به گزارش آوای رودکوف به نقل از حوزه نیوز، مناطق عملیاتی و یادمانهای هشت سال دفاع مقدس، یکی از مکانهایی است که دلهای انسان را خواهوناخواه بهسوی خوبیها سوق میدهد. علتش هم معلوم است! خون شهید جز پاکی و طهارت مگر چیز دیگری با خود به همراه میآورد!؟
پس بیراه نیست که گفتهاند، اگر خواهان پاک شدن دل و قلبت از کژی و سیاهیهای زمانه هستی! به شلمچه، علقمه یا طلائیه بیا تا ببینی چگونه عمق وجودت لمس میکند زیباییهای دستنیافتنی شهرهای دود و غبار را...
حجتالاسلام علیاصغر قربانی، جانباز 70 درصد جبهه نبرد حق علیه کفر، که در یادمان علقمه یعنی مقتل شهدای عملیات کربلای 4 مستقر بود، به بیان جلوههایی از عاشقی و دلدادگی مردم در بازدید از مناطق عملیاتی پرداخت.
وی در ابتدا به بیان بخشی از فعالیتهای خود و دیگر روحانیون و مبلغین حاضر در منطقه پرداخت و اظهار داشت: اینجا کار ما بهاتفاق دیگر عزیزان مبلغ و روحانیت در 2 بخش «روایت گری حوادث رخداده در دوران جنگ» و «روایتگری سیره شهدا» است، بهگونهای که آن افرادی که در سالهای دفاع حضور داشتند، غالباً فضای نبرد را برای مخاطبان ترسیم میکردند و دیگر روحانیون به بیان سبک زندگی و راه و سیره شهدا میپرداختند.
حجتالاسلام قربانی، ادامه داد و افزود: اینجایی که ما هستیم منطقه عملیاتی کربلای 4 است. یعنی جایی که چندین شهید غواص در عملیات سال 1365 به شهادت رسیدند و چندی پیش، پس از گذشت 29 سال به آغوش گرم مردم بازگشتند.
این مبلغ عرصه دینی، با اشاره به حال و هوای حاکم بر منطقه، اذعان داشت: اینجا هیچکس حالت طبیعی ندارد! همه در فضایی دیگر سیر میکنند و گویی روحشان میان آبهای همیشه جاری، به دنبال گمگشتهای میگردد! گمگشتهای که شاید با آمدنش حال و هوایشان را حسینی کند.
حجتالاسلام قربانی، از استقبال مردم سخن گفت و افزود: مگر میشود جایی محل نزول فرشتگان و ملائکه الله باشد و مردم از آن غفلت کنند! اینجا همیشه مملو از عاشقانی است که آرامآرام پا در خاکهای نرم آن میگذارند و خود را به لب رود میرسانند تا با قطرههای اشک خود، نظاره کنند غروب همیشه زیبای علقمه را... و حاجت طلب کنند از غواصانی که هنوز آثار آنها در این آبهای آرام وجود دارد.
وی به بیان خاطرهای از تحول یک زوج در این منطقه پرداخت و گفت: یکی از همین روزها، یک زوج جوانی که بنا به گفته خودشان برای تفریح به حوالی منطقه آمده بودند، بهطور ناخودآگاه وارد علقمه شدند. ازآنجاییکه وضع ظاهری آنها بسیار نامناسب بود، یکی از مبلغین حاضر در منطقه، بهمحض مشاهده این ناهنجاری، به سراغ این زوج جوان رفته و حدود چند دقیقهای را با آنها همسخن شد.
حجتالاسلام قربانی، ادامه داد و افزود: پس از گذشت حدود 30 دقیقه، این مبلغ رزمنده سالهای دفاع مقدس، از آنها خداحافظی کرد و به سراغ کار خودش رفت. من هم به حالتی کنجکاوانه به سراغ این روحانی رفتم و به او گفتم چه خبر!؟ که این مبلغ در پاسخ گفت: «فلانی همینقدر بگویم که وقتی از نحوه شهادت و قطعهقطعه شدن بچهها در این آبها برایشان گفتم، اشک از چشمان آن خانم سرازیر شد و اصرار کرد که مقداری برایش حرف بزنم! من هم برایش از فاطمه و حجاب فاطمی گفتم تا اینکه او میان حرفهایم با چشمانی پر از اشک گفت: به خدا قسم تا حالا هیچ کدوم از چیزایی که بهم گفتین رو نمی دونستم».
وی در ادامه بیان داشت: شهدا اگر بخواهند همه کار میکنند! که البته عنایت شهدا بود که با زبان یک مبلغ آن زوج جوان متنبه شوند و با راه شهید و خط فاطمه آشنا شوند.
این مبلغ عرصه دینی، تصریح کرد: جالبترین نکته من پس از مشاهده این ماجرا، این بود که وقتی شیخ موحدی میخواست از آنها خداحافظی کند، آن زن و مرد جوان، دل از او نمیکنند و این صحنه بسیار برای من جالب و شیرین بود که یک مبلغ تا چه اندازه میتواند اثرگذار باشد.
حجتالاسلام قربانی، در پایان سخنان خود، با بیان اینکه کلیه خادمین و مبلغین حاضر در یادمان، برای خدا و پاسداشت خون شهدا، فعالیت و تلاش میکنند، اظهار داشت: خدا را شاکرم که چنین توفیق بزرگی را نصیب من و دیگر دوستانم نمود و امیدواریم در آخرت مورد شفاعت شهدا و اهلبیت(ع) قرار گیریم.
کد خبر: ۹۱۳۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۱/۰۳
آقای فرماندار: بر این باورم که کارهای دیگران را به نفع خود مصادره کردن، مصداق عینی من آنم که رستم بود پهلوان می باشد. آیا شده است که در تیرماه و مرداد از ساعت 15 به بعد در لنده باشید وقطعی های مکرر آب و برق را در هوای گرم تجربه کنید؟
کد خبر: ۹۰۹۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۱۲/۲۷
منصور نظری شاعر انقلابی و متدین کشورمان در مقدمه این مثنوی زیبا نوشتند: واقعیت این بود که بنده این شهید را انتخاب نکرده بودم تا برای اون شعر بگم!! اون شهید بزرگوار انتخاب کرده بود تا برای سالگرد شهادتش شعری گفته شود..
کد خبر: ۸۱۵۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۱۰/۰۵
منصور نظری:به مناسبت شهادت سردارسلحشور سپاه حزبالله، سردار مقاومت سمیر قنطار، مثنوی «علمدار نور» تقدیم به شهدای جبهۀ مقاومت اسلامی و مدافعان حرم آل الله
کد خبر: ۸۱۰۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۱۰/۰۱
محرمی دیگر را گرامی می داریم چراکه دیگر بار که چندین قرن از غروب غریبانه عاشورا و كربلای ۶۱ هجری میگذرد، یاد رشادت، پایداری، عدالتخواهی، شهامت و شهادت حضرت اباعبدالله الحسین (ع)، ابوالفضل العباس(ع) و هفتادو دو پایمرد صحرای کربلا دوباره در دلها جان گرفته است. چون حماسه كربلا و واقعه ی عاشورا مهمترین رخدادی بوده كه مظلومیت امام حسین(ع) و ددمنشی دشمنان اهل بیت را روایت می کند که شاید نظیر چنین حادثه ای در هیچ جای تاریخ اتفاق نیفتاده است.
نام حسین(ع) با محرم پیوند خورده و جانفشانی او و یاران باوفایش به محرم، روح و حیات دمیده است. ماه محرم برای شیعیان و عاشقان حسین(ع) از آن سالهای دور تا به حال، ماه حزن و اندوه بوده است. آنان همه ساله به عشق امام حسین(ع) گرد هم می آیند، بر مظلومیتش اشک ماتم می ریزند و از چشمه زلال عنایتش سیراب می شوند ...
الا... ای محرم! تو آن مظهر اثبات مظلومیت در زمانی هستی كه بر زاده زهرای اطهر، آن نوه ی پاك پیامبر، جگر پاره نبوت، حضرت امام حسین (ع) سالار شهیدان رحم نكردند و آن جنایت را بوجود آوردند كه تاریخ هرگز آنرا فراموش نخواهد كرد و تا آزادگی در جهان باقی است نام امام حسین (ع) بر سر زبانهاست كه برای آزادگی سر مباركش از بدن جدا شد تا تاریخ شهادت دهد كه او برای آزادگی و مقاومت در مقابل ظلم تا پای جان هستی خود را فدای دین جدش حضرت محمد (ص) نمود.
الا... ای محرم! تو آن خشم خونین خلق خدایی که از حنجر سرخ و پاک شهیدان برون زد. تو بغض گلوی تمام ستمدیدگانی که در کربلا، نیمروزی به یکباره ترکید. تو خون دل و دیده روزگاری که با خنجر کینه توز ستم، بر زمین ریخت. تو خون خدایی که با خاک آمیخت. تو شبرنگ سرخی، که در سال های سیاهی درخشید.
الا... ای محرم! تو خشم گره خورده سالیانی، تو آتشفشانی، تو بر ظلم دشمن گواهی. تو بر شور ایمان پاکان نشانی. تو هفتاد آیه، تو هفتاد سوره، تو هفتاد رمز حیاتی، تو پیغام فریاد سرخ زمانی. تو موجی ز دریای عصیان و خشمی که افتان و خیزان رسیده است بر ساحل روزگاران.
الا... ای محرم! تو فجری، تو نصری، تویی "لیلة القدر مردم، تو رعدی، تو برقی، تو طوفان طفی، تویی غرش تندر کوهساران!الا... ای محرم! تو یادآور عشق و خون و حماسه. تو دانشگه بی نظیر جهاد و شهادت. تویی مظهر "ثار" و "ایثار" یاران.الا... ای محرم! به هنگام و هنگامه ی هجرت کاروان شهیدان. تو آن راهبان روانبخش و مهمان نوازی که در پای ره پوی آزادگان لاله ارغوان می فشانی.
الا... ای محرم! به چشم و دل قهرمانان و آزاد مردان که همواره بر ضد بیداد، قامت کشیدند و در صفحه سرخ تاریخ، زیباترین نقش جاوید را آفریدند. تو آن آشنای کهن یاد و دشمن ستیزی که همواره در یادشانی.
\الا... ای محرم! تو آن کیمیای دگرگونه سازی که مرگ حیات آفرین را، به نام "شهادت" به اکسیر عشقی که در التهاب سرانگشت سحر آفرینت نهفته است، چو شهدی مصفا و شیرین به کام پذیرندگان می چشانی!
عالم همه قطره اند و دریــاست حسینمردم همه بنده اند و مــولاست حسینترسم که شفـاعت کند از قــاتل خویشاز بس که محبت دارد و آقاست حسین
نهضت کربلا آیینهای است زلال که دست روزگاران هرگز نتوانسته غبار فراموشی و تحریف بر سیمای آن بنشاند و از شهادت سبط رسول اکرم (ص) در دلهای مومنان شعلهای فروزان است که هرگز خاموش نخواهد شد. سینههای عاشقان این فرهنگ مشعلی است که این آتش را در مسیر خود روشن نگاه داشته و در این راه گوی سبقت را از آفتاب سوزان ربودهاند. بانگ عزای حسینی برای همیشه از حنجرههایی که با منبع جوشان عاشورا الفتی داشته بیرون تراویده و طنین آن هماکنون در همه آفاق و انفس پیچیده است.
اینک محرم است و هر سال برای ما جلوه ای تازه دارد اشکها جاری است، ضجه ها پرده گوشها را می نوازد و همه سیاه پوش و محزون گشته اند.
پرچم سیاه بر درخانه ها و حسینیه ها و مساجد بر افراشته شده اند! چرا؟
پاسی از شب را در تکایا بسر میبریم، وعاظ و خطبا و سخنوران از مردی (که مروت و آزادگی او نه زبانزد مسلمانان بلکه عامه مردم است) سخن میگویند. همه ی آزاد مردان جهان او را می ستایند و همه شیفتگان عالم در عظمت او متحیرند.
راستی خدایش چقدر عزیزش میدارد؟ دوست داشتن او را، محبت به او را، گریه کردن به او را، الگو قرار دادن او را در زندگی؟!
او کیست؟ چگونه زیست؟ چگونه سخن گفت؟ چگونه جانش را در راه معشوق نثار کرد؟
او فقط رضای خدا را جست و جان خویش و اهل بیت خویش و اصحاب خویش را با خداوند معامله نمود. تحمل تشنگی و رنجهای عاشورا و اسارت اهل بیت او برای رضای رب العالمین بود تا مکتب و دینش زنده بماند تا جامعه گرفتار در ظلم آزاد گردد.
او خواست مسلمانانی که پیامبر و علی و فاطمه را فراموش کرده بودند دوباره برگرداند، او میخواست مردم اسیر و برده دنیا و خواهشهای نفسانی خویش نشوند، او یاد و خاطره معاد را زنده گردانید، او میخواست مکتب توحیدی لا الله الا الله باقی بماند، او میخواست بیت المال مسلمانان که در دست جنایتکاران افتاده بود و همه حیف و میل میشد به مسلمین بازگرداند، او میخواست دوباره قرآن همراه با فهم حقایق تلاوت گردد، او میخواست به انسانهای جهان بفهماند که دیندار واقعی باشند و هیچگاه در مقابل ظلم ستمگران سکوت نکنند و تنها در سایه ی آگاهی از دنیا و همنوعان خود بندگی خداوند را شایسته خویش بدانند.
و اینک محبت حسین(ع) ما را برآن داشت که در عزایش جامه سیاه بپوشیم و با قلبی محزون بر سر و سینه بزنیم. برای همین محرم را آرزو می کردیم و خدا را شاکریم که زنده ایم و تاسوعا و عاشورای دیگری را درک میکنیم اینقدر اشک میریزیم که اگر مقدور باشد، بجای اشک خون بگرییم! تا دوستیمان و شیعه بودنمان را ابراز کنیم تا شاید قابلیت پیدا کنیم که با سیره و خلق وخوی او زندگیمان را رنگ الهی ببخشیم. باشد که چگونه زیستن، چگونه مردن، و آزادگی را از او بیاموزیم. چرا که شناخت هدف و سرلوحه قرار دادن آرمان های امام حسین(ع) سرآغاز درک آزادی و آزاد اندیشی است ...
درس آزادی بدنیا داد رفتار حسینبذر همت در جهان افشاند افکار حسینجان خود را در ره صدق و صفا از دست دادزین سبب تا حشر باشد گرم بازار حسینبا قیام خویش بر اهل جهان معلوم کردتابع اهل ستم گشتن بود عار حسینزندگی ناچیز باشد در ره اندیشه هاباشد این گفتار شیرین و گهر بار حسینمرگ با عزت زعیش در مذلت بهتر استنغمه ای می باشد از لعل گهر بار حسین
فرا رسیدن تاسوعا و عاشورای حسینی بر آزادگان عالم و عاشقان حضرت اباعبدالله الحسین (ع) تسلیت باد.
کد خبر: ۷۵۳۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۸/۰۱
به مناسبت شهادت پیر عاشق، سردار سپاه روشنایی حسین همدانی، مثنوی «سردار عشق» تقدیم بهتمامی رهسپاران دیار عاشقان، کربلای معلی
کد خبر: ۷۴۶۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۷/۱۹
از سمتِ روشنایی، میآید آشنایی - پوشیده چون شقایق، بر پیکرش عَبایی / سردارِ کربلایی، مست میِ وِلایی - میآید از ره اینک، سید علی کجایی ؟
کد خبر: ۷۴۴۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۷/۱۷
در شروع غمبار آدینهای دیگر و در انتظار ظهور حضرت یار، مثنوی «به سوگ منا» تقدیم به منتظران راستین آن حضرت
کد خبر: ۷۳۰۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۷/۰۳
پایگاه تحلیلی خبری آوای رودکوف avayerodkof.ir،
بـِسـم ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ و الصِّـدیقیــن منصور نظری :در غروب غمبار آدینهای دیگر و در انتظار ظهور حضرت یار، مثنوی «شمیم ظهور» تقدیم به منتظران راستین آن حضرت .
بر لب دریای پر موجِ جنون -ساحل خورشید چشمم غرقه خون
دل پریشان هِلالی بی مَزار - شیعه و دردِ فراق و انتظار
در بغل بگرفته زانوی فِراق - سینه میسوزد ز داغِ اشتیاق
غرقه در خون دل به تیغِ انتظار - سینهها را کرده داغش لاله زار
از عراق و از یمن تا از دمشق - دم به دم افزونتر آید شورِ عشق
عرشیان و فرشیان بیتاب او - از حجاز آید شمیمِ ناب او
سُرمه در چشمِ سَحَر، شب میکند - آسمان از داغ او، تب میکند
میزند سر از شفق، شمسِ ولا - دل پریشانِ غروب ِ کربلا
گَشته در وادیِ حیرانی رَها - از غُرور حُسن او، آیینهها
کُشتۀِ یک غمزۀِ او صد هزار - پیرِ کنعان را فراقَش، کُشته زار
یوسفی گُم گَشته در مصرِ وَلا - صد هزارانش زلیخا مُبتلا
دام چشمش نُه فلک را کرده بَند - طُرۀِ او عرشیان را در کَمَند
ماه شیعه، یوسفِ زهرایِ عشق - میرسد خُنیاگر آوایِ عشق
بوی دیگر میدهد آدینهها - گشته برپا کربلا در سینهها
از یمن آید شَمیمی دلنواز - فاشِ مستی میکند، پیمانه راز
سینهها لبریز شوق و اشتیاق - صبحِ صادق چیره بر شامِ فراق
میرسد ما را سحرگاهِ ظُهور - رو به پایان میرسد این راه دور
زیجِ دلها کرده مِهرش را رَصَد - مژده یاران بوی مهدی میرسد
آید از ره یوسفی حیدر قیاس- - تا بگیرد انتقامِ خون یاس
غرقه در خون قلبِ او از ظُلمِ داس -- کرده بر زهرا ستم، گیرد تقاص
پردۀ حق می زند زیبا چه ساز - میسُراید نغمههای دلنواز
کآخر آید این شب دور و دراز - میرسد آن صبح صادق سَر فَراز
میرسد آن یوسف گُم گشته باز - تا بخواند با شقایقها نماز
میرسد گُم گشتۀِ زهرا ،وَلی؟ - بر اَلَست او که میگوید بَلی؟؟؟
گرچه در تاب و تبیم از انتظار - دل عطشناکِ شرابِ وصلِ یار
گرچه دل از دوریِ او گشته چاک - کرده ما را دردِ مستوری هلاک
دل پریشانم ولی بر آن اِمام - کربلا را چون به پا دارد قیام
دل پریشانم بر او از فتنهها - از نمودن مردمان او را رَها
دل پریشانم بر او از کوفیان - مردمانِ در غمِ سود و زیان
یادم آید قصّهای پُر رَمز و راز - بر سر نیزه سری در اِهتزاز
قَصۀِ پر اشک و آهِ کربلا - قصه تنهایی و رنجِ وَلا
یادم آید کوفیان را انتظار - بر ولی نامه نوشته صد هزار
انتظار کوفیان شد بر وَلا - کُشتنِ او، تشنه لب در کربلا
منتظر ماییم اینک بر وَلی - قوم خود خوانده ز یاران علی
از فراق او بهظاهر خستهایم - منتظر بر او بهجا بنشستهایم
نامهها بنوشته بر آن شاهِ عشق - نالهها کرده در آن جانکاهِ عشق
کهی شه خوبان، عزیزِ مصرِ جان – تا به کی از قومِ کنعانی نهان
پرده افکن از رُخِ زهراییت - تا به کی ما را غمِ تنهاییات
یک نظر بر چشم عاشق رو نما - کُن ظهور ای آخرین مُنجیِ ما
انتظارت میکشیم ای خوب عشق - پرده افکن از رخ ای محجوب عشق
کُشت ما را از عطش آبِ لَبَت - سینه میسوزد چو آتش در تَبَت
قصد ما کن ای نظر پردازِ عشق - تا بخوانیم از نگاهت، رازِ عشق
بر ظهورت اندکی تعجیل کن - یاری مادر گذر از نیل کن
نیلِ هجران را شکاف از یک نگاه -- دِه نشان بر کبریا ،ما را تو راه
این سخنها بر زبان ما را بَسی - مُدَعی بر عشق مهدی هر کَسی
گرچه ما را بر زبان یاری اوست - بر سحرگاه ظهورش آرزوست
گرچه میدانم یقین میآید او - دل پریشانم که تنها ماند او
دل پریشانم که او را وا نهیم - دل به دینار و به دِرهمها دَهیم
دل پریشانم زِ گندُمهایِ رِی - با ولایت تا کجا مانیم و کی؟؟؟
گرچه ما را انتظار اوست عشق - باغم هجران او نیکوست عشق
در هراسم از وقوع واقعه - باب نیرنگ و ریا در جامعه
منتظرها بر حسین فاطمه - کُشتَن او را تشنه لب در خاتمه
میهراسم چون به مهدی ما کنیم --ما چه با آن یوسف زهرا کنیم
میهراسم با ولی بد تا کنیم -ما هم او را کربلا بر پا کنیم
خوانَد او ما را و ما، وایَش نهیم - بیکس و بییار و تنهایش نهیم
می هراسم تاچه با مهدی کنیم - با ولی ترسم که بد عهدی کنیم
آید او آخر شبی از سمت نور - میخورد آخر تَرَک تُنگِ بلور
بیرق سبز ولا در اهتزاز - بوی زهرا آید از سمتِ حجاز
آن به دوش افکنده را شولایِ نور - میرسد هنگامۀِ سبز ظهور
آن شقایق را به دل بِنهاده داغ - میرسد بوی ظهورش از عراق
لمیزل را دلبر آیینه رو - آسمان را میشکافد سینه او
ذوالفقار حیدری در کف رسد - ناجی انسانِ مُستَضعَف رسد
آفتابی سر زند سبز از شَفَق - تا بَرافشاند جهان را نورِ حق
میتراود بوی زهرا از پِگاه - میتوان دیدن خدا را یک نگاه
لنترانی را به آتش کِشته عشق - دفترِ دل را به خون آغِشته عشق
از شفق شهزادهای دُلدُل سوار - کز لبش خیزد شمیم نوبهار
هم چو حیدر از غم زهرا قتیل - آید از ره شَهسواری بیبَدیل
میرسد ما را پِیَمبر زادهای - چون حسین فاطمه آزادهای
پَردۀِ طاقت دریده دوریاش - کِشته آتش دل، تبِ مستوریاش
آید از ره یوسفی انجم نشان - آفتاب گشته گُم در کهکشان
بسته بر سر حیدری زُلفی دوتا - نفخۀِ او نُکهتِ مُشکِ خُتا
جلوهاش آیینهها را کرده مست - چون علی شوریدهای زهرا پرست
ساغرِ سبز وِلا بِگرفته دست - میرسد ساقیِ صَهبای اَلَست
در میان بسته دودَم را ذوالفقار - آن محمد زادۀِ حیدر تبار
در شبستانِ علی مهتابِ عشق - وز لبش جاری شرابِ نابِ عشق
میرسد آن مخزن الاسرار هست – تا دهد بر لشکر ظلمت شکست
نغمۀِ چنگ و رباب و تار و دَف - میزند شوریده او را از شَعَف
عرشیان در بزم او بنشستهاند - آسمان را زیب خاتم بستهاند
از سبویِ عشق زهرا باده ریز - مصرِ جانِ شیعه را آید عزیز میرسد ما را غزل پردازِ عشق - فاشِ چشمِ می پرستش رازِ عشق
کِشتیِ دل را به طوفان بَلا - میرسد نوحِ سبکبار وَلا
وارثِ آن کُشتۀِ سَر در تنور - میرسد آن ساقیِ صهبایِ نور
بر شب ظلمت پگاهی میرسد - همچو حیدر سر به چاهی میرسد
بوی نرگس در جهان افکنده شور - اندکاندک میرسد وقت ظهور
پرده از رو افکند محجوبِ عشق - میرسد رعنای شهر آشوب عشق
تا برآشوبد فلک را شورِ او - جلوه میگردد رُخِ مَستورِ او
شورِ شیدایی جهان را کرده مست - میرسد آن ساقیِ بَزمِ اَلَست
آوَرَد ما را به مستی رهنما - خونِ دل، ریزد به ساغَرهای ما
جاریِ چشم ترش کوثر مَهی - لمیزل را میرسد سِرّ آگَهی
آن به یَغما برده از دل صبر و طاق - شهسوار مُلک هجران و فراق
بسته مَحمل بر سَرِ دوشِ خیال - کرده قصدِ ترکِ وادیِ مَلال
یوسفِ رویش، مَلَک را از جنون - میکِشَد از پردۀِ عصمت برون
فاطمی آن زادۀ حیدر بَدیل - میبرد دل را زِ دستِ جبرئیل
تیغ ابرویش شکافد فرقِ نیل - وز لبانش میتراوَد سَلسَبیل
نام مهدی در جهان افکنده شور - اندکاندک میرسد وقت ظهور
زین تغزّلها که بلبل میکند -- شاخۀِ نرگس، سَحَر گُل میکند
به امید ظهور حضرت یار ... غروب جمعه 27 شهریور ماه1394-منصور نظری
کد خبر: ۷۲۵۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۶/۲۸
به مناسبت فرا رسیدن ماه مهر و هفته دفاع مقدس مثنوی یاد یاران به دلیر مردان 7 سال دفاع مقدس تقدیم میگردد
کد خبر: ۷۲۳۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۶/۲۵
مثنوی عاشورایی «قتیل عشق» تقدیم میگردد به فدائی حضرت زینب، مدافع حرم اهل بیت، شهید والا مقام مهدی عزیزی و تمامی شهدای مدافع حرم اهل بیت علیهمالسلام
پایگاه تحلیلی خبری آوای رودکوف avayerodkof.ir
منصور نظری:بـِسـم ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ و الصِّـدیقیــن «قتیل عشق» تقدیم به شهید مهدی عزیزیمیگشایم کربلا را باب عشق - قبلۀ شش گوشۀِ اصحاب عشقمینویسم آن قتیل عشق را - باده نوشِ سلسبیلِ عشق را کوچه گرد عشق زینب در دمشق - غرقه شد در عمق اقیانوسِ عشقبیسر و سامان عشق فاطمه - شد نصیبش کربلا در خاتمه در سرش شور وَلا دیدی چه کرد - با وجودش کربلا دیدی چه کرد دل پریشانِ غمِ بانویِ آه -- خیمههای زینبی را شد پناه وز خُم کوثر سبوی باده خورد - در دمشقِ عشقِ زینب، جان سِپُرد سینه ها را تا گذارم داغ عشق - نقش مهدی میکشم بر طاق عشقاو که بودش کربلا را آرزو - مینویسم غصۀِ جانسوز او مینگارم بر سر نی لاله را - خونِ دل بر چشمِ زینب، ژاله رادر دمشقِ عشقِ زینب کوچه گرد - مینویسم غِصۀِ آن اهل دردتا حدیث عاشقی را بشنوی - میسُرایم کربلا را مثنوی مینویسم غصۀِ محبوب را - آن مسیحای به نی مصلوب راغرقه در خون بر سر نی ماه را - پارهپاره نعش ثارالله رادر غروب کربلا، اشراق را - چون شقایق، سینه ها، پُرداغ را بر سر نی مینگارم نور را - کرده اعجاز قَبَس در طور راکربلا را لالهها از اشتیاق - دم به دم نو میشود بر سینه داغ کربلا را این چه داغ است و چه سوز - دم به دم نو میشود هر شام و روزاین چه آتش بر دل شوریده است - گشته جاری سیل خون از دیده استتا ابد بنهاده بر دل، داغ چیست -سر جدا بر نیزه را اشراق چیستاشکِ خون از دیده میبارد قلم - بر زمین افتاده ساقی بی علمغرقه در خون بر زمین افتاده ماه - آسمان را سینه میسوزد ز آهآنکه دریا بر لبش دارد عطش - نقش زهرا میزند خون بر لبشبر لب دریا به خون آغِشته عشق - نقش زیبای خدا را کِشته عشقساقی و دست و سبو، بی باده مست - بر زمین آیینهای افتاده مستاو که خونش میزند سر از گلو - نقش زیبای خدا پیدا در او وه چه زیبا بر زمین افتاده عشق - کرده مست آیینه را بی باده عشقکِشته خود را از غم زهرا به دار - اندر او پیدا چه زیبا نقش یار سر حق را بر سر نی فاش عشق - نقش ساقی میکشد نقاش عشق از لب ساقی تراود آب نور - میزند بر نیزه سر، مهتاب نورآن لب دریا عطشناکِ لبش - عاشقی بر روی زهرا مذهبشعشق زهرا برده تاب و توش او - بیرق سبز ولا بر دوش اوچون شقایق کرده بر تن او لباس - میشود قربانیِ چشمانِ یاسساقی و جام و سبو غرقاب خون - بر زمین جاری شراب لاله گونبیسر و بیپا و دستی میرسد - ساقی زینب پرستی میرسدبر سر نی میدرخشد ماه عشق - جان فدایی گشتۀِ الله عشق قدسیان سرمست عطر و بوی او - بوی زهرا میدهد گیسوی او بسته بر سر نام یا زهرا مهی - سِر حق را چون علی دل آگهیفاتح و سردار دشت کربلا - عشق زهرا کرده او را مبتلایاور و پشت و پناه زینب او - عاشقی را کرده بر پا مذهب اوروبه سوی قبله گاه یاس عشق - پا به مقتل مینهد عباس عشقعشق زهرا بیقرارش کرده باز - سر به روی نیزه میخواند نمازآن تَیَمُم کرده با خاک ولا - غرقه خون گوید اذان کربلابا شقایقها سراید بانگ عشق - کربلا را تا زند ششدانگ عشققامت خون تا ببندد لاله مست - بانگ الا هو زند بر هرچه هستهم نماز او همه بود و نبود - قبله شش گوشه را دارد سجودآن ولا را قبلۀِ شش گوشه دار - کرده جان عاشقان را بیقراربر الستش عرشیان مست بلا - هر طرف برپا ز عشقش کربلا از دمشق و از عراق و از یمن - میتراود عطر آن گلگون کفنکُلُ ارضٍ کربلا آورده عشق - اشک زینب کرده تر خاک دمشقچون شقایق قوم عاشق بر علی - بر الست زینبی مست بلیکرده ترک خان و مان و جان و تن - لالههای پرپر گلگون کفنداده سر گلبانگ عشق یاس را - کرده بر تن جوشن عباس رابیسروسامان عشق فاطمه - کربلا را بر گزیند خاتمهعاشقی این است و عشق آخر چنین – رَدِ سرخ خون عاشق بر زمینهرکه در سر شور مستی دارد او – اندر این ره گو قدم بگذارد اوهمچو مهدیِ عزیزی مست عشق - برگزیند کربلا را در دمشقنام یا زهرا کند سر بنده نقش - غرقه در خون پا نهد بر فرش و عرشدر دمشق عاشقی شبگرد نور - باده نوشد از مِیِستان حُضورتا شود سرمست و شهر آشوب عشق - بر بلندای بلا مصلوب عشقدر دمشق عاشقی از التهاب - وز خُم زهرا بنوشد دُردِ ناب تا شود مست آن شرابِ خاص را - سِرّ بداند کلنا عباس را کربلا، پایان و هم آغازِ عشق - کلنا عباس، رمز و رازِ عشق کلنا عباس یعنی او همه - جان و روح و تن فدای فاطمهاز غم زینب غریق اشک و آه - سینهها سوزانِ از حُرمِ نگاهتا بگیریم انتقام خون یاس - شیعهایم و کلنّا مجنون یاس شعلهور از آتش احساس عشق - شیعهایم و کلنّا عبّاس عشقچون شقایق اهلِ وادیِ بلا - پاسبان خیمههای کربلاگشته بر گِرد حرم آیینه ها - داغِ عشقِ فاطمه بر سینه هاتا حرامی منگرد ناموس عشق - غرقه طوفان گشته اقیانوس عشقسینهها را قلزم خون پرخروش - بیرق سرخ حسینی را به دوشکلُّنا در تاب و تب از داغ یاس - بر حریم خیمههای او بهپاسکلُّنا در کف گرفته تیغ عشق - نوش کوثر کرده از اِبریق عشقکلُّنا دست و سر و پا را قلم - کلُّنا حیرانِ در وادیِ غمجان فدای زینب و درد و غمش - جان فدای قامت از غم خَمشجان فدای درد و رنج و ماتمش - جان فدای اشک و آهِ هر دمشچشم خون پالای غرقه شبنمش - آن مسیحا بر نیِ، دل مریمشکلنا عباس یعنی این حدیث - در دمشق عاشقی با چشم خیس گو قلم گردد ز تن ما را دو دست – ظلم شب گیرد ز ما هر آنچه هستگو دوتا فرقم شود همچون علی - خون دل از روی من گردد جلیگو به نیزه سر به دارم آورند - سر جدا از جسم زارم آورندتیر و ترکش بر تنم بارد بسی - نیزه بر تن کوبدم گو هر کسیتا مرا در تن بود یکذره جان - تا به تن باشد مرا روح و روانبر حریم حُرم زینب روز و شب – خیمهها را میدهم پاس از ادبتا نگیرد چشم زینب رنگ اشک - میکشم او را به دندان بار مشکگو جدا گردد دو دست از تن مرا - گو شود شامِ بلا مدفن مراگو بُرَند از تن سرم را تشنه لب - غرقه گردم در دل بحر تَعَبکربلا را جمله سر بردار عشق - با علی در نهروان عمّار عشقای دریغا گر که زینب وا نهیم - یاس زهرا را دمی تنها نهیمبا ولایت عاشقانِ راستین - عهد کجباف و عزیزیهاست این ای دلت خون از غم مستوریَ اش - ای فریدونی مَنال از دوریَ اشدل قوی دار ای دلت آشوب عشق - اندکاندک میرسد آن خوب عشقظلم اسکندر نمییابد دوام - میرسد ما را سحرگاه قیام یوسف زهرا عزیز مصر جان - میدهد ما را سحرگاهی اذاناندکی دیگر تحمل خوب عشق - میرسد آن شاه شهر آشوب عشقاز یمن بانگ ولا آید به گوش - میرسد آن خرقۀ احمد به دوش چون علی دلدل سواری میرسد - یوسف زهرا تباری میرسد میرسد شهزادهای از ملک حق - آفتاب حق زند سر از شفق گرد کویاش آن ملائک در طَواف - بسته محمل، ناقه را آن شب شکاف کِشته دلها عاشقان را بر صلیب - میرسد ما را سحرگاهی قریب آن مسیحا را به پی آورده باز - مینماید پرچم حق را فراز میتراود از لبانش بوی سیب - میشود ما را ظهور او نصیبروشنای چشم زهرا میرسد - آن عزیز مانده تنها میرسدمیرسد آری خدا را میرسد - یوسف گم گشته ما را میرسدشیعه را پایان شب غم میرسد - آن زلال چشم شبنم میرسدمیرسد ما را سحرگاه ظهور - شام ظلمت را شکافد تیغ نورحیدری آن روی و مو آید میان - پا نهد بر تارک افلاکیانسینه ما را بر ظهورش پرهوس – یوسفی آید مسیحایی نفس آید از ره شهسواری چون علی - وَز رُخَش نور ولایت منجلی شیعه را سر میرسد این انتظار - میرسد آن یوسف زهرا تبار آخر آید این زمستان را بهار - چشم ما روشن شود از روی یاربر شب ظلمت سحرگاهی رسد - از شبستان علی ماهی رسدبه امید ظهور یار ....20 شهریور 1394- تهران – منصور نظری
کد خبر: ۷۱۹۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۶/۲۰
سرپرست پلیس آگاهی استان کهگیلویه و بویراحمد از دستگیری زوج شیادی که در یاسوج به بهانه ناموسی اقدام به اخاذی می کردند خبرداد
کد خبر: ۷۱۶۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۶/۱۶
داشتن فالوئرهای هزارتایی آرزوهای هریک از کاربران اینستاگرام است که یک پسر چوپان و کشاورز شمالی توانسته با عکسهای بی نظیرش از روستا هزاران طرفدار داشته باشد.
سایت تحلیلی خبری آوای دنا avayedena.com
وقتی شبکه های اجتماعی سراز تلفن های همراه درآورد و لایک گرفتن و داشتن فالوئرهای هزارتایی تبدیل به یک پز اجتماعی شد و عده ای تصمیم گرفتند عکس خانه های لوکس و ماشین های میلیاردی خود را برای شهرت در این شبکه ها با مخاطبانشان به اشتراک بگذارند تا این دارندگی و برازندگی برایشان شأن و شخصیت مجازی دست و پا کند؛ یک جوان ساده روستایی تصمیم گرفت با دوربین معمولی تلفن همراهش از اتفاقات زندگی روستاییش عکس بگیرد و با مخاطبان مجازی خود به اشتراک بگذارد.
به گزارش مهر، روایت های ساده «محمد قاسم ترابی» یا همان «سالارپولاد» اینستاگرام، پسر چوپان و کشاورز روستای گز شرقی استان گلستان آنقدر به مذاق کاربران این شبکه اجتماعی شیرین آمد که حالا محمد چندین برابر جمعیت روستایش دنبال کننده دارد. دنبال کننده هایی که هر روز به امید عکسهای محمد اینستاگرامشان را چک می کنند تا شاید بتوانند از دور در هوای پاک و سالم این روستا یک نفس عمیق بکشند. وقتی فهمیدیم محمد پایش به پایتخت باز شده بلافاصله سراغش را گرفتیم تا در اولین ساعات سی سالگی با او از اینستاگرام، روستا و از هواداران چندهزارتایی اش بپرسیم.
سالارپولاد اسم سگ هایم بود
داستان اینستاگرام و محمد تقریبا از دوسال پیش شروع شد. زمانی که برادر محمد یک گوشی برای محمد خرید و برایش اینستاگرام نصب کرد و به او گفت که می تواند عکسهایی را که او از مزرعه می گیرد در اینجا منتشر کند تا بقیه هم در دیدن آنها شریک او باشند. وقتی از محمد می پرسیم علت اسم «سالارپولاد» برای این صفحه چیست؟ می خندد و سرش را پایین می اندازد و ماجرای بامزه ای را برایمان تعریف می کند: « قبلا من یک جفت سگ داشتم که ۱۳ سال به من خدمت کردند. بعد هم پیر شدند و مردند. من هم گفتم حالا که این برنامه از من اسم می خواهد لازم نیست حتما اسم خودم را بگذارم. اسم این دو حیوان با وفا را می گذارم. به خاطر همین اسم این صفحه شد سالارپولاد.» همین کار عجیب محمد باعث شده حالا خیلیها اشتباهی او را سالار صدا کنند و با خنده توضیح بدهد که اسمش «محمد» است. اما به ما می گوید که دیگر به این موضوع عادت کرده. چندباری هم خواسته اسم صفحه اش را عوض کند اما وقتی دیده صفحه اش به همین نام حسابی معروف شده، از این کار منصرف شده است.
زندگی کردن در شهر را نمی فهمم
محمد در اینستاگرام خودش را اینطور معرفی می کند: «یک دهاتی بی سواد کشاورز و چوپان شمالی» شاید این جمله خیلی فروتنانه به نظر برسد اما محمد واقعا آدم متواضعی است. این را می شود از تمام کامنت ها و حتی پستی که همسرش دور از چشم محمد گذاشته فهمید. محمد آنقدر متواضع و با احترام حرف می زند که یکی در میان جمله هایش را با «ببخشید» شروع می کند. برای همین وقتی می گوید شاید باور نکنید ولی به زور دیپلم گرفتم تعجب می کنیم: «به مدیر مدرسه گفتم اگر به من نمره ندهی گوسفندهایم را می آورم تا درختهای باغتان را بخورند. او هم به من نمره داد!» وقتی از او درباره هم سن و سالهایش در روستا می پرسیم. با ناراحتی جواب می دهد که بیشترشان دوست دارند به شهر بروند نه اینکه در روستا کار تولیدی انجام دهند. محمد می گوید بیشتر پسرهای روستا هم در فضای مجازی فعالند اما سبک فعالیت هایشان با او فرق دارند. به قول خودش دنبال سلفی گرفتن هستند و انگار چیزهایی که برای محمد جذاب است برای آنها نیست. دوستان محمد به او می گویند که نیمچه استعدادی هم در عکاسی دارد: «بسیاری از کسانی که برایم کامنت می گذارند باورشان نمی شود که این عکس ها را با موبایل می گیرم. برادرم هم می گوید من برایت یک دوربین عکاسی حرفه ای می خرم تو همیشه عکس بگیر.» محمد استعداد و قلم خوبی دارد این را از شرح هایی که برای عکس هایش می نویسد می توان حس کرد. وقتی از او می پرسیم دوست داشت به جای باغداری و چوپانی در یک رسانه کار می کرد با قاطعیت جواب منفی می دهد: «نه اصلا من در این دو روزی که تهران آمدم دارم دیوانه می شوم. مدام می روم توی اینستاگرام و عکس های روستایم را نگاه می کنم. اصلا تعجب می کنم دوستانم می خواهند که آن همه زیبایی را رها کنند و به شهر بیایند. جایی که من زندگی می کنم. پشت سرم دریاست روبرویم جنگل. دو سمت دیگرم هم دشت و باغ و صحراست.»
توریستی شدن روستا فرهنگ آن را به هم می ریزد
محمد و اهالی روستایش اصرار دارند که سنت و فرهنگ روستایشان تغییر نکند به خاطر همین اصلا به غریبه ها زمین نمی فروشند و دوست ندارند روستایشان با اینکه بسیار زیباست، توریست پذیر شود. «فرهنگ روستا خیلی با شهر فرق دارد. مثلا در روستا یک تارموی خانومی بیرون باشد، آبروی تمام خاندانش می رود. اما در شهر اصلا اینطوری نیست. من تهران که آمدم مدام به پسر عمه ام می گفتم این خانم ها توریست هستند بقیه هم با خنده می گفتند بله توریست هستند. بیشتر که گذشت گفتم چقدر تهران توریست دارد. همه خندیدند گفتند توریست چیه اینا هم ایرانی هستند. اصلا باورم نمی شد. حالا فکر کنید از شهر با ماشین شاسی بلند و با صدای بلند موسیقی کسی بخواهد برای گذراندن تعطیلاتش وارد روستا شود. مردم روستا نمی توانند این تفاوت فرهنگ را بپذیرند. اگر هم این موضوع ادامه پیدا کند باعث تغییر فرهنگ روستا می شود که بسیار ناراحت کننده است. بزرگترین لذت روستا آرامش آن است که اگر بهم بخورد دیگر فایده ندارد همه اهالی می ترسند که روزی روستایشان شبیه شهر شود. یک بار یک آقایی گفت شبی چند میلیون می دهم فقط یکی دو شب در مزرعه ات بخوابیم اما پدرم اجازه نداد. ولی خب متاسفانه پول آخر کار خودش را می کند.»
من در بین الوایفایین زندگی می کنم
روز محمد از ساعت ۳:۳۰ دقیقه صبح که برای دوشیدن شیرگاوها به گاوداری می رود شروع می شود. علاوه بر دوشیدن شیر، محمد باید حواسش به علوفه و تمیز کردن آنجا هم باشد. حدود ساعت ۶:۳۰ به خانه می آید و صبحانه مختصری می خورد. بعد از آن دوباره شال و کلاه می کند و به سمت باغ می رود. سم پاشی، آبیاری، حرس کاری از کارهای باغ است که تا بعد از ظهر او را درگیر می کند. نزدیک غروب بازهم نوبت گاوهاست و او باید شیرشان را دوباره بدوشد و بعد به خانه بیاید. به خاطر همین برنامه است که می گوید عکسهایش را فقط شب ها می تواند منتشر کند و بیشتر از ۲۰ دقیقه تا نیم ساعت نمی تواند برای اینستاگرامش وقت بگذارد و فقط عکس هایی را که در طول روز گرفته منتشر می کند و کامنت هایش را می خواند. گاهی هم سعی می کند مشکلات دیگران را مطرح کند. یکبار یک شماره کارت در اینستاگرامش گذاشت و از کاربران خواست که اگر می توانند به دوستی برای حل مشکل مردم در چابهار کمک کنند. دوست چابهاری ام گفت که چند میلیون پول جمع شد.
خانه محمد اینترنت ندارد اما چون خانه اش بین خانه برادر و پسرعمویش قرار دارد به قول خودش «بینالوایفایین» است و از اینترنت این دو نفر استفاده کامل را می برد. اگر یکی از گاوها یا حیوانات مزرعه باردار باشد محمد دیگر خانه نمی آید و باید تا پایان زایمان آنجا بماند تا به دنیا آمدن حیوان کمک کند. او حالا برای خودش یک دامپزشک حسابی است آنقدر که وقتی اهالی ده از دامپزشک ها نا امید می شوند سراغ محمد می آیند که در زایمان به دادشان برسد. مثل آن دفعه ای که دامپزشک نتوانست گوساله را به دنیا بیاورد و محمد دست به کار شد و مادرو بچه را سالم تحویل داد! این برنامه کاری فشرده تمام دنیای اوست آنقدر که صبح عروسی اش به جای آنکه فکر حمام رفتن و کت و شلوار دامادی اش باشد توی گاوداری مشغول رسیدگی به گاوها بود تا مبادا مشکلی برایشان به وجود بیاید.
وقتی به او می گوییم پس وضعش باید حتما خوب باشد، آه تلخی می کشد و برایمان از مشکلات تعریف می کند: «باور نمی کنید ولی ماهانه به خاطر گاوداری کلی خسارت می دهیم. شیر را لیتری هزارتومان می فروشیم آن وقت کیلویی ۱۴۰۰ علوفه می خریم. سال گذشته سرما شد و مرکبات یخ زد و محصولاتمان به یک سوم رسید. امسال آنقدر آفتاب و گرما بود که بازهم از محصولات کاسته شد. به خدا اگر گاوها را بفروشیم و پولش را بانک بگذاریم بیشتر سود می کنیم. ولی پدرم کاری به این حرفها ندارد و می گوید باید کارتولیدی کنیم که چهارنفر مشغول کار شوند و نان بخورند. اصلا از این پول ها خوشش نمی آید.»
تا حالا سردرد نگرفتم!
گوشی محمد چند وقت پیش توی شالیزار افتاد و سوخت به خاطر همین مجبور شد از گوشی موبایل همسرش استفاده کند. محمد چندماهی را پس اندازد کرد تا یک گوشی درست و حسابی برای خودش بخرد ولی یک اتفاق باعث شد او بی خیال خریدن گوشی شود و خودش را طور دیگری سورپرایز کند: «من یک ماده سگ دارم که اسمش «وندی» است. این سگ به من خیلی خدمت کرد، یک مزرعه را پاسبانی می دهد. هنگام زایمانش که شد هر ۴ توله ای که در شکمش داشت مرده به دنیا آمدند. این سگ حسابی افسرده شد، می رفت گوشه انبار می نشست و مثل یک انسان اشک می ریخت. چند روزی افسرده و بی حال بود. اصلا غذا نمی خورد و من خیلی ناراحت بودم. به دوستانم که می دانستم سگ زیاد دارند تماس گرفتم که فهمیدم یکی از آنها سگش ۸ توله به دنیا آورده که نمی تواند به همه آنها شیر بدهد. ۴تا از توله ها را به قیمت ۲ میلیون تومان برای وندی خریدم و آوردم. باورتان نمی شود. هر روز این توله ها را می لیسید و می بوسید. به آنها شیر می داد و هوایشان را حسابی داشت. بعد از چند روز این سگ حسابی سرپا شد و شد وندی سابق. آنقدر که از ذوق این سگ من خوشحال شدم اگر بهترین گوشی دنیا را هم می خریدم به این اندازه لذت نداشت.»
دنیای محمد مثل محل زندگی اش به همین اندازه شیرین و زیبا هستند. وقتی می پرسیم که چه وقت هایی حالش خوب و چه وقت هایی حالش بد است محمد جوابی از جنس همان دنیای سبزش به ما می دهد: «وقت هایی که همسر یا دخترم مریض می شوند، حالم بد می شود. اما در کل من همیشه خوبم. همیشه سرحالم. من اصلا تابه حال سردرد نداشتم. اصلا نمی دانم چطوری است. همیشه می گویم دلم می خواهد یکبار حداقل تجربه اش کنم که بفهمم این سردرد که می گویند یعنی چه؟ اما خب تا حالا تجربه اش نکردم.»
محمد روزی که میهمان ما می شود ۳۰ ساله شده است. وقتی می پرسیم دوست دارد چه هدیه ای بگیرد با خنده می گوید: «مردا که همیشه جوراب می گیرند» اما آرزوهای محمد هم مثل خودش ساده است. دوست دارد یک پراید دسته دوم یا یک وانت پیکان بخرد تا دیگر مشکل حمل و نقل نداشته باشد. مصاحبه که تمام می شود محمد یک قول مردانه به ما می دهد. قول می دهد هیچ وقت دلش نخواهد که در شهر زندگی کند و همیشه بکر و روستایی بماند.محمد! ما روی قولت حساب کرده ایم...
کد خبر: ۶۸۹۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۵/۰۷
عضو ستاد استهلال دفتر مقام معظم رهبری گفت: بیش از ۱۵۰ گروه در سراسر کشور در غروب ۵شنبه اقدام به رویت هلال ماه شوال میکنند
کد خبر: ۶۸۲۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۴/۲۴
غروب ِ یکی از روزهای آخر مارس، یکی از رهبران شورشیان سوری از جلسه در آن سوی مرز در ترکیه، بازگشت و از فرماندهان تحت امرش خواست تا به سرعت برای تشکیل جلسه اضطراری خود را برسانند. پنج مرد خود را به خانۀ رییسشان در استان ادلب رسانند و منتظر بودند که همان حرفهای همیشگی راجع به صبر داشتن و ناله کردن از اینکه فعلاً خبری از پول و سلاح نیست را بشنوند. اما این بار چیزهایی شنیدند که شگفتزدۀشان کرد.
به گزارش فرادید به نقل از گاردین، یکی از فرماندهان میگوید: "او با شوق وارد شد. وقتی دیدیمش همان ابتدا توجهمان به او جلب شد. اما وقتی که شروع به حرف زدن کرد، چشمهایمان چهارتا شد." رهبر این گروه، که خواستهاش نام واحدش محفوظ بماند، میگوید که به مردانش گفته که به زودی ورق در جنگ فرسایشیای که از سال 2012 علیه اسد آغاز کرده بودند، به نفعشان برخواهد گشت. او به نشریۀ آبزرور گفته است: "دلیل این موضوع این است، که از حالا به بعد هر سلاحی که میخواهم را میتوانم داشته باشم. برای اولین بارآنها چیزی از ما دریغ نمیکنند، به غیر از موشک ضدهوایی. ترکها و دوستانشان میخواهند که کار تمام شود." رهبر این گروه توضیح میدهد که همۀ گروههای مخالف در شمال سوریه، به غیر از داعش، قرار است از توافقی میان قدرتهای منطقهای که قرار گذاشتهاند اختلافاتشان را کنار بگذارند و روی دشمن مشترکشان، یعنی رژیم سوریه تمرکز کنند، بهره ببرند. بانی این توافق عربستان سعودی بوده است. این کشور مصمم است تا هر چه در توان دارد بگذارد و به رژیم بشار اسد خاتمه دهد و مهمتر از آن رویاهای اصلیترین حامی اسد، یعنی ایران را برای کنترل جریان جنگ، نقش بر آب کند. این موضوع، مسابقۀ رقبای منطقهای قدیمی را بر سر قدرت و نفوذ، وارد مرحلۀ جدیدی خواهد کرد و تاثیر خود را در سوریه و سایر جنگهای نیابتی که در منطقه جاری است، نشان خواهد داد.
اوایل ماه مارس امسال، مقامات ارشد منطقه به ریاض دعوت شدند تا برنامههای ملک سلمانِ تازه به قدرت رسیده را برای منطقه بشنوند. رجب طیب اردوغان، رییس جمهور ترکیه، جزو اولین نفراتی بود که به ریاض رسید. پشت سر او مقامات قطر و رهبران کشورهای عضو شورای همکاریهای خلیج فارس نیز سر رسیدند. پیام ملک سلمان سه بخش داشت: اول؛ دیگر خبری از انشقاقهای منطقهای نخواهد بود، چیزی که باعث شده بود دولتهای هوادار اخوان المسلمین در ترکیه و قطر با گشاده دستی از گروههای متحد در سوریه حمایت کنند و در مقابل سعودیها بیشتر به دنبال راههای معتدلتر باشند. دوم؛ ریاض میپذیرفت که سلاحهای سرنوشتساز را به شمال سوریه بفرستد و در مقابل دیگران متعهد به انضباط و هماهنگی میشدند. و سوم؛ ایالات متحده مانع نخواهد شد. یک مقام سعودی به آبزرور گفته است: "صراحتاً میگویم، حتی اگر ایالات متحده تلاشی برای ممانعت هم میکرد، ذرهای برایمان اهمیت نداشت." در عرض تنها چند هفته، این تکان جدید نتایج ملموسی را نشان داده است. گروههای مخالف در سوریه، از جمله جبهۀ النصره که آمریکا آن را گروهی تروریستی میداند و مدتها مایۀ نگرانی ریاض بود، به مدد دهها موشک ضدتانک "TOW" که میتوانند خودروهای زرهی ارتش سوریه را از چندین کیلومتری هدف قرار دهند، به شهرهایی پیشروی کردهاند که تا پیش از آن حتی خیال تصرف آنها نیز به ذهنشان خطور نمیکرد. نتایجی که رقم خورده، اعجاب انگیز است. ادلب در طول تنها چند روز سقوط کرد. چند هفتۀ بعد نیز شهر جسر الشغور به دست نیروهای مشترک جهادیها و اعتدالگراها افتاد. حال، سرزمینهای زراعیای که تا شهرهای سوم و چهارم سوریه، یعینی حمص و حما، کشیده شدهاند، بیش از هر زمان دیگر در معرض خطر قرار دارند. به اینها، ساحل مدیترانه و کوهستانهای شمال سوریه که مرکز علویها محسوب میشوند را نیز اضافه کنید. در شرق، حلب که شش ماه پیش به طور جدی انتظار میرفت که از سوی نیروهای اسد محاصره شود، حالا بیش از همیشه احتمال دارد که کاملاً به دست شورشیان بیافتد. در آنکار و ریاض و حتی بغداد و بیروت، که این دو پایتخت آخر اسماً متحد اسد هستند، این حس وجود دارد که رژیم سوریه در حال شکست خوردن در جنگ است. از ماه مارس به این سو، ارتش سوریه در همۀ نبردهایش شکست خورده، از جمله در نبرد هفتۀ پیش بر سر دو میدان گازی در شمال پالمیرا. پالمیرایی که اکنون به دست گروه جهادی داعش افتاده و محل یکی از مهمترین آثار باستانی جهان است. دمشق برخی از ویژهترین نیروهایش را برای دفاع از میدانهای گازی، که از منابع ضروری انرژی سوریه هستند، فرستاد، اما نیروهایش خیلی زود در برابر داعش شکست خوردند. داعش آخر هفتۀ گذشته در استان انبار عراق نیز به پیروزیهای مهمی دست یافت. یک دیپلمات ارشد در دنیای عرب میگوید: "این چیزی که شاهد هستید، فراز و فرود جنگ نیست. این گواهی واضح و مکرر از این موضوع است که ارتش رژیم نمیتواند از خود و کشور دفاع کند، حتی هر قدر هم که حمایت حامیش، ایران، نیز زیاد باشد." در آنسوی مرز، مقامات عراقی نیز هراسهای مشابه در مورد ارتش ملی خود دارند. نیروهای عراقی که به نسبت ارتش سوریه از تجهیزات و آموزشهای بهتری بهرهمندند، در حدود 72 ساعت در برابر داعش تسلیم شدند، تا داعش به بزرگترین پیروزیش از زمان تصرف موصل در جولای سال گذشته در عراق برسد. در آن زمان این گروه تروریستی هدف خود را برچیدن مرزهایی که پس از فروپاشی امپراطوری عثمانی به دست دول غربی به خصوص انگلیس و فرانسه ایجاد شده بود، و خاورمیانه را شکل داده بود، اعلام کرده بودند. یک سال از آن زمان گذشته، حالا دیگر نمیتوان این هدف را برای داعش بلندپروازانه دانست. روز جمعه، سازمان رصد حقوق بشر سوریه گزارش داد که داعش در حال حاضر، تمامی شش گذرگاه مرزی میان سوریه و عراق را، در اختیار دارد. آن هم با وجود بمباران های مکرر از سوی جتهای آمریکایی. داعش در حال حاضر بر بیش از 1600 کیلومتر مرز تسلط دارد و برای حرکت در آن آزادی مطلق دارد. با وجود اینکه 20 نفر از 43 رهبر ارشد این گروه به وسیلۀ پهپادها و جتهای آمریکایی کشته شدهاند، رهبران داعش میتوانند با آزادی کامل در منطقهای به وسعت اردن، که آن را خلافت اسلامی نامیدهاند، تردد کند. و کلید رشدشان، همیشه هم ایدئولوژی خشن و انعطاف ناپذیری که برخی رهبران برای به زانو در آوردن جوامعی که بر آنها مسلط میشوند، استفاده میکنند نیست.
موفقیتهای بزرگی که تروریستها در هفتۀ پیش به دست آوردند، بیش از آن که نمایانگر قدرت آنها باشد، نشانگر ضعف دولتهایی که است که با آنها در جنگند. هاشم الهاشمی، استراتژیست عراقی و کارشناس مسائل داعش، میگوید: "این یک مشکل بزرگ است. چیزی است که هیچ دولتی علاقهای به صحبت دربارهاش ندارد. آنها نمیخواهند بپذیرند که به تنهایی نمیتوانند راه حلها را پیدا کنند. اما این مسئلهای است که کل منطقه نگران آن است." در حالی که در جولای سال گذشته، داعش خود را به نزدیکی بغداد رسانده بود، ایران زودتر از هر متحد دیگر این کشور، مشاوران خود را به آنجا فرستاد تا دفاع این کشور را تقویت کنند. نیازی نبود که مسافت زیادی را بروند و از طرفی لازم هم نبود که از صفر شروع کنند. ژنرالهای ایران دو سال بود که دقیقاٌ همین کار را برای سوریه انجام میدادند. یک سال از آن زمان گذشته، و ایران بیش از همیشه متعهد است تا این دو دولت متزلزل را سرپا نگاه دارد و اهداف استراتژیک خود را در دنیای عرب حفظ کند. در حالی که ریاض، پس از خروج کامل نیروهای آمریکایی در سال 2011 از عراق، با نگرانی شاهد افزایش روزافزون نفوذ ایران در این کشور بود، با شروع بلبشو در سوریه، زنگ خطر برایش به صدا درآمد. یک مقام سعودی میگوید: "این به ما نشان داد که آنها برای دفاع از منافع خود تا کجا حاضرند پیش بروند. آنها فقط از آن چه که داشتند دفاع نمیکردند، بلکه میخواستند روی خرابهها برای خود قصری تازه بنا کنند. و همۀ این کارها را هم تحت پوشش آمریکا انجام میدادند." در طول جنگ سوریه، و در کل انقلابهای عربی، رابطۀ عربستان سعودی با مهم ترین متحد جهانیش، افت شدیدی پیدا کرد. همه میدانند که ملک سلمان، که سابقاٌ وزیر دفاع بود، از آنچه به نظر او تزلزل اوباما در برابر سوریه بوده، به خصوص تصمیم او در مورد بمباران نکردن دمشق در آگوست 2013، عصبانی است. مقام سعودی در این باره میگوید: "آن لحظه زمانی بود که فهمیدیم قویترین دوست ما، دیگر قابل اتکا نیست. ما میبایست از پشت پرده خارج میشدیم." تنها در عرض چند هفته پس از به قدرت رسیدن ملک سلمان، افزایش قاطعیت در سیاست خارجی عربستان کاملاً مشهود است. همچنین شاهد بودیم که او علناً آمریکا را به خاطر دلخوری از توافق اوباما با ایران، با عدم حضورش در کمپ دیوید، سرزنش کرد. مقامات حاشیۀ خلیج فارس در هفتههای اخیر گفتهاند که هراس از اینکه ایران نقش رهبری را در حل خطیرترین مناقشات منطقهای را بر عهده بگیرد، آنها و ریاض را رها نمیکند. همۀ آنها اصرار دارند که تسلط حوثیهای متحد ایران در یمن که در ماه مارس اتفاق افتاد، شمهای از قدرتنمایی ایران، حتی پیش از آنکه توافق نهایی شود، بوده است. ضمن اینکه این قدرتنمایی را در حیاط خلوت عربستان سعودی و در مرز شرقی این کشور انجام داده است. در میانۀ هرجومرجهای اخیر، از نابودی یکی از گهوارههای تمدن گرفته تا قدرتگیری دوبارۀ جنگجویان مخالف اسد و وحشیگری بی حد و حصر جهادیها، یک چیز مثل روز آشکار شده است. قدرتهای اصلی منطقه، در حال حاضر آشکارا در حال جدال بر سر سرنوشت منطقه، و به خصوص سوریه هستند. جدالی که تنها با راه حلی جهانی امکان توقفش وجود دارد. یک مقام سعودی میگوید: "ایران گفته است که کلیدِ جهان عرب سوریه است. ما هم با آنها موافقیم." ریاض دیگران نگران نشان دادن این اعتقادش نیست.
کد خبر: ۶۵۱۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۳/۰۴
ماشااله مهنایی محیط بان منطقه حفاظت شده خاییز که در جریان درگیری مسلحانه با شکارچیان غیرمجاز در فروردین ۱۳۸۹ دو نفر از آنان را هدف گلوله قرار داده و منجر به فوت یکی از شکارچیان شده بود از اتهام قتل عمد تبرئه شده و پس از پنج سال از زندان آزاد خواهد شد.ماشااله مهنایی محیط بان منطقه حفاظت شده خاییز که در جریان درگیری مسلحانه با شکارچیان غیرمجاز در فروردین ۱۳۸۹ دو نفر از آنان را هدف گلوله قرار داده و منجر به فوت یکی از شکارچیان شده بود از اتهام قتل عمد تبرئه شده و پس از پنج سال از زندان آزاد خواهد شد.
همسر ماشااله مهنایی در گفت و گو با خبرگزاری آنا درباره شرایط آزادی این محیط بان که این سالها را در زندان گذرانده است میگوید: «از شنیدن این خبر خیلی خوشحال شدیم. حالا در حال تهیه سند برای وثیقه آزادی همسرم هستیم.»
پایگاه خبری دیدهبان محیط زیست و حیات وحش در توضیح مفصل داستان حادثه روی داده برای ماشااله مهنایی نوشته شذه است: او طبق کیفرخواست صادره از دادسرای عمومی و انقلاب شهرستان بهبهان به اتهام قتل عمد یکی از شکارچیان و ایجاد جرح عمدی شکارچی دیگر به زندان منتقل شده و تحت محاکمه قرار گرفت.
از اواسط سال ۱۳۸۹ تاکنون نزدیک به پنج سال است که ماشااله مهنایی در زندان بسر میبرد. در این مدت ماشااله، همسر و دو فرزندش تحت سختترین شرایط مالی و روحی قرار گرفتهاند. آنها هر روز منتظر صدور حکم اعدام برای ماشااله بودهاند و سال های سختی را سپری کردهاند.
ماجرا چه بود؟
ماجرا به پنج سال قبل و روز عید سال ۸۹ یعنی تاریخ ۱۳۸۹/۱/۱ برمیگردد. محیط بان هدایتاله دیدهبان مسئول منطقه حفاظت شده خائیز در استان کهگیلویه و بویراحمد صبح بسیار زود و ساعاتی پس از تحویل سال نو به تنهایی مشغول گشت زنی در ارتفاعات بوده است.
ناگهان صدای شلیک چندین گلوله در کوه میپیچد و دیدهبان از روی صدای شلیکها متوجه میشود که برخی از گلولهها از سلاح جنگی شلیک شده است.
محیط بان هدایتاله دیدهبان به سمت محل صدای شلیک گلولهها حرکت کرده و به دوربین کشی و جستجو میپردازد و نهایتا حوالی ساعت ۱۱ صبح ۶ فرد مسلح را مشاهده میکند که صورتهای خود را بستهاند.
محیط بان در حالی که افراد مسلح متوجه حضور او نشده بودند با دوربین عکاسی از آنها تصویربرداری میکند.
مسئول منطقه حفاظت شده خائیز از طریق تلفن همراه با سایر محیط بانان تماس گرفته و ۴ محیط بان از دو پاسگاه منطقه برای برخورد قانونی با متخلفین عازم ارتفاعات میشوند.
دیده بان که تسلیم نشدن افراد مسلح و بروز درگیری مسلحانه را محتمل میدانست طی تماس تلفنی پاسگاه انتظامی و رئیس پلیس پیشگیری شهرستان را نیز در جریان میگذارد.
محیط بان دیده بان به صورت نامحسوس افراد مسلح را زیر نظر داشت تا زمانی که چهار مامور دیگر به ارتفاعات میرسند.
حوالی ساعت ۱۴ محیط بانان تنگهای را شکارچیان درون آن مشغول استراحت بودند محاصره میکنند. محیط بانان از بالا به تنگه مسلط بودند و شکارچیان در پایین قرار داشتند.
در این لحظه شکارچیان که متوجه حضور مامورین در اطراف خود شده بودند با صورتهای کاملا بسته از تنگه خارج میشوند.
مامورین با صدای بلند فرمان ایست را صادر کرده و خود را به شکارچیان معرفی میکنند.
محیط بانان با صدای بلند اعلام میکنند: «ما مامور محیط زیست هستیم، اطراف شما محاصره است و راه فرار ندارید، اسلحهها را روی زمین بگذارید.»
۶ نفر شکارچی یک اسلحه ژ۳ ، یک ناتو (اسلحه جنگی پیشرفته متعلق به نیروهای ناتو) ، یک برنو، یک تکلول ساچمه زنی و احتمالا یک کلاشینکف در اخیار داشتند.
شکارچیان سلاحهای خود را زمین نمیگذارند و یکی از آنها فریاد میزند و به محیط بانان میگوید که: «پایین نیایید وگرنه شلیک میکنیم.»
از پنج نفر محیط بان سه نفر آنها مسلح بودند. ماشاله مهنایی و یکی از دیگر از مامورین که مسلح بودند اقدام به شلیک هوایی میکنند اما باز هم متخلفین تسلیم نمیشوند.
ماشااله مهنایی یک تیر به فاصله حدودا پنج متری در کنار پای یکی از شکارچیان شلیک میکند تا او را وادار به تسلیم کند.
پس از آن شکارچیان مسلح به سمت محیط بانان تیراندازی میکنند.
پس از تیراندازی مستقیم از سوی متخلفین ماشاله مهنایی به سمت شکارچیان شلیک کرده و یکی از شکارچیان مسلح را از ناحیه پا هدف قرار میدهد.
شکارچی مجروح روی زمین افتاده و شروع به فریاد زدن میکند.
در این لحظه یکی از شکارچیان که اسلحه نداشت به سمت شکارچی زخمی میدود تا سلاح او را برداشته و با مامورین درگیر شود.
ماشااله مهنایی قبل از آنکه شکارچی دوم اسلحه شکارچی مجروح را بردارد او را نیز از ناحیه پا هدف قرار میدهد و هر دو متخلف کنار هم روی زمین میافتند.
پس از تیر خوردن دومین شکارچی تیراندازیها قطع شده محیط بان هدایت اله دیدهبان که مسلح نبود برای کمک به مجروحین به سمت پایین تنگه میرود.
درحالی که دو شکارچی مجروح روی زمین افتاده و چهار نفر دیگر بالای سر آنها ایستاده بودند، محیط بان هدایتاله دیدهبان خودش را به شکارچیان میرساند.
متخلفین ابتدا قصد داشتند به دیدهبان شلیک کنند اما وقتی میبینند که او بدون سلاح و برای کمک به مجروحین پایین رفته از درگیری منصرف میشوند.
دیدهبان برای جلوگیری از ادامه درگیری به سایر محیطبانان میگوید که منطقه را ترک کنند و خودش به تنهایی بالای سر مجروحین حاضر میشود.
در حالی که دیدهبان با وسایل کمکهای اولیه مشغول بستن زخمهای دو شکارچی مجروح بود، چهار شکارچی دیگر اسلحهها و کوله پشتیهای مجروحین را از روی زمین برداشته و پس از چند لحظه در گوشی صحبت کردن به قصد خروج از منطقه به راه میافتند.
دیدهبان از چهار شکارچی خواهش میکند تا منطقه را ترک نکنند و برای انتقال مجروحین به پایین کمک کنند اما آنها به راه خود ادامه میدهند.
حتی یکی از شکارچیان مجروح به چهار نفر دیگر خود التماس میکند که بایستند و نروند اما آنها بدون توجه به درخواستهای دیده بان و دوستان مجروح خود به همراه اسلحهها و کوله پشتیها از صحنه درگیری دور میشوند. حتی فحش و ناسزاهای دوست مجروحشان نیز فایده نداشته و آنها منطقه را ترک میکنند.
محیط بان دیده بان به تنهایی مشغول بستن زخمهای مجروحین میشود اما امکان انتقال آنها به پایین کوه وجود نداشته است.
خونریزی یکی از شکارچیان قطع میشود اما خونریزی نفر دیگر بسیار شدید بوده و قطع نمیشده است.
پس از حدود ۴۰ دقیقه شکارچی مجروحی که خونریزی زیادی داشت دچار تشنج شده و پس از دقایقی فوت میکند.
حوالی غروب آفتاب دیدهبان متوجه سر و صدای زیادی میشود و متوجه که حدود ۴۰ فرد مسلح از طایفه شکارچیان در حال بالا آمدن از ارتفاعات هستند.
دیدهبان مطمئن بود اگر افراد مسلح او را در کنار جنازه هم طایفه خود ببینند بلافاصله او را خواهند کشت.
دیده بان برای آنکه افراد طایفه بتوانند محل استقرار مجروحین را پیدا کنند آتش بزرگی در کنار آنها روشن کرده و دقایقی پیش از رسیدن آنها محل را ترک میکند.
دیدهبان از مسیرهای فرعی و در تاریکی شب خود را به شهر میرساند و بلافاصله حافظه دوربین، عکسها و فیلمها را به دست پلیس آگاهی میرساند.
پس از این حادثه پروندهای در زمینه در دادگستری شهرستان تشکیل شده و محیط بانان بارها مورد بازجویی و تحقیقات قرار میگیرند. که این روند در نهایت منجر به بازداشت ماشااله مهنایی شده بود.
کد خبر: ۶۳۸۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۲/۱۸
يکي از سنت هاي باستاني ايرانيان برگزاري جشن چهارشنبه سوري بوده که شب چهارشنبه آخر هرسال، ايرانيان در همه شهرها با برپايي آتش، مراسم باشکوهي برگزار مي کردند
کد خبر: ۵۹۶۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۲/۲۴
صدیقه کُشنده فر گفت: ما در جنگ زندگی کردیم عین همین زندگیای که الان می کنیم، اما سختترین لحظات پرستاری و زندگی ما، لحظه جان دادن و شهادت رزمندگان بود
کد خبر: ۵۸۲۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۲/۰۵
دبیرکل جامعه روحانیت مبارز با ابراز نگرانی در خصوص انتخابات خبرگان رهبری آینده گفت: من نگرانم، اما این نگرانی در خصوص زمان زعامت رهبری فعلی نیست چرا که هیچ خبرگانی در مقابل رهبر معظم انقلاب هیچ غلطی نمیتواند بکند اما مسئله ما پس از آقاست.
به گزارش خبرنگار سیاسی صبح توس، آیت الله موحدی کرمانی دبیرکل جامعه روحانیت مبارز امروز در نشست وحدت اصولگرایان در دانشگاه فردوسی مشهد اظهار کرد: در یک مقطعی انتخاباتی برگزار میشود و مردم رئیس جمهور یا نمایندگان مجلس و یا اعضای مجلس خبرکان رهبری را انتخاب میکنند.
وی با ابراز نگرانی در خصوص انتخابات خبرگان آینده گفت: من نگرانم، اما این نگرانی در خصوص زمان زعامت رهبری فعلی نیست. هیچ خبرگانی در مقابل رهبر معظم انقلاب هیچ غلطی نمیتواند بکند. اما مسئله ما بعد از آقاست. خدا انشا الله ایشان را حفظ کند و رهبری ایشان را به حکومت امام زمان (عج) متصل کند. اما اینکه بعد از ایشان چه می خواهد بشود مهم است.
موحدی کرمانی ادامه داد: جمع متدین، دلسوز و وفادار به رهبری و ولایت باید بجنبد. اگر نجنبیم اسلام به دست ما سیلی میخورد. امام فرمودند حفظ این نهضت از خود نهضت مشکل تر است. باید کاملاً حساس بود. این از آن مسائلی نیست که خدا به سادگی از آن بگذرد.
وی افزود: جمعی در مجلس به نام اصول گرا وجود دارند. همان اصولی که امیرالمؤمنین گفت اگر ضایع شود، نشان غروب حکومت اسلامی است. اگر در حکومت اسلامی مردم و مسئولین به فروع بچسبند، افراد ناصالح به قدرت میرسند و این همان غروب است.
دبیرکل جامعه روحانیت مبارز ادامه داد: آن جمعی که خود را وابسته به اصولگرایی میداند باید باهم متحد باشند. اگر متحد نباشند طرف مقابل برنده میشود.
وی افزود: الان صحبتی که ما در جامعهی روحانیت مبارز و جامعهی مدرسین داریم همین است که اصولگرایان باید با هم جمع شوند. اگر اختلافی میان آنها وجود دارد باید برطرف شود و اگر نیاز است کوتاه بیایند. ممکن است عده ای بگویند این وحدت با مبانی دینی ما سازگار نیست، اما بر اساس همان مبانی، می دانید که وحدت مهمتر است یا خیر؟!
موحدی کرمانی با اشاره به اصل تزاحم در فقه گفت: اگر دو مصلحت قابل جمع نیستند، آن مسئله ای که مهم نیست باید زمین بماند.
وی با بیان اینکه گروههای اصول گرا باید وحدت را اصل بدانند، گفت: قطعاً آنهایی که نقشی در تحکیم وحدت اصول گرا ها دارند، از جمله آیت الله مصباح یزدی حتماً مورد مشورت خواهند بود.
کد خبر: ۵۷۷۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۱/۲۹
مجسم کن که بالای هر مزار شهیدی ، خود آن شهید ایستاده و در چشمانت زل میزند
کد خبر: ۵۵۱۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۱/۰۲