پایگاه خبری آوای رودکوف-جهانگیرایزدپناه:زندگی ، افکار ونظرات و تصمیمات بعضی بزرگان اندیشه ، علمای ادب و فلسفه و شعر با مردمان عادی متفاوت است به طوری که ممکن است بعضی از عوام آن ها را " دیوانه " بپندارند .
در بین آن ها انسان های سر سخت و عجیبی وجود دارد که می خواهند همه چیز را از راه تامل و بازبینی در مفاهیم رایج آنها با تجربه وتعمق و دوباره نگری خود، ازنو دریابند و دچار ساده نگری و پذیرش آسان آن چه پیرامونشان بوده نمیشوند. گاهی با احساس و عشقی وصف ناپذیر به امر و عقیده ای یا دلداده ای دل می بندند و گاهی ناگهان از آن احساس و پیوند خود می گسلند و با تجربه و مطالعه و عمیق وبازنگری در همان مسائل و پدیده هایی که قبلا باور داشتند به عقاید نوینی دست می یابند ( البته این به معنی تزلزل نیست بلکه پویایی اندیشه شان است).
باپویایی فکری شان نحوه زندگی و اندیشه ها ی جوامع بشری را با آثار و افکار و اندیشه خود دچار تغییر و تحول می کنند و آثاری می آفرینند که نامشان بر تارک تاریخ جهان می درخشد . تا رسیدن به این درجه از علم و اندیشه در زندگی خود مطالعه کرده ،بسی مرارت ها دیده اند و افت و خیزها داشته اند اما در نهایت نابغه و نخبه ای هایی در زمینه های مختلف علم و ادب و فلسفه و شعر گشته اند . یکی از اینگونه اندیشمندان تولستوی است:
لئو تولستوی نویسنده نامدار جهان در سال 1828 میلادی در روسیه به دنیا آمد . در سه سالگی مادرش و در نه سالگی پدرش را از دست داد از نظر مالی در مضیقه نبود چون پدرش اشرف زاده بود و صاحب دهی در یکصد کیلومتری مسکوبا تعداد زیادی رعیت بود.
بعد از آنکه با مرگ پدرش وی رااز مسکو به محل زادگاهش یاسنائا پولیانا برگرداندند تحت سرپرستی قیمی قرار گرفت که وی هم به زودی در گذشت و وی را نزد خاله اش بردند . روح کنجکاو مردان بزرگ همیشه از دوران زندگی اش متاثر خواهد شد چه خاطرات شاد باشند و چه غمگین . عجب این که در داستان ها و نقاشی هایش این وقایع را به نحو هنرمندانه ای منعکس می کند و این خود نشان می دهد که روح ظریف و کنجکاوش به آسانی از کنار هر پیشامدی نگذشته ،آنها را بخاطر سپرده ، از آن ها تاثیر پذیرفته و تجربه اندوخته است .
در پانزده سالگی به دانشگاه می رود و زبان های شرقی و بعد حقوق می آموزد اما این روح چالشگر و نا آرام باعث می شود در 19 سالگی ادامه تحصیل را رها کند و دوباره به روستای شان برگردد و سه سالی در روستا بماند ؛ اما آرام نگرفت و به قفقاز رفت و به هنگ نظامی که برادر بزرگترش افسر آن جا بود پیوست و به خدمت نظامی پرداخت .
این مرد که از اول کودکی حساس و تخیلی ، محجوب و کمرو بود همیشه روحیه تحلیلی داشته که خود نشانه فیلسوفی و شاعرانگی و ادب پیشگی وی بود .
با دیدن بهار طبیعت به هیجان و شادی وخوشحالی وجوش و خروش می آمد اما هیچگاه براثر حوادث کودکی و مرگ مادر و پدر و مرگ زودهنگام برادر بزرگش ،غم و اضطراب وی را رها نمی کرد .
با این توصیف باز آدمی مغرور و خیالاتی و روحیه ای تحلیلی و کنجکاوانه داشت و هر لحظه تحلیلش پیرامون نقشه های دور و دراز زندگی خود می چرخید که گاهی در تخیل هایش جزئیات زندگی خیالبافانه آینده اش را هم ترسیم می کرد . تفکر و تحلیل ، فلسفه زندگی و پدیده ها و زندگی انسان ، وی را آرام نمی گذاشت و ذهنش درگیر مسائل فلسفی بود .
گاهی بر خلاف روحیه و مقدسات متعصبانه روسی اش نتیجه می گرفت که سعادت بشر به عوامل خارجی بستگی ندارد بلکه بسته به طرز زندگی ما و غور و تعمق و تامل پیرامون آن دارد . این روح زخم دیده و عمیق و کنجکاو تمام حوادث را در ذهن خود به تحلیل و چالش می کشد و آثاری مهمی می آفریند که نشات گرفته از وقایع وتجارب زندگیش و انسان های پیرامونی با همه خوب و بدشان و اخلاق و رفتار ، آداب و معاشرت شان بود .
در زمان خدمت نظامی اش در قفقازبا مجالس نظامیان و عیش و نوش و مستی شان کناره گیری میکند و با روستاییان اطراف هنگشان انس گرفت و حتی به دختر یکی از اهالی قفقاز عشق می ورزد اما ترک واحدشان از آن جا ، خاطره آن معشوقش را هم فراموش می کند .
از همین یادداشت های دوران نظامی اش و جنگ فرانسه وروسیه در نوشتن اثر جاودان بزرگش یعنی " جنگ و صلح " بهره می برد .
" جنگ و صلح " به جنگ های فرانسه و روسیه و دیگر مسائل پیرامونی زندگی مردم می پردازد البته پیش از آن به نوشتن کتابی تحت عنوان " خاطرات من " پرداخته و بخش هایی از آن را با نام مستعار " ل . ت " ( بر گرفته از لئو تولستوی ) به نشریه ای می دهد . بعد از چندی به گوشش می رسد که داستانی با نام مستعارش در یک نشریه چاپ شده است که در محافل ادبی سن پترزبورک مورد استقبال پر سر و صدایی قرار گرفته است فهمید که از نوشته های خودش است اما به هیچ کس چیزی نگفت .
بخش دوم خاطراتش را به نام " یادگارهایی از محاصره سباستو پول " نوشت که می شود گفت وی را از خطرات جنگ رهانید زیرا امپراتور روسیه این کتاب را خواند و از آن به وجد آمد و خواستار حفظ جان این نویسنده شد لذا وی را به سن پترزبورگ فرستادند و از خطر جبهه جنگ رهایی یافت ولی از این جنگ تجربه های زیادی آموخته بود که در نوشتن آثار جاودانش از آنها استفاده کرد .
در سن پترزبورگ مدتی بین محافل اشرافی به عیش نوش ورقص وهمنشینی با معشوقه ها پرداخت اما از این مجالس هم کنار کشید . در محافل ادبی و در بین نویسندگان جایگاهی یافت و با نویسندگان وشاعران بزرگی نظیر نگراسوف و... آشنا شد . اما با آن روحیه انزوا جویش طولی نکشید که از مجالس و محافل ادبی هم کنار کناره گیری کرد زیرا آن ها را اهل بحث و جدل فیلسوفانه با تامل و تعمق نیافت .
اقتباسی از"فلاسفه بزرگ " تالیف آندره کرسون، ترجمه کاظم عبادی ، جلد سوم
عضویت در خبر نامه