« آواي رودکوف» خود را به اخلاق حرفه‌اي روزنامه‌نگاري پايبند مي‌داند و مبناي فعاليت اين سايت بر سه اصل « بيطرفي » ، «دقت » و « انصاف » استوار است.

      
برچسب ها
دانش آموز کلاس هفتم مدرسه نمونه دولتی بافق استان یزد خودش را حلق آویز کرد.به گزارش پایگاه خبری آوای رودکوفیکی از دانش آموزان مدرسه نمونه دولتی بافق روز دوشنبه هفته جاری در خانه‌شان دست به خودکشی زد. این نوجوان به میله بارفیکس داخل اتاق، خودش را حلق آویز کرد و به زندگی‌اش پایان داد؛ مادر این پسر نوجوان زمانی که به خانه بازگشت با جسد فرزندش روبرو شد. جسد پسر نوجوان که «الف-ع» نام داشت به بیماستان ولیعصر(عج) منتقل شد و پلیس نیز به بررسی صحنه این اتفاق ناگوار پرداخت. گفته می‌شود،‌ این پسر نوجوان به دلیل افت تحصیلی دست به چنین اقدام هولناکی زده است.
کد خبر: ۸۲۱۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۱۰/۱۱

زن جوان در اقدامی جنون‌آمیز دو فرزند دختر و پسرش را با چاقو سر برید. او پس از این جنایت تلخ قصد داشت به زندگی‌اش پایان دهد که ناکام ماندو جان سالم به در برد. به گزارش پایگاه تحلیلی خبری آوای رودکوف avayerodkof.ir،  ساعت 8 صبح یکشنبه در تماس مردی با مرکز فوریت‌های پلیسی گچساران راز این جنایت هولناک فاش شد. ماموران پس از حضور در خانه مورد نظر با زن جوانی به نام مدینه روبه‌رو شدند که با ضربه‌های چاقو مجروح شده بود و بی‌تاب فرزندانش بود. پدر مدینه در تحقیقات گفت: دخترم پس از قتل دو فرزندش خودزنی کرده بود که او را به خانه خود آوردیم اما جسد دو فرزندش در خانه خودشان است. کارآگاهان سپس راهی خانه مدینه شده و با جسد دختر و پسر 6 و 3 ساله‌اش روبه‌رو شدند. جسد فاطیما و امیررضا در حالی که براثر اصابت چاقو به گردنشان به قتل رسیده بودند، در کنار یکدیگر قرار داشت. همزمان با تشکیل پرونده قضایی، همسر مدینه در بازجویی گفت: همسرم مدتی بود از بیماری روحی رنج می‌برد و تحت درمان بود. چند ماهی حالش خوب شده بود اما از چند هفته قبل دوباره حالش بد شد و دارو مصرف می‌کرد. صبح به محل کارم رفتم که یک ساعت بعد در تماس خانواده همسرم متوجه ماجرا شده و سراسیمه به خانه آمدم و با جسد بچه‌هایمان روبه‌رو شدم .همسرم براثر جنونی که به وی دست داده، جان دو فرزندمان را گرفته است. اعتراف به قتلدر مرحله بعدی ماموران به تحقیق از مدینه پرداختند که او به پلیس گفت: مدت‌ها بود از بیماری روحی رنج می‌بردم و تحت درمان بودم. روز حادثه پس از آن که شوهرم به محل کارش رفت، متوجه شدم قرص هایم تمام شده است. همان زمان احساس تنفر از بچه‌هایم سراغم آمد و در حالی که نمی‌فهمیدم چه کاری انجام می‌دهم، چاقویی را از آشپزخانه برداشتم و ابتدا دخترم را با ضربه چاقو یی که به گلویش زدم، کشتم و بعد پسر 3 ساله‌ام را به همان شیوه کشتم. وی اضافه کرد: حالم خیلی بد بود. ده دقیقه بعد زمانی که متوجه شدم دست به جنایت زده‌ام، پشیمان شدم و با همان چاقو ضربه‌هایی به بدن خود وارد کردم تا به زندگی‌ام پایان دهم که موفق نشدم. سپس با خواهرم تماس گرفتم و موضوع را گفتم . سرهنگ علی کرم‌بازیان، فرمانده انتظامی شهرستان گچساران در این باره گفت: با اعتراف متهم به قتل دو فرزندش با توجه به این که او زخمی شده بود، به بیمارستان منتقل شد تا پس از بهبود، تحقیقات از وی ادامه یابد. متهم به قتل تحت نظر کارشناسان پزشکی قانونی قرار می‌گیرد تا جنون او در زمان قتل بررسی شود.
کد خبر: ۷۹۸۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۹/۲۳

طی هفته گذشته اخباری مبنی بر زخمی شدن و حتی شهادت سردار قاسم سلیمانی منتشر شده بود و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران هم این اخبار را تکذیب کرد ولی رسانه های غربی و عربی تلاش کردند به این شایعات دامن بزنند.  پایگاه تحلیلی خبری آوای رودکوف avayerodkof.ir به گزارش سرویس بین الملل خبرگزاری میزان ، گزارش نویس خبرگزاری اسپوتنیک روسیه با اعلام این مطلب نوشت: من روز گذشته در جلسه ای این مورد را از یکی از افراد بسیار نزدیک به ژنرال سلیمانی جویا شدم و وی نیز این اخبار را از ریشه تکذیب کرد و اظهار داشت سردار سلیمانی نه فقط کاملا سالم است بلکه در خطوط مقدم جبهه نبرد با تروریست هایی که تلاش دارند به مرز و بوم ایران نزدیک شوند و آسایش شهروندان ایرانی را بر هم زنند، مستقر است. سپاه شایعه شهادت سردار سلیمانی را تکذیب کرد بنابر این گزارش، به دلایل امنیتی معمولا دشمنان آقای سلیمانی دائما سعی می کنند چنین اخباری را منتشر کنند و در انتظار واکنش می باشند تا هم مطمئن شوند وضعیت سلامتی وی چگونه است و هم اینکه اگر بتوانند وی را رد یابی کنند تا مورد حمله قرار دهند. به هر حال ژنرال سلیمانی جزو افرادی است که هم تروریست های سوریه و عراق و دیگر کشورها به دنبالش هستند و هم اسرائیل. بماند که اگر بنده خدا سرما هم بخورد و برای معالجه به بیمارستان مراجعه کند از تیر وترکش خوردن تا سرطان و سکته قلبی و… را به وی می بندند. روز گذشته خبر آزادی خلبان روس در رسانه ها منتشر شد. نفس خبر آزادی این خلبان و پس لرزه های خبری هدف قرار گرفتن هواپیمای روسی توسط ترکیه آنقدر زیاد بود که بسیاری به اصل چگونگی موفقیت عملیات پشت خطوط دشمن نپرداختند. با یکی از افسران سوری که از دوستان قدیمی بنده است و در لاذقیه مستقر می باشند تماس گرفتم و داستان را از وی جویا شدم که وی ماجرا را به شرح ذیل روایت نمودند. پس از سقوط هواپیمای روسی بلا فاصله هلیکوپتر های روس جهت نجات خلبان دست به کار شدند اما با آتش شدید ارتش آزاد سوریه (همان به اصطلاح مخالفین میانه رو مورد حمایت غرب) و ترکمان های وابسته به ترکیه و استفاده آنها از موشک ها و تسلیحات پیشرفته ای که اخیرا به دستشان رسیده مواجه شدند در این ماجرا یک امدادگر روس هم کشته شد. اطلاعات موثق مبنی بر اینکه تعدادی از یگان های ویژه ترکیه جهت اسارت خلبان روس و باج گیری از روسیه به مکان اعزام شده اند به دست آمده بود. شرکت نیروهای ویژه سوریه درعملیات نجات کمک خلبان روس  در گیرودار برنامه ریزی برای عملیات مجدد جهت آزادی سریع خلبان روس سردار سلیمانی با روس ها تماس می گیرد و به آنها اطلاع می دهد که یک یگان ویژه جهت نجات خلبان روس آماده کرده و پیشنهاد داد به دلیل اینکه این یگان ویژه متشکل از نیروهای ویژه حزب الله لبنان و کماندوهای سوری آموزش دیده توسط ایران است وآشنایی کامل با جغرافیای مکانی دارند، عهده دارند عهده دار عملیات زمینی گردند و نیرو هوایی روسیه پشتیبانی وآتش بار هوایی و اطلاعات ماهواره ای را برای آنها تامین کند و تعهد می دهد که خلبان روس را صحیح وسالم برگرداند، در نهایت همین هم شد. پس از ردیابی مکان خلبان روس توسط دستگاه ردیابی ماهواره ای که به وی متصل شده بود مشخص شد خلبان در مکانی حدود 6 کیلومتر پشت خطوط مقدم درگیری ارتش سوریه و مخالفین قرار دارد. شش رزمنده از یگان ویژه عملیاتی حزب الله و 18 کماندوی سوری برای انجام عملیات به خطوط مقدم نزدیک شدند همزمان نیرو هوایی وهلیکوپتر های روس جهنمی از آتش در اطراف منطقه ایجاد کردند و همه استحکامات را با خاک یکسان کردند به گونه ای که اکثر نیروهای دشمن مستقر در مکان فرار را بر قرار ترجیح دادند و زمینه نفوذ یگان های ویژه را فراهم شد. این افسر سوری افزود: وجب به وجب پیشروی یگان های ویژه توسط ماهواره های روسیه بگونه ای دقیق پوشش داده شده بود که حتی بقول وی وجود یک مورچه در فاصله چند صد متری یگان ها حتی درون مکان های سربسته را به آنها اطلاع می دادند و لحظه به لحظه گزارش عملیات به یک مقام خیلی عالیرتبه در کرملین که به نظرش شخص آقای پوتین بود منتقل می شد و مشخص بود که وی از همان جا بر کل عملیات با چشم ماهواره ای نظارت دارد. به گفته این افسر که نمی خواست نامش فاش شود عملیات به شکار یکایک تروریست ها در محیط عملیات چه توسط نیروی هوایی روسیه چه یگان های عملیاتی سردار سلیمانی تبدیل شده بود. طبق اظهار نظر این افسر همزمان روس ها یک جنگ الکترونیکی راه اندازی کردند که طی آن کل ماهواره ها و تجهیزات ارتباطاتی دشمن در شعاع چند کیلومتری منطقه و اطراف آن کور شده بود و تا وقتی که دشمنان به خود آمدند کار از کار گذشته بود چرا که بیم آن می رفت ماهواره های غربی جهت کمک به تروریست ها اطلاعات عملیات را در اختیار آنها قرار دهند. در نهایت این یگان ویژه پس ازنفوذ در این شش کیلومتر و نابودی کل نیروهای باقیمانده با تجهیزات پیشرفته ای که در اختیارشان بود خلبان را نجات دادند. جالب اینکه در این عملیات فوق العاده خطرناک کل 24 نیرو به همراه خلبان کاملا سالم بدون حتی یک زخمی به پایگاه بازگشتند. خلبان هواپیمای سرنگون شده سوخو24 گفت که می خواهد نظام وظیفه خود در پایگاه هوایی روسیه در سوریه را ادامه دهد. به گفته این افسر عالیرتبه سوری یکی از دلایل موفقیت این عملیات اختلافی بود که میان ترک ها و تروریست های وابسته به آنها پیش آمده بود بوده. چرا که ترک ها تلاش داشتند خلبان را اسیر و به ترکیه ببرند و بعد برای باج گیری سیاسی از روسیه از او استفاده کنند. در حالی که تروریست های مستقر در مکان معتقد بودند که ماجرای آتش زدن خلبان اردنی را باید برای خلبان روسی پیاده کنند تا ترس و وحشت را در دل دیگر خلبانان روس حاکم کنند. و همین اختلاف فرصت داد تا عملیات نجات سازی که باید ظرف چند ساعت طلایی انجام می شد اجرا گردد. چون مخالفین به هیچ وجه پیش بینی طرح ریزی و پیاده سازی چنین عملیات پیچیده ضربتی با این سرعت را نمی کردند. افسر سوری اظهار داشت ژنرال سلیمانی اصرار داشتند خود شخصا بر ریز عملیات نیروهای خود نظارت داشته باشند و تا اطمینان از موفقیت عملیات اتاق عملیات در کنار آنها بودند. به هر صورت این روایت چند نکته را مشخص می کند: 1 — جنرال سلیمانی کاملا سالم است و در خطوط مقدم جنگ با تروریست ها فعالانه هدایت عملیات را عهده دار می باشد و پاسخ شایعات را با عمل خود نشان می دهد و نه با شعار و گفتار. 2 — چیزی به نام مخالفین تندرو و یا میانه رو در سوریه وجود ندارند و همه اینها تروریست هایی هستند که با جامه ها و ماسک های مختلف ظاهر می شوند. 3 — گروه 4+1 نمی توانند در هیچ زمینه ای به دیگر کشورها اطمینان کنند و باید خود طبق نقشه قبلی کار تروریست ها در منطقه را تمام کنند. 4 — هماهنگی های عملیاتی ایران و روسیه در سوریه فوق العاده منسجم است و می تواند همه سد های دشمنان را بشکند. 5 — پس از آتش باری روسیه در منطقه عملیات اکثر نیروهای سوری تبار ارتش آزاد سوریه از منطقه عقب نشینی کرده بودند و کماندو ها با نیروهایی درگیر شدند که هم سوری نبودند و هم اینکه از تاکتیک های نظامی کلاسیک و نه پارتیزانی استفاده می کردند و به همین دلیل احتمال می دهند اینها عناصر نظامی ترک و یا وابسته به ارتش های دیگر کشورها بودند. به دلیل اهمیت سرعت در عملیات کماندو ها مجبور بودند از جسد اینها بگذرند تا به هدف برسند و فرصت شناسایی و یا به اسارت گرفتن آنها را نداشتند. 6 — تروریست های مستقر در این مکان تجهیزات خیلی نو وپیشرفته جنگ زمین به زمین و زمین به هوا در اختیار داشتند که تعداد زیادی از ارتش کشورهای هم پیمان با ایالات متحده در ناتو هم در اختیار ندارند. 7 — طبق اظهار نظر منابع مطلع در ردیابی مکالمات بی سیمی مخالفین به ترتیب زبان های عربی — ترکی — روسی و فرانسوی بیشترین زبان هایی هستند که تروریست ها به آن مکالمه می کنند که مشخص می کند که کشورهایی امروزه بیشتر در خطر بازگشت تروریست ها می باشند و روسیه برای حفظ امنیت ملی خود مجبور است به ادامه مبارزه تا نابودی کل تروریست های موجود در سوریه ادامه دهد.
کد خبر: ۷۸۲۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۹/۰۵

نقش شمر خبیث در واقعه کربلا، سال 61 هجری قمری که حسین بن علی به سمت عراق در حرکت بود،‌ شمر اخبار این حرکت را دقیقاً پی گیری می‌کرد. در تاریخ این واقعه، شمربن ذی الجوشن در چند جا نقش اساسی داشت. پایگاه تحلیلی خبری آوای رودکوف avayerodkof.ir به گزارش گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛شمر از جمله افرادی بود که «عبیدالله بن زیاد» حاکم کوفه، او را برای پراکنده کردن مردم کوفه از اطراف مسلم بن عقیل، یار حسین بن علی، به دارالاماره فرستاد. زمانی که عمر بن سعد، فرمانده لشکر کوفه در نامه‌ای برای حاکم کوفه نوشت که حسین بن علی حاضر شده که یا برگردد و یا با او بیعت کنند «عبیدالله حاکم کوفه» نظر داد که باید پذیرفت ولی وقتی شمر از این نامه مطلع شد، او را منع کرد و گفت که اگر حسین بن علی خود را تسلیم نکند و برود، بعداً قدرتمند می‌شود. پس بهتر است نگذارید برود. عبیدالله هم نظر شمر را قبول کرد او را فرمانده سپاه با 4000 جنگجو کرد و همراه با نامه‌ای به طرف عمربن سعد فرمانده کوفه در کربلا فرستاد، تا از حسین بخواهد که یا تسلیم شود و یا به جنگ تن در دهد و به دنبال این نامه، گفت ای عمر سعد، اگر اینکار را انجام نمی‌دهی از لشکر ما کناره بگیر و لشکر را به شمربن ذی الجوشن واگذار. آخرین ساعتهای روز دهم محرم، زمانی که حسین بن علی جراحت‌های زیادی در سر و بدن داشت، شمر، با چکمه و خنجر برهنه بر سینه او نشست و سر او را از تن جدا کرد. بعد از واقعه جانگدار کربلا و به درک واصل شدن شمر شمر بعد از واقعه کربلا، توانست از چنگ مختار بگریزد اما مختار دسـتـور داد کـه او را هـر کجا رفته اسـت، پـیـدا کـنـنـد و بـه سـزاى اعمال ننگینش برسانند. شمر در ماجراى شورش کوفه بر ضدّ مختار از عاملان اصلى بود. در تنیجه یکی از غلامان مختار، به دنبال او رفت ولی غلام شمر او را کشت و بعد به قریه دیگری فرار کرد و از آنجا هم باز به قریه «کلتانیه» تا اینکه سپاهیان مختار در آن جا، او را محاصره کردند. «مـسـلم ضـبـائى که هم قبیله شمر بود، مى‌گوید: «ما فرار کردیم و خود را به محلى در مسیر کـوفـه و بصره به نام ساتیدما رساندیم و در نزدیکى آن محل، دهکده کوچکى به نام کلتانیّه در حوالى سواحل فرات قرار داشت. ما در کنار تپّه‌اى مخفى شدیم که توسط یک روستایی جای ما لو رفت. شب هنگام بود که ماموران مختار ما را محاصره کردند. شمر را دیدم که جامه‌اى خوش‌بافت به تن داشت و بدنش پیس(بیماری برص) بود. ما حتى فرصت سوارشدن بر اسب را نیافتیم. درگیرى شدیدى رخ داد. ساعتى بعد صداى الله اکبر شنیدم و کسى فریاد زد خداوند، خبیثى را کشت». «شمر را دستگیر کردند و نزد مختار آوردند. مختار دستور داد گـردن او را زدند و جسد ش را در دیگ روغن جوشیده افکندند و یکى از یاران مختار با پاى خود سر شمر را لگد مى‌کرد.» «عبدالرحمن بن عبد مى‌گوید: من شمر را به هلاکت رساندم. مختار تا نگاهش به سر بریده شمر افتاد، سجده شکر به جاى آورد و دستـور داد آن سـر را بـالاى نـیـزه کـنـنـد و مقابل مسجد جامع شهر در معرض دید مردم قرار دهند تا موجب عبرت همگان باشد».   یاران شمر همگی پا به فرار گذاشتند. خود او هم فرصت نکرد تا لباس رزم بپوشد، پارچه‌ای به خود پیچید و با نیزه در مقابل سپاه مختار ایستاد تا اینکه از پای در آمد. اقوال دیگری نظیر اینها هم هست. ابوعمره، شمر را دستگیر کرد و نزد مختار آورد. مختار ثقفی، سر او را از بدن جدا کرد و بدنش را درون دیگى پر از روغن جوشان انداخت. یاران مختار سرش را لگدکوب کردند و نزد محمد بن حنفیه فرستادند تا تسکینى بر وى باشد. شیخ طوسی نیز در کتاب «امالی» خود درباره اعدام شمر توسط مختار چنین نوشته است: «... ابوعمره با گروهی به تعقیب شمر رفتند و طی یک درگیری مسلحانه او را زخمی کردند و سپس به اسارت درآمد، او را به نزد مختار آوردند، مختار دستور داد او را گردن زدند و جسد او را در دیگ روغن جوشیده افکندند و یکی از اطرافیان مختار، سر شمر را با پای خود لگدکوب کرد. برگرفته از کتاب تاریخ طبری
کد خبر: ۷۵۴۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۸/۰۳

رئیس سازمان پزشکی قانونی علت قطعی مرگ هادی نوروزی کاپیتان فقید تیم پرسپولیس را اعلام کرد.به گزارش پایگاه تحلیلی خبری آوای رودکوف avayerodkof.ir به نقل از ایسنا، دکتر احمد شجاعی رئیس سازمان پزشکی قانونی درباره نتایج بررسی‌ها پیرامون علت مرگ هادی نوروزی، اظهار کرد: پس از انتقال جسد به پزشکی قانونی، نتایج بررسی‌ها حاکی از منفی بودن کلیه آزمایش‌های سم‌شناسی در بدن این فرد بود، لذا فوت ناشی از مصرف دارو یا مسمومیت ها به طور قطع رد می شود. وی با بیان اینکه در کالبدشکافی صورت گرفته و بررسی آسیب شناسی به جز مشکلات قلبی، یافته دیگری مشاهده نشد، اظهار داشت: علت مرگ هادی نوروزی، مرگ ناگهانی در اثر عوارض قلبی که به صورت نادر در ورزشکاران حرفه ای دیده می‌شود، تعیین شد.
