« آواي رودکوف» خود را به اخلاق حرفه‌اي روزنامه‌نگاري پايبند مي‌داند و مبناي فعاليت اين سايت بر سه اصل « بيطرفي » ، «دقت » و « انصاف » استوار است.

      
برچسب ها
عشایر
اگر همین رویه پیش برود، دیگر نمی توانیم بوی کشک و دوغ مشک عشایر را داشته باشیم. دیگر نمی توانیم صدای هلهله زنگوله های کوچ را بشنویم و هزاران دیگر .... متاسفانه همه این چراها همچون علامت سئوال هایی است که بی پاسخ مانده اند.
کد خبر: ۱۹۶۳۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۶/۲۵

جهانگیر ایزدپناه
...آمدن رادیو هم خود داستانی دارد. ما بچه ها اول فکر می کردیم که آدمهای کوچکی توی جعبه رادیو هستند وصحبت می کنند...
کد خبر: ۱۹۰۸۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۵/۱۶

«فتنه لازم نیست حتماً در خیابان بوده باشد»
یک شاعر اصفهانی در محضر رهبرانقلاب و دیدار ایشان با شاعران به موضوع فتنه اشاره کرد و پیرامون آن غزلی خواند.
کد خبر: ۱۸۳۷۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۳/۲۱

کاری بیادماندنی از استاد جهانگیر ایزدپناه؛
ترجمه برخی لغات لری را به ترتیب نسبی الفبا خدمت تان ارائه می دهیم ،به امید کمک همگی در تکمیل آنها وپیشنهادهای شما .. اقدامیست ناچیز و مقدماتی که نبود آوا نویسی مناسب هم یکی از نوافص آن است.
کد خبر: ۱۶۶۴۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۱۱/۱۴

فرمانده انتظامی استان خوزستان گفت: تعداد سه هزار سکه تقلبی طلا از یک باند ۶ نفره کلاهبردار و سارق در شهرستان دزفول کشف شد.
کد خبر: ۱۶۶۱۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۱۱/۱۳

اقدام جالب یک فوتبالیست مطرح
آقای فوتبالیست با این اقدام خود نه تنها 10 چوپان را استخدام کرده بلکه در چرخه دامپروری کشور هم می‌تواند نقشی ایفا کند.
کد خبر: ۱۶۵۸۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۱۱/۱۰

من تمنا می‌کنم از بعضی حضرات که این همه به شعور جمهور توهین نکنند! اولا آقای روحانی، نه اولین رئیس‌جمهور جمهوری اسلامی است و نه آخرین آن!
کد خبر: ۱۳۵۲۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۵/۲۱

بیش از 48 درصد دانش آموزان اجبارا باید در شاخه های کاردانش و فنی و حرفه ای تحصیل کنند
کد خبر: ۱۳۳۷۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۵/۱۰

کشف غاری به قدمت دو میلیون سال به دست یک چوپان
کد خبر: ۱۳۱۵۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۴/۲۳

درکشوری که مردمانش مسلمان هستند و خود را پیرو دینی می دانندکه پیامبر آن حضرت محمد(ص)می فرماید:شکستن شاخه درختی همانند شکستن بال فرشته ای است جا دارد همه در حفظ و نگهداری این سرمایه های طبیعی دقت لازم رابنماییم
کد خبر: ۸۹۳۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۱۲/۱۴

فرمانده نیروی انتظامی گچساران گفت: یک چوپان حدود ساعت 18 عصر جمعه در این شهرستان با ضرب گلوله خودکشی کرد.پایگاه تحلیلی خبری آوای رودکوف avayerodkof.ir سرهنگ علی کرم بازیان روز شنبه در گفت و گو با ایرنا افزود:این جوان از عشایر دشت گز است که با ضرب گلوله خودکشی کرد.وی بیان کرد: بر اساس گزارش های رسیده این چوپان پس از بازگشت از کوه با یک تفنگ ساچمه زنی اقدام به خودکشی کرده است.وی گفت: علت خودکشی این چوپان عشایر نشین هنوز مشخص نشده است.دشت گز در 17 کیلومتری جنوب شهر دوگنبدان قرار دارد که 30 خانوار عشایری در آن سکونت دارند.
کد خبر: ۷۶۵۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۸/۱۶

دختر شما در این دوران دوست دارد بیشتر اوقاتش را در اتاقش صرف کند و تنها باشد. پس به خواسته او احترام بگذارید و هرگز سرزده وارد حریمش نشوید
کد خبر: ۷۵۱۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۷/۲۷

داشتن فالوئرهای هزارتایی آرزوهای هریک از کاربران اینستاگرام است که یک پسر چوپان و کشاورز شمالی توانسته با عکسهای بی نظیرش از روستا هزاران طرفدار داشته باشد. سایت تحلیلی خبری آوای دنا  avayedena.com  وقتی شبکه های اجتماعی سراز تلفن های همراه درآورد و لایک گرفتن و داشتن فالوئرهای هزارتایی تبدیل به یک پز اجتماعی شد و عده ای تصمیم گرفتند عکس خانه های لوکس و ماشین های میلیاردی خود را برای شهرت در این شبکه ها با مخاطبانشان به اشتراک بگذارند تا این دارندگی و برازندگی برایشان شأن و شخصیت مجازی دست و پا کند؛ یک جوان ساده روستایی تصمیم گرفت با دوربین معمولی تلفن همراهش از اتفاقات زندگی روستاییش عکس بگیرد و با مخاطبان مجازی خود به اشتراک بگذارد. به گزارش مهر، روایت های ساده «محمد قاسم ترابی» یا همان «سالارپولاد» اینستاگرام، پسر چوپان و کشاورز روستای گز شرقی استان گلستان آنقدر به مذاق کاربران این شبکه اجتماعی شیرین آمد که حالا محمد چندین برابر جمعیت روستایش دنبال کننده دارد. دنبال کننده هایی که هر روز به امید عکسهای محمد اینستاگرامشان را چک می کنند تا شاید بتوانند از دور در هوای پاک و سالم این روستا یک نفس عمیق بکشند. وقتی فهمیدیم محمد پایش به پایتخت باز شده بلافاصله سراغش را گرفتیم تا در اولین ساعات سی سالگی با او از اینستاگرام، روستا و از هواداران چندهزارتایی اش بپرسیم. سالارپولاد اسم سگ هایم بود داستان اینستاگرام و محمد تقریبا از دوسال پیش شروع شد. زمانی که برادر محمد یک گوشی برای محمد خرید و برایش اینستاگرام نصب کرد و به او گفت که می تواند عکسهایی را که او از مزرعه می گیرد در اینجا منتشر کند تا بقیه هم در دیدن آنها شریک او باشند. وقتی از محمد می پرسیم علت اسم «سالارپولاد» برای این صفحه چیست؟ می خندد و سرش را پایین می اندازد و ماجرای بامزه ای را برایمان تعریف می کند: « قبلا من یک جفت سگ داشتم که ۱۳ سال به من خدمت کردند. بعد هم پیر شدند و مردند. من هم گفتم حالا که این برنامه از من اسم می خواهد لازم نیست حتما اسم خودم را بگذارم. اسم این دو حیوان با وفا را می گذارم. به خاطر همین اسم این صفحه شد سالارپولاد.» همین کار عجیب محمد باعث شده حالا خیلی‌ها اشتباهی او را سالار صدا کنند و با خنده توضیح بدهد که اسمش «محمد» است. اما به ما می گوید که دیگر به این موضوع عادت کرده. چندباری هم خواسته اسم صفحه اش را عوض کند اما وقتی دیده صفحه اش به همین نام حسابی معروف شده، از این کار منصرف شده است. زندگی کردن در شهر را نمی فهمم محمد در اینستاگرام خودش را اینطور معرفی می کند: «یک دهاتی بی سواد کشاورز و چوپان شمالی» شاید این جمله خیلی فروتنانه به نظر برسد اما محمد واقعا آدم متواضعی است. این را می شود از تمام کامنت ها و حتی پستی که همسرش دور از چشم محمد گذاشته فهمید. محمد آنقدر متواضع و با احترام حرف می زند که یکی در میان جمله هایش را با «ببخشید» شروع می کند. برای همین وقتی می گوید شاید باور نکنید ولی به زور دیپلم گرفتم تعجب می کنیم: «به مدیر مدرسه گفتم اگر به من نمره ندهی گوسفندهایم را می آورم تا درختهای باغ‌تان را بخورند. او هم به من نمره داد!» وقتی از او درباره هم سن و سالهایش در روستا می پرسیم. با ناراحتی جواب می دهد که بیشترشان دوست دارند به شهر بروند نه اینکه در روستا کار تولیدی انجام دهند. محمد می گوید بیشتر پسرهای روستا هم در فضای مجازی فعالند اما سبک فعالیت هایشان با او فرق دارند. به قول خودش دنبال سلفی گرفتن هستند و انگار چیزهایی که برای محمد جذاب است برای آنها نیست. دوستان محمد به او می گویند که نیمچه استعدادی هم در عکاسی دارد: «بسیاری از کسانی که برایم کامنت می گذارند باورشان نمی شود که این عکس ها را با موبایل می گیرم. برادرم هم می گوید من برایت یک دوربین عکاسی حرفه ای می خرم تو همیشه عکس بگیر.» محمد استعداد و قلم خوبی دارد این را از شرح هایی که برای عکس هایش می نویسد می توان حس کرد. وقتی از او می پرسیم دوست داشت به جای باغداری و چوپان ی در یک رسانه کار می کرد با قاطعیت جواب منفی می دهد: «نه اصلا من در این دو روزی که تهران آمدم دارم دیوانه می شوم. مدام می روم توی اینستاگرام و عکس های روستایم را نگاه می کنم. اصلا تعجب می کنم دوستانم می خواهند که آن همه زیبایی را رها کنند و به شهر بیایند. جایی که من زندگی می کنم. پشت سرم دریاست روبرویم جنگل. دو سمت دیگرم هم دشت و باغ و صحراست.» توریستی شدن روستا فرهنگ آن را به هم می ریزد محمد و اهالی روستایش اصرار دارند که سنت و فرهنگ روستایشان تغییر نکند به خاطر همین اصلا به غریبه ها زمین نمی فروشند و دوست ندارند روستایشان با اینکه بسیار زیباست، توریست پذیر شود. «فرهنگ روستا خیلی با شهر فرق دارد. مثلا در روستا یک تارموی خانومی بیرون باشد، آبروی تمام خاندانش می رود. اما در شهر اصلا اینطوری نیست. من تهران که آمدم مدام به پسر عمه ام می گفتم این خانم ها توریست هستند بقیه هم با خنده می گفتند بله توریست هستند. بیشتر که گذشت گفتم چقدر تهران توریست دارد. همه خندیدند گفتند توریست چیه اینا هم ایرانی هستند. اصلا باورم نمی شد. حالا فکر کنید از شهر با ماشین شاسی بلند و با صدای بلند موسیقی کسی بخواهد برای گذراندن تعطیلاتش وارد روستا شود. مردم روستا نمی توانند این تفاوت فرهنگ را بپذیرند. اگر هم این موضوع ادامه پیدا کند باعث تغییر فرهنگ روستا می شود که بسیار ناراحت کننده است. بزرگترین لذت روستا آرامش آن است که اگر بهم بخورد دیگر فایده ندارد همه اهالی می ترسند که روزی روستایشان شبیه شهر شود. یک بار یک آقایی گفت شبی چند میلیون می دهم فقط یکی دو شب در مزرعه ات بخوابیم اما پدرم اجازه نداد. ولی خب متاسفانه پول آخر کار خودش را می کند.» من در بین الوایفایین زندگی می کنم روز محمد از ساعت ۳:۳۰ دقیقه صبح که برای دوشیدن شیرگاوها به گاوداری می رود شروع می شود. علاوه بر دوشیدن شیر، محمد باید حواسش به علوفه و تمیز کردن آنجا هم باشد. حدود ساعت ۶:۳۰ به خانه می آید و صبحانه مختصری می خورد. بعد از آن دوباره شال و کلاه می کند و به سمت باغ می رود. سم پاشی، آبیاری، حرس کاری از کارهای باغ است که تا بعد از ظهر او را درگیر می کند. نزدیک غروب بازهم نوبت گاوهاست و او باید شیرشان را دوباره بدوشد و بعد به خانه بیاید. به خاطر همین برنامه است که می گوید عکسهایش را فقط شب ها می تواند منتشر کند و بیشتر از ۲۰ دقیقه تا نیم ساعت نمی تواند برای اینستاگرامش وقت بگذارد و فقط عکس هایی را که در طول روز گرفته منتشر می کند و کامنت هایش را می خواند. گاهی هم سعی می کند مشکلات دیگران را مطرح کند. یکبار یک شماره کارت در اینستاگرامش گذاشت و از کاربران خواست که اگر می توانند به دوستی برای حل مشکل مردم در چابهار کمک کنند. دوست چابهاری ام گفت که چند میلیون پول جمع شد. خانه محمد اینترنت ندارد اما چون خانه اش بین خانه برادر و پسرعمویش قرار دارد به قول خودش «بین‌الوایفایین» است و از اینترنت این دو نفر استفاده کامل را می برد. اگر یکی از گاوها یا حیوانات مزرعه باردار باشد محمد دیگر خانه نمی آید و باید تا پایان زایمان آنجا بماند تا به دنیا آمدن حیوان کمک کند. او حالا برای خودش یک دامپزشک حسابی است آنقدر که وقتی اهالی ده از دامپزشک ها نا امید می شوند سراغ محمد می آیند که در زایمان به دادشان برسد. مثل آن دفعه ای که دامپزشک نتوانست گوساله را به دنیا بیاورد و محمد دست به کار شد و مادرو بچه را سالم تحویل داد! این برنامه کاری فشرده تمام دنیای اوست آنقدر که صبح عروسی اش به جای آنکه فکر حمام رفتن و کت و شلوار دامادی اش باشد توی گاوداری مشغول رسیدگی به گاوها بود تا مبادا مشکلی برایشان به وجود بیاید. وقتی به او می گوییم پس وضعش باید حتما خوب باشد، آه تلخی می کشد و برایمان از مشکلات تعریف می کند: «باور نمی کنید ولی ماهانه به خاطر گاوداری کلی خسارت می دهیم. شیر را لیتری هزارتومان می فروشیم آن وقت کیلویی ۱۴۰۰ علوفه می خریم. سال گذشته سرما شد و مرکبات یخ زد و محصولاتمان به یک سوم رسید. امسال آنقدر آفتاب و گرما بود که بازهم از محصولات کاسته شد. به خدا اگر گاوها را بفروشیم و پولش را بانک بگذاریم بیشتر سود می کنیم. ولی پدرم کاری به این حرفها ندارد و می گوید باید کارتولیدی کنیم که چهارنفر مشغول کار شوند و نان بخورند. اصلا از این پول ها خوشش نمی آید.» تا حالا سردرد نگرفتم! گوشی محمد چند وقت پیش توی شالیزار افتاد و سوخت به خاطر همین مجبور شد از گوشی موبایل همسرش استفاده کند. محمد چندماهی را پس اندازد کرد تا یک گوشی درست و حسابی برای خودش بخرد ولی یک اتفاق باعث شد او بی خیال خریدن گوشی شود و خودش را طور دیگری سورپرایز کند: «من یک ماده سگ دارم که اسمش «وندی» است. این سگ به من خیلی خدمت کرد، یک مزرعه را پاسبانی می دهد. هنگام زایمانش که شد هر ۴ توله ای که در شکمش داشت مرده به دنیا آمدند. این سگ حسابی افسرده شد، می رفت گوشه انبار می نشست و مثل یک انسان اشک می ریخت. چند روزی افسرده و بی حال بود. اصلا غذا نمی خورد و من خیلی ناراحت بودم. به دوستانم که می دانستم سگ زیاد دارند تماس گرفتم که فهمیدم یکی از آنها سگش ۸ توله به دنیا آورده که نمی تواند به همه آنها شیر بدهد. ۴تا از توله ها را به قیمت ۲ میلیون تومان برای وندی خریدم و آوردم. باورتان نمی شود. هر روز این توله ها را می لیسید و می بوسید. به آنها شیر می داد و هوایشان را حسابی داشت. بعد از چند روز این سگ حسابی سرپا شد و شد وندی سابق. آنقدر که از ذوق این سگ من خوشحال شدم اگر بهترین گوشی دنیا را هم می خریدم به این اندازه لذت نداشت.» دنیای محمد مثل محل زندگی اش به همین اندازه شیرین و زیبا هستند. وقتی می پرسیم که چه وقت هایی حالش خوب و چه وقت هایی حالش بد است محمد جوابی از جنس همان دنیای سبزش به ما می دهد: «وقت هایی که همسر یا دخترم مریض می شوند، حالم بد می شود. اما در کل من همیشه خوبم. همیشه سرحالم. من اصلا تابه حال سردرد نداشتم. اصلا نمی دانم چطوری است. همیشه می گویم دلم می خواهد یکبار حداقل تجربه اش کنم که بفهمم این سردرد که می گویند یعنی چه؟ اما خب تا حالا تجربه اش نکردم.» محمد روزی که میهمان ما می شود ۳۰ ساله شده است. وقتی می پرسیم دوست دارد چه هدیه ای بگیرد با خنده می گوید: «مردا که همیشه جوراب می گیرند» اما آرزوهای محمد هم مثل خودش ساده است. دوست دارد یک پراید دسته دوم یا یک وانت پیکان بخرد تا دیگر مشکل حمل و نقل نداشته باشد. مصاحبه که تمام می شود محمد یک قول مردانه به ما می دهد. قول می دهد هیچ وقت دلش نخواهد که در شهر زندگی کند و همیشه بکر و روستایی بماند.محمد! ما روی قولت حساب کرده ایم...
کد خبر: ۶۸۹۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۵/۰۷

بعضی رفتارها و کردارها از طرف دوستان چنان غافل گیر کننده است که تا مدتها دیگر دلت نمی خواهد به دیوار این کاغذ باطله ها چیزی بنویسی
کد خبر: ۶۶۲۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۳/۲۶

دوستدار میراث فرهنگی منطقه، در سومین جشنواره کوچ عشایر مورد تجلیل و قدردانی قرار خواهد گرفت.» به گزارشسایت تحلیلی خبری آوای دنا  avayedena.com به نقل از روابط عمومی اداره کل میراث فرهنگی، صنایع‌دستی و گردشگری استان کهگیلویه و بویراحمد، محمد حسین زاده با اعلام مطلب فوق افزود: «علی خرند چوپان عشایر ایل «تامراد» طی سال‌های گذشته با گزارش‌های متعدد از تخریب‌ها و یا احتمال آسیب‌دیدگی آثار تاریخی این شهرستان جلوگیری کرده و همواره به عنوان میراث بان معرفی شده است.»وی تصریح کرد: «گزارش‌های متعدد این چوپان بارها باعث شده پیش از این‌که منطقه‌ای مورد حفاری غیرمجاز و یا تخریب قرار گیرد کارشناسان میراث فرهنگی در محل حاضر شوند، به همین دلیل قصد داریم از این چوپان دلسوز تجلیل کنیم.» این مقام مسئول ادامه داد: «در یکی از گزارش‌ها، این چوپان تا نیمه شب به همراه گله در صحرا ماند تا همکاران ما در یگان حفاظت و کارشناسان در محل حضور پیدا کنند که خوشبختانه گزارش به موقع این چوپان عشایر باعث شد، محوطه مورد نظر مورد آسیب‌دیدگی قرار نگیرد.» رئیس اداره میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری شهرستان بویراحمد افزود: «تجلیل از این چوپان بی‌تردید موجب تشویق سایر عشایر خواهد شد تا در شرایط اضطراری مددرسان میراث فرهنگی باشند.»
کد خبر: ۶۴۶۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۲/۳۰

ماه در آسمان پیدایش شده و سکوت این روستای کوچک در ارمنستان را فراگرفته است. از کنار زمین شخم زده شده‌ عبور می‌کنیم تا به دیوار سنگیِ یک خانه آجری برسیم. در اینجا کودکان به خوابی عمیق فرو رفته و کتری روی اجاق است. سایت تحلیلی خبری آوای دنا  avayedena.com: به گزارش فرادید به نقل از  سی ان ان، زنی پچ‌پچ‌کنان با تلفن حرف می‌زند. از صدای او خستگی نمایان است، اما نمی‌توان منکر هیجان صدایش شد. با سپیده‌دم، زنی دیگر از خواب بیدار شده و شالی را دور سر خود می‌پیچد. او آماده صبحی دیگر می‌شود. زن با یک چوب‌دستی محکم، دام را از طویله خارج کرده و آن‌ها را به محل همیشگی می‌برد. چوپان روستا از آنجا وظیفه چرای حیوانات را بر عهده می‌گیرد. روستایی که مرد ندارد!!! زنی دیگر با دستان پینه خورده و خط میان ابروانش بر روی کپه سیب‌زمینی‌ها خم شده و  با خستگی تمام آن‌ها را پوست می‌کند. او در حال آماده کردن غذای خانواده است. در روستای لیچک (Lichk) در ارمنستان نظیر این زنان کم نیستند. اما چیزی که به ندرت در آنجا یافت می‌شود «مرد» است. شوهران این زنان هزاران کیلومتر آن‌طرف‌تر هستند. به دلیل شرایط بد اقتصادیِ این روستا، 90 درصد مردان برای انجام کارهای ساختمانی به روسیه رفته‌اند تا بتوانند پول بهتری دربیاورند. بنابراین، زنان به مدت هشت تا 9 ماه این روستا را می‌چرخانند.   این زنان قوی و محکم هستند. صبر و قدرت مثال‌زدنی‌شان کمک کرده تا آن‌ها شجاعانه از خانواده و روستای خود مراقبت کنند. جولین پربرِل عکاسی است که در منطقه قفقاز کار می‌کرده است. او شایعه‌ای شنید که در روستایی زنان بدون مردان زندگی می‌کنند. او و مترجمش کمی تحقیق کردند و فهمیدند که این شایعه صحت دارد. او دو هفته در سپتامبر 2013 را صرف ثبت تصاویری از زندگی زنان لیچک کرده بود. پبرل این دو هفته را در کنار انوش و روزانا مانده بود. همسران این دو نیز در روسیه مشغول به کار بودند. روابط اجتماعی بین زنان در اینجا بسیار قوی است. همه کارهای روستا مانند دامداری، کشاورزی و تهیه نان به شکل گروهی انجام می‌شود. روستایی که مرد ندارد!!! البته به این شکل نیست که هیچ مردی در اینجا پیدا نشود. می‌توان زیر سایه دیوارهای آجری را با دقت نگاه کرد تا مردان مسن را با کلاه آفتاب‌گیرشان دید. آن‌ها داستان تعریف می‌کنند و بر روی میزهای چوبی بازی می‌کنند. برای دانش‌آموزانی که خوب درس نمی‌خوانند و بازیگوشی می‌کنند، این مردان حکم پدری سخت‌گیر را دارد. حتی با وجود این مردان، باز هم زنان تمام کارهای روستا را انجام می‌دهند.   انوش و روزانا آن اوایل از احساسات خود حرفی نمی‌زدند. اما به مرور، آن‌ها کمی از رازهایشان را برملا ساختند. آن‌ها می‌گویند: «با اینکه زنان روستا اغلب به شوهران خود اطمینان دارند، اما نگرانیم که آن‌ها در روسیه زندگی مخفیانه‌ای نیز داشته باشند. از همه بدتر این است که آن‌‎ها دیگر هرگز برنگردند. البته ما سعی می‌کنیم زیاد به این چیزها فکر نکنیم.»   صبر و شکیبایی زنان و شوهران خود تحسین‌برانگیز است. زمستان موسم سرور و پای‌کوبی است. با رسیدن زمستان و بازگشت شوهران، روستا غرق مراسم شاد مانند جشن عروسی، مهمانی و جشن تولد می‌شود. مردم روستا از خوشحالی در پوست خود نمی‌گنجند. بالاخره این سه ماه نیز به اتمام می‌رسد. باری دیگر مردان چمدان‌های خود را جمع کرده و تا دیداری دیگر از خانواده‌های خود خداحافظی می‌کنند. دوباره زنان امور روستا را به دست می‌گیرند. شرایط مالی بد، کارهای فیزیکی طاقت‌فرسا و تنهایی هم از پس این زنان برنمی‌آیند؛ چرا که آن‌ها قوی هستند و قلبی پر از عشق دارند.
کد خبر: ۶۲۹۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۲/۰۵

حملات خرس گرسنه به ۲ روستا در حوالی شهرستان ایذه وحشت به جان اهالی انداخت. در این حملات، خرس ۲ چوپان را مجروح کرد و پا به فرار گذاشت. به گزارش آوای دنا ،نخستين حادثه صبح 19دي‌ماه در روستاي لنده در شهرستان ايذه رخ‌داد. درجريان اين حادثه مرد 38ساله‌اي به نام نجات صالحي از ناحيه 2 پا به‌شدت مجروح شد تا جايي كه 4روز در بيمارستان شهداي ايذه بستري بود. برادر وي كه در روستا آموزگار است روزگذشته در گفت‌وگو با همشهري گفت: برادرم چوپان است و روز حادثه براي چراي گوسفندانش به ارتفاعات سفيدكوه رفته بود. درست همان موقع خرس گرسنه‌اي از پشت سر به وي حمله كرد و او با داد و فرياد از اهالي روستا كمك خواست. همزمان چوپان ديگري كه از دوستان برادرم است به كمكش رفت و اگر اقدام بموقع اين مرد نبود شايد خرس گرسنه جان برادرم را مي‌گرفت. او با فداكاري و سرعت عمل برادرم را از چنگال خرس نجات داد و باعث فراري‌دادن خرس شد. پس از آن وي به همراه تعدادي از اهالي روستا برادرم را به پايين كوه انتقال دادند و همان موقع يكي از آنها با امدادگران هلال احمر تماس گرفت. هر چند مسير رسيدن به محل حادثه برفگير و صعب‌العبور بود اما خوشبختانه با حضور امدادگران، برادرم به بيمارستان منتقل شد و از مرگ حتمي نجات يافت. او به‌دليل شدت آسيبي كه به پاهايش وارد شده بود 4روز در بيمارستان بستري بود و پس از پانسمان زخم‌هايش از بيمارستان مرخص شد.     دومين حمله درحالي‌كه امدادگران نخستين قرباني حمله خرس را نجات داده و به بيمارستان انتقال داده بودند روز بعد مجددا دومين گزارش حمله خرس گرسنه به يكي از اهالي منطقه به سازمان هلال احمر گزارش شد. اين بار حادثه در روستاي سرصحراي خواجه انوار شهرستان ايذه رخ داده بود. خرس گرسنه اين بار به چوپان ديگري حمله ور شده و او را مجروح كرده بود. مرد چوپان روز 20دي‌ماه براي چراي گوسفندانش به ارتفاعات سفيدكوه زاگرس رفته بود كه در آنجا هدف حمله خرس قرار گرفت و از ناحيه كتف، صورت و دست‌و‌پا به‌شدت مجروح شد. اين مرد نيز با داد و فرياد از اهالي روستا كمك خواست و با سرو صداي او بود كه خرس ترسيد و از محل فراري شد. محمدرضا آميق نجاتگر هلال‌احمر شهرستان ايذه كه در عمليات نجات هر دو چوپان حضور داشت در گفت‌وگو با همشهري گفت: هر‌دو حادثه در مناطق صعب‌العبور رخ‌داده بود طوري كه ما به سختي از جاده برفي گذشتيم و حتي مجبور شديم با رها كردن ماشين، حدود يك ساعت و نيم در كوهستان پياده روي كنيم تا به محل حادثه اول برسيم. پس از آن هم چوپان مجروح را روي برانكارد گذاشتيم و دوباره همان مسير را طي كرديم تا توانستيم وي را به بيمارستان رسانده و نجات دهيم. وي افزود: دومين حادثه را صبح به ما اعلام كردند. آن روز برف شديدي مي‌باريد. جاده به‌شدت مه‌آلود بود و اصلا ديد كافي نداشتيم. با اين حال به سختي خود را به محل حادثه رسانديم البته باز هم بخشي از راه را پياده رفتيم تا اينكه توانستيم دومين مجروح را هم به مراكز درماني انتقال دهيم و خوشبختانه هر دو چوپان از خطر مرگ نجات يافتند.     در جست‌وجوي غذا مهرزادگان رئيس هلال احمر ايذه درخصوص اينكه چرا چنين حملاتي از سوي خرس رخ داده است،مي‌گويد: اين روزها با توجه به سرماي شديد معمولا خرس‌هاي گرسنه براي به‌دست آوردن غذا به روستاها نزديك مي‌شوند؛ چرا كه در ارتفاعات غذايي پيدا نمي‌كنند. نزديكي آنها به روستاها نه‌تنها جان مردم، بلكه جان حيوان را هم به خطر مي‌اندازد. از آنجا كه احتمال داشت مردم در مواجهه با خرس دست به‌كار اشتباهي بزنند، قرار شد كه گروهي از امدادگران هلال‌احمر، به روستاهايي كه نزديك به دامنه كوه‌ها هستند، بروند و به افراد آموزش بدهند كه هنگام برخورد با حيوانات وحشي چه واكنشي انجام دهند. معمولا بايد هنگام مقابله با حيوانات وحشي مانند خرس و گرگ كه ممكن است به‌دليل گرسنگي به روستا نزديك شوند، افراد خونسردي خود را حفظ كنند و به هيچ عنوان در مسير اين حيوانات قرار نگيرند. درواقع بايد هيچ عكس العملي از خود نشان ندهند تا مبادا جانشان به خطر بيفتد.
کد خبر: ۵۴۷۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۰/۲۷

رئيس پليس فتا کهگيلويه و بويراحمد به شهروندان هشدار داد : نسبت به ارسال پيامك هاي دروغين از سوي افرادي که خود را چوپان معرفي میکنند وقصد فروش تعدادي سکه طلا را دارند، هوشیار باشند و فریب این کلاهبرداران را نخورند
کد خبر: ۴۲۶۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۶/۱۲

"سجاد پالیزان" هوادار 23 ساله کهگیلویه و بویر احمدی باشگاه استقلال است که پس از باخت این تیم مقابل باشگاه تراکتورسازی تبریز در فروردین ماه سال 90 و در سن بیست سالگی دچار عارضه سکته مغزی می‌شود و پس از رفتن به کما و بازگشت از مرگ موقت، این روزها پس از گذشت سه و نیم سال از این اتفاق همانند قبل حال و روز خوبی ندارد و به گفته پدرش همانند جسمی غیر متحرک بر تخت افتاده و تنها کاری که می‌کند نفس زدن است.او که اهل سرفاریاب از توابع شهرستان چرام کهگیلویه و بویر احمد است در دقیقه 90 بازی دو تیم استقلال و تراکتورسازی تبریز و پس از دریافت گل دوم استقلال درحالی که بازی تا دقایق پایانی بازی یک بر یک بوده است دچار سکته مغزی می‌شود. سجاد پس از انتقال به بیمارستانی در دهدشت به زندگی بازگشته و احیا می‌شود اما از ناحیه دو دست و دو پا فلج شده و تکلمش را از دست می‌دهد و هم اکنون هم در خانه بستری است. سجاد که پدری چوپان داشته و خانواده‌اش اصلا شرایط مالی مناسبی ندارد به دلایل مالی درمانش ناتمام می‌ماند و طی این سال‌ها با بی مهری مسئولان باشگاه استقلال تهران و هیئت فوتبال استان کهگیلویه و بویر احمد در حالی که ادامه روند درمانش به گفته پزشکان کمک شایانی به بهبودی وضعیت جسمی و ذهنی وی می‌کرد در گوشه خانه افتاده و تاکنون هیچگونه کمک و پیگیری از سوی مسئولان به وی نشده است. سجاد بیژن سخاوت پالیزان دایی "سجاد بیژن" در گفت‌وگو با خبرنگار ورزشی خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، در مورد وضعیت فعلی سجاد، گفت: وی هیچ گونه تحرکی ندارد و تنها چشمانش را باز و بسته می‌کند. حتی اگر گرسنه و تشنه باشد تنها از طریق باز و بسته کردن چشمش این موضوع را بیان می‌کند. وی در مورد وضعیت مالی خانواده سجاد، خاطرنشان کرد: تنها دارایی آن‌ها چند دام است که مقداری از آن‌ها را نیز برای هزینه‌های درمانی سجاد پرداخت کرده‌اند و دیگر توانایی مالی برای ادامه روند درمانی وی ندارند. به گفته پالیزان تاکنون هیچ مسئولی پیگیر وضعیت خواهرزاده‌اش نشده و علی‌رغم انتشار اخبار و عکس‌هایی از وی هیچ کس به سراغش نیامده است، حتی در بیمارستان نیز به دلیل عدم توانایی پرداخت مالی توسط خانواده وی از پذیرش سجاد خودداری کردند. وی ادامه داد: تاکنون هیچ گونه صحبتی با مسئولان باشگاه استقلال و هیات فوتبال استان کهگیلویه و بویراحمد نداشته‌ایم، این در حالی است که موضوع بیماری سجاد در شبکه دنا پخش شد و مسئولان از این موضوع مطلع شدند. دایی سجاد بیژن از مسئولان متولی درخواست کرد که هرچه سریع‌تر پیگیر روند درمانی سجاد شوند چرا که بنا بر گفته پزشکان در صورتی که درمان خواهرزاده‌اش ادامه یابد، شرایطش بهبود خواهد یافت. مادر سجاد بیژن نیز در گفت‌وگو با ایسنا، با اشاره به اینکه فرزندش متولد مهرماه 1370 است، گفت: این اتفاق در فروردین ماه سال 90 برای سجاد رخ داد. وی در مورد هزینه‌های درمانی که برای فرزندش تاکنون پرداخت کرده‌اند نیز، اظهار کرد: تاکنون بالغ بر 15 میلیون تومان هزینه درمانی برای سجاد پرداخت کرده‌ایم. این در حالی است که تنها در زمانی که وی در حالت کما قرار داشت، 13 میلیون تومان پرداخت کردیم و هم‌اکنون نیز ماهیانه بین 500 تا 600 هزار تومان برای نگهداری از وی در منزل هزینه می‌کنیم چرا که سجاد فرزند ماست و هر گونه که بتوانیم برای نگهداری از وی با تمام وجود اقدام می‌کنیم و تنها از خداوند منان تقاضای کمک و یاری داریم. پدر سجاد بیژن نیز در گفت‌وگو با خبرنگار ایسنا، با اشاره به اینکه فرزندش به هیچ وجه وضعیت مطلوبی ندارد و همانند یک موجود غیر متحرک تنها بر روی تخت دراز کشیده است، گفت: او از بچگی عاشق استقلال بود و در زمانی که حدود 3 سال پیش بازی استقلال و تراکتورسازی از تلویزیون پخش می‌شد پای تلویزیون نشسته بود که ناگهان دچار سکته مغزی شد. وی ادامه داد: بچه را به بهداری انتقال دادیم اما آن‌ها اعلام کردند که نمی‌توانند درمانش کنند بنابراین به دهدشت اعزام شد. بعد هم پس از آنکه به لطف خداوند فرزندم احیا شد، دکترها اعلام کردند که اگر روند درمانش ادامه یابد می‌تواند وضعیت بهتری پیدا کند ولی ما به دلیل تنگدستی و شرایط مالی نامطلوب نتوانستیم روند درمانی سجاد را ادامه دهیم. سجاد بیژن پرویز موسوی رییس هیات فوتبال استان کهگیلویه و بویراحمد در گفت‌وگو با ایسنا، در پاسخ به اینکه علت عدم رسیدگی به وضعیت سجاد بیژن، جوانی که بر اثر تماشای دیدار استقلال و تراکتورسازی در سال 90 دچار عارضه مغزی شده چیست، اظهار کرد: در این زمینه کسی به ما اطلاعی نداد و از طریق برنامه 90 از موضوع مطلع شدیم و در آن زمان اصلا این موضوع مطرح نشد و کسی پیگیری انجام نداد. وی با بیان اینکه نه تربیت بدنی شهرستان پیگیر این مسئله شد و نه اداره کل ورزش و جوانان پیگیری در این خصوص انجام داد، گفت: قبل از ما باید اداره کل ورزش و جوانان در این زمینه اقدام می‌کرد و کمک‌های مالی را انجام می‌داد. ما هم اگر بخواهیم کمکی انجام دهیم به صورت شخصی این کار را می‌کنیم. موسوی در مورد اینکه علت عدم اطلاع‌رسانی از طریق خانواده وی ممکن است بی‌سوادی پدر سجاد باشد، گفت: این موضوع نیاز به سواد ندارد. باید تربیت بدنی شهرستان پیگیری لازم را انجام می‌داد. رییس هیات فوتبال استان کهگیلویه و بویراحمد در پاسخ به اینکه علت عدم پیگیری موضوع توسط مسئولان وقت تربیت بدنی استان چه بوده است، افزود: باید مسئولان وقت شهرستان پیگیری لازم را انجام می‌دادند. وی در ادامه در سوالی دیگر و در پاسخ به اینکه مگر تربیت بدنی شهرستان زیر نظر شما نیست، بیان کرد: زیر نظر ما هستند ولی با کدام مدیر برخورد کنیم؟ مدیرانی که در 4 سال گذشته 5 بار تغییر کرده‌اند؟ ما با چه کسی برخورد کنیم وقتی که روسای تربیت بدنی شهرستان‌ها توسط اداره کل ورزش و جوانان تعیین می‌شوند. موسوی در مورد تصمیم هیات فوتبال استان کهیگیلویه و بویراحمد در ارتباط با رسیدگی به وضعیت سجاد بیژن، گفت: او با بچه من هیچ فرقی نمی‌کند، بنابراین من خودم در این زمینه پیش‌قدم خواهم بود و هر گونه کمکی که از عهده‌ام بربیاید شخصا انجام خواهم داد اما باید بدانیم که هیات فوتبال خودش فقیر است و 5 سال است که در کما به سر می‌برد چرا که هیچ کمک مالی نه از طرف اداره کل ورزش و جوانان و نه از طرف فدراسیون به ما انجام نمی‌شود. رییس هیات فوتبال استان کهگیلویه و بویراحمد در ادامه، خاطرنشان کرد: هیات فوتبال یک نهاد کاملا غیر دولتی است که باید درآمدزایی کند و هیچ ردیف بودجه و اعتباری از دولت به ما پرداخت نمی‌شود. حتی توان پرداخت حق‌الزحمه داوران و ناظران خود را نداریم اما تمام سعی خودمان را می‌کنیم که در مورد سجاد بیژن به بهترین شکل عمل کنیم و آن را همچون فرزند خود می‌دانیم و پیگیر وضعیتش خواهیم بود. به گزارش ایسنا،‌ همواره مسئولان و مدیران باشگاهی علت اصلی فعالیت و حضورشان را در فوتبال ایران شادی دل هواداران اعلام کرده‌اند، به گونه‌ای که اگر این هواداران و رضایت آن‌ها نبود هرگز حاضر نمی‌شدند در این فوتبال که سرتاپایش مشکل است کارشان را ادامه دهند، بنابراین این رفتارهای متناقض و صحبت‌های شعاری هیچ نتیجه‌ای جز استفاده ابزاری از هواداران را نشان نمی‌دهد چرا که اگر این‌گونه نبود پس از گذشت سه و نیم سال از مرگ مغزی یک هوادار و رسانه‌ای شدن موضوع حداقل انتظاری که از مسئولان می‌رفت سرکشی از این هوادار و رسیدگی به وضعیت او بود.
کد خبر: ۳۹۴۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۵/۰۱

"سجاد بيژن" طرفدار تيم استقلال تهران که بر اثر باخت اين تيم سکته مغزي کرده و بعد از سه سال و نيم همچنان در بستر بيماري به سر مي‌برد و کسي از او سراغي نگرفته است. به گزارش آوای دنا، اين نوجوان 20 ساله از بخش سرفارياب از توابع شهرستان چرام در استان کهگيلويه و بويراحمد از طرفدار متعصب و پرپا قرص تيم استقلال تهران است که بر اثر باخت اين تيم و شکست استقلال در دقيقه ?? مقابل تيم تراکتورسازي تبريز با نتيجه 3 بر 2، سکته مغزي کرده و فلج شده و بعد از گذشت حدود سه سال و نيم همچنان در بستر بيماري به سر مي‌برد و کسي از او سراغي نگرفته است. پس از ديدار دو تيم تراکتورسازي تبريز و استقلال تهران و شکست استقلال در دقيقه ?? يک هوادار جوان ?? ساله و متعصب استقلال در بخش سرفارياب از توابع شهرستان چرام استان کهگلويه وبويراحمد به نام سجاد بيژن دچار سکته مغزي شد که پس از انتقال به بيمارستان امام خميني (ره) دهدشت و تلاش زياد پزشکان به زندگي برگشت اما از ناحيه دو دست و دو پا فلج و تکلمش را نيز از دست داد و هم اکنون در خانه بستري است. رحمت الله بيژن پدر سجاد که چوپان است در اين رابطه به خبرنگار ايسنا گفت: فرزندم طرفدار متعصب و دو آتيشه استقلال تهران بود که بعد از اينکه در نيمه دوم شکست خورد سکته کرده است. همچنين خاور پاليزان، مادر سجاد در اين خصوص به خبرنگار ايسنا گفت: پدرش بي سواد و توان مالي خوبي نيز ندارد که براي درمان سجاد کاري انجام دهد. وي افزود: سجاد در حال تماشاي بازي استقلال و تراکتورسازي تبريز بود که در دقيقه آخر که استقلال گل سوم را خورد سکته مغزي کرد و به کما رفت تا اينکه به بيمارستان انتقالش داديم و موضوع را که به پزشک گفتيم به ما جواب داد که مشکلي ندارد و خوب مي‌شود. پزشکان اعلام کردند که به کما رفته و 17ساعت در کما به سر برد، بعد از احياء و بازگرداندنش گفتند که فلج شده و تکلمش را از دست داده است. مادر سجاد با بيان اينکه پزشکان به ما گفتند که اين بچه بر اثر فشار اينطور شده اظهارکرد: پزشکان گفتند اگر پول داريد مي‌شود در جاهايي درمانش کرد اما ما که خانواده فقير و بي پولي هستيم چطور مي‌توانستيم او را درمان کنيم و بعد از حدود سه سال در خانه از او نگهداري مي‌کنيم و در بستر بيماري است. از لحاظ مالي ضعيف هستيم و تنها در حد اينکه بچه‌مان گرسنه نباشد زندگي مي گذرانيم. پاليزان تصريح کرد: تاکنون يک مسئولي به ما سر نزده و حالي از سجاد نپرسيدند و هيچ کمکي به ما نکردند که بتوانيم او را درمان کنيم. مادر سجاد بيان کرد: فرزندم طرفدار تيم استقلال بود و بيشتر از فرهاد مجيدي بازيکن اين تيم خوشش مي‌آمد و عکسش هم بالاي سرش زده است. وي رو به خبرنگار ايسنا گفت: پسرم طرفدار هر کدام و هرکسي بود من خانه خراب شدم و نمي توانم کاري برايش کنم و دست شما هم درد نکند اگر بتوانيد براي رضاي خدا يک فرد خير و پزشکي که بتواند درمانش کند براي ما پيدا کني که به داد ما برسد خدا از شما هم راضي مي شود. مادر اين جوان عنوان کرد: از مسئولان استاني و کشوري و خيران بخصوص مسئولان باشگاه استقلال و فرهاد مجيدي انتظار دارم هرچه از دستشان برمي آيد براي درمان سجاد انجام دهند و کوتاهي نکنند. سخاوت پاليزان دايي سجاد نيز گفت: سجاد علاقه خاصي به فرهاد مجيدي داشت و هميشه به من مي گفت يک پيراهن آبي برايم بگير و عکس فرهاد مجيدي را بر روي آن چاپ کن تا بپوشم و عکشس بر روي سينه ام باشد.
کد خبر: ۳۲۸۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۲/۱۶