کد خبر: ۲۱۳۱۷
تاریخ انتشار: ۳۰ بهمن ۱۳۹۶ - ۲۱:۵۴
حجت الاسلام محمد ادریسی:
همين انسان عادي در هفتاد سال خود 10 تن نان، 18 گاو سنگين وزن، 4000 كيلوگرم شكر و 1000 كيلو نمك را مصرف كرده ودر اين 70 سال2900 میليون بار ضربان قلب داشته است و این خلاصه ای از زندگی آدمی در هفتاد سال است اما آیا ما فقط برای خوردن شکر و نمک و خواب و تفریح و درس خواندن ویا کار کردن در فرصت های محدودآفریده شده ایم!؟
پایگاه خبری آوای رودکوف:حجت الاسلام محمد ادریسی:مشکل اول ما این بود که از آخر شروع کردیم.كودكي زماني براي يادگيري در بازي‌هاست و نوجواني مكاني براي شناساسي معيارها و ملاك‌هاي خوب و بد است و جواني محلي براي بررسي مسائل و تجزيه و تحليل آنهاست و ميانسالي مرحله‌اي براي افزايش دارايي‌هاست و پيري جایي است كه اگر دوره‌ي كودكي و نوجواني و جواني و ميانسالي را آنگونه كه شايسته است گذرانده باشيم، شاید درب هاي كمال و حکمت روبه‌روي ما گشوده شود.



مگر ما چقدر فرصت داریم؟! برای هفتاد سال زندگی چه می خواهیم؟ ! در کتابی آمارگونه اینگونه نوشته بود که دانشمندان محاسبه کردند که يك انسان عادي زماني كه به سن70سال مي رسد:

7 سال براي درس و کتاب خواندن ، 15 سال براي كار كردن، 21 سال خوابيدن، 20 سال اوقات فراغت، 7 سال درحال انتقال ازجاي به جاي ديگر وهمين انسان عادي در هفتاد سال خود 10 تن نان، 18 گاو سنگين وزن، 4000 كيلوگرم شكر و 1000 كيلو نمك را مصرف كرده ودر اين 70 سال2900 میليون بار ضربان قلب داشته است و این خلاصه ای از زندگی آدمی در هفتاد سال است اما آیا ما فقط برای خوردن شکر و نمک و خواب و تفریح و درس خواندن ویا کار کردن در فرصت های محدودآفریده شده ایم!؟

 برای بیش از هفتاد سال محدود آفریده شده ایم و باید ادامه راه را ادامه دهیم . بر افکار پوشیده نیست اما باید گفت: که پزشکان می اندیشند که چگونه سلامت و جسم تو را حفظ کنند و مکانیک ها می اندیشند که چگونه وسیله ای برای نفع بیشتر درست کنند و نجارها و آهنگرها می اندیشند که چگونه از چوب و آهن خانه ای بسازند و کسانی هم با فکر و افکار سرو کار دارند، حال فرض کنید که خانه ها ساخته شد ، وسیله ها و همه امکانات فراهم شد و جسم سالم اما افکار و عقاید خراب و نادیده گرفته شود اینها چه سودی خواهد داشت؟!

 لذا برای خودمان فکرکنیم قبل از آنکه برای ما فکری کنند که پیامبر(ص) می فرمایند:(حاسِبُوا اَنْفُسَکُم قبلَ اَن تُحاسَبُوا)خود را نقد کنید قبل از آنکه نقد شوید و از خود حساب بکشید قبل از آنکه دیر یا زود محاسبه شوید.

در بینش دینی به شکل کلی می توان حیات و زندگانی انسان ها را در پنج ایستگاه زندگی تقسیم و تصورکرد:

یک. حيات نفساني و شهوانی

دو. حیات عقلانی و عقلایی

سه. حیات ولائی و ایمانی

چهار. حیات معرفتی و عرفانی

وپنجم. حيات وحداني و عهده داری

 حيات نفساني و شهوانی : درحيات نفساني آدمی برده دلم می خواهد ها و لذت های آنی است ، معیار و میزانی نیست پس باید آزاد از شهوت ها و تعلق ها و جاذبه های آن شد چون دستورات و سلطه بر زندگي را نفس دارد و این نفس است که با دیر راضی شدن ها انسان را مطيع و برده خود می سازد که نتیجه آن استکبار و خودبینی و منیت و جدایی ها است البته آن نفسانیات که باطنش و ظاهرش جلال و جمال است از حیات جداست.

حیات عقلانی و عقلایی: اوامر و نواهی و سیاست ها در این نوع زندگی با عقل است که با این پرسش ها بعد از بلوغ شروع می شود که برای چه آماده ایم ؟و باید با چه ها و که ها کار کنیم ؟ و به کدام مسیر بایست رو بیاوریم؟ و بهترین پاسخ و این بهره ها و منافع برای کسانی است که عقول ناقص خود را به عقل کامل بسپارند که نتیجه آن تجارت ها و مصلحت سنجی های گوناگون دنیوی و اخروی است و علم زیاد کننده عقل است پس عقل با علم زیاد می شود.

 حیات ولائی و ایمانی : این زندگانی مرزآفرین است و خواسته ها و شکل گرفتن انسان در آن با ایمان است و پیوند او بر مبنای ولایت و بعد از شناختن و یافتن و باور کردن ها برای رهایی از حصار ها و بت ها و بت کده ها زیر بنا هایی لازم دارد تا به اوج خود برسد و نتیجه آن تکلیف شناسی است و تربیت شدن و تلاش مستمر برای بهتر بودن است که این حیات نتیجه فقه و تفقه است.

حیات معرفتی و عرفانی : این زندگانی بعد از آموزش عالمانه است و در آن هر آنچه از طرف حق است چه کم و چه زیادش زیباست چون به وحی گره می خورد و این شکل زندگی خیلی بالا تر از حیات نفسانی و عقلانی و ایمانی است ونتیجه اش سبقت گرفتن در بهترین ها و احسان و شفقت مستمر یعنی خوب ، خوبی کردن است.

 حيات وحداني و عهده داری : این حیات فراتر از حيات عرفانی و معرفتی است و انسان غیر او هیچ نمی بیند و آدمی عالم را محضر دوست می داند و حضور او را همه جا حتی در خلوت ترین لحظات زندگی حس می کند پس وحشتی ندارد و عهده دار کارهای می شود که رضایت خالق و خلق را باهم دارد و طیبعی است که پس از حیات توحیدی دیگر حیاتی نباشد.

 به دوزخ که رسید پرسید:دوستانم کجایند؟! شنید: وقتی مٌردی توبه کردند و این کوتاه ترین داستان غم انگیز است و کوتاه تر ازآن این است :خودش را بعد از مرگ شناخت.


قم-کهگیلویه و بویراحمد
نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
* نظر: