کد خبر: ۲۰۷۲۳
تاریخ انتشار: ۳۰ آذر ۱۳۹۶ - ۰۸:۴۷
جهانگیرایزدپناه
جهانگیرایزدپناه:ادعای داشتن سبیل را داشتم اما باتماشا ی سبیل پر هیبت،پرعظمت ودشمن هراس استاد کزازی پی بردم که سبیل ما، سبیل که هیچ دو بیلچه هم نیست...
پایگاه خبری آوای رودکوف-«جهانگیرایزدپناه»:ارادت بسیاری به استادعزیزوارجمند ،جناب کزازی وسبیل نازنینش دارم. بعضی اوقات یک مزاح کوچک با بزرگان عزیز لذت خاصی دارد.ادعای داشتن سبیل را داشتم اما باتماشا ی سبیل پر هیبت،پرعظمت ودشمن هراس استاد کزازی پی بردم که سبیل ما، سبیل که هیچ دو بیلچه هم نیست.

حال برویم سر اصل مطلب که یکی ازهم تباران دکتر کزازی تعریف میکرد که استاد کزازی یکشب ازیکی از خیابانهای تهران می گذشت ، دونفرنفر موتور سوار کیف اش را ربودند .

دکتر کزازی شروع به داد و بیدا کرد و گفت :" آی باشندگان ! برگیرید راه را بر آن رهگیران .

جوانی چابک پای نیست که از پی آنان بشتابد و چرم کیسه ی مرا از آنان برگیرد .

پس گزمگان کجایند ؟

آی فریاد !
این چه شهری است که گزمگانش در خوابند و شبروانش بیدار ؟!
این چه شهری است که پاسبانانش بیکارند و زشتکارانش در کار ...."

خلاصه تا مردم متوجه شدند که استاد چی میگوید ، کیف قابان کاملا ناپدید شده بودند .

استاد کزازی

کهگیلویه و...
نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
* نظر: