزار شد و دانشجویان در محضر مقام معظم رهبری به عزاداری پرداختند. * دانشجویان از شهرهای مختلف کشور، ساعت 7 صبح در مسجد دانشگاه تهران جمع شده بودند و خود را برای دیدار با رهبر معظم انقلاب آماده می‌کردند، هوا کمی سر بود ولی سردی هوا باعث نشد تا شور و شوق دانشجویان برای حضور در این مراسم کم شود. * آنها راس همان ساعتی که قرار داشتند آمده بودند و پس از دقایقی صف‌های عزاداری را تشکیل دادند و از درب اصلی دانشگاه تهران به سمت حسینیه امام خمینی (ره) حرکت خود را آغاز کردند. * این دانشجویان مسیر دانشگاه تهران تا حسینیه امام(ره) را در سوگ اباعبدالله الحسین و یاران باوفای ایشان گریستند، سینه زدند و دعا خواندند. * طولی نکشید که به حسینیه امام(ره) نزدیک‌تر شدیم، دانشجویان شعارهایی نظیر «این همه لشکر آمده به عشق رهبر آمده»، «جانم فدای رهبر»، «وای اگر خامنه‌ای حکم جهادم دهد، ارتش دنیا نتواند که جوابم دهد»، «ما اهل کوفه نیستیم علی تنها بماند» و «مرگ بر ضد ولایت فقیه» را با صدای بلند سر می‌دادند. * آنها در این مراسم یک‌بار دیگر خواستار جلوگیری از ورود عناصر فتنه به دانشگاه‌ها شدند و این موضوع را با دست‌نوشته‌هایی که در دست داشتند و با شعارهایی که می‌دادند اعلام کردند. * امروز دانشجویان خالق صحنه‌های نابی بودند، دانشجویی خود را دوان به دوان به دانشجویان دیگر رساند، از آذربایجان غربی آمده بود، می‌گفت از اتوبوس دانشگاه جامانده و خودش آمده است. از اینکه توانسته بود به موقع برسد خوشحال بود. * یکی دیگر از دانشجویان کارت ورود خود را گم کرده بود، در میان جمعیت با نگرانی زمین را نگاه می‌کرد و با عجله به دنبال کارت خود بود. چند نفری هم سعی داشتند کمکش کنند. * برخی‌ها از شهرهای دیگر، تمام شب را در راه بودند ولی خستگی برایشان معنی نداشت، از اینکه توانسته بودند در این جمع باشند خوشحال بودند و می‌گفتند «ما حاضریم برای دیدن آقا همه چیز را تحمل کنیم، و حتی حاضریم پیاده هم بیائیم» * بالاخره دانشجویان وارد حسینیه امام خمینی(ره) شدند، مراسم با قرائت قرآن آغاز شد و بعد از آن حجت الاسلام و المسلمین قاسمیان برای دانشجویان سخنرانی کرد. * در ادامه این مراسم مداحان اهل بیت (ع) برای دانشجویان مداحی کردند. دانشجویان نماز ظهر و عصر خود را نیز با امامت مقام معظم رهبری در حسینیه امام(ره) اقامه کردند.
کد خبر: ۵۱۸۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۹/۲۲

تخت فولاد اصفهان، همچون گنجينه اي است كه گوهرهاي نايابي را در دل خود نگه داشته است و اسرار مگو در باب اين گوهرهاي ناياب بسيار دارد! سایت تحلیلی خبری آوای دنا  avayedena.com: به گزارش رويش نيوز، تخت فولاد دركنار قبرستان بقیع مدینه، ابوطالب مكه و وادی السلام نجف اشرف از مهمترین و متبرك ترین مرقدهای جهان اسلام به شمار می رود. تا آنجایی كه برخی معتقدند تخت فولاد به واسطه قبور متبرك آن، دومین قبرستان جهان اسلام است. در جاي جاي اين تكه از بهشت معنوي كه قدم مي گذاري عظمت هاي عرفاني و علمي زيادي مدفون است. يكي از اين ذخاير عظيم، مرحوم میرزا حسین کشیکچی مشهور به هالو است. باربر ، حمّال و نگهبان ساده بازار اصفهان بود. آنقدر ساده بود و بی ریا که مردم به او لقب "هالو" داده بودند.  امّا کسی نمی دانست که در ورای این ظاهر ساده و فقیرانه، روح بلندی وجود دارد، صاحب مقامی رفیع که ملازم و همنشین حجّت یگانه خداوند، واسطه فیض زمین و آسمان، حضرت صاحب الأمر و الزّمان أرواحنا لتراب مقدمه الفداء)گردیده است. مرحوم میرزا حسین کشیکچی مشهور به هالو (متوفی 1309 ه.ق) که بدن مطهرش در بهشت تخت پولاد، خاک تابان جنوب زاینده رود آرام گرفته است، حکایتی شگفت انگیز دارد که از قول مرحوم حاج آقا جمال اصفهانی در کتاب عبقری الحسان نقل گردیده است. نوشتار زیر، داستان این حکایت است: نزدیک اذان ظهر روز بود. مثل هر روز مهیای رفتن به مسجد شدم. از منزل ما تا مسجد فاصله چندانی نبود. چند سالی بود که توفیق امامت جماعت در این مسجد به من عنایت شده بود. مسجدی که به واسطه قرار گرفتنش در راسته بازار، پاتوق کسبه و اهل بازار بود و البته حضور باربران و کشیکچیان و نگهبان های بازار هم رونق خاصی به مسجد می داد.    هنوز چند قدمی به مسجد مانده بود که صدای جمعیت اندکی که تابوتی را بر دوش خود حمل می کردند مرا متوجه خود ساخت. جلوتر رفتم؛ تابوتی ساده و فقیرانه بر دوش چند نفر که همه از باربران بازار بودند و چند نفری مشایعت کننده نیز در کسوت ساده حمّالان و کشیکچیان بازار که البته چهره برخی از آنها برایم آشنا بود. معلوم بود که میّت، یکی از منسوبان همین آدم های سر و ساده و فقیر است که اینچنین غریبانه و بی پیرایه تشییع می شود. در همین بین، ناگهان چشمم به میرزا حبیب، تاجر سرشناس و مؤمن بازار افتاد که با حالتی نزار و پریشان در حالی که بشدت می گریست و مویه می کرد، جنازه را مشایعت می نمود. مشاهده میرزا حبیب، آن هم با این حال پریشان که گویی صاحب عزای اصلی است و نزدیک ترین کسان خود را از دست داده است، مرا بسیار شگفت زده کرد. آخر میرزا حبیب از بازاریان و تجّار سرشناس و مؤمن بازار و از نیکان اصفهان بود. اگر از نزدیکان و بستگان او کسی فوت نموده، پس چگونه است که اینچنین غریبانه و بی خبر تشییع می شود؟!  چرا از بزرگان تجار و کسبه و اقربای خود میرزا حبیب، کسی در این تشییع جنازه شرکت ندارد؟! ... همه اینها سؤالاتی بود که ذهن مرا به خود مشغول ساخته و بشدّت کنجکاو یافتن اصل ماجرا کرده بود. در همین حال بودم که نگاه پریشان میرزا حبیب به من افتاد و گویی متوجه تعجب و حیرانی من شد. بطرفش رفتم و دست بر شانه اش گذاشتم. پیش از آنکه سخنی بگویم با صدایی لرزان و مصیبت زده گفت: «حاج آقا جمال! به تشییع جنازه یکی از اولیای خدا نمی آیید؟! »كشيكچي کلامش بر قلب و جانم نشست و مرا بی اختیار بسوی جنازه کشاند. از رفتن به مسجد منصرف شدم و به همراه میرزا حبیب و جماعت باربران و کشیکچیان بازار، جنازه را به طرف غسّالخانه مشایعت نمودم. از بازار تا غسالخانه که در محلی بنام «سرچشمه پاقلعه» قرار داشت، مسافت نسبتاً زیادی بود و من باتفاق عده معدود مشایعت کننده در حالی این مسافت را پیمودم که در تمام طول مسیر، جمله میرزا حبیب در توصیف صاحب جنازه، ذهنم را به خود مشغول ساخته بود و بشدت کنجکاو بودم تا صاحب آن را بشناسم. به غسالخانه که رسیدیم، جنازه را تحویل مغتسل دادند تا مراسم تغسیل و تکفین میت انجام شود. گوشه خلوتی یافتم و تا مهیا شدن جنازه، در انتظار نشستم. ساعتی از ظهر گذشته بود و من خسته از راه دراز و اندوهناک از فوت نماز جماعت اول وقت، به سرزنش خود پرداختم که چرا بی جهت، تحت تأثیر سخنان یک تاجر پریشان حال، مسجد و نماز جماعت را ترک گفته ام. در حال و هوای خود بودم که دستی بر شانه خود احساس کردم. خودش بود، میرزا حبیب. مثل اینکه تحیّر و سرگردانی مرا بیش از این تاب نیاورده بود. حالا مثل اینکه کمی آرام گرفته بود. به او گفتم: «میرزا! این جنازه کیست؟! حکایت این حال پریشان شما چیست؟!» میرزا حبیب، آه بلندی کشید و در حالی که دست بر کمر گرفته بود و می نشست، گفت: «قصه عجیبی است حکایت من و آشناییم با صاحب این جنازه!! قصه ای که تا کنون برای کسی آن را بازگو نکرده ام.» با کنجکاوی و تعجب گفتم: «بسیار مشتاق شنیدنم میرزا حبیب! بگو و مرا از این بهت و حیرانی بیرون آور.» میرزا حبیب دوباره آهی کشید و ادامه داد:  « همینطور که می دانید امسال من مسافر قافله حج بودم. کاروان ما ابتدا راهی عراق شد تا پس از زیارت عتبات مقدسه نجف و کربلا، راهی حجاز شویم. همه چیز بخوبی می گذشت تا در چند فرسخی کربلا، کیسه حاوی سکه ها و بعضی اثاثیه ضروری سفرم را دزدان به سرقت بردند. جستجوهایم نتیجه ای نداشت و از طرفی دلم نمی خواست که غیر از خودم، همسفرانم را نیز درگیر مشکل پیش آمده خود نمایم. برای همین بی اینکه کسی متوجه موضوع شود، بهانه ای آوردم و خود را از همسفران جدا کردم. قافله حج عازم حجاز شد و من درمانده و مستأصل در عراق ماندم بلکه فرجی شود و بتوانم راهی به اموال از دست رفته خویش بیابم. اندوهی سنگین و عمیق بر من مستولی شده بود و از اینکه می دیدم علی رغم دارایی های بسیار، توفیق انجام مناسک حج از من سلب شده است  احساس غبن و خسارتی جانکاه می کردم. هیچ دوست و آشنایی هم نداشتم تا به او پناه ببرم و پولی قرض بگیرم.   شبی تنها از نجف بسمت کوفه به راه افتادم تا در مسجد کوفه معتکف گردم بلکه فرجی حاصل شود. در راه حالتی عجیب بر من مستولی شده بود. احساس درماندگی و استیصال می کردم و در همان حال به آقا و مولایم، حضرت صاحب الأمر (عج) متوسل گردیدم. چیزی نگذشت که در همان بیابان و در تاریکی شب، ناگهان سواری در برابرم ظاهر شد. با حضور او همه جا روشن و نورانی شد و بزرگی و شکوهش مرا مسحور خود ساخت. آنگاه که جمال و چهره پرفروغش را نگریستم، اوصاف و نشانه هایی را که در مورد امام زمان، حضرت صاحب الأمر (عج) شنیده بودم در آن بزرگوار مشاهده نمودم. در آن حال، ایشان در برابرم ایستاده فرمودند: «چرا اینطور افسرده حالی؟! » عرض کردم که خستگی راه سفر دارم. فرمودند: «اگر سببی غیر از این دارد بگو.» چون دیدم آن بزرگوار اصرار دارند که سرگذشتم را شرح دهم، ماجرای خود را بیان کردم و سبب ناراحتی و تأثر خود را عرضه داشتم. در این هنگام دیدم، حضرتش فردی بنام «هالو» را صدا زدند. بلافاصله فردی نمد پوش درهیأت و لباس کشیکچی ها و باربرهای بازار اصفهان، در کنارمان نمایان شد. وقتی که جلو آمد به دقت در وی نگریستم و متوجه شدم همان هالوی اصفهان خودمان است؛ کشیکچی بازار که ازسال ها پیش در اطراف حجره ام رفت و آمد دارد و او را کاملاً می شناسم.   حضرت رو به او نموده فرمودند: «اسباب سرقت شده اش را به او برسان و او را به مکه ببر و بازگردان.» آقا این جمله را فرمودند و از نظرم ناپدید شدند. آن شخص، ساعتی از شب را با من در محل مشخصی از کوفه قرار گذاشت تا پول و وسایل گمشده ام را به من برساند. من متحیّر از آنچه می دیدم با نگاه مبهوت خویش هالو را بدرقه کردم. او رفت و ساعتی دیگر در مکانی که وعده گاهمان بود نمایان شد. در حالی که بسته ای در دست داشت. آن را به من داد و گفت: «درست ببین، قفل آن را باز کن و آنچه را داشتی به دقت بنگر تا بدانی که صحیح و سالم تحویل گرفته ای.»   من به بررسی وسایل و شمارش سکه هایم مشغول شدم. دیدم همه چیز دست نخورده و سالم است. آن شخص که مطمئن بودم هالوی خودمان است ولی از هیبت او جرأت سؤال کردن نداشتم، با من در کربلا و در زمانی دیگر وعده کرد و از من خواست تا وسایلم را به شخص امینی بسپارم و مهیای حرکت بسمت مکه شوم. من نیز در زمان مقرر در وعده گاه حاضر شدم. هالو جلو می رفت و من به دنبال او. پس از مدت کمی راه رفتن، بناگاه خود را در مکه یافتم. در مکه از من جدا شد و هنگام خداحافظی مکانی را تعیین نمود و از من خواست تا پس از انجام مناسک حج به آنجا بروم تا مرا بازگرداند. او همچنین از من خواست تا این راز را برای کسی بازگو نکنم و فقط در جواب هم کاروانیان خویش بگویم که همراه کس دیگری از راهی نزدیک تر آمده ام.    مناسک حج به پایان رسید و من در تمام طول انجام اعمال خویش، مشعوف از عنایت مولا و صاحب خویش بودم و دلتنگ از فراق حضرتش، او را جستجو می کردم. پس از پایان مناسک حج،  در وعده گاه خویش حاضر شدم و در ساعت مقرر دوباره هالو را دیدم که بسویم آمد و پس از سلام و مصاحفه، به همان کیفیت قبل و در مدتی بسیار کوتاه مرا به کربلا برگرداند. عجیب آنکه در تمام این مدت با اینکه با من سخنان نرم و ملایمی داشت، از شدت هیبت و عظمت او جرأت سؤال کردن پیدا نکردم. موقع خداحافظی در کربلا، خواستم از مَراحم او در حق خویش تشکر کنم که گفت: «از تو خواسته هایی دارم که امیدوارم هرگاه وقتش رسید، برایم انجام دهی.» این را گفت و از من جدا شد. روزها و هفته ها سپری شد. سفر شگفت انگیز و معجزه آسای من به پایان رسید و به اصفهان بازگشتم. مدتی کوتاه به استراحت و دید و بازدید گذشت. اولین روزی که به حجره خود در بازار رفتم، جمعی از تجّار و بازاریان به دیدنم آمدند. در این بین، ناگاه هالو، همان شخص باکرامت و والا مقام را دیدم، با همان لباس و کسوتی که در کربلا و مکه دیده بودم. خواستم که از جای برخیزم و او را تعظیم کنم که با اشاره دست مانع شد و از من خواست که سخنی بر زبان نیاورم و رازش را پوشیده دارم. سپس نزد باربرها و کشیکچی ها رفت و با آنها چای خورد و قلیانی کشید. مدتی بعد موقع رفتن، نزد من آمد و آهسته گفت: «آن تقاضایی که از تو داشتم این است که روز پنجشنبه دو ساعت مانده به ظهر بیایی منزل ما تا کارم را به تو بگویم.» آن گاه آدرس منزلش را داد و تأکید کرد که سر ساعتی که گفته بروم، نه دیرتر و نه زودتر.  تا پنجشنبه موعود برسد ، چند روز فاصله بود که برای من یک عمر گذشت و من دیگر او را در بازار ندیدم. در تمام این مدت به راز وعده آخر هالو می اندیشیدم و لحظه شماری می کردم تا دیدارمان تازه شود و من از او احوال مولا و صاحبمان را جویا شوم. و بالاخره آن پنجشنبه موعود از راه رسید و آن همین دیروز بود. صبح با خود گفتم خوب است ساعتی زودتر به ملاقات هالو بروم تا با او درباره مولایمان و راز و رمز ارتباطش با امام زمان (عج) گفتگو کنم. به آدرسی که داده بود رفتم، اما اثری از منزل هالو و نشانه هایی که گفته بود نیافتم. ساعتی جستجو کردم تا سرانجام در همان ساعتی که وعده کرده بودیم ، منزلش را یافتم.» میرزا حبیب در حالی که بشدّت منقلب شده بود و اشک از دیدگانش جاری بود، آه بلندی کشید و با صدایی لرزان ادامه داد:  «وقتی خود را پشت درب خانه هالو یافتم، آماده در زدن شدم که ناگاه دیدم درب خانه باز شد و سید بزرگواری غرق نور با عمامه ای سبز بر سر و شال مشکی به کمر از خانه هالو خارج شد و هالو نیز شتابان به دنبال او از خانه بیرون آمد در حالی که بشدت ادب می کرد و تواضع و احترام فوق العاده ای نثار آن جناب می نمود. در آن حال صدای هالو را می شنیدم که می گفـت: «سیدی و مولای! خوش آمدید، لطف فرمودید به خانه این حقیر تشریف فرما شدید... » هالو تا انتهای کوچه آن سید بزرگوار را بدرقه کرد و بازگشت. مقابلم که رسید، آثار شعف و شور زایدالوصفی را در سیمایش مشاهده کردم. سلام کردم و با حالتی آمیخته از بهت و حیرت از او پرسیدم: «هالو! او که بود؟» چهره اش دگرگون شد و پاسخ داد: «وای بر تو!! مولا و صاحب خود را نشناختی؟!!.... او سرور و مولایم، حضرت حجت ابن الحسن (عج) بود که در واپسین روز عمرم، لطف فرموده و به دیدار نوکر خود آمده بود....» آن گاه مرا با خود به داخل خانه اش برد و چنین گفت: «از شما می خواهم فردا به ابتدای بازار بروی و دو ساعت مانده به ظهر، حمال ها و کشیکچی ها را با خود به این خانه بیاوری. درب این خانه باز خواهد بود و وقتی به آن وارد می شوید ، من از دنیا رفته ام. کفنم را به همراه هشت تومان پول آماده کرده و داخل صندوق گوشه اتاق گذاشته ام. آن را بردار و خرج کفن و دفنم نما و در قبرستان تخت پولاد به خاکم بسپار....!! »   با شنیدن این سخنان ، تأثّری عمیق بر جانم نشست. مات و مبهوت از آنچه دیدم و شنیدم، با جناب هالو، وداعی سخت و حسرت آلود نمودم و خانه اش را ترک گفتم. امروز صبح به بازار رفتم و دوستان و رفقای حمّال و کشیکچی هالو را خبر کردم و با هم به سمت منزل هالو به راه افتادیم، بی آنکه طبق خواسته جناب هالو، کس دیگری را با خبر سازم. در ساعت مقرّر به منزلش رسیدیم، در حالی که درب خانه باز بود و همانطور که خودش دیروز خبر داده بود، روح از بدنش مفارقت کرده و در اتاق، رو به سمت قبله آرام گرفته بود. درب صندوقی را که گوشه اتاق بود گشودم و داخل آن کفنی دیدم با هشت تومان پول که در آن نهاده شده بود. جنازه او را غریبانه برداشتیم و اکنون طبق وصیّت او سوی قبرستان تخت پولادش می بریم....» صحبت های میرزا حبیب که به اینجا رسید، با صدای صلوات تشییع کنندگان که تعدادشان از عدد انگشتان دست فراتر نمی رفت، متوجه شدم که کار غسل و تکفین میت تمام شده است. حالت عجیبی داشتم. بغض سنگینی در گلویم نشسته بود و از اینکه تاکنون از وجود امثال هالو در اطراف خویش بی خبر بوده ام، در وجود خویش احساس شرمساری می کردم. بی اختیار میرزا حبیب را در آغوش گرفتم و چشمان او را که لیاقت دیدار مولا و صاحبمان، حضرت ولی عصر (عج) را یافته بود، غرق بوسه خویش کردم.   چیزی نگذشت که تابوت جناب هالو دوباره بر دستان اقلیت تشییع کننده بسوی آرامگاه تخت پولاد روانه شد. خود را به زیر تابوت آن ولیّ خدا رساندم و با چشمانی اشکبار او را تا تخت پولاد مشایعت کردم. دلم می خواست، پرتوی از نور معرفت یکی از عاشقان و دلباختگان ملازم و همراه حجّت خدا، وجودم را روشن سازد.   مراسم تدفین جناب هالو که تمام شد، دیدم میرزا حبیب تاجر که تا همین جا نیز سوز و بی قراری بی اندازه اش در فراق هالو، حاضران و تشییع کنندگان اندک او را که همگی از دوستان و همکاران او بودند به حیرت وا داشته بود، طاقت از کف داد و خود را بر خاک مزار او انداخت، در حالی که با صدای بلند می گفت: «ای مردم! هیچ کدام از شما او را نشناختید!... او یکی از اولیای خدا و از ملازمان امام زمان (عج) بود....» و در آن هنگام کسی از حاضران جز من، راز سوز و گداز بی اندازه میرزا حبیب را نمی دانست. صبح فردای آن روز، میرزا حبیب به سراغ من فرستاد تا به مسجد بازار بروم. من که هنوز مبهوت ماجرای دیروز و حکایت میرزا حبیب و هالو بودم، بی درنگ خود را به مسجد رساندم. دیدم جمع زیادی که اکثر آنها از حاجیان کاروان حج امسال و همسفران میرزا حبیب بودند در مسجد جمع شده اند. چشم میرزا حبیب که به من افتاد جلو آمد و گفت: «می خواهم راز شگفت انگیز سفر حج خود را با همسفریان و هم کاروانیان خویش در محضر مبارک آیت الله چهارسوقی فاش نمایم و پرده از چهره غریب و گمنام چناب هالو بردارم.» لبخند رضایتی به نشانه تأیید از خود نشان دادم و سپس در معیّت میرزا حبیب و دیگر همسفران او عازم بیت آیت الله سید محمد چهار سوقی، صاحب کتاب شریف روضات الجنّات شدیم. در منزل آیت الله روضاتی (چهار سوقی) همهمه و شور و حال عجیبی بود. میرزا حبیب تاجر، در حالی که ردای مشکی بر تن داشت و مصیبت زده ای را می مانست که نزدیک ترین فرد زندگیش را از دست داده است، با صدایی لرزان و گریان، حکایت عجیب و شگفت انگیز سفر حج خود و ماجرای عنایت حضرت صاحب الأمر (عج) بواسطه جناب هالو را برای حضرت آیت الله و دیگر حاضران تعریف می کرد و در این بین صدای گریه و ضجّه مردم، همراه با ذکر یابن الحسن آنها شور و حال عجیبی در بیت روحانی بزرگترین عالم شهر ایجاد کرده بود. سخنان میرزا حبیب که تمام شد ولوله ای وصف ناشدنی در حاضران ایجاد شد و از همه پر سوز و گدازتر، حال خود مرحوم آیت الله روضاتی بود که با شنیدن حکایت میرزا حبیب و جناب هالو، در حالی که اشک شوق از دیدگان مبارکش روان بود، منقلب و پریشان از جای برخاسته و عازم تخت پولاد، محل دفن جناب هالو گردید. موج زیادی از جمعیت، یابن الحسن گویان در حالی که مرحوم آیت الله روضاتی در پیشاپیش آنها حرکت می کرد بسمت تخت پولاد روانه شدند. لحظه به لحظه بر شمار جمعیت افزوده می شد و طولی نکشید که سیل مشتاقان امام زمان (عج) به قبرستان مقدّس تخت پولاد رسید. مرحوم آیت الله سید محمد چهارسوقی در حالی که بشدت گریه می کرد و پریشان بود، خود را بسرعت به کنار قبر هالو رساند. سپس این عالم ربّانی خود را بر روی قبر جناب هالو افکند و پس از گریه ها و راز و نیازهای فراوان، برخاست و رو به جمعیت فرمود: «مردم اصفهان! در همین جا به شما وصیّت می کنم، هنگامی که مُردم، مرا اینجا کنار قبر هالو دفن کنید. می خواهم وقتی امام زمان به زیارت قبر هالو تشریف می آورند، از روی قبر من عبور کنند و نگاهی هم به قبر من بیندازند.» اکنون سالیان درازی از آن روز می گذرد و مزار مرحوم میرزا حسین کشیکچی ، مشهور به « هالو» در تکیه صاحب روضات تخت پولاد اصفهان ، این خاک تابان و سرزمین ستارگان درخشان علم و عرفان و معرفت ، ملجأ و زیارتگاه عاشقان و دلباختگان حضرت ولی عصر (عج) است تا روزی که ان شاء الله دل های عاشق و طوفانزده منتظرانش به ساحل آرامش ظهور مبارکش ، اطمینان و سکون یابد. در پایان نکته ای باید خاطرنشان كرد که دسترسی ما به منابع محدود بوده و درباره دیگر شرح حالات این والامقام اطلاع خاصی در دست نمی باشد، لذا اگر افرادی هستند که جزییات بیشتری از سیر و سلوک این بزرگوار می دانند، مطالب و مستندات خود را به اين ايميل ارسال فرمايند: info@rooyeshnews.com
کد خبر: ۵۰۰۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۹/۰۷

اعضای ستاد اجرایی بسیج دانش آموزی شهرستان لنده و جمعی از دانش آموزان بسیجی با امام جمعه موقت شهرستان لنده دیدار و گفتگو  کردند. سایت تحلیلی خبری آوای دنا  avayedena.com :  در اولين روز از هفته بسيج دانش آموزی، جمعي از دانش‌ آموزان بسيجي و اعضاء ستاد اجرایی بسیج دانش آموزی شهرستان لنده، با امام جمعه موقت دیدار و گفتگو کردند.   تقوی فرد، رئیس اداره آموزش و پرورش لنده در ابتدای این مراسم گزارشی را از عملکرد بسیج دانش آموزی در سال گذشته ارائه داده و گفت: بسيج لشکر مخلص خداست و  هرکسي کاري را براي رضاي خدا و با اخلاص انجام دهد بسيجي است. وي افزود: بسيجي براي نام وشهرت کار نمي کند و اگر شخصي با اين هدف وارد بسيج شود خود به خود از فضاي بسيج دور خواهد شد. حجت‌السلام الهی، امام جمعه موقت در اين ديدار با تسليت ايام عزاداري سيد الشهدا (ع) درس گرفتن دانش آموزان از واقعه عاشورا را امري خطير دانست و گفت: اهداف قيام سيدالشهدا اهدافي مهم و با عظمت بود که موجب شد موسم حج را رها کرده و به سمت کوفه حرکت کنند. حجت الاسلام الهی نیا ، با اشاره به اينکه هدف يزيد محو کردن اهل بيت(ع) از تاريخ بود؛ گفت: امروزه شاهد آن هستيم که نه تنها نام اهل بيت(س) محو نشده است؛ بلکه در سرتا سر جهان گسترش يافته است و حتي در آمريکا و کشورهايي هم چون نیویورک که مرکز شياطين جهان است شاهد برپايي هيئت هاي عزاداري هستيم. ایشان افزود: پيروزي سيدالشهدا را اخلاص در عمل دانست و گفت: اخلاص در هر کاري موجب ماندگاري در آن عمل مي شود.
کد خبر: ۴۷۸۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۸/۰۸

فرزدق به امام حسین (ع) گفت: چگونه به سوی کوفه می روی و نسبت به مردم آن امید بسته ای در حالی که همین ها بودند که مسلم بن عقیل پسر عموی شما را به شهادت رساندند. سایت تحلیلی خبری آوای دنا  avayedena.com: کاروان امام حسین علیه السلام پس از یک شبانه روز اقامت در "خزیمیه" در مورخ 20 ذی الحجة سال 60 هجری قمری به "شقوق" وارد شدند.در این منزلگاه امام (ع) مردی را دید که از جانب کوفه می آمد و از او درباره مردم کوفه سئوال نمود. آن مرد پاسخ داد: "مردم عراق در مخالفت با شما متحد و هماهنگ کرده اند و برجنگ با شما هم پیمان شده اند." امام حسین (ع) در پاسخ فرمود: "امور[بندگان]، به دست خدای متعال است، هرچه را که بخواهد انجام می دهد و پروردگار ما هر روز اراده ای دارد، اگر قضای الهی بر ما نازل شد، ما خدا را بر نعمتهایش حمد کرده و از برای شکرش از او مدد می جوییم و اگر قضای الهی میان ما و آرزوهایمان فاصله انداخت، آن که نیّت او خالص است و بر پایه حق استوار، از رحمت او دور نیست." در کتاب ابن عثم کوفی آمده است که : "فرزدق در این منزل نیز با امام حسین(ع) ملاقات داشته است. سید بن طاووس نیز نقل کرده است که امام حسین(ع) اشعاری را در پاسخ سؤال فرزدق بیان نمود. فرزدق گفت: چگونه به سوی کوفه می روی و نسبت به مردم آن امید بسته ای در حالی که همین ها بودند که مسلم بن عقیل پسر عموی شما را کشتند؟!" امام حسین(ع) اشک از چشمانش جاری شد و فرمود: "خداوند مسلم را رحمت کند؛ مسلم به سوی رحمت و رضوان الهی شتافت و آنچه برعهده او بود انجام داد، [اما] آن مسئولیتی که برعهده ماست، همچنان باقی مانده است."
کد خبر: ۴۶۷۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۷/۲۳