سلام دکتر. من هیچ شغلی ندارم و امشب من و خانوادهام با شکم گرسنه به رختخواب همراه با گریه فرزندان رفتیم
کد خبر: ۴۰۰۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۵/۰۶
آوای دنا-ایسنا نوشت:تعدادی از کاربران فیسبوک تصویر یکی از اعضای وابسته به گروه داعش یک دختر بچه در حال گریه را که کنار او ایستاده است روی فیسبوک با عنوان "اعضای داعش با کودکان عراق و سوریه ازدواج میکنند" منتشر کردند.
به گزارش پایگاه خبری المسله، این تصویر مربوط به ازدواج یک داعشی با دختر بچه سوری در اردوگاه دعویه در شهر "رقه" سوریه است.
یکی از کاربران و فعالان اینترنتی در خصوص عکس منتشر شده این داعشی که در کنار یک دختربچه گریان ایستاده، نوشت: همه ما باید برای جلوگیری از این اتفاقات دست به کاری بزنیم و اولین خواسته ما برقراری عدالت در جهان است. این مساله بزرگترین فاجعه تمدن بشری است. غربیهایی که به ظاهر مدافع حقوق بشر در سوریهاند هم اکنون کجا هستند.
سارکوزی که لیبی را به خاطر برقراری آزادی نابود کرد کجاست؟ قطر و ترکیه کجایند؟
این کاربر نوشت: هر کس که عاملان این جنایات را میشناسد باید پاسخ آنها را بدهد و مانع آنها شود.
این فعال در ادامه گفت: زمانی که این تصویر را در اینترنت مشاهده کردم به شدت تحت تاثیر قرار گرفتم چرا که این اتفاق، بزرگترین جنایتی است که تاکنون رخ داده است.
کد خبر: ۳۹۹۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۵/۰۵
وزارت ارشاد در ادامه عملکرد شگفت آور خود به کتابی مجوز داده است که صریحا به «مادر امام زمان(عج)» اهانت کرده است.به گزارش جهان، نام این کتاب «دوازدهم» است که داستان آن از زبان یک نویسنده که مدرس فیلم نامه نویسی است، روایت می شود. دوست تهیه کننده نویسنده به او پیشنهاد نگارش فیلم نامه ای با موضوع حضرت ولی عصر(عج) را می دهد و اغلب فصل های این کتاب، درخصوص مسایل و ماجراهای مربوط به مراودات نویسنده، دوست تهیه کننده و شاگردان کلاس نویسندگی او و یا تمرین برای نگارش فیلم نامه می گذارد.
بخش های دیگری از کتاب هم که به عنوان مثال کار تحقیقی شاگردان نویسنده است، زمان شهادت حضرت امام حسن عسگری(ع) و ماجراهای جعفر کذاب و رفتار خلیفه وقت را روایت می کند و در لابه لای کتاب چند مورد از تشرفات تاریخی به حضور حضرت ولی عصر و هم چنین یکی دو مورد تشرف اعضای کلاس نویسندگی ذکر می شود.
اما آنچه در این کتاب اعجاب آور است، اهانت های آن به بانو ملیکا خاتون مادر بزرگوار حضرت صاحب الزمان(ع) و شگفت تر از آن، مجوز وزارت ارشاد به این کتاب است. منتقدان رویکرد جدید وزارت ارشاد گرچه انتقادات اساسی به عملکرد وزیر و مدیرانش دارند اما شاید هرگز گمان نمی کردند این رویه به جایی ختم شود که توهین به مادر امام عصر از ارشاد مجوز بگیرد.
و تازه این همه در حالی است که این "گل" هنوز به سبزه آراسته نشده و طبق خواسته وزیر ارشاد هنوز ممیزی به ناشران واگذار نشده است!
جهان نیوز با عذرخواهی از مخاطبان محترم، برخی از توصیفات ناشایست این اثر را به نقل از سایت سراج 24 برای روشنگری منتشر می کند:
۱- ص۱۱۱/ ملیکا با اطمینان خاطری که جعفر را به آتش کشید گفت چنان که در نماز برجنازه پدرش چنین گفت! جعفر [همان جعفرکذاب]: توکیستی دهانت را ببند، کنیزک بی مقدار!
۲- ص۱۹۷/ خواست در پی ملیکا برود تو که فاطمه دوید و در آستانه درایستاد. جعفر فاطمه را پرت کرد، محکم، طوری که فاطمه خورد به طاهره و هر دو به زمین افتادند. صدای جیغ و گریه دوباره اوج گرفت. جعفر پیش از ورود به اتاق به سربازی اشاره کرد. سربازجلو دوید تا راه را برای ورود احتمالی هرکسی به اتاق ببندد. جعفر در را پشت سرخودبست. جعفر به سوی بانو ملیکا رفت. گفت کجاست؟بانو ملیکا از او فاصله گرفت. پرسید. کی؟
جعفرگفت: مطمئن باش ملاحظه ی تو یکی را نمی کنم، چون خواهرم نیستی!
بانو ملیکا گفت : اگرفکر می کنی دراین خانه است، پیدایش کن!
جعفر گفت: تو را قبلا این جا ندیده بودم واقعا زن برادر من بوده ای؟
چهره بانو ملیکا از اندوه درهم شد. گفت: دیرنیست که به او بپیوندم.
جعفر خریدارانه به او نگاه کرد. گفت:حیف نیست؟ تو به این دنیا باشی، خوشتر است!
ملیکا روی برگرداند. با نفرت گفت: هزاران شیشه عطرهم که مصرف کنی، باز بوی ابلیس می دهی!
جعفر پوزخند زد و باتمسخر گفت:باور کنم؟ که تو راستی راستی از نوادگان امپراتوری؟
بانو ملیکا گفت: شاید باشم. شاید هم نه!
جعفر به او نزدیک شد. گفت: این را جلوی فاطمه نمی شود گفت اما غمزه ات را دوست دارم!
۳- ص۲۱۷/ صحنه ای که اشواق، از زنان پیش کار کاخ خلیفه آمده است تا بانوملیکا خاتون را نزد خلیفه ببرد:قرار است امشب شرفیاب شوید. دستور داده اند شما را آماده کنم.
-آماده چی؟
- آماده دیدار با خلیفه معظم.
ملیکا لم داد. گفت: من آماده ام.
-باید به سر و وضعیتان برسم.
-استحمام کردم کافی است. چادرم را هم شسته ام گذاشته ام توی آفتاب خشک بشود.
اشواق به لباس های روی تخت اشاره کرد. گفت:یعنی نمی خواهید یکی از این لباس های زیبا را که مطمئنم همه برازنده شمایند، بپوشید؟
-آن ها که لباس های من نیستند.
-اگربخواهید مال شما می شوند ومبادا فکر کنید قبلا پوشیده شده اند؛ اصلا.
-ببین اشواق، عزیزم، من اگر پذیرفتم استحمام کنم، به خاطرخودم بود نه به خاطر دیدار با خلیفه. بنابراین اگر چادر تمیزی داشته باشید، سرمی کنم وگرنه صبر می کنم چادر خودم خشک بشود!
اشواق گفت: شمابرای من به دلایلی که برای خودم محفوظ است، محترمید، اما فراموش نکنید که در چه موقعیتی هستم؟
ملیکا گفت: توبرایم تشریح کن که درچه موقعیتی هستم؟
اشواق گفت: درموقعیتی که باید رحم خلیفه را نسبت به خودتان برانگیزید که دوباره به سیاهچال برتان نگرداند!
وانگار خود متوجه شده باشد که حرف تندی زده، گفت: البته این چیزها به من مربوط نیست. من وظیفه ای دارم که در صورت تمایل شما انجامش می دهم وگرنه ….
-همان که گفتم.
بسیار خوب. می گویم چند نوع چادر برایتان بیاورند تا هر کدام را که پسندتان افتاد…
ملیکاگفت: اگر همین الان چادری بیاورند، نمازم راخواهم خواند.
اشواق گفت: پس می خواهید زودتر وضو بگیرید تا بتوانیم کار آرایش راشروع کنیم؟
ملیکا با تعجب به او نگاه کرد.
اشواق پرسید، با شگفتی، یعنی آرایش هم نمی خواهید بکنید؟
ملیکا فقط لبخند زد. حالا بعد از سال ها می فهمید که آن قدر از این جور مراسم دورشده که دیگر در نظرش بیشتر رویا می آیند. گفت، بالبخند: منظورت این است که من خودم رابرای نامحرمان زیبا کنم؟
اشواق درماند که چه بگوید. چه گونه باید خود را به او نزدیک کند، درچه راهی باید پیش برود که خوشایند ملیکا باشد مگر رام شود و حداقل تن به آرایش بدهد؟ کنجکاو بود صورت او را با آرایش ببیند.
مطمئن بود چشم ها را خیره می کند و حسادت زن های حرمسرا را چنان برمی انگیزد که تا سم به او نخورانند، دست از سرش برنخواهند داشت. رای همین گفت: نه برای دیگران برای خودتان!
ملیکا گفت، با بغضی که اشواق آن را دریافت، حتی اگر عزادار مردی نمی بودم که بهترین بود، بازهم…
نفس عمیق کشید. گفت: الان بهترین کمکی که به من می توانی بکنی، اشواق عزیزم، این است که بگذاری بخوابم تا شاید همسر مرحومم را در خواب ببینم! به بیداری که دیگر ممکن نیست!
کد خبر: ۳۹۴۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۴/۳۱
نماینده دائم فلسطین در شورای امنیت در جلسه ویژه این شورا در غزه از شورای امنیت خواست قطعنامهای را در محکومیت حمله نظامی رژیم صهیونیستی به غزه صادر کند و پایان خشونتها و لغو محاصره غزه را درخواست کرد.
به گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، به نقل از سایت شبکه الجزیره، "ریاض منصور" نماینده دائم فلسطین در سازمان ملل اعلام کرد: اگر شورای امنیت به درخواستهای ما پاسخ ندهد، فلسطینیها راهی جز رفتن به هیأتهای قضایی سازمان ملل و نظام بینالمللی ندارند.
ریاض منصور با اشاره به دادگاه کیفری بینالمللی تهدید کرد، در صورتیکه شورای امنیت برای حمایت از فلسطینیها و پایان دادن به جنگ غزه کاری نکند، فلسطینیها به دادگاههای بینالمللی از جمله دادگاه کیفری و سازمانهای قضایی سازمان ملل مراجعه میکنند.
وی گفت: حمله وحشیانه اسرائیل به غزه به هیچوجه قابل توجیه نیست. این حملات به منزله دفاع از خود نیست بلکه تجاوز نظامی انتقامجویانهای است که از قبل برنامهریزی شده و نیروهای اشغالگر علیه غیرنظامیان تحت اشغال انجام میدهند.
سفیر فلسطین افزود: این حمله نابودی وحدت فلسطین و سقوط دولت توافق ملی را هدف قرار داده است.
سفیر رژیم صهیونیستی در سازمان ملل نیز عنوان داشت: اسرائیل در برابر حملات راکتی غزه راهی جز حملهی نظامی ندارد و تا حد زیادی خویشتنداری کرده است.
ریاض منصور در سخنرانیاش در برابر شورای امنیت گریه کرد.
وی خاطرنشان کرد که حمله اسرائیل اصول قوانین بینالمللی را نقض کرده است.
وی گریه کنان افزود: هر دفاعی از خود باید موجب کشتار کل یک ملت شود؟
کد خبر: ۳۹۱۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۴/۲۸
مقامات هندی روز شنبه ۱۲ ژوئیه ۲۰۱۴ از بازداشت کدخدای یک روستا در ایالت "بوکاروی" این کشور به اتهام دستور به تجاوز به یک دختر ۱۱ ساله خبر دادند.خبرآنلاین: مقامات هندی روز شنبه ۱۲ ژوئیه ۲۰۱۴ از بازداشت کدخدای یک روستا در ایالت "بوکاروی" این کشور به اتهام دستور به تجاوز به یک دختر ۱۱ ساله خبر دادند.
خبرگزاری فرانسه گزارش داد؛ کدخدای این روستا دستور داده دختر ۱۱ ساله ای ، جهت مجازات برادرش که برای زنی مزاحمت ایجاد کرده، مورد تجاوز قرار گیرد.
پلیس ایالت بوکارو می گوید آزمایش های پزشکی تایید کرده اند که این کودک قربانی ، روز دوشنبه گذشته مورد تجاوز قرار گرفته است.
این حادثه زمانی اتفاق افتاد که زن شوهر داری نزد کدخدای روستا علیه یک جوان شکایت کرد. این زن جوان را به ایجاد مزاحمت و تلاش برای تجاوز متهم کرد.
کدخدای روستا در ایالت بوکارو در تصمیمی عجیب دستور داده که، شوهر این زن به خواهر جوان تجاوز کند.
مادر این دختر قربانی به شبکه سی ان ان گفته :« آنها دخترم را به جنگل بردند و در آنجا مورد تجاوز قرار دادند. همه ساکنان روستا آمدند اما دخالت نکردند، گریه کردیم و کمک خواستیم اما کسی به داد ما نرسید.»
پس از این حادثه پلیس ایالت بوکارو ، کدخدای روستا را به همراه شوهر زن و همچنین برادر دختر قربانی، بازداشت کرد.
در برخی روستاهای دور افتاده هند ، کدخدایان روستاها برای حل و فصل نزاعات محلی خود به جای دادگاه ها به قضاوت می پردازند که در برخی موارد قضاوت های آنها باعث دخالت پلیس شده است.
کد خبر: ۳۸۵۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۴/۲۱
اي علي! هميشه فکر ميکردم که تو بر مرگ من مرثيه خواهي گفت و چقدر متأثرم که اکنون من بر تو مرثيه ميخوانم! اي علي! من آمدهام كه بر حال زار خود گريه كنم، زيرا تو بزرگتر از آني كه به گريه و لابه ما احتياج داشته باشي!... خوش داشتم که وجود غمآلود خود را به سرپنجه هنرمند تو بسپارم، و تو نيِ وجودم را با هنرمندي خود بنوازي و از لابلاي زير و بم تار و پود وجودم، سرود عشق و آواي تنهايي و آواز بيابان و موسيقي آسمان بشنوي ميخواستم که غمهاي دلم را بر تو بگشايم و تو «اکسير صفت» غمهاي کثيفم را به زيبايي مبدّل کني و سوزوگداز دلم را تسکين بخشي ميخواستم که پردههاي جديدي از ظلم وستم را که بر شيعيان علي(ع) و حسين(ع) ميگذرد، بر تو نشان دهم و کينهها و حقهها و تهمتها و دسيسهبازيهاي کثيفي را که اززمان ابوسفيان تا به امروز بر همه جا ظلمت افکنده است بنمايانم اي علي! تو را وقتي شناختم که کوير تو را شکافتم و در اعماق قلبت و روحت شنا کردم و احساسات خفته وناگفته خود را در آن يافتم. قبل از آن خود را تنها ميديدم و حتي از احساسات و افکار خود خجل بودم و گاهگاهي از غيرطبيعي بودن خود شرم ميکردم؛ اما هنگامي که با تو آشنا شدم، در دوري دور از تنهايي به در آمدم و با تو همراز و همنشين شدم اي علي! تو مرا به خويشتن آشنا کردي. من از خود بيگانه بودم. همه ابعاد روحي و معنوي خود را نميدانستم. تو دريچهاي به سوي من باز کردي و مرا به ديدار اين بوستان شورانگيز بردي و زشتيها و زيباييهاي آن را به من نشان دادي. اي علي! شايد تعجب کني اگر بگويم که همين هفته گذشته که به محور جنگ «بنت جبيل» رفته بودم و چند روزي را در سنگرهاي متقدّم «تل مسعود» در ميان جنگندگان «امل» گذراندم، فقط يک کتاب با خودم بردم و آن «کوير» تو بود؛ کوير که يک عالم معنا و غنا داشت و مرا به آسمانها ميبرد و ازليّت و ابديّت را متصل ميکرد؛ کويري که در آن نداي عدم را ميشنيدم، از فشار وجود ميآرميدم، به ملکوت آسمانها پرواز ميکردم و در دنياي تنهايي به درجه وحدت ميرسيدم؛ کويري که گوهر وجود مرا، لخت و عريان، در برابر آفتاب سوزان حقيقت قرار داده، ميگداخت و همه ناخالصيها را دود و خاکستر ميکرد و مرا در قربانگاه عشق، فداي پروردگار عالم مينمود ... اي علي! همراه تو به کوير ميروم؛ کوير تنهايي، زير آتش سوزان عشق، در توفانهاي سهمگين تاريخ که امواج ظلم و ستم، در درياي بيانتهاي محروميت و شکنجه، بر پيکر کشتي شکسته حيات وجود ما ميتازد اي علي! همراه تو به حج ميروم؛ در ميان شور و شوق، در مقابل ابّهت وجلال، محو ميشوم، اندامم ميلرزد و خدا را از دريچه چشم تو ميبينم و همراه روح بلند تو به پرواز در ميآيم و با خدا به درجه وحدت ميرسم اي علي! همراه تو به قلب تاريخ فرو ميروم، راه و رسم عشق بازي را ميآموزم و به علي بزرگ آنقدر عشق ميورزم که از سر تا به پا ميسوزم .... اي علي! همراه تو به ديدار اتاق کوچک فاطمه ميروم؛ اتاقي که با همه کوچکياش، از دنيا و همه تاريخ بزرگتر است؛ اتاقي که يک در به مسجدالنبي دارد و پيغمبر بزرگ، آن را با نبوّت خود مبارک کرده است، اتاق کوچکي که علي(ع)، فاطمه(س)، زينب(س)، حسن(ع) و حسين(ع) را يکجا در خود جمع نموده است؛ اتاق کوچکي که مظهر عشق، فداکاري، ايمان، استقامت و شهادت است.راستي چقدر دلانگيز است آنجا که فاطمه کوچک را نشان ميدهي که صورت خاکآلود پدر بزرگوارش را با دستهاي بسيار کوچکش نوازش ميدهد و زير بغل او را که بيهوش بر زمين افتاده است، ميگيرد و بلند ميکند اي علي! تو «ابوذر غفاري» را به من شناساندي، مبارزات بيامانش را عليه ظلم و ستم نشان دادي، شجاعت، صراحت، پاکي و ايمانش را نمودي و اين پيرمرد آهنيناراده را چه زيبا تصوير کردي، وقتي که استخوانپارهاي را به دست گرفته، بر فرق «ابن کعب» ميکوبد و خون به راه مياندازد! من فرياد ضجهآساي ابوذر را از حلقوم تو ميشنوم و در برق چشمانت، خشم او را ميبينم، در سوز و گداز تو، بيابان سوزان ربذه را مييابم که ابوذر قهرمان، بر شنهاي داغ افتاده، در تنهايي و فقر جان ميدهد اي علي! تو در دنياي معاصر، با شيطانها و طاغوتها به جنگ پرداختي، با زر و زور و تزوير درافتادي؛ با تکفير روحانينمايان، با دشمني غربزدگان، با تحريف تاريخ، با خدعه علم، با جادوگري هنر روبهرو شدي، همه آنها عليه تو به جنگ پرداختند؛ اما تو با معجزه حق و ايمان و روح، بر آنها چيره شدي، با تکيه به ايمان به خدا و صبر و تحمل دريا و ايستادگي کوه و برّندگي شهادت، به مبارزه خداوندان «زر و زور و تزوير» برخاستي و همه را به زانو در آوردي اي علي! دينداران متعصّب و جاهل، تو را به حربه تکفير کوفتند و از هيچ دشمني و تهمت فروگذار نکردند و غربزدگان نيز که خود را به دروغ، «روشنفکر» ميناميدند، تو را به تهمت ارتجاع کوبيدند و اهانتها کردند. رژيم شاه نيز که نميتوانست وجود تو را تحمّل کند و روشنگري تو را مخالف مصالح خود ميديد، تو را به زنجير کشيد و بالاخره... «شهيد» کرد ... . يکي از مارکسيستهاي انقلابينما در جمع دوستانش در اروپا ميگفت: «دکتر علي شريعتي، انقلاب کمونيستي ايران را هفتاد سال به تأخير انداخت» و من ميگويم که: «دکتر علي شريعتي، سير تکاملي مبارزه در راه حقّ و عدالت را هفتاد سال به جلو برد »... . تو اي شمع زيباي من! چه خوب سوختي و چه زيبا نور تاباندي، و چه باشکوه، هستي خود را در قربانگاه عشق، فداي حق کردي . من هيچگاه از سوزش قلب تو و کوه اندوه تو و هاله حزني که بر وجودت سايه افکنده بود، احساس نگراني نميکردم؛ زيرا ميدانستم که تو شمعي و بايد بسوزي تا نور بدهي. سوختن، حيات است و آرامش، مرگ تو؛ و حرام است که شمع مقدّس وجود تو، قبل از آنکه سر تا به پا بسوزد، خاموش و تاريک گردد .اي علي! اي نماينده غم! اي درياي درد! اين رحمت بزرگ خدا بر تو گوارا باد ... . اي علي! شيعيان «حسين» در لبنان زندگي تيره و تاري دارند، توفان بلا بر آنها وزيدن گرفته است، سيلي بنيانکن ميخواهد که ريشه اين درخت عظيم را براندازد. همه ستمگران وجنايت پيشگان و عمّال ظلم و کفر و جهل، عليه ما به ميدان آمدهاند، قدرتهاي بزرگ جهاني، با زور و پول و نفوذ خود در پي نابودي ما هستند. مسيحيان به دشمني ما کمر بستهاند و مناطق فلکزده ما را زير رگبار گلولهها به خاک و خون ميکشند و همه روزه شهيدي به قافله شهداي خونينکفن ما اضافه ميشود، متحدين و عوامل کشورهاي به اصطلاح چپي نيز ما را دشمن استراتژيک خود ميدانند و در پنهان و آشکار، به دنبال نابودي ما هستند. عدّهاي از روحانينمايان و مؤمنين تقليدي و ظاهري نيز ما را محکوم ميکنند، که چرا با انقلاب فلسطين همکار و همقدم شدهايم. به شهداي ما اهانت ميکنند و آنها را «شهيد» نمينامند، زيرا فتواي مرجع براي قتال ضد اسرائيل و کتائب هنوز صادر نشده است! اين روحانينمايان، ما را به حربه تکفير ميکوبند . اي علي! به جسد بيجان تو مينگرم که از هر جانداري زندهتر است؛ يک دنيا غم، يک دنيا درد، يک کوير تنهايي، يک تاريخ ظلم وستم، يک آسمان عشق، يک خورشيد نور و شور و هيجان، از ازليّت تا به ابديت در اين جسد بيجان نهفته است تو اي علي! حيات جاويد يافتهاي و ما مردگان متحرک آمدهايم تا از فيض وجود تو، حيات يابيم قسم به غم، که تا روزگاري که درياي غم بر دلم موج ميزند، اي علي، تو در قلب من زنده و جاويدي ... .قسم به شهادت، که تا وقتي که فداييان از جان گذشته، حيات و هستي خود را در قربانگاه عشق فدا ميکنند، تو بر شهادت پاک آنها شاهدي و شهيدي ! و تو اي خداي بزرگ! علي را به ما هديه کردي تا راه و رسم عشقبازي و فداکاري را به ما بياموزاند؛ چون «شمع» بسوزد و راه ما را روشن کند و مابه عنوان بهترين و ارزندهترين هديه خود، او را به تو تقديم ميکنيم، تا در ملکوت اعلاي تو بياسايد و زندگي جاويد خود را آغاز کند...)) 29 خرداد سالروز شهادت دکتر شریعتی به همه دوستاران ایشان تسلیت باد
کد خبر: ۳۶۸۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۳/۲۹
اولین ضعف هاشمی این است که جو زده می شود و طبق جو حرکت می کند.زمانی که جو حرکت مسلحانه بود هاشمی هم جوگیر شده بود و حتی نظرات امام را نادیده می گرفت و از مجاهدین خلق دفاع می کرد.
به گزارش آوای دنا به نقل از فرهنگ نیوز ، سید حمید روحانی موسس و رئیس سابق مرکز اسناد انقلاب اسلامی دوشنبه گذشته با حضور در همایش «نفاق سیاسی در کمین انقلاب اسلامی» در جمع تعدادی از دانشجویان و نخبگان دانشگاه آزاد شیراز سخنرانی کرد.
نفاق از گذشته تا کنون
روحانی در این همایش گفت: نفاق از زمان پیامبر اسلام شروع شد و بعد هم جریان نفاق مصیبت های فراوانی برای اهل بیت و ائمه (ع) ایجاد کردند. وی با بیان اینکه در دوران قاجار جریان نفاق با منحرف کردن جریان عدالتخواهی ، مشروطه را به ارمغان اورد؛ افزود: جریان نفاق از ابتدای نهضت امام وجود داشت و مستقیما با امام مخالفت نمی کردند. روحانی ادامه داد: زمانی که امام تبعید شده بود می گفتند مگر می شود با آمریکا در افتاد و با دستگیری امام به مرجعیت توهین شده است.
وی با تاکید بر اینکه امروز هم بزرگترین خطر برای نظام ما جریان نفاق است که امروز در پشت چهره شخصیت های روحانی خودش را پنهان کرده است؛ تصریح کرد: امثال هاشمی دیدگاه هایی دارند که با راه امام و رهبری نمی خواند و لذا حرف های خودشان را از زبان آنها می زنند و متاسفانه مسائلی که امروز مطرح می شود خنجری است از پشت به راه امام.
رئیس سابق مرکز اسناد انقلاب اسلامی اضافه کرد: مثلا راه روحانی که مردم را از پشت پرده مسائل بیخبر نگه می دارد با شیوه امام سازگاری ندارد و این اولین بدعتی است که در نظام از سوی رئیس جمهور انجام شد. مورد بعد ذلت پذیری در برابر اهانت ها و گستاخی های اخیر آمریکاست که کمتر سابقه داشت و آمریکا به خود اجازه نمی داد مستقیما در مسائل ایران دخالت کند و به عنوان مثال وقتی وزیر خارجه ما در مراسم عماد مغنیه در لبنان رفت دولت آمریکا رسما اعتراض کرد.
حزباللهی افراطی و خشونت طلب است!
روحانی با بیان اینکه کوبیدن جریان حزب الهی و وفادارن امام با برچسب های تندرو، خشونت طلب در دستور کار عده ای است؛ تاکید کرد: عقلانیت به معنای سازش در برابر آمریکا و بی سواد خواندن ملت ایران نیست و اولین تاثیر این موارد جداشدن دولت از ملت است. از افتخارات ما بود که ملت و دولت یکی هستند اما اینگونه موضع گیری ها در برابر منتقدین آن هم از زبان کسی که می گوید باید مردم انتقاد کنند، دور از انتظار است.
رئیس سابق مرکز اسناد انقلاب اسلامی تصریح کرد: امروز دوجریان به نام اسلام و در جهت ضربه زدن به اسلام راستین مطرح شده است. یکی اسلام خشونت طلب، افراطی گری، وحشی گری و ترور که تلاششان این است که تلقین کنند اسلام راستین اینگونه است و جریان دیگر جریان تفریط است. عده ای در کشور ما سربلند کرده اند و تلاششان این است که هرگونه مقاومت و سازش ناپذیری را محکوم کنند.
روحانی گفت: این که یک باره جریانی راه می افتد و با چماق افراطی سعی می کنند نیروی های انقلابی و حزب الهی را سرکوب کنند حساب شده اشت. امام فرمودند گاهی دشمن حرف ها و نقشه های خود را از زبان خودی ها بیان می کند.در مراکز علمی باید بررسی شود که چرا یکباره چندنفر به شدت ضد افراطی می شوند و از اعتدال دم می زنند و برای آن اشک تمساح می ریزند.
موسس بنیاد تاریخ پژوهی و دانشنامه انقلاب اسلامی افزود: اگر اظهار تنفر از دشمن افراطی گری است در مکتب تشیع 14 قرن است که این اتفاق می افتد و بعد از هر نماز هم لعن دشمنان اهل بیت مستحب است. اینکه امام تاکید می کند که تنها به یزید زمان حسین لعن نکنید و یزید زمان خود را هم لعن کنید برای این است که مکتب تشیع اقتضا می کند در برابر ستم ها ساکت نباشیم و موضع بگیریم.
وی با بیان اینکه آقای ری شهری نامه ای به امام نوشت و در مورد نوعی رابطه با آمریکا سوال کرد و امام در پاسخ گفت مواظب باشید فریبتان ندهند و مبادا ظلم های آمریکا را فراموش کنید؛ اظهار کرد: طبق رسالت اسلامی باید نسبت به دشمن اعلام انزجار کنیم و اهمیت این به حدی است که بانوی اول اسلام سفارش می کند مزارش پنهان بماند تا شیعیان علت آن را جویا شوند و متوجه ظلمی که به اهل بیت شده بشوند.
رئیس سابق مرکز اسناد انقلاب اسلامی با بیان اینکه عده ای به اسم اعتدال سعی می کنند اسلام را دین سازش و تسلیم طلبانه نشان دهند و با اساس اسلام و قرآن برخورد می کنند؛ گفت: اینکه عده ای میگویند مرگ بر آمریکا نگوییم چون افراطی گری است؛ مقابله با قرآن است.خدا دوست ندارد کسی ناسزا بگوید مگر کسی که مورد ظلم قرار گیرد و اینکه امام می گوید مرگ بر آمریکا برگرفته از قرآن و عبادت است.
اسلام شناسی به عمامه و خوب حرف زدن نیست
روحانی با بیان اینکه رهبری مطرح کردند برخی مسئولین نمی توانند پیام اقتدار مردم را درک کنند؛ تصریح کرد: اصل به آنجا بر می گردد که مردمی و جامعه شناس نیستند و نمی توانند واقعیت اسلام را درک کنند. اسلام فقط به عمامه نیست.
نویسنده تاریخ انقلاب اسلامی ایران با تاکید بر اینکه اسلام شناسی به عمامه و خوب حرف زدن نیست؛ گفت: وقتی کسی اسلام شناس و مردمی نباشد نتیجه این می شود که طوری حرف بزند که مردم خوششان بیاید و مثلا می گوید نباید زنان زیبارو را از میدان بیرون کرد. چه کسی زنان را از میدان بیرون کرده و مگر در کشور ما بسیاری زنان متدین زحمت نمی کشند.
وی ادامه داد: چرا رئیس جمهور مطرح می کند که نباید کسی را با شلاق به بهشت برد. اکثریت مردم به نظام رای دادند و گفتند باید احکام اسلام اجرا شود. این ها که می گویند نباید با شلاق مردم را به بهشت برد یعنی هرج و مرج در کشور حاکم باشد.
موسس مرکز اسناد انقلاب اسلامی گفت: آیا کسی که این حرف ها را می زند می خواهد زمینه را برای بی حجابی فرآهم کند یا احساس کرده اند در بین مردم جایگاهی ندارند و سعی می کنند با یک سلسله حرف های دگراندیش پسند برای خود اعتبار کسب کنند.
روحانی با بیان اینکه این مسائل نگران کننده است و چیزی نیست که یکباره انجام شده باشد؛ تاکید کرد: از 20 سال پیش کسانی سعی کردند با قلم فرسایی غیرت، عزت و شرافت زدایی کنند.مسائلی که امروز می بینیم برنامه ریزی شده است.فهمیدند با تظاهرات نمی توانند انقلاب را از مردم بگیرند و لذا سعی کردند در نشریاتشان غیرت و .. را به سخره بگیرند. این جریانات حساب شده است که اخلاق، اعتقادات و فرهنگ ما را از ما بگیرند.
چهار ضعف هاشمی رفسنجانی
رئیس بنیاد تاریخ پژوهی و دانشنامه انقلاب اسلامی با تاکید بر اینکه این جمله امام خیلی مهم است که کسانی می توانند تا آخر خط با ما باشند که درد فقر و استضعاف و محرومیت را چشیده باشند؛ گفت: انسان های رفاه طلب و تجملاتی که زندگیشان سلطنتی است نمی توانند برای همیشه انقلابی باشند و ممکن است در ماجراهایی با جو حرکت کنند. آقای هاشمی الآن اینجور است.
نویسنده تاریخ انقلاب اسلامی ایران گفت: اولین ضعف هاشمی این است که جو زده می شود و طبق جو حرکت می کند.زمانی که جو حرکت مسلحانه بود هاشمی هم جوگیر شده بود و حتی نظرات امام را نادیده می گرفت و از مجاهدین خلق دفاع می کرد.حتی به امام نامه داده بود که اگر از اینها دفاع نکنید اعتبارتان نزد مردم کم می شود.
وی اظهار کرد: امام جمعه رفسنجان به امام گفت هاشمی اصرار می کند که وجوهات شرعی را به مجاهدین خلق بدهیم و امام در پاسخ می گوید این کار جائز نیست و هاشمی اغفال شده است. هاشمی تا زمانی که ماهیت مجاهدین خلق آشکار نشده بود از آن ها دفاع کرد.
رئیس سابق مرکز اسناد انقلاب اسلامی ایران با بیان اینکه هاشمی امروز احساس می کند که جو کنار آمدن با آمریکا و جو لیبرالیستی حاکم است لذا از اعتدال حرف می زند و می گوید امام مخالف مرگ بر آمریکا بود؛ وی گفت: امام در فروردین 67 می گوید بهترین دعا برای امثال رئیس جمهور امریکا این است که خدا مرگشان بدهد و در وصیت نامه خود نیز می گوید یزید زمان خود را هم لعن کنید و اینها صحبت های هاشمی را باطل می کند.اگر امام این نظر را داشت در بیان آن درنگ نمی کرد.
وی با بیان اینکه خاطرات هاشمی آنقدر بی اعتبار شده که امروز مورد تمسخر قرار می گیرد؛ اظهار کرد: در چند شماره فصلنامه 15 خرداد خاطرات هاشمی را نقد کرده ام.
روحانی با تاکید بر اینکه ضعف دیگر هاشمی این است که با مردم یک رو نیست ، سعی میکند دوگانه برخورد کند و مردم را در ناآگاهی نگه دارد که این باعث تاسف است، گفت: شب رحلت امام در جماران بودیم.لحظه فوت امام را در تلویزیون های مدار بسته می دیدیم.بعد از اینکه امام به ملکوت اعلی پیوست صدای ضجه و گریه مردم در جماران پیچید و همه از خانه ها بیرون آمده بودند.در این شرایط هاشمی به حاج احمد اصرار می کرد که فوت امام را اعلام نکنید و به مردم اعلام کنید که حال امام بد است و چند روز در مساجد مراسم دعا برگزار کنید تا در این فرصت رهبر آینده را تعیین کنیم که حاج احمد زیر بار نرفت.
نویسنده تاریخ انقلاب اسلامی ایران افزود: ضعف سوم هاشمی این است که به شدت قدرت طلب است و حاضر است در راه قدرت دست به هر کاری بزند. وقتی آیت الله خامنه ای به رهبری برگزیده شد مجلس خبرگان غیر از ایشان کسی را نداشت که ارجح باشد. سیاست، بصیرت و مقام علمی مقام معظم رهبری ارجح است و مانند کوهی در مقابل تهدیدها ایستاده است.
رئیس بنیاد تاریخ پژوهی و دانشنامه انقلاب اسلامی گفت: چهارمین ضعف هاشمی این است که به شدت تحت تاثیر آقا زاده هاست و به علت اینکه از خانواده مرفهی بوده روی تجمل گرایی بسیار پافشاری و در نمازجمعه مردم را به تجمل گرایی تحریص می کرد.
روحانی با بیان اینکه از خدا می خواهم و آرزو دارم که هاشمی که در طول زندگی خیلی زحمت کشیده در مسیر ملت و اسلام ناب باشد و از مسیر ولایت دور نشود که خسران دنیا و آخرت است؛ اظهار کرد: رهبری نمی خواهد کسانی را که اعوجاجی دارند به سقوط بکشاند و وظیفه رهبری این است که دستانش را گرفته و نجاتش دهد و امید ما این است که هاشمی به ملت بپیوندد.
ماجرای مک فارلین و «من روحانی هستم»
رئیس سابق مرکز اسناد انقلاب اسلامی در پاسخ به سوال یکی از دانشجویان در مورد حواشی مستند"من روحانی هستم" گفت: جرم مستند" من روحانی هستم" این است که حقیقتی را در مورد آقای روحانی آن هم با احترام مطرح کرده است. فقط برای اینکه دخالت روحانی در قضیه مک فارلین را مطرح کرده است آقایان وحشت کرده اند که مبادا به شخصیت روحانی صدمه بزند.
وی با بیان اینکه مردم چه این موضوع را بپذیرند و چه نپذیرند به عملکرد امروز افراد نگاه می کنند؛ اظهار کرد: دخالت روحانی در مک فارلین در خاطرات هاشمی و جاهای دیگر هم آمده است. هاشمی در خاطراتش به صراحت می گوید من روحانی و دکتر هادی را برای مذاکره فرستادم. اگر دروغ است باید خاطرات هاشمی را تکذیب کنند.
روحانی تصریح کرد: وزیر ارشاد اعلام کرد فیلمی با دروغ ساخته شده و وظیفه دادستانی است که تعقیب کند و حالا که دادستانی می گوید بگویید کدام قسمت مستند دروغ است تا ماجرا را پیگیری کنیم ؛ می گویند نمی خواهیم اقدامی کنیم.
موسس مرکز اسناد انقلاب اسلامی افزود: در مورد مک فارلین هنوز حقایق کاملا بیان نشده اما امام تا روزی که مک فارلین به ایران نیامده بود از مذاکرات پشت پرده خبر نداشت و وقتی خبردار شد مک فارلین به ایران امده اجازه نداد کسی با وی ملاقات کند و دستور داد ماجرا را برای مردم بازگو کنند.
برای اساس اسلام دلواپسیم
وی در بخش دیگری از سخنانش با تاکید بر اینکه دلواپسی امروز ما برای اساس اسلام است؛ تصریح کرد: دلواپسان احساس می کنند اصول در خطر است و کسانی می خواهند آرمان های امام را کنار بزنند و اسلام آمریکایی را حاکم کنند.
رئیس بنیاد تاریخ پژوهی و دانشنامه انقلاب اسلامی تاکید کرد: دست روی دست گذاشتن بی فایده است و اولین وظیفه ما انتقاد و اعتراض است که موجب دلگرمی رهبری است و علاوه بر آن کسانی که اشتباه می کنند و فکر میکنند همه مردم با آنها همفکر هستند به اشتباه خود پی ببرند.
وی در پایان ا بیان اینکه کسانی می خواهند تلقین کنند که دوران امام تمام شده اما حرف امام حرف اسلام است و تا زمانی که خط قرآن هست خط امام هم حاکم است؛ گفت: خانواده های شهدا، آنهایی که عزت و شرافت دارند و نمی خواهند عزتشان مورد تعرض آمریکا قرار بگیرد و همه و همه امروز دلواپسیم.
کد خبر: ۳۵۱۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۳/۰۷
در حماسه حسینی آن کسی که بیش از همه این درس را آموخت و بیش از همه این پرتو حسینی بر روح مقدس او تابید، خواهر بزرگوارش زینب سلام الله علیها بود. راستی که موضوع عجیبی است، زینب با آن عظمتی که از اول داشته است و آن عظمت را در دامن حضرت زهرا علیهاسلام و از تربیت علی علیه السلام بدست آورده بود، در عین حال زینب بعد از کربلا، با زینب قبل از کربلا متفاوت است، یعنی زینب بعد از کربلا یک شخصیت و عظمت بیشتری دارد.
ما می بینیم در شب عاشورا، زینب یکی دو نوبت حتی نمی تواند جلوی گریه اش را بگیرد، یکبار آنقدر گریه می کند که بر روی دامن حسین بیهوش می شود و حسین علیه السلام با صحبتهای خود زینب را آرام می کند. «لا یذهبن حلمک الشیطان؛ خواهر عزیزم! مبادا هوس شیطانی بر تو مسلط بشود و حلم را از تو برباید، صبر و تحمل را از تو برباید» (بحارالانوار، ج 45، صفحه 2 و ارشاد شیخ مفید، صفحه 232 و اعلام الوری ، صفحه 236).
وقتی حسین (ع) به زینب (س) می فرماید که چرا این طور می کنی، مگر تو شاهد و ناظر وفات جدم نبودی؟ جد من از من بهتر بود، پدر ما از ما بهتر بود، برادر همین طور، مادر همین طور، زینب با حسین (ع) این چنین صحبت می کند: برادر جان! همه آنها اگر رفتند بالاخره من پناهگاهی غیر از تو داشتم، ولی با رفتن تو برای من پناهگاهی باقی نمی ماند. اما همینکه ایام عاشورا سپری می شود و زینب، حسین علیه السلام را با آن روحیه قوی و نیرومند و با آن دستورالعملها می بیند، زینب (س) دیگری می شود که دیگر احدی در مقابل او کوچکترین شخصیتی ندارد.
امام زین العابدین (ع) فرمود: ما دوازده نفر بودیم و تمام ما دوازده نفر را بیک زنجیر بسته بودند که یک سر زنجیر به بازوی من و سر دیگر آن به بازوی عمه ام زینب بسته بود. می گویند تاریخ ورود اسرا به شام دوم ماه صفر بوده است. بنابراین بیست و دو روز از اسارت زینب (س) گذشته است، بیست و دو روز رنج متوالی کشیده است که با این حال او را وارد مجلس یزید بن معاویه می کنند، یزیدی که کاخ اخضر او یعنی کاخ سبزی که معاویه در شام ساخته بود، آنچنان بارگاه مجللی بود که هر کس با دیدن آن بارگاه و آن خدم و حشم و طنطنه و دبدبه، خودش را می باخت.
بعضی نوشته اند که افراد می بایست از هفت تالار می گذشتند تا به آن تالار آخری می رسیدند که یزید روی تخت مزین و مرصعی نشسته بود و تمام اعیان و اشراف و اعاظم سفرای کشورهای خارجی نیز روی کرسیهای طلا یا نقره نشسته بودند. در چنین شرایطی این اسراء را وارد می کنند و همین زینب (س) اسیر رنج دیده و رنج کشیده، در همان محضر چنان موجی در روحش پیدا شد و چنان موجی در جمعیت ایجاد کرد که یزید معروف به فصاحت و بلاغت را لال کرد. یزید شعرهای ابن زبعری را با خودش می خواند و به چنین موقعیتی که نصیبش شده است افتخار می کند. زینب فریادش بلند می شود:
«شمخت بانفک»! «اظننت یا یزید حیث اخذت علینا اقطار الارض و آفاق السماء فاصبحنا نساق کما تساق الاساری ان بنا علی الله هوانا و بک علیه کرامه» ؟ (بحار الانوار، جلد 45، صفحه 133 و مقتل الحسین، مقرم، صفحه 462 و اللهوف، صفحه 76)، ای یزید! خیلی باد به دماغت انداخته ای تو خیال می کنی اینکه امروز ما را اسیر کرده ای و تمام اقطار زمین را بر ما گرفته ای، و ما در مشت نوکرهای تو هستیم، یک نعمت و موهبتی از طرف خداوند بر تو است؟! به خدا قسم تو الان در نظر من بسیار کوچک و حقیر و بسیار پست هستی، و من برای تو یک ذره شخصیت قائل نیستم.
ببینید اینها مردمی هستند که بجز ایمان و شخصیت روحی و معنوی همه چیزشان را از دست داده اند. آن وقت شما توقع ندارید که یک همچون شخصیتی مانند شخصیت زینب (س) چنین حماسه ای بیافریند و در شام انقلاب به وجود بیاورد؟ همان طور که انقلاب هم به وجود آورد. یزید مجبور شد در همان شام روش خودش را عوض بکند و محترمانه اسراء را به مدینه بفرستد، بعد تبری بکند و بگوید خدا لعنت کند ابن زیاد را، من چنان دستوری نداده بودم، او از پیش خود این کار را کرد. چه کسی این کار را کرد؟ زینب (س) چنین کاری را کرد. در آخر جمله هایش اینطور فرمود: «یا یزید کد کیدک واسع سعیک ناصب جهدک فوالله لا تمحو ذکرنا و لا تمیت وحینا» (بحار الانوار، جلد 45، صفحه 135 و اللهوف، صفحه 77). زینب علیهاسلام به کسی که مردم با هزار ترس و لرز به او یا امیرالمؤمنین می گفتند، خطاب می کند که یا یزید به تو می گویم، هر حقه ای که می خواهی بزن و هرکاری که می توانی انجام بده، اما یقین داشته باش که اگر می خواهی نام ما را در دنیا محو بکنی، نام ما محو شدنی نیست، آنکه محو و نابود می شود تو هستی.
چنان خطبه ای در آن مجلس خواند که یزید لال و ساکت باقی ماند و خشم سراسر وجود آن مرد شقی و لعین را فرا گرفت و برای اینکه دل زینب (س) را آتش بزند و زبان او را ساکت کند و برای اینکه زینب منقلب بشود، دست به یک عمل ناجوانمردانه زد، با عصای خیزران خود به لب و دندان اباعبدالله (ع) اشاره کرد.
کد خبر: ۳۳۸۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۲/۲۶
نام بی مسمای این کوچه چنان به صورت بیننده سیلی می زند که چشمانش پر از اشک می شود، از خودم می پرسم انتخاب چنین نامی یعنی چه و برای چه؟ چه کسی این نام را انتخاب و تائید کرده است؟
هنگامی که در یکی از مهم ترین خیابان های ایذه، می بینید روی یک تابلو نوشته شده است˝کوچه علی چپ ˝ چه حسی به شما دست خواهد داد؟
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی شبکه خبر، اما وقتی حدود 100متر از میدان ولایت به سمت میدان سپاه حرکت می کنی به یک کوچه می رسی، ناگهان یک تابلوی بزرگ آبی رنگ چنان ذوقت را میزند و تعجبت را بر می انگیزد که کنترل فرمان خودرو را از دست می دهی !
"کوچه علی چپ " کلمات سفیدی هستند که تابلوی آبی رنگ را مزین کرده اند!!
چند بار این کلمه را زیر لب زمزمه می کنی، ابتدا خنده ات می گیرد، اما وقتی به صف اتومیبل های پشت سرت که مانند تو توقف کرده اند و بدون این که "بوقی" بزنند که راه را بازکنی و ترافیک خود ساخته را ترتیب داده اند، تازه متوجه می شوی که آنها هم مانند من هم می خندند و مهمتر از همه گریه هم می کنند از این کج سلیقه گی.
نام بی مسمای این کوچه چنان به صورت بیننده سیلی می زند که چشمانت پر از اشک می شود،ازخودم می پرسم انتخاب چنین نامی یعنی چی وبرای چه؟ چه کسی این نام را انتخاب وتایید کرده است؟حتی اگر این کوچه به نام شخص شاخصی نامگذاری شده است اما نباید برداشت عمومی جامعه از آن را ساده انگاشت.
به هرحال امیدواریم که آقایان مسئول گوششان به این درددل توجه نماید ودراسرع وقت برای رفع این نقیصه تمام همتشان را بکار بندند و نامی درخوروشان این مردم برگزینند.
کد خبر: ۳۲۵۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۲/۱۱
بهترین راه این است که خودتان را سبک نکنید و به همه مردم یارانه بدهید. نمیتوانید هم بروید بگذارید محمود بیاید خودش بلد است چطور بدهد. حالا خود دانید. یا بدهید یا بروید
کد خبر: ۳۰۳۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۱/۱۸
در ۱۳ سالگی، مثل همه نوجوانان دیگر غرق در دنیای مُد بودم. هر لباسی که میخریدم، سعی میکردم روی آخرین مد باشد. دوست داشتم زیبا و امروزی به نظر برسم و خیلی وقتها هم نسبتاً زیاد پیش میرفتم. با همان لباسها سوار دوچرخهام میشدم و در محل گشت میزدم. واقعاً فاجعه بود.
و پدرم فکر میکرد که من واقعاً زیبا هستم.
اگر راستش را بخواهید، او اشتباه میکرد (و باید به من میگفت که کمی سنگینتر لباس بپوشم). اما پدر من همیشه فکر میکرد که من فوقالعاده زیبا هستم. کار من هم شده بود که لباسهای مختلف را مثل مانکنها برایش میپوشیدم و هرچقدر هم که آن لباس مسخره بود، او با تعجب میگفت، «وای! تو فوقالعادهای دخترم».
اما نظر من درمورد خودم کمی فوق میکرد. من هم مثل هر دختر نوجوان دیگر تقریباً از خودم متنفر بودم. اما در عمق وجودم میدانستم که باید دوست داشته شوم. چون پدرم واقعاً عاشق من بود.
آقایان عزیز! شما مهمترین فرد در زندگی دخترتان هستید. هیچکس حتی مادر، دوستان، نامزد و معلمهایشان به اندازه شما مهم نیستند. هیچ رابطهای مهمتر از رابطه شما با او نیست. شخصیت او بعنوان یک زن در بزرگسالی تا حد زیادی به طریقه برخورد شما با او بستگی دارد.
به همین دلیل است که میخواهم ۵ اصل برای رفتار شما با دخترانتان مطرح کنم.
۱. دوستش داشته باشید.
میدانم که این خیلی بدیهی است و نیازی به گفتن آن نیست. اما آقایون باید طوری دخترتان را دوست داشته باشید که انگار زندگیتان به او وابسته است. چون برای او همینطور است.
امیدوارم که به نظر شما دخترتان زیباترین، باهوشترین و باارزشترین دختر روی زمین باشد اما اگر اینطور نیست، یاد بگیرید که او را اینطور ببینید. عشق یک احساس نیست، یک انتخاب است. اگر شما تصور نکنید که دخترتان (چه هنوز جنینی در شکم همسرتان باشد و چه زنی ۶۰ ساله) فوقالعاده است، یاد بگیرید که چطور اینطور فکر کنید. لیستی از همه خصوصیات مثبت او که دوست دارید تهیه کنید. آلبوم عکسهای او را از کودکی تا بزرگی نگاه کنید و ببینید چطور رشد کرده است. همه خاطرات خوبتان با او را بنویسید. هر روز برایش دعا کنید.
اگر دخترتان اذیتتان کرده و دلتان را شکسته، از شما توقع دارم که گذشت کنید. دوست داشتن یک دختر نوجوان کلهشق کار سختی است میدانم. این فقط یک احساس نیست، یک جنگ تمامنشدنی برای لذت بخشیدن به موجودی است که خلق کردهاید. هر کاری از دستتان برمیآید برای دوست داشتن این دختر انجام دهید. چون اگر این کار را نکنید، او کس دیگری را برای این کار پیدا خواهد کرد.
۲. به او بگویید که دوستش دارید.
مهم نیست که فکر میکنید این را میداند. به او بگویید. هر روز این را به او بگویید. هیچوقت شنیدن آن برای یک زن کافی نیست. این برای آن است که اگر دخترتان روزی احساس کرد که هیچکس او را دوست ندارد و نتوانست با هیچ جنس مخالفی وارد رابطه شود، ته دل خود بداند که شما دوستش دارید. همه زنها به این نیاز دارند. اگر شما به دخترتان این عشق را ندهید، هر کاری که از دستش برآید انجام میدهد تا آن را از مرد دیگری بگیرد.
پس به او بگویید که دوستش دارید. اما این کار را به هزاران روش مختلف انجام دهید. به او بگویید که بسیار زیباست. بگویید که این لباس چقدر به او میآید یا شعری که نوشته است چقدر زیباست. لازم نیست تحسینهای شما فقط محدود به ظاهر او شود اما تایید ظاهر برای دخترها اهمیت زیادی دارد. او باید بداند که عشق شما به او فقط بخاطر گرفتن نمرات بالا در مدرسه نیست. هیچوقت حتی پشت سرش درمورد او بدگویی نکنید. یا حرفهای مثبت و سازنده بزنید یا اصلاً حرفی نزنید.
برای او گل بخرید. برایش نامه بنویسید. اگر میتوانید حتی برایش شعر بگویید. گاهی اوقات فقط به چشمانش نگاه کنید و بگویید دقیقاً همان چیزی است که همیشه دوست داشتید باشد. وقتی کوچک است با گفتن این حرف بغلتان میکند. وقتی نوجوان میشود احتمالاً سرش را پایین میاندازد و گونههایش سرخ میشود. اما این کلمات زندگی او را تغییر میدهد. او باید بداند که همیشه و تا ابد دوستش دارید.
۳. به او نشان دهید که دوستش دارید.
اگر دوست داشتنتان را به او نشان ندهید هرچقدر هم که آن را بر زبان بیاورید کافی نخواهد بود. وقتی کوچک است او را در آغوش بگیرید، حتی اگر خیلی اهل بغل کردن نیستید. اگر میخواهد همه جا او را با خودتان ببرید.
همه چیز را به او نشان دهید. هر بازی که میخواهد بکند، هر جایی که میخواهد برود، با او همراه شوید. هیچ جلسه کاری آنقدرها مهم نیست. هر چیزی که لازم است را برای او کنسل کنید. هیچ چیز مهمتر از این نیست که کنار او باشید. هیچوقت نمیدانید تا چه زمان پیش او خواهید بود.
تنها با او بیرون بروید. به باغوحش، موزه یا سینما بروید. وقتی بزرگتر میشود، او را به اولین قرار ملاقات عاشقانهاش ببرید. به او یاد بدهید که چطور باید در چنین روزی رفتار کند. در روز به او تلفن کنید و با او حرف بزنید. با او مثل یک خانم رفتار کنید -- در را برایش باز کنید، وسایلش را حمل کنید ، … - بگذارید ببیند که رفتار یک آقا چطور باید باشد. متقاعدش کنید که برای مردان بیارزش وقت نگذارد. وقتی شکایت میکند به حرفهایش گوش دهید و سعی نکنید آن را برایش درست کنید. بیشتر زنها فقط دوست دارند کسی به حرفهایشان گوش دهد نه اینکه مشکلاتشان را برایشان حل کند.
وقتی گریه میکند، در آغوشش بگیرید. پیشانیاش را ببوسید. برایش هدیه بگیرید اما سعی نکنید برایش عشق بخرید. لاستیک پنچر ماشینش را عوض کنید و به او یاد دهید که چطور باید روغن ماشینش را عوض کند. زمانهایی ممکن است برای او خستهکننده و بد باشد اما بگذارید یادش بماند که چقدر دوستش داشتهاید. سعی کنید او را بشناسید و آنطور که دوست دارد دوستش داشته باشید. او به هیچ چیز دیگری جز این نیاز ندارد.
۴. مادرش را دوست بدارید.
همانطور که جان وودن میگوید، «بهترین کاری که یک پدر میتواند برای بچههایش انجام دهد این است که مادرشان را دوست داشته باشد». رابطهای که با مادر دخترتان دارید، پایه و اساس هر رابطهای که بخواهد با یک مرد داشته باشد را شکل میدهد. او باید بداند که یک زن باید تحسین شده و از او مراقبت شود. به همین خاطر اگر سر همسرتان فریاد میکشید یا او را تحقیر میکنید، دست از این کار بردارید. شاید گاهی لازم باشد داد و بیداد اتفاق بیفتد اما این نباید جلو چشم دخترتان باشد. باید با همسرتان طوری رفتار کنید که دوست دارید دامادتان با دخترتان رفتار کند. اگر دوست ندارید دخترتان با مردی مثل شما ازدواج کند، مرد بهتری باشید.
اینکه به او نشان دهید با یک خانم چطور باید رفتار شود شامل عشق ورزیدن هم میشود. همسرتان را بیرون ببرید. هرازگاهی او را جلو فرزندانتان ببوسید. باید به فرزندتان نشان دهید که عشق یک ازدواج میتواند پردوام باشد. دختر شما باید ازدواج را اتفاقی زیبا و رمانتیک ببیند. او باید مطمئن شود که شاهزاده رویاهایش که با اسب سفید میآید فقط برای بار اول او را با بوسهای بیدار نمیکند، بعد از آن هر روز صبح او را با بوسههایش بیدار خواهد کرد. او لیاقتش را دارد که عشقهای داستانهای پریان را باور کند. همسرتان هم همینطور.
اگر از مادر دخترتان جدا شدهاید، باز هم همیشه با احترام با او برخورد کنید و هیچوقت از او بدگویی نکنید. اگر مادر دخترتان فوت شده است و الان با زن دیگری زندگی میکنید، با او هم مثل یک ملکه رفتار کنید. اما مدام از عشقی که به مادر دخترتان داشتهاید بگویید. او باید بداند که هر اتفاقی هم که بیفتد شما باز او را دوست خواهید داشت. مادر فرزندانتان شایسته این است که با او در حضور آنها با احترام رفتار شود. اینکار را بخاطر فرزندانتان بکنید.
۵. همه زنان را دوست بدارید.
با همه زنان با احترام رفتار کنید. زن فروشنده، دختری که کنار دخترتان در پارک بازی میکند، زن سیاستمدار در تلویزیون و … این احترام برای زنان باید همیشگی باشد. اگر مشکل پورنوگرافی دارید همین الان از متخصص کمک بگیرید. حتی اگر او هیچوقت این مسئله را متوجه نشود، پورنوگرافی باعث میشود نگاه شما به زنان متفاوت شود و او کمکم تصور خواهد کرد که مردان باید به زنان مثل یک شیء نگاه کنند. پس اگر برنامه ناجوری در تلویزیون پخش میشود کانال را عوض کنید. همیشه درمورد نکات مثبت زنها حرف بزنید، و درمورد زیبایی آنها بگویید حتی اگر چاق و بیتناسب باشند. اگر تصور کنید که فقط دختران لاغر زیبا هستند، دخترتان حتی اگر متناسب باشد باز تصور خواهد کرد که چاق و زشت است.
همه زنان را تحسین کنید نه فقط آنها که زیبا هستند. به زنها نگاهی برابر با مردها داشته باشید. اگر نمیتوانید به بقیه زنها طوری نگاه کنید که به دخترتان نگاه میکنید، او میفهمد که یک مرد واقعی چطوری است و در نظرش فرد کثیفی دیده خواهید شد.
با این کارها نه تنها برای روابط او با مردهای دیگر استاندارد تعیین میکنید، برای پدر بودن هم استاندارد میگذارید. پدر بودن چیزی نیست که بتوانید از آن شانه خالی کنید. اینکه پدر محبوب دخترتان باشید تلاش زیادی میخواهد اما شما از پس آن برمیآیید. هرچه که باشد میدانید که دخترتان ارزش اینهمه تلاش شما را دارد.
آوای دنا-مردمان/
کد خبر: ۲۹۱۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۱/۰۲
زیاد مخواب که فردا باید سالها به زیر خاک بخوابی؛ زیاد مخور که برای خـوردن وقتهاست؛ زیاد مخندکه دلیلی بر خندیدن نیست؛ به هر کجا میروی بدان آخر به سوی خدا میروی، هرچه میکنی بدان سرانجام دیدار آن دنیاست
کد خبر: ۲۸۰۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۲/۱۲/۱۹
به گزارش آوای دنا؛ یک دختر 14 ساله هندی به طرز عجیبی از سه سال قبل 50 بار در روز به جای اشک خون گریه می کند. از بدن توینکل دویودی یک دختر 14 ساله هندی بدون اینکه دچار هیچ جراحت و زخمی شده باشد خون خارج می شود. از سه سال قبل این خون از چشمها، بینی، سر حد مو و پیشانی، گردن و کف پاهای این دختر 50 بار در روز خارج می شود.
این دختر در خصوص وضعیت خود توضیح داد: "از چشمها، دستها، سر، گوشها، بینی و از همه جای سطح بدنم خون خارج می شود. وقتی خونریزی آغاز می شود من هیچ جراحتی ندارم اما این خونریزیها من را به شدت خسته می کنند و بعضی وقتها سردرد می گیرم."
دکتر باچانان پزشک آمریکایی که در انگلیس کار می کند برای معاینه این دختر نوجوان به هند سفر کرده است.
وی اظهار داشت: "من هرگز یک مورد مشابه این مورد را ندیده ام و یا در تاریخ پزشکی نخوانده بودم که خون به صورت خود به خود از پوست سر و یا کف دستها خارج شود. من بسیار خرسند خواهم شد اگر بتوانم به این نوجوان کمک کنم."
این پزشک آمریکایی در معاینه این دختر هیچ علامتی از بریدگی، کبودی و یا قرمزی مشاهده نکرد. وی گفت: "از نظر فیزیکی، غیرممکن است که خون از پوست سالم به بیرون تراوش کند اما من هیچ نشانه ای از بریدگی و یا کبودی در بدن این دختر ندیدم."
این دختر عجیب از دو سال قبل پس از اینکه به دلیل خونریزی از دو مدرسه اخراج شد ترک تحصیل کرد. وی در این باره گفت: "من نمی خواهم خون از بدنم خارج شود. می خواهم به مدرسه بروم و یک زندگی عادی داشته باشم."
ایران ناز
کد خبر: ۲۷۸۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۲/۱۲/۱۴
قیامی که به وسیله امام معصوم صورت گرفت از ابتدا تا انتها درمسیری بود که خدا می خواست و کوچکترین اشتباه و خطا در آن راه ندارد وهمه اقدامات ریز و درشت آن درچارچوب دین مقدس اسلام بود و بزرگ کردن یک بعد و کوچک شمردن یا نادیده گرفتن بعدی دیگر، خطایی فاحش است
کد خبر: ۲۳۶۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۲/۰۹/۲۵
متهم یک ماه قبل پای چوبه دار رفت و حکم صادره اجرا شد اما ساعاتی بعد، یکی از ماموران سردخانه متوجه صدایی از داخل یکی از کشوها شد و به سمت آن رفت. او وقتی کشو را بیرون کشید کاور بخار گرفته حاوی جسد علیرضا را دید و متوجه زنده بودن او شد.
به گزارش آوای دنا،«خدا را شکر، خیلی سخت بود.» اولین جمله ای است که اعدامی زنده شده بجنوردی بعد از اینکه قدرت تکلمش را پیدا کرد در گفت وگو با روزنامه شرق بیان کرد. در ادامه مطلب آمده است: علیرضا - اعدامی زنده شده - چهار روز پیش توانست برای اولین بار از زمان اجرای حکم با اعضای خانواده اش ملاقات کند. آنطور که خانواده علیرضا نقل کرده اند او بعد از اینکه بچه هایش را دید هر سه آنها را در آغوش گرفت و گریه کرد. برادر علیرضا که پیش از این به ما گفته بود، آمادگی ملاقات با برادرش را ندارد، سرانجام همراه همسر و فرزندان برادرش به ملاقات وی رفت. او در این باره به خبرنگار ما گفت: «بالاخره شرایط روحی برادرم و خانواده به حدی رسید که توانستیم او را ببینیم و با هم صحبت کنیم. لحظه بسیار سختی بود. دست و پایم می لرزید، نمی توانستم جلو بروم وقتی ما را دید گریه کرد. البته اول بچه ها و همسرش به دیدارش رفتند، علیرضا آغوشش را باز کرد و بچه ها را بغل کرد و گریست. او فقط خدا را شکر می کرد. وقتی که ما بالای سرش رفتیم بعد از اینکه همدیگر را در آغوش گرفتیم و گریه کردیم چیزی نپرسیدم، می ترسیدم از او بپرسم چه شده است اما خودش گفت خیلی سخت بود، مرتب می گفت خدا را شکر. خیلی سخت گذشت.» او درباره وضعیت جسمی برادرش نیز گفت: وضعیت جسمانی اش خیلی خوب است. راه می رود. غذا می خورد و کارهای شخصی اش را خودش انجام می دهد. می تواند صحبت هم بکند اما به خاطر فشاری که به حنجره اش وارد شده هنوز صدایش خوب نشده و مثل آدم سرماخورده که صدایش گرفته، صحبت می کند. دکترها گفته اند به خاطر حنجره اش بهتر است زیاد صحبت نکند، با این حال وقتی بچه هایش را دید آنقدر هیجان زده شد که نتوانست آرام بگیرد و بارها آنها را بوسید و خدا را شکر کرد. هنوز شوکه است و نتوانسته صحنه اعدام را فراموش کند. علیرضا، مرد 37ساله به جرم قاچاق و نگهداری نزدیک به یک کیلوگرم شیشه از سوی دادگاه انقلاب به اعدام محکوم شده بود. به گفته وکیل متهم پرونده، قبلا پرونده با درخواست قاضی صادر کننده حکم دوبار به کمیسیون عفو و بخشودگی فرستاده شده بود اما به دلیل سوابق متهم هر دوبار درخواست بخشش رد شده بود. متهم یک ماه قبل پای چوبه دار رفت و حکم صادره اجرا شد اما ساعاتی بعد، یکی از ماموران سردخانه متوجه صدایی از داخل یکی از کشوها شد و به سمت آن رفت. او وقتی کشو را بیرون کشید کاور بخار گرفته حاوی جسد علیرضا را دید و متوجه زنده بودن او شد. با انتقال علیرضا به بخش مراقبت های ویژه پیگیری های پزشکی در مورد او انجام شد و وی اکنون سلامتش را بازیافته است. در این مدت واکنش های متفاوتی درباره پرونده علیرضا وجود داشت تا اینکه رییس قوه قضاییه اعلام کرد هرچند به لحاظ قانونی او باید اعدام شود اما به لحاظ عاطفی اجرای دوباره حکم درست نیست بنابراین متهم می تواند مشمول یک درجه عفو شود. در حال حاضر علیرضا همچنان در بیمارستان به سر می برد و روند درمان او ادامه دارد. این مرد بعد از بهبود به زندان منتقل خواهد شد. این در حالی است که وکیل مدافع علیرضا از ارسال درخواست عفو موکلش به کمیسیون عفو و بخشودگی استان خراسان شمالی خبر داد. وی در این خصوص به خبرنگار ما گفت: درخواست عفو از سوی من به عنوان وکیل علیرضا و همچنین از طرف خانواده اش برای بخشش او به کمیسیون عفو و بخشودگی استان خراسان شمالی فرستاده شده است. اگر کمیسیون استان با این درخواست موافقت کند پرونده برای اظهارنظر به کمیسیون عفو و بخشودگی قوه قضاییه در تهران فرستاده خواهد شد و در صورت موافقت آنها رای بر بخشودگی صادر می شود. حمیدی در پاسخ به این سوال که چند درجه تخفیف به علیرضا داده خواهد شد، گفت: این مساله ای است که کمیسیون باید در مورد آن تصمیم بگیرد. من به عنوان وکیلش به لحاظ قانونی می توانم درخواست عفو را ارایه دهم که این کار نیز انجام شده است و با توجه به مساعدت مسوولان قضایی استان و گفته های رییس قوه قضاییه در این خصوص به نظر می رسد درخواست عفو مورد قبول واقع شود. این وکیل دادگستری درخصوص دیدار با موکلش گفت: با کمک و مساعدت فراوانی که دادگستری و دادستانی بجنورد کردند شرایط برای ملاقات من با موکلم فراهم شد و چند روز قبل او را دیدم، وضعیت جسمانی و روحی اش خوب است. او به شدت از کاری که کرده پشیمان است و به نظر می رسد تنبیه شده است. از علیرضا به خوبی در بیمارستان نگهداری می شود و مسوولان بیمارستان و دادستانی کمال توجه را درخصوص وی دارند.
کد خبر: ۲۲۶۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۲/۰۸/۲۷
قیس بن قرّه گوید:هرگز فراموش نمیكنم لحظهای را كه زینب دختر فاطمه (سلامالله علیها) را از كنار كشته بر خاك افتاده برادرش حسین عبور دادند كه از سوز دل مینالید ... و امام سجاد(ع)میفرماید:..من به شهدا نگریستم كه روی خاك افتاده و كسی آنها را دفن نكرده، سینهام تنگ شد و به اندازهای بر من سخت گذشت كه نزدیك بود جانم بر آید و عمهام زینب وقتی از حالم با خبر شد مرا دلداری داد كه بیتابی نكنم
کد خبر: ۲۲۵۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۲/۰۸/۲۳
احمد، وقتی تماشاگر بازی استقلال و مس بود، با صحنه خداحافظی مجیدی مواجه شود. اتفاقی که نمیتواند باور کند، بر سرش میزند، گریه میکند. تا دو روز لب به غذا نمیزند. غصه میخورد، اشک میریزد و حرفی هم نمیزند تا اینکه در نهایت دچار سکته قلبی میشود
به گزارش آوای دنا، سایت باشگاه استقلال نوشت:حادثه تلخی بود. نمیشد باور کرد اما وقتی با منزلشان تماس گرفتیم به عمق تلخی پرواز بیشتر پی بردیم. متوجه شدیم احمد مظاهرییگانه، هوادار معلول استقلال که همیشه در تمرینات تیم هم حضور داشته از غصه خداحافظی کاپیتان فرهاد مجیدی پرواز کرده، به آسمان رفته تا خانوادهاش از غم از دست دادنش عزادار شوند.احمد، وقتی تماشاگر بازی استقلال و مس بود، با صحنه خداحافظی مجیدی مواجه شود. اتفاقی که نمیتواند باور کند، بر سرش میزند، گریه میکند. تا دو روز لب به غذا نمیزند. غصه میخورد، اشک میریزد و حرفی هم نمیزند تا اینکه در نهایت دچار سکته قلبی میشود. خانواده او را به بیمارستان بوعلی میبرند. احمد در بخش ccu بیمارستان بوعلی بستری میشود.در حالیکه نیمه بیهوش است از او میپرسند، میخواهی با فرهاد مجیدی تماس بگیریم تا با او حرف بزنی و احمد دستی به نشانه بله تکان میدهد. ساعاتی بعد این احمد است که دیگر روی زمین وجود ندارد. پرواز میکند به آسمانی که آبی است. باورش تلخ است، باورش سخت است که هوادار معلول استقلال طاقت خداحافظی مجیدی را ندارد و آنقدر غصه میخورد که به یک باره دچار سکته میشود.حال مادر احمد خوب نبود اما با خالهاش که تماس گرفتیم همه ماجرا را همینطور برایمان توضیح داد. گفت: احمد را در قطعه 304 ردیف 51 بهشتزهرا دفن کردهاند. گفت احمد در محلهشان خیابان نبرد جنوبی به استقلالی بودن معروف بود. میگفت با همه بازیکنان استقلال عکس هم دارد. خاله هم داغدار از دست دادن خواهرزادهاش بود و میگفت احمد در این دو روز خیلی غصه خداحافظی مجیدی را خورد.
به سر و صورتش میزد و میگفت برایم سخت است که دیگر بازیهای مجیدی را نبینم. چهارشنبه هم ختم این هوادار است. مراسم سوم احمد مظاهرییگانه، که استقلال را دوست داشت و با خداحافظی فرهاد مجیدی از فوتبال از زندگیاش خداحافظی کرد. چینی نازک احساس او از سنگینی تلخ این خداحافظی شکست تا به آسمان پرواز کند، تا امروز خانوادهاش از بار این تلخی پرواز احمد قامتشان خم شود. ما هم از این حادثه ناراحت شدیم، از هواداری که همراه استقلال بود و با وجود معلولیتی که داشت در تمرینات تیم شرکت میکرد و همه دلخوشیاش استقلال بود.
روحت شاد احمد عزیز، به آسمان که رفتی سلام ما را به همه استقلالیهای آنجا به ناصرخان حجازی، عمو عزت جانملکی و به محمد رنجبر و داود جورابلو به غلامرضا ساجدی و... به همه برسان. آنجا در نزدیکی خدا برای ما هم دعا کن. روحت شاد پسر استقلالی...
کد خبر: ۲۲۰۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۲/۰۸/۱۳
يك دختر درس خوانده و آرام که از سايه خود ميترسيد، يك مرتبه مردی غريبه را از تراس طبقه سوم به پايين پرت ميكند! این سرانجام یک دوستی خاموش اینترنتی است ، پس آگاه باشید داستان ها معمولا بر اساس واقیت ها اتفاق می افتند . به گزارش آوای دنا،
من دختری بودم که شب ها رویاهای زیادی می دیدم و صبح آن را زیر خاک مدفون می کردم .... دنیا را خائنی می دیدم که هیچ وقت از من حمایت نمی کرد ، نقشه هایم را می خواند و لو می داد ...
امتحاناتم تمام شده بود و من چیزی نداشتم که باهاش ذهنم مشغول باشه و دلتنگیام را فراموش کنم .
مامانم که دید دمق نشستم ، گفت: می خواهی فردا یه مهمونی مفصل بگیرم ؟ جمع مان جمع می شه و خوش می گذره ! حوصله ات هم سر جایش میاد " ناراحت شدم.
غرغر کردم که: می گم حوصله ام سر رفته، آن وقت شما می خواهید مهمان بازی کنید؟»
بابا، از آن یکی اتاق، صدای فریاد مرا که شنید، آمد و گفت: عجب دوره زمانه ای شده ها! توی جوانی، سر ما درد می کرد برای دور هم جمع شدن و خاطره تعریف کردن و بازی های دسته جمعی. معلوم نیست شما جوان ها چتان شده!؟»
حوصله حرف های تکراری پدر و مادرم را نداشتم؛ از خانه زدم بیرون ؛ نمی فهمیدم چند قدم برداشتم ؛ رسیدم در کافی نت مجید آقا ؛ کافی نت شلوغ بود و همان یک دستگاهی که مجید آقا همیشه برای من نگه می داشت ، منتظر من بود ، طبق معمول تا رسیدم پای کامپوتر نفسش را گرفتم و رفتم توی چت روم تا ببینم کدام یک از بچه ها آن لاین هستند.
رضا ، احمد ، حسن و ....زیاد برام مهم نبودند؛ تااینکه همان دوست همیشگیم را که همیشه منتظر آن لاین شدنش بودم ، دیدم ؛ " افشین" !
تا صفحه باز آن را دیدم چشمم برق زد ؛ دیگه وقتی با دوستام چت می کردم پیشنهادهای مسخره شان مثل بریم سینما و... باعث سر گرمیم نمی شد .
با اینکه موقع ناهار بود و دایما به مادرم که نگران برگشتن به خونه بود رد تماس می زدم با دوست جنتلمنی که پیدا کرده بودم سرگرم شدم ....هنوز خودش را بعد یک ماه ندیده بودم ولی دوستی هایمان هر روز در باز و بسته شدن صفحاتی در صفحه ای که تمام دلخوشیم شده بود محکم و محکم تر می شد .
پسری ظاهرا آرام و مظلوم با چشمهاي قهوه ای و عينك بدون فريم. اولین بار که عکس او را در صفحه فیس بوکم دیدم برای دیدن مرد رویاهایم سر از پا نمی شناختم ، ولی با خودم گفتم بذار بیش تر بشناسمش .
افشین که نام اصلی اش "سیامک " بود خودش را استاد یکی از دانشگاه های معتبر معرفی کرده و می گفت پسری پولدار و صاحب یک مرکز تجاری است .
‹‹ما بيشتر از درس و كار و زندگي روزمره حرف ميزديم. او هم خيلي صبور بود. كمتر شكايت از چيزي ميكرد يا عصباني ميشد. فقط ميدانم از نيش پشه خيلي عصباني ميشد! از پارتي بازي هم نفرت داشت. ميخواست آدمها را با لياقتشان بشناسند و هر كس در جايگاه خودش باشد. وقتي اينجوري نميشد غصه ميخورد،اما اصلا افسرده نبود. مادرش را خيلي دوست داشت...و به من بسیار ابراز علاقه می کرد ....آن واقعه عجیب روز روشن اتفاق افتادبالاخره روز بر آورده شدن آرزوهایم فرا رسید سر از پا نمی شناختم محل قرارمان خانه افشین تو ظفر بود .... وقتی آن پسر را دیدم ، جا خوردم از تعجب داشتم سکته می کردم ؛ پرسیدم شما افشین هستید؟ گفت : آره؛ گفتم اما اصلا شبیه عکستون نیستید ؛ جواب داد آدم ها نباید دل به حرف ها و صورت ها ببندند ، دنیا پر از دروغ ؛ آدم ها با همین دروغ هاشون در کنار هم به قول خودشان زندگی مسالمت آمیز می کنند .
یه قطره اشک سمج از گوشه چشمام چکید .... چشمم را از روی نفرت انداختم پایین و نگامو دوختم به سرامیک های کثیف کف اتاق .... چقدر کثیف بودن ... درست عین دل بعضی از آدما .
او با نگاه هوس بازش به من نزدیک شد و خواست نیت بی شرمانش عملی کنه ؛ با اين كار مخالفت كردم و خواستم با دادو فریاد کمک بگیرم اما او با چاقويي که در دست داشت من را تهديد كرد؛ هيچكس به غيراز ما دو نفر در آن خانه نبود و صداي كمكخواهيام به جايي نميرسيد براي همين شروع به گريه و التماس كردم و از او خواستم اندکی صبر کند و قول دادم ........
افشین رفت سمت پنجره های قدی و بزرگ که در انتهای سالن بود ؛ پرده های طلایی - سفید رنگ اونو پوشونده بود ؛پرده ها رو زد کنار ، ÷نجره را باز کرد و به کارگرا که داشتن کار میکردن نگاه کرد و شروع کرد به سیگار کشیدن ، هر پک سیگارش نفس های من را بیش تر به شماره می انداخت ،من هراسان از زندگیم که قرار بود به دست مردی کلاهبردار پر پر بشه ؛ نمی دانستم چه کار کنم ...
ناگهان پنجره باز اتاق توجهم را جلب کرد ، یک دفعه به ذهنم رسید ؛ این دفعه برای اولین بار بخت با من یار شد با سرعت تمام دستهایم را به کمر افشین فشار دادم او هول شده بود ، نتوانست خودش را نجات دهد.
با دیدن پیکر خون آلود افشین ،من هم بین همهمه آدم ها گم شدم .
بهوش که آمدم ؛ دستبند روزگار را روی دستام حس کردم و نگاهم بی اختیار به پلیسی که کنارم ایستاده بود گره خورد .... حالا نمی دانم بی گناهم یا گنهکار ..... اول فکر کردم یه خواب ولی وقتی قطره اشکی را که روی صورتم سر می خورد حس کردم متوجه شدم نه بیدارم .
حالا من موندم پشت پرده سرنوشت و روزگار خاکستری ام که نمی دانم چطور باید سپری کنم ......
در خصوص "دوستی های اینترنتی " سرهنگ "نیک نفس "سرپرست معاونت تشخیص و پیشگیری پلیس فتا ناجا به بحث و تبادل نظر پرداخت .
سرهنگ " نیک نفس " در اظهار نظری بیان داشت : دلبستگی های بوجود آمده در دوستی های اینترنتی در دراز مدت ممکن است با عث سوء استفاده افراد فرصت طلب شود و در تجربه این دوستی ها، فرصتی برای انتخاب و شناخت صحیح دختر و پسر از یکدیگر به وجود نمی آید.
این مقام مسوول ادامه داد : معمولا افراد در این گونه دوستی ها فقط ادعا می کنند که ارتباطشان با انگیزه ازدواج است و این رابطه بیش تر بر عشق ورزی کور استوار می باشد و عنصر خرد ورزی و عقلانیت در تصمیم گیری های اینچنینی وجود ندارد .
سرهنگ نیک نفس ادامه داد : دوستی های اینترنتی نه تنها مشکلی را برای پسران و دختران حل نمی کند ، بلکه اگر هم این روابط به ازدواج بیانجامد ، در زندگی مشترک سوء ظن و بی اعتمادی را برای دو طرف به همراه دارد .
رییس مرکز تشخیص و پیشگیری پلیس فتا ناجا با اشاره به اینکه معمولا دوستی های اینترنتی با انگیزه تفنن ، سرگرمی و هوسرانی شکل می گیرد ، تصریح کرد : عمر اين دوستي ها بسيار کوتاه است و آنچه که در پي آن باقي مي ماند تعارض فکري واحساسي دختران و پسران و از دست دادن اعتماد به نفس و به وجود آمدن بدبینی در بین آنهاست . وی بیان داشت : برای پیشگیری از چنین آسیب هایی بايد خانوادهها به نقش حياتي خود در برابر فرزندان آگاه شوند تا بتوانند الگوهاي صحيح رفتاري را به فرزندان ارائه دهند و آنها را در برابر آسیب های اجتماعی واکسینه کنند.
این مقام ارشد انتظامی ادامه داد : : در این باره جامعه ، خانواده ، وسازمان های مسوول می توانند با تقويت ارزشهاي اخلاقي، معنوي و انساني و سست گردانيدن معيارهاي مادي در نظر جوانان، تقويت و توسعه مراكز ورزشي و تفريحي و برنامه ريزي صحيح براي اوقات فراغت آنها ، ارائه خدمات رفاهي و اجتماعي جهت برطرف كردن كمبودهاي عاطفي كودكان و نوجوانان، پرورش احساس عزت نفس و اعتماد به نفس كودك و نوجوان در خانواده و مدرسه جلوی منزوی شدن جوانان در اجتماع و روی آوردن آنها به دوستی ها در فضای مجازی را بگیرند .
سرهنگ نیک نفس ، تماس خانوادهها با كارشناسان پلیس فتا از طریق سایت www.cyberpolice.ir، استفاده از فيلم ها و برنامه های تربيتي، پرهيز از سخت گيري و تنبيه و همچنين اجتناب از آسان گيري در تربيت فرزندان، تشويق فرزندان به رعايت تعادل و دوري از بي بندوباري، برقراري احساس امنيت در خانواده و جامعه و جلوگيري از بروز اضطراب در نوجوانان و جوانان را از دیگر زمینه های پیشگیری و مقابله با چنین آسیب هایی در فضای مجازی عنوان کرد .
نویسنده داستان : آرزو خاکپور - کارشناس اجتماعی پلیس فتا ناجا
کد خبر: ۲۱۶۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۲/۰۷/۲۹
ايجاد هر گونه مزاحمت عمدي يا سهوي به وسيله تلفن از طريق هر فرد يا گروه و در هر رده سني براي مشتركان ديگر، مزاحمت تلفني محسوب مي شود؛ اما براي شكايت درخصوص اين مزاحمت ها به كجا بايد مراجعه كرد؟
آوای دنا/ ايجاد هر گونه مزاحمت عمدي يا سهوي به وسيله تلفن از طريق هر فرد يا گروه و در هر رده سني براي مشتركان ديگر، مزاحمت تلفني محسوب مي شود؛ اما براي شكايت درخصوص اين مزاحمت ها به كجا بايد مراجعه كرد؟ايجاد هر گونه مزاحمت عمدي يا سهوي به وسيله تلفن از طريق هر فرد يا گروه و در هر رده سني براي مشتركان ديگر، مزاحمت تلفني محسوب مي شود؛ اما براي شكايت درخصوص اين مزاحمت ها به كجا بايد مراجعه كرد؟به ياد مي آورم زماني كه تلفن ثابت در منازل در همه جا حتي مناطق دوردست همه گير شد و گوشي اي كه گاهي اوقات پشت هم زنگ مي خورد؛ با صداي زنگ تلفن مجبور مي شدي سريعتر سمت گوشي بروي شايد كسي كار مهمي داشته باشد و تلفن قطع شود.نفس نفس زنان به گوشي تلفن مي رسيدي همين كه گوشي را برمي داشتي كسي آن طرف گوشي فقط فوت مي كرد و تو آنچنان حرص مي خوردي كه قابل توصيف نبود.و حتي خوب به ياد مي آورم مادراني را كه فرزندان خردسالشان گريه مي كردند طوري كه مانع از انجام كارهاي منزل مي شدند و تلفن تنها راه نجات مادر از اين همه اذيت و آزار بود؛ مادر با گوشي شماره اي را مي گرفت و تو هم مي شدي مسوول ساكت كردن بچه ها!تا اينكه علم پيشرفت كرد و گوشي هاي همراه به بازار آمدند و اين سرگرمي به شكلي مدرنتر ادامه يافت.بالاخره روزي رسيد كه با توسعه فن آوري ارتباطي، شماره تماس گيرنده قابل تشخيص و پيگيري شد. البته در مقابل اين پيشرفت، پيشرفتهايي هم در ايجاد مزاحمتهاي تلفني از جمله شماره گرفتن با دبيت كارت و ..صورت گرفت!مزاحمان تلفني و دردسر براي خانواده ها و حتي نهادها و سازمانهامزاحمان تلفني به طور معمول در گروه سني خاصي قرار دارند كه اي كاش سرگرميهاي بهتري براي آنان وجود داشت تا آزار ديگران را موضوع بازيهاي خود نكنند.شايد كمتر خانواده، موسسه يا سازماني است كه از اين نوع مزاحمتها در امان باشد؛ زيرا مرتكبان گاه و بيگاه و در زماني كه مردم نياز به استراحت دارند، آسايش آنان را سلب ميكنند و پيامدهاي ناشي از اين مزاحمتها را كه ممكن است دردسرهاي بزرگي براي خانوادهها ايجاد كند، ناديده ميگيرند.انواع تلفن همراه و ثابت جاي خود را چنان در زندگي روزمره ما باز كرده است كه براي بسياري سپري كردن يك شبانهروز بدون استفاده از اين وسيله ارتباطي غير قابل تصور است؛ با وجود چنين وابستگي شديدي و البته نيازي كه به ارتباط غير حضوري با ديگران داريم، نميتوان دردسرهاي آن را هم ناديده گرفت.اين مزاحمتها به مشكلاتي كه براي خانوادهها ايجاد ميكنند، محدود نميشود؛ بلكه آتشنشاني، موسسات تاكسي تلفني، غذاخوريهايي كه مشتركان تلفني دارند، پليس ۱۱۰، ۱۱۸ و ... را هم دربرمي گيرد؛ به عبارت ديگر از اين معضل اجتماعي، همه درمانده اند.اين مزاحمتها شكلهاي مختلفي دارد؛ اما سوت كشيدن، سكوت و فوت كردن شايد كمتر آزار دهنده باشد. فحاشي و حرفهاي ركيك و تهمت در مرتبه دوم قرار دارد و از همه بدتر، دادن خبرهاي كذب و تكاندهنده است كه گاهي باعث شوك آني و از بين رفتن آرامش خانوادهها ميشود.اگر مزاحم تلفني مجرم شناخته شود، حكم صادر مي شوداگر بر اثر مزاحمت تلفني، شخصي متحمل ضرر و زيان شود، در اين صورت مطابق قوانين ميتواند با ارائه شكوائيه به دادسرا مبني بر مزاحمت تلفني و بيان دلايلي كه حاكي از خسارت رسيدن به وي باشد، مزاحم تلفني را به محاكمه بكشاند و چنانچه دادگاه متهم را مجرم بداند مكلف است ضمن صدور حكم جزايي در باره مزاحمت تلفني، نسبت به مطالبه ضرر و زيان مدعي خصوصي نيز حكم صادر كند و اگر نياز بيشتر به تحقيق درباره خسارت مدعي باشد، پس از رسيدگي لازم مطابق ماده ۱۲ قانون نسبت به صدور حكم اقدام مي شود.اگر كسي به عمد و با سوءنيت به وسيله تلفن خبر فوت يكي از نزديكان شنونده را به او بدهد و اين خبر موجب مرگ يا مرض شنونده شود، عملش مطابق با قانون مجازات اسلامي ممكن است قتل عمد شناخته شود و مرتكب قصاص شود؛ چون چنين عملي نسبت به يك فرد مسن در نوع خود كشنده به شمار ميرود.مزاحم زنداني ميشود!براي مجازات مزاحمتهاي پيامكي و تلفني، مجرمان به مجازات تعزيري محكوم ميشوند. اين مجازات ممكن است شامل شلاق، جريمه مالي و حبس باشد. نوع مجازات نيز بسته به شخصيت متهم، دفعات و نوع مزاحمت بستگي دارد.البته دور از انتظار نيست كه يك مزاحمت ساده به قتل يك نفر منجر شود؛ بنابراين سر و كار مزاحم تلفني كمتر به قصاص و ديه ميافتد؛ اما حبس مجازاتي معمول براي اين مزاحمان خواهد بود؛ و قانوني كه اجازه زنداني كردن مزاحم را ميدهد، قانون مجازات اسلامي است و مادهاي كه ميتوانيد اين حكم را در آن پيدا كنيد، ماده ۶۴۱ است كه مقرر شده است:«هرگاه كسي به وسيله تلفن يا دستگاههاي مخابراتي ديگر براي اشخاص مزاحمت ايجاد كند، علاوه بر اجراي مقررات خاص شركت مخابرات، مرتكب به حبس از يك تا شش ماه محكوم خواهد شد». البته اين همه ماجرا نيست. علاوه بر قانون مجازات اسلامي در مقرراتي كه شركت مخابرات دارد، مجازاتهاي ديگري هم براي مزاحم در نظر گرفته شده است.به كجا شكايت كنيم؟خيلي از افرادي كه قرباني مزاحمت تلفني ميشوند ترجيح ميدهند كه موضوع را پيگيري نكنند؛ اما براي كساني كه اين مزاحمتها امانشان را بريده است و به ستوه آمدهاند، چارهاي جز شكايت و پيگيري وجود ندارد.گفتيم كه علاوه بر مجازات زندان كه در قانون مجازات اسلامي براي مزاحمان در نظر گرفته شده است مجازاتهاي ديگري هم در قوانين شركت مخابرات براي آنان وجود دارد؛ بنابراين قربانيان مزاحمت تلفني ميتوانند از دو طريق موضوع را پيگيري كنند.اداره حقوقي وزارت دادگستري در سال ۱۳۷۳ در اين خصوص نظريهاي داده است كه تكليف موضوع را بهتر مشخص ميكند. در اين نظريه گفته شده است: در مورد مزاحمت تلفني چنانچه عمل مشتكيعنه (كسي كه از او شكايت شده) فقط مزاحمت تلفني باشد و همراه با جرم ديگري مانند فحاشي و استعمال الفاظ ركيك نباشد، در صورت احراز مزاحمت، تلفن مزاحم قطع ميشود؛ اما چنانچه مزاحمت تلفني همراه با جرايم ديگر از قبيل فحاشي يا تهديد باشد، رسيدگي به بزه ارتكابي با دادگاههاي عمومي محل خواهد بود.بنابراين اگر از جمله افرادي هستيد كه بعد از آن كه تلفن زنگ ميزند و گوشي را برميداريد، كسي جواب نميدهد و اين عمل چند بار و گاه بارها و بارها تكرار ميشود يا اينكه قرباني اشكال ديگر مزاحمت تلفني هستيد ميتوانيد به مراجع يادشده مراجعه كنيد تا با مزاحم برخورد شود.داشتن نامهاي از مخابرات نيز ميتواند باعث سرعت در كار شود. در اين مرحله روي يك برگه كاغذ شكايت خود را مطرح ميكنيد. عنوان مجرمانه اين شكايت هم چنين است: «ايجاد مزاحمت تلفني از طريق ارسال پيامك.» اگر توهين شديدي هم صورت گرفته باشد، شاكي ميتواند تقاضاي «اعاده حيثيت» را هم مطرح كند. ممكن است طرف مقابل نامشخص باشد. در چنين حالتي در بخش مربوط به متشاكي نوشته ميشود: «نامشخص».بعد از اين مرحله، با ارجاع شكايت به يكي از شعبههاي دادياري يا بازپرسي، با نامهاي كه دادگاه خطاب به كلانتري براي تكميل كردن تحقيقات مينويسد، كلانتري از مخابرات درخصوص اين شماره تلفن استعلام و تقاضاي پرينت مكالمات تلفني را عنوان ميكند. ممكن است اين استعلام به طور مستقيم از سوي دادگاه خطاب به مخابرات ارسال شود، اما بخش اوليه كار در اين مرحله شناسايي مزاحم است.حتي مخابرات ميتواند گوشي تلفن همراهي كه از آن تماس گرفته شده را رديابي كند و اين مساله را مشخص كند كه آخرين بار چه زماني و چگونه از آن استفاده شده و چه سيم كارتي در آن فعال بوده است؟ پس از اين مرحله و مشخص شدن شماره تماس، از سوي دادسرا براي آن نشاني و صاحب خط تلفن اخطاريه ارسال ميشود و دادسرا ايشان را احضار و تحقيق ميكند.اگر فردي در مرحله اول در دادسرا يا كلانتري حاضر نشود، براي بار دوم نيز براي او اخطاريه ارسال ميشود و در نهايت با عدم حضور وي، براي بار سوم در صورتي كه دادستان دلايل جرم را قوي تشخيص دهد، براي او حكم جلب صادر ميشود.در مرحله بازپرسي اگر فرد مزاحم اين مساله را بپذيرد، پرونده با صدور كيفرخواست براي صدور راي به دادگاه فرستاده ميشود. البته ممكن است مزاحم در طول مراحل بازجويي عنوان كند كه استعلام را قبول ندارد.در اين مرحله تا زمان اقرار، بازجويي ادامه مييابد و در صورتي كه دلايل كافي وجود داشته باشد، با اخذ قرار مناسب، پرونده مراحل بعدي خود را طي ميكند.يكي از شيوههاي اثبات مزاحمت تلفني، استناد به صداي ضبط شده است اما گاهي دادياران، بازپرسها يا قضات اين مساله را نميپذيرند. چون ممكن است با توجه به پيشرفت تكنولوژي، صداي ضبط شده ساختگي باشد.و اما...با همه اين مجازاتها باز هم كساني پيدا ميشوند كه اعصاب و روان مردم را دستمايه سرگرمي خود مي كنند.كمترين فايده مجازات مزاحمان تلفني اين است كه از تعداد آنان ميكاهد؛ اما نميتوان انكار كرد كه با توجه به پيامدهاي گسترده اين شيوه مردمآزاري، بايد براي افزايش تأثير مجازاتها چارهاي انديشيد و فكري كرد؛ شايد بايد قوانين را سفت و سختتر نوشت و شايد لازم است شناسايي و برخورد با مزاحمان را با همكاري شهروندان جديتر پيگيري كرد.
منبع/ایرنا
کد خبر: ۱۹۸۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۲/۰۶/۰۵
* وقتي شخصي حتي به چيزاي الکي زياد ميخنده ،مطمئن باشيد که عميقا غمگينه .* وقتي کسي زياد ميخوابه ، مطمئن باشيد که تنهاست .* وقتي شخصي کم حرف ميزنه و اگر هم حرف بزنه حرفشو سريع ميگه ، مطمئن باشيد که رازي رو حفظ ميکنه .* وقتي کسي نميتونه گريه کنه نشون دهنده شکنندگي و ضعف اونه .* وقتي کسي غير عادي غذا ميخوره بدونيد که اضطراب داره .* وقتي کسي واسه چيزاي کوچيک گريه ميکنه ، يعني دل بي گناه و نرمي داره .* اگه کسي به خاطر چيزاي احمقانه و کوچيک از دستت عصباني شد ، يعني که خيلي دوستت داره .انسانهاي قوي مي دانند چگونه به زندگي شان نظم دهند . حتي زماني که اشک در چشمانشان حلقه مي زند همچنان با لبخندي روي لب مي گويند "من خوب هستم" اين متن را براي کسي بفرست که قوي است ،همان کاري که من کردم. تغيير درپيش است." کارما" اندوه تو را ديد و گفت "دوران سختي به پايان رسيد"
کد خبر: ۱۷۶۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۲/۰۳/۳۰