پایگاه خبری آوای رودکوف-«جهانگیرایزدپناه»:اگربتوانیم از هیاهوی روزگار و دنیای شتابان مجاز بیشمار ،خود را برهانیم و سری و سیری به آثار و میراث تاریخی – ادبی خود بزنیم،هم با مفاخر و سرنوشت و رنجها ی گذشته خود آشنا گشته وهم به نثر و نظمی دلنشین و آهنگین دست یافته ایم.
انسان موجودی دارای عقل ودرایت ،اندیشه ورزی وفهم و وهم است و نمی تواند نسبت به سرگذشت خود و پیشیان اش و جهان پیرامونی بی تفاوت باشد و برای وجود و هستی و چرائی وچیستی پدیده ها به کاوش وکندوکاو،یافتن ودیدن ،تحقیق وتدقیق وپی بردن ودرک وفهم مبهمات ومجهولات وفرا رفتن از وضع موجود همیشه کوشا بوده وپویا ئی وترقی اش ازهمین خصوصیات نشآت میگیرد.
وبرهمین اساس علاقمند به آگاهی از پیشینه ادب وفرهنگ وتاریخ وزبان خود است.
یکی از این آثار ارزشمند ، تاریخ بیهقی نوشته ابوالفضل بیهقی در مورد ایرانِ زمان سلطان مسعودغزنوی (قرن پنجم هجری قمری )است .
بطور خلاصه از سه بُعد به تاریخ بیهقی نظری می افکنیم: اول بعد ادبی آن ، دوم بُعد دادخواهی و حق نگری بیهقی. سوم اشاره ای هم بهم سبک تاریخ نویسی بیهقی.
1- بعد ادبی
علاوه بر گستره واژه ها ،اصطلاحات ، تمثیل ها،معادل یابی برای واژه های دیگر زبانها وهماهنگی بازبان علمی ، باید پذیرفت که زیبائی و شیوائی زبان در نثر ونظم دل انگیزو آهنگین وآرایه های آن نیز نهفته است. نثر وسبک دلنشین زبان علاوه برتفاخر وبالندگی آن در تلطیف ، طراوت وشادی ،سرزندگی و روح بخشی متکلمینش تاثیر گذاز است . سنگ بنای پیدائی ونشوونمای آیندگانی خوش سخن وگفتمان ونثر ونظمی فاخر در گرو بهره گیری از آثار ادبی،هنری،فرهنگی وتاریخی گذشته ودر هم آمیزی آنها با شرایط وملزومات امروزین است.
تاریخ بیهقی علاوه برجنبه تاریخی آن ،دارای لحنی آهنگین ونثری لطیف ،حماسی گونه وزوال ناپذیراست که خواسته وناخواسته وآگاهانه یا نا آگاهانه ومستقیم یا غیر مستقیم ،ادیبان و نوگویان وسپیدسرایان از آن تاثیر پذیرفته وبه نوعی کمابیش سرمشق قرار داده اند.
درست استکه شعر نو وسپید ضرورت و زائیده تحولات ومضامین پرشتاب اجتمائی نوین است که ملزم به رعایت وزن وقافیه به سبک کلاسیک نیست واز تطورات شعر وادب غرب هم بی تاثیر نبوده ،اما واقعیتی استکه از نظرابزار بیان وخمیر مایه وسبک نگارش از آثاری نظیر تاریخ بیهقی بهره برده وهمانندی دارند. این هم امری طبیعی است ،اگر هم غیر از این بود یک گسست نامعقول درسیر تاریخ زبانمان محسوب میشد زیرا میبایست بین گذشته وحال وآینده ی زبان حلقه ارتباطی ومبادلاتی برقرار باشد تا همانند بعضی از اعراب موجب محو کلی هویت زبانی آنها نگردد.
ازنظرادبی به ذکر پاره ای از نثر آن میپردازیم که ازنظرنگارش هم شیوا ودلپذیرودارای فصاحت وبلاغت کلام و هم به نووسپیدسرائی بی شباهت نیست.
در وصف بردار کردن حسنک وزیر در زمان سلطان مسعود غزنوی (البته با سعایت بو سهل زوزنی )چنین می نگارد:
" جسنک را سوی داربردند وآواز دادندکه سنگ دهید(زنید) -- هیچکس دست به سنگ نمیکرد -- وهمه زار زار میگریستند -- مشتی رند را سیم وزر دادند که سنگ زنند -- ومرد خود مرده بود -- که جلاد رسن به گلو افکنده بود. او رقت واین قوم که مکر ساخته بودند نیز برفتند. احمق مردا که دل درین جهان بندد -- که نعمتی دهد وزشت باز ستاند. -- بوسهل وقوم از پای دار باز گشتند وحسنک تنها ماند چنانکه تنها آمده بودازشکم مادر."
"مادر حسنک زنی بود سخت جگر آور...چون بشنید جزعی نکرد،چنانچه زنان کنند،بلکه گریست به درد چنانکه حاضران از درد وی خون گریستند، پس گفت بزرگ مردا که این پسرم بودکه پادشاهی چون محمود(غزنوِی)این جهان بدو داد وپادشاهی چون مسعود آن جهان."
بیهقی برای سرنوشت وبردار رفتن حسنک وزیر گریزی هم به شواهد تاریخی میزند وبردار کردن عبدالله بن زبیر(نوه دختری ابوبکرخلیفه اول)بدست امویان را با بیانی زیبابه مثال می آورد :
"عبدالله با مادرش اسماء دختر ابوبکر مشورت خواست. مادرش چنین گفت: ای فرزند خروجی که توبر بنی امیه کردی دین را بود یا دنیا را؟ گفت به خدای که از بهر دین بود. گفت پس صبرکن مرگ وکشتن ومثله کردن را ونگاه کن که حسین ابن علی چه کرد وبرحکم ابن زیاد تن نداد. "
عبدالله به میدان نبرد رفت وشعری را خواند که ترجمه اش چنین است :
"نفس خود را با من پاک ویک دله کنید – ما خاندانی که دچار آسیب شده- اما قرین ننگ نگشتیم- ای خاندان زبیر از ضربه شمشیرها ترس نداشته باشید- من زخمدار از میان کشتگان برخاستم – ودوای زخمها رنجی شدیدتر از زخم خوردن نداشت – حفظ وصیانت کنید شمشیر های خود را- همانگونه که چهره خود را نگهبانی میکنید- پس گفت بسم الله – هان ای آزاد مردان حمله برید – و در آمد چو شیری دمان برهر جانب ".
باز هم از قلم شیوا نگار بیهقی نمونه بیاوریم: " فصلی بخوانم از دنیای فریبنده- به یک دست شکر پاشنده – وبه دستی دیگر زهر کشنده . گروهی را به محنت آزموده – وگروهی راپیراهن نعمت پوشانیده. ........
"سواران نظم ونثر در میدان بلاغت درآیند - و جولانهای غریب نمایند – چنانچه پیشینگان را دست در خاک مالند".
" من که بوالفضلم اگر دراین دنیای فریبنده مردم خوارچندان بمانم - که کارنامه این خاندان برانم ......واین دیبای خسروانی که پیش گرفته ام بنامش زربفت گردانم......
البته این حقیر در زمینه نحوه سیر زبان وادبیات تخصصی ندارم ولی عده ای را نظر براین استکه وقتی ما نسبتا به راحتی میتوانیم شعر ونثر و بطور کلی ادبیات بیش از ده قرن پیش خود را مطالعه کنیم نشان از کندی تحولات زبان ما دارد. و مثال می آورند که درک آثار شکسپیر برای انگلیسی زبانان امروزی مشکل است . این حقیر نه استدلال صاحبان ای نظر را شنیده ام ونه فعلا در خود توانائی پذیرش این نظررا سراغ دارم.
2- دادخواهی وحق نگری بیهقی
بیهقی علیرغم اینکه در دربارسلطان مسعودغزنوی است وطبعا التزام داشت به رعایت رسم و روش در دربار زیستن (که این نیز جبر زمانه وروزگار بود واتفاقا همین در کانون مرکزی دیوان رسالت ومکاتبات واخبار ودستورات بودنش ،امکان چنین نگارش وسیع و واقعی را به وی داده است) .،اما در تاریخش جانب داد وحق را رها نمیکند وبا قلم خوبش ازقربانیان ظلم وستم دفاع میکند و آنجا که پای حقانیت در میان است ،جوهره قلم وفصاحت وبلاغت کلامش را به اوج میرساند وآگاهانه آنرا بسطی به سزا وشایسته میدهد وچه زیبا ودل انگیزمی نگارد.ودر مرگ نیکان چه تحسین برانگیز به گفته خودش " میخواهم قلم را لختی بگریانم"
از طرف دیگر زشت اندیشی و کینه ورزی کورو بهیمی وغیر آدمی بودن وسعایت پیشگی بوسهل زورنی را بر نمی تابد.حتی مکر وترفند سلطان مسعود را که روز بر دار رفتن حسنک وزیر به شکار میرود و دو نفر از ماموران ناشناخته خود را ملبس به پیک خلیفه بغدادنشین عباسی میکند که مثلا حامل دستور قتل حسنک اند ومن بی تقصیر را نیزماهرانه برملا میکند. وقرمطی خواندن حسنک را نمی پذیرد ولج بازی واستبداد سلطان را هم بیان میکند . در واقع دسپوتیسم شرقی (استبداد شرقی) که شهره آفاق جهان است ومایه وسرچشمه عقب ماندگی وعدم توسعه وپویائی شرقیان بوده وهست ،را بیان میکند.
همچنین انزوا وقتل برمکیان توسط خلیفه عباسی را ظالمانه میداند . ونقل میکندکه حاکمِ جابر خراسان هدیه های فراوان وبیش از انتظاراز قبیل کنیزان وغلامان زیاد وسیم وزرواسبان وقماش گوناگون برای خلیفه بغداد می آورد وموجب ذوق وشوق فراوان خلیفه عباسی میشود .خلیفه به طعنه به یحیی برمکی میگوید چرا وقتی پسر تو حاکم خراسان بود نتوانست چنین هدایای ارزشمندی برای من بیاورد ؟ یحیی برمکی جوابی دندانشکن بدین مضمون به خلیفه میدهد که موجب غضب وی میشود ومیگوید قربان این اموال به اجبار از مردم ستانده شده وبه بهای نارضایتی آنها فراهم گشته است، وپسر من نخواست چنین ظلمی کندوموجب نارضایتی مردم شود.
اما هزاران دریغ که خلیفه عباسی وامثالهم گوشی شنوای چنین اندرزهائی را نداشت وندارند.
3-- از بعد تاریخ نویسی .گرچه بیهقی این اثر را در قرن پنجم هجری نوشته ودر دربارمیزیسته وبطور کلی نمیتوانست از چارچوب یک مورخ سنتی خارج باشد وامکانات تجزیه وتحلیل تاریخ نگاری نوین هم فراهم نبوده ،اما این اثر بطور نسبی رگه ها ازعناصر تاریخ نگاری نوین را در بطن خود دارد از جمله عدم چم پوشی بر بعضی حقایق،بیان وضع زندگی مردم،ارتباط وپیوند غزنویان با دیگر مراکز قدرت ، شرح وجود معادلات قدرت و تاثیرات متقابل آنها ، شرح وبسطی فراتراز وقایع نگاری صرف و توصیف صرف زندگی وعمل شاهان یا شاه نامه نویسی خشک وبیروح،عدم نگارش صرفا فرمایشی، بیان گوشه هائی از لج بازی واستبداد سلطان غزنوی ،بهره مندی از آثارپیشینیان و پرداختن به تجارب وشواهد تاریخی ، شرح مناسبات اقتصادی – اجتماعی وسیاسی زمانه خویش ،مشکلات زیستی وزندگانی مردم ،رواج هجوم وچپاولگری وتوضیح سلسله مراتب ارتباط سیاسی –اقتصادی غز نویان ودیگر مراکز قدرت دنیای اسلام با خلفای بغدادنشین وبطور محدود دنیای پیرامونی (همسایگان).
بنظر نمیرسد که بیهقی این تاریخ را صرفا بدستورمستقیم سلطان یا بخاطر خوشامد وپاداش کسی نوشته باشد .
ودرپایان افسوس که بخش اعظم این اثر ارزشمند از بین رفته است وبه بیان زیبا ی خودش زوایا وخبایای بیشماری ازیک برهه زمانی تاریخ ما سربه مُهر ماند .
منابع: 1-- تاریخ بیهقی جلد 1 .و2
2 – ابوالفضل بیهقی و جامعه غزنوی
کهگیلویه و بویراحمد
عضویت در خبر نامه