پایگاه خبری آوای رودکوف-
وحید حاج سعیدی:آقا بالاخره رسیدیم. البته هنوز نرسیدیم ولی نزدیک شدیم. نزدیک که چه عرض کنم دورنمای اتوپیای افلاطون یا همان آرمان شهر سعدی خدا بیامرز رویت شد! لطفاً چراغ ها را روشن کنید و از بوق زدن در تونل جداً خودداری کنید. راستش را بخواهید گاهی اوقات با شنیدن برخی اخبار، آدم موهای تنش سیخ میشود و دچار یأس فلسفی میشود و دلش میخواهد زمین را گاز بگیرد که چرا این موقعیت را از دست دادیم. ولی افسوس که «چاره ای نیست به جز دیدن و حسرت خوردن...» بس که حرف گوش کن بودیم و پایمان را جلوی بزرگترها دراز نکردیم این بلا سر ما آمد. درد سرتان ندهم و بیش از این شما را جان به لب نکنم. حقیقت امر این است که بازی نقش اساسی در آینده شغلی افراد دارد ولی از آنجا که ما به اندازه کافی بازی نکردیم الان کارمان به مشکل برخورده است.
نه شغل مان را دوست داریم و نه حرفه دیگری بلدیم. چه کنیم که ما نسل حرف گوش کنی بودیم و تا پدر و مادر میگفتند:«بچه، بسه، چقدر بازی میکنی؟» و شعر سعدی را که «نباید که بسیار بازی کنی» وسط پیشانی مان میزدند، مثل یوز پلنگ ایرانی در حال انقراض، بساط بازی را جمع میکردیم و سراغ درس و مشق میرفتیم. غافل از اینکه با این کار داریم به فونداسیون و زیر بنای آینده شغلی مان لگد میزنیم.
حالا تاوان این موقعیت از دست را چه کسی میدهد؛ والله و اعلم... همین آقای هیلتون که نقداً 86 هتل در سراسر دنیا دارد، در خاطراتش گفته که در دوران جوانی اش سرایدار بوده و هر شب هتل بازی میکرده است؛ یعنی هر شب لباس رئیس هتل را میپوشیده و پشت میز کار وی مینشسته و خودش را در جایگاه رئیس هتل تصور میکرده! ( البته بخشی از موفقیت ایشان مرهون نبودن دوربین مدار بسته است.چون اگر رئیس هتل، دوربین مدار بسته داشت و مثل مدیر مدرسه ما با موبایلش دفتر کارش را کنترل میکرد، صبح روز بعد شیر سماور را از پهنا توی حلق آقای هیلتون میکرد!)
بگذریم... حالا ما مانده ایم اینهایی که اختلاس میکنند یا عزیزانی که کشتی کشتی بار قاچاق از مبادی رسمی و غیررسمی وارد مملکت میکنند یا دوستان زمین خوار و جنگل خوار و رانت خوار و ... در دوران کودکی چه بازی میکردند؟ اختلاس بازی؟ قاچاق بازی؟ رانت بازی؟ یا شاید هم سرشان توی کتاب و درس و مشق بوده، ولی ژن خوب و هوش برتر زمینه پیشرفت شان کلید زده!
علی ای حال، از آنجا که هر کس را در قبر خودش میگذارند و فضولی زندگی دیگران به ما نیامده است، امروز اگر پایه باشید و چند دقیقه آن تلگرام لامصب را کنار بگذارید، قصد دارم از یک طرح رؤیایی و فلک فرسا با رویکرد بازی رو نمایی کنم:
راستش را بخواهید با خواندن این ماجرا فکری به ذهن ناقص ما رسید که اگر در فاز اجرا قرار بگیرد بار عظیمیاز روی دوش دولت برداشته میشود تا جایی که حتی شاید نیاز به گران کردن بنزین و حذف یارانه سی میلیون مرفه بدون درد هم نباشد. تازه به درد انتخابات دور بعد هم میخورد. از شما پنهان نیست آموزش و پرورش این مملکت همین طوری در خرج یومیه در مانده است و امسال هم دیناری در بودجه جز حقوق پرسنل این وزارتخانه مصوب نشده است و کما فی السابق مدیران باید برای تامین هزینههای جاری مدرسه «افتان و خیزان از رفیقان ره استمداد حاجت» کنند.
فلذا پیشنهاد میشود به منظور نهادینه شدن فلسفه بازی در سویدای ضمیر بچهها و تضمین آینده شغلی شان، مدارس را به صورت زوج (پسران) و فرد (دختران) دایر کنیم و از بچهها بخواهیم در روزهایی که به مدرسه نمیآیند، بروند شغلهای مورد نظرشان را بازی کنند و آینده شغلی را تمرین کنند.مثلاً بروند دکتر بازی کنند؛ مهندس بازی کنند؛ وزیر بازی کنند و قس علی هذا بازی!...
البته این طرح ما مزایای دیگر هم دارد،مثل کاهش آلودگی هوا، کاهش تصادفات درون شهری، عدم نیاز به استخدام معلم جدید، حل ریشه ای مشکل اشتغال، صرفه جویی در مصرف آب، برق، گاز و ... حتی میتوان با از رده خارج کردن مدارس درپیت و غیر استاندارد، مدارس مشکل مدارس استیجاری و غیر استاندارد را حل کرد تا همه دانش آموزان در مدارس شیک و استاندارد درس بخوانند. سایر مزایای این طرح سوفسطایی و فلک فرسا را خودتان فهرست کنید. بیل که به کمرتان نخورده است!
عضویت در خبر نامه