کد خبر: ۳۱۶۲۵
تعداد نظرات: ۷ نظر
تاریخ انتشار: ۱۱ دی ۱۴۰۰ - ۲۱:۵۳
سروده راضیه آرچین در استقبال از شهید تازه تفحص شده کهگیلویه و بویراحمدی :
امروز‌ پس‌ از‌ ۳۹سال‌ به زادگاهت‌ بازگشته‌ ای‌! ۳۹‌ سال‌ درد‌، ۳۹‌ سال‌ فراق‌، ‌ ۳۹ سال‌ که می گویم‌ درد‌ دارد‌ و تو‌میدانی‌ معنای‌درد‌را‌ !
پایگاه خبری آوای رودکوف:سروده زیبای راضیه آرچین در استقبال از شهید تازه تفحص شده کهگیلویه و بویراحمد(شهید قربان عادل نژاد) را در ادامه با هم مرور می کنیم:

آمدی‌ جانم‌ به‌ قربانت،  توقربانی‌!؟ ولی‌ حالا  چرا‌ ‌؟؟ / نوش‌ دارویی‌ و‌ بعد از مرگ‌ مادر آمدی‌؟!

 ۳۹سال‌ در انتظار تو‌ نشسته‌ بودم‌ و ۳۹سال‌ در انتظارتوخواهرانت‌؛ روزی‌ آمدی‌ ک‌ خانه‌ ویرانه‌ گشته‌، پدر‌ بار‌ سفری‌ ابدی‌ بسته‌ و مادر  چشمانش‌ را‌ در انتهای  آن‌ در‌ که به  قدم های‌ توبازمی شد، آنقدرخیره‌ شد‌ که  چشمانش‌ را‌ ز دست‌ داد.

منتظر‌ پیراهن‌‌ عطرآگین‌ توبود‌ تادوباره‌ تورا‌ نظاره گر‌ شود‌؛ امّا‌ تو‌امروز آمدی‌! امروز‌ پس‌ از سالها ! به این‌ جمعیّت‌ این گونه‌ نگاه‌ نکن‌، پدر‌ رفته‌ است‌ ومادر در انتظاردیدنت‌ صبرش‌ ز کف‌ برفت‌ و‌ رفته‌ است‌.
 امروز‌ دردانه‌ ای‌ برای‌‌ همه‌  پدران‌ و‌ مادرانی ک‌ امروز‌ آمده اند‌، برای‌ استقبال‌ از تو‌ و همه‌ خواهران‌ و برادرانی‌ که در‌ اینجایند‌!

 ‌ امروز‌ پس‌ از‌ ۳۹سال‌ به زادگاهت‌ بازگشته‌ ای‌!  ۳۹‌ سال‌ درد‌، ۳۹‌ سال‌ فراق‌، ‌ ۳۹  سال‌ که می گویم‌ درد‌ دارد‌ و تو‌میدانی‌ معنای‌درد‌را‌ !

 ‌ آری‌ تنها‌ تو‌میدانی‌ معنای درد‌ را‌!! دردی‌ که از‌ استخوان‌ هایت‌ گذشت‌ و تورا‌ به پروازی‌ جانانه‌ و‌ مقدس‌ فرا‌خواند‌ و اکنون‌ تو‌ چون‌ کبوتری‌ زرین‌ درمیان‌ ما‌ آسمانی‌ شده‌ ای‌ و نوری‌ از‌ تلالو‌ چهره‌ درخشانت‌ بر‌ روی‌ ما‌ می درخشد‌؛ اما  امروز‌ از‌ ۵‌ خواهری  می گویم  که‌ ازتابوت‌ تو  ایستاده‌ نظاره‌ گر استخوان های  مقدس‌ تو‌ هستند؛ ‌ همان‌ استخوانهایی‌ ک‌ سالها‌ قبل  پوتین‌ هایش‌ را‌ می بست‌ و دستانش‌ بارسفری‌ ابدی‌ می‌ آراستند‌؛ امروز‌ تو‌ آمدی‌ اما‌ چه‌ دیر‌!! چه دیر آمدی‌ شهید‌ من‌! و من‌ دلخوشم‌ در‌ روزهایی‌ آمدی‌ ک‌ ایام‌ شهادت‌ مادرت‌ فاطمه‌ زهرا‌ (س‌) است؛ و چه‌ زیبا‌ آمدنی‌ قربان‌!

 آمدنت‌ را‌ سپاس‌ می گویم‌ و‌ به دیده‌ منت‌می گذارم‌ خوش‌ آمدی‌ عزیز‌ خواهر‌! خوش‌ آمدی‌!

 اما‌ ای‌ کاش‌ مادرمان امروز‌ زنده بود  و تورا‌ در‌ آغوش  می کشید؛ هرچند‌  امروز‌ در‌ آغوش‌ مقدس فاطمه‌ زهرا (س) هستی؛  و اما‌ ای‌ کاش‌ می‌ آمدی‌ آنجا‌ که مادر‌ هنوز چشمانش‌ را‌ از دست نداده‌ بود‌؛  قربان‌ ‌ بگذار‌ امروز‌ از مادر برایت‌ بگویم‌! حالا‌ که آمدی‌ کاش می دانستی‌ مادر‌ در‌ فراقت‌ چه کشید‌! چشمانش‌ آنقدر به در خیره ماندند تا سفید شدند؛  آنقدر‌ انتظار‌کشید تا چشمانش‌ را‌ از‌ دست‌ داد.

نمیدانم‌ باید‌ چه بگویم‌؛ بغض‌ راه  گلویم‌ را‌می‌بندد و سکوت تنها رمز‌ ابدیت‌!! خوش‌ آمدی‌ عزیز‌خواهر‌!!

راضیه آرچین


نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار: ۰
انتشار یافته: ۷
فاطمه
|
Iran, Islamic Republic of
|
۰۷:۰۹ - ۱۴۰۰/۱۰/۱۲
0
0
سلام خیلی زیبا بود عالی
سعیدی کیا
|
Iran, Islamic Republic of
|
۰۷:۲۳ - ۱۴۰۰/۱۰/۱۲
0
0
درود بر این ذوق سلیم شهدا حافظ این ذوق تان باشند
نازنین
|
Iran, Islamic Republic of
|
۰۷:۴۸ - ۱۴۰۰/۱۰/۱۲
0
0
عالی بود
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۱:۱۸ - ۱۴۰۰/۱۰/۱۲
0
0
خوب بود
عارفی
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۱:۵۷ - ۱۴۰۰/۱۰/۱۲
0
0
عالی
موسوی
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۲:۰۵ - ۱۴۰۰/۱۰/۱۲
0
0
سلام وقتتون بخیر با تشکر از متنهای زیبا و سروده های خانم آرچین لطفا اگر امکان داره حسب حال این بانوی هم استانی رو منتشر کنید ممنون میشیم
محمد
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۳:۲۱ - ۱۴۰۰/۱۰/۱۲
0
0
عالی عالی
نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
* نظر: