سیدامیرعباس هاشمی جوان لنده ای و مشاور و مسئول دفتر جواد کاظم نسب، نماینده اهواز که یکی از 8 نفر محبوس شده در اتاقی در طبقه چهارم ساختمان مجلس بود ماجرای تلخ حادثه تروریستی مجلس را اینگونه نقل می کند...
به گزارش پایگاه خبری آوای رودکوف ؛ سیدامیرعباس هاشمی، از جوانان شهرستان لنده در کهگیلویه و بویراحمد و مشاور و مسئول دفتر جواد کاظم نسب، نماینده اهواز که یکی از 8 نفر محبوس شده در اتاقی در طبقه چهارم ساختمان مجلس بود ماجرای تلخ این حادثه را اینگونه نقل می کند...
دفتر ما و آقای تاجگردون نماینده باشت و گچساران در طبقه چهارم روبهروی یکدیگر است. خانم معتمدی که همراه ما در اتاق بودند مسئول دفتر آقای تاجگردون هستند. از همان اول تیر اندازی که همکار پاسدارمان را در طبقه اول شهید کردند و پیشتر از اینکه تروریستها به طبقه چهارم برسند، کارکنان حفاظت و حراست سریع اطلاع دادند که وضعیت امنیتی است، به اتاقها بروید و درها را قفل کنید. ما به اتاق رفتیم و درها را قفل کردیم ولی فکر نمیکردیم که حادثه تروریستی باشد. فکر میکردیم که فردی با نماینده یا مسئولی خصومت شخصی داشته و برای انتقام گیری آمده است.
در دفتر 8 نفر بودیم. نزدیک به5 ساعت از 10 تا 3 در این اتاق حبس بودیم و صدای تیر اندازی را میشنیدیم. تروریستها مرتب به در لگد میزدند و درها را به رگبار میبستند که درها را باز کنند. چون اتاق ما انتهای راهرو بود و به سازمان مدیریت و محلی که مردم و نیروهای سپاه کمین کرده بودند مشرف بود، بهترین جا برای پناه گرفتنشان بود و به همین خاطر مدام برای ورود به اتاق تلاش میکردند. آن لحظات قابل وصف نیست. ما حتی صدای پایشان را هم میشنیدیم. حرف نمیزدند، خیلی به ندرت چند کلمهای بینشان رد و بدل میشد که فارسی یا عربی بودنش برای ما قابل تشخیص نبود.
ما نا امید بودیم و منتظر یک معجزه که از اتاق سالم بیرون بیاییم. خانم معتمدی که باردار هم بود خیلی بیتابی میکرد، هم برای خانواده و هم برای بچه کوچکش که مدرسه بود. چندین بار خواست که از پنجره خود را به بیرون پرت کند که ما منصرفش کردیم. بیشتر نگرانی ما به خاطر او بود. چندین بار از هوش رفت و فشارش افتاد. به خاطر همین چندین بار از آقای تاجگردون خواستیم که به وسیله نردبان آتشنشانی او را به بیرون منتقل کنیم که نیروهای امنیتی جلسهای تشکیل دادند و به ما اطلاع دادند که این کار به مصلحت نیست. واقعا حال بدی داشت و حالا هم به خاطر وضعیت روحیش در بیمارستان بستری است.
تقریبا نیروهای سپاه پای پنجره اتاق ما، پشت نردهها بودند و نیروهای تک تیرانداز سپاه و نیروی انتظامی روبهروی پنجره ما و در ساختمان دبیرخانه مجلس کمین کرده بودند و ما میترسیدیم که به جای تروریستها به ما شلیک کنند. کتاب قطوری در قفسه کتابها به چشمم خورد. آن را برداشتم و روی آن نوشتم که ما 8 نفریم که در اتاق گیر افتادهایم و یک خانم باردار هم همراه ماست. شماره تلفنم را زیرش نوشتم و از بالا برایشان پرتاب کردم. همین کار باعث شد آنها مرتب با من در تماس باشند، آن هم فقط از طریق پیامک.
هر چه نیروهای سپاه و امنیت به طبقات بالا نزدیکتر میشدند صدای تیراندازی بیشتر میشد. احتمال میدادیم که تروریستها در طبقه اول مواد منفجره کار گذاشته باشند و بخواهند که ساختمان را منفجر کنند. صدای انفجار را که شنیدیم ترسمان بیشتر شد. سقف کاذب اتاق ریخت، تاسیسات ترکید و اتاق پر از آب شد. نیروهای سپاه پیام دادند که ما به طبقه سوم ساختمان رسیدهایم و بین طبقه سه و چهار درگیر هستیم. نگران نباشید. با ما درگیر هستند و کاری با شما ندارند. ما امیدوار شدیم. نزدیک ساعت 3 بعد از ظهر بود که رمزی را که قبلتر اعلام کرده بودند تا با اعلام آن در را باز کنیم گفتند و ما در کمال ناباوری در اتاق را باز کردیم. اولین صحنه روبهروی ما جسد خونین یکی از این تروریستها بود که جلوی در اتاق ما افتاده بود.
در آن ابتدا نمیدانستیم که تروریستها چند نفرند و چه اتفاقی در حال رخ دادن است. بعد از دقایقی که خبر حمله تروریستی را در کانالهای تلگرامی و سایتهای خبری دیدیم، فهمیدیم که چه اتفاقی افتاده است. خبرها از تعداد تروریستها منتشر شد. لحظهای که از اتاق بیرون آمدم برایم قابل باور نبود. این که ما انقدر ترس و واهمه داشتیم به این خاطر بود که تا به حال چنین چیزی را تجربه نکرده بودیم و همیشه در امنیت کامل در کشور زندگی میکردیم. از همه پاسداران و نیروهایی که ضامن امنیت ما هستند تشکر میکنم.