« آواي رودکوف» خود را به اخلاق حرفه‌اي روزنامه‌نگاري پايبند مي‌داند و مبناي فعاليت اين سايت بر سه اصل « بيطرفي » ، «دقت » و « انصاف » استوار است.

      
برچسب ها
جناب آقای بزرگواری ! آن چماق لریت را اینجا اگر امتحان می کردی شاید کسی به روی خودش نمی آورد.، جناب اقای زارع برغیرت لریت بیفزای وجناب آقای تاجگردون باور کنید نمی خواستیم که عکس ها شرایط تمسخر سایر نماینده ها را برایتان بوجود آورده باشد
کد خبر: ۵۹۴۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۲/۲۲

آب‌رسانی از سد کوثر به شهر لیکک یک پروژه ملی است و علاوه بر اعتبارات تخصیص یافته به این پروژه از محل دیگر نیز به این پروژه اختصاص داده شود و انتظار می‌رود از آب سد کوثر آب شرب شهرستان‌های کهگیلویه، چرام، لنده و سوق نیز تامین شود. سایت تحلیلی خبری آوای دنا  avayedena.com: به گزارش خبرنگار فارس از بهمئی، حجت‌الاسلام سید علی‌محمد بزرگواری ظهر امروز در نشست مسئولان آب و فاضلاب کشور، مسئولان استانی و شهرستانی در سالن اجتماعات فرمانداری بهمئی اظهار کرد: جهت پیگیری مطالبات عام‌المنفعه مردم، مسئولان استانی و کشوری را به این شهرستان دعوت کردیم تا خود از نزدیک مشکلات مردم را لمس کنند و در ارائه خدمت تصمیم‌گیری بهتری انجام دهند. وی افزود: محروم‌ترین منطقه استان بهمئی است که تصمیم گرفتیم جهت رفع محرومیت به خصوص در حوزه آبرسانی مسئولان کشوری و استانی را به این شهرستان بیاوریم. بزرگواری خاطرنشان کرد: با توجه به اصل سوم قانون اساسی مبنی بر عدالت و عدم تبعیض و خواست نظام، توسعه متوازن بر مبنای این است که مناطق محروم را در بحث تخصیص اعتبارات بیشتر ببینیم. وی افزود: دو سد در کنار شهرستان‌های استان کهگیلویه و بویراحمد احداث شد که سد مارون واقع در 35 کیلومتری شهرستان بهمئی و سد کوثر در کنار بهمئی و گچساران وجود دارند اما دشت‌های خشک شهرستان بهمئی از سهمیه آب کشاورزی محرومند. بزرگواری تصریح کرد: آب‌رسانی از سد کوثر به شهر لیکک یک پروژه ملی است و علاوه بر اعتبارات تخصیص یافته به این پروژه از محل دیگر نیز به این پروژه اختصاص داده شود و انتظار می‌رود از آب سد کوثر آب شرب شهرستان‌های کهگیلویه، چرام، لنده و سوق نیز تامین شود.
کد خبر: ۵۸۸۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۲/۱۲

بزرگواری : بسیاری از فرمانداران و بخشدارانی که برای شهرستان‌های این استان در نظر گرفته شده در حد بخشدار و فرماندار نیستند که باید به این امر توجه ویژه‌ای شود
کد خبر: ۵۷۸۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۱/۳۰

شمشیر اسلام را محکوم نکنید و بگذارید حسابی که استکبار از قاطعیت مردان خودساخته ما می‌برد سر جایش باشد و همچنان حساب ببرند به گزارش سایت تحلیلی خبری آوای دنا  avayedena.com:  حجت الاسلام ادیب یزدی، طی سخنانی در مراسم ختم والده ماجده دکتر احمدی نژاد، پس از تشریح جایگاه مادر از نظر اسلام، اظهار کرد: خدا ان شاا... صبر بدهد تا آقای دکتر احمدی نژاد بتوانند جای خالی مادر بزرگوارشان را تحمل کنند. آقای دکتر احمدی نژاد، برادر بزرگوار و نورانی ما، خستگی ناپذیر هستند، شما مراتب عرض ارادت مردم را به اخلاص ایشان و به مراتب خدمتگزاری این چهره خدوم و نورانی ملاحظه فرمودید. رحلت جانگداز مادر ایشان فرصتی بود تا مردم بار دیگر عرض ارادتی نسبت به آقای دکتر داشته باشند. وي افزود: پریروز تشیع جنازه و مراسم امروز را دیدیم و خصوصا عنایت و بزرگواری رهبر فرزانه انقلاب را مشاهده کردیم. رهبر معظم انقلاب مطالب را با نگاهی دقیق، بصیرتی علوی، شجاعتی حسینی و صبری مجتبوی ملاحظه مي‌فرمایند. ما از شدت دقت این ابر مرد روزگار تعجب مي‌کنیم. توده های مردم در قرون و اعصار گذشته آرزو داشتند برای لحظاتی هم که شده روزگار رهبری فردی چون رهبر عظیم الشأن و نورانی را درک بکنند؛ این توفیق نصیب من و شما شد. عنایت مقام معظم رهبری و تسلیت ایشان در ارتحال این مادر بزرگوار و چهره دوست داشتنی دکتر احمدی نژاد رنگ و بوی دیگری دارد. این جواب خیلی ها را مي‌دهد، آنهایی که عجولانه قضاوت کردند و بی انصافانه حمله کردند و آنهایی که در خلوت های خود جک گفتند، مسخره کردند، خندیدند و خیال کردند دارند خدمت مي‌کنند. ادیب یزدی، احمدی نژاد را شمشیر اسلام نامید و گفت: شمشیر اسلام را محکوم نکنید و بگذارید حسابی که استکبار از قاطعیت مردان خودساخته ما مي‌برد سر جایش باشد و همچنان حساب ببرند. استکبار از نام نامی مردان بزرگ و قاطع و خودساخته ما مي‌ترسد و استکبار باید بلرزد تا کارها پیش برود. به جناب زید بن علی، شهید انتقامگر گفتند چه کردی که خلیفه ی عباسی از دست تو و از ترس تو خواب ندارد؟! زید بلافاصله سجده شکر به جای آورد و فرمود عبادتی بالاتر این نیست که من نگذارم ظالم راحت باشد. جناب دکتر احمدی نژاد، بزرگواری است که نتانیاهو و اوباما را مي‌ترساند و مي‌لرزاند و دشمن از خوف او در وحشت است. شمشیر اسلام را کند نکنید که این چهره لازم است. حتی کسانی که گمان مي‌برند با مذاکره مي‌توانند نتیجه ای بگیرند این شمشیر بیش تر برای آن ها کاربرد دارد. حتی اگر بلد باشند مي‌توانند به برکت این شمشیر نورانی و استفاده از آن، قاعده مذاکره را عوض کنند و نگذارند استکبار زیاده خواهی هایش را ادامه دهد. وی اضافه کرد: دوستان و عزیزان، حواس ها جمع باشد. بعضی ها نمی دانند چه مي‌کنند و روزی پشیمان مي‌شوند که دیگر خیلی از فرصت ها را از دست داده اند. به انقلاب وفادار باشید و برادر خود و دوست و دشمن خود را بشناسید. دکتر احمدی نژاد در دامان مادری که اهل مبارزه بوده و قبل از پیروزی انقلاب با ساواک درگیر بوده پرورش یافته اند. مادری متدین و بزرگوار که حتی خانه ای را که در آن از دنیا رفتند برای امور خیریه وقف کرده است و در زمان مسئولیت فزرندانش چه خون دل ها خورده اند؛ ایشان واقعا مادری نمونه بودند. این مادر گریه ها کرده و در خلوت خود زجرها کشیده. مادر بزرگواری که نماز صبحش را بخواند، زیارت عاشورا و قرآنش را بخواند و آن چنان باشکوه و زیبا، آن هم دقیقا در روز 22 بهمن از دنیا برود. انتخاب
کد خبر: ۵۷۴۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۱/۲۶

خوابگاه شبانه روزي 9 کلاسه شهرستان لنده با حضور استاندار کهگيلويه وبويراحمد به بهره برداري رسيد
کد خبر: ۵۶۵۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۱/۱۶

نماینده مردم چهار شهرستان کهگیلویه و بویراحمد گفت: طرح یک فوریتی مجلس مشت محکمی بر دهان یاوه‌گویان سنای آمریکا بود.سایت تحلیلی خبری آوای دنا  avayedena.com: حجت‌الاسلام سید علی‌محمد بزرگواری امروز در گفت‌وگو با خبرنگار فارس در یاسوج با اشاره به طرح یک فوریتی مجلس در زمینه «الزام دولت به حفظ دستاوردهای هسته‌ای» اظهار کرد: مجلس در نظام اسلامی واقعیت‌ها و مصالح مردم کشور خود را در نظر می‌گیرد. وی با بیان اینکه رهبر معظم انقلاب از بدو شروع حملات ناجوانمردانه غربی‌ها به جمهوری اسلامی در خصوص موضوع هسته‌ای همواره سوء‌نیت طرف مقابل را فریاد می‌زند، ادامه داد: اگر همه صداها در داخل یکی باشد و گروه‌ها و جریانات سیاسی خطوط قرمز را در زمینه منافع ملی رعایت کنند دشمن بیرونی توان هیچ کاری برای مقابله ندارد. نماینده مردم چهار شهرستان کهگیلویه و بویراحمد در مجلس شورای اسلامی همه ارکان نظام آمریکا را آکنده از صهیونیست‌ها و تفکرات و نظرات آن‌ها دانست و گفت: معلوم است که لابی صهیونیستی اجازه قدرتمند شدن ایران اسلامی را ندهد و با آن مقابله کند. بزرگواری در پایان با اشاره به طرح یک فوریتی مجلس گفت: این اقدام مجلس بسیار شایسته بوده چراکه وقتی آن‌ها حسن نیتی ندارند و در مقابل حسن نیت ما معکوس عمل می‌کنند لزومی ندارد که دستاوردهای علمی خود را فنا کنیم.
کد خبر: ۵۶۴۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۱/۱۵

رئيس شوراي شهر ديشموک گفت : حجت الاسلام بزرگواري نماينده شهرستان کهگيلويه در مجلس شوراي اسلامي ديوار برلين را براي ما شکافت!
کد خبر: ۵۶۰۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۱/۱۰

نماینده مردم کهگیلویه در مجلس گفت: کلنگ گازرسانی به بخش‌های چاروسا و دیشموک عید نوروز به زمین زده می‌شود
کد خبر: ۵۴۸۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۰/۲۹

سران اصلی فتنه در حاشیه امن جا خوش کرده و این روزها با تحریک ساده لوحان درصدد فتنه جدیدی هستند
کد خبر: ۵۴۱۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۰/۲۳

سایت تحلیلی خبری آوای دنا  avayedena.com: پارسینه نوشت: رجال سیاسی مثل هر بنی بشری از عواطف و احساسات انسانی برخوردارند و فارغ از اینکه افکار عمومی آنها را افرادی جدی می دانند، احساساتی مثل شادی و غم و عصبانیت و ... را تجربه می کنند و گاهی هم آن را بروز می دهند. در این میان نمایندگان مجلس در قیاس با سایر مقامات کشوری بیشترین مواجهه را با مردم دارند و برخی رفتارهای آنان بیش از دیگران مورد قضاوت مردم قرار می گیرد. همچنین بسیاری از علاقمندان به عرصه سیاست مشروح مذاکرات مجلس راکه از رادیو پخش می شود به دقت رصد می کنند و هر رفتار کوچکی از وکلای خود در مجلس را مورد ارزیابی قرار می دهند.  پارسینه در گزارشی از 10 نفر از نمایندگان مجلس پرسیده که آخرین بار چه زمانی از کوره در رفته اند؟ پاسخ نمایندگان به این پرسش در زیر می آید: حامد قادرمرزی، نماینده قروه: من معمولا بر سر مسائل سیاسی از کوره در نمی روم. البته در مواردی ناراحت و عصبانی شدم اما در حدی نبوده که از کوره در بروم. به هر حال در مسائل سیاسی باید سعه صدر داشت مخصوصا در مقابل مخالفین. آدم سیاسی هم باید معتقد به وجود مخالف در عرصه سیاسی باشد چرا که در غیر این صورت روحیه دیکتاتوری بر انسان حاکم خواهد شد اما اگر بپذیریم همانطور که خود اعتقاداتی داریم، گروه هایی هم هستند که به مسائل دیگر اعتقاد دارند و افکار دیگری دارند تحمل مخالف راحت تر می شود چرا که انسان سیاسی در عرصه سیاست با مخالفینش معنا پیدا می کند. محمد جواد کولیوند، نماینده کرج: حدود یک ماه پیش در مورد برخی انتصابات در استان البرز در مقابل مدیران استانی از کوره در رفتم. من احساس می کردم باید از افرادی استفاده شود اما برخی سیستم ها این را نپذیرفتند و استنباطشان هم این بود که نیروچینی می شود. در حالی که این مدنظر من نبود بلکه می خواستم کار به درستی انجام شود و افراد لایق و مورد وثوق آنجا بنشینند و کار انجام دهند. جواد هروی، نماینده قائنات: دیروز به خاطر همان قضایایی که در صحن مجلس پیش آمد و از اینکه تحمل نمایندگان اینقدر پایین است و اینکه در مرکز قانون گذاری این برخوردها را داریم قدری گله مند و دلخور شدم از فضای مجلس. مجلس به فرمایش مقام معظم رهبری باید محل گفت و گوی حکیمانه باشد نه تزاحم و تضارب آرا. حسن تامینی، نماینده رشت:کم پیش می آید که عصبانی شوم اما آخرین باری که از کوره در رفتم روزی بود که آقای احمدی نژاد در جلسه استیضاح وزیر کارفیلمی از فاضل لاریجانی را به نمایش گذاشت. من آن زمان شرایط سخت روحی داشت به نحوی که داد زدم و گفتم این کار را نکنید مجلس تخریب می شود. علی محمد بزرگواری ، نماینده کهگیلویه و بهمئی:همین دیروز قدری عصبانی شدم. البته من موقع نطق آقای مطهری جلو نرفتم اما وقتی دیدم آقای مطهری اینطور هتاکانه به نظام مقدس جمهوری اسلامی ظلم می کند و به جای اینکه برای آبیاری درخت انقلاب که خون پاک پدرش بر ان ریخته شد، مدافع نظام باشد اینطور عده ای از پشت صحنه وادارش کردند و ایشان را جلو انداختند که اینطور هتاکانه برخورد کنند قدری از کوره در رفتم و خواستم مثل دیگران جلو بروم اما گفتم ایشان در حدی نیست که حتی با ایشان برخورد لفظی کنیم بلکه باید به دنبال کسانی برویم که او را تحریک می کنند. حسینعلی حاجی دلیگانی، نماینده شاهین شهر: هیچ وقت از کوره در نرفتم. اغلب خودم را کنترل کردم. البته گاهی بر سر مسائل انقلاب عصبانی می شوم و آنچه وظیفه دارم را انجام می دهم اما از کوره در نمی  روم. نوذر شفیعی، نماینده ممسنی:در مسائل سیاسی نه ولی وقتی میبینم حق با من است اما کار گیر می کند از کوره در می روم. رحمت الله نوروزی، نماینده علی آباد کتول:همین دیروز که فراکسیون محیط زیست سیاسی کاری کرد و من خیلی از دستشان ناراحت شدم. من اینها را به عنوان داور انتخاب کردم که فارغ از شائبه های سیاسی و با نگاه علمی و زیست محیطی بگویند آیا سرخدار در جنگل ابر وجود دارد یا نه. قرار شد اعضای کمیسیون عمران، اصل 90، کشاورزی و فراکسیون محیط زیست با استفاده از نظرات اداره راه و شهرسازی علام نظر کنند اما دیروز یک حرکت سیاسی را انجام دادند و من در مقابل اقای پیرموذن ناراحت شدم و از کوره در رفتم. ابراهیم آقا محمدی، نماینده مردم خرم آباد: من از کوره در نمی روم بلکه هر جا لازم باشد از مواضع اصولی خود دفاع می کنیم. آیا این از کوره در رفتن است؟ اگر روزی کسی به حقوق ما تجاوز کرد یا به مملکت تجاوز کرد باید بگذاریم طرف تا هر جا که خواست بیاید؟ محمد مهدی زاهدی، نماینده کرمان: من در مسائل سیاسی از کوره در نمی روم بلکه راحت و با خونسردی جواب میدهم؛ گاهی اوقات دفاع می کنم و گاهی مقابله میکنم اما با منطق.
کد خبر: ۵۴۱۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۰/۲۳

دکتر احمدی نژاد مردی است که ۸ سال تمام برای ملت بزرگ ایران خدمت کرد و میلیونها انسان بویژه محرومین را شیفته انقلاب و نظام اسلامی کرد
کد خبر: ۵۴۱۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۰/۲۲

اینکه بنا به ضرب‌المثل معروف هندوانه زیر بغل فردی بگذارند و برای بیان این‌گونه اظهارات وی را مدرس خطاب کنند همه حکایت از زمینه‌سازی برای فتنه‌ای جدید دارد
کد خبر: ۵۴۰۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۰/۲۲

نماینده مردم کهگیلویه، لنده، چرام و بهمئی در مجلس گفت: جاده لنده تراب دهدشت یکی از پروژه‌های عمرانی شهرستان لنده بوده که به مناقصه گذاشته شد و با برطرف شدن مشکل آن ظرف هفته‌های آینده عملیات اجرایی آن آغاز خواهد شد
کد خبر: ۵۳۸۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۰/۱۸

به مناسبت میلاد ختم رسل نبی مکرم اسلام (ص) و سلاله پاکش صادق آل محمد (ع) جشنی با حضور مردم و مسولین شهرستان لنده برگزار گردید
کد خبر: ۵۳۸۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۰/۱۸

نماینده چهار شهرستان کهگیلویه و بویراحمد در مجلس شورای اسلامی گفت: وحدت استاندار و نمایندگان موجب افزایش چند برابری بودجه این استان شد.سایت تحلیلی خبری آوای دنا  avayedena.com: به گزارش خبرگزاری فارس از یاسوج، حجت‌الاسلام سید علی‌محمد بزرگواری امشب در جمع خبرنگاران با بیان اینکه در بهترین حالت تعاملی میان نمایندگان استان کهگیلویه و بویراحمد با یکدیگر و متقابلاً با مسئولان ارشد استانی هستیم، اظهار کرد: وحدت موجب شده که همه پی‌گیر اعتبارات برای کل استان باشیم و برای افزایش آن مرزهای جغرافیایی را در نظر نگیریم. نماینده مردم شهرستان‌های کهگیلویه، بهمئی، چرام و لنده در مجلس شورای اسلامی ادامه داد: همین امر موجب شده که در شورای برنامه‌ریزی و توسعه استان همه اعتبارات به صورت عادلانه در سطح استان توزیع شود و هیچ کدام از نمایندگان مجلس از این تقسیم بودجه ناراضی نیستیم. بزرگواری با بیان اینکه به فرض در حوزه انتخابیه من که دارای چهار شهرستان است در بودجه سال 94 در برخی از پروژه‌ها اعتبارات به چندین برابر افزایش یافته است، اظهار کرد: برای نمونه جاده باغچه سادات امسال تنها 700 میلیون تومان اعتبار داشت که این رقم برای سال آینده در بودجه 10 برابر یعنی 7 میلیارد تومان شده تا بخش زیادی از مطالبات پیمانکار نیز داده شود. عضو کمیسیون کشاورزی، آب و خاک مجلس، یکی از دغدغه‌های مردم حوزه انتخابیه خود را مربوط به آبرسانی برای آب آشامیدنی و آب کشاورزی دانست و متذکر شد: برای آبرسانی به شهر لیکک از سد کوثر که از پروژه‌های کلان استانی است امسال تنها 3.5 میلیارد تومان در نظر گرفته شده بود که در بودجه سال آینده 11 میلیارد تومان پیش‌بینی شده هر چند که برای تکمیل آن به رقم‌های بزرگتری نیاز داریم. وی، تخصیص اعتبارات ماده 180 در استان را هم عادلانه بیان کرد و گفت: سعی بر این شد که پروژه‌های اولویت‌دار از این اعتبارات استفاده کنند و برای مثال اگر امسال اعتبارات ماده 180 در حوزه انتخابیه من 32 میلیارد تومان بود برای سال آینده این رقم به 50 میلیارد تومان خواهد رسید. بزرگواری ، یکی دیگر از پی‌گیری‌های خود را در خصوص اعتبارات آبرسانی مکانیزه اعم از قطره‌ای و بارانی بیان کرد و گفت: امسال یک میلیارد و 275 میلیون تومان برای این کار در نظر گفته شده که در کمیسیون کشاورزی مجلس به دنبال افزایش این اعتبارات هستیم. وی از فعالیت بیشتر پروژه‌های عمرانی در چهار شهرستان کهگیلویه، بهمئی، چرام و لنده خبر داد و گفت: با شهرستان شدن برخی از بخش‌ها مانند لنده و چرام، می‌بینیم که اعتبارات آن‌ها نسبت به زمانی که بخش بودند افزایش پیدا کرده و این باعث می‌شود که توسعه در چنین مناطقی شدت پیدا کند. این نماینده مجلس در پایان از همه رسانه‌ها به خصوص سایت‌ها در استان خواست تا در راستای اتحاد نمایندگان و مسئولان گام بردارند و موجب اتحاد بیشتر برای توسعه هر چه بیشتر استان شوند.
کد خبر: ۵۳۳۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۰/۱۲

حجت الاسلام بزرگواری ،برچیده شدن اختلافات و شایعات رفتن به مراسم‌های فاتحه‌خوانی جهت کسب آرا و همچنین ورود  افراد سرشناس، نخبه و کارآمد استان به صحنه انتخابات را از مزایای طرح استانی شدن انتخابات اعلام نمود
کد خبر: ۵۲۵۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۰/۰۲

تخت فولاد اصفهان، همچون گنجينه اي است كه گوهرهاي نايابي را در دل خود نگه داشته است و اسرار مگو در باب اين گوهرهاي ناياب بسيار دارد! سایت تحلیلی خبری آوای دنا  avayedena.com: به گزارش رويش نيوز، تخت فولاد دركنار قبرستان بقیع مدینه، ابوطالب مكه و وادی السلام نجف اشرف از مهمترین و متبرك ترین مرقدهای جهان اسلام به شمار می رود. تا آنجایی كه برخی معتقدند تخت فولاد به واسطه قبور متبرك آن، دومین قبرستان جهان اسلام است. در جاي جاي اين تكه از بهشت معنوي كه قدم مي گذاري عظمت هاي عرفاني و علمي زيادي مدفون است. يكي از اين ذخاير عظيم، مرحوم میرزا حسین کشیکچی مشهور به هالو است. باربر ، حمّال و نگهبان ساده بازار اصفهان بود. آنقدر ساده بود و بی ریا که مردم به او لقب "هالو" داده بودند.  امّا کسی نمی دانست که در ورای این ظاهر ساده و فقیرانه، روح بلندی وجود دارد، صاحب مقامی رفیع که ملازم و همنشین حجّت یگانه خداوند، واسطه فیض زمین و آسمان، حضرت صاحب الأمر و الزّمان أرواحنا لتراب مقدمه الفداء)گردیده است. مرحوم میرزا حسین کشیکچی مشهور به هالو (متوفی 1309 ه.ق) که بدن مطهرش در بهشت تخت پولاد، خاک تابان جنوب زاینده رود آرام گرفته است، حکایتی شگفت انگیز دارد که از قول مرحوم حاج آقا جمال اصفهانی در کتاب عبقری الحسان نقل گردیده است. نوشتار زیر، داستان این حکایت است: نزدیک اذان ظهر روز بود. مثل هر روز مهیای رفتن به مسجد شدم. از منزل ما تا مسجد فاصله چندانی نبود. چند سالی بود که توفیق امامت جماعت در این مسجد به من عنایت شده بود. مسجدی که به واسطه قرار گرفتنش در راسته بازار، پاتوق کسبه و اهل بازار بود و البته حضور باربران و کشیکچیان و نگهبان های بازار هم رونق خاصی به مسجد می داد.    هنوز چند قدمی به مسجد مانده بود که صدای جمعیت اندکی که تابوتی را بر دوش خود حمل می کردند مرا متوجه خود ساخت. جلوتر رفتم؛ تابوتی ساده و فقیرانه بر دوش چند نفر که همه از باربران بازار بودند و چند نفری مشایعت کننده نیز در کسوت ساده حمّالان و کشیکچیان بازار که البته چهره برخی از آنها برایم آشنا بود. معلوم بود که میّت، یکی از منسوبان همین آدم های سر و ساده و فقیر است که اینچنین غریبانه و بی پیرایه تشییع می شود. در همین بین، ناگهان چشمم به میرزا حبیب، تاجر سرشناس و مؤمن بازار افتاد که با حالتی نزار و پریشان در حالی که بشدت می گریست و مویه می کرد، جنازه را مشایعت می نمود. مشاهده میرزا حبیب، آن هم با این حال پریشان که گویی صاحب عزای اصلی است و نزدیک ترین کسان خود را از دست داده است، مرا بسیار شگفت زده کرد. آخر میرزا حبیب از بازاریان و تجّار سرشناس و مؤمن بازار و از نیکان اصفهان بود. اگر از نزدیکان و بستگان او کسی فوت نموده، پس چگونه است که اینچنین غریبانه و بی خبر تشییع می شود؟!  چرا از بزرگان تجار و کسبه و اقربای خود میرزا حبیب، کسی در این تشییع جنازه شرکت ندارد؟! ... همه اینها سؤالاتی بود که ذهن مرا به خود مشغول ساخته و بشدّت کنجکاو یافتن اصل ماجرا کرده بود. در همین حال بودم که نگاه پریشان میرزا حبیب به من افتاد و گویی متوجه تعجب و حیرانی من شد. بطرفش رفتم و دست بر شانه اش گذاشتم. پیش از آنکه سخنی بگویم با صدایی لرزان و مصیبت زده گفت: «حاج آقا جمال! به تشییع جنازه یکی از اولیای خدا نمی آیید؟! »كشيكچي کلامش بر قلب و جانم نشست و مرا بی اختیار بسوی جنازه کشاند. از رفتن به مسجد منصرف شدم و به همراه میرزا حبیب و جماعت باربران و کشیکچیان بازار، جنازه را به طرف غسّالخانه مشایعت نمودم. از بازار تا غسالخانه که در محلی بنام «سرچشمه پاقلعه» قرار داشت، مسافت نسبتاً زیادی بود و من باتفاق عده معدود مشایعت کننده در حالی این مسافت را پیمودم که در تمام طول مسیر، جمله میرزا حبیب در توصیف صاحب جنازه، ذهنم را به خود مشغول ساخته بود و بشدت کنجکاو بودم تا صاحب آن را بشناسم. به غسالخانه که رسیدیم، جنازه را تحویل مغتسل دادند تا مراسم تغسیل و تکفین میت انجام شود. گوشه خلوتی یافتم و تا مهیا شدن جنازه، در انتظار نشستم. ساعتی از ظهر گذشته بود و من خسته از راه دراز و اندوهناک از فوت نماز جماعت اول وقت، به سرزنش خود پرداختم که چرا بی جهت، تحت تأثیر سخنان یک تاجر پریشان حال، مسجد و نماز جماعت را ترک گفته ام. در حال و هوای خود بودم که دستی بر شانه خود احساس کردم. خودش بود، میرزا حبیب. مثل اینکه تحیّر و سرگردانی مرا بیش از این تاب نیاورده بود. حالا مثل اینکه کمی آرام گرفته بود. به او گفتم: «میرزا! این جنازه کیست؟! حکایت این حال پریشان شما چیست؟!» میرزا حبیب، آه بلندی کشید و در حالی که دست بر کمر گرفته بود و می نشست، گفت: «قصه عجیبی است حکایت من و آشناییم با صاحب این جنازه!! قصه ای که تا کنون برای کسی آن را بازگو نکرده ام.» با کنجکاوی و تعجب گفتم: «بسیار مشتاق شنیدنم میرزا حبیب! بگو و مرا از این بهت و حیرانی بیرون آور.» میرزا حبیب دوباره آهی کشید و ادامه داد:  « همینطور که می دانید امسال من مسافر قافله حج بودم. کاروان ما ابتدا راهی عراق شد تا پس از زیارت عتبات مقدسه نجف و کربلا، راهی حجاز شویم. همه چیز بخوبی می گذشت تا در چند فرسخی کربلا، کیسه حاوی سکه ها و بعضی اثاثیه ضروری سفرم را دزدان به سرقت بردند. جستجوهایم نتیجه ای نداشت و از طرفی دلم نمی خواست که غیر از خودم، همسفرانم را نیز درگیر مشکل پیش آمده خود نمایم. برای همین بی اینکه کسی متوجه موضوع شود، بهانه ای آوردم و خود را از همسفران جدا کردم. قافله حج عازم حجاز شد و من درمانده و مستأصل در عراق ماندم بلکه فرجی شود و بتوانم راهی به اموال از دست رفته خویش بیابم. اندوهی سنگین و عمیق بر من مستولی شده بود و از اینکه می دیدم علی رغم دارایی های بسیار، توفیق انجام مناسک حج از من سلب شده است  احساس غبن و خسارتی جانکاه می کردم. هیچ دوست و آشنایی هم نداشتم تا به او پناه ببرم و پولی قرض بگیرم.   شبی تنها از نجف بسمت کوفه به راه افتادم تا در مسجد کوفه معتکف گردم بلکه فرجی حاصل شود. در راه حالتی عجیب بر من مستولی شده بود. احساس درماندگی و استیصال می کردم و در همان حال به آقا و مولایم، حضرت صاحب الأمر (عج) متوسل گردیدم. چیزی نگذشت که در همان بیابان و در تاریکی شب، ناگهان سواری در برابرم ظاهر شد. با حضور او همه جا روشن و نورانی شد و بزرگی و شکوهش مرا مسحور خود ساخت. آنگاه که جمال و چهره پرفروغش را نگریستم، اوصاف و نشانه هایی را که در مورد امام زمان، حضرت صاحب الأمر (عج) شنیده بودم در آن بزرگوار مشاهده نمودم. در آن حال، ایشان در برابرم ایستاده فرمودند: «چرا اینطور افسرده حالی؟! » عرض کردم که خستگی راه سفر دارم. فرمودند: «اگر سببی غیر از این دارد بگو.» چون دیدم آن بزرگوار اصرار دارند که سرگذشتم را شرح دهم، ماجرای خود را بیان کردم و سبب ناراحتی و تأثر خود را عرضه داشتم. در این هنگام دیدم، حضرتش فردی بنام «هالو» را صدا زدند. بلافاصله فردی نمد پوش درهیأت و لباس کشیکچی ها و باربرهای بازار اصفهان، در کنارمان نمایان شد. وقتی که جلو آمد به دقت در وی نگریستم و متوجه شدم همان هالوی اصفهان خودمان است؛ کشیکچی بازار که ازسال ها پیش در اطراف حجره ام رفت و آمد دارد و او را کاملاً می شناسم.   حضرت رو به او نموده فرمودند: «اسباب سرقت شده اش را به او برسان و او را به مکه ببر و بازگردان.» آقا این جمله را فرمودند و از نظرم ناپدید شدند. آن شخص، ساعتی از شب را با من در محل مشخصی از کوفه قرار گذاشت تا پول و وسایل گمشده ام را به من برساند. من متحیّر از آنچه می دیدم با نگاه مبهوت خویش هالو را بدرقه کردم. او رفت و ساعتی دیگر در مکانی که وعده گاهمان بود نمایان شد. در حالی که بسته ای در دست داشت. آن را به من داد و گفت: «درست ببین، قفل آن را باز کن و آنچه را داشتی به دقت بنگر تا بدانی که صحیح و سالم تحویل گرفته ای.»   من به بررسی وسایل و شمارش سکه هایم مشغول شدم. دیدم همه چیز دست نخورده و سالم است. آن شخص که مطمئن بودم هالوی خودمان است ولی از هیبت او جرأت سؤال کردن نداشتم، با من در کربلا و در زمانی دیگر وعده کرد و از من خواست تا وسایلم را به شخص امینی بسپارم و مهیای حرکت بسمت مکه شوم. من نیز در زمان مقرر در وعده گاه حاضر شدم. هالو جلو می رفت و من به دنبال او. پس از مدت کمی راه رفتن، بناگاه خود را در مکه یافتم. در مکه از من جدا شد و هنگام خداحافظی مکانی را تعیین نمود و از من خواست تا پس از انجام مناسک حج به آنجا بروم تا مرا بازگرداند. او همچنین از من خواست تا این راز را برای کسی بازگو نکنم و فقط در جواب هم کاروانیان خویش بگویم که همراه کس دیگری از راهی نزدیک تر آمده ام.    مناسک حج به پایان رسید و من در تمام طول انجام اعمال خویش، مشعوف از عنایت مولا و صاحب خویش بودم و دلتنگ از فراق حضرتش، او را جستجو می کردم. پس از پایان مناسک حج،  در وعده گاه خویش حاضر شدم و در ساعت مقرر دوباره هالو را دیدم که بسویم آمد و پس از سلام و مصاحفه، به همان کیفیت قبل و در مدتی بسیار کوتاه مرا به کربلا برگرداند. عجیب آنکه در تمام این مدت با اینکه با من سخنان نرم و ملایمی داشت، از شدت هیبت و عظمت او جرأت سؤال کردن پیدا نکردم. موقع خداحافظی در کربلا، خواستم از مَراحم او در حق خویش تشکر کنم که گفت: «از تو خواسته هایی دارم که امیدوارم هرگاه وقتش رسید، برایم انجام دهی.» این را گفت و از من جدا شد. روزها و هفته ها سپری شد. سفر شگفت انگیز و معجزه آسای من به پایان رسید و به اصفهان بازگشتم. مدتی کوتاه به استراحت و دید و بازدید گذشت. اولین روزی که به حجره خود در بازار رفتم، جمعی از تجّار و بازاریان به دیدنم آمدند. در این بین، ناگاه هالو، همان شخص باکرامت و والا مقام را دیدم، با همان لباس و کسوتی که در کربلا و مکه دیده بودم. خواستم که از جای برخیزم و او را تعظیم کنم که با اشاره دست مانع شد و از من خواست که سخنی بر زبان نیاورم و رازش را پوشیده دارم. سپس نزد باربرها و کشیکچی ها رفت و با آنها چای خورد و قلیانی کشید. مدتی بعد موقع رفتن، نزد من آمد و آهسته گفت: «آن تقاضایی که از تو داشتم این است که روز پنجشنبه دو ساعت مانده به ظهر بیایی منزل ما تا کارم را به تو بگویم.» آن گاه آدرس منزلش را داد و تأکید کرد که سر ساعتی که گفته بروم، نه دیرتر و نه زودتر.  تا پنجشنبه موعود برسد ، چند روز فاصله بود که برای من یک عمر گذشت و من دیگر او را در بازار ندیدم. در تمام این مدت به راز وعده آخر هالو می اندیشیدم و لحظه شماری می کردم تا دیدارمان تازه شود و من از او احوال مولا و صاحبمان را جویا شوم. و بالاخره آن پنجشنبه موعود از راه رسید و آن همین دیروز بود. صبح با خود گفتم خوب است ساعتی زودتر به ملاقات هالو بروم تا با او درباره مولایمان و راز و رمز ارتباطش با امام زمان (عج) گفتگو کنم. به آدرسی که داده بود رفتم، اما اثری از منزل هالو و نشانه هایی که گفته بود نیافتم. ساعتی جستجو کردم تا سرانجام در همان ساعتی که وعده کرده بودیم ، منزلش را یافتم.» میرزا حبیب در حالی که بشدّت منقلب شده بود و اشک از دیدگانش جاری بود، آه بلندی کشید و با صدایی لرزان ادامه داد:  «وقتی خود را پشت درب خانه هالو یافتم، آماده در زدن شدم که ناگاه دیدم درب خانه باز شد و سید بزرگواری غرق نور با عمامه ای سبز بر سر و شال مشکی به کمر از خانه هالو خارج شد و هالو نیز شتابان به دنبال او از خانه بیرون آمد در حالی که بشدت ادب می کرد و تواضع و احترام فوق العاده ای نثار آن جناب می نمود. در آن حال صدای هالو را می شنیدم که می گفـت: «سیدی و مولای! خوش آمدید، لطف فرمودید به خانه این حقیر تشریف فرما شدید... » هالو تا انتهای کوچه آن سید بزرگوار را بدرقه کرد و بازگشت. مقابلم که رسید، آثار شعف و شور زایدالوصفی را در سیمایش مشاهده کردم. سلام کردم و با حالتی آمیخته از بهت و حیرت از او پرسیدم: «هالو! او که بود؟» چهره اش دگرگون شد و پاسخ داد: «وای بر تو!! مولا و صاحب خود را نشناختی؟!!.... او سرور و مولایم، حضرت حجت ابن الحسن (عج) بود که در واپسین روز عمرم، لطف فرموده و به دیدار نوکر خود آمده بود....» آن گاه مرا با خود به داخل خانه اش برد و چنین گفت: «از شما می خواهم فردا به ابتدای بازار بروی و دو ساعت مانده به ظهر، حمال ها و کشیکچی ها را با خود به این خانه بیاوری. درب این خانه باز خواهد بود و وقتی به آن وارد می شوید ، من از دنیا رفته ام. کفنم را به همراه هشت تومان پول آماده کرده و داخل صندوق گوشه اتاق گذاشته ام. آن را بردار و خرج کفن و دفنم نما و در قبرستان تخت پولاد به خاکم بسپار....!! »   با شنیدن این سخنان ، تأثّری عمیق بر جانم نشست. مات و مبهوت از آنچه دیدم و شنیدم، با جناب هالو، وداعی سخت و حسرت آلود نمودم و خانه اش را ترک گفتم. امروز صبح به بازار رفتم و دوستان و رفقای حمّال و کشیکچی هالو را خبر کردم و با هم به سمت منزل هالو به راه افتادیم، بی آنکه طبق خواسته جناب هالو، کس دیگری را با خبر سازم. در ساعت مقرّر به منزلش رسیدیم، در حالی که درب خانه باز بود و همانطور که خودش دیروز خبر داده بود، روح از بدنش مفارقت کرده و در اتاق، رو به سمت قبله آرام گرفته بود. درب صندوقی را که گوشه اتاق بود گشودم و داخل آن کفنی دیدم با هشت تومان پول که در آن نهاده شده بود. جنازه او را غریبانه برداشتیم و اکنون طبق وصیّت او سوی قبرستان تخت پولادش می بریم....» صحبت های میرزا حبیب که به اینجا رسید، با صدای صلوات تشییع کنندگان که تعدادشان از عدد انگشتان دست فراتر نمی رفت، متوجه شدم که کار غسل و تکفین میت تمام شده است. حالت عجیبی داشتم. بغض سنگینی در گلویم نشسته بود و از اینکه تاکنون از وجود امثال هالو در اطراف خویش بی خبر بوده ام، در وجود خویش احساس شرمساری می کردم. بی اختیار میرزا حبیب را در آغوش گرفتم و چشمان او را که لیاقت دیدار مولا و صاحبمان، حضرت ولی عصر (عج) را یافته بود، غرق بوسه خویش کردم.   چیزی نگذشت که تابوت جناب هالو دوباره بر دستان اقلیت تشییع کننده بسوی آرامگاه تخت پولاد روانه شد. خود را به زیر تابوت آن ولیّ خدا رساندم و با چشمانی اشکبار او را تا تخت پولاد مشایعت کردم. دلم می خواست، پرتوی از نور معرفت یکی از عاشقان و دلباختگان ملازم و همراه حجّت خدا، وجودم را روشن سازد.   مراسم تدفین جناب هالو که تمام شد، دیدم میرزا حبیب تاجر که تا همین جا نیز سوز و بی قراری بی اندازه اش در فراق هالو، حاضران و تشییع کنندگان اندک او را که همگی از دوستان و همکاران او بودند به حیرت وا داشته بود، طاقت از کف داد و خود را بر خاک مزار او انداخت، در حالی که با صدای بلند می گفت: «ای مردم! هیچ کدام از شما او را نشناختید!... او یکی از اولیای خدا و از ملازمان امام زمان (عج) بود....» و در آن هنگام کسی از حاضران جز من، راز سوز و گداز بی اندازه میرزا حبیب را نمی دانست. صبح فردای آن روز، میرزا حبیب به سراغ من فرستاد تا به مسجد بازار بروم. من که هنوز مبهوت ماجرای دیروز و حکایت میرزا حبیب و هالو بودم، بی درنگ خود را به مسجد رساندم. دیدم جمع زیادی که اکثر آنها از حاجیان کاروان حج امسال و همسفران میرزا حبیب بودند در مسجد جمع شده اند. چشم میرزا حبیب که به من افتاد جلو آمد و گفت: «می خواهم راز شگفت انگیز سفر حج خود را با همسفریان و هم کاروانیان خویش در محضر مبارک آیت الله چهارسوقی فاش نمایم و پرده از چهره غریب و گمنام چناب هالو بردارم.» لبخند رضایتی به نشانه تأیید از خود نشان دادم و سپس در معیّت میرزا حبیب و دیگر همسفران او عازم بیت آیت الله سید محمد چهار سوقی، صاحب کتاب شریف روضات الجنّات شدیم. در منزل آیت الله روضاتی (چهار سوقی) همهمه و شور و حال عجیبی بود. میرزا حبیب تاجر، در حالی که ردای مشکی بر تن داشت و مصیبت زده ای را می مانست که نزدیک ترین فرد زندگیش را از دست داده است، با صدایی لرزان و گریان، حکایت عجیب و شگفت انگیز سفر حج خود و ماجرای عنایت حضرت صاحب الأمر (عج) بواسطه جناب هالو را برای حضرت آیت الله و دیگر حاضران تعریف می کرد و در این بین صدای گریه و ضجّه مردم، همراه با ذکر یابن الحسن آنها شور و حال عجیبی در بیت روحانی بزرگترین عالم شهر ایجاد کرده بود. سخنان میرزا حبیب که تمام شد ولوله ای وصف ناشدنی در حاضران ایجاد شد و از همه پر سوز و گدازتر، حال خود مرحوم آیت الله روضاتی بود که با شنیدن حکایت میرزا حبیب و جناب هالو، در حالی که اشک شوق از دیدگان مبارکش روان بود، منقلب و پریشان از جای برخاسته و عازم تخت پولاد، محل دفن جناب هالو گردید. موج زیادی از جمعیت، یابن الحسن گویان در حالی که مرحوم آیت الله روضاتی در پیشاپیش آنها حرکت می کرد بسمت تخت پولاد روانه شدند. لحظه به لحظه بر شمار جمعیت افزوده می شد و طولی نکشید که سیل مشتاقان امام زمان (عج) به قبرستان مقدّس تخت پولاد رسید. مرحوم آیت الله سید محمد چهارسوقی در حالی که بشدت گریه می کرد و پریشان بود، خود را بسرعت به کنار قبر هالو رساند. سپس این عالم ربّانی خود را بر روی قبر جناب هالو افکند و پس از گریه ها و راز و نیازهای فراوان، برخاست و رو به جمعیت فرمود: «مردم اصفهان! در همین جا به شما وصیّت می کنم، هنگامی که مُردم، مرا اینجا کنار قبر هالو دفن کنید. می خواهم وقتی امام زمان به زیارت قبر هالو تشریف می آورند، از روی قبر من عبور کنند و نگاهی هم به قبر من بیندازند.» اکنون سالیان درازی از آن روز می گذرد و مزار مرحوم میرزا حسین کشیکچی ، مشهور به « هالو» در تکیه صاحب روضات تخت پولاد اصفهان ، این خاک تابان و سرزمین ستارگان درخشان علم و عرفان و معرفت ، ملجأ و زیارتگاه عاشقان و دلباختگان حضرت ولی عصر (عج) است تا روزی که ان شاء الله دل های عاشق و طوفانزده منتظرانش به ساحل آرامش ظهور مبارکش ، اطمینان و سکون یابد. در پایان نکته ای باید خاطرنشان كرد که دسترسی ما به منابع محدود بوده و درباره دیگر شرح حالات این والامقام اطلاع خاصی در دست نمی باشد، لذا اگر افرادی هستند که جزییات بیشتری از سیر و سلوک این بزرگوار می دانند، مطالب و مستندات خود را به اين ايميل ارسال فرمايند: info@rooyeshnews.com
کد خبر: ۵۰۰۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۹/۰۷

“جنایات گروه‌های تکفیری آن هم به نام داعش، چهره یزیدیان زمان امام حسین(ع) را به تصویر کشید تا همگان با چشمان خود یزیدیان را ببینند و بفهمند که امام حسین(ع) با چگونه مردمانی روبرو بود.” میدان ۷۲/ حجت اسلام ادیب یزدی: کربلا در سینه‌اش، پنهان هزاران راز دارد        هر زمان یک راز از اسرار خود ابراز دارد کربلا دریای مواجی است بی حد و کرانه         موج عالم‌گیر آن، دستی به هر سو باز دارد مکتب خلقت ندیده‌است آموزگاری چون حسین     این چراغ آسمانی نور انسان ساز دارد هر مقدار که از وقوع واقعه عظیم و بی‌نظیر عاشورا می‌گذرد، بسیاری از حقایق، اسرار و مکنونات عاشورا بیشتر از پیش آشکار می‌شود. عجیب است که بینی و بین الله کربلا، این ذخیره و منبع عظیم حقایق که به برکت همت سالار شهیدان عالم و یاران با وفایش برای بشریت اندوخته شده، تمام شدنی نیست. نکته قابل توجه در این جا این است که این ذخیره و منبع عظیم، نه تنها برای بشریت بلکه برای کل عالم هستی اندوخته شده‌ است منتهی بشریت در صف مقدم استفاده و بهره وری از این دریای معارف عاشورایی است. در سال جاری همین قضایای سیاسی که برای منطقه، پیش آمده است، یعنی ظهور جریان تروریستی و خباثت آمیز داعش، نشان دهنده وجهه مظلومیت و حقانیت سالار شهیدان عالم است که تمام عالم به خوبی ببینند سیدالشهدا با چه تفکری کنار نیامد. برخی از مخالفین اهل بیت و تشیع، برای مقابله با شور عاشورایی مسلمانان و محبان اهل بیت(ع) عنوان می کردند مگر ممکن است که چنین جنایتی رخ دهد و سرهای اهل بیت رسول خدا به دست گروهی از مسلمانان بریده شود و بدن‌های آنان قعه قطعه شود. جنایات گروه‌های تکفیری آن هم به نام جعلی دولت اسلامی عراق و شام که تفصیل نام مخفف داعش است، چهره یزیدیان زمان امام حسین(ع) را به تصویر کشید تا همگان با چشمان خود یزیدیان را ببینند و بفهمند که امام حسین(ع) با چگونه مردمانی روبرو بود و به چه تفکری به قیمت فدای جان خود، عزیزان و یارانش و اسارت همراهانش «نه» گفت. به راستی که امام حسین(ع)، سید و سالار شهیدان و سرور مظلومان عالم، در عین حال که سالار شهدای عالم است، پیشوای ظلم ستیزان و ظالم ستیزان نیز هست زیرا حضرت در همه جا به دنبال احیای ارزش های والای انسانی و اسلامی بودند و به هیچ عنوان ظلم را بر نمی‌تابند ولو به اندازه گرفتن پوست جویی از دهان مورچه‌ای تا جایی که جان خود و عزیزان و یارانش را نیز در راه مبارزه با ظالمان و فاسدانی همچون یزید فدا کرد. تفکر حضرت سید الشهدا که در دامن پاک علی مرتضی بزرگ شده است، کجا و تفکر، رفتار و عملیات خباثت آمیز، جنون آمیز و شیطنت‌های بی شرمانه داعش زمان آن حضرت، یعنی بنی‌امیه و بنی‌امیه زمان ما یعنی داعش کجا؟ باید گفت به راستی ظهور این وقایع، اتفاقاً قوه تشخیص مردم را بسیار تقویت کرد و تازه عالمیان دارند به مراتب بیش از پیش، به عظمت افکار بلند سالار شهیدان عالم پی می‌برند و متوجه می‌شوند که این آقای بزرگوار چقدر حق‌طلب و آزادی‌خواه بوده‌اند. به راستی که باید مبانی واقعی اسلام را از کردار و سیره سالار شهیدان عالم باید آموخت لذا این یک راز از آن اسرار آفرینش است. نکته دیگر در واقعه عاشورا، عرفان عاشورا و عرفان کربلاست. آقا سید الشهدا به قدری مرحله ایثار و فداکاری را به نقطه‌ای از اوج و عالی عرفانی رساندند که تا الی‌الابد غیر قابل معارضه شد. یعنی ما هر چه در تاریخ بشری کندوکاو و جستجو می‌کنیم به هیچ عنوان مثل و مانندی برای سیدالشهدا نمی‌توانیم پیدا کنیم. شدت فداکاری ایشان در راه نجات اسلام و زدودن خرافات و لایه‌های ضخیم جهالت از چهره نورانی اسلام و فداکاری حضرت برای نجات توده‌های مظلوم انسانی آنقدر در درجه متعالی و رشد قرار  گرفت که حتی موجودات غیر ظاهری را نیز تحت تأثیر قرار داد. در این باره در روایات آمده است که در روز عاشورا از آسمان خون و خاکستر می‌بارید و یا هر سنگی را در کعبه، کربلا و بیت المقدس از روی زمین برمی‌داشتند خون تازه از زیر آن می جوشید. در روایت آمده است و تحت‌ها دم حبیط؛ یعنی خون تازه از زیر آن بیرون می‌زد. این روایات و روایاتی از این دست نشانه تأثیر‌گذاری فداکاری حضرت اباعبدالله الحسین(ع) حتی بر موجودات دیگر غیر از انسان‌هاست. در این زمینه نیز اسراری وجود دارد که می‌توان در این ایام به آن‌ها پرداخت. در حقیقت، بسیار بسیار مطالب پر جاذبه و واقعاً سازنده‌ای از در و دیوار کربلا می‌بارد که می‌تواند جان انسان‌های تشنه امروز  را سیراب کند. امیدواریم ان‌شاء‌الله صفر امسال را بیش از پیش در کنار سفره بزرگواری و کرامت حسین(ع) مهمان باشیم و بهره ببریم.
کد خبر: ۴۹۹۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۹/۰۵

شاعران حاضر در مراسم واقعه کربلا و شخصیت و سیره امام حسین(ع) و یاران باوفایش و نیز رشادت ها و دلاوری های بسیجیان هشت سال دفاع مقدس  را در قالب های مختلف شعری نظیر غزل، مثنوی ،دوبیتی و سپید به زبان فارسی و بهبهانی ارایه نمودند
کد خبر: ۴۹۹۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۹/۰۵

سیدعلی محمد بزرگواری و غلامرضا تاجگردون بعنوان ناظران مجلس در شورای عالی توسعه و برنامه‌ریزی استان‌ کهگیلویه و بویراحمد مشخص شدند
کد خبر: ۴۹۸۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۹/۰۴