کد خبر: ۳۶۱۹۹
تاریخ انتشار: ۲۷ مرداد ۱۴۰۳ - ۱۶:۰۱
روایتی از اسارت در اردوگاه‌های رژیم بعثی به مناسبت 26 مرداد ماه؛
سید محمد افشین و هجیر آبسواران، دو رزمنده‌ای که در این دوران سخت با تمام وجود از میهن خود دفاع کردند، در گفتگویی با خبرنگار آوای رودکوف، به بیان خاطرات تلخ و شیرین دوران اسارت خود پرداختند.

گفتگوی تفصیلی

پایگاه خبری آوای رودکوف:در سال 1367، رزمندگان دلاور ایران در یکی از عملیات‌های بزرگ جنگ تحمیلی به اسارت نیروهای بعثی درآمدند.

عملیاتی که خود شاهد مقاومت دلاورمردان ایرانی در جنگ ناعادلانه نیروهای بعثی عراقی بود.

این حادثه، نه تنها یادآور سختی‌ها و مصائب دوران جنگ، بلکه نشان‌دهنده همت و اراده قهرمانان ایرانی در برابر دشواری‌های غیرقابل تصور است.

سختی ها و مرارت های دوران اسارت در کشور ظالم و متجاوز به خاک ایران پاینده رنج مضاعفی بر مشکلات و مصائب آنان به هنگام اسیری بود.

آنچه که به ایمان و صبرشان در دوران سخت اسارات افزوده بود شاید عشق و محبت به امام و وطن بود که کورسوی امید را در دلشان زنده نگه داشت و سرانجام ختم به آزادی شد

سید محمد افشین و هجیر آبسواران، دو رزمنده‌ای که در این دوران سخت با تمام وجود از میهن خود دفاع کردند، در گفتگویی با خبرنگار آوای رودکوف، به بیان خاطرات تلخ و شیرین دوران اسارت خود پرداختند.

گفتگوی تفصیلی

سید محمد افشین، که از اوایل جنگ تا دوران اسارت به عنوان رزمنده در جنگ حضور داشت، به 12 عملیات بزرگ و مهم اشاره کرد که در آن‌ها شرکت کرده بود. او گفت: «از عملیات فتح المبین تا حماسه پد خندق، در تمام این سال‌ها با تمام وجود جنگیدیم. در سال 67، در حماسه پد خندق مجروح شدم و به اسارت دشمن درآمدم.»

او با اشاره به شرایط سخت جنگ، تأکید کرد: رزمندگان با ایمان و اعتقاد به مکتب و امام، با وجود کمبود امکانات و تحریم‌ها، به دفاع از میهن پرداخته و جان خود را فدای وطن کردند.

افشین به خاطرات تلخ دوران اسارت نیز اشاره کرد و گفت: «در جزیره مجنون، ما تحت شدیدترین گلوله‌باران‌ها قرار گرفتیم. حتی در یکی از روزهای که برای حمله به نیروهای عراقی کمین کرده بودیم ماشین تدارکات به مدت دو روز نتوانست غذا به ما برساند و من تلاش کردم تا برای بچه‌ها آذوقه‌ای تهیه کنم بنابراین از میان دشمنان گذشتم و به منطقه ای رسیدم که دست نیروهای خودی بود آنان نیز تنها یک کارتون نان و تعدادی کنسرو داشتند روی کارتون نان‌ها نوشته بود اهدایی روستای «بُردیان» از توابع کهگیلویه که من نیز در آنجا زندگی میکردم این اتفاق مرا به گریه انداخت.

این رزمنده غیور دوران جنگ تصریح کرد: در عملیات پد خندق که منجر به اسیری نیروهای ایرانی شد من نیز اسیر شدم و ما را به مقر سپاه ششم عراق مشهور به «شهرک الباروت) و بعد به بغداد و رمادی بردند.

وی اضافه کرد: در روزهای آغاز اسارات که تعداد مجروحین اسیر ایرانی نیز بسیار زیاد بود، یکی از نگهبانان عراقی که شیعه بود و از شیوه نماز خواندن ما به شیعه بودن ما نیز پی برده بود.

افشین خاطرنشان کرد: در تاریخ 7/7/68 عراق به واسطه تلفاتی در عملیات مرصاد داده بود اسیران را اذیت می کرد تا در اثر فشار و شکنجه به منافقین بپیوندند.

وی تصریح کرد: فرماندهان عراقی درها را قفل کردند که حدود 150نفر در هر اتاق حضور داشتند و با اسیران گفتند اگر به منافقین بپیوند آزاد خواهند شد در صورتی که به هر کشوری جز ایران بروند و اگر موافقت نکنید اردوگاه را قبرستان شما خواهیم کرد.

این رزمنده بیان کرد: مهدی ابریشم چی با جمعی از منافقین به اردوگاه آمدند تا اسیران را تحویل بگیرند تعدادی از اسیران که زبان عربی را بلد بودند فریب خوردند و با آنان همراهی کردند هنگامی که علت رفتن‌شان را پرسیدم یکی از اسیران که از کلیه درد شدید رنج میبرد گفت:«با آنان خواهم رفت اگر اسلحه به من دادند با آن منافقین را خواهم کشت و اگر مرا به جنگ با ایرانیان بفرستند عراقی ها را نشانه خواهم رفت.»

افشین با اشاره به مشورت و گفت‌وگو با فرماندهان جنگی اسیر گفت: طبق قانون ژنو حق تبلیغ سیاسی علیه عراق نداشتیم برای همین تصمیم گرفتیم کاری انجام بدهیم که علیه منافقین باشد اما علیه عراق نباشد.

وی ادامه داد: ما نیز با شعار «مرگ با منافقین»،«مرگ بر رجوی» و «ابریشم چی بی ناموس مریمت کو؟» شعار دادیم که بقیه اسیران نیز همراهی کردند. در این هنگام عراقی‌ها تانکرها را آوردند و لوله‌های تانک را روبروی بچه ها گرفتند و با کابل به جان اسیران افتادند.

افشین بیان کرد: در تونل های وحشت از ساعت 8تا 1ظهر بچه ها را کتک زدند به گونه‌ای که دیگر رمق حرکت نداشتند و بعد به کمپ تکریت بردند و بعد از یکسال تبادل اسیران صورت گرفت.

این آزاده سرافراز با بیان اینکه در دوان اسارت آرزوی شهادت را داشتیم، گفت: توفیق زیارت کربلا، حرمین مطهر و تل زینبیه شرین ترین خاطره‌ای بود که از دوران اسارت به یاد دارم، هنگامی که بدن های نحیف اسیران به تل زینبیه رسید و آنان نیز اسیری و سختی های آن را دیده بودند به یاد و خاطره اسرای کربلا اشک از چشم‌مان جاری شد.

افشین تصریح کرد: در آن هنگام فریاد یا امام حسین و یا زینب اسیران بلند شد و به صورت سینه خیز خود را به حرم می‌رسانند و عراقی ها با کابل اسیران را میزدند و این منظره اشک بر چشم زائران عراقی ها را مینداخت، این زیباترین خاطره دوران اسارت بود.

او همچنین از احساساتی که در آن زمان نسبت به میهن و خانواده‌اش داشت، سخن گفت و افزود: «در دل ما آرزوی بازگشت به وطن و دیدن خانواده‌مان می‌جوشید و این احساسات ما را در برابر سختی‌ها مقاوم‌تر می‌کرد.»

گفتگوی تفصیلی

هجیر آبسواران، دیگر رزمنده کهگیلویه و بویراحمدی، نیز در خصوص شرایط جنگ و اسارت به خبرنگار آوای رودکوف گفت: «ما به فرماندهی شهید جان محمد کریمی در جزیره مجنون به دشمن حمله کردیم. در تاریخ 4/4/1367، دشمن از همه جهات ما را محاصره کرد. از ساعت 8 صبح تا 4 بعدازظهر در محاصره بودیم و بسیاری از بچه‌ها به اسارت درآمدند.»

او اضافه کرد: «نیروهای بعثی با اسرای ایرانی برخورد بسیار بدی داشتند و برای دریافت اطلاعات، اسرای زخمی و مجروح را تحت شکنجه‌های شدید قرار می‌دادند. غذای ما را روی زمین می‌ریختند و ما قادر به خوردن آن نبودیم.»

سرانجام، این رزمنده با یادآوری روزهای آزادسازی اسرای جنگی، بر اهمیت این موضوع تأکید کردند و گفتند: «آزادی اسرای جنگی نه تنها یادآور حماسه‌ها و فداکاری‌های بزرگ جنگ تحمیلی است، بلکه نشان‌دهنده اراده و پایداری ملت ایران در برابر ظلم و ستم است.»

آزادی اسرای جنگی، به‌ویژه در شرایطی که دشمن تمام تلاش خود را برای از بین بردن روحیه آنان به کار می‌برد، نشانه‌ای از پیروزی ایمان و اعتقاد بر ظلم و ستم است. این تجارب تلخ و شیرین نه تنها نشان‌دهنده اراده و پایداری رزمندگان ایرانی است، بلکه یادآور این نکته مهم است که آزادی و حفظ میهن نتیجه تلاش و فداکاری نسل‌های گذشته است که با ایمان و اعتقاد به آرمان‌های خود، سرنوشت کشور را رقم زدند.

گفتگو از زینب خوش اندیش

نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
* نظر: