« آواي رودکوف» خود را به اخلاق حرفه‌اي روزنامه‌نگاري پايبند مي‌داند و مبناي فعاليت اين سايت بر سه اصل « بيطرفي » ، «دقت » و « انصاف » استوار است.

      
کد خبر: ۲۳۳۳۱
تاریخ انتشار: ۱۲ مهر ۱۳۹۷ - ۰۸:۴۵
جهانگیر ایزدپناه
حکایت اسماعیلیه حسن صباح ، حکایتی است بسیار جذاب و پر حادثه که در خور ساخت فیلم و سریال دراین باره بود ولی با تاسف وتعجب هیچ دولتی تاکنون تمایلی به این امر نشان نداده و اقدام نکرده است .
پایگاه خبری آوای رودکوف-«جهانگیرایزدپناه»:مدت ها بود که اعراب بر ایران تسلط یافته و هر قسمتی از آن حاکمی داشته و این حاکمان و سلسله شان باز دارای فرماندهان و امرای محلی کوچکتر بودند که همگی دارای دم و دستگاهی و هزینه و اندوخته هایی بودند که بخشی را خود حیف و میل می کردند و بخشی دیگر به عنوان خراج در قالب کیسه های زر و اسب و شتر و کنیز و غلام و ..... باید روانه دربار خلفای اموی و عباسی می شد . قدر مسلم همه این ها به اجباراز گرده و سفره مردم کنده می شد .

بعد از مدتی ایرانِ مذلت دید پاره پاره و تضعیف شد همسایگان ترک و مغول و .... بر آن تاختند و هر کدام بر بخشی از آن تسلط یافتند . برای خلفای عباسی هم سرنوشت وزندگی ایرانیان ارزشی نداشت بلکه برای آن ها خواندن خطبه به نام خلیفه و روانه کردن باج و خراج هنگفت به دربارشان و اطاعت از آن ها مهم بود .

این اوضاع همچو بار و غمی سنگین و آزار دهنده و ویرانگر بردوش ایرانیان بود . در نتیجه هر کدام به طریقی بر علیه آن مبارزه می کردند . فردوسی با شاهنامه اش به یاد آوری عظمت و فرهنگ ایران باستان و احیای زبان پارسی همت می گماشت ، عمر خیام با اشعار فلسفی اش بر بعضی باورها و جهالت ها خط بطلان می کشید ، حسن صباح قیام را در برابر مهاجمان و استیلا گران برگزید ، خواجه نصیر طوسی با تدابیرش از روحیه ویرانگری مغول تباران کاست و آن ها را به عمران و آبادی هدایت می کرد و به دست یک دشمن ( هلاکوی مغول ) دشمن دیگر ( خلافت عباسی ) را به گور سپرد و جنبش های دیگر و اقدامات دیگر هم درجریان بود .

چنین بود اوضاع ایران وایرانیان در زمانیکه حسن صباح قدم به میدان مبارزه گذاشت.

حسن صباح

به علت تسلط اعراب و در هم آمیختگی ایرانیان و اعراب همانند خیلی از شخصیت های آن زمان در مورد اصل و نسب حسن صباح اختلاف نظر است . عده ای آن را اهل طوس ، عده ای آن را اهل ری و عده ای هم اصلیت آن را از کوفه دانسته اند . ولی از حب وطن و ایران دوستی و استقلال خواهی اش چنین بر می آید که ایرانی تبار و مخالف سلطه اعراب و خلفای عباسی و تاخت و تاز ترکان از جمله ترکان سلجوقی بر پیکر سرزمین ایران بود. گرچه گفته شده که از خانواده ای شیعی بوده اما خود وی دارای ذهنی کنکاشگرو غوطه ور در بررسی مکاتب گوناگون و تفکر پیرامون آن ها بود ودر این اندیشه بود که به وسیله کدام یک از عقاید بهترمی توان مردم را گرد آورد و بر علیه سلطه عباسی و ترکان سلجوقی و هر گونه استیلاگری مبارزه کرد. بلاخره جذ ب افکار داعیان اسماعیلیه می گردد که قبلا سرکوب شده بودند وبطور مخفیانه فعالیت میکردند وبه باطنی ها هم شهرت داشتند ودر مقابل عباسیان از خلفای فاطمی مصر حمایت میکردند .

حسن صباح به مصر می رود و اندوخته علمی و تاریخی وفلسفی بیشتری فرا می گیرد . در اختلاف بر سر جانشین خلافت مصر جانب نزار را میگیرد و رهبر نزاریه در ایران می گردد و طبع استقلال طلبی اش وی را به قطع رابطه با خلافت مصر هدایت می کند .

پی برده بود که برای انگیزش مردم حتما باید به مذهب توسل جست اما در واقع افکارش متاثر از بینش فلسفی خیام وهمچنین متاثر از آیین های ایرانی و عظمت و قدمت فرهنگ و آیین و اندیشه ایرانیان باستان بود .

احیاء و استقلالی را که فردوسی با اثر عظیمش ، شاهنامه و دیگر ایرانیان به طرق گوناگون در صد دش بودند ، حسن صباح عملا به شکل و نوعی دیگر در پیش می گیرد ، از محلی به محلی دیگر می رود و مخفیانه تبلیغات خود را انجام می دهد و هوادارانی و سالکانی پیدا می کند و برای پیشبرد اهداف خود چندین قلعه در نقاط مختلف ایران (قهستان، سمنان ،ارجان) با مرکزیت قلعه الموت بر می گزیند و خود در آن جا مستقر می شود . در الموت قزوین حسن صباح طی سخنانی اعلام موجودیت علنی و یا به قولی قیامته القیام خود را اعلام می کند و اعلام میدارد که ما از امروز علنا به مخالفین خود حمله می کنیم وهر آن جا که نتوانیم حمله بریم مخالفین خود را توسط فدائیان خود می کشیم ( ترور سیاسی ).

سلجوقیان قلعه های آن ها را محاصره شدید می کنند و به نبرد می پردازند ولی در همین زمان یکی از فدائیان اسماعیلیه موفق به کشتن خواجه نظام الملک وزیر قدرتمند سلجوقیان می شود و محاصره پایان می یابد . معتقد بودند که خواجه نظام الملک در خدمت و استحکام بخش سلطه گران سلجوقی و در نتیجه خلفای عباسی است . در بعضی جاهای دیگر هم موفق به ترور میشوند و گاهی هم ناموفق اند . در بین اساتید و مدرسین وطلاب نظامیه ( مدارس آن زمان ) هوادار وداعی داشتند .گویا شاعر بزرگی نظیر ناصرخسرو قبادیانی هم از داعیانشان بوده است.

موقعیت الموت و قلعه اش

الموت منطقه ای کوهستانی است که درحدود 40 کیلومتری قزوین واقع شده است . قلعه الموت در همین منطقه قرار دارد . قلعه ایست که در نزدیکی آن چشمه ای است و تنها یک راه به جایگاه آن وجود دارد که آن هم توسط نگهبانان محافظت می شده است . دارای سالنی است که گویا برای تجمع آن ها بود . در اصطبل آن چند اسب جای می گرفت . دارای آب انباری است که بر اثر بارش آب مورد نیاز در آن جا جمع می شد . اتاق های مختلف و کتابخانه عظیمی داشته و جایگاه حسن صباح هم مجزا بود . هنوز سنگ و قلوه سنگ هایی در آن قلعه است که آن ها را با فلاخن ومنجنیق به سوی دشمن پرتاب می کردند . انبار علوفه و مواد غذایی هم داشتند. این قلعه توسط سپاهیان هلاکو خان مغول تسخیر و ویران گردید .

به نظر می رسد که اسماعلیان ساکن این قلعه به کار کشاورزی در منطقه الموت مشغول بوده اند و گیاهان دارویی از این مناطق به دیگر مناطق می برده اند و داد و ستد داشته اند . به احتمال زیاد علت نامگذاری شان به حشاشین برگرفته از همین داد و ستد گیاهان دارویی بوده و نه سر و کار داشتند با حشیش و باغ بهشتی که ممکن است دشمنان شان به آن ها نسبت داده باشند .

در موقع هجوم دشمن در این قلعه ها جمع می شدند و به مقابله می پرداختند. حسن صباح و صباحیان نظم و سازماندهی مرتبی برقرار کرده بودند و با قلاع دیگر هم در ارتباط بوده اند و دستورات را به آن ها می رسانده اند .

نوع تشکیلات و سازماندهی آن ها و د قت در انجام ماموریت ها و ترورها در آن زمان بی نظیر بوده و از پیچیده ترین سازماندهی برخوردار بوده اند و حتی گفته می شود که هر فدایی را که برای ترور کسی می فرستادند ، فدایی دیگری هم در پی آن اعزام می شد که در صورت سهل انگاری یا پیش آمد وظیفه آن را انجام دهد .

این که چرا خواجه نصیر الدین طوسی ، وزیر هولاکو خان مانع سرکوب و تخریب قلعه های آن ها نشد قابل بررسی است ودلایل زیر را میتوان برشمرد:

1—خواجه نصیر می خواست خان مغول فارغ البال به سمت براندازی خلافت عباسی روانه گردد . 2-- در نظرداشت هرج و مرج و چند پارچگی ایران خاتمه یابد 3-- و یا خود اسماعیلیان ماهیتی همانند سابق نداشتند و گویا چپاولگری مردم را در پیش گرفته بودند . 4-- و یا تهدیدی بر علیه امثال خود خواجه نصیر بودند . 5-- تصمیم منگو قاآن(خانِ خانان) و هلاکو خان بود و خواجه نصیر توانایی منع آن را نداشت .

حکایت اسماعیلیه حسن صباح ، حکایتی است بسیار جذاب و پر حادثه که در خور ساخت فیلم و سریال دراین باره بود ولی با تاسف وتعجب هیچ دولتی تاکنون تمایلی به این امر نشان نداده و اقدام نکرده است .

سرکوب اسماعیلیان و براندازی خلافت عباسی به دستور منگوقاآن ( خان خانان ) بود و هلاکو خان اجرای آنها را به عهده داشت که بعد از آن به سوی مصر و شام لشکر کشی کند و آن جا را تسخیر نماید . بنابراین خواجه نصیر و یا عطا ملک جوینی هم نمی توانستند از سرکوب اسماعیلیان جلو گیری کنند و حتی خواجه نصیرالدین به آنها توصیه میکرد تسلیم شوید که مقاومت کار ساز نیست.

عده ای تسلیم شدند وعده ای هم مقابله کرده وکشته شدند.

اسماعیلیه

حسن صباح نزدیک به دو قرن در ایران فعالیت کردند . اما به علل گوناگون نتوانستند همانند نادر شاه افشار ، کریم خان زند و یا اسماعیل صفوی حکومت خود را گسترش دهند که به نظر می رسد این عوامل در عدم موفقیت شان دخیل بوده اند :

1- پراکندگی در مناطق و قلعه های گوناگون که باعث می شد نتوانند هماهنگ شوند و مناطق و ولایات مختلف را به تدریج تصرف کنند و بعد از گرد آوری نیرو و سازماندهی ،حکومت خود را گسترش دهند .

2- جدا از جامعه و مردم در قلاع مختلف بوده اند .

3- بیشتر سرگرم ترور و روش چریکی بودند تا سپاه منظم .

4- نتوانستند مذهب اسماعیلیه را گسترش دهند و از طرفی چون از خلفای فاطمی مصر حمایت میکردند مورد غضب شدید عباسیان بودند وایران هم بیشتر تحت نفوذ عباسیان بود واسماعیلیان به ملاحده متهم وملقب گردیدند .

5- جانشینان حسن صباح آن قدرت و سازماندهی و انظباط را نداشتند و به چپاولگری مردم اطراف هم مشغول شدند و باعث نارضایتی مردم گردیدند و رو به انحطاط نهادند .

نزدیک به دو قرن مدت کمی نبود که بتوانند حکومتی برقرار کنند اما موفق نبودند وبیشتر سرگرم عملیات ایذایی علیه حکومتها بودند.

6- سلسله یا قوم خاصی را نداشتند که با پشتیبانی آن ها بتوانند لشکرکشی کنند و حکومت را به دست گیرند .

نکته پایانی اینکه اسماعیلیان نزاری یا نزاریه بعدا هم در ایران به حیات خود ادامه دادند وگرچه در زمان صفویان وانحصار گری شان مجبور به نوعی تقیه شدند اما در زمان قاجاررهبرشان آقاخان محلاتی حکمران کرمان شد ولی باز سرپیچی کرد وشکست خورد وبه سمت شرق ایران مهاجرت کرد ودر افغانستان وپاکستان هم عده ای از پیروان آنها زندگی میکنند . رهبر فعلی شان کریم آقاخان است که یکی از سرمایه داران بزرگ جهان است ودر غرب زندگی میکند .وی دارای تحصیلات عالیه است وبا اکثر رهبران جهان دید وبازدید دارد .

زمانی هم گورباچف بعنوان رهبر شوروی با ریگان رییس جمهور آمریکا در ویلای مجلل آقاخان در ریکیاویک مذاکره داشتند . در همین مذاکرات بود که این دو رهبر به توافق رسیدند که جنگ ایران وعراق باید پایان یابد و پایان هم یافت.

امید است که اساتید تاریخ اشکالهای ای نوشته را گوش زد کنند
نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
* نظر: