کد خبر: ۱۳۴۶۳
تاریخ انتشار: ۱۶ مرداد ۱۳۹۵ - ۱۴:۲۰
شعر-منصور نظری
منصور نظری شاعر انقلابی کشورمان در پی شهادت جانباز حاج رجب محمدزاده، قطعه شعری را سرود و تقدیم نموده به‌ تمامی جانبازان مظلوم جنگ تحمیلی
پایگاه خبری آوای رودکوف: منصور نظری شاعر انقلابی کشورمان در پی شهادت جانباز رجب محمدزاده،  قطعه شعری را سرود و به‌ تمامی جانبازان مظلوم جنگ تحمیلی تقدیم نموده  است:

فصل عطش آمد و باران گرفت- کِلک سحر عطر جماران گرفت

 شاخ طربناک جنون گل نمود - شور غزل بر لب بلبل نمود

آتش حق خرمن پروانه سوخت - یوسف تن آمد و جان را فروخت

علقمه در خاطره‌ها جان گرفت - حاج رجب هم رَهِ یاران گرفت

او که رُخش جلوۀِ زیبای عشق – بر دل او داغ طهورای عشق

او که به آزادگی اُسطوره بود – در صُحُفِ کرب و بلا سوره بود

رفت از این عالم نیرنگ و رنگ – خاطرۀِ مانده ز ایام جنگ

بانگ جرس می‌رسد از سمتِ نور- گردوغباری شده بر پا به دور

 قافله‌ای می‌رود آرامِ عشق –ره بِبرد تا به سرانجام عشق

می‌رود آن سوخته چون عودها- جاریِ از چشم ترش رودها

بر سَرِ دستان علمش کرده‌اند – سرمۀِ چشم قلمش کرده‌اند

زندگی و مرگ رجب ساده بود – حاج رجب عاشق و آزاده بود

بود و کسی را خبر از او نبود -رفت و خبرها شده جاری چو رود

تیتر خبر؛ درد رجب شد تمام – خنده کند گریه بر این فکر خام

درد رجب دولت بی‌دردهاست – صورت او زخمی نامردهاست

درد رجب فسق و فساد و ریاست – فیش حقوقیِ نجومی ماست

درد و غم و رنج رجب دائمی است – درد قریبی که بر او چاره نیست

درد رجب‌ها نپذیرد خلاص - تا که بُوَد رشوه، فساد، اختلاس

بود و کَسی را خبر از او نبود – هرکه از او چهره نهان می‌نمود

 رفت و پس از رفتن او آمدند - کوس ریا مُردن او را زدند

رفت و پس از رفتن او ای‌عجب - صدر خبرها شده حاجی رجب

سایت مجازیِ خبرهای راست - فیش حقوقی رجب پس کجاست؟

قوم هوس کردۀِ بر مُلک رِی – سر ز ولی می‌کند آخر به نِی

در دل آن شهر اسیر هوس - عدل علی قاتل او بود و بس

ای به حرورا علم افراشته – قصد براندازی حق داشته

 ای به تظاهر شده چون اولیا - اشک شما جاریِ چشم ریا

نوحۀِ‌تان عین رباخواری است- شغل شما حرفۀِ دینداری است

خون خدا مزۀِ نان شماست – ماذنه بیزارِ اذان شماست

مسجدتان بوی هوس می‌دهد – نذر شما مزه خَس می‌دهد

پینۀِ پیشانی‌تان کینه است –دین شما فتنۀِ دیرینه است

حرص شما عدل علی برنتافت - تیغ شما فرق علی را شکافت

آزِ شما سر ز ولی می‌بُرد – فاطمه سیلی ز شما می‌خورد

گشته بشر گُم به بیابان آز – طعم ریا می‌دهد اینجا نماز

دورِ جهان یکسره وارونه گشت - دورۀِ ایثار و شهادت گذشت

بر سَرِ ما کوه طمع سایه ساخت – تار هوس پردۀِ دنیا نواخت

دورِ بهاری رجب‌ها گذشت – فصل خزان آمده بر کوه و دشت

دورۀِ ما دورۀِ سازندگی – دورۀِ رقص است و نوازندگی

دورۀِ کَن ، دورۀِ اُسکارها – از علفِ فلسفه نشخوارها

 دورۀِ ما دورۀِ نامردهاست - دورۀِ اشرافی بی‌دردهاست

دورۀِ دینار و دلار و دِرَم – دورۀِ پَستانِ شده محترم

غرقه شد این قوم هَوَسگون به خاک- حق به حقیقت شده اینجا هلاک

تا به کجا صحبت و حرف و شعار – یکسره آمارِ دروغ انتشار

 آهِ خدا آمده بَر از نهاد - تا به کجا غرقه نمک در فساد

تا به کجا قاضیِ ما رشوه‌خوار –در پیِ تریاک و فساد و قمار

در غل و زنجیر یزید زمان – پیر زنی نعره زند الامان!

ظلم و ستم بر ضعفا تا به چند - مادر رنجور شهیدی به بند!

این چه عدالت بود ای شیخِ شوخ – کاخ تظلم شده ویرانه، کوخ

کَنده تویی ریشۀِ حق را ز بیخ - پهلوی زهرا تو شکستی به میخ

کاخ تو بیداد و ستم گُسترد - روی تو آب از رخ دین می‌برد

ای شده خفاش هراسان ز نور - چشم عدالت ز شما گشته کور

بسته شما سنگ و سگان کرده باز – دین خدا را به هوس فتنه ساز

 ای زتَفرعُن شده نمرودها – دین خدا کرده زراندودها

این نه عدالت بود این ظالمیست – عدل شما را سزد اَر خون گریست

اُف به شما مستِ میِ فیش‌ها – تشنۀِ خون رگِ درویش‌ها

تا به کی آخر خبر از اختلاس – کِی شود این دور و تسلسل خلاص

سید علی پیر خراسانی‌ام - نوحِ در این عالم طوفانی‌ام

 ای لب لعل تو غزل زارها - مست شراب تو علمدارها

خون‌جگر عشق تو عمارها – سر ز تولای تو بر دارها

ای به کَفت تیغ دودم حیدری - تا به کجا ظلمت اسکندری

تا به کجا فسق و فساد، اختلاس – تا به کجا بوالهوسیِ خواص

حضرت آقا دل مهدی شکست - نعره بزن بر سر این قوم پست

حد بزن این قوم خطاکار را – زنده نما خاطر مختار را

چاره نما فتنۀِ این کرکسان - زنده نما بر سر دار این خَسان

این زتفرعن شده نمرودها – دین خدا کرده زراندودها

سید علی ما به خدا خسته‌ایم – دل به تولای شما بسته‌ایم

تیغ دودم گیر و به میدان بیا – تا بزنی گردن این اشقیا

تخت و نگین را زِ سِکَندر بگیر – قدرت از این قوم مُزوَر بگیر

غرقه نمک گشته به فسق و فساد - رفته دگر عدل و عدالت ز یاد

رهبر آزادۀِ آگاه ما – باخبری از غم جانکاه ما؟

می‌شنوی نالۀِ رنجور را – اشک ستمدیدۀِ مجبور را

تحت لوای تو کسی دردمند ؟!–مادر رنجور شهیدی به بند ؟!

در غل و زنجیر رود پیرمرد؟! – بی گنهی گریه نماید به درد؟!

آمر معروف به زندان رود؟ – آبروی قاری قران رود ؟

رهبر ما حضرت سید علی – ای ز رخت نور ولایت جلی

 بار تَساهُل کمر ما شکست – تیر جفا بر دل یاران نشست

ما که عمل حرف تو را کرده‌ایم – دادِ تظلم به تو آورده‌ایم

خسته از اوضاع جهان تا خداست - شاهد فریادرسی کو کجاست؟

ما همه چون قوم غضب گشته‌ایم - گُم‌شده در وادیِ شب گشته‌ایم

حضرت مهدی به خدا خسته‌ایم - دل به ظهور تو فقط بسته‌ایم

 تا تو نیایی و نسازی جهاد – ریشه‌کن از ما نشود این فساد

کاش که می‌آمدی ای یار ما - گم‌شده ای دلبر و دلدار ما

 کاش بیایی پسر فاطمه – مفسده‌ها را بدهی خاتمه

تا به عدالت تو کنی داوری - غائله را ختم به خیر آوری

 ای پسر فاطمه مُردیم ما- ره به تو یک‌لحظه نبُردیم ما

ای پسر فاطمه بس کن بیا - طعم ظهورانه هوس کن بیا

سرمه به چشمان جرس کن بیا – طور خدا غرقه قبس کن بیا

کاش که این جمعه بیایی به ناز – عطر ظهورانه بگیرد حجاز

ای دل غم‌دیده مخور غم دگر - این شب ظلمت شود آخر سحر

عطر ظهورانه حلب می‌دهد – نخل علی باز رطب می‌دهد

شاهد فریادرسی می‌رسد – ماه مسیحا نفسی می‌رسد

طور ولا را قبسی می‌رسد – فاطمه را کار و کسی می‌رسد

 غرقه جهان تا که به نور آورد - پادشه شیعه ظهور آورد

مهدی زهرا به خدا می‌رسد – وارث خون شهدا می‌رسد

منتظران حادثه‌ها را به هوش - بانگ انالمهدی اش آید به گوش

حادثه در حادثه حق منجلی است - مژده که این عصر ظهور ولی است

به امید ظهور حضرت یار
16 مرداد 1395 . منصور نظری
نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
* نظر: