یادداشت تحلیلی به قلم سید غفار فتحی:
جناب استاد بیژن عبدالکریمی :قهرمانان ملی کشورها دیگر فرهنگیان مولف و نوابغ ادبی نیستند ، متاسفانه ساختار می گوید پاها ارزشمندتر از دست ها هستند!!
پایگاه خبری آوای رودکوف-سید غفار فتحی:در گردش مجازی به کلیپی از صحبت های یک فیلسوف ایرانی برخوردم که چند سال پیش مطرح و گویی هجمه ها و انتقادات زیادی بر او صورت گرفت تحت این عنوان که همواره زندگی خودم را با یک فوتبالیست مقایسه می کنم. چند روز پیش نوشته شده بود یکی از فوتبالیست های مشهور پنت هاوسی دارد، حدود هزار و هفتصد و پنجاه متر، حداقل متری بیست و پنج میلیون؛ ولی من ِ معلم ِ فلسفه هنوز دریغ از اینکه دو متر جا در این مملکت داشته باشم.
احساس می کنم این کشور بدون فوتبال کشور نخواهد بود. این کشور بدون برخی از چهره ها کشور نخواهد شد. این کشور بدون علی دایی کشور نخواهد بود. این کشور بدون علی پروین کشور نخواهد بود. اما این کشور بدون عبدالکریمی می تواند کشور باشد. این کشور بدون اهل فلسفه اش می تواند کشور باشد. من احساس طفیلی بودن می کنم در این ساختار. من زیادی ام، چرا؟ چون این جامعه نیازی به تفکر ندارد، ولی برایش فوتبال مهم است.
بعنوان دوستدار فلسفه در عصر کنونی معتقدم نقش معلم در تمدن سازی و اصلاح ساختارها مبنی بر یک نظام ارزشی و بینشی به حدی نورانی است که فلسفه کلاس درس در یک نسل ، فلسفه حکومت در نسل بعدی خواهد بود یوسف زی می گوید : همواره بخاطر داشته باشید که کتاب ، خودکار ، کودک و معلم می توانند دنیا را دگرگون سازند ، البته از این واقعیت هم نباید بگذریم که پدیده فوتبال هم در مسئله جهانی شدن علاوه بر اصلیت زندگی جمعی و آگاهی های گروهی یک زبان مشترک جهانی را با زدودن تنش ها از جان خسته و نومید بشر نیز نوید داده است ، اما حقیقتاً فلسفه برای یک ملت مقدم تر است یا فوتبال؟ قدرت کدام یک شناورتر است؟ خاستگاه لذت از بین این دو چگونه گرامی تر است؟ تمدن با توپ اندیشه شکل می گیرد یا با توپ فوتبال؟
ضمن همدردی و موافقت با سخنان استاد عبدالکریمی ؛ صحبت هایی که سال ها قبل تر در اندیشه و کتب حسین پناهی با عنوان فراموشی قرارهای فرهنگی جامعه جهانی و اوقات تلخی نظام های سیاسی نسبت به فلسفه حامل یک پیام بود : فرار از اندیشه و تفکر در شام آخر آدمی خود فلسفه جدیدی شده که تازه به راه افتاده است گاهاً علم گریز است آنگاه که دانشگاه هاروارد در برابر فیفا و فیلا کم می آورد ، آن جا که به ناگهان آدامس جویدن مد می شود تا روزهایی که قهرمانان ملی کشورها فرهنگیان مولف و نوابغ ادبی بودند رنگ فراموشی بگیرند و بلافاصله قهرمانان ملی به فوتبالیست ها ، وزنه بردارها و بوکسورها تبدیلیه گیرند ، آن جا که ناگهان قلم ها به دور انداخته شد و به جای دست ها پاها ارزش یافتند آنگاه که حسین پناهی با کابوس های روسی خود نیچه قرن لقب می گرفت اما در اتاق 4×3 خود مجبور بود شبانه ۵۰۰ متر کتاب را حفاری کند و به خوردن نان و پیازی بسنده کند.
گاهاً عقل ستیز است آن مرحله که قافله سالاران معضلات فکری بشر به این نتیجه رسیدند که به جای فکر کردن مست کنند ، به جای طرح مسائل فلسفی خوب بخورند خوب بدوند و خوب بخندند ، به جای کافه های روشنفکری و بحث ها و مجادله ها به کاباره ها و دانسینگ های مبتذل پناه ببرند ، عقل ستیز است زیرا کسی قادر به بالا نگریستن نیست و گرنه سرگردانی این همه سیاره های سرخ بزرگ باید معنایی می داشت.
جناب استاد عبدالکریمی این جامعه به فوتبال نیاز دارد به تفکر نیازی ندارد چون اگر اندیشه ورز بود لاغری طبقه متوسط ، جوش نخوردن استخوان مردم طبقه پایین و دیکته قدرت از سمت طبقه بالا را می دید.
اشاره:
مطلبی که می خوانید از سری یادداشت های بینندگان "آوای رودکوف" است و
انتشار آن الزاما به معنی تایید تمام یا بخشی از آن نیست. بینندگان "آوای
رودکوف" می توانند با ارسال یادداشت خود، مطلب ذیل را تایید یا نقد کنند.
عضویت در خبر نامه