کد خبر: ۱۵۵۹۶
تاریخ انتشار: ۱۷ آذر ۱۳۹۵ - ۱۶:۴۱
طنز-جهانگیر ایزدپناه
نمی دانم من چه مرض و درد بی درمونی دارم که نمی توانم افکار عصر حجری وقجری ام را رهاکنم. همه اش میگردم دنبال متیل – قصه های عهد بوق علی شاه و فتیل ....
پایگاه خبری آوای رودکوف-جهانگیر ایزدپناه:عصرفناوری اطلاعات،دیجیتال،مدرن ومافوق مدرن،پسا مدرن وپسا پسامدرن است اما نمی دانم من چه مرض و درد بی درمونی دارم که نمی توانم افکار عصر حجری وقجری ام را رهاکنم. همه اش میگردم دنبال متیل – قصه های عهد بوق علی شاه و فتیل علی شاه و نمی توانم در رفتار و افکار خودم بقول گورباچف (که بجای اصلاحات همه را گور به گور کرد) تحول و پروستریکاو گلاسنوست ایجادکنم وجنتلمن و مدر نیزه شوم و با صطلاح فاصله ام را بانسل جدید کم کنم . حالا هم رفته ام سراغ نشریه ملا نصرالدین چاپ حدود 90 سال پیش و انتظار بعضی ها از انقلاب مشروطه وسهمیه شان در آن زمان افراد زیادی از ایرانیان برای کار به شهرهای مختلف روسیه بخصوص جمهوری آذربایجان فعلی می رفتند و در صنایع نفت مشغول به کارگری بودند و این مهاجرین کارگر ایرانی بیشتر از آذری های ایرانی بودند.

نشریه ی ملانصرالدین هم درباره وضع این مهاجرین و نظر بعضی شان نسبت به مشروطه مطالب خواندنی می نوشت . مشروطه و مجلس را بعضی ها نظرو لطف شاهانه می دانستند و می گفتند شاه مشروطه را به ملت اعطا کرده و بخشیده است . به گوش کارگران ایرانی مهاجر و شاغل در آن جا هم لابد رسیده بود که شاه مشروطیت را به مردم بخشید . این کارگران که بیشتر در تأسیسات نفتی آن جا کار می کردند لابد فکر کرده اند مشروطه چیزی شبیه نفت است . شاه هم آن را به مردم بخشیده و هر کسی سهمی از بخشش شا هانه نصیبش خواهد شد .

در همین زمان در شهرهایی که زمانی جز ایران بودند ولی در زمان فتحعلی شاه به تصرف روسیه در آمدند(جمهوری های آسیای میانه امروزی)، نشریه ای با استفاده از نام شخصیت مشهور و جهانی ،ملانصرالدین منتشر میشد . اسم نشریه "ملانصرالدین "بود . شخصی به نام جلیل محمد قلی زاده مسئول آن بود .

حال بشنوید حکایت سهمیه مشروطه را توسط نشریه ملانصرالدین سال 1906 به قلم جلیل محمد قلی زاده درمطلبی بنام "آزادی در ایران" : کارگر روستایی ساده ای بنام کربلایی محمدعلی از اهالی روستای "عربلو"از آذربایجان ایران دو سال و نیم پیش زن و بچه ی خود را رها کرده و برای کار آمده ولی پس از چندی به اذن خدا و شریعت پیغمبر بیوه زنی را صیغه کرده و خرجش زیاد شده و دیگر نتوانسته پولی برای خانواده خود بفرستد ، در این هنگام خبر اعطاء مشروطه در ایران به گوشش می رسد و فکر می کند که دیگر از بدبختی نجات یافته است . به ایران نامه می نویسد که سهم او را از مشروطه بگیرند و فورا برایش بفرستند !!!

بعد از مدتی زن و برادرزنش که قضیه ی صیغه اش را شنیده اند از ایران سوار بر الاغ شده و می آیند و محمدعلی بیچاره را با زن صیغه ای اش که منتظر رسیدن سهم مشروطه شان از ایران بودند به باد فحش و کتک می گیرند و خرد و خمیرمی کنند . "چی می خواست چی شد" .

با استناد به "از صبا تا نیما " تالیف یحیی آریانپور

نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
* نظر: