آنچه میخوانید از سری یادداشتهای ارسالی مخاطبین «آوای رودکوف» است و انتشار آن به معنای تأیید تمام یا بخشی از آن نیست. شما هم میتوانید با ارسال یادداشت خود، این مطلب را تأیید یا نقد کند.
«آوای رودکوف» صبا ســـاداتی ؛ سالها قبل، در زمانی که نمایندۀ 4 دورۀ متوالی کهگیلویه بزرگ، در رقابت سختی که با اصلاح طلبان داشتند، تمام معادلات را به هم میزد و نه تنها پیروز این رقابت می شد بلکه برای تمامی جریانها و حتی مردم هم خط و نشان می کشید. نمی،خواهم مردم را به عقب برگردانم، بلکه وظیفه دارم که نشانه های قدرتطلبی و نگرش استبدادی ایشان را مرور کنم تا شاید جوانان کهگیلویه بزرگ، پا در جای پای گذشتگانی که هنوز هم خود را به خواب زده اند، نگذارند.
آن روزها، هیچ ایده ای را عملاً در مقابل ایشان تاب مقاومت و رقابت نبود. هر کس به گونه ای در پشتِ نقابِ سنگینِ مصلحت اندیشی و تعاملِ در نتیجۀ نیاز، تابع احساسات و گفتمان روزهای آخر انتخابات بود. حتی در آن دوران که سایۀ سنگین تفکر اصلاحات در تمامی فضای سیاسی کشور رخنه داشت و بانوان و جوانان برای رسیدن به آرمانگرایی مورد اشاره دولت، در انتظار نشسته بودند، باز هم کهگیلویه بزرگ، در ذلتِ منفعت جویی و قومیت مداری گرفتار بود.
وقتی تریبون سخنرانی اش به سمت مردم می چرخید، تمثالی از تکبر نمایان میشد که نعرۀ کنان، «هل من مبارز» میطلبید. انگشت در چشم مردم میکرد که اگر تنها رأی خودم و همسرم باشد، پیروز این رقابتم. بدون احترام به عزت مردم می گفت که با اختلاف فلان تعداد(حداقل 15 هزار رأی)، اول خواهم شد. مردمی که می دانستند تنها با نامهای که با خودکارِ مثلاً آبی بنویسد، تحت حمایت کمیته امداد یا بهزیستی می گیرند، ولی باز هم در مقابل فریادهای مستبدانه اش تسلیم بودند.
افراد تحصیلکرده و مطلعِ در ادارات میدانستند که تنها هر که را او بخواهد، ولو ناتوان و بی کفایت باشد، مدیر خواهد شد، باز هم به ایشان رأی میدادند. اقشار، طوایف، گروه ها، جریانهای مختلف سیاسیِ همسو و کلاً باور مردم بر این شده بود که هرکس رقیب حاج آقای موحد باشد، شکست او حتمی است.
دو عامل مهم در سالهای گذشته اتفاق افتاد که در موفقیت حاج آقای موحد برای انتخابات سال 1398 تعیین کننده بود. قبل از ذکر این دو مورد، باید عرض کنم که با توسعۀ منابع آگاهی بخش، از جمله گسترش خدماتِ اینترنت، نفوذ سایت های خبری در جامعه، ظهور برنامههای ارتباط سریع مثل انواع فضای مجازی و ضرورت استفاده از فضای مجازی به جای معلم، اتوماسیون اداری، پست، صدا و سیما، سینما و فرهنگ، بانک و غیره، فکر می کردیم که شفافیتِ رفتارهای مدیران، در قضاوت مردم خواهد بود. یا اینکه به تصورمان هیچ ملاحظه ای در نمایان شدن واقعیتِ افراد خاص، صورت نمی گیرد. حتی باورمان بود که این منابع کثیر، اجازه خبره شدنِ بی خردان را نخواهند داد.
به قول علی پروین، آنقدر این خیالات کشک بود که در میان سیلِ عظیمِ بیکاران و فریاد های مادرانی که بر خودکشی فرزندانِ گرفتارِ در فقر و نداری، به آسمان بلند بود، نمایندۀ کهگیلویه، اشتغال در قوۀ قضائیه و درآمدهای سرشار از نمایندگی را مفید نمی داند و با تحصیلات ابتدایی و البته مدرک تخصصی حوزوی و شاید هم به عنوان کارشناس شرعی استخراج نفت از زمین، به جای اشتغال فرزندان تحصیلکرده و بیکار حوزۀ انتخابیه اش در وزارت نفت، سالها وقت می گذارد تا خود به آن وزارتخانه منتقل شود. همین یک عملِ ایشان می توانست، خط سیرِ جوانان و مردم محروم کهگیلویه بزرگ در انتخابات بعدی باشد ولی نشد.
در همین هیاهوی منابع خبری متفاوت، علیرغم رد صلاحیت شدنِ حاج آقای موحد، باز هم زمینه تجدید حیات سیاسی اش فراهم می شود. چرا که آن دو عامل منظور، هنوز در ذهن مردم مرور می شد و بزرگان مصلحت اندیش در سایۀ نگرش های قومیت گرایی، مبلغ و مروج ستم پذیری بودند. یک عامل، دعوتِ به شام از سیدمحمد خاتمی به عنوان رهبر محبوب اصلاح طلبان در خانۀ سید محمد موحد، نمایندگان اصولگرای سنتی و موافق با استیضاح وزیر دولت اصلاحات بود که هیمنۀ مرزهای سیاسی را در کهگیلویه بویژه بین اصلاح طلبان و اصولگرایان سنتی و به نفع آقای موحد در هم شکست. عامل دیگر، حضور سید محمد موحد در حوزۀ انتخابیه بهبهان و موفقیت قاطع ایشان در آن حوزۀ انتخابیه بود.
قبل از دورۀ چهارم مجلس شورای اسلامی که آغاز موفقیت های مستمر حاج آقای موحد بود، جنگ هشت ساله و حضور نکبت بارِ شیخ نجفعلی جنتی را تجربه کرده بودیم که عملاً برنامه ای برای کاندیدای اصلح و شایسته میسر نبود. پس از آن، و البته عواملی که بزرگان منطقه بویژه کسانی که سیاست را دنبال می کردند، به یاد دارند، حاج آقای موحد، ابتدا از جریان موسوم به حزب الهی ها جدا شد و سپس، قدرتطلبی همراه با شوآف بازی و ریا را پیشه کرد. نمونه اش در سال 1398، در مقابل جمعیت حاضر در ورزشگاه دهدشت بود که ابتدا سجده میکند(نمایش ریا) و بعد از پیروزی میگوید که، بینی و بین الله قبل از انتخابات، هاتفی به خوابم آمد و گفت، موحد تو پیروز انتخاباتی(قدرت طلبی). این موج سواری ایشان بیانگر آن است که مردم در هیچ دوره ای در موفقیت ایشان جایی ندارند.
با این تفاصیل، تنها راهی که می توانست حاج آقای موحد را مثل این روزها، به استیصال بکشاند و خمیر مایه اش را برای مردم مشخص کند، این بود که موفقیتش در انتخابات و با همان شیوۀ پوپولیسمی و عوام فریبانه، بعد از دورهای سراسر خدمت باشد تا ناتوانیاش برملا شود. بنابراین وقتی در انتخابات 1394 شکست خورد، جانش در وسوسۀ قدرت و استبداد ایمن نبود. غافل از این بود که هم شانسِ صدایش می زند و هم دام در کمینش نشسته است.
شانسِ ایشان در این بود که مهندس هاشمی پور، به هیچ عنوان کارهای عملی و در توانِ حاج آقای موحد را انجام نداد. کمین حاج آقای موحد هم در این بود که اصلاً توان و فهم و اعتقادی به کارهای عملی مهندس هاشمی پور نداشتند. یعنی آقای هاشمی پور از انجام کارهای شخصی و دخالت در انتصابات که تنها خمیرمایه، نگرش و رموز موفقیت حاج آقای موحد بودند، امتناع میکرد و از طرفی حاج آقای موحد هم عملاً با زیرساخت سازی و پیگیری خدمات عام المنفعه و توسعه محور آلرژی داشت.
ولذا، در سال 1398 باید حاج آقای موحد پیروز رقابت انتخاباتی میشد(شانس)، تا در میان تمامی پروژهها و طرح های اجرایی و خدمات گستردۀ عمومی و زیرساخت ها، گیج و گرفتار می شد(دام).
کاری را که باید تکنولوژی و دستاوردهایِ فکریِ نخبگانِ فنی و صنعتی از دریچه رسانه های نوین و فضای مجازی به ذهن مردم متبادر کرده و از تولد دوبارۀ کهنسالِ عاشقِ صندلی سبز بهارستان، جلوگیری می کردند، با به کما رفتن بسیاری از پروژه های مهم و به محاق افتادن برنامه های راهبردی و توسعه محوری که مهندس هاشمی پور دنبال کرده بود، نتیجه داد و پرده از چهرۀ ناتوان و به اضمحلال رفتۀ نماینده کهگیلویه بزرگ، برداشت.
و اینگونه است که تمامی رسانه ها، فضای مجازی و افراد مطلع همچنان به دنبال سناتور سازی برای فردی کم سواد ولی پرادعا هستند.
عضویت در خبر نامه