« آواي رودکوف» خود را به اخلاق حرفه‌اي روزنامه‌نگاري پايبند مي‌داند و مبناي فعاليت اين سايت بر سه اصل « بيطرفي » ، «دقت » و « انصاف » استوار است.

      
برچسب ها
سیاسی؛
پس از چند هفته تلاش بی‌وقفه رسانه‌های انگلیسی یا مستقر در انگلیس برای براندازی در ایران و صرف هزینه‌های سنگین برای این توهم خبر رسیده‌، نخست‌وزیر این کشور سقوط کرد.
کد خبر: ۳۳۰۵۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۷/۳۰

سیاسی؛
تصویری از نیکلا استرجن نخست وزیر اسکاتلند منتشر شده در کنار او تابلویی را نشان می دهد که ترجمه بخشی از عهدنامه امیرالمومنین به مالک اشتر نوشته شده است.
کد خبر: ۳۱۴۱۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۹/۰۹

علمی پزشکی؛
کد خبر: ۲۸۳۸۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۵/۱۳

جهان
افسران پلیس از خدمتگزاران جامعه و حافظ جان و مال مردم هستند. در واقع پلیس، قوانین را اجرا می‌کند. مظنونین را دستگیر و بازجویی کرده و صحنه‌های جرم و صحنه تصادف را با جزئیات کامل گزارش داده تا مقصر اصلی مشخص شود و در دادگاه شهادت می‌دهد. همچنین ماموران پلیس به تماس‌های اضطراری مردم پاسخ می‌دهند و حامی مردم هستند.
کد خبر: ۲۳۶۷۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۹/۰۱

اجتماعی
با توسعه تکنولوژی و روش‌های جدید تحقیق، می‌توانیم ادعا کنیم که همه چیز را در مورد مردم باستان می‌دانیم. با این حال هرچه بیشتر درباره زندگی روزمره آن‌ها می‌دانیم، بیشتر به آن علاقمند می‌شویم.
کد خبر: ۲۱۵۴۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۲/۲۵

ورزشی
تیم ملی فوتبال ایران با تیم های اسپانیا، پرتغال و مراکش هم گروه شد.
کد خبر: ۲۰۵۰۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۹/۱۰

جهان
کره زمین چند کشور دارد؟ این سوالی است که می تواند جواب های مختلفی داشته باشد؛ مثلا از نگاه بعضی ها تایوان یک کشور مستقل است اما از نظر چین این منطقه یک استان است به نام «چین تایپه» و متعلق به سرزمین مادری.
کد خبر: ۱۹۹۵۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۷/۱۸

علمی پزشکی
محققان روش جدیدی برای مقابله با سلول های سرطانی ابداع کرده اند که از شیمی درمانی موثرتر است و سمیت ناخواسته ناشی از درمان را هم می کاهد.
کد خبر: ۱۹۴۲۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۶/۱۰

علمی پزشکی
محققان بریتانیایی می گویند زمانی که مغز سریع تر از حد نرمال پیر می شود، افراد در معرض خطر بالای بیماری و اختلال مغزی و همچنین مرگ زودهنگام قرار می گیرند.
کد خبر: ۱۸۶۲۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۴/۱۲

یاداشت
اصطلاح "دولت سایه" (Shadow Government) اگرچه در معنای منفی سیاسی و تئوری توطئه، برای توصیف گروهی صاحب نفوذ و پشت پرده استفاده می‌شود که یک "دولت مخفی" را تشکیل داده‌اند، اما امروزه به عنوان یک پدیده رایج در نظام سیاسی برخی کشورهای جهان و جایگاهی برای مخالفان دولت، رسمیت پیدا کرده است.
کد خبر: ۱۸۲۹۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۳/۱۴

بریتیش پترولیوم اعلام کرد:وزارت خزانه‌داری آمریکا برای شرکت انگلیسی بریتیش پترولیوم و شرکت ملی نفت ایران برای فعالیت مشترک در میدان گازی «رام» مجوز داد.
کد خبر: ۱۷۵۹۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۱/۱۷

کد خبر: ۱۴۲۸۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۶/۳۰

آوای رودکوف:در کشورهای مختلف جهان، مردم برای رسیدن به کرسی‌های مجلس باید دارای شرایطی باشند که قانون برای آنها مشخص کرده‌ است
کد خبر: ۸۴۹۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۱۱/۰۴

یافته ها نشان داد که سیگارکشیدن موجب افزایش روند تحلیل لایه بیرونی مغز یا قشر مخ که با بالارفتن سن اتفاق می افتد، می شود. آسیب به این لایه مخ با چندین عملکرد مهم مرتبط بوده و نقش کلیدی در حافظه، توجه، زبان و آگاهی فرد دارد.  به گزارش  پایگاه تحلیلی خبری آوای رودکوف avayerodkof.ir یافته های جدید نشان می دهد که سیگار کشیدن موجب افزایش نازک شدن لایه خارجی مغز با افزایش سن می شود. طبق مطالعه اخیر محققان سیگار کشیدن به گونه ایی موجب تسریع روند پیری می شود که مهارت های فکری فرد نظیر برنامه ریزی، تصمیم گیری و حل مسئله دچار آسیب می شود. گروهی از محققان دانشگاه ادینبرگ اسکاتلند ، عکس MRI مغز ۵۰۴ مرد و زن با میانگین سنی ۷۳ سال که نیمی از انها سیگاری های فعلی یا سابق بودند، را مورد بررسی قرار دادند. یافته ها نشان داد که سیگارکشیدن موجب افزایش روند تحلیل لایه بیرونی مغز یا قشر مخ که با بالارفتن سن اتفاق می افتد، می شود. آسیب به این لایه مخ با چندین عملکرد مهم مرتبط بوده و نقش کلیدی در حافظه، توجه، زبان و آگاهی فرد دارد. «اییان دییری»، سرپرست تیم تحقیق از دانشگاه ادینبرگ، در این باره می گوید: «مطالعه ما نشان می دهد که میزان تحلیل مغز افراد سیگاری دو برابر افراد عادی است. همچنین مطالعات ما نشان می دهد که ترک سیگار این امکان را به قشر مغز می دهد تا بخشی از ضخامتش را بازسازی کند.» مطالعه نشان داده است افرادی که مدت زمان زیادی از ترک سیگارشان می گذرد در مقایسه با افرادی که تازه سیگارشان را ترک کرده اند، قشر مخ ضخیم تری دارند.
کد خبر: ۷۸۵۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۹/۰۸

در اول مارچ سال ۱۹۳۲، هیتلر نامه‌ای به برونسْویک نوشت و اجازه خواست که اگر ممکن است، آن‌جا را برای تشکیل کمپین برای رقابت ریاست‌جمهوری و تعیین رایش آینده که در پیش بود، ترک کند. این نامه، ۴ روز پس از آن نوشته‌شده‌بود که شهروندی هیتلر به‌عنوان یک آلمانی، پذیرفته شد. هیتلر در اصل شهروند اتریشی بود و زمانی تابعیت آلمان را پذیرفت که در دولت استخدام شد. هیتلر می‌خواست به نتیجه‌ی انتخابات و برگزیده شدن پاول فون هیندنبورگ اعتراض کند، با این حال یک سال پس از این موضوع، هیندنبورگ او را به‌عنوان صدراعظم خود برگزید. یک پزشک - در دوران پیش از ظهور خدماتی مانند پیام کوتاه، ایمیل و شبکه‌های اجتماعی، بهترین راه برای مکاتبه‌ی افرادی که دور از هم زندگی می‌کردند، نوشتن بود. بیشتر این نامه‌ها، محتوای کاملاً خصوصی داشت و بنابراین تعجب‌آور نخواهد بود اگر با سرک کشیدن در محتوای آن، به رازهای نویسندگان و یا میان گیرنده و نویسنده پی ببریم. برخی از نامه‌ها هم از جنبه‌های تاریخی، بسیار مهم و تعیین‌کننده بودند و به نوعی بعضاً نامه‌های سرگشاده‌ای بودند که میان رهبران سیاسی و اجتماعی جنبش‌ها رد و بدل می‌شد و نقشی حساس در ادامه‌ی روند مناسبات سیاسی و مبارزات ملت‌ها داشت. این نامه‌ها از لحاظ سیاسی و تاریخی، اهمیتی به‌سزا دارند، اما نوشته‌ی امروز درباره‌ی نامه‌های بسیار مهمی است که امروزه کمتر از آن‌ها سخنی به میان می اید. چه، اگر برخی از این نامه‌ها مورد توجه گیرنده‌اش قرار می‌گرفت، بسیاری از فجایع و تلخ‌کامی‌ها به بار نمی‌آمد. در این نوشته، به مرور این نامه‌های مهم ولی فراموش‌شده می‌پردازیم. 1- نامه‌ی فیدل کاسترو به فرانکلین روزولتفیدل کاسترو، دوران زمام‌داری ۱۰ رئیس‌جمهور امریکا را درک کرده. آن هم رئیس‌جمهورهایی که اغلب‌شان، آرزوی خلع او از قدرت را داشتند و برخی تلاش عملی هم برای رسیدن به این مقصود، انجام دادند. به هر حال، اولین تماس کاسترو با آمریکا، حاوی پیامی دوستانه بود.در سال ۱۹۴۰، دانش‌آموزی ۱۲ ساله از مدرسه‌ی Colegio de Dolores واقع در سانتیاگوی کوبا، به رویس‌جمهور وقت، فرانکلین روزولت، نامه‌ای نوشت. او نامه‌ی خود را چنین آغاز کرده‌بود: «دوست خوبم، روزولت!» او احوال‌پرسی گرمی با روزولت کرده بود و برای‌ش نوشته‌بود که وقتی در رادیو شنیده که روزولت مجدداً در انتخابات ریاست‌جمهوری برنده شده، چقدر خوشحال شده‌است. کودک از روزولت خواسته بود که برای‌ش یک اسکناس ده دلاری بفرستد، زیرا تا آن زمان، یکی از این اسکناس‌ها را از نزدیک ندیده‌بود! این پسرک، کسی نیست جز فیدل کاسترو!کاسترو در نامه‌اش نوشته‌بود که با آن‌که زبان انگلیسی‌اش ضعیف است، اما خیلی باهوش است و خیلی صادقانه نوشته‌بود: «با این‌که یک پسربچه هستم، خیلی فکر می‌کنم.» این نامه در ۲۷ نوامبر سال ۱۹۴۰ به مقصد رسید، اما هرگز به دست روزولت نرسید. بعدها وقتی روزولت فوت کرد، حتی فرصت نکرد که بداند فیدل کاسترو کیست! 2- نامه‌ی ملکه الیزابت دوم به رئیس‌جمهور آیزنهاوردر سال ۱۹۵۷، دوایت آیزنهاور نخستین رئیس‌جمهور امریکا بود که از ملکه‌ی انگلستان دعوت به عمل آورد. ملکه که از مدت اقامت خود و مهمان‌نوازی رئیس‌جمهور و همسرش بسیار لذت برده‌بود،  دو سال بعد برای جبران آن‌ها را به بالمورال در اسکاتلند دعوت کرد. بعد از سفر آن‌ها به اسکاتلند ، به نظر می‌رسید هنوز خاطره‌ی خوب طعم فوق‌العاده‌ی شیرینی‌هایی که ملکه از آن‌ها برای پذیرایی استفاده کرده، از خاطر آیزنهاور نرفته‌باشد. پنج ماه بعد از این ملاقات دوباره، ملکه نامه‌ای به آیزنهاور نوشت و به آن دستور پخت شخصی خود برای تهیه‌ی این شیرینی‌ها را اضافه نمود.این نامه که در ۲۴ ژانویه‌ی ۱۹۶۰ به مقصد امریکا فرستاده‌شد، از ماجرای عکسی از رئیس‌جمهور در روزنامه در حال درست کردن کباب بلدرچین، الهام گرفته بود. این نامه، سرشار از راه‌های مفیدی برای درست کردن صبحانه به اندازه‌ی ۱۶ نفر بود. ملکه حتی به فکرش رسید که توصیه کند اگر تعداد افراد حاضر برای صبحانه کمتر از ۱۶ نفر باشد، مقدار آرد و شیر باید کاسته شود! این نامه، چنین پایان یافته‌بود که چقدر ملکه و خانواده‌اش از دیدار با رئیس‌جمهور لذت برده‌اند. 3- نامه‌ی استعفای هیتلردر اول مارچ سال ۱۹۳۲، هیتلر نامه‌ای به برونسْویک نوشت و اجازه خواست که اگر ممکن است، آن‌جا را برای تشکیل کمپین برای رقابت ریاست‌جمهوری و تعیین رایش آینده که در پیش بود، ترک کند. این نامه، ۴ روز پس از آن نوشته‌شده‌بود که شهروندی هیتلر به‌عنوان یک آلمانی، پذیرفته شد. هیتلر در اصل شهروند اتریشی بود و زمانی تابعیت آلمان را پذیرفت که در دولت استخدام شد. هیتلر می‌خواست به نتیجه‌ی انتخابات و برگزیده شدن پاول فون هیندنبورگ اعتراض کند، با این حال یک سال پس از این موضوع، هیندنبورگ او را به‌عنوان صدراعظم خود برگزید.در این نامه، خطاها و اشتباهات زیادی دیده می‌شود که عمده‌ی آن درباره‌ی درخواست هیتلر خروج از شغلش تا زمان «پایان انتخابات برای برگزیده شدن رئیس‌ رایش بعدی» است. این نامه تازه چند سال است که پیدا شده و انتظار می‌رفت که در یک حراج، با قیمتی بیش از ۵۰۰۰ یورو به فروش برسد. 4- نامه‌ی آلبرت انیشتین به فرانکلین روزولتنامه‌ای که در سال ۱۹۳۹ توسط انیشتین برای روزولت نوشته‌شد، یکی از مهم‌ترین نامه‌های تاریخ معاصر تلقی می‌گردد. در این نامه، انیشتین به رئیس‌جمهور اخطار می‌دهد که ممکن است آلمانی‌ها به سلاحی بسیار ویران‌گر دست یابند. بعدها خودِ انیشتین می‌گفت که نوشتن این نامه، یکی از بزرگ‌ترین اشتباهات زندگی‌اش بود. برخی از مورخان باور دارند که این نامه را «لئو زیلارد» نوشته و انیشتین تنها امضا کرده‌است،درباره‌ی سه نامه‌ی دیگری که انیشتین برای روزولت نوشته، اطلاعات اندکی در دست است. با این حال تصور می‌شود که دو نامه‌ی اول حاوی پیام‌های مشاوره و نصیحت‌هایی برای رئیس‌جمهور است و در آن پیشنهادهایی به او می‌دهد، در آخرین نامه اما (که پیش از مرگ روزولت به دست‌ش نرسید)، انیشتین از روزولت می‌خواست که لطفی در حق او کند. این نامه هم احتمالاً توسط زیلارد نوشته شده و برای نخستین بار، این زیلارد است که از مفهوم سلاح اتمی در این نامه‌ی آخر سخن رانده‌است. در این نامه از رئیس‌جمهور و کابینه‌اش درخواست شده‌بود که اجازه‌ی ملاقاتی خصوصی به زیلارد و دوستان دانشمندش داده شود تا درباره‌ی این موضوع با هم گفت‌وگو نمایند.5 - نامه‌ی ماهاتما گاندی به آدولف هیتلردر بین سال‌های ۱۹۳۹ و ۱۹۴۰، گاندی دو نامه به هیتلر نوشت. آن‌که بیشتر درباره‌اش شنیده شده، نامه‌ای است که با عنوان «دوست عزیز»، شروع شده‌است و در جولای سال ۱۹۳۹ نوشته شده. گاندی به هیتلر نوشته بود که تنها خودِ هیتلر است که می تواند جلوی جنگ جهانی دوم را بگیرد. از هیتلر خواسته‌بود که مسیر خودش را در یافتن راه‌حلی بدون خشونت دنبال نماید و به او گفته بود که چقدر در این مسیر، دستاوردهای ارزشمندی داشته‌است. این سیاستمدار و فیلسوف برجسته‌ی هندی، در انتهای نامه‌اش از اینکه نوشته‌ی او باعث هر گونه رنجش در هیتلر شده‌باشد، فروتنانه عذر خواسته بود.نامه‌ی دوم اما، در تاریخ کمتر مورد بحث قرار گرفته. در این نامه لحن گاندی تغییر کرده و مستقیماً شروع نامه‌ی پیشین را یادآوری می‌کند و می‌گوید این‌که پیش‌تر او هیتلر را یک «دوست» خطاب کرده، صرفاً رعایت تشریفات بوده‌است!این نامه پس از آن نوشته‌شد که در دسامبر سال ۱۹۴۰، جنگ جهانی دوم آغاز گردید. در این نامه، گاندی نازیسم هیتلر را با امپریالیسم بریتانیا مقایسه نموده که هند در تلاش بود با آن به مقابله بپردازد. او به هیتلر هشدار داد که قدرت دیگری هم در جهان هست که با شیوه‌های پیشرفته‌تر از او و با سلاح‌های خودش، آلمان را شکست خواهد داد. او این نامه را با تکرار اخطاری مشابه به موسولینی پایان داده‌است. 6- درخواست کارِ لئوناردو داوینچیمدت‌ها پیش از آن‌که لئوناردو داوینچی برای نقاشی‌های‌ش معروف شود، او یک ایتالیایی‌ از خانواده‌ی متوسط بود که مهارت‌هایی هم داشت، و خب، دقیق‌ش این که خیلی از مهارت‌ها را داشت! در سال ۱۴۸۲ و در سن سی سالگی، داوینچی که در آن زمان تقریباً ناشناخته بود، به دنبال شغلی می‌گشت. او مستقیماً نامه‌ای برای دوک میلان نوشت تا یک موقعیت شغلی در اختیارش گذاشته شود. داوینچی مهارت‌های‌ش را در نامه‌ای مفصل ذکر کرد و چنین اغاز کرد که او می‌تواند برای کشتی‌ها اسلحه بسازد و همچنین توانایی ساخت واگن‌های زره‌پوش و منجنیق را هم دارد. او همچنین نوشت که می‌تواند برای دوک چندین روش حمله و دفاع، طرح‌ریزی نماید. برای این‌که دوک با خودش فکر نکند که این مرد جوان فقط در فکر جنگ است، او گفت که توانایی طراحی پل، ساخت ساختمان و ساخت مجسمه از خاک رس، برنز و سنگ مرمر را نیز دارد. او که بسیار به نبوغ و توانایی‌های‌ش مطمئن بود، خاطرنشان کرد که اگر جناب دوک پی ببرد که او تنها یکی از این مهارت‌ها را نداشته باشد، مختار است که وی را پای میز محاکمه بکشاند. 7- نامه‌ی مالکوم ایکس به مارتین لوترکینگبا آن‌که مارتین لوترکینگ و مالکوم ایکس بخاطر هدفی مشترک می جنگیدند، در روش‌های آن‌ها شباهت‌های اندکی وجود داشت. در حالی که لوترکینگ به‌شدت به مبارزه‌ی بدون خشونت معتقد بود، مالکوم ایکس به مسیر شبه‌نظامی روی آورد. تضاد و رقابت آن‌ها آن‌جا بیش‌تر نمود یافت که ایکس نامه‌ای به کینگ نوشت و او را «دکتر کشیش‌مسلک ترسو مثل یک جوجه» خطاب کرد! ایکس دو نامه برای لوترکینگ فرستاد، یکی در سال ۱۹۶۳ و دیگری در سال ۱۹۶۴٫در اولین نامه، او از کینگ خواست که در یکی از تجمعات فضای باز شرکت کند و از آن‌ها حمایت نماید. او در نامه‌اش نوشته بود که اگر رئیس‌جمهور جان اف. کندی، که یک کاپیتالیست است، و رهبر شوروی خرشچوف، که یک کمونیست است، هدفی مشترک با هم بیابند، او و کینگ هم می‌توانند هدفی مشترک داشته‌باشند! او در نهایت به کینگ پیشنهاد داد که اگر شخصاً برای‌ش حضور در این تجمع مقدر نیست، یک نماینده بفرستد.نامه‌ی بعدی، در ۳۰ جون ۱۹۶۴ نوشته شد که حاوی یک پیشنهاد خشن از سوی مالکوم ایکس بود. در نامه او از وضعیت اسفبار مردم در سنت آگوستین گفت. او همچنین تهدید کرد که اگر دولت به‌رودی دخالت نکند، او مجبور است برخی از برادران را به سراغ کوکلوس‌کلان‌ها بفرستد تا «طعم داروی خود را به آن ها بچشانند.» 8- "De Profundis” از اسکار وایلدتیرگی روابط مابین مارکیزِ کویینزبری و پسرش، لرد آلفرد داگلاس، بیشتر به این دلیل ریشه‌یابی شده که داگلاس با اسکار وایلد رابطه‌ای دوستانه داشت. کمی بعد، وایلد دو سال را به دلیل بی‌نزاکتی فراوان در زندان گذراند. او در زمان زندان، نامه ای به داگلاس با عنوان De Profundis (به معنای «از اعماق») نوشت که بعدها به‌عنوان یک مقاله به چاپ رسید. این نامه، بازتابی است از خیانت داگلاس و پشیمانی عمیق وایلد.وایلد نامه را چنین می‌اغازد که او احساس می‌کند توسط داگلاس رها شده، همان داگلاس که شعرها و نامه‌های خصوصی‌ای را که برای‌ش فرستاده، منتشر نموده‌است. او داگلاس را متهم نمود که با سوء استفاده از ضعف شاعر، او را در دام خود کشانده است. او خود را شماتت کرده که چرا نتوانست هرگز به داگلاس «نه» بگوید. او در نهایت داگلاس را نصیحت می‌کند که: «بیشتر مردم بخاطر عشق و تحسین زندگی می‌کنند. اما در حقیقت با مورد عشق واقع شدن و تحت تحسین قرار گرفتن است که بایستی زندگی کنیم.»9- نامه‌ی بنجامین فرانکلین به ویلیام استراهانپیش از آن که جنگ های امریکا برای استقلال آغاز گردد، یکی از پدران مؤسس این کشور، بنجامین فرانکلین، دوستیِ نزدیکی با ویلیام استراهان داشت. استراهان یکی از ناشران برجسته و از اعضای پارلمان بریتانیا شناخته می‌شد. حتی پس از آن‌که جنگ انقلاب آمریکا آغاز شود، آن دو دوست باقی ماندند. این دوستی تنها تا زمانی دوام یافت که فرانکلین پی برد که استراهان رأی بر این داده که آمریکایی‌ها به‌عنوان شورشی شناخته شوند. در پاسخ، فرانکلین نامه‌ای برای استراهان نوشت.شروع این نامه از آن‌ رو جالب است که فرانکلین دوست قدیمی‌اش را به سردی «آقای استراهان» مورد خطاب قرار داده‌است. او استراهان و هم‌مسلکان پارلمانی‌اش را مورد عتاب قرار داده‌بود که هرج و مرج وقت در آمریکا، به دلیل آرا و اعمال آن‌ها شکل گرفته‌است. او بریتانیایی‌ها را قاتل خطاب کرد و حتی به دوست قدیمی گفت تا دست‌های خود را بنگرد و ردْ خون اقوام را روی آن ببیند! نامه‌ی کوتاه فرانکلین، با تصریح او که دوستی آن‌ها دیگر پایان یافته و این‌که آن دو از این لحظه به بعد، هم‌چون دو دشمن رو در روی هم ایستاده‌اند، تمام می‌شود. 10- نامه‌ی گریس بِدِل به آبراهام لینکلنتا به‌حال چیزی از ماجرای ریش خاص آقای لینکلن شنیده‌بودید؟ او ریش‌ش را به خاطر نامه‌ی دختری جوان به‌نام گریس بدل به این سبک نگاه داشته‌بود. گریس در آن زمان، دخترکی یازده ساله بود. نامه‌ی دوشیزه بدل که در ۱۵ آگوست سال ۱۸۶۰ نوشته شده‌بود، به لینکلن می‌گفت از آن‌جایی که او صورت لاغری دارد، بهتر است ریش بگذارد تا خوش‌قیافه‌تر به نظر بیاید. او گفت که زن‌ها عاشق ریش هستند و اگر او ریش بگذارد، شوهران‌شان را مجبور خواهند کرد تا به او رأی دهند! بدل پیشنهاد کرده‌بود که از آن‌جایی که ممکن است آقای لینکلن گرفتار باشد، یکی از دختران‌ش از طرف او جواب‌ش را بدهد.چهار روز بعد، لینکلن شخصاً جواب نامه‌ی او را نوشت. او از نامه‌ی گریس تشکر کرد و نوشت که دختری ندارد و سه پسر دارد. او نوشت که شاید ریش گذاشتن، یک تظاهر بی‌معنا به نظر بیاید. بدل بعدها با لینکلن در مقام رئیس‌جمهور و در حالی که ریش گذاشته‌بود، در سفرش به وستفیلد در سال ۱۸۶۱ ملاقات نمود.
کد خبر: ۷۰۹۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۶/۰۷

مهاجم سوئدی تیم فوتبال سلتیک اسکاتلند برای حضور در پرسپولیس مد نظر مسئولان این باشگاه قرار گرفته است. سایت تحلیلی خبری آوای دنا  avayedena.com :  مسئولان پرسپولیس برای تقویت تیم جهت حضور در لیگ برتر و لیگ قهرمانان آسیا درصدد هستند یک مهاجم خارجی را به فهرست خود اضافه کنند. از این باشگاه خبر می‌رسد پرسپولیسی‌هادر حال مذاکره با «جان گویئیدتی» مهاجم سوئدی تیم فوتبال سلتیک اسکاتلند هستند. گویئیدتی 22 ساله است و 185 سانتیمتر قد دارد و با شماره 9 برای سلتیک اسکاتلند بازی می‌کند. این بازیکن به صورت قرضی از منچسترسیتی به سلتیک آمده است. سال 2008 اسون گوران اریکسون سرمربی وقت منچسترسیتی با این بازیکن قرارداد بست و گویئیدتی در سال اول برای تیم زیر 18 منچسترسیتی در 13 بازی 13 گل به ثمر رساند. گویئیدتی سپس برای یک فصل به تیم پیشین خود یعنی «بروما» سوئد بازگشت. وی در فصل 2010-2011 به صورت قرضی برای برنلی، 2011-2012 برای فاینورد و در سال 2104 برای استوک سیتی بازی کرد وسال 2014 به سلتیک رفت. او شب گذشته در دیدار تیم‌های سلتیک و سنت میرن در چارچوب هفته هشتم لیگ برتر اسکاتلند برای تیمش 2 گل به ثمر رساند و زمینه ساز پیروزی 2 بر یک تیمش شد. گویئیدتی در تاریخ 8 اکتبر 2012 قراردادش را تا سال 2015 با منچسترسیتی تمدید کرد. او سابقه بازی در تیم‌های زیر 17،19 و 21 سال سوئد را دارد و در سال 2012 یک‌بازی برای تیم ملی سوئد انجام داده است. وی اکنون مورد توجه مسئولان باشگاه پرسپولیس قرار گرفته است و باید دید در نهایت پرسپولیسی‌ها می‌توانند او را جذب کنند یا خیر. تسنیم
کد خبر: ۴۴۹۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۷/۰۷

سرمربی سابق تیم ملی فوتبال ایران گفت: کارلوس کی‌روش تیم ایران را در گروه 4 تیمی چهارم کرد و ما این نتیجه را با عباس آقا هم می‌توانستیم به دست آوریم. به گزارش خبرگزاری فارس، از نتایج تیم ملی در جام جهانی تنها مربی که هیچ اظهار نظری در مورد عملکرد کارلوس کی‌روش و نتایج او در جام جهانی نداشت محمد مایلی‌کهن بود. سکوت سرمربی سابق تیم ملی که به صراحت کلام شهرت دارد حکایت از آرامش قبل از طوفان می‌داد. محمد مایلی‌کهن مثل همیشه تمام حرف‌ها را شنید و در گفت‌وگو با فارس سکوتش را شکست و تحلیل خود را از نتایج تیم ملی در جام جهانی و همچنین عملکرد کارلوس کی‌روش را به شرح زیر بیان کرد. * تیم ملی با عباس‌ آقا هم در جام جهانی چهارم می‌شد ظاهرا در این کشور به جوان ایرانی و استعدادهایش توجهی نمی‌شود و انگار اصلا آنها وجود ندارند. در برنامه شب گذشته قرار بود مناظره موافق‌ها و مخالف‌ها برگزار شود اما در نهایت آنچه که دیدیم انتقادهای فردوسی‌پور، جاودانی و حاج‌رضایی از مجید جلالی بود. آنها به شدت علیه مجید جلالی موضع گرفتند. روزنامه منتسب به دولت مربی ایرانی را تبدیل به موتور گازی کرد و مربی خارجی را بنز نامید. من به خودروی بنز اعتقاد دارم، اما می‌خواهم بدانم در گروهی که فقط 4 تیم وجود داشتند آیا کارلوس کی‌روش می‌خواست تیم ملی ایران را پنجم کند؟ به عقیده من این تیم اگر دست عباس‌آقا هم بود همان تدارکاتچی زحمتکشی که کارلوس کی‌روش در مورد امید نمازی اسم او را به میان آورد باز هم تیم او چهارم می‌شد و پنجم نمی‌شد. * مربی ایرانی به جای کی‌روش بود، بیچاره‌اش می‌کردند ضمن اینکه طبق آمار سایت فیفا ما در اکثر موارد تیم آخر جام جهانی برزیل شدیم و در رابطه با آمارهای فنی تیم آخر جام شدیم.اکنون این عملکرد را با عملکرد تیم ملی در جام جهانی 98 فرانسه مقایسه کنید. با این حال مربی ایرانی هیچ انتقادی از کی‌روش نکرد و از گل بالاتر به ایشان نگفت اما آن تیتر وقیحانه علیه مربیان ایرانی به کار برده شد و جالب است هیچ کدام از مسئولان هم صدایشان درنیامد. در حالی که اگر یک مربی ایرانی به جای کی‌روش بود او را بیچاره می‌کردند. * کسی به تعویض‌های کی‌روش نپرداخت ما در مقابل آرژانتین در دقیقه 92 گل خوردیم یعنی در زمانی که کی‌روش تعویض‌هایش را انجام داده بود اما هیچ کس به این مسئله نپرداخت که گل آرژانتین بعد از تعویض‌های کی‌روش زده شد اما اگر مربی ایرانی بود همه می‌گفتند تعویض او اشتباه بوده و ما گل خوردیم. همین فردوسی‌پور چنین حرفی را می‌زد. البته از دید من تعویض کی‌روش درست انجام شد اما اگر مربی ایرانی بود برای آنکه او را بکوبند، از تعویض‌هایش ایراد می‌گرفتند. * زمین تمرین تیم ملی در آفریقای جنوبی بدتر از کمپ تیم ملی بود کی‌روش می‌گوید زمین کمپ تیم ملی کیفیتش خوب نیست همین زمین که ایشان از آن ایراد می‌گیرند در دوره سرمربیگری من یک رویا بود. ضمن اینکه فیلم اردوی تیم ملی در آفریقای جنوبی را ملاحظه کنید. زمینی که در آنجا ملی‌پوشان ما تمرین کردند بسیار بدتر از زمین کمپ تیم‌های ملی بود. پس چرا هیچ صحبتی در این زمینه نشد؟ پس شاید بده بستانی وجود داشته است. ما که در عهد بوق نیستیم اما کی‌روش خودش کرنر می‌زند و خودش آن را گل می‌کند. او بارها به بهانه اینکه از کمپ تیم‌های ملی بازدید کند، به برزیل رفت آیا وظیفه ایشان بود که چنین کاری انجام دهد؟ * فدارسیون فوتبال نیازی به دبیر ندارد مهدی محمدنبی دبیر فدراسیون فوتبال دو ماه است که به عنوان سرپرست در کنار تیم ملی است در واقع معنی این حرف این است که فدراسیون فوتبال ما دو ماه است که دبیر ندارد، آن هم دبیری که بالاترین عامل اجرایی فدراسیون است. وقتی فدراسیون دو ماه بدون دبیر روزگار می‌گذراند معنایش آن است که به دبیر نیاز ندارد. همه کارها را باید خود کی‌روش انجام می‌داده است. * جدایی نمازی ربطی به تیم بانوان آمریکا نداشت کی‌روش می‌گوید کمبود امکانات است. سؤال من این است وقتی او جزو 10 مربی گران دنیاست چگونه کمبود امکانات داریم؟ پس پول بوده که به او بدهیم و پول است که امکانات می‌آورد. شب گذشته کی‌روش گفت نمازی برای حضور در تیم ملی بانوان آمریکا از تیم ملی جدا شد در حالی که این مسئله واقعیت ندارد. جریان چیز دیگری است که اکنون نمی‌خواهم آن را بگویم. وقتی نمازی از تیم ملی رفت کی‌روش او را با عباس‌آقای زحمتکش تدارکات تیم ملی مقایسه کرد. این توهین به مربی ایرانی بود. * عوامل کی‌روش برای ماندنش جریان سازی کردند کی‌روش وقتی همراه تیم ملی به اردوهای خارجی می‌رفت به ایران برنمی‌گشت. حتی وقتی فاصله اردو با پرتغال هم زیاد بود به ایران برنمی‌گشت و به کشورش می‌رفت اما اکنون چگونه با اینکه قراردادش تمام شده و پرتغال و برزیل خیلی با هم فاصله ندارند، به ایران برگشت. مگر قراردادش تا پایان جام جهانی نبود؟ کی‌روش و عواملش دو سه ماه قبل از شروع جام جهانی مدام فشار می‌آوردند و می‌گفتند که همه کشورها و باشگاه‌ها او را می‌خواهند از آفریقای جنوبی گرفته تا باشگاه‌هایی مثل منچستر یونایتد و تاتنهام و اگر با او قرارداد امضا نشود وامصیبتا خواهد شد. همه عواملش می‌خواستند زور کنند تا کی‌روش بماند. آیا این جریان‌سازی‌ها طبیعی است؟ روزنامه منتسب به دولت مربیان ایرانی را موتور گازی می‌نامد پس شاید سایر مسئولان کشور هم باید از خارج کشور بیاوریم و لابد ما آدم لایق در این مملکت نداریم. * نمایندگان مجلس چرا مقابل توهین‌ها واکنش نشان نمی‌دهند از عملکرد نمایندگان ملت در مجلس متعجبم. آیا آنها نمایندگان مردم نیستند و فقط زمانی که می‌خواهند رای بگیرند نماینده مردم می‌شوند؟ چرا آنها مقابل این توهین‌ها هیچ واکنشی نشان نمی‌دهند و نسبت به توهین مربی ایرانی سکوت کرده‌اند؟ آقایان بذرپاش، رسایی، مطهری و کامران چرا واکنش نشان نمی‌دهید؟ برای کی‌روش هم پول بود هم از جان آدمیزاد تا شیر مرغ در اختیارش قرار گرفت اما او تیم ایران را در گروه 4 تیمی چهارم کرد و پنجم نشدیم. * فردوسی‌پور و عواملش عوام‌فریبی می‌کنند تریبون به طور یکطرفه در اختیار فردوسی‌پور و عواملش است و عوام‌فریبی می‌کند. کجای دنیا بر اساس نظرسنجی مربی انتخاب می‌کنند؟ نظر سنجی زمانی قابل اعتماد و اتکا است که ابتدا نظرات مخالف و موافق شنیده شود و سپس به رای گیری گذاشته شود، نه اینکه از 25 روز قبل خوراک یک طرفه داده شود و بعد نظرسنجی انجام شود. در ضمن برای کار تخصصی باید به نظر متخصصان مراجعه کرد نه عوام، مثلا اگر قصد سد سازی داشته باشید باید به نظر متخصصان مراجعه کنید نه عوام، نظر متخصصان هم در خفا گرفته می شود. من 5 روز قبل پیش‌بینی کرده بودم که فردوسی‌پور چنین نظرسنجی را بگذارد و از کی‌روش قدیس بسازد. ظاهرا شما خبرنگاران زورتان به مربیان ایرانی می‌رسد. مگر علی رضوانی خبرنگار واحد مرکزی خبر نبود که در تلویزیون گفت کی‌روش سه ماه است که در هالیدی به سر می‌برد و وقتی کی‌روش به ایران برگشت حاضر نشد با رضوانی صحبت کند و گفت من هالیدی بودم. اگر این کارها و این حرف‌ها را مربی ایرانی می‌زد بیچاره‌اش می‌کردید. مگر کی‌روش در یک نشست خبری وقتی سؤالی پرسیده شد که به ذائقه‌اش خوش نیامد نشست را ترک نکرد؟ اگر مربی ایرانی چنین کرده بود بیچاره شده بود. * آن مربی (قلعه‌نویی) را محاکمه کردند من با آن مربی (قلعه‌نویی) اختلاف سلیقه دارم اما وقتی او در جام ملت‌ها در ضربات پنالتی به کره جنوبی باخت، فردوسی‌پور در برنامه‌اش دادگاه تشکیل داد که همین آقای حاج رضایی هم حضور داشت و آن مربی را محاکمه کردند. اما شب گذشته سه ساعت وقت به کی‌روش داده شد و پس از آن وقتی جلالی آمد سه به یک و غیرمنصفانه با او صحبت کردند، این مناظره نبود. * یوزپلنگ ایرانی تبدیل به موش ایرانی شد قرار بود ما در جام جهانی یوزپلنگ‌های ایرانی باشیم اما تبدیل به موش ایرانی شدیم. در باری با آرژانتین 10 دقیقه بازیکنان ما خودشان بودند، دیدید که چه کردند، آنقدر در ذهن بازیکنان ما کرده بودند که 5 گل از آرژانتین می‌خورید که خودشان نبودند، من بازیکنان ایرانی را می‌شناسم و استعدادهایشان را می‌دانم. هر ایرادی که از من بگیرند نمی‌توانند تاریخ را عوض کنند. مایلی‌کهن هزار عیب دارد ولی سایت AFC در زمان سرمربیگری من نوشت که در فوتبال آسیا رنسانس به وجود آمد که علت آن شایستگی جوانان ایرانی بود. ما 10، 15 بازیکن را به باشگاه‌های خارجی صادر کردیم، مهدوی‌کیا، یزدانی، میناوند، دین‌محمدی، علی دایی، کریم باقری، نیما نکیسا، علی موسوی، رضا شاهرودی، خداداد عزیزی و سهراب بختیاری زاده، اینهایی که در ذهنم است. اما چه شد که در جام جهانی وقتی یک بازیکن در شرایط مناسب نیست دوباره در دیدار بعدی هم در ترکیب اصلی قرار می‌گیرد. * نکونام عامل انسجام تیمی بود جواد نکونام اگر در زمین راه هم می‌رفت که این کار را نمی‌کرد اشکالی نداشت، زیرا او عامل مهمی برای انسجام تیمی بود، او کاپیتان تیم بود و فوق‌العاده وظایفش را خوب انجام می‌داد. چرا مدام جوانان ایرانی را می‌کوبید؟ تیم ملی ایران در جام جهانی باید پوست می‌انداخت، بعد کی‌روش می‌گوید مهدی شریفی جوان آینده‌داری است و آینده روشنی دارد، مگر من مهدوی‌کیا، میناوند، علی موسوی و یزدانی 18 ساله را استفاده نکردم؟ و در فوتبالمان تحول به وجود نیاوردم؟ * گروه ما در جام جهانی 98 سخت‌تر بود کی‌روش می‌گوید دنیا ما را شناخته، ببخشید؟! مگر ما در جام جهانی 98 نتایج بهتری نگرفته بودیم؟ مگر گروه ما در جام‌های جهانی 98 فرانسه و 78 آرژانتین  و 2006 آلمان سخت تر از گروه ایران در جام جهانی 2014 نبود؟ در جام جهانی 78 ما با هلندی بازی کردیم که نایب قهرمان شد، اسکاتلند و پرو هم بودند، تازه حق هلند خورده شد که به نایب قهرمانی رسید. اما ما در جام جهانی برزیل با بوسنی‌ای بازی کردیم که برای اولین بار بود به جام جهانی می‌آمد. جالب است می‌گویند چون این تیم شانسی برای صعود نداشت بهتر بازی کرد، در حالی که وقتی تیمی برد و باخت برایش فرقی نمی‌کند، راحت تر می‌تواند بازی کند، اما وای‌ویلا از این زبان که آدم‌ها چطور آن را می‌چرخانند. * انتخاب سرمربی تیم ملی انتخابات ریاست‌جمهوری نیست مگر انتخاب سرمربی تیم ملی انتخابات ریاست‌جمهوری است که همه افراد باید در آن نقش داشته باشند؟ زاکرونی چهار سال در ژاپن حضور داشت و او را یکی از موفق‌ترین مربیان ژاپن می‌نامند اما بعد از جام جهانی برکنارش کردند، التماس هم نمی‌کند که بماند، بعد می‌گویند ژاپن 15 لژیونر و کره 20 لژیونر دارد، اما نتایج ما بدتر از آنها بوده است، ما باید استعداد و جوان ایرانی را باور کنیم، ما می‌توانیم سه چهار تیم ملی در سطح خوب داشته باشیم. در خط هافبک ما کسی نبود که پاس‌های توی در بدهد، اما از بختیار رحمانی و قاسم حدادی‌فر استفاده نمی‌شود. * مربی ایرانی بود اعدامش می‌کردیم علیرضا جهانبخش 10 دقیقه مقابل آرژانتین خوب بازی می‌کند اما در بازی بعد از او استفاده نمی‌شود. محمدرضا خلعتبری را خط می‌زند و می‌گوید چون در طول فصل زیاد بازی نکرد خط خورد، اما در مورد قوچان‌نژاد و اینکه او هم زیاد بازی نکرده بهانه‌هایی می‌آورد که جالب است. خود من در مورد قضیه مهدی رحمتی از کی‌روش حمایت کردم و به نوعی او را تأیید کردم، اما مربیان معلم هستند و وقتی کار به آنجا می‌رسد که شاگرد می‌گوید اشتباه کردم و عذرخواهی می‌کند، چرا رحمتی دعوت نمی‌شود؟ مگر معلم وظیفه‌اش چیست؟ چرا هادی عقیلی که می‌توانست به ما کمک کند دعوت نمی‌شود؟ چرا او را با تیم ملی به جام جهانی نبردند تا موش ایرانی نشویم. طبیعی است وقتی چینش تیم ملی 10، صفر است نمی‌توانید به دروازه حریف برسید. علیرضا حقیقی هر چه توپ گرفت بلند فرستاد، در حالی که باید یکبار توپ را به دفاع راست بدهد، یک بار به دفاع چپ، اما هیچ‌کدام از اینها نبود و فقط بلند توپ‌ها را می‌فرستادیم. اگر هر مربی ایرانی دیگر بود اعدامش می‌کردیم، بعد هم می‌گوییم ما عالی بودیم، مگر در گروه چهار تیمه باید پنجم می‌شدیم؟ * فیفا فکس زده که ایران به جام جهانی برگردد فضا به گونه‌ای است که انگار این آقا فتح‌الفتوح کرده است و شاید هم تیم ایران اشتباهی به تهران برگشته و فیفا فکس زده است که دوباره به برزیل برویم و مسابقات را ادامه بدهیم و عجب است که در این دوره ضعیف‌تر از سه دوره قبل جام جهانی نتیجه گرفته بودیم که این هم قابل پیش‌بینی بود. اما فردوسی‌پور دادار و دودور راه انداخته و این آقا را ستایش می‌کند. من به عادل فردوسی‌پور خیلی اعتقاد داشتم، اما اکنون نمی‌دانم چه بگویم. از فردا همه علیه من می‌شوند، اشکالی ندارد، وظیفه‌ام است که از جوان و استعداد ایرانی دفاع کنم، من آنها را می‌شناسم، جوانان ایرانی طلا هستند. مگر خبرنگاران ایرانی با حداقل امکانات، بهترین کارها را نمی‌کنند؟ اگر خبرنگاران ایرانی هم امکانات خارجی‌ها را داشتند بهتر کار می‌کردند. مسئولان ما فقط حرف از جوان ایرانی می‌زنند. * کی‌روش بنز نیست من گفتم به بنز اعتقاد دارم و آدم باید هر جا که دانش است آن را فرا بگیرد. من در 30، 40 کلاس مربیگری بوده ام که مدرس برخی از آن کلاس ها آلمانی بودند، آنها کشوری هستند که بعد از جنگ جهانی دوم و  بعد از ویرانی کامل دوباره کشورشان را ساختند و با وطن‌دوستی و تلاشی که داشتند و فعل خواستن، کشور خود را ساختند و اکنون ببینید کجای دنیا قرار دارند، اما این آقا بنز نبود. یک ضرب‌المثل داریم که می‌گویند فلان چیز را رنگ می‌کنند تا جای فلان چیز بفروشند. این آقا بیشترین پول را گرفته است، اما چند بازی در لیگ ما را دیده است؟ فقط به استان‌هایی مثل اصفهان رفته تا آثار تاریخی ببیند و یا در شهرهایی مثل انزلی که آب و هوای خوب و ساحل دارد حاضر شده است. شهرهایی که باید می‌رفت را نرفته است و خوابش را هم به ورزشگاه‌های ما آورده است و بعد هم می‌گویند ال و بل است و مدام هم عواملش فشار می‌آورند که قراردادش با پول بیشتر تمدید شود، مگر او را همه جا نمی‌خواستند؟ * کشور ما غیرممکن‌ها را ممکن می‌کند کی‌روش ابتدا عباس ترابیان سرپرست تیم ملی را کنار گذاشت و پس از آن والی‌زاده مدیر رسانه‌ای تیم ملی را برکنار کرد، نمازی رفت، سیموئز رفت، میکو مربی بدنساز هم از تیم ملی جدا شد و بعد هم در مورد پیراهن‌های تیم ملی دیدید که چه اتفاقی افتاد و مشخص شد که به خاطر یک مشت دلار بوده است، خدا را شکر که تاریخ را نمی‌توان تغییر داد، همه دیدند که در جام جهانی 98 و جام ملت‌ها تیم ملی ایران چه کارهایی کرد و از همه مهمتر اینکه عناوینی مثل بهترین بازیکن آسیا، آقای گل مسابقات و کاپ اخلاق را هم گرفتیم. تیم ملی فوتسال را هم به مقام چهارم جهان رساندند که اگر باشگاه ها همکاری می‌کردند و ما درخشان و انصاری‌فر را هم در آن مسابقات داشتیم حداقل نایب قهرمان می‌شدیم اما دستم خالی بود به همین خاطر صادق ورمرزیار بدون یک ثانیه استراحت و تعویض در تمام مسابقات بازی کرد. من مهم نیستم، مهم ایران است و ایرانی‌ها، من نژادپرست نیستم، اما می‌گویم باید توانایی‌های ایرانی و ایرانی‌ها را باور داشته باشیم، بارها گفته‌ام ما از کشوری هستیم که غیرممکن ها را ممکن می‌کند. * جوان ایرانی را تحقیر نکنید تیم ملی والیبال ایران اکنون به جمع شش تیم برتر جهان راه پیدا کرده است و این شایستگی جوانان ایرانی را نشان می‌دهد، البته این را هم بدانید که در والیبال همواره تیم قوی‌تر پیروز می‌شود اما در فوتبال تیم‌هایی که ضعیف‌تر هم هستند شانسی برای پیروزی دارند، در همین پرتغال، یونان در جام ملت های اروپا قهرمان شد. ما استعدادهای بی‌نظیری داریم زیرا استعداد از بین خیل علاقمندان پیدا می‌شود و در ایران علاقمند به فوتبال زیاد است، همانطور که در کشتی مازندران از خیل علاقمندان استعداد به کشتی کشف می‌شود. خواهش می‌کنم ایرانی و جوانان ایرانی را تحقیر نکنید، این مسائل خون من را به جوش می‌آورد. * فردوسی‌پور محو تماشای کی‌روش شد کاش دلایل منطقی می‌گفتند، اما یک بار می‌گویند میزان دوندگی ملی‌پوشان ما زیاد شده است، اما در بازی سوم و مقابل بوسنی از لحاظ بدنی کم آوردیم، در فوتبال فقط معیار دوندگی نیست که اگر این طور بود از دومیدانی‌کاران عزیز استفاده می‌کردیم. همانطور که سوئیس هم مقابل آرژانتین بیشتر دوید. سوئیس یک تیم معمولی بود پس بهتر است در فضایی کاملاً غیراحساسی مسائل بررسی شود مگر قرار است در گروه چهار تیمی پنجم شویم؟ عباس آقای زحمت‌کش هم بود همین تیم ملی را چهارم می‌کرد، شما هم بودید تیم ملی در جام جهانی چهارم می‌شد و در گروه چهار تیمی پنجم نمی‌شدید، اما مربیان ایرانی مظلوم واقع شدند، من بارها در مورد علیرضا جهانبخش و استعدادش صحبت کردم، ما در لیگ‌مان طلا داریم. کی‌روش می‌گوید امید ابراهیمی را به خاطر سپاهان خط زده است، اما مگر رحمان احمدی و احسان حاج صفی عضو تیم سپاهان نبودند و جالب است وقتی این حرف‌ها را کی‌روش می‌زد فردوسی‌پور محو تماشای جمالش بود، اما اگر مربی ایرانی بود فردوسی‌پور چه چیزهایی که نمی‌گفت. من عادل را دوست دارم زیرا او هم ایرانی است. * نمی‌گویم پول کی‌روش در جاهای دیگر جامعه هزینه می‌شد من نمی‌گویم اگر به کی‌روش این همه پول نمی‌دادیم این پول در سایر امور جامعه استفاده می‌شد، اما می‌خواهم برایتان مسأله‌ای را بگویم، یکی از اقوام من به سرطان مبتلا شده و من نسخه او را به داروخانه بردم، داروخانه گفت باید بیمه آن را تأیید کند و مسافت زیادی را تا بیمه طی کردم، آنجا سه هزار نفر شماره داده بودند. من خجالت می‌کشم که بخواهم از اسمم استفاده کنم، اما مردم گفتند شما چرا توی صف ایستاده اید و من را حلوا حلوا کردند و به داخل بردند، در حالی که من کسی نیستم و اگر کاری هم کردم صد برابر مزدش را گرفته ام با این حال مردم به من لطف دارند، به ارواح خاک مادرم و به بچه هایم قسم می‌خورم که در آنجا خیلی‌ها به من لطف داشتند، البته بگویم هاشمی وزیر محترم بهداشت زحمات زیادی کشیده است، اما آنجا هم ازدحام زیاد جمعیت هم مردم و هم کارمندان زحمتکش را کلافه کرده بود. پس چطور می‌گویند پول نیست. کی‌روش یکی از 10 مربی گران دنیاست. * من آدم مستقلی هستم همانطور که در بین ما مربیان ممکن است آدم ناصالح وجود داشته باشد در بین شما خبرنگاران هم ممکن است افرادی وجود داشته باشد اما من این را می‌خواهم بگویم چرا جوان ایرانی را ذبح می‌کنیم و جوان ایرانی را از بین می‌بریم. همه ما پیشینه داریم من یک آدم مستقلی هستم نه طرفدار احمدی‌نژاد هستم نه رفسنجانی و روحانی و خاتمی. اما دست هر کدام از اینها که برای این کشور و جوانان آن زحمت می‌کشند می‌بوسم. من از احمدی‌نژاد حمایت کردم و به او اعتقاد داشته و دارم. خیلی جاها و در مقاطعی هم از او انتقاد کردم. از رئیس سازمان تربیت بدنی که معاون احمدی‌نژاد بود تندترین انتقادها را کردم اگر می‌خواستم استفاده کنم بیشترین استفاده را در زمان ریاست جمهوری احمدی‌نژاد می‌کردم. من هم بلدم چه کنم و در این کشور زندگ می‌کنم. بحث واردات خودرو، گرفتن وام‌های کلان و زمین در فلان جا را بلدم اما یک ریال سوءاستفاده نکردم اگر چنین کردم مرا در میدان شهر دار بزنند. برای من مهم کشور ایران است. کشور ما بهشت است. ثروت فراوان داریم که ثروتش را به یغما می‌برند. من همیشه مستقل بودم. اما از نمایندگان مجلس می‌خواهم مسائل را بررسی کنند. 4-5 نفر آنه بنشینند و مسائل را به دقت رصد کنند. فوتبال قدرت زیادی دارد و اکنون جام جهانی تمام دنیا را تحت تاثیر قرار داده. نمی‌گویم دولت ورود کند بلکه بررسی کنند ببینند پول‌هایی که داده شده در چه محل‌هایی هزینه شده است و اینکه تیم ایران که یوزپلنگان ایرانی بودند در جام جهانی تبدیل به موش ایرانی شدند. *تشکر از ضرغامی و فردوسی پور باید از صدا و سیما و شخص ضرغامی و همچنین فردوسی‌پور، رضا جاودانی و همه عوامل برنامه‌ای که جام جهانی را پخش می‌کنند، تشکر کنم. زیرا زحمات زیادی می‌کشند و در هیچ جای دنیا مسابقات جام جهانی به این خوبی پوشش داده نمی‌شود و وظیفه دارم به عنوان یک ایرانی از آنها تشکر کنم، اما ما در برزیل به جای پوزپلنگ موش ایرانی شدیم ولی فردوسی پور گفت که باید به احترام این تیم کلاه از سر برداریم در حالی که سه گل از بوسنی خورده بودیم. در جام جهانی 2006 در بازی آخر که مقابل آنگولا یک بر یک مساوی کردیم و مقابل پرتغال و مکزیک با همه ستاره های‌ آنها بازی کردیم، همین مجری گفت: خداحافظ اقای برانکو. و به شدت از تیم ملی انتقاد کرد اما در جام جهانی برزیل به شدت جوسازی مثبت انجام داد.
کد خبر: ۳۷۹۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۴/۱۳

اوای دنا:کسب مدال برنز در مسابقات جهانی توسط سیدعبدل افضلی از استان کهگیلویه و بویراحمد. این مسابقات با حضور کشورهای ایران،مالزی،اندونزی،ویتنام،آرژانتین،نپال،سنگاپور،فیلیپین، اسکاتلند ،برونئی،هند،هنگ کنگ در سالن چراس شهر کوالالامپور کشور مالزی برگزار شد که ورزشکار هم استانی ما  توانست در بخش کاتای تیمی پیشکسوتان به مدال برنز دست پیدا کند.سید عبدل افضلی متولد روستای خیرآباد و ساکن شهرستان گچساران می باشند.ایشان نه تنها در مسابقات دارای چنین افتخاراتی بوده بلکه در بین ورزشکاران هم استانی هم از معدود پیشکسوتانی هستند که در این وادی دارای تحصیلات آکادمیک نیز می باشند این ورزشکار با مدرک تحصیلی فوق لیسانس تربیت بدنی گرایش فیزیولوژی و با وجود ۲۷ سال سابقه در شرکت بهره برداری نفت و گاز گچساران تنها به پشت میز نشستن اکتفا نکرده و همچنان پا به پای دیگر ورزشکاران پرچم کشور عزیزمان ایران را در مسابقات جهانی برافراشته کرده اند و این خود مهر تاییدی است بر پتانسیل بالای ورزشکاران استان کهگیلویه وبویراحمد.برای این ورزشکار عزیز و خانواده محترمشان آرزوی سلامتی و موفقیت از خداوند منان خواستاریم.
کد خبر: ۱۲۸۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۱/۱۰/۱۴

اوای دنا: كلاه نمدي نرم با لبه‌هاي متوسط و چيني در جلوي تاج آن كه اغلب مردان به سر مي‌گذارند. فدورا نام‌هاي ويژه‌اي دارد. فدورا در موسيقي و سينماي نيمه دوم قرن بيستم كاربرد بسيار يافت كه از آن ميان مي‌توان به كلاه معروف اينديانا جونز اشاره كرد. كلاه نمدي كلاه بختياري پوششي است گرد از جنس نمد(پشم در هم تنيده با رطوبت و فشار)، بيشتر به رنگ سياه و گاهي به رنگ قهوه‌اي روشن يا قهوه‌اي تيره بدون لبه، از پايين به بالا گشادتر، پايين آن سفت‌تر و فرم و شكل آن نيمكره بوده و معمولا شكل سر را به خود مي‌گيرد. ارتفاع آن متنوع، اما در رايج‌ترين نوع آن نزديك به 12سانتي‌متر است. ضخامت نمد كلاه بايد حدود پنج ميلي‌متر و جنس آن مرغوب و خيلي نرم باشد. كلاه نمدي ميان همه لرزبانان رايج و مورد استفاده است. تنها تفاوت در نوع رنگ كلاه مورد استفاده است. كلاه نمدي سياه تنها در ميان بختياري‌ها استفاده مي‌شود، اما لرهاي كهگيلويه و بويراحمد و لرستان از كلاه‌هاي نمدي با رنگ قهوه‌اي تيره و روشن استفاده مي‌كنند. كلاه نمدي سياه در روستاهاي چهارمحال و روستاهاي اطراف اصفهان هنوز مورد استفاده قرار مي‌گيرد. كلاه نمدي ميان اهالي ديلمان در استان گيلان نيز هنوز مورد استفاده قرار مي‌گيرد كه رنگ اين كلاه معمولا قهوه‌اي است. قشقايي‌ها نيز نوعي كلاه نمدي سفيد رنگ (گاهي قهوه‌اي) كه به كلاه دوگوشي معروف و شبيه تاج است، استفاده مي‌كنند. در گذشته استفاده از كلاه نمدي در بين ساكنان ساحل شمالي خليج فارس بويژه در استان بوشهر رواج داشته است. رنگ سفيد اين كلاه كه به آن كلاه خسروي هم گفته مي‌شود در آغاز ويژه خان‌ها بود، اما بعدها عشاير از پوشيدن لباس بختياري نيز منع شدند ، به مرور زمان كلاه سفيد جاي خود را به كلاه سياه مردم عادي داد و امروزه ديگر كودكان نيز كلاه سفيد خسروي به سر مي‌گذارند. كلاه خسروي همان‌طور كه از نامش پيداست، طرحش از كلاه خسروان، پادشاهان ساساني است. نوع ديگر آن نيز شب كلاه است كه بيشتر توسط جوانان مجرد، چوپان‌ها، افراد كم درآمد و گاهي هنگام كار مورد استفاده قرار مي‌گيرد. اين كلاه از يك نمد ضخيم‌تر و پست‌تر ساخته مي‌شود، معمولا رنگ آن قهوه‌اي روشن يا قهوه‌اي تيره است و علت نامگذاري آن به شب كلاه اين است كه چوپان‌ها با همين كلاه مي‌خوابيدند و سر را روي قطعه سنگي مي‌گذاشتند و كلاه حايل ميان سر و سنگ بوده است. كارگاه‌هاي نمد مالي از ديرباز در شهرهاي شوشتر، دزفول، ايذه، شهركرد، بروجن، نجف‌آباد و... فعال بوده‌اند. امروزه كارگاه‌هاي توليد كلاه نجف‌آباد و اصفهان مشهورتر، اما در عمل رو به زوال هستند. با اين حال كارگاه‌هاي ساخت كلاه نمدي در شهر بروجن در استان چهارمحال و بختياري به دليل اقبال دوباره مردم به اين كلاه، روندي رو به رشد را طي مي‌كنند. كلاه بيسبال كلاهي از كتان سبك با تاج گرد نرم و آفتابگير سختي در جلو. پشت اين كلاه با اندازه سر كسي كه كلاه را بر سر مي‌گذارد قابل تنظيم است. اين كلاه نه فقط در بازي بيسبال براي جلوگيري از نور آفتاب، كه در لباس راحت و روزمره امروزي نيز كاربرد زيادي دارد. كلاه ماهيگيري كلاه‌ ماهيگيري از كتان نرم با لبه‌هاي پهن پايين افتاده ساخته مي‌شود كه هم مردان و هم زنان به سر مي‌گذارند. لبه‌هاي پهن اين كلاه براي محافظت چشم‌ها، صورت و حتي پشت گردن از آفتاب ساخته شده‌ است. اين كلاه‌ها در آغاز توسط ماهيگيران و كشاورزان ايرلندي براي محافظت از باران استفاده مي‌شد، اما امروزه اغلب طبيعت‌گردان آن را سر مي‌گذارند. كلاه قايق‌سواري تاج اين كلاه حصيري بسيار كوتاه و لبه‌هاي آن پهن است. پيش از اين توسط قايقرانان استفاده مي‌شد، اما امروزه در سفرهاي تابستاني و باغ‌ها نيز كاربرد دارد و با نواري به رنگ رسمي اعضاي باشگاه‌ها، دانشكده‌ها يا انجمن‌ها آراسته مي‌شود. در استراليا، نيوزيلند و آفريقاي جنوبي اين كلاه هنوز بخشي از يونيفرم رسمي بسياري از مدارس پسرانه است. كلاه پوست خرس كلاه پوست خرس، كلاهي بلند از جنس خز است كه در مراسم يونيفرم نظامي استفاده مي‌شود. شكل و جنس اين كلاه در اصل براي محافظت صاحب آن از ضربات برنده شمشير طراحي شده بوده، اما امروزه تنها توسط نظاميان بريتانيا استفاده مي‌شود و بويژه به دليل كاربردش توسط نگهبانان كاخ باكينگهام شناخته شده است. كلاه شعبده كلاه شعبده‌بازان يا تاپ هت، كلاه استوانه‌اي بلند و لبه پهني است كه از پوست نمدمالي شده سگ آبي تهيه مي‌شود. اين كلاه از نيمه دوم قرن هجدهم تا اواسط قرن بيستم استفاده عمومي داشت، اما اكنون تنها به خرگوشي كه شعبده‌بازان از آن بيرون مي‌آورند، معروف است و كاربردش به برخي اعضاي انجمن‌هاي خاص محدود شده است. كلاه پهن كلاهي گرد، نرم و اغلب از پشم و نخ است كه لبه سخت و كوتاهي در جلو دارد. اين كلاه كه زماني كلاه پسرك روزنامه‌فروش نيز ناميده مي‌شد امروزه بيشتر توسط نويسندگان و روزنامه‌نگاران استفاده مي‌شود. قدمت اين كلاه را تا قرن چهاردهم در شمال انگلستان تخمين مي‌زنند و اغلب با مهاجران ايرلندي و انگليسي در آمريكا پيوند خورده است. در قرن نوزدهم بويژه كارگران انگليسي و ايرلندي اين كلاه را سر مي‌گذاشتند، اما از نيمه دوم قرن بيستم به اين سو، چهره بسياري از روشنفكران و هنرمندان نيز با اين كلاه همراه شد. كلاه شرلوك هولمز كلاه گرم و پشمي كه از فاستوني محكم ساخته مي‌شود، جلو و عقب آن لبه دارد و در كناره‌هايش روگوشي‌هايي هست كه مي‌توان بالاي سر آنها را به هم گره زد. اين كلاه مناسب شكار در آب و هواي باراني اسكاتلند ساخته شده و به دليل پيوندي كه با نام شرلوك هولمز دارد كلاهي براي كارآگاهان نيز پنداشته مي‌شود. كلاه مخروطي شرقي كلاه‌هاي پهن مخروطي شكلي كه از جنس حصير ساخته شده‌ اغلب در شرق و جنوب شرقي آسيا و مشخصا در چين، اندونزي، ژاپن، كره، فيليپين و ويتنام به كار مي‌رود. اين كلاه با يك نوار پارچه‌اي كه از زير چانه مي‌گذرد روي سر نگاه داشته مي‌شود و فاصله‌اش از روي سر با نواري ازجنس مشابه حفظ مي‌شود. اين كلاه فرد را مقابل آفتاب و باران محافظت مي‌كند. گات گات، كلاه سنتي مردان كره‌اي است و براي ايرانيان به واسطه سريال‌هاي كره‌اي پخش شده از تلويزيون آشناست. اين كلاه از موي اسب ساخته مي‌شود كه چارچوبي از ني بامبو به آن شكل مي‌دهد و رنگ سياه آن تا حدي شفاف است. شكل گات استوانه‌اي بلند است كه لبه پهني دورتادور آن را گرفته است. غُتره غتره، پوششي سه قسمتي است كه مردان عرب به سر مي‌گذارند و از يك عرق‌چين در وسط سر، روسري سفيد يا راه‌داري كه دور صورت آويزان مي‌شود و نوار سياهي كه بالاي سر و دور اين روسري مي‌پيچد تشكيل شده است. مدل، رنگ‌ها و انواع غتره‌ها مي‌تواند نشانگر قبيله و قوميت فردي كه آن را بر سر دارد، باشد. قراقلي كلاهي استوانه‌اي است كه از پشم نوعي گوسفند به نام قراقل ساخته مي‌شود و در آسياي مركزي كاربرد دارد. برخي رهبران شوروي سابق مثل برژنف علاقه خاصي به استفاده از اين كلاه داشتند. اين​كلاه بر سر محمد‌علي جناح نيز ديده مي‌شد و امروزه نيز حامد كرزاي اغلب همين كلاه را بر سر دارد. كلاه فرانسوي كلاه كپي كه در ايران اغلب به عنوان كلاه فرانسوي شناخته مي‌شود شكل استوانه‌اي كوتاه دارد كه تاج آن گرد و تخت است و لبه‌اي در جلو دارد. اين كلاه را پليس و نظاميان فرانسوي بر سر مي‌گذارند كه از سال 1830 در اين كشور به كار رفته و براي هر رده و درجه‌اي نوعي از آن استفاده مي‌شود. اين كلاه غير از فرانسه ميان برخي نيروهاي بلژيك، يونان، نروژ، اسپانيا، سوئد، هند، ايرلند شمالي و سوئيس نيز كاربرد دارد. كلاه يهودي كيپا يا كلاه يهودي، كلاهي بود به رنگ سفيد يا زرد كه يهوديان در دوران كهن در اروپا مي‌پوشيدند. اوايل پوشيدن آن اختياري بود، اما بعد از سال ۱۲۱۵ مردان بالغ يهودي مجبور بودند خارج از محله‌هاي يهودي‌نشين براي شناخته شدن، اين كلاه را بپوشند. بعيد نيست ريشه اين كلاه هم مثل كلاه فريژي كه يهوديان بابلي ايران بايد مي‌پوشيدند از ايران باشد. طبق قوانين يهودي، يهودياني كه عمل به احتياط مي‌كنند بايد هميشه موهايشان را بپوشانند. اين كلاه هميشه در دستنوشته‌هاي يهوديان مي‌آمد و يهوديان آلمان بعدها آن را در مهرهايشان و نشان رسته‌هاي نظاميشان استفاده مي‌كردند كه نشان مي‌دهد اقلا ابتدا اين كلاه بخشي از لباس يهوديان بوده‌ است. در متون يهوديان آمده كه مرد سرناپوشيده نبايد تورات را بلند بخواند يا به چيز مقدسي فكر كند يا چهار ذراع راه برود و وارد شدن مرد سرناپوشيده به كنيسه نيز جايز نيست. طربوش طربوش يا آن‌گونه كه درتركيه مي‌گويند، فز، كلاه نمدي سرخ رنگ به شكل استوانه‌اي كوتاه است كه اغلب آويز ريش ريشي به بالاي آن متصل است و يادآور حاكميت عثماني است. طربوش در مصر كه مردم اين كشور پيش از انقلاب مصر به وسيله آن شناخته مي‌شدند سال‌ها بود فقط بر سر دانشجويان الازهر و قاريان قرآن كريم ديده مي‌شد، اما امروزه دوباره جاي خود را بر سر مردم مصر پيدا كرده است. طربوش نماد تاريخي و فرهنگي عصر پاشاها و افندي‌ها در مصر قبل از انقلاب ژوييه 1952 به عنوان نشان مردانگي و وجاهت استفاده مي‌شد، اما پس از مدت‌ها استفاده نشدن عملا به منبع درآمد خوبي براي آتليه‌هاي عكاسي تبديل شد و عكاسخانه‌هاي مصر با ارائه طربوش، مردم و گردشگران را تشويق مي‌كردند با آن عكس يادگاري بگيرند. از وقتي به سر گذاشتن طربوش از حالت يك رسم قديمي از ميان رفت صنعت طربوش‌سازي نيز از رونق افتاد، اما با اين حال مي‌توان در شهرك الحسين، گنجينه‌اي از اين كلاه معروف مصري را پيدا كرد. در حال حاضر خيلي از دختران و پسران مصري در مراسم عروسي و جمع‌هاي خصوصي طربوش به سر مي‌گذارند. طربوش اوايل قرن 19 ميلادي به‌وسيله محمدعلي پاشا، موسس مصر تازه وارد اين كشور شد. در زمان عباس اول نيز اين كلاه پوشش رسمي دربار شد. محمد‌الطربوش 150 سال قبل شركت طربوش دوزي را به راه انداخت. پاناما كلاهي حصيري است كه در اكوادور ساخته شده است، اما چون از كانال پاناما براي فروش و صادر شدن به بقيه دنيا مي‌رفت به اين نام شناخته شده است. كلاه پاناما معمولا با لباس‌هاي تابستاني پوشيده مي‌شود. منبع/جام جم
کد خبر: ۱۱۵۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۱/۰۸/۲۹