بازنشر یک یادداشت/به قلم حسن بهنام
فراموشی نقش تربیتی خانه و مدرسه همچنان قربانی میگیرد!
دو سال پیش در چنین روزی ۴ مهر ۱۳۹۶ خبر حادثه ناگوار و جنایت تکاندهنده قتل فجیع ملیکا، دختر هشت ساله هفتکلی، قلب مردم ایران را جریحهدار و شیرینی بازگشایی مدارس را در کام همه ما به ویژه پدران، مادران و معلمان تلخ نمود...

پایگاه خبری آوای رودکوف-حسن بهنام: دو سال پیش در روز ۴ مهر ۱۳۹۶ خبر حادثه ناگوار و جنایت تکاندهنده قتل فجیع ملیکا، دختر هشت ساله هفتکلی، قلب مردم ایران را جریحهدار و شیرینی بازگشایی مدارس را در کام همه ما به ویژه پدران، مادران و معلمان تلخ نمود.
نظر به اهمیت موضوع و ابعاد تربیتیاجتماعی آن، بار دیگر این یادداشت منتشر میشود.
با این امید که ریشهیابی، ژرفنگری و بررسی علل بروز این نوع وقایع بتواند آگاهی لازم را در میان خانوادهها و مدارس ایجاد نموده و مانع استمرار آنها در جامعه شود.» (حسن بهنام_ ۹۸/۷/۴)
زیرساخت فرهنگی و تربیتی جامعه رها شده است/شروع عمده آسیبهای اجتماعی از مدرسه آموزش و پرورش ماست/نظام تعلیم و تربیت ایران فرسوده و ناکارآمد است و امکان اینکه تواناییها و مهارتها را ...
فراتر از تلنگر...!!
(به بهانه فاجعه دلخراش قتل کودکان، بعد از آتنا در اردبیل و بنیتا در تهران، این بار ملیکا در هفتکل)
فراموشی نقش تربیتی خانه و مدرسه همچنان قربانی میگیرد!
در روزهای اخیر در اخبار منتشر شده در رسانهها و سایتها، تازهترین یافتههای کارآگاهان پلیس در پرونده قتل ملیکا، دختر ۸ساله هفتکلی نشان داد متهم به قتل، رضا پسر ۱۴ ساله همسایه است که به بهانه بازی او را فریب داده و جانش را گرفته است.
وی در جریان بازسازی صحنه قتل، در اعترافاتی هولناک گفت که چون پول تعمیر دوچرخهاش را نداشت، تصمیم گرفت ملیکا را به قتل برساند و گوشوارههایش را سرقت کند.
این حادثه هولناک غروب سهشنبه ۹۶/۷/۴ در شهرستان هفتکل واقع در استان خوزستان اتفاق افتاد.
پسرک درباره انگیزهاش گفت:"ملیکا دختربچه همسایهی ما بود و او را میشناختم. مدتی بود دوچرخهام خراب شده بود اما پدرم برای تعمیر آن به من پولی نمیداد. میدانستم ملیکا گوشواره دارد و نقشه کشیدم تا گوشوارههایش را بدزدم، میخواستم آنها را بفروشم و با پولش دوچرخهام را تعمیر کنم و..."
او در ادامه به جزئیات عمل خود اشاره میکند، از کمین کردن تا فریب ملیکا و گیرانداختن او و بستن دستهای دخترک و درآوردن گوشوارهها تا خفه کردن و دفن کردن او، که بعدا نتایج گزارش پزشکی قانونی از زنده بودن ملیکا در لحظات اولیه حکایت دارد و در واقع دخترک معصوم زنده به گور شده و جان باخته است. مرگی دلخراش و زجرآور به بهای دو عدد گوشواره کوچک به دست پسرک ۱۴ ساله همسایه!!
قتل ملیکا هرچه قدر ناگوار باشد که هست، اما ناگوارتر این است که پسری ۱۴ ساله او را به قتل رسانده است!!
قتلی که حتی کارآگاهان جنایی نیز باور نداشتند رضا به تنهایی دست به این «جنایت» زده باشد!! جنایتی با دو قربانی، ملیکا و رضا، هر دو قربانی «فراموشی» نقش «تربیتی» خانه و مدرسه!!
انتشار خبر قتل ملیکا، تداعی کننده حوادث تلخی چون قتل آتنا، بنیتا و فاطمه بود، دختربچههایی که در حوادث مشابهی قربانی شده بودند. این خبر بار دیگر افکار عمومی را جریحهدار کرد و همه کنجکاو بودند، بدانند پشت پرده این جنایت هولناک چه کسی قرار دارد و چه انگیزهای او را به سوی قتل دختری ۸ ساله کشانده است؟
اما از همه اینها مهمتر، پاسخ به این پرسش اساسی است که از خود بپرسیم چرا چنین حوادث تلخ و تکان دهندهای در حال افزایش است؟
یکبار دیگر جزئیات حادثه را مرور کنید. مگر نقشه کشیدن، فریب دادن، ربودن، بستن دستها، خفه کردن و کشتن و در آخر کندن زمین و دفن کردن ملیکا ساده است که یک پسرک ۱۴ ساله چنین کند؟ انجام هر عملی به پیش نیازها و آمادگی روحی و روانی فرد نیاز دارد و باید فرد در حس انجام آن کار قرار بگیرد تا از عهده انجامش برآید.
حال سؤال اینست چرا و چگونه پسرکی ۱۴ ساله به چنین حس و آمادگی روحی برای سختترین و فجیعترین عمل یعنی قتل یک انسان بیگناه دیگر میرسد!؟
چرا آسیبهای اجتماعی و استفاده نابجا و سوء از فضای مجازی و شبکههای اجتماعی در حال شتاب گرفتن است؟ به گونهای که تلاش شبانه روزی و ارزشمند نیروی انتظامی و پلیس -به تنهایی- دیگر جوابگو نیست.
آمارها و تحقیقات نشان میدهد متأسفانه انواع انحرافات، کژرفتاریها و آسیبهای اخلاقی و اجتماعی شتاب فزایندهای گرفته و در برخی موارد سن ارتکاب نیز به شدت پایین آمده است. این یعنی جامعه از ارزشهای خود فاصله گرفته است.
گرچه بروز، رواج و افزایش پدیدههایی مانند دروغگویی، اعتیاد، فحشا، روسپیگری، طلاق(رسمی و عاطفی)، ارتباط دختران(ارتباط نامشروع)، قتل، خودکشی، کودک آزاری، تجاوز، خشونت و پرخاشگری، درگیری و نزاع و بسیاری از آسیبها و انحرافات دیگر در جامعه، علل و عوامل و ریشههای مختلف و متعددی دارد و مسائل اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، خانوادگی، زیستی و روانیِ افراد، قابل توجه و بسیار تأثیرگذارند، لیکن عامل فرهنگی و تربیتی به عنوان زیرساخت اصلی در سلامت اخلاقی و اجتماعی جامعه مورد غفلت متولیان فرهنگی و آموزشی-تربیتی بوده است و همواره برای حل معضلات و مشکلات ناشی از آسیبهای اجتماعی نگاهها به سوی نیروی انتظامی و پلیس معطوف شده است و آنها را به میدان میکشانیم. در حالی که بحث زیرساخت فکری و فرهنگی مطرح است ولی متولیان امر هنوز برنامه خاصی ارائه نکردهاند.
شروع عمده آسیبهای اجتماعی از مدرسهی آموزش و پرورش ما است. نظام تعلیم و تربیت ایران، فرسوده و ناکارآمد است و امکان این که تواناییها و مهارتهای مهم اجتماعی و زندگی را از طریق آموزش و تربیت صحیح به دانشآموزان -برای کنترل و پیشگیری از خطرات و آسیبهای تهدیدکننده آنها و نیز تقویت رفتارهای درستِ شهروندی (یعنی پرورش انسانهای توسعه یافته)- منتقل کند، را ندارد.
این ناکارآمدی دلایل متعددی دارد که خود بحث مستقلی میطلبد اما علت مهم آن این است که آموزش و پرورش اولویت اول هیچ دولتی نبوده و همچنان نیست، یعنی رهاکردن زیرساخت فرهنگی و تربیتی جامعه.
امروزه جای آموختن و فراگیری رفتارهای تربیتی مهمی مانند مشارکتپذیری، قانونگرایی و احترام به حقوق دیگران، بیتفاوت نبودن نسبت به سرنوشت دیگران، مهرورزی و صلح و آشتی و دوستی و محبت، به جای پرخاشگری و خشونت، گفتوگو و نقادی و پرسشگری و مطالبهگری به جای بیصبری و تحمل نکردن عقیده مخالف و تخریب دیگران، رعایت انصاف و احترام و عدالت و ... ، احترام به حیوانات و محیطزیست و مهربانی با آنها، و ... در مدرسهی آموزش و پرورش ما خیلی خالی است.
خروجی آموزش و پرورش ما کِی میخواهد انسانهای صلحجو، خوشقلب و آرام باشد؟
این انسانهای توسعهیافته هستند که جامعه توسعهیافته را میسازند.
انسانهای دانا و سالمی که شجاع، نقاد، پرسشگر، مهربان، مسئولیتپذیر، قانونمند، مطالبهگر، صبور، با اعتماد به نفس و مشارکتجو هستند، و در یک کلمه : شهروندِ خوب.
یادمان باشد تکرار چنین حوادث دلخراش و تکاندهنده و در نوع خود بینظیر و افزایش آسیبهای اجتماعی در جامعه، تلنگر و هشدار جدی است برای همه ما، که از نقش تربیتی خود غفلت نورزیم.
اگر اولویت نقش تربیتی و توانمندسازی افراد در خانواده و مدرسهی آموزش و پرورش، دچار فراموشی و غفلت و بیتوجهی نشده بود، آیا امروز شاهد چنین آسیبهای دردناک و ناگواری بودیم؟
افزایش این حوادث که باعث جریحهدارشدن روح و روان جامعه شده است، باید ما را به تجدیدنظر در سیاستها و راههای رفتهی گذشته و حال برساند، جایی که مسئولان و خانوادهها دلخوش ارتقای رتبههای کنکور و نمرات فرزندان خود هستند.
آیا اگر برای آموزش و پرورش تربیت شهروندان مسئول و توانمند در اولویت بود نه کنکور و نمره و شاخصهای کمی مانند میانگین و رتبهبندی استانها براساس این شاخصها، امروز جامعه شاهد سلامت اخلاقی و اجتماعی بیشتری نبود؟
به گفته دکتر قاسمی پویا ، پژوهشگر، جامعهشناس و کنشگر حوزه آموزش و پرورش، ما افراد را فقط آموزش میدهیم ، تربیت نمیکنیم.
وی در مصاحبه با عصر ایران میگوید: «ما هنوز به مرز تربیت نرسیدهایم. ما داریم فقط آموزش میدهیم. آموزش به معنای تدریس ، یاددادن و درس دادن فارسی، ریاضیات ، علوم و غیره »
این پژوهشگر و جامعه شناس به اهمیت و معنای تربیت اشاره کرده و میافزاید: «ما انسان نمیپروریم. تربیت یعنی انسان پروری. ابعاد تربیت خیلی وسیع است. تربیت اخلاقی داریم، تربیت اجتماعی داریم. تربیت، آمادگی برای زندگی است. تربیت عین زندگی است. فاصله ما با زندگی و با تربیت خیلی زیاد است.»
وی با انتقاد از کژرفتاریهای موجود در جامعه درشرایط خلأ تربیتی فعلی، بروز آنها را دور از انتظار ندانست و میافزاید:«در جامعهای که نه تربیتِ احساس، انجام شود و نه تربیتِ اخلاق باشد، چه انتظاری میتوان داشت؟»
چند ملیکا، آتنا و بنیتای دیگر باید قربانی شوند تا به خود آییم؟
آیا نفر بعد فرزند خود ما نیست؟
پس تا دیرتر نشده فرزندان خود را از بلاها و آسیبهای اجتماعی جدی اطراف آنها نجات دهیم و به آنها بیاموزیم چگونه خود را توانمند سازند و از خود مراقبت نمایند.
(حسن بهنام- فعال فرهنگی استان خوزستان- ۹۶/۷/۱۴)
عضویت در خبر نامه