حکومت جهانی عدل از راه جنگ و خونریزی محقق نمیشود، زیرا این راه، راه شیطان است. باید بدانیم بهار حقیقی در راه است و مفسدان با ظهور امام عصر از بین خواهند رفت
کد خبر: ۵۶۸۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۱/۱۹
مدیرکل پیش بینی و هشدار سریع سازمان هواشناسی از بارش برف ، باران و تگرگ در ۱۹ استان کشور طی ۳ روز اینده خبر داد.
سایت تحلیلی خبری آوای دنا avayedena.com:
احد وظیفه در گفتگو با مهر، با بیان این مطلب افزود: بر اساس آخرین نقشه های پیش یابی هواشناسی در روز شنبه در برخی از مناطق جنوب شرق کشور افزایش ابر ، وزش باد و در بعضی ساعات رگبار و رعد و برق رخ می دهد و در سایر نقاط کشور جو آرام خواهد بود.
به گفته وی، امشب و روز های یکشنبه و دوشنبه در پاره ای نقاط سواحل دریای خزر افزایش دما و در برخی نقاط سواحل خزر و استان اردبیل وزش باد جنوبی نسبتا شدید پیش بینی می شود.
مدیرکل پیش بینی و هشدار سریع سازمان هواشناسی اظهار داشت: نقشه های پیش یابی هواشناسی ورود یک سامانه بارشی از بعداز ظهر یکشنبه از غرب کشور را نشان می دهد. پیش بینی می شود این سامانه در شمال غرب، غرب، دامنه های زاگرس مرکزی، دامنه های جنوبی البرز، سواحل شمالی کشور و به تدریج از دوشنبه شرق و شمال شرق کشور را تحت تاثیر قرار دهد و موجب بارش باران و وزش باد گاهی رعدو برق درمناطق مستعد تگرگ و بارش برف در ارتفاعات شود.
وظیفه تصریح کرد:یکشنبه بارش باران گاهی با رعدو برق در بعضی ساعات وزش باد شدید در ایلام، خوزستان و بارش باران گاهی با رعدو برق در بوشهر، غرب فارس و بارش باران گاهی با رعدوبرق و بارش برف در لرستان، چهارمحال بختیاری، کهگیلویه و بویراحمد، تهران، البرز و قزوین. دراستانهای خوزستان، چهارمحال بختیاری و لرستان پدیده تگرگ دور از انتظار نیست.
وی افزود: دوشنبه بارش باران و برف در آذربایجان غربی، کردستان، لرستان، چهارمحال بختیاری و کهگیلویه و بویراحمد، بارش باران گاهی با رعدوبرق در کرمانشاه، غرب فارس و بارش باران گاهی با رعد وبرق و وزش باد شدید در ایلام، خوزستان و بوشهر پیش بینی می شود.
مدیرکل پیش بینی و هشدار سریع سازمان هواشناسی یادآور شد: سه شنبه بارش باران و برف در آذربایجان غربی، کردستان، کرمانشاه، همدان، مرکزی، لرستان، چهارمحال بختیاری، کهگیلویه و بویر احمد، غرب فارس، غرب اصفهان، شمال و غرب خوزستان، ایلام، زنجان، قزوین، البرز، تهران و قم دور از انتظار نیست.
وظیفه با بیان اینکه از یکشنبه بعدازظهر و طی روزهای دوشنبه و سه شنبه خلیج فارس مواج خواهد بود اظهار داشت: روزهای یکشنبه و دوشنبه در پاره ای نقاط استان های خوزستان، ایلام، خراسان رضوی، خراسان جنوبی، سیستان و بلوچستان، یزد، شرق کرمان، شرق اصفهان و جنوب سمنان به سبب وزش باد شدید در بعضی ساعات پدیده گردوخاک دور از انتظارنیست.
وی افزود: روزهای شنبه، یکشنبه و دوشنبه درپاره ای نقاط سواحل دریای خزر افزایش دمای ۵ تا ۱۰ درجه سانتیگراد و در برخی مناطق سواحل خزر واستان اردبیل وزش باد جنوبی به نسبت شدید پیش بینی می شود.
مدیرکل پیش بینی و هشدار سریع سازمان هواشناسی تأکید کرد: براین اساس توصیه می شود. مزارع غلاتی که در مرحله پنجه زنی و ساقه دهی کامل هستند نسبت به پخش کود سرک تا اواخر روز یکشنبه اقدام کنند، عشایر کوچ رو طی روز های سه شنبه و چهارشنبه از تردد در مناطق مرتفع و مسیل ها خودداری کندد، از هرگونه عملیات محلول پاشی و سم پاشی در مزارع غلات و باغات از روز یکشنبه خودداری شود، از هرگونه عملیات زراعی، باغی، خاک ورزی و هرس درختان خودداری شود، محصولات آماده برداشت سریعاً برداشت و به مکان های امن انتقال یابند و راه آب مزارع و باغات و کانال های آبیاری پاک سازی شوند.
مدیرکل پیش بینی و هشدار سریع سازمان هواشناسی یادآور شد: فردا آسمان تهران ابری در پاره ای نقاط همراه با بارش پراکنده و وزش باد خواهد بود بیشینه و کمینه دمای پایتخت با دو درجه افزایش نسبت به امروز به ترتیب به ۱۴ و ۸ درجه سانتیگراد بالای صفر می رسد.
کد خبر: ۵۶۷۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۱/۱۸
مدیرکل پیش بینی و هشدار سریع سازمان هواشناسی، از ورود موج جدید بارش ها از عصر فردا از شمال غرب و غرب کشور خبر داد.
سایت تحلیلی خبری آوای دنا avayedena.com:
احد وظیفه در گفتگو با خبرنگار مهر، افزود: بر اساس نقشه های پیش یابی امروز بارش های پراکنده و خفیف در برخی نقاط شمال شرق ادامه داشته و به تدریج این سامانه بعد از ظهر از کشور خارج می شود. همزمان امشب موج ضعیفی کشور را تحت تأثیر قرار داده و موجب بارش های پراکنده در برخی نقاط شمال غرب و به تدریج دامنه های البرز مرکزی می شود.
به گفته وی، فردا بارش های پراکنده علاوه بر شمال غرب و دامنه های البرز در شمال شرق نیز رخ می دهد و از اواخر این روز سامانه از کشور خارج می شود.
وظیفه اظهار داشت: روز چهارشنبه سامانه فعال بارشی از سمت شمال غرب و غرب وارد کشور شده و روز پنجشنبه علاوه بر این نواحی دامنه ای البرز و زاگرس را نیز تحت تأثیر قرار داده و سبب بارش برف و باران می شود.
مدیرکل پیش بینی و هشدار سریع سازمان هواشناسی تصریح کرد: این سامانه تا روز شنبه در کشور فعال است و از سه شنبه و طی روز چهارشنبه وزش باد نسبتا شدید در استان های اردبیل و گیلان مشاهده می شود.
وی افزود: فردا آسمان تهران نیمه ابری در شهر های شمالی ابری همراه با بارش پراکنده و گاهی وزش باد و به تدریج کاهش ابر خواهد بود. دمای هوای پایتخت فردا با یک درجه افزایش نسبت به امروز به 12 و 2 درجه سانتیگراد بالای صفر می رسد.
کد خبر: ۵۵۵۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۱/۰۶
سرمربی تیم ملی فوتبال ایران گفت: جلو کمیته انضباطی AFC زانو میزنم و میپرسم چرا ویلیامز را برای دیدار ایران و عراق انتخاب کرد.
سایت تحلیلی خبری آوای دنا avayedena.com:
به گزارش خبرگزاری دانشجو، کارلوس کیروش بعد از شکست تیم ملی ایران در ضربات پنالتی مقابل عراق و حذف از مرحله یک چهارم نهایی جام ملتهای آسیا گفت: واقعیت این است که اگر در بازی اول انتقاد کردم قصد بی احترامی نداشتم و تنها به سلامت فیزیکی بازیکنان حساسیت داشتم و فکر میکردم. دروازبان عراق پولادی را هل داد اما شما بگویید چه کسی باید اخطار میگرفت؟ با این حال به عراقیها تبریک و به تیم خود هم آفرین میگویم.
کیروش در پاسخ به طرح این موضوع از سوی یک خبرنگار ایرانی که او این بازی را نباخته و 70 میلیون ایرانی سرمربی تیم ملیشان را دوست دارند، اظهار داشت: من از شما تشکر میکنم.
سرمربی تیم ملی درباره اینکه نظرتان در خصوص ضربات پنالتی بازیهای حذفی چیست، گفت: شما میتوانید متصور شوید که من چه حسی دارم. البته احساسم را نمیتوانم بگویم. فقط به عراق تبریک میگویم و به بازیکنان و هواداران ایران که مستحق بهتر از این بودند هم تبریک میگویم. برای عراق آرزوی بهترین ها را دارم و سرحد احترام را برای تمام بازیکنان ایرانی قائلم.
کیروش اضافه کرد: با تمام احترامی که برای تمام مقامات قائلم از رئیس ای اف سی تقاضا دارم این موارد را بررسی کند. شما اهالی رسانه هم بررسی کنید. اگر من بگویم مرا محروم میکنند. من هنوز یک پرونده باز با ویلیامز دارم که به او توهین کردم و اگر بخواهم حرفی بزنم من را محروم خواهند کرد.
وی درباره اینکه با توجه به شکست تلخ ایران و قضاوت بد داور نظر شما در خصوص آینده چیست، گفت: مطمئنا بدون حال، در فوتبال آیندهای نیست و وقتی نمیتوان در حال کاری انجام داد برای آینده هم نمیشود کاری کرد.
کیروش ادامه داد: قلب ما آکنده از درد و اندوه است. در جام جهانی در بازی با آرژانتین با قضاوت بد نتوانستیم بالا برویم. چگونه این داور برای بازی امروز انتخاب شد؟ مقامات بگویند کسی که یک پرونده باز با ما دارد چطور دوباره بازی ما را سوت زد؟ این بازیکنان به خاطر روحیه جنگجویانه تا ابد در قلب من هستند.
وی درباره اینکه با این شرایط و با توجه به اینکه گفته بودید در صورت نرسیدن به دیدار نهایی شاید بروید؛ آیا در ایران خواهید ماند یا خیر، تصریح کرد: واقعا نمیدانم، بعضی وقتها در فوتبال به این نکته میرسید که آیا منطقی است اصلا شغلت را ادامه بدهی؟
کیروش بار دیگر به انتخاب داور این دیدار اشاره کرد و گفت: خسته نمیشوم از اینکه تکرار کنم چرا ویلیامز برای این بازی به عنوان داور انتخاب شد. جلو کمیته انضباطی ای اف سی زانو میزنم و میپرسم که این چه انتخابی بود؟ آیا ولیامز میتواند امشب راحت بخوابد؟ اگر زانو بزنم، این سوال را خواهم پرسید. با این اتفاقات عراق صعود کرد و ما به خانه برمیگردیم.
سرمربی پرتغالی تیم ملی ایران گفت: به تک تک بازیکنانم به خاطر بازی خوب تبریک میگویم و آنها را تحسین میکنم و عذر میخواهم که نمی توانم برخی مطالب را بگویم.
کد خبر: ۵۵۳۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۱/۰۳
نماینده چهار شهرستان کهگیلویه و بویراحمد در مجلس شورای اسلامی گفت: وحدت استاندار و نمایندگان موجب افزایش چند برابری بودجه این استان شد.سایت تحلیلی خبری آوای دنا avayedena.com:
به گزارش خبرگزاری فارس از یاسوج، حجتالاسلام سید علیمحمد بزرگواری امشب در جمع خبرنگاران با بیان اینکه در بهترین حالت تعاملی میان نمایندگان استان کهگیلویه و بویراحمد با یکدیگر و متقابلاً با مسئولان ارشد استانی هستیم، اظهار کرد: وحدت موجب شده که همه پیگیر اعتبارات برای کل استان باشیم و برای افزایش آن مرزهای جغرافیایی را در نظر نگیریم.
نماینده مردم شهرستانهای کهگیلویه، بهمئی، چرام و لنده در مجلس شورای اسلامی ادامه داد: همین امر موجب شده که در شورای برنامهریزی و توسعه استان همه اعتبارات به صورت عادلانه در سطح استان توزیع شود و هیچ کدام از نمایندگان مجلس از این تقسیم بودجه ناراضی نیستیم.
بزرگواری با بیان اینکه به فرض در حوزه انتخابیه من که دارای چهار شهرستان است در بودجه سال 94 در برخی از پروژهها اعتبارات به چندین برابر افزایش یافته است، اظهار کرد: برای نمونه جاده باغچه سادات امسال تنها 700 میلیون تومان اعتبار داشت که این رقم برای سال آینده در بودجه 10 برابر یعنی 7 میلیارد تومان شده تا بخش زیادی از مطالبات پیمانکار نیز داده شود.
عضو کمیسیون کشاورزی، آب و خاک مجلس، یکی از دغدغههای مردم حوزه انتخابیه خود را مربوط به آبرسانی برای آب آشامیدنی و آب کشاورزی دانست و متذکر شد: برای آبرسانی به شهر لیکک از سد کوثر که از پروژههای کلان استانی است امسال تنها 3.5 میلیارد تومان در نظر گرفته شده بود که در بودجه سال آینده 11 میلیارد تومان پیشبینی شده هر چند که برای تکمیل آن به رقمهای بزرگتری نیاز داریم.
وی، تخصیص اعتبارات ماده 180 در استان را هم عادلانه بیان کرد و گفت: سعی بر این شد که پروژههای اولویتدار از این اعتبارات استفاده کنند و برای مثال اگر امسال اعتبارات ماده 180 در حوزه انتخابیه من 32 میلیارد تومان بود برای سال آینده این رقم به 50 میلیارد تومان خواهد رسید.
بزرگواری، یکی دیگر از پیگیریهای خود را در خصوص اعتبارات آبرسانی مکانیزه اعم از قطرهای و بارانی بیان کرد و گفت: امسال یک میلیارد و 275 میلیون تومان برای این کار در نظر گفته شده که در کمیسیون کشاورزی مجلس به دنبال افزایش این اعتبارات هستیم.
وی از فعالیت بیشتر پروژههای عمرانی در چهار شهرستان کهگیلویه، بهمئی، چرام و لنده خبر داد و گفت: با شهرستان شدن برخی از بخشها مانند لنده و چرام، میبینیم که اعتبارات آنها نسبت به زمانی که بخش بودند افزایش پیدا کرده و این باعث میشود که توسعه در چنین مناطقی شدت پیدا کند.
این نماینده مجلس در پایان از همه رسانهها به خصوص سایتها در استان خواست تا در راستای اتحاد نمایندگان و مسئولان گام بردارند و موجب اتحاد بیشتر برای توسعه هر چه بیشتر استان شوند.
کد خبر: ۵۳۳۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۰/۱۲
امام تکلیف انقلاب را روشن کرد که مسئولان باید زمینه سازی بکنند برای قیام حضرت مهدی (عج)، امام فرمود:” مسائل مادی و اقتصادی اگر مسئولین را غافل کند خطری بزرگ انقلاب را تهدید می کند، تو نماینده شدی و وزیر شدی، قاضی شدی چشمت کور باید کار کنی وضع مردم خوب شود.
سایت تحلیلی خبری آوای دنا avayedena.com:
دکتر مهدی کوچک زاده، نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی هفته گذشته در هیات انصار علمدار ولایت در مسجد قمر بنی هاشم (ع) حاضر شد و با موضوع بصیرت و اهداف انقلاب اسلامی از دیدگاه امام خمینی ره به نکات و مسائل روز پرداخت.
این نماینده مجلس شورای اسلامی در خصوص هدف از انقلاب اسلامی توسط مردم گفت: یک حرف هایی می باشد که ما انقلاب کردیم برای چه؟ انقلاب کردیم که وضع معیشت ما خوب شود، پس این چه وضعی است؟ چطور می شود که امام حسین (ع) از مدینه بیرون می آید( به دلیل اینکه معاویه به درک واصل شد و می خواستند برای یزید از امام بیعت بگیرند و از مدینه خارج شد) در طول این مسیر خیلی ها با امام برخورد کردند ولی با امام همراه نشدند و خیلی ها را هم امام فرستاد دنبال آن ها و یکی گفت من اسب خوبی دارم و به شما می دهم ولی امام گفت من شما را می خواهم. من نگرانم مسائل گوشه و کنار و حاشیه ای باعث شود که ما یک عمر زیارت عاشورا بخوانیم ولی حسینی نبوده باشیم، هر روز عاشوراست و همه جا کربلا است و هر روز یک حسین است و یک یزید و این دل نگرانی می باشد که من کدام طرف باشم. بزرگترین توهین و بی شرافتی این است که چشم باز کنیم ببینیم در تیم یزید می باشیم، مردم کوفه هم به امام حسین(ع) نامه نوشتند گفتند بیا، خیلی سخت است این حرفها را برای کسانی بزنیم که مثل شما عمری امام حسینی (ع) هستند.
وی ادامه داد: در همین انقلاب خودمان دقت کنیم از همان اول چه کسانی در جریان انقلاب بودند و حالا سرانجامشان چه شد و حتی یک عده ای از همین ها به دلیل همکاری با منافقین اعدام شدند. مسئله گرانی و مسئله ی ظلم باید مدنظر گرفته شود و ما باید بدانیم که هیچکسی نمی تواند نسبت به ظلم آمریکایی و خارجی و مدیران داخلی بی تفاوت باشد. همین دیروز دیدید که یک سمینار مبارزه با فساد اقتصادی دائر شد و معاون رییس جمهور گفتند ما از یک ماه پیش به رهبر معظم انقلاب گفتیم برای شروع این سمینار یک پیامی دهید، اول آقا پیام ندادند و آخر دو خط مرقوم فرمودند و گفتند از این سمینارها قرار است چه معجزه ای دربیاید؟ شما که همه چیز را می دانید پس چرا جلو نمی روید تا فساد را ریشه کن کنید؟
دکتر مهدی کوچک زاده اظهار داشت: یک آیه ای در قرآن می باشد که مهر زدند قلب و چشم آن ها را( چرا وقتی انسان چشم دارد ولی کور دل می باشد) آیا ندیدند آن کسی را که خدای او هوای نفسش می باشد؟ چه کسی او را گمراه می کند؟ خداوند او را گمراه می کند علی رغم اینکه دانشمند می باشد( ما آیت ا… العظمی ها داشتیم) مثل شریعتمداری و منتظری و شیخ علی تهرانی چه شد؟ امام درباره ی شیخ علی تهرانی فرمود بعضی ها کتاب اخلاق می نویسند ولی از اخلاق چیزی نمی دانند. خداوند می فرماید چرا اینکار خلاف را می کنید می گوید دلم می خواهد، دوست دارم، حالا اگر کسی اینگونه گفت اولا ورود به صف یزیدی ها کرده و دوم خداوند بر قلب و گوش و چشم او مهر می زند. همه ی بی بصیرتی از اینجا می باشد، همه ی این مسیری که انسان در خط شیطان می رود برای این است که می گوید دلم می خواهد. گاهی هوای تهران را دود می گیرد و ما جلویمان را نمی توانیم ببینیم هوا و هوس حکمش همین است، چشم داریم اما به خاطر گرد و غبار نمی توانیم ببینیم. بعضی ها علم دارند و چشم دارند و آیت ا… می باشند ولی به خاطر تبعیت کردن از هوای نفس جلویشان را نمی توانند ببینند، اگر ما مومن هستیم باید ببینیم خدا چه می خواهد. مردم کوفه فکر می کنید از اول بی وجدان بودند؟ نخیر، سر بزنگاهی امتحان شدند. عده ای می گویند ما شب عملیات می رویم و هر وقت امام زمان آمد می رویم کنارش، من گفتم بله از این مال و اموالت معلوم است که انباشته کرد ، ریشه همه ی بدبختی ها در همین نفس است.
وی در خصوص اوضاع اقتصادی کشور و سختی های پیش آمده بیان داشت: دارند از همین نفس استفاده می کنند و یک دروغ بزرگی را دارند به ملت می چسباندند می گویند ما انقلاب کردیم که گوجه فرنگی ارزان شود. بله این گرانی ها هم درست نیست، شما برای رضای خداوند تحمل می کنید، در مقابل بی تدبیری و بی عرضگی و اشرافی گری باید موضع بگیریم،.ما برای چه انقلاب کردیم؟ برای ارزانی گوجه فرنگی ؟ برای اینکه خانه و ماشین به ما بدهند؟ کم کم اگر متوجه نباشیم نمی فهمیم به چه کسی سیلی می زنیم وقتی که به خودمان می آئیم می بینیم امام حسین(ع) را سر بریدیم. به ما می گویند ترکیه را ببینید و غرب را ببینید که چه پیشرفتی کرده اند، هی اینها را به رخ ما می کشند. حالا ما انقلاب کردیم که اینطوری شود؟ این شهداء برای چه خون دادند به آن فکر کنید آیا این ها عقل شان کم بود و یا اینکه کسی آن ها را دوست نداشت یا چیز دیگری بود؟ این ها برای چه کشته شدند و حدود ۲۰۰ هزار نفر در طول ۸ سال جنگ ایران و عراق کشته شدند، این ها چه می گفتند؟ این خیلی سوال مهمی می باشد. امام حسین (ع) بیکار بود که زن و بچه اش را به کشتن داد برای چه؟ دشمن همه ی کارش این است که به ما بقبولاند که ما فقط برای زندگی خوب و اموال دنیا انقلاب کردیم. من اصلا امشب آمدم اینجا که یک عده یزیدی را رسوا کنم که خون ملت را توی شیشه می کنند.
کوچک زاده با اشاره به اینکه امام اسلام آمریکایی را از اسلام ناب تفکیک کرده ، گفت : البته باید این را در نظر بگیریم که دو نوع اسلام داریم . یک اسلامی که به قول امام اسلام آمریکایی است. و یک اسلام هم اسلام ناب محمدی است . البته خود امام هم این دو اسلام را معنا کرده است .امام درباره اسلام آمریکایی می فرماید:” فرزندان عزیز جهادیم! به تنها چیزی که باید فکر کنید، به استواری پایههای اسلام ناب محمدی صلیاله علیه و آله و سلم است. اسلامی که غرب و در راس آن، آمریکای جهانخوار و شرق و در رأس آن شوروی جنایتکار را به خاک مذلت خواهد نشاند. اسلامی که پرچمدار آن پابرهنگان و مظلومین و فقرای جهانند و دشمنان آن، ملحدان و کافران و سرمایهداران و پولپرستانند. اسلامی که طرفداران واقعی آن همیشه از مال و قدرت بیبهره بودهاند و دشمنان حقیقی آن زراندوزان حیلهگر و قدرتمداران بازیگر و مقدس نمایان بیهنرند.( الآن در لباس روحانی دارند سر ما کلاه می گذارند نماز شب می خوانند ولی خانه اش میلیارد ها تومان می ارزد) الآن تقدس یک عده ریش و یقه می باشد اگر از آن ها بگیری چیز دیگری ندارند. امام می فرمایند: ” آیا جوانان ما خونشان را برای اینکه ما زندگی خوبی داشته باشیم دادند، ایا می شود کسی خودش را بکشد تا زندگی خوبی داشته باشد یا اینکه این نهضت یک نهضت الهی بود، نهضت ایران نهضتی بود که خداوند تبارک و تعالی در آن نقش داشت”، گرنه شاه هم می رفت زیارت امام رضا(ع) و وقتی ما می گفتیم شاه ظالم است یک عده می گفتند کفر نگو شاه شیعه می باشد. اینکه دشمنان تابحال نتوانستند ما را یک لقمه ی چب بکنند برای این است که ما حسینی می باشیم و می خواهند این را هم از ما بگیرند. برخی میگویند اینطور نیست که همه ی دنیا یزید باشند و ما فقط امام حسین باشیم . آن ها هم خوبند. من خودم با آقای اوباما تلفنی صحبت کردم. خیلی آدم عاقل و با ادبی هم هست. ما اصلا دشمن نداریم. اگر بنشینیم با دنیا حرف بزنیم، دنیا هم با ما کاری ندارد. با همین حرف ها می خواهند زحماتی که در سی و پنج سال کشیده شده را یک شبه بر باد دهند.
کوچک زاده با اشاره به اتفاقاتی که در روز دانشجو افتاد اضافه کرد: روز دانشجو روز استکبار ستیزی و مخالفت با آمریکاست. اما برخی با تمام وقاحت، امسال تلاش کردند که جنبه ضد استکباری این روز را کمرنگ کنند. البته جوان ها تقصیری ندارند. زیرا از کسانی که نه انقلاب را دیدند و نه جنگ را انتظاری نیست. اما آن آقایی که می آید منتقدین را “تازه به دوران رسیده” خطاب می کند باید یقه او را گرفت.
وی در خصوص لحن تند یکی از مسئولین در روز دانشجو گفت: خود آن فرد هم قبول دارد که آمریکا اگر بتواند، تا سر حد ممکن به ملت ایران فشار وارد می کند. در این وضعیت چرا حرفی را میزنی که اگر نگوییم اکثریت، ولی تعداد زیادی از تو کینه به دل بگیرند. روزی میگویند بی سواد، روزی میگویند بی شناسنامه ، روز دیگر میگویند به جهنم بروند . چرا همش عصبانی هستی؟ شاید عصبانیت به دلیل به نتیجه نرسیدن مذاکرات است. این از ابتدا هم مشخص بود. رهبری از ابتدا فرمودند که خوشبین نیستند و البته دلیلش هم واضح است. مذاکرات برد برد با گرگ یعنی چه؟ یعنی گرگ یک پنجه به صورت شما بیاندازد و صورت شما را خونین کند و شما هم یک تکه از پشم گرگ را بکنی! حالا مذاکرات به نتیجه نرسیده و شما عصبانی هستی و حرفی میزنی که جماعت زیادی نسبت به تو کینه ورز بشوند. در این شرایط همه باید هوای هم دیگر را داشته باشند. همه این حرف را قبول دارند ، حتی خود آن آقا.
وی در ادامه به موضوع امر به معروف و نهی از منکر اشاره کرد و گفت: مسئله دیگر امر به معروف و نهی از منکر است، زیرا علت اصلی قیام اباعبدلله که خودشان به آن تصریح کرده اند امر به معروف و نهی از منکر بود. البته ما باید روش صحیح آن را بلد باشیم. روش آن کتک زدن و فحش دادن نیست. اینکه خانومی مویش بیرون بود ما برویم به او بی احترامی کنیم، این امر به معروف و نهی از منکر نیست. برخورد با هر ناهنجاری هم یک قاعده دارد و یک دلیل اصلی قیام امام حسین (ع) برای امر به معروف بود، آیا ما چند نفرمان قواعد امر به معروف را می دانیم؟ و این همان چیزی بود که امام حسین (ع) برای او شهید شد. اگر دختری موهایش بیرون بود ما نباید به او فحش بدهیم. بالاترین منکرها ظلم مسئولین حکومتی می باشد و یاد بگیریم نهی از منکر را از بالایی ها انجام دهیم، چرا ملتی که فرزندانش را جلوی صدام فرستاد حالا برای امر به معروف کوتاهی می کند ؟ راه مبارزه با فساد راه انداختن سمیناری که خرجش معلوم نیست چقدر می باشد نیست. ای مردم مراقب باشید کلاه سرتان نرود، الآن چند تا را داریم که به خاطر آقازاده هایشان انقلاب را بیخیال شدند و هر کاری می کنند که فرزندانشان را نجات دهند و ما باید متوجه باشیم که فقط راه نجات ما دفاع از حریم ولایت می باشد.
این نماینده مجلس شورای اسلامی پیرامون آزادی و استقلال اظهارداشت: امام در ادامه می فرمایند:” حکومت را برداشتند که حکومت اسلامی باشد نه اینکه فقط ازاد باشیم. عده ای می گویند ما می خواهیم آزاد باشیم، ما هر طور می خواهیم حرف بزنیم و هرکار بکنیم. همه ی مقصد این نبود که آزاد باشیم. آیا ما فقط می خواستیم آزاد باشیم مثل سوئد که خیلی آزادی دارد و مستقل هم هستند ولی اگر از قرآن در آن خبری نباشد باز هم می خواستند؟ آیا ایران قیام کرد که فقط آزاد باشد و ما جوانان را دادیم که فقط آزاد باشیم؟ یا ایران متحول شده بود به یک ملت صدر اسلامی که شهادت را برای خودشان سعادت می دانستند” مردم این شهادت را می خواهند از شما بگیرند چون اگر کسی از خود گذشته باشد کسی نمی تواند جلویش بایستد، کسی که از مرگ نمی ترسد از هیچ چیزی نمی ترسد. امام فرمود:” مسئولان ما باید بدانند که انقلاب ما محدود به ایران نیست بلکه نقطه شروع و انتقال بزرگ جهان اسلام به پرچمداری حضرت حجت (عج) می باشد.”
وی در خصوص مقصد انقلاب اسلامی در تفکر امام گفت: امام تکلیف انقلاب را روشن کرد که مسئولان باید زمینه سازی بکنند برای قیام حضرت مهدی (عج)، امام فرمود:” مسائل مادی و اقتصادی اگر مسئولین را غافل کند خطری بزرگ انقلاب را تهدید می کند، تو نماینده شدی و وزیر شدی، قاضی شدی چشمت کور باید کار کنی وضع مردم خوب شود. حکومت اسلامی باید تمامی سعی و تلاش خود را بنماید ولی همه ی اینها نباید ما را از قیام ولی عصر (عج) منصرف کند. فرق ما با امام حسین (ع) چیست؟ امام حسین (ع) برای خداوند قیام کرد و ما هم قیام را از امام حسین (ع) الگو گرفتیم. چه کسی است که نداند مردم عزیز ما در سختی می باشند و گرانی و کمبود بر طبقه ی مستضعف فشار می اورد ولی هیچکس هم نیست که نداند که پشت کردن به فرهنگ دول دنیای امروز و برخورد قاطع و اسلامی با آمریکا و… فشار و سختی و گرسنگی را بدنبال دارد و مردم عزیز ما این راه را خود انتخاب کردند و بهای ان را خود پرداخت خواهند کرد و به ان افتخار می کنند. بدون شهادت این راه میسر نیست.”
کوچک زاده در خصوص تهدیدات استکبار جهانی گفت: به خدا بمب هسته ای دروغ است و بهانه ای بیش نیست، بلکه مزاحمت این انقلاب برای آمریکا، یک عده ای پا برهنه ای است کا از فرزندان شهید شما درآمدند که ۳۳ روز اسرائیل را در جنوب لبنان زمین گیر کردند و بعد سنی های غزه و یمن را دیدند، حالا آمریکا آمده مسلمان تقلبی را بوجود آورده مثل داعش که جلوی ما را بگیرند. امام می فرمایند:” ملت شریف ایران توجه داشته باشد کاری که شما انجام دادید آن قدر گران بها می باشد که اگر صدها بار ایران با خاک یکسان شود نه تنها ضرری نکرده ایم بلکه سود زیستن در کنار اولیاء ا… را برده ایم.” آقا ما می خواهیم پا به گور بگذاریم دوست دارید چه کسی به استقبال ما آید؟ امام حسین(ع) و یا یزید؟ من میدانم زندگی ها سخت است ولی می خواهند به ما بگویند همه ی دنیا شکم و زیر شکم می باشد می خواهند دیدگاه ما را به دنیا و ارزش ها عوض کنند.
در پایان سخنرانی یکی از حضار در مورد آیت الله مصباح یزدی و جبهه پایداری از دکتر کوچک زاده سوال پرسید و با لحنی کنایه آمیز گفت: کمی از پدر معنوی خودتان بگویید که دکتر کوچک زاده در پاسخ گفت: کسانی که بنده را می شناسند، اطلاع دارند که بنده دوسال است که عضو جبهه پایداری نیستم. درمورد آیت الله مصباح هم با این که ایشان بسیار انسان محترمی است و رهبری تعاریف زیادی از ایشان کرده اند، اما بنده یک آقا بیشتر ندارم و آن اقای خامنه ای هستند و بقیه برایم مثل همدیگر هستند و فرقی نمی کنند. البته تهمت ها و نسبت هایی که به ایشان می دهند، نباید قبل از اثباتش روی آنها تکیه کنیم و مدام تکرار کنیم. همه به یاد داریم که اول انقلاب هم نسبت هایی به شهید بهشتی می زدند، حضرت امام در مورد ایشان گفتند که مظلومیت شهید بهشتی از شهادتش برای من دردناک تر بود.
منبع/متین نیوز
کد خبر: ۵۲۴۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۹/۲۹
مدیرکل پیش بینی و هشدار سریع سازمان هواشناسی از بارش برف و باران در کهگیلویه و بویراحمد و 12 استان کشور طی دو روز آینده خبر داد
کد خبر: ۵۲۲۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۹/۲۸
سایت تحلیلی خبری آوای دنا avayedena.com:
ولیالله شجاعپوریان امشب در مراسم گرامیداشت 16 آذرماه روز دانشجو که با حضور فرماندار گچساران و جمعی از مسئولان و دانشجویان در دانشگاه پیامنور گچساران برگزار شد، اظهار کرد: روز 16 آذر روز نماد و نبوغ دانشجویان در عرصه تحولات سیاسی جامعه در قبل و بعد از انقلاب است.
وی با بیان اینکه در خصوص جنبش دانشجویی و تحولات آن در کشور، نقش دانشگاهیان در تحولات کشور بیبدیل بوده است، ادامه داد: در ابتدا با اشاره به دو مناسبت دیگر در آذرماه یادآور میشوم که پنجم آذرماه سالروز تشکیل بسیج مستضعفان با ابتکار ماندگار حضرت امام راحل(ره) و دوم روز 12 آذر روز قانون اساسی بوده که هر دو موضوع مهمی هستند.
نماینده اصلاحطلب مجلس ششم خاطرنشان کرد: امروز همه دلسوزان و جناحهای سیاسی کشور نقش بسیج را در توسعه اقتصادی، سیاسی، علمی را غیر قابل انکار میدانند، اما اگر گاهی در ارتباط با نهادهای انقلابی مانند بسیج، سپاه صحبتی، بحثی یا انتقادی هست، هیچگاه بحث جایگاه آنها و لزوم حضورشان در جامعه محل بحث و جدل نیست.
شجاعپوریان بیان کرد: انتقاد آن جایی مایه میگیرد که این نهادهایی که متعلق به همه جامعه هستند و نهادها ملی و در یک سخن فراجناحی هستند خدای ناکرده نوع مأموریت جناحی یا خطی برای آن تعریف کنیم.
عضو شورای اسلامی شهر تهران با اشاره به کتاب وصیتنامه امام راحل، بیان کرد: اگر رهنمودهای حضرت امام در عرصههای مختلف مورد توجه قرار بگیرد، بسیاری از مشکلاتی که امروز محل اعتنا و توجه دعواهای سیاسی هست در حقیقت پایان مییابد.
وی با اشاره به اینکه قانون اساسی در راستای قوانینی است که امروز حقوق ملت و مردم به آن توجه دارد، عنوان کرد: بدون اغراق و بدون تعصب قانون اساسی ما قابل مقایسه با قوانین مترقی کشورهایی است که حداقل 200 سال سابقه دموکراسی و آزادیخواهی دارند و علت آن این است که قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران به حقوق انسانها در قالب تکریم ارزش و افتخار داده است.
نماینده اصلاحطلب مجلس ششم در ادامه با بیان اینکه در آموزههای دینی ما و به ویژه آموزههای شیعی ما به حقوق بشر و حقوق انسانها احترام فوقالعادهای گذاشته میشود، یادآور شد: علاوه بر این، موارد بحثهای قانونی ما برگرفته از تجربه دنیای مدرن امروز هست.
وی با اشاره به اینکه قانون اساسی ما نماد هم قوت قوانین اساسی دنیای امروز و مدرن را داشته و هم رنگ و لعاب دینی دارد، خاطرنشان کرد: اگر امروز قانون اساسی ما با جامعیت کامل و بدون نگاه سطحی در همه بخشها اجرا شود، بسیاری از مشکلات امروز را نخواهیم داشت.
شجاعپوریان اضافه کرد: قانون اساسی ما در زمینه حقوق ملت، انتخاب مردم، آزادی اجتماعات و ... نقش فعالی دارد.
وی در بخش دیگری از سخنان خود با اشاره به جنبشهای دانشجویی و با بیان اینکه من در این جلسه از دیدگاه خودم صحبت میکنم و امیدوارم که در این جلسات به همه تشکلها اجازه صحبت داده شود، در ادامه با اشاره به جریانات فکری دوران امام صادق(ع)، تصریح کرد: مبانی دینی ما در هیچ عرصهای کم ندارد و کسی از بحثهای آزاد، مناظره و کرسیهای آزاداندیشی میترسد که مبانی قوی جهت دفاع از اندیشههای دینی و عقاید خویش نداشته باشد.
این مسئول با بیان اینکه در چنین جلساتی همه تشکلهای سیاسی باید حق صحبت داشته باشند، ادامه داد: ما باید در این جلسات این حق را به دیگر دوستان خود در تشکلهای سیاسی مختلف بدهیم که بیایند و بیانیههای خود را بخوانند و تردیدی نداشته باشیم که این فرآیند به رشد جامعه کمک خواهد کرد.
نماینده اصلاحطلب مجلس ششم در بخش دیگری از سخنرانی خود با بیان اینکه اسلام و انقلاب اسلامی در مجادلههای فرهنگی و دینی از رویکردهای دینی و سیاسی استقبال میکند، گریزی به علت نامگذاری 16 آذرماه به روز دانشجو و فعالیت سه شهید این روز زد و تشریح کرد: همه دانشجویان آن زمان و امروز با تفکرهای فکری متفاوت در یک چیز توافق دارند و آن نیز دفاع از جان مردم، ملک و سرزمین خویش است.
شجاعپوریان اضافه کرد: به نظر من جنبش دانشجویی در قبل و بعد از انقلاب در کارنامه مبارزه ملت ایران نقش بیبدیلی داشته و دانشجویان با روحیه استبدادستیزی، عدالتخواهی در کنار امام راحل در انقلاب تسخیر لانه جاسوسی را به وجود آوردند.
وی خاطرنشان کرد: یک سری از گروههای سیاسی مرجع که مردم به کلام و به قدم آنها نگاه میکردند، عنصر دانشجو بود که در عرصه و زمان برای هیچکس قدرت دانشجو شناخته شده نبود.
نماینده اصلاحطلب مجلس ششم گفت: امروز دولت آقای روحانی وظیفه دارد که فضای نشاط و فعالیت را به دانشگاه برگرداند.
این عضو شورای اسلامی شهر تهران عنوان داشت: دولت یازدهم وظیفه دارد که فضای فعالیت سیاسی خوب و با نشاط که وظیفه ذاتی جنبش دانشجویی است به دانشگاههای ما برگرداند.
شجاعپوریان تصریح کرد: به نظر من یکی از افتخارات روحانی این است که در بحث معرفی وزیر علوم آنقدر مقاومت کرده که مجلس ناچار شده است عقبنشینی کند.
وی در پایان بیان داشت: به عنوان کسی که دوست نزدیک فرهادی هستم میگویم سالها او را میشناسم جنس فرهادی از وزاری معرفی شده قبل متفاوت نبوده و انسان محکم، اصلاحطلب و مدیر است و میبینیم که همین امروز که آمده اولین عکسالعمل به بحث بورسیههای قلابی بوده که به عدهای داده شده و باید در چارچوب قانون رسیدگی شود.
فارس
کد خبر: ۵۱۲۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۹/۱۶
سایت تحلیلی خبری آوای دنا avayedena.com :
صدای کفشهایش توی سالن میپیچد. یک جفت گیوه سفید که به خاطر بارانی که از صبح یک ریز میبارد خیس و کمی هم گلی شده. آهسته و مرتب قدم برمیدارد.
وقت قدم برداشتن جوری به عصایش تکیه میدهد که انگار نه انگار روزگاری جوان بوده و برای رسیدن به زمین کشاورزی کل مسیر روستا را سرخوش و با پای پیاده طی میکرده. وارد کلاس میشود، روی نزدیکترین صندلی مینشیند. صدای پچ پچ بچهها توجهش را جلب میکند. به چهرههای معصومشان نگاهی میاندازد و لبخند محوی برلبانش مینشیند. لبخندی پر از حسرت. حسرت روزهایی که دیگر بازنمیگردند...
پیرمرد فارسی نمیداند. یکی از معلمان آذری زبان کنارش مینشیند و از او میخواهد داستانش را تعریف کند. داستانی که سالهای سال در کتاب فارسی سوم دبستان جا خوش کرده بود و برای بسیاری از کودکانی امروز خودشان پدرو مادر شدهاند، فداکاری را معنا میکرد. بله! جوانی که 54 سال پیش با از خودگذشتگی جان صدها نفر را از مرگ حتمی نجات داد، امروز در هشتاد و چهارمین پاییز زندگیاش کنار دانشآموزان دبستان قرآنی امام حسن مجتبی(ع) کرج نشسته تا یک بار دیگر داستانش را تعریف کند. داستان شبی که در آن با آتشزدن کت خود مانع از برخورد قطار با توده سنگی که از کوه فروریخته بود، شد و فرصت زندگی دوباره را به صدها نفر هدیه کرد.
به گزارش خبرنگار خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا)، منطقه البرز، « ازبرعلی حاجوی» که به نام «ریزعلی خواجوی» شهرت یافته است نامآشنای همه ایرانیان است. فداکاری که در یک شب سرد سال 1341 جان صدها نفر را نجات داد و برغم کتک خوردن، از این ماجرا به عنوان بهترین خاطره زندگیش یاد میکند.
ریزعلی در توضیح داستان آن شب میگوید: این قصه به حدود 50 سال پیش و زمانی که حدود 31 ساله بودم بازمیگردد؛ یادم می آید اواخر پاییز بود که یک شب باجناغم میهمان من شده بود؛ ساعت هشت شب یکباره از زیر کرسی بلند شد و گفت که «الان یادم افتاد که فردا دوستانم برای فروش گوسفندانشان به تهران میروند و من هم باید بروم» و از من خواست که او را به ایستگاه قطار در حدود هفت کیلومتری منزلمان برسانم.
وی ادامه میدهد: هرچه به او اصرار کردم که «هوا سرد و بارانی است، امشب را بمان»، قبول نکرد که در نهایت با یک فانوس و تفنگ شکاری به راه افتادیم و او را به ایستگاه رساندم. در راه برگشت به خانه دیدم که فاصله میان دوتونل به خاطر ریزش کوه مسدود شده است. با دیدن این صحنه ابتدا به این فکر کردم که اگر بخواهم کاری انجام دهم بدون شک برایم دردسرساز میشود و با تصور سئوال پیچ شدن توسط ماموران قطار به سمت منزل قدم برداشتم. هنوز چند قدمی از ایستگاه دور نشده بودم که یادم آمد قطاری که به سمت توده سنگ پیش میآید پر از مسافر است!
پیرمرد اضافه میکند: با تصور چهره برخی از مسافرانی که در قطار مرگ آرام و بیخبر نشسته بودند، راه خود را به سمت ایستگاه تغییر دادم و با خودم گفتم «هر چه بادا باد».
قهرمان کتاب فارسی سوم دبستان ما میگوید: با توجه به این که قطار چند دقیقهای میشد که از ایستگاه حرکت کرده بود، برای این که بتوانم جلوی حرکت آن را بگیرم، چارهای جز آتش زدن کتم پیدا نکردم. بنابراین کتم را بر سر چوب بستم و نفت فانوس را بر روی آن ریختم و با کبریتی که همراه داشتم، آن را آتش زدم و دوان دوان بر روی ریل قطار حرکت میکردم و به راننده علامت میدادم.
خواجوی گفت: وقتی دیدم که راننده متوجه نمیشود، با تفنگ شکاری که همراهم بود یکی دو گلوله شلیک کردم که با صدای شلیک گلوله راننده متوجه شد و قطار را کم کم متوقف کرد.
قهرمان فداکار داستان درحالیکه چشمهای خیسش را با دستمال پاک میکند میگوید: با توقف قطار همه مأموران و مسافران با تصور این که من دزد هستم و یا قصد مردم آزاری دارم از قطار بیرون ریختند مرا تا جایی که می توانستند کتک زدند ولی بعد از آنکه جریان را برایشان توضیح دادم به شدت به شعف آمده بودند و به هر شکلی که می توانستند از من تشکر کردند.
وی ادامه داد: حالا بیش از نیم قرن از آن اتفاق میگذرد و من هر روز با خودم فکر میکنم که اگر آن شب باجناقم قصد سفر به تهران را نمیکرد و من تودههای سنگ ریخته شده بر روی ریل قطار را نمیدیدم چند خانواده داغدار میشدند؟؟
خواجوی در بخش دیگری از صحبتهای خود با گلایه از دو اشتباهی که در انتشار داستان وی در کتاب فارسی سوم دبستان رخ داده بود میگوید: در آن داستان اسم من «ریزعلی خواجوی» قید شده بود در حالی که اسم واقعی من « ازبرعلی حاجوی» است، دوم اینکه در آن کتاب نوشته شده بود که من پیراهنم را برای نجات جان مسافران در آورده و به آتش میکشم، این درحالی است که آن شب من پیراهن به تن داشتم و با بستن کتم بر روی چوب مشعل ساختم و جلوی حرکت قطار را گرفتم.
حذف کامل داستان دهقان فداکار از کتابهای درسی یکی دیگر از گلایهها خواجوی است و با ناراحتی دربارهاش توضیح میدهد: من نمیدانم چرا درس دهقان فداکار از کتابهای درسی حذف شده است؛ مسوولان به جای آنکه حمایت کنند بخشهای زیادی از آن ماجرا را از کتب درسی برداشتهاند و تنها به بخش کوچکی از آن در داستان فداکاران اشاره کردهاند.
وی در پاسخ به این سئوال که اکنون کجا زندگی میکند و منبع درآمدش از کجاست میگوید: من و خانوادهام چندین سال پیش از روستای «قالاچق» که از توابع شهرستان میانه است به کرج نقل مکان کردیم و از آن زمان تاکنون در منطقه حصارک کرج زندگی میکنیم و در خصوص منبع درآمدم نیز باید بگویم من 15 سال پیش به استخدام راه آهن درآمدم و درحال حاضر حقوق بگیر دولتم!
وی ادامه داد: هرچند زندگی برای من و همسرم در فضای یک زیرزمین بسیار دشوار است ولی چون خدا این را برایمان مقدرکرده شاکریم و گلایهای نداریم.
قهرمان دیروز اضافه میکند: خدا به من 43 نوه و 32 نتیجه داده که هرکدام اگر ماهی یک بار هم به منزلم بیایند مسلماً حقوق 600 هزار تومانی راه آهن حتی جوابگوی میوه و چای آنها هم نمیشود.
از او میپرسم اگر دوباره چنین اتقاقی بیفتد حاضر هستی برای نجات جان دیگران زندگی خودت را به خطر بیاندازی؟ ریزعلی قاطع جواب میدهد اتفاق آن شب خداوند به من نظر داشت؛ چراکه منی که اصلاً اهل سیگار نبودم شب آن حادثه به طور اتفاقی کبریت در جیب داشتم تا وسیلهای شود برای نجات جان مسافران قطار. تمام زندگی امتحان الهی است و من تلاش میکنم از این امتحانات سربلند بیرون بیایم.
ریزعلی درجواب این سوال که آن شب که میخواستی جان مسافران را نجات دهی آیا به شهرت و محبوبیت بعد از اتفاق فکر کردی جواب میدهد: به هیچ وجه، اتفاقاً از این میترسیدم که کارکنان راه آهن واکنش بدی نشان دهند و فکر این که ممکن است روزی اسمم در کتابهای درسی جای بگیرد و همه مرا بشناسند حتی به ذهنم هم خطور نکرد.
دهقان فداکار در پاسخ به این سوال که فداکارترین فردی که در زندگیت میشناسی چه کسی است نیز میگوید: حسین فهمیده فداکارترین فردی است که میشناسم چون علیرغم سن کماش آگاهانه و از روی انتخاب از جان خود گذشت و با رفتن به زیر تانک دشمن جان همرزمان خود را نجات داد.
وی در پایان به معلمان و کسانی که وظیفه پرورش دانش آموزان را به عهده دارند نیز توصیه کرد: با تمام توان برای تربیت مناسب دانش آموزان تلاش کنند؛ چراکه آینده مملکت اسلامی به دست آنها است.
داستانهای زیادی در کتابهای فارسی بود که شاید تا سالها از ذهن کسانی که با آنها سر و کار داشتند بیرون نرود؛ داستانهایی که نمیتوان آنها را فراموش کرد و به راحتی پذیرفت که دیگر بنا نیست بچهها آنها را بخوانند و یک سال تمام با هر کلمهشان زندگی کنند.
انگار قرار است خاطرات و نوستالژیهای مشترک نسلها از بین برود و آنها که «دهقان فداکار» میخواندند، همچون خود «ازبرعلی » کمکم نسلشان منقرض و داستانهای نوستالژیک دوران تحصیلشان به اعماق تاریخ سپرده شود.
با تمام این نامهربانیها باید خوشحال باشیم که هرچند که داستان کامل دهقان فداکار ایرانی دیگر از کتاب فارسی حذف شده، اما ریزعلی خواجوی همچنان زنده است و هر چند وقت یکبار داستان آن شب فراموش نشدنی را برای رسانهها تعریف میکند.
گزارش از: المیرا اگیر خبرنگار ایسنای منطقه البرز
کد خبر: ۴۹۹۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۹/۰۵
شبکه بی بی سی در تحلیل تمدید مذاکرات هسته ای ایران و ۱+۵ برای مدت ۷ ماه دیگر نوشت که تمدید مذاکرات نشان داد که تمامی طرفین مذاکره خواستار توافق هستند زیرا جایگزین توافق ممکن است خطرناک باشد.
به گزارش فارس، شبکه «بی بی سی» در تحلیل تمدید مذاکرات ایران و ۱+۵ (آمریکا، انگلیس، فرانسه، روسیه، چین بعلاوه آلمان) نوشت که آمریکا و ایران می گویند بعد از توافق برای تمدید ۷ ماهه مذاکرات هستهای، اطمینان دارند که به توافق میرسند.
طرفین مذاکره شب گذشته به توافق رسیدند تا مذاکرات را با هدف رسیدن به یک توافق سیاسی سطح بالا تا اول مارس (۱۰ اسفندماه) و تأیید جزئیات کامل فنی توافق تا اول ژوئیه (۱۰ تیرماه) تمدید کنند و به طور متوسط ایران ماهیانه ۷۰۰ میلیون دلار از داراییهای مسدود شده خود را در طول این مدت دریافت خواهد کرد.
با اینحال «جان کری» وزیر خارجه آمریکا اعلام کرد که نقاط چشمگیری از اختلافات همچنان وجود دارد و «حسن روحانی» رئیسجمهور ایران نیز شب گذشته گفت که شکافهای بین دو طرف در جدیدترین دور مذاکرات وین کاهش یافته است و با اینحال گفت: درست است که ما نتوانستیم به توافق برسیم اما ما هنوز میتوانیم بگوییم که گامهای بزرگی برداشته شده است.
کری نیز گفت: «قرار نیست تنها به واسطه تمدید مذاکرات، این گفتوگوها سادهتر شده باشد. مذاکرات دشوار است. دشوار بوده است و همچنان دشوار خواهد بود.»
بی بی سی با اشاره به این موارد تحلیل کرد که تمامی طرفین مذاکره در وین خواستار توافق هستند، هیچ کدام از آنها خواستار عقبنشینی از مذاکرهای که همه آنها پذیرفتهاند دشوار است، نمیباشند. دلیل آن این است که جایگزین توافق ممکن است در نهایت به جنگ ختم شود.
این شبکه انگلیسی سپس در ادامه تحلیل خود نوشت که قبل از توافق موقت ژنو که یکسال پیش محقق شد، به آرامی اما به صورت اجتنابناپذیر به سوی جنگ بر سر طرحهای هستهای ایران سوق پیدا کرده بود.
بی بی سی سپس به برنامههای رژیم صهیونیستی اشاره کرد و نوشت، تلآویو بارها تهدید به حمله به تأسیسات هستهای ایران را مطرح کرده بود گرچه این تهدیدات کم کم اعتبار خود را از دست می دادند اما همچنان میبایست این تهدیدات جدید گرفته میشد.
«فیلیپ هاموند» وزیر خارجه انگلیس در مصاحبه با بی بی سی، اعلام کرد که نرسیدن به توافق یک ناامیدی است اما به جای آنکه کورکورانه ادامه دهیم، میبایست این واقعیت را بپذیریم ما امشب توافق نمیکنیم.
کد خبر: ۴۹۸۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۹/۰۴
سایت تحلیلی خبری آوای دنا avayedena.com :
رويش نيوز - مهرداد زینلیان: امان از مصیبت تشنگی و سوز عطش! چه بد مصیبتی بود، تشنگی و سوز جگر!! و تو سقا بودی و بیش از همه در این مصیبت شکستی! غم شهادت یاران و برادران آنقدر برایت سهمگین نبود که غم تحمل سوز عطش کودکان و صدای العطش به آسمان بلند شده آنان.
مجلس اول:
مدینه شهر پیغمبر در آرامشی عجیب فرو رفته بود. سال، سال بیست و ششم پس از هجرت بود و شهر مدینه در این سالیان پس از رحلت رسول الله، تنها داغدار پیامبر نبود که داغ جگر گوشه و پاره تن پیامبر فاطمه (س) و داغ مظلومیت علی (ع)، وصی بر حق رسول خدا بر دوشش سنگینی می کرد. در این سالیان پس از پیامبر و فاطمه (س) نخلستانهای مدینه، تنها مونس خلوت و تنهایی علی (ع) بود و چاه، تنها محرم سوز و درد پنهانیش.
خانه علی اما در این روزها، میزبان مولود خجسته ای بود که وجودش، فضای مدینه را عطرآگین ساخته بود. فاطمه کلابی که عطر حضورش، یاس علی، زهرای مظلومه را در خاطرها مجسم می ساخت در نخستین روزهای شعبان سال بیست و ششم هجرت فرزند مبارکی را به دنیا آورد که همه هستی خویش را به پای ولایت فاطمه و فرزندانش نثار نمود.
و آن مولود خجسته تو بودی، عباس! و این نام مبارک را پدر و مولایت علی (ع) بر تو نهاد که نام نیکوی عمویش بود: «خشم گیرنده بر دشمنان».
روزی که تو متولد شدی، برادرانت حسن و حسین (ع) به همراه خواهرانت زینب و ام کلثوم (س)، برای چشم روشنی در خانه پدر بودند. همه خوشحال از این مولود مبارک و من نمی دانم تو را که به آغوش پدر دادند؛ چرا مولا علی (ع) گریان بود، در حالی که دستان کوچکت را بوسه می زد و بر چشم می گذاشت؟!
و تو اولین لبخند را بر چهره حسین (ع) نثار کردی و حسین چون فرزند، تو را در آغوش کشید و من نمی دانم چه رازی بود میان آن لبخند و آن آغوش که تفسیری از دنیا و آخرت تو بود...
مجلس دوم:
کنار در ایستاده بودی و سر بر دیوار، چشمان اشکبارت را بر چهره خون گرفته پدر دوخته بودی. باورت نمی شد! آخر علی برای تو تنها پدر نبود که مولای تو و همه هستی تو بود. دست های پر مهرش، آرامش گر روح و جانت بود و ولایتش تکیه گاه امن ایمانت.
و حالا این پدر بود که این چنین خسته و بیمار، مجروح از تیغ جهالت دشمن در بستر شهادت افتاده بود. و تو نوجوانی چهارده ساله بیشتر نبودی. فکر مصیبت از دست دادن پدر، غم سنگینی بر دلت افکنده بود و بغض سنگینی گلوی نازنینت را می فشرد.
اطراف بستر پدر، برادرانت حسن و حسین و کمی آن سوتر، زینب و ام کلثوم، و مادر نیز در کار پرستاری پدر.
دستان پدر در دستان برادرانت بود و تو را شرم از اینکه نزدشان بروی که آنها فرزندان فاطمه (س) پاره تن رسول الله بودند و تو فرزند امّ البنین که خود را کنیز فاطمه زهرا (س) می دانست.
غرق در اندوه مصیبت فردا بودی که نگاه بی رمق پدر متوجه تو شد و تو سر از دیوار برداشتی و به اشاره پدر نزد بالینش نشستی کنار برادرت حسین که نه حکم برادر که حکم پدر داشت برای تو.
ــ .... گریه می کنی عباسم. اشک هایت را پاک کن میوه دلم؛ تو مصیبت بسیار خواهی کشید. و بعد دست های تو بود که با هرم دستان رنگ باخته پدر، گرما می گرفت و پدر بی آنکه بخواهی، دستان تو را غرق در بوسه کرد و تو شرمگین از این همه مهر، سر بر بالین پدر نهادی و بغض فروخورده ات را دوباره شکستی. پدر، دست تو را در دست حسین نهاد.
ــ .... حسین جانم! عباس را به تو می سپارم و ... عباس جانم! مبادا لحظه ای دست از یاری برادر برداری!
... و ساعتی بعد روح ملکوتی پدر پرواز کرد و تو در این اندیشه که چگونه به وصیت پدرعمل خواهی نمود.
مجلس سوم:
... از درون خیمه فریادش را شنیدی. صدای نحسش را شناختی.
ــ کجایند خواهر زادگان ما؟!
قضیه را دانستی. دلت نمی خواست مولایت شاهد این منظره باشد. به سرعت از خیمه بیرون آمدی. شمر بود سوار بر اسب، رو به سوی خیمه ها فریاد می کشید و فرزندان بنی کلاب را طلب می کرد. تو را که دید، خنده مستانه ای سر داد و گفت:
ــ آمدی عباس؟! چرا تنهایی؟! پس برادرانت ....
سخنش را قطع کردی؛ ــ چه می خواهی؟ تو را با پسران علی (ع) چه کار؟!
ــ ابوفاضل! برای تو و برادرانت از سوی ابن زیاد، امان نامه آورده ام. شما خواهرزادگان ما، در امان هستید.
رگ های غیرتت به جوش آمد. حالا دیگر جعفر و عبدالله و عثمان هم با تو همراه بودند. دلت نمی خواست این گفتگو بیش از این به طول انجامد، شاید خبر آن به اهل حرم برسد. پس با تمام وجود بر سرش فریاد کشیدی:
ــ ... دستانت بریده باد ای دشمن خدا و لعنت و نفرین خدا بر امان نامه ات!! ... از ما می خواهی که برادر و مولایمان را تنها گذاریم و به لعنت شدگان الهی و فرزندانشان بپیوندیم؟! برادرانت نیز تو را در این نظر همراهی کردند.
حالا شمر را می دیدی که هی هی کنان، خشمگین از پاسخ دندان شکن امیر سپاه حسین(ع) بسوی لشکرگاه شام در تاخت و تاز است.
مجلس چهارم:
خورشید نهم محرم، آرام آرام به افق نزدیک می شد. در لشگرگاه دشمن، گویا ولوله افتاده بود. صدای شیهه اسبان و سم ستوران، فضا را پر کرده بود. مثل اینکه دشمن قصد حمله داشت. شاید فرمان تازه ای از شام برای ابن سعد رسیده بود.
خواهرت را دیدی که مضطرب و پریشان، سر بر شانه مولا نهاده و مولایت حسین (ع) او را به آرامش می خواند.
ــ زینبم! آرام جانم! شتاب مکن، آرام باش، مبادا دشمن دلشاد گردد!!
خواستی اضطراب و التهاب خواهر را فرونشانی. نزد مولا رفتی تا اجازه رفتن بگیری، شاید از دشمن خبر تازه ای بیاوری. مولایت حسین (ع) ، تو را مأمور حرکت کرد:
ــ برادر جان، عباس! بر اسب سوار شو و نزد دشمن رو و از آنان بپرس که چه می خواهند.
درنگ نکردی. به همراه زهیر و حبیب و چند تن دیگر از اصحاب امام، بسمت لشکرگاه ابن سعد تاختی. لشکر دشمن پر ولوله بود. این همه ساز و برگ! این همه دشمن! مگر به جنگ که آمده اند؟! با کدام سپاه عظیم، قصد پیکار دارند؟!
بسوی عمر سعد رفتی. از هیبت تو لشکر دشمن شکافته شد. نجواهایشان را می شنیدی:
ــ .... این عباس است. علمدار حسین، پسر علی، قمر بنی هاشم .... حتماً امان نامه می خواهد؟!...
ابن سعد ملعون را دیدی. پیش از آنکه او هم در مورد تو به توهم بیفتد، پیام مولایت را ابلاغ کردی:
ــ از ما چه می خواهید؟! و پاسخ را شنیدی که:
ــ دستور از امیر ابن زیاد رسیده که به شما پیشنهاد کنیم یا بر حکم او گردن نهید یا با شما جنگ خواهیم کرد. و تو نزد مولایت بازگشتی تا پاسخ امام را بشنوی:
ــ نزد آنان بازگرد و اگر می توانی تا فردا از آنها مهلت بگیر، شاید امشب را برای خدا عبادت کنیم...
بسوی لشکرگاه دشمن بازگشتی و پیام مولا را ابلاغ کردی و چنین پاسخ شنیدی:
ــ تا فردا صبح به شما مهلت می دهیم. اگر تسلیم شدید، شما را بسوی ابن زیاد می بریم وگرنه دست از شما برنمی داریم...
مجلس پنجم:
... تاریکی شب، همه جا را فرا گرفته بود. آتش لشکرگاه دشمن، پهنه صحرا را پر کرده بود. دشمن خود را برای نبردی نابرابر در صبح فردا آماده می کرد.
مولایت حسین (ع) اصحاب را بیرون از خیمه دور هم فراخواند و چنین سخن آغاز کرد:
ــ خدای را به نیکوترین سپاسها ثنا می گویم و او را در نعمت، شدت و بلا سپاسگزارم... آگاه باشید! گمان نمی کنم، بیش از یک روز از این ملاعین مهلت داشته باشم. آگاه باشید! من به همه شما رخصت و اجازه رفتن دادم. همه شما آزادید و می توانید بروید و من بیعت خود را از گردن همگی شما برداشتم و از جانب من حرجی بر ذمه و عهده شما نیست. اینک سیاهی و تاریکی شب همه جا را فراگرفته، در تاریکی شب پراکنده شوید؛ زیرا که این گروه، فقط مرا می خواهند و اگر بر من، پیروز شده دست یابند از دیگران دست برمی دارند.
سخن امام که به اینجا رسید، نتوانستی تاب بیاوری. در حالی که چهره ماه منظرت، لاله گون و آسمان چشمانت از اشک ابری شده بود پیش از دیگران برخاستی و غیرت و مردانگی را فاش گفتی:
ــ مولای من! جانم به فدای تو! چگونه پس از تو زنده بمانیم؟! خدا نیاورد آن روزی را که پس از تو باشیم... زندگی پس از تو را نمی خواهیم...
مجلس ششم:
... امان از مصیبت تشنگی و سوز عطش! چه بد مصیبتی بود، تشنگی و سوز جگر!! و تو سقا بودی و بیش از همه در این مصیبت شکستی! غم شهادت یاران و برادران آنقدر برایت سهمگین نبود که غم تحمل سوز عطش کودکان و صدای العطش به آسمان بلند شده آنان.
بی تابی علی اصغر (ع) این طفل شش ماهه حسین (ع) در قنداقه و در آغوش بی شیر مادر، چقدر برایت سخت و جگر سوز بود!
به خاطر آوردی دو روز قبل را که برای آوردن آب با تنی چند از سپاه امام عازم فرات شدید و پس از درگیری با گروهی از لشکر دشمن، مشک ها را سیراب کرده به خیمه گاه آوردید و اکنون از آن یاران و دلاوران حتی یک تن هم باقی نمانده بود.
حالا مولا تنها و غریب در برابر خیل دشمن و تو تنها عمود خیمه گاه حسین (ع) که امیر و علمدار سپاهش بودی و چشم امید زنان و کودکان حرم به دستانت که سقا بودی و آب، هدیه دستان تو بود بر لبان خشکیده و عطشناک اهل حرم.
زمان، زمان جانبازی تو بود. جان چه قابل دارد تا در مسلخ حسین (ع) قربانی شود. سوز عطش تمام وجودت را فراگرفته بود و این عطش، نه عطش تشنگی که عطش وصال و فنا شدن در راه معشوق بود. دیگر تاب ماندنت نبود. از هم اکنون رسول خدا (ص) و پدرت علی (ع) و برادرت حسن (ع) را بر درگاه بهشت، منتظر خود می یافتی.
بسوی مولا که اکنون یکه و تنها در برابر لشکری از دشمن ایستاده بود شتافتی و گفتی:
ــ مولای من! آیا اذن جهاد می دهید؟!
امام (ع) در حالی که به سختی می گریستند، فرمودند:
ــ برادر جان! تو علمدار و پرچمدار من هستی، اگر تو بروی، لشکر من پراکنده می شود. و تو عرض نمودی:
ــ راستی دلم تنگ شده و از این زندگی خسته و ملول شده ام؛ می خواهم انتقامم را از این منافقین بگیرم. و امام فرمودند:
ــ حال که عازم میدان هستی، پس قدری آب برای این کودکان بیاور. و تو خوشحال از این فرمان، آماده رزم که نه مهیای دیدار محبوب شدی..
مجلس هفتم:
... و تو رفتی. سوار بر اسب با نیزه ای در دست و مشکی بر پشت، رو بسوی فرات. و من نمی دانم که چگونه گذشتی از میان خیل هزاران دشمن که از هر سو چون ابر سیاه بر ماه جمالت می تاختند و تیغ و سنان از هر سو بر تو می فکندند.
و تو قلب لشکر دشمن را شکافتی و علی وار با شجاعت و صلابتی حیدری، حلقه محاصره دشمن را شکستی و به تیغ اسداللهی، گروه کثیری از دشمنان خدا را به خاک مذلت افکندی و صاعقه وار تا کرانه فرات تاختی.
به ساحل فرات که رسیدی، تشنگی دیگر امانت را ربوده بود. لبهایت خشکیده تر از کویر در حسرت قطره ای آب و تو از اسب فرود آمدی و بر کرانه فرات نشستی. دست ها را بر خنکای آب فرو کردی و جرعه ای آب در کف بالا آوردی، اما...
ــ چگونه بنوشم از این آب که مولایم حسین لب تشنه و عطشناک است؟! چگونه بنوشم از این آب که کودکان اهل حرم، العطش گویان چشم به راه سقایند؟! این نه شرط عاشقی است که عاشق، سیراب و معشوق، تشنه لب بماند.
و آب از میان دو کفت فرو ریخت و برای همیشه فرات در حسرت بوسه بر لبان تو داغدار شد. و لب های مشک را از آب روان سیراب نمودی و بر پشت بستی و سوار بر اسب رو به خیام حرم تاختی که کودکان، منتظر آمدنت بودند.
آغاز مرثیه عشق بازی تو اینجا بود و تو چه زیبا درخشیدی در محضر معشوق، و من نمی دانم چه بر تو گذشت که هیچ قلمی نمی تواند صحنه شورانگیز جانبازی عاشقانه تو را به تصویر بکشد.
مجلس هشتم:
سوار بر اسب بسوی خیمه گاه روان شدی، در حالیکه مشک بر پشت داشتی و چیزی بجز فریاد العطش کودکان در گوش تو طنین انداز نبود. باید هرچه زودتر قولی را که به سکینه داده بودی عمل می کردی و آب را به کودکان تشنه لب حرم می رساندی. این مشک می توانست همه آنها را سیراب کند و آتش عطش از جگر پر سوزشان بنشاند. آخر این کودکان ، فرزندان اهل بیت رسول بودند که چنین معصومانه در آتش کینه نامردمان بی ایمان دست و پا می زدند.
ناگاه لشکریان دشمن را دیدی که از هر سو به طرفت هجوم می آورند و تیر و نیزه هاشان را بسویت نشانه رفته اند.
او نیز شجاعانه با آنان در جنگ شدی و به دست یداللهی خود، گروه کثیری از آنان را به جهنم فرستادی، در حالی که چنین رجز می خواندی:
یا ارهب الموت اذالموت رقا
حتی أواری هی المصالیت لقی
نفسی لنفس المصطفی الطهر وقا
انی أنا العباس أغروا بالسقا
ولا أخاف الشر یوم الملتقی
(نمی ترسم از مرگ چون رو کند دلم با دلیری مگر خو کند
بود جانم از بهر مولا سپر که عباسم و مشک دارم به بر
نمی ترسم از جنگ با کافران وگر باردم جمله تیغ و سنان)
کسی را یارای مقابله با تو نبود و از ضرب تیغت هیچ کافری جان به در نمی برد. اما دشمن که در برابر نبرد دلیرانه ات توان مقاومت نداشت، به حیله متوسل گشت و نابهنگام از کمین گاه نخلی، ضربه ای به دست راستت وارد و دست راست تو را از بدن جدا کرد. ولی تو شمشیر بدست چپ دادی درحالیکه چنین می خواندی:
والله ان قطعتموا یمینی انی أحامی ابداً عن دینی
و عن امام صادق الیقین نجل النبی الطاهر الأمین
(قسم بر خدا کاو به حالم گواست جدا گر کنید از تنم دست راست
ز دین و امامم حمایت کنم که فرزند پاکیزه مصطفاست)
و با دست چپ شمشیر بر دشمنان می زدی تا اینکه ضعف در رخصار چون ماهت نمایان شد. در این هنگام ملعونی دیگر از کمین گاه خود بیرون آمد و ضربتی دیگر بر دست چپت وارد ساخت و آن را قطع نمود. اما تو با روح بلند و مسیحاییت، عاشقانه ترین لحظات را در برابر محبوب حقیقی خود به نمایش گذاشته بودی و اینبار نیز عاشقانه نجوا کردی:
یا نفس! لا تخشی من الکفار
و أبشری برحمه الجبار
مع النبی السید المختار
قد قطعوا ببغیهم یساری
فأصلهم یا رب حر النار
(مترس ای نفس از کفار ملعون بشارت بر تو از حق باد اکنون
که گردی با رسول الله مختار غریق رحمت جبار بی چون
یسارم را جدا کردند دونان به دوزخ کن تو یا رب مردم دون)
خون پاک و مطهرت از رگ های بریده فوران می کرد و سرو استوار قامتت از شدت ضعف رو خمیدن گذاشته بود. اما صدای العطش کودکان، همچنان در گوش تو بود و امید سقایت اهل حرم، تو را بسوی خیمه گاه روان می ساخت. درحالیکه مشک بر دندان گرفته بودی، سوار بر اسب رو بسوی حرم می تاختی و دشمن از هر سو تو را احاطه کرده بود. در این هنگام آنچه امید تو را نومید ساخت، چوبه تیری بود که از سوی دشمن بر سینه مشک نشست و آخرین قطرات امید سقا را بر خاک تفتیده و عطشناک نینوا پاشید.
مشک که بر زمین افتاد، ضعف بر قامت سروت چیره گشت. تیر دیگری از سوی دشمن پرتاب شد و سینه سرشار از عشق به مولای تو را از هم درید. حالا دیگر خود را در آستانه شهادت می دیدی و آماده پرواز به ملکوت بودی. اما دلت می خواست سر بر دامن مولا داشته باشی و برای آخرین بار چشمان خون گرفته ات را به آفتاب جمال مولایت آشنا سازی. برای همین بود که درحالیکه با ضربه عمود آهنین دشمن از اسب فرو می افتادی، فریاد برآوردی که:
ــ برادر جان حسین! برادرت را دریاب!
دلت می خواست که این آخرین بار مولایت را، عشقت را، محبوبت را و همه هستی ات را «برادر» بخوانی تا لذت عاشقانه با محبوب را با پیوند برادری مضاعف سازی.
... و حسین (ع)، برادر و مولایت بسویت شتافت درحالیکه پشتش از داغ فراق تو شکافته بود و خورشید چشمانش در کسوف ماه خون گرفته جمالت در محاق.
و تو در آغوش معشوق به ملکوت پر کشیدی تا به جبران دستهای قلم شده ات در راه محبوب ، صاحب بالهایی شوی که تو را به اعلی علیین برسانند؛ مقامی که تا ابد آرزوی همه شهدای راه حق و فضیلت خواهد بود.
منابع:
1) بحار الانوار، مرحوم علامه محمد باقر مجلسی(ره)
2) الارشاد ، شیخ بزرگوار محمد بن نعمان معروف به شیخ مفید
3) اللهوف ، عالم جلیل القدر سید ابن طاووس (ره)
4) ذریعه النجاه ، مولا محمد رفیع گرمرودی تبریزی
5) چهره درخشان قمر بنی هاشم ، استاد علی ربانی خلخالی
کد خبر: ۴۸۱۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۸/۱۱
صدایش با 8 سال دفاع مقدس گره خورده است و از ان روزها تا به امروز همیشه با صدایش خاطره داشته ایم. از طنین «با نوای کاروان» تا نوحه های محرمی امروز همگی جوری در تاروپود بدن انسان نفوذ می کند که نمی توان مانع از جریان اشک ها شد.
سایت تحلیلی خبری آوای دنا avayedena.com :
به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران،صدایش با 8 سال دفاع مقدس گره خورده است و از ان روزها تا به امروز همیشه با صدایش خاطره داشته ایم. از طنین «با نوای کاروان» تا نوحه های محرمی امروز همگی جوری در تاروپود بدن انسان نفوذ می کند که نمی توان مانع از جریان اشک ها شد. حاج صادق آهنگران بعد از پایان دوران جنگ با رویه ای جدید به سراغ مداحی رفت. او حال از نوحه خوان های جدید و سبک مداحی امروزی با ایران 7 می گوید.
صدای حاج صادق آهنگران، در آن روزها، صدای عشق و جذبه بود. صدای نسلی که در دوران دفاع مقدس شکفت و شناسنامهدار شد. حالا بعد از این همه سال، از آن دوران چه دارید بگویید؟
عزیزانی که با عرفا در ارتباط هستند یک روایتی دارند، میگویند، کنار علما زانو بزنید؛ چرا که اینها باطن پاکی دارند، این باطن پاک عرفا، اولیای خدا و افرادی کنار آنها مینشینند، دل به آنها میبندند، شیفتهشان میشوند، اثر میکند. غیر از کلام، با سخن، کلام و رفتارشان شخصی که شیفتهشان شده، متحولش میکنند، دیناش را قوی میکنند، اعتقادش را محکم میکنند، شجاعت و بصیرت به او میدهند.
بنده، کنار همچون بزرگانی نشستم. امام (ره) فرمودند « اینها ره صدساله را یک شبه طی کردند». من در کنار بسیجیانی که اسمشان روی دیوارها و تصاویرشان در بنرهاست، مثل مهدی باکری، حاج همت، حسین علم الهدی، مجید وفایی، علی هاشمی و. . . خیلی از بچههایی که اسمی از آنها نیست و گمنامند، فقط در محله، شهر، روستاهایشان اسمهای آنها بر زبان اهالی در شهرهایشان جاری است، اسم چندانی ندارند، اما در پیش خدا قرب دارند، نشستم، پس باطن اینها در بنده و صدایم اثر کرد. از سوی دیگر اولین شعری که با آن شهرتی پیدا کردیم و مسیر زندگی ما را تغییر داد، در محضر امام (ره) بود، گویا ایشان هم یک نظر باطنی به بنده داشتند. تا الان هم نوکری امام حسین (ع) و نوکری شهداست، که صدای ما را اثرگذار کرد.
وارد ایام محرم شدهایم اما به نظر میرسد حضورتان در مجامع نوحه خوانی و مراسم مذهبی کمرنگتر شده است. محرم امسال چکار میکنید؟
از همان ایام جنگ که بسیجیها از روضه خوانی و حماسه خوانی استقبال کردند، به حرم حضرت امام رضا(ع)رفته و از ثامن الحجج خواستم این لیاقت را به من بدهد تا موقعی که زندهام تا آخر در خانه امام حسین(ع) و شهدا و اهل بیت (ع) باشم. الحمدلله میبینیم این خواسته به اجابت رسیده و تا الان کار اصلیام نوحه خواندن است، تلویزیون هم برنامههای مرابخصوص در ایام دفاع مقدس و هفته بسیج و ... پخش میکند.
البته کارهای فرعی مثل مشاور صدا و سیمای خوزستان و عضو هیأت امنای هیأت رزمندگان اسلام هم هستم، یک مؤسسهای فرهنگی هم داریم که بیشتر در رابطه با امام حسین (ع)، اهل بیت (ع) و دفاع مقدس وکارهای فرهنگی فعالیت میکند.
آیا سبک و سیاق نوحهخوانی شما، همان سبک دفاع مقدس است یا تغییر کرده؟
از آن سبک فاصله نگرفتهام، چون ما را با آن چهره میشناسند، البته نمیتوانم بگویم سبک مال خودم است، سبک خوزستانی است، اخیراً هم در اجلاس پیر غلامان اهل بیت(ع) که در اهواز برگزار شد، ثبت ملی کردند. سبک خوزستانی و جنوبی خوب مطرح نشده و من آن را مطرح کردم، بنابراین به نام من تمام شد و مرا به نام سبک خوزستانی و آهنگران میشناسند، وجوانها به خاطر ضرورت وضعیت امروز، سبکهای دیگر را از من نمیپذیرند، مثلاً یک سری شعرها را نمیتوانستم با سینه زنی بخوانم. اشعار حماسی، مثل مرگ بر امریکا را با موسیقی حماسی خواندم، «کربلا منتظر ماست بیا تا برویم» بخصوص برای ولایت و رهبری خواندم که اثرگذار باشد ولی اعم کار من همان سنتی خواندن و در راستای اهل بیت (ع) و شهداست.
از حال و هوای هیأتهای امروزی برایمان بگویید؛ چه تفاوتی با هیأتهای دوران دفاع مقدس دارد؟
تفاوتهایی کرده، ولی من باهمان سبک و سیاق زمان جنگ و دوران دفاع مقدس میخوانم، به خاطر استقبالی که جوانها از روضههای امام حسین (ع)، سینهزنی و سنتی خوانی میکنند، که آثار آن در جنگ و پیروزی انقلاب مشخص شد و همه اثر داشتند در پیروزی انقلاب و هشت سال دفاع مقدس و الان که با سینه ستبر در مقابل دشمن ایستاده ایم، دشمن برنامهریزی کرده همان طوری آیتالله سید احمد خاتمی در مجلس خبرگان گفتند، از سازمان سیا مدارکی بدست آمده که در هیأتها و مداحان میخواهند ورود پیدا کنند، این به خاطر اثرگذاری و اهمیت کار مداحان است، لذا شروعش بیحکمت هم نیست. مثلاً مسائلی در سبک و سیاقها واردشد و اثر گذاشت و سبکهای غربی را وارد کردند، بدون اینکه جوانها حواسشان به این قضیه باشد، شعرهای ضعیفی وارد کردند. در بعضی هیأتها به شکلی هیأتداری و سینهزنی و عزاداری میکنند که واقعاً در شأن اهل بیت (ع) نیست. ضعف و بهانه به دست دشمن میدهند؛ دشمنی که میلیاردها دلار هزینه میکند تا بتواند بین مذاهب و ادیان و شیعه و سنی تفرقه بیندازد. سبکها را به شکلی وارد میکنند که تفرقه برانگیز است. مشخص است دشمن با حساب و کتاب کار میکند. از یک طرف، میخواهد شیعه را با قمه زنی، زخمی کردن خود با زنجیرهای سه خار، یا راه رفتن روی آتش و ... خشن نشان بدهند تا کسانی که به طرف تشیع و اسلام میآیند، آنها زده بشوند. باید مواظب باشیم چون هیچ مکتبی به جز تشیع، رسانه وسیع مداحی امام حسین (ع) را ندارد که این چنین جمعیتی را جمع کند که اثراتش مکرر در تمام دوران انقلاب و دفاع مقدس، دیده شده است، دشمن خیلی در این زمینه فعالیت میکند، شبکههای ماهوارهای چگونه از انگلیس هدایت میشوند؟ خیلی از رهبران این شبکهها که مرکزشان انگلیس است، از آنها خط میگیرند و به گونهای عمل میکنند که بین اهل تسنن و تشیع تفرقه بیندازند، سفارشم به مداحان این است وقتی که آقا میگوید این کارها حرام است، باید از این جلسه بیرون بیایند و اعتراض کنند تا این فرهنگ شکل نگیرد و دشمن نتواند بهره ببرد و در این مرحله هم شکست بخورد.
به نظر شما مداحی چه نقشی در رشد فرهنگ عاشورایی دارد؟
مقام معظم رهبری جمله بسیار جالبی دارند که میگویند: «یک بیت شعر کار چندین سخنرانی را میکند»، چون یک مداح میتواند چندین هنر را با هم ارائه دهد. شعر که یک هنر است، صدای خوب و مجلس گردانی همچنین محتوای قوی و اعتقادی را در شعر جا دادن و ربط به روضه دادن نیز یک هنر است. چندین هنر در مداح نهفته شده که قطعاً اثرش بیشتر از یک سخنران است. یک مداح میتواند کار سخنران و شاعر را انجام دهد، چه بهتر که بتواند اعتقادات را تحکیم بخشد. مداحان میتوانند وقتی مستمع تمام حواسش به مداح است و دارد اشک میریزد و تمام عاطفهاش را به مداح داده نوایشان را توأم با احساس، معرفت بخشی و بصیرت کنند. این میتواند اعتقادات را همراه با حماسه و پیام به عمق تاروپود مستمع نفوذ دهد.
بهترین خاطرهای که از محرم و تاسوعا و عاشورا دارید، چیست؟
یک بار شب تاسوعا در دزفول بودم. آن زمان بعثیها موشکهای 12 متری به دزفول میزدند، شهر خالی از سکنه شده بود. ما شب تاسوعا با بسیجیها، در سنگر بودیم. مردم شبها به شهرکهای اطراف میرفتند و روز، بازمیگشتند، آن شب شهید حسین علم الهدی با چند نفر از بچههای بسیجی و سپاهی آنجا بود. عزاداری دزفولیها در تاسوعا و عاشورا معروف است. شهیدحسین علم الهدی گفت: امشب ، شب تاسوعاست. اینجا باید غوغایی میشد و سینه زنی در خیابانها راه میافتاد. برای امام حسین (ع) باید بیرون بیاییم تا شهر اینگونه خاموش نشود و بسیجیها و مردمی که بیشتر برای دفاع از شهر مقاومت میکردند، روحیه بگیرند.
4، 5 نفری بیرون آمدیم و من شروع به نوحه خوانی کردم. خیابانها خلوت بود، فکر نمیکردم اشخاص زیادی بیایند. یواش یواش جمعیت به ما ملحق شد، نفرات آنقدر زیاد شد که صدایم به جمعیت نمیرسید و با بلندگوی دستی شروع به خواندن کردم. مجلس بسیار حماسی و تبدیل به خاطره شد. بعدها، از این ماجرا الهام گرفته و هیأت رزمندگان تشکیل شد که هم اکنون 640 شعبه در تمام کشور دارد.
چگونه به مداحی علاقه مند شدید؟ این استعداد را از کودکی در خود احساس میکردید؟
صدایم را از پدرم به ارث بردم، البته صدای حزین مادرم هم در خانواده معروف بود، به نظرم صدایم را بیشتر از خانواده پدری به ارث بردهام، این علاقه و استعداد صدا در تمام خانواده ما وجود دارد، یکی از عموهایم مداح و یکی قاری قرآن است، ولی علاقه من به نوحه خوانی در خانواده بیشتر از همه بود، در سه سالگی برای روضه خوانی یک روحانی به منزل ما میآمد که نابینا بود، با توجه به علاقهای که به روضه خوانی داشتم جلوی او مینشستم و از او تقلید میکردم، این علاقه همین طور ماند تا اینکه بزرگ شدم، اینقدر این مسأله با من عجین شده بود که در کلاس اول و دوم دبستان، سر کلاس هم میخواندم، چون خانوادهام مذهبی بودند، پدرم مرا به مسجد محل میبرد، درشبهای احیا مابین دو نماز جوشن کبیر میخواند و من هم در این فضا پرورش یافتم و مداح شدم.
تاسوعا و عاشورا، در دزفول خیلی شلوغ میشد 7، 8 ساله که بودم آرزو میکردم در یکی از هیأتها بخوانم. یادم میآید در یک بلندی مینشستم و به هیأتهای عزاداری نگاه میکردم که رد میشدند، نمیدانستم که خدا به من این توفیق را میدهد که در دزفول عصر تاسوعا و عاشورا این گونه زمزمه کنم. من از کوچکی دوست داشتم بخوانم و اکنون این دعای من مستجاب شده است.
شما درنوحه خوانی از چه کسی الگو میگیرید؟ آیا آموزشی هم دراین باره دیدهاید؟
الگو گرفتن من بیشتر از سبکهای جنوب، بخصوص دزفولی است. نوحهها و شعرهای حماسی که در زمان جنگ خواندم همه از سبکهای قدیمی دزفول بود، یادم هست، سال 59 که جنگ شروع شد، یک سبکی حاج حبیب الله معلمی که شاعر دفاع مقدس بود، نوحههای جنگی و حماسی میخواند، «حرخطا کارم، پشیمانم» و من اول جنگ آن را میخواندم. میگفت این مال 15 سال قبل است که من سال 59 با خواندن آن سبک قدیمی دوباره آنرا زنده کردم.
البته درمورد آموزش هم باید بگویم که من به طور مستقیم نزد کسی آموزش ندیدم، بیشتر سبک مداحان را ضبط کرده و از روی نوار، سبکشان را تقلید میکردم.
بحثها و نقدهای زیادی درباره مداحیهای امروز در جریان است. جایگاه مداحی را در کشور چگونه ارزیابی میکنید و چه پیامی برای نوحهخوانها دارید؟
طبق روایات پیامبر (ص) هر سال که میگذرد، حرارت عشق و محبت امام حسین (ع) در قلوب مؤمنین بیشتر میشود. مداحان جایگاه بسیار مهمی دارند که جدا از سخنرانی و مداحی، میتوانند بصیرت بخشی کنند. غیر از شور، شعور را هم انتقال بدهند، صفات امام حسین (ع) را بیان کنند، همه این هنرها را مداحها میتوانند انجام دهند، متأسفانه کسانی را داریم که میگویند شما غیر از بحث روضه و امام حسین (ع) وارد بحث دیگری نشوید. مداحان جایگاه بسیار مهمی دارند، چندین هزار نفر پای منبر مداحان مینشینند. مداحان باید حواسشان باشد که این جایگاه را خداوند به آنها داده و بهترین موقع بهرهبرداری و استفاده علیه دشمن است، دشمن از همین محرم و صفر ضربه خورده، همانگونه که امام (ره) فرمودند، باید این جایگاه را حفظ کنند و بتوانند از آن بهترین بهره را ببرند.
رمز دلنشین بودن صدای خود را در چه میدانید؟
جز اینکه اهل بیت (ع) منتی بر من گذاشتند، نمیدانم سببش چه بوده است. خودم را نگاه میکنم، واقعاً چنین لیاقتی را نداشتم، جز این که بگویم بر من منت گذاشتند «تا یار که را خواهد و میلش به که باشد» این میل و لطف را به ما کردند، من جوانیام را در کنار اولیای خدا، مثل مهدی باکری، کاوه، دستواره، حاج همت و یا بسیجیانی که گمنام شهید شدند گذراندم که اکنون در میان ما نیستند، اینها به صدا، درون و حنجره ام اثر کردند.
یکی دیگر از نعمتها را وجود پربرکت سپاه میدانم، چون عضو سپاه بودم، جناحها نتوانستند به خاطر سپاهی بودنم، مرا به طرف خودشان بکشند، جز بحث ولایت که بحث اعتقادی است که همه ما باید سینه چاک ولایت باشیم.
بنابراین صدایی که ما داشتیم به نظرم صفای امام (ره)، دعای پدر و مادر و خانواده شهدا بود که اثرگذار و ماندگار شد.
یکی از نوحههایی که شما در دوره دفاع مقدس خواندید«ای شهیدان به خون غلتان خوزستان درود» بود که خیلی در روحیه رزمندگان اثرگذار بود، این نوحه را چه زمانی خواندید؟
شعر «ای شهیدان به خون غلتان خوزستان درود» که ما را مشهور و رسانهای کرد، اولین شعری است که از معلمی گرفتم. یعنی اولین نوحهای بود که شعر آن توسط پسرش به دست من رسید، این نوحه را قبل از اینکه خدمت امام (ره) بروم، برای نیروهای هویزه که میخواستند عملیات کنند به واسطه حسین علمالهدی، خواندم. وقتی هم بود که عشایر را خدمت امام (ره) برده بودند، آن موقع رژیم بعث شایعه کرده بود، عربهای اهواز با صدام هستند و علم الهدی میخواست بابردن عشایر پیش امام، نشان دهد که چنین چیزی نیست، تصور نمیکردم که فضای اینجوری پیش بیاید، ولی به عشق زیارت امام آمدم، وقتی عشایر را به جماران بردیم و آنجا خواندم، آن روز سه باراز تلویزیون پخش شد، اولین شعر از معلمی و نخستین اجرایم برای کسانی بود که جز 4، 5 نفر آنها همهشان شهید شدند، اجرای بعدی در محضر امام (ره) بود و همه اینها دست به دست داد تا این شعر زندگی ما را عوض کند و مسیر زندگیام همین بشود که دارم.
چه پیامی برای نوحه خوانها دارید؟
به دقت سفارشات مقام معظم رهبری را بخوانند و به آن عمل کنند؛ اگر این سفارشات را اجرا کنند مداح موفقی خواهند شد و مورد رضایت اهل بیت (ع) و امام زمان (عج) واقع خواهند شد. همه سفارشات در پیام آقا هست و چیزی کم و کسر ندارد.
امسال در تهران هم برنامه دارید؟
محرم امسال تهران نخواهم بود، البته چند وقت پیش دو شب در مهدیه و در هیأت خوزستانیهای مقیم مرکز بودم، محرم امسال در شهرهای مختلف خوزستان مثل بهبهان، دزفول، شوشتر و اندیمشک و ... خواهم بود.
کد خبر: ۴۷۹۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۸/۰۸
سایت تحلیلی خبری آوای دنا avayedena.com:
تخت فولاد اصفهان، همچون گنجينه اي است كه گوهرهاي نايابي را در دل خود نگه داشته است و اسرار مگو در باب اين گوهرهاي ناياب بسيار دارد!
به گزارش رويش نيوز، تخت فولاد دركنار قبرستان بقیع مدینه، ابوطالب مكه و وادی السلام نجف اشرف از مهمترین و متبرك ترین مرقدهای جهان اسلام به شمار می رود. تا آنجایی كه برخی معتقدند تخت فولاد به واسطه قبور متبرك آن، دومین قبرستان جهان اسلام است.
در جاي جاي اين تكه از بهشت معنوي كه قدم مي گذاري عظمت هاي عرفاني و علمي زيادي مدفون است. يكي از اين ذخاير عظيم، عارف وارسته و عالم برجسته حضرت شيخ محمد صادق تخت فولادي است.
قدوه السالکین مرحوم حاج محمد صادق مشهور به تخت فولادی از عرفای بزرگ قرن سیزدهم و استاد سیر و سلوک مرحوم حاج شیخ حسنعلی اصفهانی معروف به نخودکی رحمة الله علیه است كه در اواخر سلطنت فتحعلیشاه قاجار زندگی می کرده اند. در اوایل جوانی به کار رنگرزی اشتغال داشته و به کمک چند شاگرد کارگاه رنگرزی را اداره می کرده اند. عادت آن مرحوم در جوانی این بود که با وجود ناامنی حاکم به شهر هر روز عصر با شاگردان برای تفریح از شهر اصفهان خارج می شدند.
آشنایی با بابا رستم
روزی به هنگام غروب که از دروازه شهر به طرف شهر باز می گشتند، در بین راه در قبرستان تخت فولاد از دور چشمشان به پیرمردی می افتد که سر بر زانوی تفکر نهاده و در خود فرو رفته بود مرحوم حاجي (تخت فولادي) به شاگردان خود می گویند: هنوز تا غروب وقت زیادی است برویم و قدری با این پیر شوخی و مزاح کنیم پس از فرا رسیدن غروب به شهر باز می گردیم . به پیرمرد نزدیک می شوند و سلام می کنند پیرمرد سر برداشته جواب سلام می دهد و دوباره سر به زانو می گذارد. می پرسند اسم شما چیست؟ از کجا آمده اید؟ چکاره هستید؟ پیر جوابی نمی دهد، مرحوم حاجی با ته عصایی که در دست داشته به شانه پیرمرد می زنند و می گویند: انسانی یا دیوار که هر چه با تو صحبت می کنیم جوابی نمی دهی؟ باز هم جوابی نمی شنوند. لاجرم ایشان به همراهان می گویند برگردیم برویم ایستادن بیش از این نتیجه ای ندارد. چند گامی که از پیرمرد دور می شوند آن مرد بزرگ سر بر میدارد و به مرحوم حاج محمد صادق می فرماید: عجب جوانی هستی، حیف از جوانی تو! و دیگر حرفی نمی زند. مرحوم حاج شیخ محمد صادق با شنیدن این کلمات دیگر خود را قادر به حرکت نمی بیند، می ایستد و کلید دکان را به شاگردان می دهد. سپس خود برمی گردد و در خدمت پیر می نشیند. تا سه شبانه روز پیر سخنی نمی گوید جز اینکه هر چند ساعت یکبار بر سبیل استفهام می فرماید: اینجا چه کار داری؟ برخیز و به دنبال کار خود برو.
بعد از سه شبانه روز پیر روشن ضمیر به مرحوم حاجی می فرماید: شغل شما چیست؟ می گوید رنگرزی، پیر می فرماید: پس روزها برو به کسب خود مشغول باشد و شبها اینجا نزد من بیا.
مرحوم حاجی به دستور پیر عمل می کند روزها به شغل رنگرزی مشغول بوده و شبها با درآمد روزانه خود به خدمت پیر که نامش (بابا رستم بختیاری) بود می آمده است. آن پیر بزرگوار نیز وجوه مزبور را کاملا به فقرا ایثار می کرد. حتی اعاشه مرحوم حاج محمد صادق نیز از قبل مرحوم بابا رستم تأمین می گردید. پس از یکسال مرحوم بابا رستم می فرماید دیگر رفتن شما به دکان رنگرزی ضروری نیست، همین جا بمانید. مرحوم حاجی در آن محل که امروز به نام تکیه مادر شازده در قبرستان تخت فولاد اصفهان معروف می باشد، می ماند. مدت یکسال تمام شبها را به تهجد و عبادت و روزها را به ریاضت می گذراند.
پس از یکسال در روز عید قربان مرحوم بابا به مرحوم حاجی می فرمایند: امروز به شهر بروید. به منزل فلان شخص مراجعه کنید و جگر گوسفندی را که قربانی کرده اند بگیرید. بعد در ملا عام هیزم جمع کنید، و با جگر گوسفند اینجا بیاورید.
شخصی را که مرحوم بابا رستم نام برده بودند کسی بود که مرحوم حاجی محمد صادق با ایشان از قبل میانه خوبی نداشتند. به این علت مرحوم حاجی جگر گوسفندی را از بازار خریداری می کنند. قدری هیزم هم از نقاطی خلوت جمع آوری می کنند و با خود می برند. چون به خدمت بابا می رسند، ایشان با تشدد می فرمایند: هنوز اسیر هوی و هوس خود هستی و خلق را می بینی جگر را خریدی و هیزم را از محل خلوت جمع نمودی.
سالی دیگر می گذرد یک روز که مرحوم حاجی برای انجام حاجتی به شهر می روند در راه مقداری کشمش خریده و می خورند. پس از مراجعت مرحوم بابا با تغیر و تشدد می فرمایند: هنوز هم گرفتاری هوای نفسی.
مرحوم حاجی می فرمایند آنگاه تصمیم گرفتم چند ساعتی از نزد ایشان دور شوم بلکه غضب مرحوم بابا فرو نشیند. ولی به محض آنکه راه افتادم از اطراف بر من سنگ باریدن گرفت ناگاه مرحوم بابا با صدای بلند فرمودند: دو سال است زحمت تورا کشیده ام کجا می روی؟ برگشتم و فهمیدم که غضب ایشان بر حسب ظاهر خشم و غضب است ولی در باطن جز رحمت و محبت چیزی نیست.
یک روز مرحوم بابا رستم به مرحوم حاجی می فرمایند: بروید شهر مقداری ماست بخرید و بیاورید، مرحوم حاجی طبق دستور عمل می کنند. در مراجعت با یکی از سوارهای حکومتی برخورد می کنند. سوار از ایشان می خواهد که لباسها و اسبش نگهداری کنند تا او در رودخانه شنا کند، مرحوم حاجی می فرمایند وقت ندارم و باید بروم آن مرد جاهل با دسته تازیانه به سر حاجی می زند طوری که سر ایشان می شکند و ماستها می ریزد مرحوم حاجی با سکوت در کنار رودخانه خود را تمیز می کنند. مجددا ماست می خرند و مراجعت می نمایند. مرحوم بابا علت تأخیر را جویا می شوند مرحوم حاجی قضیه را شرح می دهند. مرحوم بابا سؤال می کنند شما چه عکس العملی نشان دادی؟ مرحوم حاجی می گویند: هیچ نگفتم و جزای عمل او را به خدا واگذار نمودم. می فرمایند: کار خوبی نکردی، برای اینکه او سر شما را شکسته به خدا واگذارش نمودی. فورا با عجله برگرد و با او تغیر و تشدد نمامرحوم حاجی فورا برمی گردند. ولی هنگامی که کار از کار گذشته و اسب او را بر زمین زده و هلاکش کرده بود.
حضرت «محمد صادق تخت فولادي» چند سالى در خدمت حضرت «بابا رستم»، به رياضتِ خود ادامه داده شبها را تا صبح بيدار و به عبادت مشغول بوده است. خودِ ايشان فرموده است : «هر زمان كه خواب بر من غلبه مىكرد، حضرت «بابا» مى فرمود : صادق اينجا محل خواب نيست ، اگر مى خواهى بخوابى به خانه خود برگرد.»
حضرتِ «تخت فولادي» فرموده بود: پاى حضرت «بابا» بر اثر زياد ايستادن، جهتِ عبادت و نماز از قدرت افتاده بود، به طورى كه در موقع حركت مى شَليد و به سببِ بيدارى مداوم نيز يك چشمشان ديد خود را از دست داده بود. لذا ايشان به لهجهي بختيارى با خداوند مناجات و عرض ميكرده است: «خدايا شلم كردى، كورم كردى ديگر از من چه مى خواهى؟»
مرگ بابا رستم
اين وضع ادامه داشته تا بعد از چند سال كه روزى حضرت بابا به حضرتِ «حاج محمد صادق» مى فرمايد: آرزو دارم به سفر حج مشرَّف شوم ولى استطاعت بدنى و قدرت راه رفتن ندارم. «حاج محمد صادق»، مى فرمايد: من شما را به پشت مى گيرم و به مكه مىبرم. حضرتِ «بابا» مىپذيرد. از «اصفهان» لباسِ احرام تهيه مىكند و حضرتِ «محمد صادق» ايشان را بر پشت مى گيرد و به عزمِ سفرِ خانهي خدا راه مىافتند. وقتى كه به «شاه رضا» كه 14 فرسنگ با «اصفهان» فاصله دارد مىرسند، حضرت «بابا» مى فرمايد: عمر من به پايان رسيده است. امشب من خرقه تُهى خواهم كرد. مرا غسل دهيد و با اين لباس احرام مرا كفن و دفن كنيد سه شبانه روز بر قبر من بيتوته و قرآن تلاوت كنيد و بعد برگرديد.
حضرت حاج محمد صادق مطابق دستور عمل مىكند و بعد از انجام مراسم به اصفهان باز ميگردد و سال ديگر به نيابت حضرتِ «بابا» به قصدِ زيارت خانهي خدا از «اصفهان» حركت مىكند.
طی کردن شبی سرد در زمستان با ذکر خدا
شخصى كه با ايشان همسفر بود نقل كرده است كه: نزديكِ «شيراز» در كاروانسرايى فرود آمديم. هوا سرد و برفى بود. حضرتِ «محمد صادق تخت فولادي» روىِ سكوىِ دربِ ورودىِ كاروانسرا، پوست را افكندند، و نشستند. ساير كاروانيان عرض كردند هوا سرد است و اينجا گذرگاهِ حيوانات درنده است. بهتر است كه به داخل كاروانسرا تشريف بياوريد. ولى ايشان در جواب فرموده بودند: «در داخلِ كاروانسرا آب نيست» و به جوى آبى كه در خارج از كاروانسرا جريان داشت اشاره فرموده و گفته بودند «اينجا براى من بهتر است». هنگامِ غروب، صاحبِ كاروانسرا به مسافرين مىگويد كه ما معمولاً سرِ شب دربِ كاروانسرا را مىبنديم و تا صبح باز نمىكنيم. اگر ايشان بيرون بمانند احتمال دارد سرما و حيوانات درنده به ايشان آسيب برسانند. مسافرين از راه محبّت تصميم مىگيرند كه عليرَغْمِ مخالفتِ حضرتِ «حاج محمد صادق» دستهجمعى گوشههاى پوستِ تخت را بگيرند و ايشان را به داخل كاروانسرا منتقل كنند. ولى همسفرِ مزبور كه به احوالِ ايشان آشنا بوده است مىگويد ايشان از اشخاص معمولى نيستند و اگر بر خلافِ ميلِ ايشان حركتى كنيم كه عصبانى و ناراحت شوند حتماً صدمه خواهيم خورد و خود مجدداً به خدمتِ «حاج محمد صادق» ميرسد و عرض مىكند كه: «اين مردم شما را نمىشناسند و به احوالِ شما وارد نيستند و از راه محبّت و نوعدوستى قصد دارند كه عليرغمِ ميلِ شما، شما را به داخل ببرند. من مىدانم كه بر اثر اين عمل صدمه مىخورند، پس شما خودتان لطف كنيد و به داخل كاروانسرا تشريف بياوريد و راضى نشويد افرادى كه باطناً نيّتى جز خيرخواهى ندارند صدمه ببينند». حضرتِ «محمد صادق» مى پرسند: «نگرانيشان از چيست؟» عرض مىكند: «يكى سردى هوا است كه ممكن است شما را از بين ببرد و ديگر وجودِ حيوانات درنده است كه در اين نواحى مختلف وجود دارد». حضرت «محمد صادق» به آن همسفر مىگويد: «دستت را به سينه من نزديك كن». آن همسفر گفته است: «به محضِ اينكه دستم را به سينه ايشان نزديك كردم گوئى به ديگ جوشانى دست كردهام و از شدت حرارت احساس تألُّم كردم». حضرتِ «محمد صادق» فرمود : «به اينها بگو آيا ذكرِ خداوند به اندازه ده سير زغال گرمى ندارد! اما در مورد حيوانات درنده هم تا خواست خداوند نباشد زيانى نمى رسانند. هرچه بشود به اذنِ حق و به ارادهي او است. من در زمين و آسمانها از حيوانات نمى ترسم.»
صبحِ روز بعد كه دربِ كاروانسرا را باز مىكنند مىبينند برفِ فراوانى باريده است، ولى در جلوي سجادهي حضرتِ «محمد صادقِ تخت فولادي» برف نيست. ظاهراً حيواناتى كه در طولِ شب جلوي سجاده نشسته بودهاند مانع شدهاند كه برف در آن قسمت به زمين بنشيند. آثارِ پاهاى حيوانات نيز بر روى برفها مشاهده مىگرديد. حضرتِ «محمد صادق تخت فولادي» فرموده بودند: «شب گذشته شيرى با بچههاى خود اينجا آمد، تا صبح همين جا بود. به او گفتم اگر مأموريتى دارى، من تسليم هستم. ولى معلوم شد مأموريت ندارد. تا صبح اينجا بودند. قبل از رفتن مقدارى از آش را خوردند و بعد همگى رفتند.»
پس از زيارتِ خانهي خدا و انجام اعمالِ شرعي، حضرتِ «محمد صادق تخت فولادي» به اصفهان بازميگردد و در همان محلِ «تكيهي مادرِ شازده» اقامت مى كند. يك سالِ تمام، هر روز صبح، به كوهى به نام «چشمه نقطه» مىرفت كه در آن كوه غارى و چشمهي آبى بود و غروب به تكيه بازمىگشت. مكتبدارى كه در آن حوالى زندگى مىكرد، هر روز يك سير «سنگينك» (دانهاى مانند نخود) را براى ايشان مى پخت تا شب را با آن افطار كنند. همان چند دانه سنگينك تنها غذاى ايشان تا شبِ ديگر بود.
روباهی که همخواب مرغ ها شد
در يك زمستانِ سخت كه برفِ زيادى باريده بود؛ يك شب به حضرت «محمد صادق تخت فولادي» عرض مىكنند : «روباهى، پاى ديوارِ تكيه، ايستاده و از سرما مىلرزد». مىفرمايد : «گوش او را بگيريد و بياوريد اينجا»، مىروند و روباه را مىآورند. حضرت خطاب به روباه مىفرمايد : «در اينجا اطاقى هست كه چند مرغ و خروس از ما در آنجا است، تو هم مىتوانى شبها بيايى و در آن اطاق با آن حيوانات بمانى و صبح كه شد دنبال كارت بروى»، سپس به خدمتكارشان مىفرمايد: «روباه را ببريد در اطاق مرغها جاى دهيد». از آن پس، روباه هر شب مىآمد و مستقيم به اطاق مرغها مىرفت و تا صبح پهلوى آنها بود. صبح كه ميشد، از تكيه بيرون مىرفت. بعد از مدتى يك شب يكى از مرغها را مىخورد و صبح زود هم طبق معمول از تكيه خارج مىگردد. اما شب كه برمىگردد، ديگر داخل تكيه نمىشود و بيرونِ تكيه، پاى ديوار مىخوابد. جريان را به حضرت «محمد صادق» عرض مىكنند مىفرمايد : «برويد روباه را بياوريد». روباه را مىآورند. حضرت رو به او كرده مىفرمايد : «تو تقصير ندارى، طبعِ روباهىِ تو غلبه كرد و برخلافِ تعهّدت عمل نمودى، حالا برو جاى هر شب بخواب ولى شرط كن ديگر خطا نكنى». مى فرمودند دو ماهِ ديگر روباه هر شب مىآمد و صبح مىرفت، بدونِ اينكه آن روباه، صدمهاي به مرغها برساند، تا اينكه زمستان تمام شد.
آثار و شاگردان
از آثار حاج محمدصادق تخت فولادی بیشتر باید به آثار عملی ایشان در جهت تربیت شاگردان اشاره نمود که از معروفترین شاگردان او شیخ حسنعلی اصفهانی معروف به نخودکی است که به حق وارث عرفان عملی استاد خود بوده است و اثر دیگر ایشان، تاثیر عملی است که بر جامعه گذاشته و عمر خود را صرف خدمت به خلق کردهاند.
آتفاقات زمان مرگ
مرحوم حاجی قریب ۶۳سال عمر کردند و تا آخر عمر ازدواج ننمودند. در شب دوشنبه نیمه ذیالقعده سنه ۱۲۹۰قمری داعی حق را لبیک گفته و به سرای باقی میشتابند.
نقل کردهاند که آن بزرگوار در شب فوتشان دستور میدهند قبری در محل سکونتشان در تکیه –مادر شاهزاده –حفر نمایند سپس در آن قبر میخوابند پس از چند لحظه بلند شده میفرمایند این محل قبر من نیست دستور میدهند نقطه دیگری را در همان جا که در حال حاضر مدفن ایشان است حفر نمایند و میفرمایند قبر من اینجا است.
وصیت نموده بودند که مرحوم حاج شیخ محمد باقر نجفی که از علمای معروف اصفهان و مرید ایشان بود مرا غسل و کفن و دفن ایشان را انجام دهد و روز فوت ایشان برف زیادی باریده بود. مرحوم آقا نجفی را خبر کردند و ایشان را همراه جمعیت کثیری از شیفتگان مرحوم حاجی و مریدان خودش به سرعت به تخت فولاد آمده مشغول تغسیل و تکفین گردیدند. پس از دفن مرحوم آقا نجفی رو به جمعیت کرده میگوید سالها باید بگذرد تا درویش واصلی و مرد کاملی مثل مرحوم حاج محمد صادق پیدا شود که تمام افعال و حرکات و سکنات او مطابق شرع مطهر و سنن مقدس حضرت سید المرسلین خاتمالنبیین (ص) باشد. گفتني است كه مدفن پدر و مادر مرحوم آيت الله شيخ حسنعلي نخودكي اصفهاني، در كنار قبر پرفيض آيت الله محمد صادق تخت فولادي است.
کد خبر: ۴۷۰۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۷/۲۷
یک پژوهشگر علم هواشناسی از موج جدید و گسترده باران و کاهش دما طی روزهای آینده خبر داد.
سایت تحلیلی خبری آوای دنا avayedena.com:
احسان مرادی در این باره گفت: هم اینک سامانه کم فشاری در شرق دریای مدیترانه و جنوب کشور ترکیه قرار گرفته است. این سامانه بارش زا با حرکتی که به سمت شرق دارد، از امشب ابتدا مناطق غربی میهن را تحت تاثیر قرار خواهد داد و بتدریج طی روزهای آینده سبب بارش و ناپایداری در نیمی از کشور خواهد شد.
وی درباره نحوه فعالیت این سامانه افزود: خوشبختانه سامانه یاد شده با رطوبت مناسبی از سمت عرض های جنوبی همراهی می شود و از فردا (چهارشنبه) ضمن تقویت شدن سبب بارش های نسبتا شدیدی در برخی استان های غربی و در روزهای آخر هفته در دامنه های مرکزی زاگرس خواهد شد که می شود گفت در روزهای پایانی این هفته در نیمی از کشور شاهد بارش خواهیم بود.
مرادی درباره اوج فعالیت این سامانه گفت: بخاطر شدید شدن بارش ها طی ساعت های فردا (چهارشنبه) در استان های غربی کشور شاهد آبگرفتگی معابر عمومی و جاری شدن سیلاب های محلی خواهیم بود و از این روز بارش به دامنه های مرکزی زاگرس و مناطقی از دامنه های البرز هم کشیده می شود و روز پنجشنبه همچنان در مناطق یاد شده شاهد بارش خواهیم بود تا اینکه از اواخر این روز و طی روز جمعه بارش ها نیمی از کشور را فرا می گیرد و در استان های واقع در دامنه های مرکزی زاگرس شاهد آبگرفتگی و جاری شدن سیلاب های محلی خواهیم بود.
این پژوهشگر درباره اوضاع دمایی طی روزهای آینده افزود: از فردا ابتدا در نیمه غربی دمای هوا کاهش خواهد داشت تا اینکه از پنجشنبه بتدریج کاهش دما بیشتر مناطق کشور را فرا می گیرد و بارش ها در ارتفاع های غربی و شمالی به برف تبدیل می شود. کاهش دما طی روز جمعه محسوس خواهد بود و می تواند سبب سرمازدگی برخی محصول های کشاورزی شود.
مرادی درباره اوضاع جوی سایر مناطق کشور گفت: تنها در نیمه جنوبی کشورمان و مناطقی از شرق و جنوب شرق بارشی نخواهیم داشت و پدیده چیره در این مناطق وزش باد و گرد و خاک و افزایش ابر است.
این پژوهشگر در پایان اضافه کرد: بی شک بارش های پیش رو گسترده ترین بارش های سال آبی جدید است و خوشبختانه هفته آینده نیز بار دیگر سامانه جدیدی به کشور نفوذ می کند و سبب بارش های خوبی در نیمه شمالی می شود، تا مهر ماه در نیمه شمالی با خاطره خوبی در ذهن کشاورزان این مناطق ثبت شود.
تسنیم
کد خبر: ۴۶۶۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۷/۲۲
روز حادثه با خودم قرآن به همراه برده بودم و برایش قرآن خواندم. به همان قرآن هم قسم خوردم که رابطه و احساسی نسبت به همسرش ندارم و دارد اشتباه میکند...
کد خبر: ۴۵۲۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۷/۰۹
ساعت رسمی کشور از ساعت 24 امشب سیام شهریور یک ساعت به عقب کشیده میشود.به گزارش آوای دنا ،بر اساس قانون تغییر ساعت رسمی کشور مصوب 1386 مجلس شورای اسلامی ساعت رسمی کشور در ساعت 24 امشب سیام شهریور یک ساعت به عقب برگردانده میشود.
براساس این خبر به نقل از پایگاه اطلاع رسانی دولت؛ قانون تغییر ساعت رسمی کشور مهرماه سال 1386، پس از تصویب در مجلس شورای اسلامی به تائید شورای نگهبان رسید و پس از آن برای اجرا به معاونت برنامه ریزی و نظارت راهبردی ریاست جمهوری ابلاغ شد.
بر اساس ماده واحده این قانون، ساعت رسمی کشور هر سال در ساعت 24 روز اول فروردین یک ساعت به جلو کشیده میشود و در ساعت 24 روز سیام شهریور به حال سابق برگردانده میشود.
کد خبر: ۴۴۲۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۶/۳۰
مدیرکل حوزه استاندار کهگیلویه و بویراحمد از سفر وزرای راه و شهرسازی و ارتباطات به یاسوج خبرداد.
به گزارش آوای دنا، محمد موحدپور با بیان این خبر گفت : وزیر راه و شهرسازی فردا ساعت ۱۱:۳۰ وارد یاسوج میشود.
همچنین وزیر ارتباطات امشب در شورای اداری کهگیلویه و بویراحمد حضور پیدا میکند.
موحدپور هدف از حضور وزرای راه و شهرسازی و ارتباطات را حضور در جلسه شورای اداری استان و افتتاح چند طرح به مناسبت هفته دولت اعلام نمود.
کد خبر: ۴۱۹۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۶/۰۵
سلام دکتر. من هیچ شغلی ندارم و امشب من و خانوادهام با شکم گرسنه به رختخواب همراه با گریه فرزندان رفتیم
کد خبر: ۴۰۰۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۵/۰۶
زلزله ای به بزرگی 4.3 ریشتر خوزستان را امشب لرزاند.به گزارش آوای دنا به نقل از موسسه ژئوفزیک دانشگاه تهران زلزله ای به بزرگی 4.3 ریشتر خوزستان را امشب ساعت 22:47 دقیقه لرزاند.تاريخ وقوع زلزله:
يكشنبه، 5 مرداد 1393 در 22:47:48(وقت محلي - تهران)
2014-07-27 18:17:48 (UTC)بزرگي زلزله:
۴.۳نوع بزرگي:
MNموقعيت رومركز زلزله: ۳۱.۵۸ شمالي و ۴۹.۴۹ شرقيعمق: ۲۰ كيلومترعدم قطعيت مكاني: ۳.۴۸+/- كيلومتر در جهت شمالي - جنوبي۳.۳۳+/- كيلومتر در جهت شرقي - غربيمنطقه:
استان خوزستانفاصلهها:
15 كيلومتري هفتگل، خوزستان35 كيلومتري رامهرمز، خوزستان38 كيلومتري باغ ملك، خوزستانمنبع:موسسه ژئوفيزيك، دانشگاه تهران
کد خبر: ۳۹۹۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۵/۰۵
وزارت ارشاد در ادامه عملکرد شگفت آور خود به کتابی مجوز داده است که صریحا به «مادر امام زمان(عج)» اهانت کرده است.به گزارش جهان، نام این کتاب «دوازدهم» است که داستان آن از زبان یک نویسنده که مدرس فیلم نامه نویسی است، روایت می شود. دوست تهیه کننده نویسنده به او پیشنهاد نگارش فیلم نامه ای با موضوع حضرت ولی عصر(عج) را می دهد و اغلب فصل های این کتاب، درخصوص مسایل و ماجراهای مربوط به مراودات نویسنده، دوست تهیه کننده و شاگردان کلاس نویسندگی او و یا تمرین برای نگارش فیلم نامه می گذارد.
بخش های دیگری از کتاب هم که به عنوان مثال کار تحقیقی شاگردان نویسنده است، زمان شهادت حضرت امام حسن عسگری(ع) و ماجراهای جعفر کذاب و رفتار خلیفه وقت را روایت می کند و در لابه لای کتاب چند مورد از تشرفات تاریخی به حضور حضرت ولی عصر و هم چنین یکی دو مورد تشرف اعضای کلاس نویسندگی ذکر می شود.
اما آنچه در این کتاب اعجاب آور است، اهانت های آن به بانو ملیکا خاتون مادر بزرگوار حضرت صاحب الزمان(ع) و شگفت تر از آن، مجوز وزارت ارشاد به این کتاب است. منتقدان رویکرد جدید وزارت ارشاد گرچه انتقادات اساسی به عملکرد وزیر و مدیرانش دارند اما شاید هرگز گمان نمی کردند این رویه به جایی ختم شود که توهین به مادر امام عصر از ارشاد مجوز بگیرد.
و تازه این همه در حالی است که این "گل" هنوز به سبزه آراسته نشده و طبق خواسته وزیر ارشاد هنوز ممیزی به ناشران واگذار نشده است!
جهان نیوز با عذرخواهی از مخاطبان محترم، برخی از توصیفات ناشایست این اثر را به نقل از سایت سراج 24 برای روشنگری منتشر می کند:
۱- ص۱۱۱/ ملیکا با اطمینان خاطری که جعفر را به آتش کشید گفت چنان که در نماز برجنازه پدرش چنین گفت! جعفر [همان جعفرکذاب]: توکیستی دهانت را ببند، کنیزک بی مقدار!
۲- ص۱۹۷/ خواست در پی ملیکا برود تو که فاطمه دوید و در آستانه درایستاد. جعفر فاطمه را پرت کرد، محکم، طوری که فاطمه خورد به طاهره و هر دو به زمین افتادند. صدای جیغ و گریه دوباره اوج گرفت. جعفر پیش از ورود به اتاق به سربازی اشاره کرد. سربازجلو دوید تا راه را برای ورود احتمالی هرکسی به اتاق ببندد. جعفر در را پشت سرخودبست. جعفر به سوی بانو ملیکا رفت. گفت کجاست؟بانو ملیکا از او فاصله گرفت. پرسید. کی؟
جعفرگفت: مطمئن باش ملاحظه ی تو یکی را نمی کنم، چون خواهرم نیستی!
بانو ملیکا گفت : اگرفکر می کنی دراین خانه است، پیدایش کن!
جعفر گفت: تو را قبلا این جا ندیده بودم واقعا زن برادر من بوده ای؟
چهره بانو ملیکا از اندوه درهم شد. گفت: دیرنیست که به او بپیوندم.
جعفر خریدارانه به او نگاه کرد. گفت:حیف نیست؟ تو به این دنیا باشی، خوشتر است!
ملیکا روی برگرداند. با نفرت گفت: هزاران شیشه عطرهم که مصرف کنی، باز بوی ابلیس می دهی!
جعفر پوزخند زد و باتمسخر گفت:باور کنم؟ که تو راستی راستی از نوادگان امپراتوری؟
بانو ملیکا گفت: شاید باشم. شاید هم نه!
جعفر به او نزدیک شد. گفت: این را جلوی فاطمه نمی شود گفت اما غمزه ات را دوست دارم!
۳- ص۲۱۷/ صحنه ای که اشواق، از زنان پیش کار کاخ خلیفه آمده است تا بانوملیکا خاتون را نزد خلیفه ببرد:قرار است امشب شرفیاب شوید. دستور داده اند شما را آماده کنم.
-آماده چی؟
- آماده دیدار با خلیفه معظم.
ملیکا لم داد. گفت: من آماده ام.
-باید به سر و وضعیتان برسم.
-استحمام کردم کافی است. چادرم را هم شسته ام گذاشته ام توی آفتاب خشک بشود.
اشواق به لباس های روی تخت اشاره کرد. گفت:یعنی نمی خواهید یکی از این لباس های زیبا را که مطمئنم همه برازنده شمایند، بپوشید؟
-آن ها که لباس های من نیستند.
-اگربخواهید مال شما می شوند ومبادا فکر کنید قبلا پوشیده شده اند؛ اصلا.
-ببین اشواق، عزیزم، من اگر پذیرفتم استحمام کنم، به خاطرخودم بود نه به خاطر دیدار با خلیفه. بنابراین اگر چادر تمیزی داشته باشید، سرمی کنم وگرنه صبر می کنم چادر خودم خشک بشود!
اشواق گفت: شمابرای من به دلایلی که برای خودم محفوظ است، محترمید، اما فراموش نکنید که در چه موقعیتی هستم؟
ملیکا گفت: توبرایم تشریح کن که درچه موقعیتی هستم؟
اشواق گفت: درموقعیتی که باید رحم خلیفه را نسبت به خودتان برانگیزید که دوباره به سیاهچال برتان نگرداند!
وانگار خود متوجه شده باشد که حرف تندی زده، گفت: البته این چیزها به من مربوط نیست. من وظیفه ای دارم که در صورت تمایل شما انجامش می دهم وگرنه ….
-همان که گفتم.
بسیار خوب. می گویم چند نوع چادر برایتان بیاورند تا هر کدام را که پسندتان افتاد…
ملیکاگفت: اگر همین الان چادری بیاورند، نمازم راخواهم خواند.
اشواق گفت: پس می خواهید زودتر وضو بگیرید تا بتوانیم کار آرایش راشروع کنیم؟
ملیکا با تعجب به او نگاه کرد.
اشواق پرسید، با شگفتی، یعنی آرایش هم نمی خواهید بکنید؟
ملیکا فقط لبخند زد. حالا بعد از سال ها می فهمید که آن قدر از این جور مراسم دورشده که دیگر در نظرش بیشتر رویا می آیند. گفت، بالبخند: منظورت این است که من خودم رابرای نامحرمان زیبا کنم؟
اشواق درماند که چه بگوید. چه گونه باید خود را به او نزدیک کند، درچه راهی باید پیش برود که خوشایند ملیکا باشد مگر رام شود و حداقل تن به آرایش بدهد؟ کنجکاو بود صورت او را با آرایش ببیند.
مطمئن بود چشم ها را خیره می کند و حسادت زن های حرمسرا را چنان برمی انگیزد که تا سم به او نخورانند، دست از سرش برنخواهند داشت. رای همین گفت: نه برای دیگران برای خودتان!
ملیکا گفت، با بغضی که اشواق آن را دریافت، حتی اگر عزادار مردی نمی بودم که بهترین بود، بازهم…
نفس عمیق کشید. گفت: الان بهترین کمکی که به من می توانی بکنی، اشواق عزیزم، این است که بگذاری بخوابم تا شاید همسر مرحومم را در خواب ببینم! به بیداری که دیگر ممکن نیست!
کد خبر: ۳۹۴۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۴/۳۱