متن زیر، گزارش تکاندهنده «فایننشال تایمز» درباره رنجهای آوارگان و بویژه کودکان در سوریه است.خبرگزاری ایسنا: متن زیر، گزارش تکاندهنده «فایننشال تایمز» درباره رنجهای آوارگان و بویژه کودکان در سوریه است.
از حمله نظامی جان سالم بهدر برد و از کشتار جمعی و تجاوز گروههای مختلف در سوریه فرار کرد اما درست پس از رسیدن به بهشتی امن در کشور همسایه «لبنان» بود که فاطمه 13 ساله رگ دست خود را زد.
این تنها مورد خودکشی در میان آوارگان سوری نیست. پس از سهسال زندگی در چادر، افسردگی، خود آسیبرسانی، تلاش برای خودکشی و دیگر مشکلات روحی در بین دختران سوری افزایش داشته است. نام فاطمه بهخاطر امنیت او تغییر کرده و تیم فایننشالتایمز نمیتواند خود او را مستقیما ملاقات کند. اما مادرش داستان او را با ما در میان میگذارد تا نشان دهد که چگونه پس از فرار از جنگ سوریه، دختران بیشماری هنوز با خطر تجاوز، سوءاستفاده خانگی و ازدواج اجباری روبهرو هستند.
یازدههزار سوری مجبور شدند از خانه خود فرار کنند و هیچ نشانهای از پایان جنگی که چهارسال از شروع آن میگذرد و به جنگ داخلی تبدیل شده، وجود ندارد. اولویتهای فوری در بحران آوارگی نسبتاً مشخص هستند: مردم به سرپناه و غذا نیاز دارند. اما وقتی بحرانی طولانی میشود - روزی پنج هزار نفر - تلاش برای کنترل آن طاقتفرسا میشود.
فاطمه و مادرش به مرکز زنان که توسط کمیته نجات بینالمللی راهاندازی شده، امید زیادی بستهاند. کمیته نجات در سال 1933 توسط آلبرت اینشتین برای نجات خانوادههای آلمانی که با خطر نازیها روبهرو بودند، ایجاد شد. این خیریه در حال حاضر در بیش از 30 کشور جهان از میانمار تا زیمباوه کار میکند و پس از طوفانها و سونامیها به مردم کمکرسانی میکند یا درمانگاههای بهداشت و سلامت دائمی میسازد.
در سال 2014 کمیته نجات در سطح جهانی به 14.8 میلیون نفر از جمله چهار میلیون آواره سوری کمکرسانی کرد.
با وجودی که در بین جمعیت آواره سوری، زنان بیش از سایرین در معرض خطر قرار دارند اما به دلیل تلاش گروههای امداد برای تهیه غذا، دارو و آموزش، زنان جوان غالبا فراموش میشوند. مادر فاطمه با سیاهی زیر چشم که از دوران سخت حکایت دارد میگوید: دختران مهاجر در زندان هستند... شبها در اردوگاهها صدای گریه زنان را میشنوید و مردانی که زنان خود را کتک میزنند. نیمی از آن زنان زیر 14 سال سن دارند.
با دسترسی محدود به آموزش، دختران آینده را از دست میدهند. والدینی که زمانی از دختران خود حمایت میکردند، اکنون خود زخم خوردهاند و غالبا دخترانشان را مورد آزار قرار میدهند و اینقدر فقیرند که با ازدواج زودهنگام آنان موافقت میکنند، یکی از امدادگران میگوید که در این شرایط امکان اینکه دختری به خودفروشی وادار شود نیز وجود دارد. در شرایط پیچیدهای که هزاران مهاجر در آن قرار دارند، ترس از تعرض یعنی اینکه بسیاری از دختران به ندرت چادرهای برزنتی را که زمستانها دچار سیل میشوند و تابستانها از گرمای هوا مانند کوره سوزانند، ترک میکنند، وجود دارد.
مادر فاطمه که با وجود درگیری با سوءرفتار خانوادگی، هنوز امیدوار است، میگوید: مرکز زنان ما را تشویق به ادامه زندگی و بازسازی تواناییمان میکند. اگر آنها نبودند، دخترم جان خود را از دست میداد و ممکن بود، خود من هم دست به خودکشی بزنم.
تلاشهای کمیته نجات
کمیته نجات بیش از 30 مرکز در اردوگاههای پناهندگان در شمال سوریه و کشورهای همسایه دارد. حمایت از زنان و توانمندسازی آنان یکی از هزاران برنامهای است که این خیریه بهعنوان بخشی از واکنش به مصائب سوریه اجرا میکند و نیازهای بهداشتی و سلامتی تا آموزش شغلی را در بر دارد.
این کمیته که سال گذشته 456 میلیون دلار درآمد داشت، بر فوریت و گسترش کار خود در سراسر جهان تأکید دارد و علاوهبر بحران سوریه که در فراخنای پنج کشور گسترده است، درمانگاههایی را برای معالجه بیماران ابولا در غرب آفریقا ایجاد کرد و در مناطقی که عراقیها از دست نیروهای داعش میگریزند، کمکهای انسانی توزیع کرد. کمیته همچنین در آمریکا به مهاجرانی که شانس شروع زندگی جدیدی را به دست آوردهاند، کمک میکند.
یافتن راهحلهای درازمدت برای مهاجران، جهت ثبات منطقه بسیار حیاتی است زیرا اردوگاهها، زمینی حاصلخیز برای رشد گروههای رادیکال افراطی هستند. جابهجایی عظیم مردم، موجب فشارهای اقتصادی میشود که میتواند در مناطق پذیرای آنان، ناامنی بهوجود آورد اما همانگونه که بزرگترین بحران آوارگان جنگ جهانی عمیقتر میشود، بودجه خیریهها کاهش مییابد. هفته گذشته سازمان ملل اعلام کرد که به علت کمبود بودجه، لیست غذای حیاتی خود را به 1.7 میلیون آواره سوری کاهش میدهد.
دیوید میلبند، رئیس و مدیر اجرایی کمیته نجات میگوید: بحران سوریه بزرگترین فاجعه بشری قرن حاضر تاکنون است. حدود نیمی از 22 میلیون جمعیت کشور مجبور به ترک خانه خود شدند و این میزان بسیار بزرگتر از آن است که داوطلبان کمک بتوانند آن را درک کنند.
جنگ، بیماری و فجایع محیطی به چیزی که از زمان جنگجهانیدوم عنوان بزرگترین بحران مهاجرت را بهخود اختصاص داده، افزوده است. میلبند، از کمیته نجات خواسته است که به نیازهای زنان مهاجر توجه بیشتری نشان دهند.
سارا ابواصالی، رئیس برنامه زنان کمیته نجات در ترکیه میگوید: بازپروری حیاتی و لازم است، به این موضوع از منظر دیگری نگاه کنید؛ چه کسانی سوریه را دوباره خواهند ساخت؟ فقط رسیدن به اردوگاهها در سوریه بسیار چالشبرانگیز است زیرا جادهها، نقطههای ایست و بازرسی و شهرها مرتباً بین گروههای مسلح مختلف دستبهدست میشوند. قانعکردن خانوادههای محافظهکار که غالباً خروج زنان از خانه را ممنوع کردهاند، خودش مانع جدی دیگری است. با وجود این مساله، حدود دو هزار زن روزانه از هشت مرکز زنان کمیته نجات در شمال سوریه دیدن میکنند و از کمک و مشاوره بهره میگیرند.
کمیته «گروههای سیار» را به اردوگاههای بیشتری میفرستد ولی این تلاش مانند قطرهای در دل اقیانوس است. سوریهای مهاجر در طول مرز شمالی حدود 500 اردوگاه ساختهاند که برخی دهها هزار ساکن دارند.
کمیته نجات میگوید، کارش بسیار حیاتی است زیرا بسیاری از برنامههای مربوط به جوانان در اردوگاهها بهطور ناخواسته دختران را از برنامهها حذف کردهاند؛ زیرا از نظر آوارگان پس از سن بلوغ دختران و پسران نباید کنار هم باشند.
آمار ناامیدکننده
برنامه زنان کمیته نجات بهطور مرتب با حداقل 32 هزار زن آواره در یکسال کار کرده است اما حتی داستانهای موفق نیز به دلیل مسائل تازهای که گزارش میشود، مایه خوشحالی نیست. فاطمه یکی از این موارد است. زخمهای روی بازوها و همچنین افسردگی او به کمک مشاوران کمیته التیام یافت اما کمی بعد، پدرش او را مجبور به ازدواج با پسرعمویش که دوبرابر فاطمه سن دارد، کرد و به راه دوری فرستاد.
در حالی که آمار قابل اعتمادی از تجاوز یا خود آسیبرسانی وجود ندارد، مادر فاطمه میگوید، بسیاری از دختران به بریدن رگ خود اقدام میکنند. زنان جوان دیگری از این هم فراتر رفتهاند. یک نفر خودسوزی کرد، آنها او را بیرون اردوگاه به خاک سپردند. دیگری سعی کرد با خوردن کُلر خودکشی کند که او را به بیمارستان رسانده و معدهاش را شستوشو دادند. دختر دیگری را میشناسم که فقط 15 سال داشت و قبل از آن خانوادهاش سهبار او را شوهر دادهاند. این دختر سعی کرد فرار کند.
متوقف کردن همه ازدواجهای اجباری و زودهنگام امکانپذیر نیست. در برخی مناطق روستایی سوریه، این مسأله امری متداول و عادی است اما اغلب سوریها تا پایان تحصیلات دانشگاهی دخترشان منتظر میماندند. اکنون مدرسهای نیست و درحالیکه بحران طولانیتر میشود، خانوادهها توسط خواستگاران خارجی که شیربهای خوبی هم میپردازند، وسوسه میشوند.
هبا، دختر 26 ساله شاد و شلوغ با کت چرمی و روسری سفید، امید خود را از دست نداده است. مناطقی در شمال سوریه جایی که او مراکز زنان کمیته نجات را اداره میکند، برای بازدید بسیار خطرناکند به همین دلیل او برای دیدن تیم روزنامه فایننشالتایمز در ترکیه از مرز عبور میکند. برای ایمنی وی، نامش را اعلام نمیکنیم.
هبا بیش از هر چیز از سرنوشت دخترانی که او نمیتواند به آنها کمک کند، بیم دارد. «تشخیص واقعیت از شایعاتی که مرتباً دهان به دهان میچرخد، کار بسیار سختی است. ما به ندرت دوباره از زنانی که به آنها کمک میکنیم، خبری میشنویم. برخی زنان بدون اینکه آگاه باشند، با مردان در ترکیه یا کشورهای حاشیه خلیجفارس ازدواج میکنند و نمیدانند که این شرایط رسمی و قانونی نیست. گفته میشود بسیاریف از این دختران به فاحشگی وادار میشوند.»
هبا میگوید: «حتی چادر محل اقامت یک دختر، امن نیست. خشونت جنگ، رفتارها را بهویژه در میان پسرانی که طی درگیریها به بلوغ میرسند، تحتتأثیر قرار میدهد تا حدی که موارد زیادی از آزار جنسی دختران گزارش میشود. رهیافتن به این محیطها بسیار سخت و پیچیده است. بسیاری زنان خجالتیتر از آن هستند که حتی بپذیرند مورد سوءاستفاده قرار گرفتهاند.»
در لبنان، آوارگان مونث ممکن است سرپناههای مخفی پیدا کنند اما در شمال سوریه که از قانون خبری نیست، خانه امن یا مراکز قانونی وجود ندارد. بهجای این مراکز، هبا و دوستانش استراتژیهای مبارزه و کنار آمدن با شرایط را آموزش میدهند. در مرکز جوانان آواره در ترکیه، مشاوری بهنام منال با گروهی از دختران خندان و شلوغ احاطه شده که پیشنهادهای خود درمورد «راههای نه گفتن» را با صدای بلند میگویند تا منال روی بورد بنویسد.
دختران جملات را با هم تمرین میکنند تا ببینند چه کاری نتیجه بهتری دارد. کمی بعد، منال پیشنهاد میکند که ایده برتر را به والدینشان که اجازه نمیدهند دختران خانه را ترک کرده یا به مدرسه بروند، بگویند.
هبا میگوید: «ما با چیزهای کوچک شروع میکنیم. اگر دختران نتوانند آن را انجام دهند، چگونه میتوانند درمورد مسائل بسیار بزرگتر و مهمتری چون ازدواج بحث کنند؟ زمانی که دختران و زنان شروع به صحبت میکنند، اعتماد به نفسشان سریعا افزایش مییابد. گاهی لازم نیست خودمان زیاد صحبت کنیم، ما فقط فرصت را برایشان فراهم میکنیم... آنها خودشان همدیگر را راهنمایی میکنند. بهعنوان مثال، زنان بزرگتری که قبلا و در سن کم ازدواج کردهاند، به مادران جوانتر میگویند، من خیلی عذاب کشیدم، سعی کن برای دخترت مادر بهتری باشی.»
کمیته نجات امیدوار است با بودجه بیشتر بتواند چادرهایی ویژه آماده کند تا در آنجا به زنان آموزش شغلی بدهند و آنها بتوانند کار خود را آغاز کنند و در هزینه خانواده کمکخرج باشند.
مادر فاطمه یاد میگیرد که قبل از اینکه دختر جوانترش با سرنوشت مشابه خواهرش مواجه شود، صحبت کند. او میگوید: «فکر میکردم هیچ دوستی ندارم، از دنیا میترسیدم... حالا جواب شوهر م را میدهم، آخرینبار که میخواست دخترم را کتک بزند، جلویش ایستادم و حرف زدم.»
او لبخند میزند و با ناباوری میگوید: « شوهر م واقعا گوش کرد، بالاخره نتیجه گرفتم.»
کد خبر: ۶۵۲۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۳/۰۷
سایت تحلیلی خبری آوای دنا avayedena.com
24آنلاین نوشت:ویدیویی که به تازگی در فضای مجازی منتشر شده، خودرویی را نشان می دهد که یک زن اردنی در پشت چراغ قرمز، آن را بارها از مقابل دوربین ثبت تخلف عبور می دهد و باز می گردد، تا جریمه ای برای خودرو به ثبت برسد که به ۳۰۰۰۰ دینار اردن (حدود ۴۵ هزار دلار) بالغ شد!
البته شوهر این زن هم پس از دریافت برگه های جریمه، از همسر اولش که در برابر "هوو" دار شدن خود چنین واکنش پرهزینه ای نشان داده، شکایت کرد.
کد خبر: ۶۴۲۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۲/۲۵
نمی دانم هدف سروش صحت از این طنز چیست .شاید طبق گفته هایش در خندوانه که گفت من به لطیفه های زشت بیشتر می خندم ،این هم از مدل دوست داشتنی اوست
کد خبر: ۶۴۱۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۲/۲۳
به گزارش سایت تحلیلی خبری آوای دنا avayedena.com:
حجتالاسلام حمید رسایی نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی در یادداشتی که در پایگاه اطلاعرسانی خود گذاشته خطاب به حجتالاسلام حسن روحانی رئیس جمهور آورده است:
حضرتعالی در پاسخ به نامه آقای مطهری، خطاب به وزیر اطلاعات و کشور خواستار "شناسایی عوامل شرور، ناقض قانون و دشمن شادکن و همچنین نیروهای حامی و آمر پشت پرده حادثه شیراز" شدید تا جهت اجرای عدالت آنها را به قوه قضائیه بسپارند. اکنون بنده به امید دستور رسیدگی شما آدرس یک رفتار شرارت آمیز و غیرقانونی دیگر که برنامه ریزی برای هتک حیثیت افراد است را می دهم تا محکی باشد بر صداقت شما ...
متن کامل این یادداشت که مخاطب آن رئیس جمهور بوده به این شرح است:
موضوع حکم پنج سال انفصال خدمت هیأت بدوی رسیدگی به تخلفات اداری نهاد ریاست جمهوری برای اینجانب و مصاحبههای پی در پی اشرفی اصفهانی مبنی بر خوردن و بردن و تخلفات بنده که وی در مصاحبه های خود تأکید هم می کرد برای حفظ آبروی رسایی نمی تواند این تخلفات را بگوید را که یادتان هست. حتما تیترهایی که روزنامه های زنجیره ای همسو با دولت راستگویان در این باره علیه بنده می زدند را هم فراموش نکرده اید و به یاد دارید.
به این اظهارت همان ایام پاسخ مستند دادم. در آن جوابیههای مستند، نوشتم که پشت پرده این خبرسازی ها اغراض کثیف سیاسی برای بستن دهان منتقدان است و وعده دادم که بخشی از سخنانم را از پشت تریبون مجلس خواهم گفت. متأسفانه این فرصت در روزهای گذشته به دلیل رسیدگی مجلس به بودجه سال ۹۴ فراهم نشد تا به رفتارهایی که مایه شرمساری دولتمردان است اشاره کنم اما آنچه وعده داده بودم را از باب وظیفه الان می گویم تا از ادامه تخلف روز گذشته مسئولان دولتی ـ که به آن اشاره خواهم کرد ـ جلوگیری کنم.
در یکی از مصاحبههایم به غیر قانونی بودن هیأت بدوی رسیدگی به تخلفات اداری نهاد ریاست جمهوری و جایگاه اداری آقای اشرفی اصفهانی و همکارانش اشاره کردم و از سازمان بازرسی درخواست کردم تا به تخلفاتی که در این هیأت در حال وقوع است، رسیدگی کند. سازمان بازرسی هم بعد از اطلاع، اقدامات قانونی اش در این خصوص را آغاز کرد که امیدوارم نتیجه آن برای عموم اعلام شود.
مطابق ماده ۳ قانون رسیدگی به تخلفات اداری، برکناری یا تغییر اعضای هیأت بدوی و تجدید نظر با «پیشنهاد» وزیر یا بالاترین مقام سازمان و «تصویب هیأت عالی نظارت» صورت می گیرد. در حالی که اعضای قبلی هیأت بدوی تخلفات ریاست جمهوری، نه استعفا داده بودند و نه مدت زمان سه ساله احکام آنها پایان یافته بود با این وجود و بر اساس «سیاست داس در دولت یازدهم» این افراد از طرف مسئولان عالی نهاد ریاست جمهوری، بدون اطلاع تغییر یافتند و افراد جدید که یکی شوهر خواهر آقای روحانی و دیگری فردی به نام اشرفی اصفهانی و سومی مسئول حراست نهاد ریاست جمهوری بودند با حکم مقام عالی نهاد ریاست جمهوری، بدون تصویب و تأیید هیأت عالی نظارت که ریاست آن با آقای نوبخت است، منصوب می شوند.
در همین ایام دبیرخانه هیأت عالی نظارت که زیر نظر معاونت نیروی انسانی ریاست جمهوری است، بر اساس وظیفه قانونی خود به غیر قانونی بودن این تغییر و جابجایی اعتراض می کند که این اقدام خوشایند مسئولان معاونت نیروی انسانی رئیس جمهور (آقای نوبخت) واقع نمی شود. بر همین اساس در تاریخ ۲ آذر ۹۳ مسئول دبیرخانه هیأت عالی نظارت بر هیأت های رسیدگی به تخلفات اداری عزل می شود و حکم جدید از سوی جانشین معاونت توسعه مدیریت و سرمایه انسانی رئیس جمهور برای آقای (ت) به عنوان سرپرست دبیرخانه هیأت عالی نظارت به شماره ۱۱۶۸۰ صادر می شود.
آقای (ت) نیز که از سوی دولت یازدهم به سمت سرپرستی دبیرخانه هیأت عالی نظارت منصوب شده بود، طی ماههای اخیر وقتی در برابر سئوالات متعدد دستگاههای نظارتی در خصوص قانونی یا غیر قانونی بود احکام هیأت تخلفات نهاد ریاست جمهوری قرار می گیرد، به حسب وظیفه قانونی خود عمل می کند و در تاریخ ۱۹/۱۱/ ۱۳۹۳ مصوبه هیأت عالی نظارت به شماره ۱۶۲۶۵۴ که در آن به غیر قانونی بودن هیأت بدوی رسیدگی به تخلفات اداری نهاد ریاست جمهوری اشاره شده است را ابلاغ می کند.
اقدام قانونی آقای (ت) در ابلاغ نامه مورد اشاره به عنوان دبیر هیأت عالی نظارت، آن چنان برای مسئولان دولت مدعی قانونگرایی و راستگویی گران تمام می شود که از حدود ده روز قبل، وی را به صورت غیر رسمی معزول و در تاریخ ۹۳/۱۲/۲۴ (سه روز قبل) نیز وی به صورت رسمی از دبیری هیأت عالی نظارت برکنار میشود!
اما اقدام تأسفآور و غیر قانونی دیگر که مایه شرمساری است، سوءاستفاده از امضای الکترونیکی آقای (ت) ذیل یک نامه ساختگی آن هم یک روز قبل از برکناری وی است! یک روز قبل از برکناری رسمی آقای (ت) بدون اطلاع وی، نامه ای به شماره ۱۶۹۶۶۶ تهیه می شود که بر اساس آن، مصوبه مورخ ۹۳/۱۱/۱۹ هیأت عالی نظارت که در آن به غیر قانونی بودن هیأت رسیدگی به تخلفات نهاد ریاست جمهوری اشاره شده بود، ملغی اعلام می گردد و یک مصوبه ساختگی به جای آن قرار داده می شود که حکایت از صحت عمل هیأت تخلفات نهاد دارد!
اما تخلفات هیأت عالی نظارت که وظیفه اصلی اش نظارت بر هیأت های رسیدگی به تخلفات اداری است به همین جا ختم نمیشود بلکه در اقدام عجیب دیگری، دولت مدعی پاکی و راستگویی بعد از برکناری آقای (ت) به دلیل عدم همکاری در لاپوشانی تخلفات مورد اشاره، طی حکم شماره ۱۷۱۹۴۰ از سوی جانشین سازمان مدیریت و برنامه ریزی و معاون رئیس جمهور، آقای (و) که در سال ۷۴ (دولت سازندگی) به دلیل سوءاستفاده از مقام و موقعیت اداری سابقه محکومیت از هیأت تخلفات اداری دارد، به سمت سرپرست دبیرخانه و دبیر هیأت عالی نظارت منصوب می شود!
متأسفانه همه این بازیها برای این صورت می گیرد که مسئولان ذی ربط دولتی، میخواهند اقدامات غیر قانونی خود در هیأت تخلفات اداری نهاد ریاست جمهوری علیه برخی از نمایندگان منتقد دولت و برخی از کارکنان خدوم و پاک دست دولت قبل را لاپوشانی کنند. برای همین به عزل و نصب های متعدد، سوءاستفاده از امضای افراد مسئول بدون اطلاع آنها و حتی اعطای مسئولیت های حساس به افرادی که خود سابقه محکومیت دارند، تن می دهند!
اکنون سئوال بنده از رئیس جمهور محترم این است:
آقای روحانی! شما که برای رفتار غیر قابل دفاع حمله فیزیکی چند شهروند عادی شیرازی غیر مسئول، نسبت به علی مطهری ـ که بنده قبل از شما این اتفاق را در کنار حادثه تلخ کرمان و ضرب و شتم یک جانباز محکوم کردم ـ بلافاصله دستور رسیدگی دادید و اتفاق شیراز را «تکاندهنده و مایه تاسف شدید» خودتان دانسته و آن را «برنامهریزی افراطیون برای ضربه زدن به دولت خودتان» قلمداد کردید، لطفا اکنون نسبت به این اقدامات غیر اخلاقی و غیر قانونی در مجموعه ریاست جمهوری آن هم از طرف افرادی که مسئولیتهای رسمی دارند، دستور رسیدگی صادر فرمایید.
یقینا آنچه به صورت مستند در این گزارش نوشتم، بیش از حادثه شیراز به حیثیت دولت راستگو، اخلاقی و قانون مدار شما لطمه میزند. مضافا اینکه بهتر از بنده میدانید حمله به حیثیت افراد ـ مانند آنچه در خصوص اینجانب و برخی از نمایندگان منتقد دیگر از طرف دولتمردان شما طراحی شده ـ هرگز با حمله فیزیکی قابل مقایسه نیست.
حضرتعالی در پاسخ به نامه آقای مطهری، خطاب به وزیر اطلاعات و کشور خواستار «شناسایی عوامل شرور، ناقض قانون و دشمن شادکن و همچنین نیروهای حامی و آمر پشت پرده حادثه شیراز» شدید تا جهت اجرای عدالت آنها را به قوه قضائیه بسپارند. اکنون بنده به امید دستور رسیدگی شما آدرس یک رفتار شرارتآمیز و غیرقانونی دیگر که برنامهریزی برای هتک حیثیت افراد است را میدهم تا محکی باشد بر صداقت شما ...
حضرتعالی مستحضرید که فراهم آوردن آزادی بیان برای نماینده موافقی که فقط از شما تعریف و تمجید میکند و شما هم در پاسخ به نامه او از وی تعریف و تمجید غیرمعمول میکنید، ارزشی ندارد. بدیهی است با این رفتار، آقای مطهری به وکیل الدولگی و شما به فراهم آوردن امنیت برای یک نماینده مداح خود، متهم هستید. ارزش دستور پیگیری شما زمانی است که آزادی بیان را برای منتقدان خود فراهم آورید نه اینکه در زیر مجموعه شما برای بستن دهان منتقدان به رفتارهای سخیفی مانند آنچه اشاره شد، متوسل شوند.
بنده و افکار عمومی منتظر پاسخ شما هستیم و پیشاپیش در سال جدید آرزوی موفقیت و تحقق وعدههایتان به مردم را دارم.
کد خبر: ۵۹۹۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۲/۲۸
پدیده تجرد دختران در سال های اخیر به میزان گسترده ای در الجزایر گسترش یافته و کارشناسان اجتماعی و سیاسی نسبت به خطر این پدیده برای امنیت اجتماعی به ویژه با توجه به نبود طرحی جامع برای تشویق جوانان این کشور به ازدواج هشدار می دهند .
به گزارش آوای دنا به نقل از پایگاه خبری شبکه العالم، براساس آخرین آمار منتشر شده ، تجرد دغدغه بیش از 11 میلیون دختر بالای سن 25 سال در الجزایر می باشد.
خبرگزاری "آناتولی" ترکیه به نقل از اداره ملی آمار الجزایر گزارش داد: از این میان 5 میلیون دختر الجزایری بیش از 35 سال سن دارند که نشان دهنده افزایش سن ازدواج در این کشور چهل میلیون نفری است.
"امال عیسی" پژوهشگر دانشگاه "البلیده " در این باره می گوید: اوضاع بد اقتصادی الجزایر در سال های 1991 تا 2001 که جنگ داخلی در گرفت، یکی از علل افزایش تجرد دختران این کشور است.
وی می افزاید: شرایط دشوار اقتصادی و همچنین مهاجرت شمار زیادی از جوانان الجزایری به اروپا و آمریکا برای کار، تاثیری گسترده درافزایش سن ازدواج دختران الجزایرداشته است.
آمارهای رسمی حاکیست که میزان بیکاری در الجزایر حدود 10 درصد و در میان جوانان 30 درصد است.
عیسی، توجه دختران الجزایری به تحصیل علم، کسب استقلال مادی و معنوی و تغییرات اجتماعی و فرهنگی در الجزایر را از دیگر عوامل افزایش سن ازدواج شمرد.
"نوره" استاد دانشگاه الجزایر نیز معتقد است: یکی دیگر از علل افزایش تجرد دختران الجزایری، ترس از شکست در ازدواج و منتهی شدن زندگی به طلاق است به همین دلیل شمار زیادی از دختران در جامعه الجزایر اصطلاح "مجرد" را به "مطلقه" ترجیح می دهند.
"عزالدین حدیدی" امام جماعت مسجد " لتوبه" در الجزیره پایتخت الجزایر نیز گفت: یکی از علل افزایش تجرد دختران الجزایری، آداب و رسوم غلط است که مانعی در برابر ازدواج جوانان می باشد گرچه ائمه مساجد همواره از مردم می خواهند مهریه را کاهش داده و به این شکل ضمن تسهیل ازدواج، فرزندانشان را از انحطاط اخلاقی و فساد نجات دهند اما به نظر می رسد این آداب و رسوم پر رنگ تر از موعظه و احکام دین است.
کد خبر: ۵۶۹۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۱/۲۰
سایت تحلیلی خبری آوای دنا avayedena.com:
مردمان-وقتی کسی به شما خیانت میکند، روش درست یا روش غلط برای واکنش دادن به آن وجود ندارد. این یک تجربه شخصی بسیار عمیق و دردناک است و فقط خودتان میدانید چه رفتاری درمقابل آن باید نشان دهید.
بااینحال، استفاده از توصیههای کسانیکه تجربه مشابهی داشتهاند میتواند کمکتان کند. در زیر بهترین توصیههای خوانندگان مردمان در سایت و صفحه فیسبوکمان را برایتان جمعآوری کردهایم تا بتوانید راحتتر با این مشکل کنار بیایید.
۱. «مدتی طول کشید تا من بتوانم این موضوع را فراموش کنم اما چیزی که خیلی به من کمک کرد این بود که به خودم یادآور میشدم، رفتار او، انتخاب خودش بوده است و من هیچ کنترلی روی آن نداشتهام. این امکان وجود دارد که چنین افرادی هیچوقت واقعاً خوشحال نباشند چون همیشه دنبال چیز دیگری هستند درحالیکه مشکل اصلی خودشانند. اما این طرف قضیه خود شما هستید که فوقالعادهاید و میتوانید با این مشکل هم مثل مشکلات دیگر زندگی کنار بیایید.»
۲. «عصبانیتتان را بیرون بریزید. وقتی من توانستم بالاخره این موضوع را پشت سر بگذارم، از شوهر سابقم و شریک خیانت او بخاطر درهایی که به روی من باز کردند، متشکر بودم. من آدم خوبی هستم (مطمئناً شما هم همینطور) و لایق بهترینها. وقتی شوهر م با زنی دیگر به من خیانت کرد، این آزادی را به من داد تا بتوانم بهترین را برای خودم پیدا کنم.»
۳. «فریاد بکشید، گریه کنید و غصه بخورید. مطمئناً چنین اتفاقی باعث عصبانیتتان میشود، پس بگذارید که عصبانی شوید. هیچ چیز بدتر از این نیست که دیگران به شما بگویند که آرام باشید و خودتان را جمع و جور کنید.»
۴. «کمی صبر کرده و به موقعیتی که در آن هستید فکر کنید. بلافاصله به این اتفاق واکنش ندهید تا از تصمیمی که میگیرید، پشیمان نشوید. لازم نیست فوراً تصمیم بگیرید. و وقتی به اینکه چه میخواهید بکنید فکر کردید، برنامهریزی کنید. این همان کاری بود که من انجام دادم. دفعه اولی که بخشیدم، نقشهای داشتم که اگر چنین اتفاقی دوباره برایم افتاد، چه بکنم. وقتی به طور غیرقابل اجتنابی این اتفاق برایم تکرار شد، دیگر میدانستم که دقیقاً میخواهم چکار کنم، کجا میخواهم زندگی کنم، بچههایم را به کدام مدرسه بفرستم، کارم را چه بکنم و …»
۵. «یادتان باشد که این انتخاب آنها بوده است، باوجود همه اتفاقهایی که در گذشته و حال این رابطه برایتان افتاده است. این انتخاب آزادانه آنها بوده است که موجب این وضعیت شده است. شما هم آزادید، پس گناهی که او به گردنتان انداخته است را با خودتان حمل نکنید. اما نباید فراموش کنید که باید ببخشید. نمیگویم این کار آسان است، اما در آینده از خودتان متشکر خواهید بود. تنها چیزی که باید جلو دیدتان قرار دهید این است که این اشتباه و ضعف او بوده است نه شما. این ناتوانی او برای حفظ قداست رابطه زناشوییتان بوده است که موج این اتفاق شده است.»
۶. «حتی اگر نتوانید شکستههای رابطه را دوباره به هم وصل کنید، قبل از اینکه همه چیز باعث ویرانی خودتان شود، او را ببخشید.»
۷. «به نظر من همه چیز به این بستگی دارد که از این به بعد طرفمقابل چطور میخواهد رفتار کند. هر تصمیمی که بگیرید، توصیه میکنم که این را به خاطر داشته باشید: گذشته، گذشته است. فقط امروز را دارید.»
۸. «من بعنوان روانشناسی که تخصصم کار کردن روی افرادی است که خیانت برایشان اتفاق افتاده است، توصیه میکنم که صبر کنید. لازم نیست همان لحظه تصمیمی بگیرید.»
۹. «یادتان باشد: خیانت او تاثیری روی شما نداشته و به خودشان برخواهد گشت. رفتار و اعمال او به دیگران نشان میدهد که واقعاً چطور انسانی هستند. شما هم میتوانید سرتان را بالا نگه دارید.»
کد خبر: ۵۵۳۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۱/۰۴
سایت تحلیلی خبری آوای دنا avayedena.com:
وزیر امور خارجه ایران یکی از وزرای دولت یازدهم بود که به دلایل مختلف بسیار مورد متوجه رسانهها و مردم قرار گرفت. دیروز سالگرد تولد ۵۵ سالگی محمدجواد ظریف بود و روزنامه ایران گفتوگویی با محمدجواد ظریف در سالروز تولد ایشان داشته که در ادامه می خوانیم.
* در آغاز بهتر است بدانیم که شما در چه سالی و در چه شهری متولد شدید؟– من در هفدهم دی ۱۳۳۸ در تهران متولد شدم. مادرم دختر مرحوم حاج میرزا علی نقی کاشانی از تجار بزرگ تهران و پدرم از تجار بهنام اصفهان بود.
* در کدام محله تهران زندگی میکردید؟– خانه ما بین خیابان کاشان و خیابان کمالی، پشت باغ شاه سابق بود؛ خانهای بزرگ و قدیمی که تا بعد از فوت پدرم آن را داشتیم. بعد از ایشان نگهداری آن خانه برای مادرم مشکل شد. در شش سالگی، چند ماهی به اصفهان رفتیم و من در دبستان کار مشغول شدم اما خیلی زود به تهران بازگشتیم و با آغاز سال تحصیلی بعد من به دبستان علوی رفتم. فکر میکنم کلاس دوم دبستان بودم که اولین سخنرانیام را در روز عید غدیر انجام دادم. این شد که از همان ابتدا به نوشتن متن و سخنرانی عادت کردم.
* پدرتان در چه سالی به رحمت خدا رفت؟– پدرم در سال ۱۳۶۳ مرحوم شدند. همسرم دو ماهه باردار بود که ایشان از دنیا رفتند. آن زمان من در آمریکا بودم و متأسفانه نتوانستم برای مراسم پدرم به ایران بازگردم.
* دوران کودکی شما مصادف با کدام تحولات سیاسی و اجتماعی در ایران بود؟– من در خانه تنها فرزند بودم و هیچ همبازیای نداشتم. از طرفی خانواده ما به شدت محافظهکار بودند.
* به لحاظ سیاسی؟
– از همه لحاظ. ما در منزلمان تلویزیون و رادیو نداشتیم. پدرم رادیو را در کمدی میگذاشت و در آن را قفل میکرد. فقط برای شنیدن دعای سحر ماه مبارک رمضان از آن استفاده میکرد.* با اینکه توان مالی خرید تلویزیون را داشتید.– بله. بیش از اینها توانایی مالی داشتند، اما به علت اعتقاداتی که داشتیم، تلویزیون خریداری نشده بود. فکر میکنم تا ۱۵ سالگی به سینما نرفتم. علاوه بر این روزنامهای هم در خانه ما پیدا نمیشد. پدر و مادرم اجازه رفت و آمد را نیز به من نمیدادند.
* با دوستان؟– اجازه رفت و آمد با هیچکس را نمیدادند. من فقط هر روز صبح به مدرسه میرفتم. حتی پدرم برای کنترل بیشتر، به باغبان خانه سپرده بود که مرا تا ایستگاه اتوبوس مدرسه همراهی کند. لذا در کودکی بسیار از جامعه دور بودم. البته به خاطر گرایشهای شخصی و مطالعه خودم، کم و بیش از اوضاع جامعه باخبر میشدم. مثلاً در آن زمان به تازگی حسینیه ارشاد افتتاح شده بود و مرحوم شریعتی در آنجا صحبت میکرد. من نیز برای بعضی سخنرانیهایم به هر طریق ممکن از کتابهای مرحوم شریعتی استفاده میکردم. در آن مقطع کتابهای زیادی میخریدم که خواندن بعضی از آنها نیز در آن زمان ممنوعیت داشت.
* در همان شرایط خانواده شما بیشتر به کدام طیف سیاسی گرایش داشتند؟ منتقدانی مانند جلال آلاحمد، مرحوم شریعتی، گروههای اسلامخواهی مانند حزب مؤتلفه اسلامی یا گروهها و جریانات ملی، همانند جبهه ملی ایران؟– هیچکدام. پدربزرگ من در زمان مرحوم مصدق از لحاظ اقتصادی به ایشان کمک میکرد. از طرفی ایشان با مرحوم کاشانی آشنا بود و رفت و آمد نزدیک داشت. اما من در مدرسه با کسانی که گرایشهای سیاسی داشتند، مانند چند نفر از فرزندان سردمداران حسینیه ارشاد ارتباط داشتم و در هر فرصتی از آنها کتاب میگرفتم و میخواندم. مرحوم آقای مطهری نیز به مدرسه علوی میآمدند، اما من هیچگاه سعادت دیدن ایشان را نداشتم. در مدرسه علوی دیدگاههای متدین را مطالعه میکردیم. همچنین کسانی که سیاسیتر بودند کتابهای مرحوم آقای طالقانی را میخواندند. به خاطر ندارم دیدگاههای ملیگرایان در آنجا رواج داشته باشد.
* گرایش شما بیشتر به کدام سمت بود؟– بنده کتابهای سنتی و انقلابی را همزمان مطالعه میکردم و از معدود شاگردان مدرسه علوی بودم که هم در جلسات حجتیه و هم در جلسات انقلابیون شرکت میکرد. در مدرسه دو طیف وجود داشت؛ یک طیف حجتیهای بودند و در جلسات مرحوم آقای حلبی که بعضاً در منزلشان تشکیل میشد، شرکت میکردند. بنده نیز به منزل ایشان میرفتم و از طرف دیگر در جلسات بچههای انقلابی نیز شرکت میکردم. بنابراین فکر میکنم قبل از سفرم به آمریکا با هر دو تفکر آشنایی پیدا کردم.
* چطور بحث سفر شما به آمریکا در خانواده مطرح شد؟– این عزیمت به اصرار من صورت گرفت. پدر و مادرم مخالفت میکردند و بیشتر آمادگی داشتند در صورت ضرورت مرا به انگلیس که به ایران نزدیکتر است، بفرستند. خاطرم هست که دعوای خیلی جدی هم بین ما پیش آمد، زیرا پدر و مادرم میگفتند کمی صبر کنم تا به لندن بروم. اما من نگران بودم که خیلی دیر بشود. آنجا بود که با رفتنم به آمریکا موافقت کردند. به یاد دارم در این میان با مرحوم پدرم خیلی تندی کردم. خدا از سر تقصیرات همه ما بگذرد.
* پس ایده سفر به آمریکا نظر خودتان بود؟– خارج شدن از ایران نظر بنده بود. در سه ماهی که در دبیرستان خوارزمی بودم روزی به مدرسه علوی رفتم تا دوستانم را ببینم. یکی از مربیان مدرسه مرا صدا کرد و گفت که از آنجا بروم، زیرا احتمال دارد برای خودم و مدرسه دردسر درست کنم. حتی یکی از معلمهای مدرسه خوارزمی بیرون از کلاس به بنده هشدار داد که بیشتر مواظب خودم باشم. من فقط شانزده سال داشتم و طبیعتاً این موارد باعث نگرانی او میشد. به همین خاطر برای رفتن به آمریکا به خانوادهام اصرار میکردم.
* یعنی دقیقا در ۱۷ سالگی از ایران خارج شدید؟– سال دوم نظری را تمام کرده بودم. سه ماه از سوم نظری را نیز در مدرسه خوارزمی تجریش گذراندم که در ژانویه ۱۹۷۷ و در زمان حکومت کارتر از ایران خارج شدم.
* چه سالی ازدواج کردید؟– در تابستان ۱۳۵۸ به تهران بازگشتم. با مادرم تماس گرفتم که میخواهم به ایران بازگردم و ازدواج کنم. به فاصله یک هفته به اصفهان رفتم تا خواهرم را که پانزده سال از من بزرگتر است، ببینم. ایشان نیز خواهر یکی از دوستان خودش را به عنوان دختری متدین و انقلابی، برای ازدواج معرفی کرد.
* و این اولین مراسم خواستگاری برای شما بود؟– بله؛ اولین و آخرین. اقامت بنده در ایران سه هفته به طول انجامید. در ماه مبارک رمضان بود که روزی خواهرم آنها را به خانه خود دعوت کرد. دو خانم جوان آمدند، اما من دقت نکردم و حتی متوجه نشدم منظورشان کدامیک از آنهاست. مادر و پدرم هنوز در تهران بودند. بنابراین با اجازه آنها همراه خواهر و شوهر خواهرم به خواستگاری رفتیم. ایشان همانطور که فکر میکردم، متدین و انقلابی بودند. به یاد دارم در آن جلسه کمی قرآن و حدیث خواندم که ایشان پسندیده بودند. زمانی که به خانه بازگشتیم به مادرم اطلاع دادم که برای تشریفات به اصفهان بیایند. نامزدیمان مصادف با شبهای احیا بود. در آن زمان ایشان ۱۷ سال داشتند و من ۱۹ ساله بودم که ازدواج کردیم. جالب اینکه پسرم نیز در سن ۱۹ سالگی و دخترم در ۱۷ سالگی ازدواج کردند.
* به لحاظ فرهنگی چگونه با آمریکاییها کنار آمدید؟– من در دوره دبیرستان به سانفرانسیسکو رفتم. آن زمان دوران اوج حضور ایرانیها در آمریکا بود؛ یعنی بیشترین تعداد دانشجوی خارجی در آمریکا را ایرانیان تشکیل میدادند. هر جایی که میرفتم، به خصوص در کالیفرنیا، آنقدر حضورشان پررنگ بود که خود را در همان محیط ایرانی حس میکردم. فارغ از گرایشهای مذهبی، در همان دبیرستانی که من ثبتنام کردم به اندازه کافی دانشآموز ایرانی وجود داشت.
* از ملیتهای دیگر هم بودند؟– چینیها هم بودند. عربها نیز به تازگی شروع به آمدن کرده بودند، اما ایرانیها جو غالب را تشکیل میدادند. در مجموع در طول دوران دانشجوییام تنها یک بار به همراه دوستان به منزل معلم دبیرستانمان دعوت داشتیم و یک بار نیز برای ناهار میهمان یکی از استادهای دانشگاه بودیم. به جرأت میتوانم بگویم که فقط همین دو بار بود که به محیط آمریکایی وارد شدم. نزد معلم دبیرستان سالاد خوردیم و نزد آن استاد دانشگاه نیز چون با فرهنگ اسلامی آشنایی داشت، مقداری پنیر خوردیم؛ چراکه سایر غذاها ذبح شرعی نشده بود.
* پس میدانستید ذبح اسلامی نشده بود؟– بله، به همین خاطر ارتباط محدودی با آمریکاییها داشتیم. پس از ازدواج نیز ارتباط محدودی داشتیم، تا زمانی که نماینده دائم ایران در سازمان ملل متحد در نیویورک شدم. به خاطر نوع کارم و اینکه باید با محیط آمریکا تعامل داشته باشم، من و همسرم سعی کردیم با آمریکاییها رفت و آمد کنیم. البته بنده حدود ۳۰ سال در این کشور زندگی کردم و فرهنگ این کشور را خوب میشناسم. جالب ایناست که اکثر ایرانیانی که در آمریکا زندگی میکنند، اسم غذاها و ادویهها را به انگلیسی میدادند اما من و هسمرم هنوز نمیدانیم.
* چون رستوران کم میرفتید؟– به رستوران مسلمانها میرفتیم یا به رستورانهایی که ماهی یا سبزیجات سرو میکردند. به خانه آمریکاییها رفت و آمد نداشتیم. به طور کلی حتی رفت و آمدمان در ایران نیز به هر دلیل محدود بوده است، شاید به خاطر اینکه چندان اجتماعی نیستیم.
* یعنی این تمایل، برخاسته از تضاد فرهنگ و نظام اجتماعی میان ایران و آمریکا در وجود شماست؟– نه الزاماً، زیرا افرادی هستند که خیلی راحت با محیط آمریکا ارتباط برقرار میکنند. شاید به خاطر این است که من از کودکی تنها بودهام و میل زیادی به شرکت در میهمانی و عروسی ندارم. حتی در مورد مجالس مذهبی نیز اگر در خانه به روضه گوش بدهم راحتتر هستم.
* رابطه شما با شعر، ادبیات و موسیقی و به طور کلی با عالم هنر و خیال چگونه است؟– سالی که من در دبیرستان سه و نیم نمره تا بیست کم داشتم، ۲ نمره آن از هنر بود. در مورد خط و نقاشی ذوقی نداشتم. هیچ وقت خطم خوب نبوده. به همین خاطر در آمریکا همیشه متنهایم را با کامپیوتر تایپ میکردم.
* در مورد شعر و ادبیات چطور؟– به شعر و ادبیات بسیار علاقهمند بودم. در مدرسه علوی به خاطر اینکه انشاء را خیلی خوب مینوشتم، سخنران شدم. از زمانی که مطالعه را شروع کردم، خیلی جدی کتاب خواندم. خدا پدرم را رحمت کند. طبع شعری داشت و برای ائمه شعر میگفت. به همین خاطر در خانواده ما علاقه به شعر و شاعری وجود داشت اما هنری مثل موسیقی در بین نبود، زیرا آن را حرام میدانستند. من تا ۱۵ – ۱۶ سالگی هیچ نوع موسیقیای نشنیده بودم. حتی اگر در تاکسی موسیقی پخش میشد، میگفتیم لطفاً خاموش کنید. اما بعد از آن کمی تغییر کردیم و حتی قبل از انقلاب موسیقی گوش میکردیم. برخلاف فرزندانم، هیچگاه خودم را متعلق به عالم هنر ندانستم. رشته دخترم طراحی داخلی است و پیانو مینوازد. پسرم نیز سنتور میزند.
* آیا شده که همسرتان با پدر و مادرتان گله کنند که این چه رشتهای بود که شما انتخاب کردید، مثلاً ایکاش کامپیوتر میخواندید و در شرکتی کار میکردید؟– الحمدالله چون نیاز مالی ندارم، از این جهت ناراحت نیستم، اما به طور کلی وقت زیادی را با کامپیوتر میگذرانم. اولین بار بنده کامپیوتر را به وزارت خارجه آوردم و اولین مسئول کامپیوتر وزارت خارجه توسط من با کامپیوتر شخصی آشنا شد. رشتهای که انتخاب کردم، مسئولیت بسیار سنگینی را برایم به دنبال داشته است. بسیار اتفاق افتاده که با خود فکر میکنم خسارت اشتباهاتی را که من و امثال من در حوزه سیاست خارجی مرتکب شدیم، در واقع ۷۰ میلیون ایرانی متحمل شدند. حتی به این فکر میکنم که با این وضعیت، چقدر به جای اجر و ثواب، نگرانی اخروی دارم. البته ناشکری نمیکنم؛ زیرا زندگی بسیار راحتی داشتم و به خاطر اموالی که از پدر و مادرم به من رسیده است هیچگاه مشکل مادی نداشتم. هیچ وقت نه نیاز داشتم و نه موقیعتش برایم فراهم شده که از عواید شغلم، چیزی به من برسد و جز حقوقم چیزی دریافت نکردهام. ماشین یا خانهای به خاطر کارم نگرفتم. خانه و هر چیز دیگری که دارم از ارث پدرم و بخشش مادرم است. از این ۲۵ سال کار، هیچ به دست نیاوردم، جز ناسزا؛ هم از طرف مخالفان که من را مانند دیگران میدیدند و هم از طرف دوستان خودمان.
* نمیدانم فیلم «حاجی واشنگتن» مرحوم علی حاتمی را دیدهاید یا نه؟ داستان فیلم مربوط به سفر اولین نماینده سیاسی ایران در عهد قاجار به ینگه دنیا با همان ایالات متحده آمریکاست. آیا شباهتها و تفاوتهایی با شخصیت حاجی واشنگتن در خود میبینید؟ میتوانید با آن شخصیت شباهتهایی داشته باشید یا برقرار کنید؟– شاید شباهتش این باشد که با وجود اینکه با کم و زیادش سی سال در آمریکا زندگی کردم، آداب و رسوم ایرانی و اسلامی خود را حفظ کردهام؛ گرچه امیدوارم نکات مثبتی هم از ظواهر فرهنگ غربی، مانند احترام به حقوق و وقت دیگران آموخته باشم. ولی در مجموع هنوز فرهنگ غرب برای بنده، یک فرهنگ بیگانه است.
* و تفاوتهای شما با حاجی واشنگتن؟– فکر میکنم بقیه ویژگیهای او، جزو تفاوتهایمان باشد.
* در پایان تمایل دارم بدانم تعریف شما از خود دیپلماتتان چیست؟ آیا خود را به فرض یک دیپلمات ایرانی شیعه انقلابی مدرن جهانی شده یا چیزی شبیه به این تعبیر میدانید؟– شما در انتخاب این عناوین صاحب اختیارید. البته چون بسیار سخاوتمندانه این عناوین را انتخاب کردهاید! گذشته از شوخی و بدون تعارف، من خودم را خدمتگزاری میدانم که تمام تلاشش را در حد توانش کرده، سعی کرده منافع کشور را فدای منافع خودش نکند و منافع دیگران را هم در نظر بگیرد. قضاوت در مورد نتایج تلاشهایم با مردم بلندنظر و پرگذشت است که امیدوارم کاستیهای مرا ببخشند و البته قضاوت نهایی با خداوند علیم و کریم است که بیش از هر چیز به مغفرت واسعه دل بستهام.
کد خبر: ۵۴۹۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۰/۳۰
باوجود سروصدایی که جنبش آزادی و برابری زنان به راه انداخته است، یافتههای علمی نشان میدهد که تفاوتهای جنسیتی مسئلهای ذاتی است. اختلاف زنان با مردان فقط در فرم اندام و سبک لباس پوشیدنشان نیست.
سایت تحلیلی خبری آوای دنا avayedena.com:
مردمان :در زیر به ۱۰ نکتهای اشاره میکنیم که هر مردی باید درمورد زنان بداند.
۱) براساس چرخه عادت ماهیانهاش، هر روز تغییر میکند.
مشکلات قبل از عادتماهیانه، بیشتر از ۸۰ درصد از خانمها را تحتتاثیر قرار میدهد. اما خانمها هر روز ماه تحت تاثیر این چرخه ماهیانه هستند. سطح هورمونها به طور منظم در مغز و بدن خانمها تغییر میکند، ظاهرشان، سطح انرژیشان و حساسیتشان را نیز دستخوش تغییر میکند.
حدود ۱۰ روز بعد از شروع عادتماهیانه، درست قبل از تخمکگذاری، زنان احساس شادی بیشتری میکنند. ناآگاهانه لباسهای جذابتری میپوشند، چون سطح بالای استروژن و تستوسترون او را به پیدا کردن فرصتهای جنسی بیشتر در طول این دوران باروری ترغیب میکنند.
یک هفته بعد از آن، پروژسترون آنها افزایش مییابد، هورمونی که درست مثل والیوم میماند و باعث میشود زنان فقط دوست داشته باشند با یک فنجان چای و یک کتاب در تختخواب زیر پتویشان بروند. هفته بعد از آن، پایین آمدن پروژسترون، موجب آسیبپذیری و حساسیت بالای خانمها میشود.
روحیه اکثر خانمها، ۲۴-۱۲ ساعت قبل از شروع عادتماهیانه، به بدترین وضعیت خود میرسد.
۲) شهودی هستند.
مردها میتوانند خیال خود را راحت کنند که زنان میتوانند به راحتی ذهنشان را بخوانند. اما درک و بصیرت زنان بیشتر از اینکه جادویی باشد، بیولوژیکی است.
در طول مسیر تکامل انسانها، زنان برای توانایی که در زنده نگه داشتن بچهها داشتند، که شامل برآوردن نیاز غذایی، گرمایشی، تربیتی و امثال آن میشود، انتخاب شده بودند. این یکی از دلایلی است که توضیح میدهد چرا زنان نتایج بسیار بهتری در تستهایی که نیازمند درک اشارات غیرکلامی باشد، کسب میکنند. زنان نه تنها ظاهر فیزیکی افراد را بهتر به خاطر میسپارند، بلکه اشارات غیرکلامی که در حالات صورت، اندام و لحن صدا نشان داده میشود را درک میکنند.
اما این مهارت فقط محدود به بزرگ کردن فرزند نیست. زنان عمدتاً از آن استفاده میکنند تا بگویند رئیس، شوهر یا حتی غریبه ها چه در سر دارند.
۳) از خشونت دوری میکند.
موقعیتهای استرسزا در مردان واکنش جنگ و گریز ایجاد میکند اما محققان نشان دادهاند که زنان بعد از حس کردن یک تهدید، به طور غریزی واکنش تمایل یا دوستی را از خود نشان میدهند. این یعنی برای ایجاد اتحاد استراتژیک، از واکنش فیزیکی خودداری میکنند.
زنها بخاطر وابستگی بیشتر بچهها به بقای آنها، طوری رشد یافتهاند که از خشونت دوری کنند. (در دوران باستان، مردان پیشینیان ما، برای منتقل کردن ژن خود، فقط باید رابطهجنسی برقرار میکردند اما زنان باید تا به دنیا آمدن بچه و بزرگ کردن آنها زنده میماندند.)
اینطور نیست که زنها خشن نباشند، طریقه خشونتورزی آنها متفاوت است. آنها روشهای غیرمستقیمتری را برای رویارویی انتخاب میکنند.
۴) به طرز متفاوتی به درد و اضطراب واکنش میدهد.
مطالعات تصویری مغز طی ۱۰ سال گذشته نشان داده است که مغز زنان و مردان به درد و ترس به طرز متفاوتی واکنش میدهند. و مغز خانمها حساستر از آن یکی است.
مغز خانمها نه تنها دربرابر استرسهای بسیار کوچکتر هم حساس است بلکه میتواند به سطوح بالاتری از استرس هم عادت کند.
حساسیت استرس میتواند فوایدی در بر داشته باشد: پراکندگی وضعیت ذهنی فرد را برطرف کرده و آن را متمرکزتر میکند. اما اگر این اضطراب مدت زمان بیشتری طول بکشد، میتواند مخرب باشد. یافتههای این مطالعات میتواند توضیح دهد که چرا خانمها بیشتر در معرض افسردگی، اختلال استرس پس از سانحه و سایر اختلالات اضطرابی قرار دارند.
۵) از کشمکش و مشاجره متنفر است (از بیمحلی، بیشتر).
برای جلوگیری از کشمکش و مشاجره، در طول سیر تکامل انسان، زنان بیش از اندازه حساس به اشارات میانفردی شدهاند، وضعیتی که زنان را نسبت به این برخوردها بیطاقت میکند. جریان شیمیایی که در طول یک مشاجره به مغز زنان هجوم میآورد -- مخصوصاً در مشاجراتی که با افراد نزدیک دارند -- درست مثل حمله یک بیماری.
احتمالاً بخاطر توانایی بالایی که در خواندن فکر آدمها دارند، حرف نزدن و واکنش ندادن برایشان غیرقابلتحمل است. برای خانمها یک جواب منفی بسیار بهتر از جواب ندادن است.
۶) میلجنسیشان واکنشپذیر است.
میل جنسی در خانمها بسیار تاثیرپذیرتر از آقایان است.
برای اینکه خانمها از نظر جنسی تحریک شوند، مخصوصاً بخواهند به ارگاسم برسند و ارضا شوند، قسمتهای مختلفی از مغزشان باید خاموش شود. و خیلی چیزها میتواند این قسمتها را دوباره فعال کند.
یک زن ممکن است بخاطر عصبانیت، بیاعتمادی یا حتی بخاطر اینکه پاهایش یخ کرده است، پیشرویهای مردی را رد کند. بارداری، مراقبت از بچههای کوچک و یائسگی نیز میتوانند بر میل جنسی خانمها تاثیر بگذارند.
بهترین توصیه برای مردان این است که از قبل برنامهریزی کنند!
پیشنوازی برای آقایان همه آن چیزهایی است که درست ۳ دقیقه قبل از خود عملجنسی اتفاق میافتد اما برای خانمها همه اتفاقاتی است که ۲۴ ساعت قبل از آن پیش آمده است!
۷) بارداری تاثیر قابلتوجهی بر فکر او دارد.
در هشت ماهه اول بارداری، میزان پروژسترون تا ۳۰ برابر میشود و همین باعث میشود که خانمها شدیداً آرام شوند. پروژسترون یک داروی خوابآور بسیار قوی است.
طبق مطالعهای که در سال ۲۰۰۲ انجام گرفته است، مغز زنها در دوران بارداری جمع میشود و تقریباً ۴ درصد کوچکتر از زمان عادی او میشود (نگران نباشید، تا شش ماه بعد از وضعحمل به حالت عادی برمیگردد).
اینکه بارداری باعث میشود زنها به طرز متفاوتی فکر کنند یا نه مسئلهای بحثانگیز است -- یک مطالعه اخیر مشکلات حافظه را به هومونهای بارداری مرتبط دانسته است -- اما بعضی محققان عنوان کردهاند که این تغییرات، مدارهای مغزی را آماده میکند که رفتار مادرانه را هدایت میکند.
محققان دریافتهاند که این مدارها بعد از تولد ایجاد میشوند. بغل کردن یک بچه، هورمونهای مادرانه ترشح میکنند، حتی در زنانی که تابحال باردار نشدهاند.
۸) مادر بودن اثر قوی بر مغز او دارد.
تغییرات جسمی، هورمونی، احساسی و اجتماعی که بلافاصله بعد از به دنیا آوردن فرزند، زنان با آن روبهرو میشوند، میتوانند یک عمر طول بکشد. چون همه چیزهای دیگر تغییر کردهاند، برای اینکه تا حد ممکن قابلپیشبینی باشد، به همه چیزهای دیگر نیاز دارد، ازجمله شوهر ش.
در طول سیر تکامل، پیشینیان ما به ندرت مادرانی تمام-وقت بودهاند زیرا همیشه کسانی برای کمک کردن به بچهداری در خدمت داشتهاند. و یک مادر نهتنها برای بخاطر خودش بلکه بخاطر فرزندش، به حمایت قابلتوجهی نیاز دارد. تحقیقات نشان میدهد که توانایی مادر برای اینکه بتواند نیازهای فرزندش را به طور کامل برآورده کند، میتواند بر رشد سیستم عصبی و روحیات فرزند او تاثیر داشته باشد.
یکی از راههایی که مادر جهان، طبیعت، به او در این راه کمک میکند، شیردهی است. مراقبت از فرزند باعث میشود مادران با استرسهای زیادی دست و پنجه نرم کنند (استرس زیاد میتواند بر قدرت شیردهی آنها تاثیر داشته باشد). حتی در یک تحقیق مشخص شد که شیردهی از کوکائین هم برای مغز زن شادیآورتر است.
۹) دوبار دوران نوجوانی را تجربه میکند.
هیچکس دوست ندارد دوباره نوجوانی را تجربه کند. تغییرات ظاهری و هورمونی که این دوران در ما ایجاد میکند، نهتنها ناراحتی ظاهری و روحی برایمان فراهم میکند بلکه سوالات زیادی از اینکه که هستیم و چه میکنیم در ذهنمان ایجاد میکند.
اما خانمها در سنین قبل از یائسگی وارد یک نوجوانی دوم میشوند. این دوران از سن حدود ۴۳ سالگی شروع شده و در ۴۷ یا ۴۸ سالگی به اوج خود میرسد. (هورمونهای مردان نیز با بالا رفتن سن تغییر میکند اما نه به اندازه خانمها). علاوه بر نامنظم شدن عادت ماهیانه و گٌرگرفتگیها، هورمونهای زنان در طول این دوران آنقدر متحول میشود که به اندازه یک نوجوان دمدمیمزاج میشوند.
طول این دوران از دو تا نه سال ممکن است طول بکشد و در اکثر خانمها تا ۵۲ سالگی به اتمام میرسد.
۱۰) در سنین میانسالی، عاشق خطر کردن میشود.
وقتی آن تغییر به اتمام میرسد، و بدن او وارد دوران «پیشرفته» خود میشود، مغز زنانه دستخوش دومین تغییر خود میشود. بااینکه مردها با بالا رفتن سنشان، علاقه بیشتری به روابط خود پیدا میکنند، زنان در این دوران آماده خطر کردن میشوند -- مخصوصاً اگر آشیانهشان خالی باشد.
هنوز هم دوست دارد به دیگران کمک کند اما تمرکز او از خانواده کنونیاش به جامعه منتقل میشود. او بعد از سالها مراقبت از دیگران، حالا تمایل بیشتری برای رسیدگی به خودش و کارش پیدا میکند.
برای خیلی از خانمهای بالای ۵۰ سال، این دوران توام با شور زندگی و تمایل به ماجراجویی خواهد بود.
کد خبر: ۵۳۹۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۰/۲۰
«ناصر العمر»؛ روحانی سعودی در فتوایی گفت: در صورتی که شوهر نیازهای جنسی زن خود را برآورد نکند، زن می تواند با رضایت شوهر خود با مرد بیگانه ای نکاح کند.
پایگاه خبری شفقنا: «ناصر العمر»؛ روحانی سعودی در فتوایی گفت: در صورتی که شوهر نیازهای جنسی زن خود را برآورد نکند، زن می تواند با رضایت شوهر خود با مرد بیگانه ای نکاح کند.
فتوای شیخ سعودی بر روی اینترنت منتشر شد و باعث ایجاد موج وسیعی از خشم بر روی پایگاه های ارتباط جمعی شد، کاربران خواهان پایان دادن به فتواهای این شیخ و بازداشت افرادی همچون او شدند که هر چند مدت یک بار با بیان فتوا و سخن غیر عاقلانه تنش های زیادی در جامعه ایجاد می کنند. کاربران اینترنتی همچنین تاکید کردند: خطر فتاوی شیخ سعودی از تروریسم داعشی ها کمتر نیست.
ناصر العمر در سال های گذشته در مورد جهاد نکاح به شورشی های سوریه اجازه داده بود که در صورت عدم وجود زنان نامحرم با محرم ها جهاد نکاح کنند ، اما مدتی بعد سخن خود را تغییر داد.
فتوای جواز نکاح با محرم به نقل از ناصر العمر بر روی شبکه ماهواره ای الوصال پخش شد. این شبکه با تروریست ها و شورشی ها ارتباط نزدیک دارد و فعالیت های آن ها را گزارش می دهد.
شبکه ماهواره ای خطاب به منتقدان شیخ بیان کرده بود: امروز برخی به فتاوی شیوخی که جهت راحتی مبارزان - تروریست ها- صادر می شود انتقاد می کنند در حالی که چشم خود را به تروریسم و کشته شدن زنان و کودکان بسته اند.
این اولین بار نیست که او چنین فتاویی صادر می کند، پیشتر نیز فتوای جواز بردگی زنان شیعه و توزیع آن ها میان تروریست ها را صادر کرده بود.
کد خبر: ۵۳۸۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۰/۲۰
در ادامه تخریب های که این روزها با مشخص شدن نتایج نظرسنجی ها در مورد میزان محبوبیت دکتر احمدی نژاد شدت بیشتری گرفته است، روزنامه” مردم امروز” که از شماره اول تا کنون در بخش های سیاسی خود بطور روزانه بر علیه دکتر احمدی نژاد به تخریب مشغول است، دیروز در مطلبی کذب به بهانه نقد مطلب رسانه ها پیرامون انتسابات خویشاوندی دولت روحانی، مدعی انتساب فامیلی گسترده در دولت دکتر احمدی نژاد شده است.
در بخشی از این مطلب روزنامه عضو حزب کارگزاران سازندگی آمده است:” خاطرتان هست آقای احمدی نژاد برادرش رئیس دفتر بازررسی، پدر زن پسرش ریس دفتر رئیس جمهور بود، خواهرش عضو شورای شهر بود و باجناقش رئیس بنیاد شهید بود، دامادش رئیس بیمارستان فیروز ابادی بود، خواهر زاده اش وزیر صنعت بود، آن یکی… پیرمرد همینطور سلسه وار اسم برخی از وزرا و مدیران احمدی نژاد را ردیف می کرد و نسبت فامیلی آنها را با رئیس جمهور و دیگر مدیران دولت می گفت. بعد که آرام گرفت گفت: کشور را به ورطه سقوط کشانده! هر دلسوزی حرف می زد، برکنارش می کردند حالا دولتی آمده است که می خواهد قدمی بردارد مشکلات را کم کند رهایش کنید!”
در حالی مردم امروز به عنوان رسانه حامی دولت به تکرار ادعای وجود هزار فامیل در دولت دکتر احمدی نژاد می پردازد که در جریان انتخابات ریاست جمهوری دهم نیز لیستی با همین ادها از سوی سران سبز منتشر شد و در آن چنین اتهاماتی به دکتر احمدی نژاد وارد شده است. دکتر احمدی نژاد در جریان انتخابات سال ۸۸ و طی سخنرانی خود در جمع هوادارانشان در تهران در خصوص شایعه پراکنی عوامل فتنه می گویند:” اینها نموداری منتشر کردند و من را به هزار فامیل متهم کردهاند و پاسخ این است که ما عجب باجناق هایی پیدا کردیم! یک زمانی میگفتند که من داماد آیتالله یزدی و جنتی هستم اما همه میدانند که آیتالله جنتی اصلا دختری ندارد که من داماد او باشم و پدر همسر من سیدی بود که در سال ۷۲ در اثر یک سانحه رانندگی دار فانی را وداع گفت و آنها در تهمتی دیگر به من میگویند احمدیمقدم و زریبافان و چند نفر دیگر باجناق من هستند، اما بنده تنها سه باجناق دارم یکی در کارخانه شیر تهران، دیگری هنرمند نقاش و سومی یک بازنشسته و یک کوهنورد و ورزشکار حرفهای است و آنها اینقدر ناشی بودند که آقای محرابیان وزیر صنایع را خواهرزاده من معرفی کردند، اما من ۴ تا شوهر خواهر بیشتر ندارم و کسانی که به این کارها متوسل میشوند ما را متهم به دروغگویی میکنند در حالیکه هیچ کدام از ادعاهای آنها حقیقت ندارد”
لازم به ذکر است رابطه سببی رئیس جمهور با مهندس مشایی هم پس از مسئولیت های ایشان در دولت نهم و دهم اتفاق افتاده است که نشان می دهد که اصل انتصابات با روحیه فامیلگرایی نبوده است.
همچنین در خصوص رئیس دفتر بازرسی رئیس جمهور هم که داود احمدی نژاد آن را برعهده داشت، بعد از گذشت مدتی بلافاصله به دلیل ناهماهنگی با دولت برکنار شده و نسبت فامیلی به هیچ عنوان عامل جلوگیری برکناری نشد. سابقه نصب های این چنینی در دولت های قبل و همچنین برخورد دکتر احمدی نژاد با ایشان نشان دهنده روحیه ضدالیگارشیک ایشان است.
اینکه خواهر رئیس جمهور پیشین نیز با رای مردم به شورای شهر رفته بود نیز طرح مسئله ای خنده دار است، چرا که از نگاه آقایان هیچ احمدی نژاد منش و اسمی حق ورود به منطقه ممنوعه را ولو با رای و انتخاب مردم را ندارد.
پیش از این رسانه ها در واکنش به سخنان روحانی در همایش اقتصاد ایران با اشاره به این که همه دستگاهها باید فعالیت اقتصادیشان را به صورت شفاف بیان کنند گفته بود: «همه مردم باید از آمار، ارقام و طرحهای اقتصادی در یک لحظه باخبر شوند؛ در اینجا پسرخاله و پسرعمه نداریم! ” اقدام به انتشار گزارشی از انتصابات فامیلی دولت یازدهم نموده بودند که با استقبال در شبکه های اجتماعی رو به رو شد.
منبع: میدان 72
کد خبر: ۵۳۸۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۰/۱۸
یکی از تاجران ایزدی از دولت لبنان خواست تا همسر ابوبکر بغدادی را برای مبادله با زنانی که توسط داعش در بازار برده فروشان فروخته میشوند، به وی بفروشد.
به گزارش فارس، یک منبع امنیتی که خواست نامش فاش نشود گفت: یکی از مسئولان گروه ۱۴ مارس لبنان اعلام کرد که یک تاجر ایزدی در نامهای به یکی از شخصیتهای لبنان از وی خواسته تا همسر ابوبکر بغدادی، سرکرده داعش را که هفته گذشته توسط این ارتش بازداشت شده به هر مبلغی که میخواهند به وی بفروشند تا او را با زنان ایزدی که توسط اعضای گروه تروریستی داعش در بازار برده فروشان سوریه و عراق فروخته شدند، مبادله کند.
مقامات لبنانی در سه شنبه هفته جاری اعلام کردند زنی که در یکی از گذرگاه های مرزی دستگیر شد، همسر دوم ابوبکر بغدادی و اهل سوریه است که قصد داشته از این کشور وارد لبنان شود. یک مقام نظامی لبنان به روزنامه «الجمهوریه» لبنان گفت که این زن در وزارت دفاع اعتراف کرده که همسر البغدادی است. برخی رسانه های لبنانی نیز، گزارش دادند که این زن، همان «سجی الدلیمی» دختر حمید الدلیمی افسر ارشد حزب بعث صدام است که همراه با دختر ۹ ساله اش (از شوهر قبلی) دستگیر شده است. سجی الدلیمی که همچون همسرش، تفکرات افراطی و ادعای مجاهدت دارد، پیش از این نیز، بطور ناخواسته جان چندین گروگان را نجات داده بود. در زمان آزادی راهبه های معلولا، این زن که در بازداشت ارتش لبنان بود، با راهبه ها مبادله شد.
تحلیلگران درباره علت تلاش همسر بغدادی برای بازگشت به لبنان میگویند که وی قصد راه اندازی مجدد شبکهای که با دستگیری «جمانه حمید» از هم پاشید، داشته است. جمانه حمید، مدیریت شبکه ای از زنان تکفیری را بر عهده داشت که در تهیه، انتقال و کار گذاشتن بمب در لبنان، سوریه و عراق فعال بودند. این زن چندی پیش شناسایی و دستگیر شد و اکنون در زندان رومیه نگهداری میشود.
گروه داعش پس از حمله ژوئن گذشته به منطقه موصل عراق هزاران زن اقلیت ایزدی مقیم این شهر را ربوده و برخی از آنها را به عقد نکاح سرکردهها و عناصر خود درآورده و همچنین برخی از آنها را در بازار برده فروشی در عراق یا الرقه سوریه فروخت و برخی شیخهای قبایل عرب آنها را به خاطر آزاد شدن از داعش میخرند. بر اساس گزارشها هنوز صدها زن ایزدی در اسارت گروه تروریستی داعش هستند؛ زن هایی که همگی زیر ۳۵ سال سن دارند. تعداد زیادی از این زن ها در مدارس موصل عراق به اسارت گرفته شده اند.
ایزدیها فرقهای هستند که یکی از قدیمیترین اجتماع ها را در شمال عراق پایهگذاری کرده و قدمت آنها به بیش از ۶ هزار سال میرسد.
با این حال این روزها گفته می شود ۵۰۰ تا ۶۰۰ هزار نفر از این قوم کرد در عراق سکونت دارند که در جاهای مختلف پراکنده شدهاند، با این حال به چشم داعشی ها این فرقه در زمره کافران قرار دارند و بر خلاف مسیحیها و یهودیها که میتوانند در ازای زنده ماندشان مالیات بدهند ایزیدیها نمیتوانند نه مالیات بدهند و نه اینکه در منطقه تحت هدایت داعشیها باقی بمانند.
کد خبر: ۵۱۰۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۹/۱۴
شب ها در این خانه سخت تر از همیشه می گذرد «من هر شب سرباز عراقی اسیر می شوم برای همسرم و عین یک نمایشنامه تا صبح برنامه داریم. صبح که دارویش را می خورد و آرام می شود، دست و پای من را می بوسد و می گوید ببخشید خانم».
به گزارش آوای دنا به نقل از فارس، این تنها شرح یک شب از سی و چند سال زندگی پرغصه همسران جانبازان اعصاب و روان است؛ زنان رنج کشیده و صبوری که سال ها بعد از به پایان رسیدن جنگ، درگیر جنگی بی سر و صدا و فرساینده در خانه های خود هستند.
نگهداری از جانباز اعصاب و روان آسان نیست. عملا دیگر نمی توان به چشم «همسر» به او نگاه کرد. بیمار است و بیشتر از همسر، پرستار می خواهد. اما کدام پرستار است که شب تا صبح نقش اسیر عراقی را بازی کند، با حمله های عصبی و عوارض ناشی از آن، مثل کتک و ناسزا و شکستن اثاث خانه و ... کنار بیاید، به دنبال داروهایش تا مرز اسرائیل برود و دم هم نزند و در ازای این همه؟ هیچ. شاید گاهی تقدیری از سوی بنیاد شهید، شهرداری یا نهادهای دیگر که آن هم باعث دلخوشی این رزمنده های واقعی است.
آنقدر به بیمارستان رفتم تا خودم هم مریض شدم52 ساله است. اما بیشتر از سنش به نظر می رسد. سختی های زندگی با جمشید، جانباز اعصاب و روان و شیمیایی در 27 سال گذشته پیرش کرده. 27 سال پیش، عملیات فاو، سلامتی همسرش را از او گرفت و حالا همسرش است که جنگ را به جای او ادامه می دهد «مشکلات خیلی زیاد است، به خصوص بیمارستان رفتن ها آنقدر زیاد شد که دیگر خودم هم روانه بیمارستان شدم». می گوید به خاطر اجر ثوابش این سال ها را تحمل کرده.
اما یک بار نزدیک بوده طاقتش تمام شود و آن وقتی بوده که جمشید از خانه خارج شده و به قم رفته و به خاطر حواس پرتی سه روز در قبرستان ها خوابیده «وقتی پیدایش کردیم، فرقی با یک مرده نداشت. از طریق جهاد ساوه پیدایش کرده و تحویل کلانتری داده بودند. روزی که پیدا شد، من در حال خودم نبودم. یک بچه کوچک هم داشتم و بدترین لحظه ام بود وقتی او را در آن حالت دیدم. همه برایم سر تکان می دادند. گمشده داشتن خیلی سخت است»
سه فرزند دارد. دو تا قبل از مجروح شدن پدرشان به دنیا آمده اند و یکی بعد از آن. اما از جمشید کاری برای تربیت آنها ساخته نیست « شوهر من مثل یک تکه گوشت است و کاری برای کمک به بزرگ کردن بچه ها از دستش برنمی آید. ریه هایش هم ناراحت است و نمی تواند کار کند».
خسته ام، اما به خاطر خدا و بچه ها تحمل می کنممحمود 49 ساله است، سال 62 در عملیات مجروح شده و شیمیایی است، اما به نظر همسرش، جانباز اعصاب و روان هم هست. زن 42 ساله ای که هنوز جوان است، اما دلش از سختی های زندگی و مبارزه یک تنه با این همه مشکل بدجوری پر است «در بیمارستان بستری نیست، اما فرقی با یک بیمار بستری ندارد. تنگی نفس دارد. عروسی نمی آید، در مراسم عزا زود می گوید بلند شو برویم، اینجا هوا آلوده است و اعصابش به هم می ریزد».
محمود پدر سه فرزند است «یکی از بچه ها بعد از جانباز شدن پدرش به دنیا آمده است. بچه ها می گویند باید با وی کنار آمد، چون مریض است. اما همه مان از این وضعیت به تنگ آمده ایم. وقتی دختر من می خواست ازدواج کند، بارها تقاضا و التماس کردم تا برای تهیه جهیزیه او کمکمان کنند، اما هیچ فایده ای نداشت».
این تنها مشکل همسر محمود نیست. دارو و درمان بزرگترین مشکل اوست «هزینه های درمان را بیمه می دهد، اما داروهایش گیر نمی آید. علاوه بر این باید در بیمارستان در بخش مغز و اعصاب و مشاوره بستری باشد».
وضعیت محمود از بقیه قدری بهتر است، چون می تواند به سر کار برود، اما... «در هوای گرم و آلوده نمی تواند کار کند. در جهاد کشاورزی کار می کند».
با این حال هیچ چیز بیشتر از بی اعتنایی های جامعه دلگیرش نمی کند؛ جامعه ای که محمود به خاطر امنیت و آسایش آنها به این روز افتاد «یک شب که حالش بد شد و خواستم او را به دکتر ببرم، نزدیک ولیعصر پلیس جلویم را گرفت تا جریمه ام کند. گفتم همسرم جانباز است، حالش بد شده و می خواهم او را به بیمارستان ببرم. پلیس خندید و گفت ما از این کلک ها زیاد دیده ایم! گفتم کارت شناسایی دارد و پلاک ماشین هم مشخص است، همسرم خودش هم بلند شد و با حال نزارش قدری تند با افسر پلیس صحبت کرد، پلیس هم گفت تو برو و فکر کن ما را گول زده ای! وقتی به بیمارستان رسیدم، دکتر گفت حالش خیلی بد است، چرا او را اینقدر دیر آورده ای؟ گفتم فقط یک ربع پلیس من را نگه داشت».
کیست که بتواند یک روز از این زندگی را تاب بیاورد؟ «خسته ام، دیگر بریده ام، اگر دارم تحمل می کنم، به خاطر بچه هایم و به خاطر رضای خدا است. فکر می کنم در کنار او دارم ایثار می کنم».
جنگ در خانه جانبازان ادامه داردشب ها در این خانه سخت تر از همیشه می گذرد «من هر شب سرباز عراقی اسیر می شوم برای همسرم و عین یک نمایشنامه تا صبح برنامه داریم. صبح که دارویش را می خورد و آرام می شود، دست و پای من را می بوسد و می گوید ببخشید خانم».
همسرش روزی 48 نوع دارو می خورد. با این حال، درصد جانبازی او را کاهش هم داده اند «دکترها می گویند وضعیت او از یک جانباز شصت درصد هم بدتر است، اما درصد جانبازی او را از 24 درصد به 10 درصد رسانده اند. کمیسیون پزشکی بنیاد شهید می خواهد مرتب جانبازان را زیر دستگاه ببرد، در حالی که این کار برای سلامت آنها مضر است».
فرزندش او را درک نمی کند. می گوید «جنگ تمام شده، اما در خانه جانبازان جنگ ادامه دارد. ما فراموش شده ایم، اما ما نفس می کشیم و خدا شاهد است که ما هم زنده ایم».
از نهادهای مسئول دل پری دارد «من تعجب می کنم اگر مسئولان سراغی از ما بگیرند. اما بد نیست گاهی برای ما یک تجلیل بگذارند. ما افسرده ایم و جمعی را هم افسرده می کنیم».
هر جا می روم، اول درصد می پرسند!انگار درد و رنج جانبازی و مشکلات جسمانی کم است که مشکلات مالی هم به آن اضافه شود! «دختر بزرگ من دانشجوی ترم 5 عکاسی است و من نمی توانم برایش حتی یک دوربین بخرم. افسرده شده و روزی 38 تا قرص می خورد و بارها خواسته انصراف بدهد که من مانع شده ام. دو دختر سادات دارم، اما سقفی بالای سر نداریم. یک حاج آقای نیکوکار که رئیس یک درمانگاه است، با دیدن وضعیت ما دلش به رحم آمد و برایمان خانه ای گرفت، اما اگر فردا بگوید بلند شو، جایی را ندارم که بروم».
گلایه های فراوانی از مقررات خدمات رسانی به جانبازان بر اساس درصد جانبازی دارد «روزی که جنگ شد، نگفتند که قرار است درصد تعیین کنند، اما امروز به هر جا که برای طلب کمک می روم، اول درصد جانبازی همسرم را می پرسند!»
مسائل مالی این روزها جزو مصائب زندگی خیلی هاست، چه برسد به کسانی که هزینه های بستری و دارو و درمان هم دارند و نان آورشان هم قادر به کار کردن نیست. همسر رنج کشیده دیگری می گوید «در هشت سال دولت قبلی قرار بود حقوق جانبازان را زیاد کنند، اما این اتفاق نیفتاد. اکنون ماهی 2 میلیون و 300 هزار تومان حقوق می گیرم و زندگی 5 نفر و هزینه تحصیل دو فرزند دانشجویم را با این پول تامین می کنم».
زنگ در و تلفن مساوی است با حمله چاقویی!یک تلفن یا صدای زنگ در هم کافی است تا فرامرز را به هم بریزد و وقتی این اتفاق می افتد، زن و بچه اش از هیچ چیز، از کتک گرفته تا حمله با چاقو مصون نیستند «همسرم 48 ساله است. سرباز بوده و چهار سال در منطقه حضور داشته. هم شیمیایی است و هم جانباز اعصاب و روان. درخواست کردم او را برای وضعیت ریه اش به خارج اعزام کنند، اما گفتند ما جانبازان اعصاب و روان را اعزام نمی کنیم. برای همین درخواست کردیم پروفسور مهاجر و سمیعی در بیمارستان خاتم وی را درمان کنند.
یک میلیون و 400 هزار تومان از بنیاد شهید حقوق می گیرد که 400 هزار تومان آن برای حق پرستاری است، با این حال معتقد است جانبازان دستگاه های دیگر وضعیت بهتری دارند و قوانین درصد جانبازی دست و پای مسئولان را برای کمک به آنها بسته است.
برای داروهای همسرم تا مرز اسرائیل رفتممی توانی تصورش را کنی که برای تهیه داروهای همسرت مجبور شوی به هشت کشور و از جمله به داروخانه ای دورافتاده در مرز اسرائیل بروی؟ اگر نمی توانی، باید بگویم همسر محمدرضا این کار را کرده است «همسر من در سال62 در عملیات خیبر در جزیره مجنون شیمیایی شد؛ عملیاتی که شهردار تهران فرمانده آن بود. جانباز شیمیایی 70 درصد است. 15 سالش بوده که از بسیج رفته به جبهه و وقتی مجروح شد، بعد از مداوا در بیمارستان صحرایی به اهواز و بعد مشهد فرستاده شد و بعد به ارتش پیوست. اکنون ناخدا 2 نیروی دریایی است و همین مهرماه بازنشسته شد».
از رسیدگی ارتش راضی است «همه امور مربوط به همسرم را ارتش انجام می دهد و هزینه دارو و بیمه جانبازان را هم می پردازد. اما داروهای خاص را بنیاد شهید به ما می دهد یا در تهیه آنها کمکمان می کند». با این حال خودش هم از پا نمی نشیند و دنبال دارو تا کجاها که نمی رود «داروهای شوهر م را از آمریکا آورده ام و خودم هشت کشور را به دنبال دارو رفته ام و حتی دو بار به لبنان تا مرز اسرائیل رفته ام! چون در آن زمان، یعنی سال های 78- 79 در ایران دارو گیر نمی آمد و می گفتند فلان دارو تنها در داروخانه ای در مرز اسرائیل پیدا می شود. بسیاری از داروهایی که وارد ایران شد، به نام شوهر من وارد شد». می گوید در طول این سال ها، بیشترین سختی را برای تهیه دارو کشیده است «گاهی ساعت 3 نصفه شب از تهران به بوشهر می رسیدم تا یک دارو را بگیرم. از فرودگاه که بیرون می آمدم، جایی را نداشتم بروم و در وسط خیابان سرگردان می ماندم تا صبح فردا دارو را بگیرم و باز با پرواز برمی گشتم و ساعت یک نصفه شب به تهران می رسیدم و آن موقع شب هیچ کسی نبود که در فرودگاه به دنبالم بیاید».
از سیستم جدید رسیدگی پزشکی به جانبازان راضی نیست «قبلا هر نوع جانبازی یک پزشک خاص داشت، اما اکنون بر اساس مناطق تعیین شده، همه جانبازان باید به یک پزشک عمومی مراجعه کنند. این در حالی است که کمتر جانبازی شرایط همسر من را دارد که با 70 درصد شیمیایی، جانباز اعصاب و روان هم هست».
موقع حمله های عصبی محمدرضا، وضعیت همسر و فرزندش مثل خانواده بقیه جانبازان اعصاب و روان اسفبار است «همسرم من و بچه ها را بسیار کتک زده، اما من اصلا از این مسائل ناراحت نشده ام. اذیت های همسرم را به پای بیماری می گذارم. اما وقتی دکتر همسرم را جواب کرد و گفت او زیر چادر اکسیژن است و درمان ها رویش جواب نمی دهد و او را به خانه ببرید، یکی از سخت ترین لحظه هایم بود. در تمام این لحظه ها تنها بودم و هیچ کسی نبود که مرا حمایت کند. شب هایی را که من تا صبح بیدارم، کسی نمی بیند. همین چند شب پیش از خواب بلند شد و نفسش بند آمد. اما من از این رسیدگی ها ناراحت نیستم، این کارها را برای خودم کرده ام و فردای قیامت دلم خوش است که من همه تلاشم را کرده ام».
او یک پرستار دلسوز واقعی است، تا جایی که حتی در بیمارستان هم دلش نمی آید رسیدگی به همسرش را به پرستاران بسپارد « شوهر م از سال 70 تا 78 مرتب در بیمارستان ساسان بستری بود و تنها برای مرخصی به خانه می آمد. من هم همیشه یا در ناصرخسرو بودم یا از 6 صبح تا 10 شب به بیمارستان می رفتم تا شوهر م معتاد مورفینی نشود، زیرا پرستاران با اینکه دلسوز هستند، اما بالاخره انسان هستند و از نگهداری این گونه مریض ها خسته می شوند و راحت یک مورفین تزریق می کنند تا ساکتش کنند. به پرستار می گفتم اگر می خواهی غر بزنی، به من بزن، به شوهر م هیچ نگو و من همه کارهایت را انجام می دهم».
سخت تر از رسیدگی تمام وقت به کسی که کتک می زند و حمله می کند، تربیت فرزندی شایسته با وجود این مشکلات است و این کاری است که او به خوبی از پسش برآمده «پسرم بسیار صبور است. پدرش بارها شیشه آب را به سمت او پرتاب کرد و یک بار چنان موبایلش را به سمت بچه پرت کرد که به گونه اش خورد و اگر قدری بالاتر می خورد، بچه ام کور می شد. اما او هیچ نگفت».
«از بچگی وقتی به بچه ام می گفتیم می خواهی در چه رشته ای درس بخوانی؟ می گفت پزشکی تا بتوانم مراقب پدرم باشم. اکنون نیز در تهران پزشکی می خواند و یکی از بهترین دانشجویان و مراقب حال پدرش است. از کلاس 12 نفره آنها در پیش دانشگاهی که 11 نفرشان فرزند شاهد و ایثارگر بودند، فقط دو نفر در رشته پزشکی قبول شدند: پسر من و آن یک نفری که سهمیه ای نبود. اما هنوز دوستان فرزندم نمی دانند پدر او جانباز است، چون از بس مسائل در رسانه ها بد منعکس شده، همه فکر می کنند جانبازان عده ای سودجو هستند که کیسه دوخته اند. این در حالی است که اگر تنها به کمک سهمیه وارد دانشگاه شده، چطور الان هم بهترین نمرات را دارد؟!»
خانه ای را تصور کن که در آن نمی توانی بوی غذا یا عطر راه بیندازی، سروصدا کنی، شامپو یا صابون عطری بزنی و ... «ما الان یک نیمرو هم می خواهیم درست کنیم، نباید بویش دربیاید، چون برای همسرم بد است. وقتی به حمام می رود، نباید شامپو و صابون عطری استفاده کند، چون برایش بد است. بچه من وقتی می خواهد از خانه بیرون برود، باید دم در ادوکلن بزند تا بوی آن به پدرش نخورد، چون برایش بد است. لباس های شیمیایی ها باید نخی باشد، رژیم غذایی خاص دارند و سرخ کردنی و فست فود و خیلی چیزهای دیگر را نمی توانند بخورند».
به جز دارو، شیمیایی ها تنها به یک چیز دیگر بسیار نیاز دارند: آرامش. «جانبازان شیمیایی نمی توانند زیاد از خانه بیرون بروند، چون گرما، سرما، گردوغبار و آلودگی اذیتشان می کند. شوهر م گاهی هفته ای یک بار هم از خانه بیرون نمی رود. البته حق پرستاری به ما می دهند، اما من الان بیش از ده سال است که با بچه ام نتوانسته ام به پارک بروم.اما یک سری امکانات درمانی هست که به بهبود سلامتی آنها کمک می کند، مثلا آب درمانی، استخر و امکانات ورزشی که به وضعیت ریه آنها بهبود می بخشد. ما در خانه برای شوهر م جکوزی زده ایم و از وقتی این کار را کرده ایم، فیزیوتراپی و ماساژ ریه او بسیار راحت شده است».
همسر محمدرضا دبیر است، 21 سال سابقه کار دارد و با وجود مشکل قلبی، دلش نمی خواهد بازنشسته شود «خیلی ها به من می گویند خودت را بازنشسته کن، اما همین قدر که برای کار هم از خانه بیرون می روم، باعث می شود حال و هوایم عوض شود. زیرا می بینم بقیه هم مشکلات خاص خود را دارند و باعث می شود خدا را شکر کنم. ما همه مشکلاتی را که مردم دارند، داریم و این مشکل هم روی آن، البته من این را مشکل نمی دانم، بلکه نعمتی در خانه است که تنها قدری دست و پای ما را بسته است».
و در آخر؟ لبخندی معنی دار می زند و می گوید «هشت سال جنگ تمام شد، اما ما در خانه مان هر روز خاطره جنگ را داریم».
کد خبر: ۴۸۴۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۸/۱۷
امیدوارم مردم استان کهگیلویه و بویراحمد به عنوان بیعت با امام حسین(ع) بشقاب های سمی بالای پشت بام خانه ها که مظهر بی غیرتی هستند پایین بیاورند.
سایت تحلیلی خبری آوای دنا avayedena.com :ستار هدایتخواه شب گذشته در جمع عزاداران حسینی در مصلی یاسوج، با بیان اینکه کسی که غیرت دارد با گناه و فساد مبارزه می کند، اظهار کرد: افرادی که به دین و ارزش های اسلامی دهن کجی می کنند نباید توسط مردان غیرتمند بی پاسخ بماند.
وی با اشاره به اینکه دومین نشانه برای داشتن غیرت دینی انجام فریضه امر به معروف و نهی از منکر است، عنوان کرد: یکی از مهمترین اهداف امام حسین(ع) همین فریضه مهم بود به طوری که این موضوع اینقدر ارزش دارد که این امام بزرگ و عزیز جانش را فدا کند.
هدایتخواه افزود: امام علی(ع) می فرماید بهره مندی هر یک از شما از حیات، امر به معروف و نهی از منکر شماست ولی متاسفانه ما توجهی به این مهم نداریم به طوری که در روز صدها منکر می بینیم ولی عین خیالمان نیست.
نماینده ادوار هفتم و هشتم مجلس شورای اسلامی مقابله با بدعت ها را از دیگر نشانه های غیرت دینی برشمرد و تصریح کرد: آوردن یک روش غلط و باب کردن آن به نوعی نشان دهنده ضعف غیرت دینی فرد می باشد به طور مثال فردی که اولین بار در مراسم عروسی اورگ آورد و باب شد یک بدعت است.
هدایتخواه خاطرنشان کرد: براعت از کفار و مشرکان نیز از دیگر خصوصیات داشتن غیرت دینی است زیرا انسان با غیرت نمی تواند با کفار بسازد و از دشمنان بی زاری می جوید.
وی دفاع از ارزش های جامعه از جمله حیا، حجاب و عفت را نشان غیرت دینی عنوان کرد و گفت: قران می گوید با کسی که دین شما را مسخره می کند نباید دوست شوید.
هدایتخواه با اشاره به اینکه امام علی(ع) می فرماید آدم غیرتمند هیچ وقت زنا نمی کند، افزود: فردی که نسبت به ناموس خودش غیرت دارد به ناموس مردم نگاه نمی کند و به غیرت همچون حصاری خانواده را از آسیب ها حفظ می کند.
این فعال فرهنگی ابراز کرد: تقویت باورهای دینی، تقویت معرفت دینی، هم نشینی با انسان های غیرتمند و تجلیل از آنان از جمله عوامل تقویت غیرت دینی است.
هدایتخواه با بیان اینکه اگر غیرت جنبه افراطی به خودش بگیرد مذموم است، عنوان کرد: اجازه ندادن به همسر و دختر برای حرف زدن با فردی برای امر ضروری، زنده به گور کردن دختران در گذشته، نبردن نام همسر با این نیت که نامحرم اسمش را نشنود، مخالفت با ازدواج زن و یا مرد بیوه از مصادیق غیرت منفی است.
وی اظهار کرد: سوء ظن نسبت به همسر و مدام تعقیب کردم آن و همچنین چک کردن تلفن و پیامک هایش نیز از مصادیق منفی غیرت دینی می باشد به طوری که در برخی مواقع تاثیر عکس می گذارد.
هدایتخواه گفت: غیرت ناموسی باید مثبت باشد یعنی به طور مثال راضی نباشی همسرت با پوشش نامناسب به طوری که برخی از اعضای بدنش نمایان باشد با نامحرم صحبت کند.
این فعال فرهنگی با بیان اینکه اگر خانواده ای بداند که دختر و یا پسرشان با جنس مخالف دوست هستند و بی تفاوت باشد این عین بی غیرتی است، افزود: متاسفانه در این زمینه فضای ماهواره ای تاثیراتی گذاشته است.
هدایتخواه تصریح کرد: مردان نباید اجازه دهند زنانشان شغلی را انتخاب کنند که با حیا و عفت سازگار نیست و یا آرایش کرده از خانه بیرون بروند.
سخنگوی کمیسیون فرهنگی مجلس هشتم شورای اسلامی با بیان اینکه فرهنگ غرب فرهنگ بی غیرتی است، گفت: در غرب یک زن همسر قانونی فردی می باشد ولی از دوستش باردار می شود هرچند خودش می داند که به چه بلای گرفتار هستند ولی با شبکه های ماهواره ای دنبال ترویج این مسائل مذموم در جوامع اسلامی هستند.
هدایتخواه اظهار کرد: همنیشینی با افراد بی غیرت، اعتیاد، خوردن گوشت خوک و دیدن فیلم های مبتذل نیز سبب بی غیریتی می شود که شیعیان امام علی(ع) باید در این زمینه هوشیار باشند.
وی با اشاره به اینکه عشق های مثلثی و مربعی ترفند برنامه دشمنان برای رخنه در جوامع اسلامی بویژه ایران قدرتمند است، ابراز کرد: غرب با تئوریزه کردن غیرت که مربوط به قدیمی هاست دنبال رسیدن به اهدافش است.
این فعال سیاسی و فرهنگی افزود: یکی از دوستانم که در دوران جنگ به افتخاری جانبازی نائل شد برای معالجه به کشور آلمان رفت وقتی دکتر از ایشان پرسیدند که چرا جنگ می کنید پاسخ داد اگر یک خروسی از دیوار همسایه وارد حیاط خانه ای شود خروس خانه با خروسی که وارد حیاط شده جنگ می کند و ما نیز همین کار را کردیم.
هدایتخواه با تاکید بر اینکه برخی افراد به اندازه خروس هم غیرت ندارند، تصریح کرد: برخی ها به عنوان کارشناس در شبکه های ماهواره ای بیان می کنند خیانت به شوهر و دوست شدن با فرد دیگری طبیعی است و زیاد به خودتان سخت نگیرید و دارند تجاورز را برایش فلسفه می تراشند.
وی با طرح این پرسش که مگر می شود شیعه علی(ع) و دوستدار امام حسین(ع) نسبت به سیره و روش ائمه بی تفاوت باشند، گفت: ماهواره یکی از مهمرتین عوامل رواج بی غیرتی در خانواده ها می باشد و به طور حتم هیچ فرد غیرتمندی اجازه نمی دهد این ترفند دشمن برای نابودی جوامع اسلامی در خانه اش وجود داشته باشد.
هدایتخواه با اشاره به واقعه کربلا و حساسیت امام حسین(ع) در زمینه خیمه زنان، خاطرنشان کرد: امام بزرگوار آخرین پیامش به آل سفیان این بود که من هنوز زنده ام و به خیمه زن ها تعرض نکنید.
وی اظهار کرد: وقتی ارزش های دینی مورد دهن کجی قرار می گیرد نباید بی تفاوت باشیم زیرا دشمن در جنگ سخت توسط مردم ولایتمدار و دین باور سرجایش نشانده شد ولی امروز با جنگ دشوار نرم به میدان امده است.
نماینده مردم شهرستان های بویراحمد و دنا در مجالس هفتم و هشتم مجلس شورای اسلامی گفت: کسانی که دم از سازش در مقابل امریکا می زنند به تعبیر مقام معظم رهبری بی غیرت هستند زیرا رئیس جمهور امریکا به صراحت گفتند که باید ریشه ایران را بخشکانیم.
هدایتخواه خاطرنشان کرد: امیدوارم مردم استان کهگیلویه و بویراحمد به عنوان بیعت با امام حسین(ع) بشقاب های سمی بالای پشت بام خانه ها که مظهر بی غیرتی هستند پایین بیاورند.
منبع/تسنیم
کد خبر: ۴۸۲۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۸/۱۳
داستان اينقدر واضح و نكاتش اينقدر محسوس والبته عظيم هست كه نياز به تفسير نداشته باشد
کد خبر: ۴۸۰۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۸/۱۰
سایت تحلیلی خبری آوای دنا avayedena.com :به گزارش سایت استان ،این زن و شوهر که از اهالی روستای بنستان بخش پاتاوه بودند در دو خودرو جداگانه، در حال برگشت از مسافرت بودند. میرزا حسین پشنگ 59 ساله شب هنگام که مشغول رانندگی بود متوجه یک کیف دستی در وسط جاده می شود که وقتی برای برداشتن آن اقدام میکند ناگهان کامیون حمل سیمان وی را زیر میگیرد و متواری می شود. متعاقب این اتفاق، خانم گلی رامی، همسر مرحوم پشنگ پس از دقایقی به صحنه تصادف رسیده و وقتی میخواهد خود را به جنازه شوهر برساند کامیون خاور وی را زیر گرفته و وی نیز در دم جان می سپارد. این اتفاق در جاده فلارد چهارمحال و بختیاری رخ داد و زن و شوهر تنها به فاصله چند دقیقه از هم جان باختند. کامیون حمل سیمان که مرحوم پشنگ را زیر گرفته بود از صحنه فرار کرده و هم اکنون متواری است.
کد خبر: ۴۷۶۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۸/۰۶
نوشته بود «یک پسر پنجساله به فروش میرسد» یک آگهی چند خطی روی دیوارهای شهر با یک شماره موبایل.
سایت تحلیلی خبری آوای دنا avayedena.com :
به گزارش ایسنا، شهروند در این باره مینویسد: شوخی نبود. پشت خط صدایی شکسته انگار که صدای پیرزنی سالخورده باشد اما سالخورده نبود. ماجرا، قصه فروش کلیه نیست، روایت فروش یک بچه است، یک پسربچه پنج ساله که مادر و پدرش او را به فروش گذاشتهاند، آگهی کردهاند و گوش به زنگ تلفن که چه کسی پسرشان، پسر پنج سالهشان را میخرد؟
پدر و مادرش، یک زوج زابلیاند که پسرشان را برای فروش گذاشتهاند. به این امید که از اجارهنشینی خلاص شوند و در مقابل، پسرشان به دست فرد نیکوکاری بیفتد و آینده روشنی داشته باشد. آگهی چند خطی، تکاندهنده است اما از آن تکاندهندهتر، واگذاری یک کودک ٥ساله در ازای یک خانه است، خانهای در زابل. پسرشان را میفروشند چون پدر و مادرش، نمیتوانند از پس هزینههای خود و سه فرزندشان بر بیایند، در پرداخت کرایه ماهیانه منزلشان ماندهاند و نمیخواهند هر شب شاهد شب بیداریها و گرسنگیهای فرزندان دلخستهشان باشند.
پسرتان را برای فروش گذاشتهاید؟
برای فروش نه، در ازایش یک خانه میخواهیم.
یعنی پسرتان را در ازای یک خانه میدهید؟
بله
چرا؟
چون پول نداریم حاج آقا، چون هیچ چیزی نداریم، صاحبخانه جوابمان کرده است. ما پول نداریم، رعیت هستیم.
خب هر کسی که پول نداشته باشد باید فرزندش را بفروشد؟
این کار را برای آینده بچههایم انجام میدهم.
کجا زندگی میکنید؟
زابل.
خود زابل یا روستاهای اطراف؟
نه خود زابل.
به سازمانهای مرتبط برای اینکه به شما کمک کنند مراجعه کردهاید؟
بله حاج آقا، همه جا رفتیم.
چی را قبول نمیکنند؟
اینکه کمکمان کنند.
یعنی خانه به شما بدهند؟
بله، ولی هیچ کمکی هم نمیکنند، ما هیچ چیزی نداریم.
دقیقا به شما چه گفتند؟
گفتند که شوهر م باید ٦٠ساله بشود. شوهر م مریض است، بدحال است، عکس از سینه و ریهاش گرفتیم و بردیم، شوهر م حتی ناراحتی قلبی دارد، دست و پاهایش شکسته است، اما باز هم میگویند وقتی ٦٠سالش شد کمک میکنیم. من سهسال است که پیگیر کمک هستم.
نامهنگاری مکتوب داشتید؟
بله، ولی گفتند شوهر م باید ٦٠سالش شود.
پیش چه کسی رفتید؟
یادم نیست.
چرا شوهر تان کار نمیکند؟
مریض است حاج آقا، کاری نمیتواند بکند.
اصلا شغل شوهر شما چیست؟
راننده بوده، ولی ماشین نداره.
یعنی قبلا ماشین داشته؟
نه قبلا هم نداشته.
خب چطوری رانندگی میکرده؟ برای کجا کار میکرده؟
قبلا که مرزها باز بودند، با ماشین گازوییل میبرد مرز، ولی الان که مرزها بسته شده دیگه نمیشه گازوییل برد.
همسرتان از کجا ماشین میآورد؟
ماشین از آشناها میگرفت، یک ماشین از داماد خواهرزاده مادرم میگرفت و با رفیقهایش گازوییل میبرد. با خود صاحب ماشین میرفتند مرز و گازوییل میفروختند.
الان پول از کجا میارید؟
از یارانه.
چقدر میگیرید؟
٢٠٠هزار تومان.
چرا شوهر شما کار نمیکند، به جز رانندگی کار دیگری بلد است؟
زمانی که در تهران بودیم کار میکرد، ولی کار برایش سخت بود و نمیتوانست کار کند.
تهران به چه کاری مشغول بود؟
٢سال در کوره میکرد، ولی کارخانه بیمهاش نمیکرد، کارش هم سخت بود، دیگر نتوانست کار کند.
شوهر تان چند سالش است، شما چند سال دارید؟
شوهر م ٥٥ ساله است و من ٣٥سال دارم.
اسمتان را میگویید؟
من آرزو . س و شوهر م عباسعلی. خ.
خب شوهر تان نمیتواند مثلا سرایدار شود، نگهبانی بدهد، کارهایی از این دست؟
دستها و پاهای شوهر م شکسته، نمیتواند کارهای سنگین انجام بدهد، هیچ جای دیگری هم نتوانست کار نگهبانی و سرایداری پیدا کند. اگر از این کارها پیدا شود حتما کار میکند.
دست و پای شوهر تان به چه دلیل شکسته است؟
تصادف کرده، موقعی که رانندگی میکرد، تصادف کرد و دستها و پاهایش آسیب دید.
شما چند تا بچه دارید؟
سه تا.
چند سالشان است؟ اسمهایشان را میگویید؟
پسرم ابوالفضل کلاس ششم است. دخترم زهرا کلاس پنجم است و پسرم آریا.
که ٥ سالشه و برای فروش گذاشتید.
بله. حاج آقا برای من هم خیلی سخته، از وقتی که کوچک بود، بزرگش کردم، من خودم شبانهروز گریه میکنم، ولی چه کاری میتوانم انجام بدهم، گفتم شاید از طرف کمیته امداد کاری بکنند، ولی هیچ خبری نشد.
آریا خودش چیزی نمیگوید؟ خبردار شده که میخواهید بفروشیدش؟ زهرا و ابوالفضل چطور با این مسأله برخورد کردهاند؟
گریه میکنه، همهشان گریه میکنند، زهرا، ابوالفضل و آریا گریه میکنند، میگویند چرا اینجوری شد، من هم ناراحت هستم، ولی جایی از خودمان نداریم، این کار را برای آینده خود بچهها میخواهم انجام بدهم، برای اینکه معتاد نشوند، من جوانهای دیگر را میبینم که پلاستیک جمع میکنند تا بفروشند برای عملشان (اعتیادشان)، نمیخواهم بچههای من اینطوری بشوند.
خب شما میخواهید یکی از بچههایتان را فدا کنید تا بقیه بچهها سرنوشت بهتری داشته باشند؟
من باید چه کار کنم؟ چه کاری از دست من بر میآید؟
خیلیها هستند که خانه اجارهای دارند، باید بچههایشان را بفروشند؟
ما که پول نمیخواهیم، فقط یک خانه میخواهیم.
فکر میکنید آخر و عاقبت آریا چی میشه اگر بفروشیدش؟
نمیدانم حاج آقا.
به این فکر نکردید که آریا دست یک آدم ناجوری بیفتد؟
خب همین جوری که بچهام را نمیدهم، به کسی میدهم که امکاناتش خوب باشد، نه اینکه شرایطی مانند ما داشته باشد و فردا دوباره بچهام را بفروشد.
چطور میفهمید کسی که برای بردن آریا آمده آدم خوبی است؟
خب باید بروم و خانهشان را ببینم، کجا زندگی میکنند، از چهارتا همسایهشان سوال کنم، باید مطمئن شوم بعد بچهام را بدهم وگرنه اگر خوب نباشه من را هم بکشند بچهام را نمیدهم.
به نظرتان فروختن پسرتان چه تأثیری هم روی آریا و هم بچههای دیگرتان دارد؟
من این کار را برای بچههایم میکنم، میخواهم یک آدم خیرخواهی پیدا شود و به داد ما برسد. اگر میخواستم بچهام را بفروشم در بیمارستان و موقع زایمان این کار را میکردم. من سر آریا سزارین شدم، مریض شدم. شوهر م هم که سکته کرده، من هم مریض هستم.
چه بیماری دارید؟
من بیماری کلیه دارم، یکی از کلیههای من کار نمیکند، فردا هم من میمیرم هم شوهر م، میخواهم از آینده بچههایم مطمئن شوم، من به آینده امید ندارم، مسئولان هم به داد ما نمیرسند، من خیلی وقته که رنگ دکتر را هم ندیدهام. چه کاری باید بکنم؟
شوهر تان معتاد که نیست؟
نه نیست.
هیچوقت اعتیاد نداشت؟
قبلا بوده ولی الان رها کرده، معتاد اونطوری نبوده، معتاد شیره بوده، ولی چون قند داشته، دکتر گفته که خطرناکه، برای همین رها کرده، الان اصلا معتاد نیست.
شما که وضعتان اینطوری بود، بیپول بودید و بیکار، شوهر تان هم که زمانی اعتیاد داشت، چرا سه بچه آوردید؟
خب قبلا اینطوری نبودیم، اولش خوب بود. در خانه پدرم زندگی میکردیم، ولی بعد مشکلات ما زیاد شد.
شما خودتان نمیتوانید کار کنید؟
کار نیست اصلا، زابل کار ندارد.
مثلا نمیتوانید در خانه مردم کار کنید؟
شدنی است. من خیلی وقتها در خانه مردم کار میکنم، ولی بیشتر مواقع به جای پول و مزد به من لباس میدهند، لباس که به کار من نمیاد. هیچوقت حاضر نیستم لباسهای کهنه دیگران را ببرم و بفروشم. در خانهها کارگری میکردم، بادنجان و گوجهفرنگی پاک میکردم.
از وقتی این آگهی را پخش کردید چند نفر به شما زنگ زدند؟
خیلیها زنگ زدند. میگفتند که بچهات را نفروش، به تو کمک میکنیم خانه بگیری، گفتند به تو پول میدهیم، ولی دیگر خبری نشد. حتی یک نفر میگفت شخص خیری را معرفی میکند که کمکمان کند. ولی معرفی نکرد. میگفت برایتان با بلوک و آجر خانه درست میکنیم، ولی هنوز خبری نشده، من اگر میخواستم بچهام را بفروشم، موقع زایمان این کار را میکردم، ولی الان راهی ندارم. الان آب و نان من گلی است.
چند وقت است آگهی فروش پسرتان را گذاشتهاید؟
دو ماه.
از اقوام و فامیل و دوست و آشنا کسی به کمکتان نیامد؟
فامیلی که بتواند کمکمان کند و خانه بگیریم نداریم.
همسایهها چی؟ همسایهها کاری نکردند؟
نه، هیچ چیزی نگفتند.
چه وسایلی در خانهتان دارید؟
ما فقط یک یخچال داریم و یک تلویزیون، چیز دیگهای نداریم. یخچال را هم یک نفر به شکل امانت به ما داده که تابستان را بگذرانیم.
غذا روی چی درست میکنید؟
یک گاز پیکنیکی دارم.
کرایه خانه شما چقدر است؟
ماهیانه صدهزار تومان.
چقدر پول پیش؟
پول پیش ندارد.
خانهتان چند متر میشود؟
حدودا ١٢٥ متر با یک سالن بزرگ.
خرج مدرسه بچههایتان را چگونه تأمین میکنید؟
از طریق یارانه و کمک همسایهها.
همسایههایی که به مدرسه رفتن بچههایتان کمک میکنند، نمیتوانند کاری کنند که پسر ٥سالهتان را نفروشید؟
خب کمک میکنند ولی ما خانه میخواهیم، نمیتوانند این کار را بکنند.
غذا را چه کار میکنید، با این توضیحاتی که دادید چه غذایی به بچههایتان میدهید؟
خب بچههای من رنگ میوه را نمیبینند، گوشت و مرغ نمیتوانم بخرم، همسایهها کمکمان میکنند، دو همسایه قدیمی داریم که خیلی به فکر ما هستند، ولی برای آینده بچههایم حاضرم همیشه گرسنه باشم، ولی در مقابل یک خانه داشته باشم تا بچههایم بدون سقف نباشند.
شوهر تان با فروش پسرتان مخالف نیست؟
نه، مخالفتی ندارد. او کاری به این مسائل ندارد، او وضع خوبی ندارد. من هم چندان وضع خوبی ندارم.
منزل شما کجای زابل است؟
روبهروی مصلی، کوچه (...) ، پلاک (...) است. یک آزمایشگاه مرکزی نزدیک خانه ما است.
کد خبر: ۴۶۰۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۷/۱۶
روز حادثه با خودم قرآن به همراه برده بودم و برایش قرآن خواندم. به همان قرآن هم قسم خوردم که رابطه و احساسی نسبت به همسرش ندارم و دارد اشتباه میکند...
کد خبر: ۴۵۲۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۷/۰۹
امام جمعه دهدشت گفت: افزایش خانههای مجردی دختران وپسران در کهگیلویه نگران کننده است و دولت باید فکری به حال تسهیل در امر ازدواج جوانان کند.به گزارش خبرگزاری تسنیم از دهدشت،حجت الاسلام سید عبدالمطلب تقوی ظهر امروز در خطبههای نماز عبادی سیاسی جمعه این هفته شهر دهدشت ضمن دعوت خود و همه نمازگزاران به رعایت تقوای الهی، اظهار کرد: با درآمد حرام و زبان هرزه نمی توان انتظار استجابت دعا را داشت.
امام جمعه موقت دهدشت گفت: کسب و درآمد حرام در ذریه فرزندان تأثیر منفی میگذارد و با حرف زدن نمی توان عمل به فرائض دینی را به فرزندانمان گوشزد کنیم بلکه والدین با عمل حسنه و درست خود میتوانند فرزندانشان را درست تربیت کنند.
وی علت عدم گرایش به دین را عدم آگاهی افراد دانست و عنوان کرد: شیطان همواره در کمین انسانهای باتقوا و کسانی که نماز اول وقت ادا میکنند ،است و تلاش خود را برای باطل کردن عبادت هاب این بندگان به کار میگیرد.
تقوی بابیان اینکه پروردگار همواره در قرآن کریم به روابط حسنه و احترام زن و شوهر به همدیگر تأکید کرده است،ابراز کرد: زنی که از شوهر خود تبعیت نکند به رغم تحجدهای فراوان و ادای فرائض دینی در بهشت جایگاهی ندارد.
وی در خطبه دوم نماز جمعه شهر دهدشت،بیان کرد: یکی از معضلات مشهود کشور بعد از مسئله بیکاری مشکل ازدواج جوانان است که بدون شک بسیاری از خانوادهها با آن گریبانگیر هستند.
تقوی با ابراز تأسف و نگرانی از افزایش یافتن خانههای مجردی دختران و پسران و افزایش آمار طلاقهای زیر 30سال،تصریح کرد: دلیل اصلی بروز چنین مشکلاتی عدم توجه خانواده و سختگیری والدین در برپایی آداب و رسوم ازدواج است.
خطیب موقت جمعه دهدشت بابیان اینکه زنی که خرج عروسیش زیاد شود شوم است و برای آن خانه برکتی ندارد،اظهار کرد: این تجمل گراییها سبب کاهش تمایل جوانان به امر مقدس ازدواج شده است و دولت مردان باید برای این مهرالمثل فکری کنند.
تقوی با یادآوری سالروز جنایت صبرا و شتیلا،گفت: اسرائیل با کشتن بیش از 5هزار کودک در این اردوگاه چهره پلید خود را برای جهانیان آشکار ساخت.
وی جولان دادن اسرائیل در قلب جهان اسلام را یک درد دانست و ابراز کرد: اسرائیل با ایجاد اختلاف و تفرقه در بین دولتهای اسلامی خواهان منزوی کردن مسلمین است اما دولت ایران با بلوغ سیاسی خود مکر و حیله این رژیم غاضب را نمایان کرده است.
کد خبر: ۴۳۳۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۶/۲۱
در سال 1364 با خانواده رفته بودیم تشیع جنازه یکی از شهدای فامیل شهید زکی نژاد ، موقع برگشتن ایشان گفتند: این دفعه تشیع جنازه شهید زکی نژاد رفتیم و دفعه بعد نوبت من است و این جمله همیشه در ذهنم ماندگار شده است
کد خبر: ۴۱۹۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۶/۰۴
مقامات هندی روز شنبه ۱۲ ژوئیه ۲۰۱۴ از بازداشت کدخدای یک روستا در ایالت "بوکاروی" این کشور به اتهام دستور به تجاوز به یک دختر ۱۱ ساله خبر دادند.خبرآنلاین: مقامات هندی روز شنبه ۱۲ ژوئیه ۲۰۱۴ از بازداشت کدخدای یک روستا در ایالت "بوکاروی" این کشور به اتهام دستور به تجاوز به یک دختر ۱۱ ساله خبر دادند.
خبرگزاری فرانسه گزارش داد؛ کدخدای این روستا دستور داده دختر ۱۱ ساله ای ، جهت مجازات برادرش که برای زنی مزاحمت ایجاد کرده، مورد تجاوز قرار گیرد.
پلیس ایالت بوکارو می گوید آزمایش های پزشکی تایید کرده اند که این کودک قربانی ، روز دوشنبه گذشته مورد تجاوز قرار گرفته است.
این حادثه زمانی اتفاق افتاد که زن شوهر داری نزد کدخدای روستا علیه یک جوان شکایت کرد. این زن جوان را به ایجاد مزاحمت و تلاش برای تجاوز متهم کرد.
کدخدای روستا در ایالت بوکارو در تصمیمی عجیب دستور داده که، شوهر این زن به خواهر جوان تجاوز کند.
مادر این دختر قربانی به شبکه سی ان ان گفته :« آنها دخترم را به جنگل بردند و در آنجا مورد تجاوز قرار دادند. همه ساکنان روستا آمدند اما دخالت نکردند، گریه کردیم و کمک خواستیم اما کسی به داد ما نرسید.»
پس از این حادثه پلیس ایالت بوکارو ، کدخدای روستا را به همراه شوهر زن و همچنین برادر دختر قربانی، بازداشت کرد.
در برخی روستاهای دور افتاده هند ، کدخدایان روستاها برای حل و فصل نزاعات محلی خود به جای دادگاه ها به قضاوت می پردازند که در برخی موارد قضاوت های آنها باعث دخالت پلیس شده است.
کد خبر: ۳۸۵۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۴/۲۱