کد خبر: ۲۷۰۵۲
تاریخ انتشار: ۲۴ بهمن ۱۳۹۸ - ۱۶:۳۸
سروده "گلی قنبری"در چهلمين روز شهادت سردار دلها
سروده "گلی قنبری"در چهلمين روز شهادت سردار دلها حاج قاسم سلیمانی تقدیم به همه ی شهدای مدافع حرم
پایگاه خبری آوای رودکوف:سروده ای از شاعره "گلی قنبری"در چهلمين روز شهادت سردار دلها حاج قاسم سلیمانی تقدیم به همه ی شهیدان ؛جانبازان و مدافعان حرم:

آه تاريخ عجب روي سياهي داري
ليک دانم که تو در سينه چه آهي داري

باز تکرار شده قصه ي دوران علي
باز قرآن سَرِنيزه و مکر اموي

باز تکرارشده حکم ابوعشعريش
عمرعاص آمده با حيله انگشتريش

باز صفين خوارج و زِدين جاماندن
باز حيدر ودر اين معرکه تنها ماندن

جبهه کفر هويداست رهت گم نکني
در پس حادثه ها پشت به مردم نکني

معرکست اين ، تو در اين معرکه ها جا نزني
خنجر از پُشت تو بر حضرت آقا نزني

عمروعاص آمده با بيرق حق بردوشش
بي بصيران زمانه شده اند مدهوشش

گوش ما بر دهن سيد خوبان باشد
سيدي ساده که از شهر خراسان باشد

واي از آن روز لب تر بکند مولايم
جامه رزم به تن کرده زِسر تاپايم

به همان دست نگين دار زمين افتاده
بهر يک جنگ جهاني شده ايم آماده

اي برادر توبگو خفت وخواري تا کي؟
روي در روي ولي موج سواري تاکي؟

معني خفت همان است که من مي دانم
يک به يک جمله به جمله بهر تومي خوانم

خفت آن است که خود را به پشيزي بدهي
وطنت را به سَرو دستک وميزي بدهي

خفت آن است که سرباز اجانب باشي
خائني ملحد و بي مزد ومواجب باشي

خفت آن است که در روي ولي برخيزي
خويش را جاي ولي به اجنبي آويزي

خفت آن است نمک خورده ومهمان باشي
فکر بشکستن اين جاي نمکدان باشي

خفت آن است به ظاهر تو ولايي باشي
فکر تضعيف بسيجي وسپاهي باشي

خيز واين پنبه نا اهل بگير از گوشت
اي که لبخند اجانب بکند مدهوشت

وقت آن است که برخيزي وهوشيار شوي
آب بر روي زَن آنگونه که بيدار شوي

موريانه اگر از ريشه وبُن برخيزد
کاخ وکوخ وهمه را جمله به هم مي ريزد

واي اگر جاي ولي پيش تو تضعيف شود
 واي تاريخ اگر طعمه تحريف شود

واي اگر مرد حرامي به عمارت برود
زن وناموس وهمه جمله به غارت برود

فکر خاميست عدو آيد وشليک کند
که تورا از من و ما را ، زِ توتفکيک کند

وقت آن است همه حامي ايران باشيم
همه يک مشت گره کرده به فرمان باشيم

وقت آن است که همسنگر و همراه شويم
بايد از مکرو از اين تفرقه آگاه شويم

وقت آن است همه ميثم تمار شويم
بهر رهبر همگي ياسر وعمار شويم

وقت آن است ببين معرکه خون مي خواهد
مرد حرف وعمل ومرد جنون مي خواهد

دست سردار اگر روي زمين افتاده
تو مپندار علمدار زِ زين افتاده

حرف آخر بشنو  قصه ندارد پايان
به همان پيکر صد چاک ديار کرمان

تاکه درکالبد خويش دمي جان داريم
جانمان را به ره سيد علي بگذاريم

شاعره گلي قنبري/ لنده
نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
* نظر: