« آواي رودکوف» خود را به اخلاق حرفه‌اي روزنامه‌نگاري پايبند مي‌داند و مبناي فعاليت اين سايت بر سه اصل « بيطرفي » ، «دقت » و « انصاف » استوار است.

      
برچسب ها
 معتقدم استعداد ، پشتکار و اعتماد به نفس می تواند زمینه های موفقیت هر شخصی را فراهم کند اما اگر شرایط و محیط مناسب نباشه این کاراکترها اصلا معنی و مفهومی ندارد
کد خبر: ۴۲۷۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۶/۱۳

من يه خبرنگارم و يه خبرنگار دنبال خ بره ا و مصاحبه هاي جنجالي و پر مخاطبه وقتي هم كه يه سوژه توپ گير بياره راحت از خيرش نمي گذره. چند وقتي ميشه كه همه كارا تعطيل شده و بعضي از نماينده هاي مجلس هم به جاي رسيدگي به ساير مشكلات مردم و كشور سرگرم بازي گل يا پوچ با قيمت و كيفيت پرايد هستند. از اونجايي كه اولين ماشين خودم كه باهاش بهترين خاطرات تفريح و سفر و زندگيم رو داشتم پرايد بود بدجوري غيرتي شدم و تصميم گرفتم برم سراغ پرايد و باهاش مصاحبه اي انجام بدم.مصاحبه با پرايد!به گزارش آوای دنا به نقل از انتخاب ، داخل تاكسي داشتم به سوالهايي كه ميخوام ازش بپرسم فكر مي كردم كه يهو ياد مادربزرگم افتادم كه هميشه مي گفت ادم سگ خونه باشه اما بچه كوچيك خونه نباشه ! اون روزا دنبال معنيش نبودم. اما وقتي بزرگ شدم تازه فهميدم داستان چي بوده. بچه كوچيك خونه كه باشي خواهر و برادراي بزرگ تر همه كاراشون رو ميندازن گردنت... خرابكاري ها و اشتباهاتشون رو هم كه مجبوري به ناحق به گردن بگيري و كتك خورت ملس باشه زير دستشون ...تازه خيلي شانس بياري بچه هاي ديگه فاميل و در و همسايه رو با تو مقايسه نكرده و اعتماد به نفست رو ترور نكنند. بگذريم وقتي به محل قرار رسيدم جناب پرايد حاضر به مصاحبه با من نبود و مي گفت شما هم وارد كننده ايد و مي خوايد سر منو زير آب كنيد اما وقتي بهش گفتم منم پرايد سوار بودم با ترس و لرز حاضر شد باهاش مصاحبه كنم. س: ميشه خودتونو يه مدل خاص معرفي كنيد؟ج: من همون خودرويي هستم كه وقتي اولين بار وارد كشور شما شدم همه عاشق من شده بودند. هركس كه منو مي خريد از شتاب و سرعت و ظاهر من به وجد مي اومد. فرقي نميكرد مالك من كي باشه. وزير و وكيل و نماينده مجلس به داشتن من افتخار ميكردند. من هموني هستم كه توليد تيراژ بالاي من باعث اشتغال زايي بالايي در كشور شما شد. و به مرور هر خانواده يك پرايد تو خونه اش داشت و داره. س: الان هم خيلي ها علاقه مند داشتن شما هستند جناب پرايد اما علت حرف و حديث هاي زيادي پشت سرتون مطرح شده چيه؟ج: كدوم حرف و حديث ها ؟ س: به نظرتون قيمت فعلي شما مناسبه؟ در طول سالهاي اخير رشد قيمت زيادي نداشته ايد؟ج: به نظر من شما هم مثل وارد كننده ها و بعضي از نمايندگان مجلس خودتون وارد يه بحث فرسايشي شديد كه سر آخرش جز ضرر چيزي عايد طرفين نمي كنه س: ميشه به سوال من پاسخ بديد جناب پرايد؟ج: چطور اون روزهايي كه بحث دلالي و واردات مطرح نبود قيمت من مناسب و منطقي بود و كيفيتم هم تعريف كردني اما امروز حضور من در بازار براي خيلي ها خطرناك شده؟ س: جواب شما بودار و گنگ بود، منظور شما از خيلي ها دقيقا چه كساني هستند؟ج: وارد كننده هاي خودرو هاي خارجي ، همون هايي كه سال گذشته ۷۰ هزار خودرو وارد كشور كرده بودند و باعث شدند ۴/۱ ميليارد دلار ارز از كشور خارج بشه و همچنين ۲۰۰ ميليون دلار سود رو عايد دلالان اين صنف كردند! س: خب مگه شما چه خطري براي اونا محسوب مي شديد؟ج: والا چي بگم اونا فقط به فكر منافع خودشون هستند و از اينكه من بين جوونا و خانواده ها محبوبيت دارم وحشت داشته و دلشون نميخواد خودروسازي هاي داخلي رشد و رونقي داشته باشند و همش مدعي بودند كه قيمت من بالاست و بي كيفيت هستم و بايد از ميدان رقابت خارج بشم! س: آيا واقعا قيمت شما بالاست و كيفيت هم پايين؟ج: به نظر شما الان واقعا مشكل مملكت شما قيمت و كيفيت خودروهاي ساخت داخليه ؟ يعني اگر الان قيمت من همون قيمتي بشه كه بعضي از وارد كننده ها و نمايندهاي مجلس شما دوست دارند ديگه همه چي حل ميشه؟ قيمت من مثل قيمت مسكن و نرخ تورم و چيزاي ديگه منطقي بالا رفته. مگه چي تو كشور شما قيمتش بالا نرفته كه قيمت من بالا رفته ، چرا هيچكس به اونا اشاره اي نمي كنه؟ س: مشكل كشور ما قيمت و كيفيت شما نيست اما خب اين داستان كيفيت و ضعيف بودن بدنه شما چيه؟ج: به نظر شما بدنه منو بايد با تير آهن ۱۴ مي ساختند؟ ميگن عروس نميتونه برقصه ميگه زمين كجه... اقاي خبرنگار محترم اگر همه فرهنگ درست رانندگي كردن و بلد باشن به نظر شما من مريض هستم خودم رو با ۱۶۰ تا سرعت به شتر يا اتوبوس بكوبم و داغون بشم؟ اگر كيفيت راه ها و خيابانهاي شهر هاي شما خوب باشه من بيكارم هر روز بخوام برم تعميرگاه و آمار تصادفات جاده اي بالا بره ؟ در ضمن كيفيت بدنه و قطعات من درست مثل روزاي قبل از ترويج اشرافي گري و ورود خودروهاي لوكس به كشور شماست. ضمن اينكه حدود ۵ ميليون از ماها در كشور در حال تردد هستيم و بيشترين حجم تردد در خيابانها مربوط به ماست. اين مسئله رو نبايد با تعداد و حجم تردد ساير خودروها يكي دونست. س: الان شما به بنده و بعضي سياستگذاري ها متلك انداختيد ديگه؟ج: چرا شما آدم ها عادت داريد انتقادها رو يه جوري خاص تعبير كنيد؟ شما به حقيقت تلخ اين روزها ميگيد متلك؟ واقعا كه ! س: حالا شما نظرتون در مورد بحث قيمت گذاري كه از جانب بعضي از نمايندگان مجلس ما مطرح شده چيه؟ج: ديواري كوتاه تر از ديوار من پيدا نكردند. يتيم و صغير گير آوردن ، بابا كمي هم به افزايش قيمت مواد اوليه من بپردازيد، چرا هيچكس به اونا اشاره اي نميكنه؟ چرا نميگن ورق ۴ برابر شده ، مس ۷ برابر و.... س: يعني به قيمت شما بي جهت گير دادن؟ج: دقيقا. اگر اين نماينده هاي شما تا امروز فكر معيشت و بالا بردن قدرت خريد مردم بودند و نظارت بيشتري بر روي رشد شديد نرخ تورم و ساير موارد از جمله قيمت مسكن مي كردند امروز ته جيب مردم پول بيشتري مي موند و به جاي يك پرايد دو پرايد مي خريدند. و اگر درست فرهنگ سازي ميكردند مردم كمتر به دنبال زندگي تجملاتي و كالاها و خودروهاي لوكس مي رفتند و ارز كمتري به مراتب از كشور خارج مي شد و خودروسازي داخلي شما هم شاهد رشد و رونق و پيشرفت چشمگيري بود. و به من هم كمتر توهين ميشد. س: در آخر پيامي يا صحبتي داريد ؟ج: راننده محترم لطفا درست رانندگي كن و به مقررات احترام بگذار. و بدون كه ده ها هزار نفر آدم براي ساخت من زحمت كشيدن و نداشتن مهارت درست رانندگي از جانب شما وبروز تصادفات شديد و له شدن و داغون شدن هر پرايد يعني به فنا رفتن زحمت مردان و زناني است كه شبانه روز در تلاش بوده اند.
کد خبر: ۴۰۷۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۵/۱۹

قابل توجه جوانان خسته جویای کار ، اگه از همه جا نا امید شدید یه توک پا برین دفتر حاج آقا که درش همیشه به روی همه علاقمندان خدمت به نظام همیشه بازه . آوای دنا /علی آقای لاریجانی بعد از آنکه هفتمین بار رئیس مجلس شد، در مجلسی دیگر از رابطه سن و سیاست و نسیان گفت.   لاریجانی گفت: سن که بالا میره اینگونه نسیان ها طبیعیه مخصوصا که کارهای اجرایی تتمه هوش و حواسو از آدم می گیره ما دوتا مشکلو با هم داریم. دکتر شما که جای خود دارید، با سی چهل سال بیشتر از شما با اصرار پای کار اجرایی وسیاسی اند فقط یه کم احساس پختگی می کنند. یه سئوال هم از وزیر پرانرژی کابینه شما تو سی و پنج شرکت عضو هیات مدیره اید؟ یه حرفی میزنیا ، آخه میشه آقای وزیر با این سن و سال سی و پنج جا عضو هیات مدیره باشه ؟ وزیرصنعت حالا میگه که اگه نتونید ثابت کنید دادگاهیتون می کنم. مهندس حالا سی و پنج تا نه ، بیست و پنج تا ، نه بیست تا . اصلا یه کلوم خودتون رقم بدید که دیگه کار به دادگاهو از اینجور حرفا نکشه رئیس شورای رقابت هم گفته: با توجه به شرایط قیمت خودرو کاهشی نخواهد بود. این خنده های ریز ریز یعنی احتمالا قراره خودرو هم بره تو سیستم شیب ملایم قیمت .جالبه که این بار دولت استثنائا مخالفه  و سخنگوی دولت تاکید کرده: ما با افزایش قیمت خودرو مخالفیم . قیمت خودرو شده ماجرای خان می بخشه کدخدا نمی بخشه. دولت میگه گرون نشه شورای رقابت برای گرون کردن شورا گرفته  . در ادامه صرفا جهت اطلاع سراغ کیک تولد شصت و دو سالگی وزیر ارتباطات که با لوگوی اینترنت تزیین شده رفته. از بس که واعظی حتی تاحد داستان سرایی پای جماعت مجازی وایستاد. حالا فکرشو کن بخوان برای هر وزیری متناسب با نوع مسئولیتش کیک بپزند . مثلا  وزیر بهداشت کیکش چه شکلی میشه یا وزیر اطلاعات ! فقط به نظرتون کیک ظریف شکل چی یا کی باشه بهتره؟ راه بلد مرتضی آوینی در همایشی آمد تا همه را به یاد حالای خرمشهر بیاندازد. خرمشهر امروز باز جهان آرایی می خواهد برای سازندگی. روحانی این هفته گفت که دعواهای جناحی یه کمش خوبه مثل فلفل ولی زیادیش نه . جناب روحانی ممنون از توصیه تون اما فضای سیاسی کشور مدتهاست دچار ورم معده شده و اصلا براش فلفل خوب نیست،حتی یک کمیش.لطفا به اونطرفی ها بگید فلفل مصرف نکنند شاید این طرفی ها هم کمتر فلفل بریزند توی خوراک ملت. رئیس سازمان امور دانشجویان میگه تو دوره گذشته یه عده که بخشیشون آقازاده بودن بورسیه شدن در خارجه که شرط معدلم نداشتن . بعیده ها یه کم بیشتر بررسی کنین اصلا اقازاده ها تو کدوم دولت رانت خواری کردن که تو دولت قبلی این کار رو بکنند؟ ببینم مگه اقازاده هاهم باید شرط معدل داشته باشند؟همین جوری هرچی دلتون می خوادپشت سر اونا می گیدها. به آقای هاشمی گفتن چرا به این آقای هتاک به امام تو دانشگاه آزاد سمت دادین جواب داد چند سال بود از این ادم خبر نداشتیم بعد اومد دفترم گفت بیکارم ، یه کاری بدین خدمت بکنم به نظام ، ما هم بی خبر از همه جا بهش یه مسئولیت دادیم تو دانشگاه آزاد. قابل توجه جوانان خسته جویای کار ، اگه از همه جا نا امید شدید یه توک پا برین دفتر حاج آقا که درش همیشه به روی همه علاقمندان خدمت به نظام همیشه بازه . فردای اعدام مه آفرید دادستان کل کشور رفت اتاق بازرگانی برای دلگرمی که این شتر دم خونه سرمایه دارای سالم نمی خوابه اما خب سر صحبت که بازبشه گاهی حرف به جاهای باریکم میکشه دیگه . یک عضو اتاق بازرگانی در این نشست گفت که: قوه قضاییه اگه به کارای خودش درست عمل کنه بیشترین خدمت رو به کشور و امنیت اقتصادی انجام داده ، تو قوه قضاییه هم فساد هست. دادستان هم یه چشمه اومد که نشون داد ظرفیت انتقادپذیریش بالاس.دادستان گفت:‌از اینکه برخی مطالب شفاف گفته شد تشکر می کنم و تقاضا می کنم تو این جلسات همیشه همینطور شفاف و بی رودربایستی باشید که بشه ازش استفاده کرد . برخی مسئولین قوه قضاییه یاد بگیرن از آقای دادستان ، تمام هفته رو سعی کردیم یه عکس از اعدام مه افرید بگیریم، اصلا انگار نه انگار که ما درخواستی داریم وزیرپیشنهادی که مجلس بهش اعتماد نکرد و وزارت ورزش و جوانان رو نداد دستش ، گفته که مکتب نیاوران خاستگاه دولت فعلیه . گویا قراره همایشی هم برای تبیین این مکتب بگیرن اون هم در سراسر کشور. با پول چه کسی هم معلوم نیست.   مکتب ایرانی رو یادتون هست چه بلاهایی با خودش اورد.ما که هنوز شبها کابوسشو می بینیم. حالا فکرکن کابوس مکتب نیاوران هم از امشب به خوابهامون اضافه بشه، خدا رحم کنه. این هفته باراک سرشو انداخت پایینو همینطوری و بی خیال آداب دیپلماتیک رفت بیخ گوش کابل تو بگرام .بعدعرقش خشک نشده به رئیس جمهور افغانستان پیغوم داد که بیا تو بگرام کارت دارم کرزای هم بهش برخورد و نرفت که بابا اینجا افغانستانه ، نه ایالت امریکا. البته از حق نگذریم باراک همینطور دست خالی هم نرفته بود افغانستان . کلی سوغاتی داشت اوباما در جمع نظامیان امریکایی در بگرام گفت: دختران امریکایی برای شما کلوچه میفرستند که خیلی دوست داشتنیه... وعده کلوچه های باراک چه می کند با لب ولوچه برخیها .چه می کند با تئوری سازهایی که سالهاست چشم انتظارند،سالهاست .... شهردار تهران و وزیر بهداشت دست تو دست هم و بی خیال حرف وحدیثهای سیاسی  زدن به مترو.   زنی در مترو خطاب به شهردار گفت: آقا قالیباف من پسرم عاشق شماست خودشو کشت که شما رئیس جمهور شوید قالیباف هم با اشاره به هاشمی وزیر کنار دستش جواب داد: آقای هاشمی نذاشت! لابد منظورش همین آقای هاشمی وزیره دیگه . مترونشینی ایندو ماجراهای دیگه ای هم  داشت، مثل این پسرک دستفروش که بساط معاشش رو پهن کرد مقابل این دو مسئول   وزیر بهداشت از پسرک یک هندزفری خرید و به جای پنج هزار تومنی پونصد تومنی میده ، بعد میفهمه اشتباه کرده میگه از بس خرید نکردم فرق بین پونصد تومنی و پنج هزار تومنی رو نمی دونم میگم خوبه مسئولان گاهی تو فضای زندگی روزمره مردم تنفس کنند ، گاهی . واحد مرکزی خبر
کد خبر: ۳۵۲۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۳/۰۹

«صرفا جهت اطلاع» این هفته از حساب بنزین مهر، شیب ملایم هدفمندی در اعتکاف و آلاف و الوف وام گفته است. آوای دنا -واحد مرکزی خبر، متن بسته خبری «صرفا جهت اطلاع» را منتشر کرده است که مشروح آن را در ادامه بخوانید: این هفته سوژه هایی داریم از حساب بنزین مهر تا 2000 نامزد برای ریاست دانشگاه تهران. البته یک توصیه هم به آقای آملی لاریجانی. راستی با یک وزیر 27 ساله در سرزمین اساطیری هم همراه شدیم. حساب بنزین مهر! اولین آیتم صرفا جهت اطلاع امشب مربوط به برنامه سلام تهران شبکه تهران بود که یه بخشی داره به نام تو کفش اخبار که آقای رفیع طناز درباره اینکه بنزین قیمتش بالا رفته گفت: باید برای بچه ها حساب بنزین مهر باز کنیم یعنی از همون اول والدینشون یک پولی هم برای بنزینشون در آینده ذخیره کنن تا در آینده بتونن بنزین بزنن. بابا تو خیلی باحال همه حرفهاتو می زنی. خوش بحالت آشپزباشی و دیوار کوتاه ما هفته پیش قسمتی رو از برنامه خانواده پخش کردیم که بشقاب غذا از دست مجری برنامه شکست و گفتیم چرا بشقابت شکست و غذا ریخت رو مجری. آشپز اون برنامه هم فوری عکس العمل نشون داده که اگر صرفاً جهت اطلاع روی روغن و آش حساس هست بیان برای شما خورشت کنگر بپزیم یه وجب روغن روش. نه بابا شما همون آش رو بپز، ما هم مطابق معمول کشکمون را می سابیم. فقط جنس این بشقابهات رو یک کم بهتر کن. آرزو به دل که مسئولین ما هم... کشتی کره جنوبی یادتون هست که غرق شد. این کشتی عاقبت نخست وزیر کره رو هم با خودش برد زیر آب. نخست وزیر هم جلوی دوربین اومد و گفت این اتفاق ده روز افتاده و خواب و زندگی رو از من گرفته و برای همین هم استعفا می دم. مجری صرفا هم گفت : اما ما آرزو به دل مانده ایم... آرزو به دل که.... آلاف و الوف وام آقای رئیسی معاون قوه قضائیه گفت : امروز کسی که می خواد یک وام کمی هم بگیره اون رو در یک سلسه چارچوب ها محصور می کنن اما عده ای با زد و بند صاحب آلاف و الوف می شوند. مجری صرفا:این ماجرای آلاف و الوف وعده ای و زد و بند و این جور حرفها هم ماجرای جالبیه ـ چندسال هی می شنویم. دلمون لک زده بشنویم چه مسئولی جلوی اینها رو می گیره. اعتکاف با شیب ملایم هدفمندی درسته که استقبال از مراسم اعتکاف امسال فوق العاده بوده و جا برای ثبت نام نیست اما اینکه از سی تا صد و پنجاه هزار تومان برای ثبت نام از دانشجوها بگیری هم عجیبه ها. انگار اعتکاف هم با شیب ملایم هدفمند شده. پایان تبلیغات کودکانه در ادامه بخشی از تبلیغ در وسط برنامه کودک به نمایش گذاشته شد و بلافاصله سخن عمو عزت که بالاخره این هفته گفت : دیگه وسط برنامه کودک آگهی پخش نمی کنیم. ایشون گفتند دستور لغوشو صادر کردم و گفتم این برنامه ها متوقف بشه. مهندس دست شما درد نکنه. ما از اوضاع مالی سازمان باخبریم اما کاش از اول کار به جایی نمی رسید که روی مخ بچه ها حتی یه مدت کوتاه رژه تبلیغاتی بریم. ماموریت با مجوز یادتونه قبلا تصویری پخش شد که محافظ ایرانی خانم اشتون گذاشت دنبال تصویر بردار صداو سیما... حالا سردار منتظر المهدی گفت که با مامور خاطی برخورد انضباطی شد و تنبیه سازمانی. مجری صرفا : ممنون از اینکه یه عکس العملی نشان دادید به سرعت. البته سردار این را هم گفت که خبرنگاران و تصویربرداران قبل از انجام هر گونه ماموریتی مجوز دریافت کنند. چشم مجوز می گیریم اما لطفاً شما هم حداقل فرصت بدید ما مجوزهامون رو نشون بدیم. وقت شناسی... هفته پیش خبری داشتیم که اصلا نگفتیم که اونور آبی ها بل نگیرند اما حالا می گیم. چرا توهیر و بیر، ماجرای بند 350 حکم جدید دادید به رئیس سازمان ها. آقا جان موضوع ترفیع یا تنزل مقام نیست موضوع وقت شناسیه. نمی شد دو هفته دیگه این کار رو بکنید و بهونه دست کسی ندید. واقعاً نمی شد‌؟ 2000 کاندیدا برای ریاست دانشگاه تهران مجری صرفا گفت : یه جا خوندم دو هزار نفر برای ریاست دانشگاه تهران کاندیدا شدند یا شاید هم کاندیداشون کردند خبرنگار ما همین سووالو از آقای وزیر علوم کرد که ایشون هم گفت : من حقیقتش از این خبر مطلع نیستم و... مجری صرفا : کجایی شورای نگهبان عزیز که یه حال اساسی به این کاندیداها بدی خب دو هزار تا زیاده دیگه.. شش تا بمونند خوبه ؟ ارز مبادله ای برای خودرویی که ارزان نمی شود آقای نوبخت معاون رئیس جمهور گفت برای خودرو ارز مبادله ای می دیم. خب پس هر عقل سلیمی میگه با این اوضاع باید خودرو ارزون بشه دیگه. ارز مبادله ای می گیره. اما پاسخی بس سوزناک. خودرو جون تو نمی خوای ارزون بشی؟ اما آقای نعمت پور گفت: اصلا امکان نداره خودرو ارزون شه. و آب پاکی رو ریخت روی دست خلق الله. یعنی هر اتفاقی تو این مملکت بیفته خودرو گرون میشه. دلار بره بالا گرون میشه. بیاد پایین گرون میشه. بنزین گرون بشه.خودرو گرون می شه. تحریم خودروسازا شل بشه. باز خودروشون گرون می شه. همش می گن نداریم و بهانه می آرن. در ادامه بخش هایی از برنامه کلاه قرمزی پخش شد که یک کاراکتری شخص فقیری می گویدکمکم کنید قیمت دلار بالا رفته ندارم! نمایشگاه کتاب و دو قطبی نمایشگاه کتاب رسید و پچ پچ هایی شنیده می شه که قراره آقای احمدی نژاد کتاب خاطراتی ازش منتشر بشه. آقای هاشمی هم که همیشه با خاطراتش روی میز نمایشگاه ها و کتاب فروشی ها ست. چه شود... همان دو قطبی... همان روزگار... چه شود. ما و سباستین جوان سباستین 27 ساله وزیر خارجه اتریش ایران آمد اما هر چی گشت یک هم سن و سال خودش تو مسئولان ما گیر بیاره پیدا نکرد که نکرد مجری صرفا ـ البته چون قراره فقط نیمه پر لیوان رو ببینیم فکر کنم بره اتریش می گه به به چه کشور تاریخی و پرقدمتی.
کد خبر: ۳۲۶۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۲/۱۲

در پدیده ای نادر، یک بز ماده در شهرستان محلات بشکل دوقلو زایی یک بره و یک بزغاله به دنیا آورد
کد خبر: ۳۰۴۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۱/۱۹

یه نفر از کمی فرزند به امام گلگی کرد ، ایشون فرمودند : از خدا طلب آمرزش کن و تخم مرغ و عسل بخور
کد خبر: ۲۹۷۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۱/۱۰

درخواست مناظره دکتر روحانی و دکتر احمدی نژاد با واکنش های مختلف و البته متفاوتی همراه بود؛ از خوشحالی رئیس صدا و سیما تا بی خبری خواننده لس آنجلسی
کد خبر: ۲۳۳۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۲/۰۹/۱۴

دادرس دادگاه عمومی بخش زرقان این افراد را که به شکار غیرمجاز بره آهو متهم هستند، گنهکار شناخت و آنها را به ۹۱ روز زندان محکوم کرد ولی حبس آنان را به دلیل عدم سابقه کیفری، تعلیق کرد.
کد خبر: ۱۷۶۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۲/۰۳/۳۰

مردم استان كهگيلويه و بويراحمد كه به دليل مسايل عشيره‌اي اغلب نسبت خويشاوندي با يكديگر دارند ، در ايام نوروز به ميهماني يكديگر مي‌روند و تحول طبيعت و آغاز سال نو را به يكديگر تبريك مي‌گويند.
کد خبر: ۱۴۶۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۱/۱۲/۲۲

بعضی از نگهبان‌ها با دیدن سیل عظیم اسرایی که برای امام گریه می‌کردند، مات و مبهوت بودند. شاهد گریه دو نگهبان سامی و علی جارالله بودم. دکتر مؤید برای امام نارحت بود ولی پنهان می‌کرد. به گزارش اوای دنا،سیدناصر حسینی‌پور نویسنده کتاب «پایی که جا ماند» در کتاب خود لحظاتی را روایت می‌کند که اسرای ایرانی خبر رحلت امام را شنیدند. این بخش کتاب در صفحات 489 الی 493 روایت شده است.* هجوم اسرای ایرانی به تلویزیون برای دیدن امام*شنبه 13 خرداد 1368 - تکریت - اردوگاه 16مدتی بود برایمان تلویزیون آورده بودند. شب قبلی وقتی تلویزیون عراق، سیمای رنجور و بیمار امام را نشان داد، دل‌ها فرو ریخت. وقتی اخبار شبانگاهی تلویزیون عراق تصویر بستری شدن امام در بیمارستان قلب تهران را نشان داد، اسرا با سرعت به تلویزیون هجوم بردند و سراپا گوش شدند. عراقی‌ها بهت‌زده بودند. نگهبان‌ها تا آن روز نتوانسته بودند با تهدید و اجبار اسرای ایرانی را پای برنامه‌های رقص، ترانه و شورهای تلویزیونی‌شان بنشانند. در اسارت همان طور که به خانواده‌مان فکر می‌کردیم، به همان میزان به امام می‌اندیشیدیم. بیشتر دل‌خوشی‌ها این بود که بعد از آزادی ما را به دیدار امام می برند. فکر دیدن امام بعد از آزادی دردها و رنج‌های اسارت را آسان می‌کرد. عشق به امام به نوعی با زندگی اسارتی گره خورده بود.قلبی نبود که با یاد امام نتپد. دلی نبود که به یاد امام نباشد. به اتفاق دیگر مجروحین جلوی تلویزیون جمع شدیم. چشم‌های گریان و نگران اسرا متوجه خبرنگار و اخبار شبانگاهی بود. برای لحظه‌ای سکوت بر فضای داخل سوله حاکم شد. هیچ‌کس آرام و قرار نداشت. دلم برای دیدن عکس امام تنگ شده بود. بعد از شنیدن خبر بستری شدن امام بی‌صبرانه منتظر شنیدن خبر بهبودی‌اش بودیم. پخش تصویر سیمای امام که از تلویزیون عراق به پایان رسید، بچه‌ها از جلوی تلویزیون متفرق شدند. هر کسی مثل ماتم‌زده‌ای به گوشه‌ و کناری رفت و برای سلامتی امام دست به دعا برد. حاج سعدالله با حالت خاصی گفت: خدایا خودت می‌دونی ماییم و این امام، امم رو از ما نگیر!شب سختی بود. خیلی دیر گذشت. آن شب تا صبح بیشتر بچه‌ها در اضطراب و نگرانی به سر بردند، حتی آن‌هایی که خیلی وقت‌ها بی‌تفاوت بودند. شب را به این امید که فردا خبری از سلامتی امام بدست‌مان برسد، سپری کردیم.* اگر امام خواسته باشد دعای اسرا تاثیر ندارد *یکشنبه 14 خرداد 1368 - تکریت- اردوگاه 16قبل از ظهر تعدادی از بچه‌ها در محوطه خاکی اردوگاه رو به قبله روی زمین نشسته و برای سلامتی امام دعا می‌کردند. حاج حسین شکری می‌گفت: مطمئنم اگه خدا بخواهد دعای کسی رو اجابت کنه، اون دعای اسرای دل شکسته است. اما اگه امام از خدا خواسته باشه که بره پیش شهدا و جد اطهرش، دعای ما تأثیری نداره!بعدازظهر سوت‌ آمار به صدا درآمد و بچه‌ها مضطرب و نگران روانه سوله‌ها شدند و در صف آمار به ردیف نشستند. نگاه‌ها متوجه عراقی‌ها و اعلاء مترجم عرب زبان ایرانی بود. اعلاء هر روز قبل از این که فرمانده‌ اردوگاه برای آما وارد سوله شود، اخبار روزنامه‌ای عراق را به فارسی برایمان ترجمه می‌کرد. این شیوه ترجمه روزنامه‌های عراق توسط یکی از اسرای عرب‌زبان در صف آمار در سوله‌ها مرسوم بود. منتظر شنیدن خبر بهبودی امام بودیم. از بعدازظهر تعداد زیادی نگهبان اطراف سوله را گرفته بودند. از افزایش نگهبان‌های دور اردوگاه، این گونه استنابط می‌شد که به عراقی‌ها آماده‌باش داده‌اند. وارد سوله که شدیم عراقی‌ها در را بستند و از سوله خارج شدند.اعلاء مثل همیشه نبود. قبلاً آرامش و بدون معطلی اخبار روزنامه‌های عراق را ترجمه می‌کرد. اعلاء که سعی داشت جلوی گریه‌اش را بگیرد، خبر دلخراشی را اعلام کرد. وقتی با گلوی بغض گرفته‌اش گفت:- امام خمینی (ره) به ملکوت اعلی پیوست! خشکم زد! فکر می‌کردم خواب می‌بینم. هیچ‌وقت به جماران بدون امام فکر نکرده بودم. بعد از چند ثانیه سکوت بر فضای سوله حاکم بود، به یکباره ناله اسرا بلند شد. تمام سوله گریه و ناله شد. خیلی‌ها بر سر و صورت خود می‌زدند، هر یک از اسرا انگار یکی از فامیل‌های درجه یک خود را از دست داده بود. صدای ضجه و گریه در فضای سوله پیچیده بود. بعضی‌ها همان لحظه اول بیهوش شدند. هر کس به گونه‌ای ناله می‌کرد، از عمو ابراهیم پیرترین تا امیر نُه ساله کوچک‌ترین اسیر اردوگاه، باور نمی‌کردیم وجود نازنین امام را از دست داده باشیم.نگهبان‌ها تصور نمی‌کردند اسرای ایرانی این‌قدر به امام دلبسته باشند. ستوان فاضل، معاون دوم اردوگاه وارد سوله شد. به دستور او حق نداشتیم بیش از دو ساعت برای امام عزاداری کنیم؛ آن شب وقتی عراقی‌ها گفتند برای گرفتن سهمیه شام جلوی در سوله به صف شوید، هیچ‌کس نرفت. تنها شبی بود که هیچ‌کس لب به غذا نزد. آخر این رحلت، فرزندان امام را درغربت یتیم کرده بود.آخرای شب از گوشه و کنار صدای گریه و ناله بلند بود. هوای داخل سوله گرم بود، بچه‌ها سرشان را زیر پتو کرده و گریه می‌کردند. این گریه‌ها و ناله‌ها تا نیمه‌های شب در گوشه و کنار سوله به گوش می رسید.* بعد از امام خاک بر این دنیا * دوشنبه 15 خرداد 1368 - تکریت- اردوگاه 16دید و بازدیدهای شبانه به غم و عزا تبدیل شده بود. کارهای روزانه به سختی انجام می‌شد. هیچ‌کس دل و دماغ درس دادن و درس خواندن نداشت. بچه‌ها در گوشه و کنار حیاط اردوگاه می‌نشستند، زانوی غم بغل می‌گرفتند و به نقطه‌ای خیره می‌شدند. خیلی‌ها دیگر مثل قبل حتی حوصله قدم زدن در محوطه خاکی اردوگاه را نداشتند. در صف آمار بیشتر بچه‌ها در خود فرو می‌رفتند و با بغل دستی‌شان صحبت نمی‌کردند. رامین حضرت‌زاد گفت: سید! آقا امام حسین با شنیدن خبر شهادت علی اکبر گفت: علی‌الدنیا بعدک العفا، بعد از تو خاک بر این دنیا، ما هم باید بگیم بعد از امام خاک بر این دنیا! بعضی از نگهبان‌ها با دیدن سیل عظیم اسرایی که برای امام گریه می‌کردند، مات و مبهوت بودند. شاهد گریه دو نگهبان سامی و علی جارالله بودم. دکتر مؤید برای امام نارحت بود ولی پنهان می‌کرد. بعضی از نگهبان‌های بعثی خوشحال بودند. یزدان‌بخش مرادی به عطیه گفته بود: بالاخره یه روزی تاریخ به ملت عراق خواهد گفت خمینی که بود و دیگران که بودند. خمینی چه کرد و دیگران چه کردند! اسرا نگران و ناراحت که بعد از امام چه می‌شود.دوست داشتیم بدانیم بعد از امام چه کسی سکان رهبری ملت ایران را در دست می‌گیرد. آن روزها نگهبان‌های بعثی زیاد زخم زبان می‌زدند. آن‌ها بعد از رحلت امام همه چیز را تمام شده می‌دانستند. حامد می‌گفت: چه می‌شد رهبر شما زمان جنگ مرد، تا ما ایران رو فتح می‌کردیم!بعثی‌ها از جمله ستوان فاضل می‌گفتند: با مرگ رهبرتون، حکومت ایران از هم می پاشد. اصغر اسکندری در جوابشان گفت: آیا پس از رحلت پیامبر اکرم (ص) اسلام شکست خورد؟ انقلاب ایران قائم به شخص نیست، همان‌طوری که اسلام قائم به شخص نبوده و نیست.ولید می‌گفت: با رحلت رهبرتون ظرف چند روز آینده مسعود رجوی به ایران خواهد رفت و رهبر ایران خواهد شد. اما علی جارالله و سامی می‌گفتند: ایران کشوری نیست که با رحلت رهبرش مشکلی پیدا کند. علی که در جمع اسرا علاقه‌اش به امام را کتمان نمی کرد، دلداری‌مان داد و گفت: ما هم از رحلت آقای خمینی نارحتیم، خمینی مرد بزرگی بود!امروز بچه‌ها برای این که سیاه‌پوش شده باشند، به جای لباس‌های زرد رنگ اسارت لباس‌های سورمه‌ای‌شان را پوشیده بودند. بعد از تحویل لباس‌های زرد رنگ مصوب اسارت، سرنگهبان اجازه نمی‌داد اسرا از لباس‌های سورمه‌ای یعنی همان بیلرسوت‌هایی که شلوار و پیراهن‌شان به هم دوخته بود، استفاده کنند.خبری از تصمیم مجلس خبرگان نداشتیم. نظرات مختلفی مطرح می‌شد. هر کس نام یکی از علما و بزرگان انقلاب را بر زبان می‌آورد. حاج سعدالله گل محمدی، حسن بهشتی‌پور، یزدان‌بخش مرادی، مهندس غلامرضا کریمی و تعدادی از اسرا می‌گفتند آقای خامنه‌ای شایسته رهبری است، اما من در عالم نوجوانی‌ام تصور نمی‌کردم با وجود آن همه مراجع بزرگ و شخصیت‌های مسن، جوانی مثل آیت‌الله خامنه‌ای با محاسن سیاه برای رهبری انتخاب شود؛ همیشه تصورم از رهبر کشورم این بود که باید شخصیتی با محاسن سفید و سن بالای هفتاد سال رهبر باشد؛ نمی‌دانم چرا آن روزها مطرح شدن نام آیت‌الله خامنه‌ای آن همه به ما آرامش و قوت قلب می‌داد.منبع: فارس
کد خبر: ۷۷۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۱/۰۳/۱۳

اوای دنا :خاطره ای از زبان همسر شهید مهدی باکری«بهش گفتم: توي راه كه برمي گردي، يه خورده كاهو و سبزي بخر. گفت: من سرم خيلي شلوغه مي ترسم يادم بره ، رو يك تيكه كاغذ هرچه مي خواي بنويس، بهم بده. همان موقع داشت جيبش را خالي مي كرد، يك دفترچه يادداشت و يك خودكار درآورد گذاشت زمين برداشتمشان تا چيزهايي كه مي خواستم تويش بنويسم، يك دفعه بهم گفت: ننويسي ها! جا خوردم. گفت: اون خودكاري كه دستته مال بيت الماله! گفتم: من كه نمي خوام كتاب باهاش بنويسم. دو يا سه تا كلمه كه بيشتر نيست. گفت: نه! كم و زياد فرق نمي كنه، بيت الماله!» ..................................................
کد خبر: ۴۱۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۰/۱۱/۱۳

اوای دنا-عمار بیدار:اقای نماینده ،قرارمان اين نبود. قرار بود مزه عدالت به مردم چشانده شود، مسولینی از جنس مردم انتخاب شوند ، بچه های حزب الهی ،حامیان ولایت و رهبری،یادگاران دفاع مقدس از حاشیه به بطن بیایند. بساط معامله و منافع شخصی و ويژه خواري برچيده شود. [مي‌گفت پشت ميدان مين زمينگير شده بوديم. چند پاكباخته راه افتادند به سمت ميدان تا معبر باز كنند. هنوز چند قدمي نرفته، يكيشان برگشت. فكر كرديم ترسيده، ولي نه، ترسي در كار نبود. مي خواست پوتينش را كه تازه از تداركات گرفته بود به همرزمش بدهد. گفت: بيت الماله حيفه كه در انفجار مين از بين بره . داد و رفت، پا بره نه.] جناب آقای نماینده قرارمان اين نبود. قرار بود مزة عدالت به مردم چشانده شود،قرار بود در حاکمیت شما ، بچه های حزب الهی ،حامیان ولایت و رهبری،یادگاران دفاع مقدس از حاشیه به بطن بیایند. بساط معامله و منافع شخصی و ويژه خواري برچيده شود، پيوند نامبارك قدرت وثروت بگسلد و بيت‌المال از حيف و ميل به دور بماند. منابع برابر نیازها ،و منافع در جهت عموم خرج گردند. اقای نماینده چرا فراموش کردی بسیاری از هواداران شما فقط بخاطر اینکه شما منتسب به خانواده معظم شهید و از یادگاران هشت سال دفاع مقدس بودی به تو رای  دادند،بخاطراینکه بر حریف بخاطر عدم رعایت شایسته سالاری می تاختی  رای دادند، سوال من اینست که در عزل و نصبهای بی شمارتان، کدام مسول را بخاطرمنتسب بودن  به خانواده شهید، انتصاب نمودی؟کدام یادگار هشت سال دفاع مقدس را به صرف سوابق جبهه و جنگ در مسولیتهای اداری گماشتی؟ آقای نماینده در شهرستان ما سه طیف سیاسی فعالیت می نمودند که از قضا! طیف معروف به حزب الله از شما حمایت می کردند پس چرا از تشکیلاتی که سالهای سال شما را همراهی کردند تبری جستی ؟ایا این مصداق نمک خوردن و نمکدان شکستن نبود؟؟ چرا بسیاری از مسولین خود را بعد از معاملات سیاسی و فارغ ازنوع فکر و گرایش آنها انتخاب نمودی؟ چرا بچه های حزب الهی را یکی پس از دیگری از صحنه خارج ودربسیاری ازموارد مخالفین فکری و افراد دارای زاویه با افکار حزب الهی ها را جایگزین آنها نمودید؟ شنیده ایم یکی از مسولین شما دریکی از بخش های کهگیلویه در جمع دوستان قدیمی خود با افتخار اعلام نموده خوشبختانه توانستم همه نیروهای فکری طیف حزب الله را از آقای نماینده جدا کنم !این سخن چه معنایی دارد؟با کدام هزینه این کار صورت گرفت و با چه اندیشه ای عملی شد؟وبا کدام ضمانت اجرایی و پشتیبانی محقق شد؟ مگر جرم این بچه ها چه بوده جز اینکه سالهای سال از شما و تشکیلات حزب الله و ارزشها دفاع نمودند؟ اقای نماینده ایا می دانید سوء تدبير، ضعف مديريت و سوء استفاده ها كار را به جايي رسانده كه اكنون از همكلامي با مردم، سختمان ميشود؛ مردمي كه به ما مدعيان اصولگرايي و حزب الهی اميد بسته بودند توقع داشتند كه دردوران نمایندگی شما ،ركورد فامیل گرایی و  سوءاستفادهای اداری به حداقل برسد.توقع داشتند بهترینها بر مردم خدمت کنند.توقع داشتندباب معامله و سفارش و توصیه در امورات روزمره، به حداقل برسد. چراكه از چراي نهفته در نگاه پرسشگرشان احساس شرمندگي مي‌كنيم و پاسخ درخوري نداريم كه تقديمشان كنيم. برادران من! چرا متدینین و چهرهای خوشنام حزب الله که تا کنون در همه عرصه ها امتحان خود را بدرستی پس داده اند باید پاسخگوی عملکرد نادرست بعضی از مدیران شما باشند ؟چرا نیروهای حزب الهی باید تاوان بداخلاقی های سیاسی و اجتماعی بعضی ها را پس بدهند ؟بارهای بار این جمله را شنیدیم که ای داد و بیداد از دست حزب الهی ها(یا به تعبیر خودمان حزبی ها) در حالی که نگرانی اون دسته از معترضین به افرادی بود که بواسطه معاملات سیاسی فقط بر کرسی بچه های حزب الهی نشسته بودند و نه در جایکاه فکری و عملی آنها! آقای نماینده ،مردم از تشکیلات حزب الله برادری ، و حسن خلق و حسن شهرت را انتظار داشتند ! آقای نماینده آیا فراموش کردی که بعد از انتخابات سوم تیر 1384 فرمودی خط سومیها جای خط اولیها را گرفتند پس چرا در دوران نمایندگی شما در بسیاری از مناطق و از جمله در لنده و چرام و .....خط اولیها را از صحنه اخراج و حتی قائل به صحبت کردن با آنها هم نیستی ودر جایی که عده ای از دوستان شما درخواست نمودند تا با آنها مجددا ارتباط برقرار نمایی گفتی نه ، نمایندگی مجلس شانی دارد؟ دوست عزیز، من شنیده ام که در روز رحلت نبی مکرم اسلام جمعی .... بدلیل رد صلاحیت آقای موحد جنگ شادی برپا نمودند لطفا بفرمایید در این خصوص و بعنوان یک طلبه نظرتان چیست و چرا محکوم نفرمودید؟ ایا اگر رقیب ما دست به این اقدام می زد همین طور سکوت می کردیم و به راحتی از کنار قضیه می گذشتیم؟ آقای نماینده ، لطفا به این سوالات ما جواب دهید و نفرمایید نماینده مجلس شانی دارد و نمی تواند پاسخگو باشد(ما هم معتقد به شان نمایندهایی چون مدرس و چمران و.........هستیم) زیرا  پاسخگويي در حکومت علي(ع) از جايگاه و اهميت بالايي برخوردار بود. اولين نوع اين پاسخگويي، پاسخگويي حاکمان به مردم بود. او استانداران خود را موظف مي‌کرد که به مردم پاسخگو باشند و حتي گمانهاي منفي آنان را از طريق پاسخگويي شفاف از بين ببرند. خود نيز، به طور مستقيم به همه پاسخگو بود و در اين راه درشتيهاي آنان را نيز تحمل مي‌کرد. امیدوارم از ما به دل نگیری اما اگر نقدها و سوالات ما درست بوددر جهت اصلاح آنها اقدام فرماییدو...
کد خبر: ۴۰۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۰/۱۱/۰۷

اوای دنا :سلام آقاجون! من چارسالمه. من شما رو خیلی دوست دارم. خیلی خوشحالم که امشب اومدی خونمون. فقط نمی دونم چرا بابا مصطفام هنوز نیومده. مامانم میگه بابات رفته یه مسافرت و شاید به این زودی ها نیاد. اما نمی دونم چرا وقتی این حرفو به من می زنه روشو از من برمی گردونه و شونه هاش تکون می خوره و بعد که من می رم تا از جلو صورتشو ببینم، چشماش خیلی قرمز شده و صورتش هم خیسه! این روزا مامانم خیلی صورتشو می شوره.نمی دونم چرا نگاش یا به منه یا به قاب های رو تاقچه و یا به در خونمون که بابا زنگ بزنه. امشب که شما اومدی خونمون من می خوام یه رازو به شما بگم. من و بابام چند روز قبل یه قول مردونه به هم دادیم. اون شبی که بابام می خواست بره مسافرت یواشکی در گوشم گفت من و تو مثل دو تا مرد باید با هم صحبت کنیم و قول هایی به هم بدیم و هیچ کسی هم از اون با خبر نشه. من هم به اون قول مردونه دادم و حتی به مامانم هم نگفتم. بابا مصطفام با دو تا دستاش شونه هامو چسبید و صورتشو آورد دم گوشمو گفت: پسرم تو دیگه بزرگ شدی و مرد این خونه ای. باید به من قول بدی مثل یه مرد به مامانت کمک کنی. مامانتو اذیت نکنی. به حرفاش گوش بدی. بهش کمک کنی و نذاری یه وقتی از دست تو ناراحت بشه. منم گفتم بابا یه شرط داره و اون اینه که وقتی از مسافرت برگشتی اون ماشین پلیس چراغ دارو برام بخری. تو این چند روزی که بابا مصطفام نیست دلم خیلی براش تنگ شده مخصوصا برا اون خنده هاش. اما عیبی نداره... من هم هر وقت دلم براش تنگ می شه مثل بابام میام لب تاقچه و به عکس شما نگاه می کنم. آخه بابا مصطفام هر وقت خیلی خسته بود و ناراحت، می اومد کنار تاقچه و با شما صحبت می کرد. نزدیک شما که میومد لبهاش تکون می خورد. بعضی وقت ها هم که خیلی خسته بود شونه هاشم تکون می خورد. فکر کنم مامانم هم این روزها خیلی خسته است که مثل بابام شونه هاش تکون می خوره و چشماش قرمز می شه! بابام با شما آهسته صحبت می کرد. من که چیزی از حرف های شما دو نفر سر در نمی آرم اما اینو می دونم بابا مصطفام هر وقت با شما صحبت می کرد تا خیلی روزای بعد خوشحال بود. اگه ده شب هم کار می کرد عین خیالش نبود. فکرشو کن اگه بابام مسافرت نبود و امشب خونه بود و شما رو می دید دیگه چی می شد. از خوشحالی بال درمیاورد و دیگه هر چی من بهش می گفتم ، می گفت چشب پسرم ،چشب عزیزم. هر چی می خواستم برام می خرید. من یه ماشین پلیس می خام که دشمنا رو تعقیب کنم. اما بابام میگه بزار بزرگتر بشی اونوقت برات می خرم. اما... وقتی بابام بیاد و بفهمه شما خونمون اومدید و اون نبوده ،خیلی ناراحت می شه . شاید هم اونقدر ناراحت بشه که تا چند روز دیگه به حرفام گوش نده... اما نه! بابا مصطفام خیلی مهربونه... وقتی بیاد و بوی عطر شما رو ببینه که توی خونه و محلمون پیچیده، مطمئنم به همه حرفام گوش می ده. بابام میگه شما بوی بهشت میدی. بابام همیشه از بهشت میگه...یه وقت نکنه این دفعه که مسافرت رفته، رفته باشه بهشت ....! منبع:مشرق
کد خبر: ۳۸۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۰/۱۰/۳۰