کد خبر: ۷۵۱۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۷/۲۸

معمای قتل دختر 17 ساله یاسوجی در حالی هنوز سر به مهر دارد که شایعاتی پیرامون دست داشتن برخی نزدیکان او در این جنایت،دهان به دهان میان اهالی شهر یاسوج می گردد . به گزارش پایگاه تحلیلی خبری آوای رودکوف avayerodkof.ir، راز جنایتی که قریب به 7 ماه پیش در روستای موردراز از توابع شهرستان یاسوج پیش‌روی کارآگاهان پلیس قرار گرفت در حالی هنوز رمزگشایی نشده و قرار است از نظرات کارشناسان زبده انتظامی برای حل این پرونده استفاده شود.در این باره سردار غلامعباس غلامزاده فرمانده انتظامی کهگیلویه و بویر احمد گفت: مظنونان زیادی در این باره مورد بازجویی قرار گرفتند اما نتیجه بعدا مشخص می شود. او تاکید کرد که این پرونده هنوز هم مفتوح است و روند بازجویی از مظنونان کماکان ادامه دارد. عاطفه صالحی دختر 17ساله اهل یاسوج است که بهمن ماه پارسال در حال بازگشت از کلاس زبان به خانه در مسیر جاده چنارستان دچار سرنوشت نامعلومی شد و فردای آن روز صبح جنازه‌اش در حالیکه مورد ضرب و شتم قرار گرفته، چاقو خورده و سه گلوله نیز به او شلیک شده پیدا شد. شوهر خواهر عاطفه پیش از این درباره مطلع شدنشان از قتل عاطفه گفته بود آن روز خانواده عاطفه مهمان داشتند و قرار بود که او از کلاس زبان زودتر بازگردد. عاطفه به محض خروج از آموزشگاه زبان با مادر خودتماس گرفت و گفت سوار یک تاکسی است که قرار است از گاراژ چنارستان به سمت اکبرآباد حرکت کند و منتظر است تا مسافرش تکمیل شود. به گفته اسفندیار نادری داماد این خانواده تلفن همراه عاطفه ساعتی پس از این تماس از دسترس خارج شد و حوالی ساعت 3:30 شب به طور کل خاموش شد. بعد از آنکه خانواده عاطفه موفق به تماس با او نمی‌شوند حوالی ساعت 19 همان شب ماجرا را به پلیس اطلاع می‌دهند، از آنجا که تا ساعت 23 شب باز هم خبری از عاطفه نشد برادر او به کلانتری 11 یاسوج رفت و گم شدن خواهرش را اطلاع داد. براساس این گزارش روز جمعه فردای همان روز از کلانتری با خانواده عاطفه تماس گرفتند و اعلام کردند که جسد دختری که ظاهرش مشابه دختر گمشده انها است در روستای موردراز پیدا شده است. پس از آنکه مشخص شد جسد پیدا شده متعلق به عاطفه است تحقیقات پلیس برای کشف این معمای جنایی آغاز شد. بررسی های اولیه از جسد حکایت از این داشت که قاتل یا قاتلان به طرز فجیعی این دختر را به قتل رسانده بطوری که علاوه بر سه گلوله ای که از یک سلاح کمری به او شلیک شده آثار ضرب و شتم و شکستگی بینی و همچنین ضربات چاقو بر بدن او مشخص بود. نظریه پزشکی قانونی فرضیه تجاوز به دختر جوان را رد کرده است و هنوز مشخص نیست که انگیزه قاتل یا قاتلان از ارتکاب به این جنایت چه بوده است.
کد خبر: ۷۱۶۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۶/۱۷

سرپرست پلیس آگاهی استان کهگیلویه و بویراحمد از دستگیری زوج شیادی که در یاسوج به بهانه ناموسی اقدام به اخاذی می کردند خبرداد
کد خبر: ۷۱۶۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۶/۱۶

دخترنوجوانی در رودخانه زرگل بخش چاروسای شهرستان کهگیلویه غرق شد.به گزارش سایت تحلیلی خبری آوای دنا  avayedena.com ، رییس هلال احمر شهرستان کهگیلویه گفت:سعیده پرونده که به همراه دوستان خود برای عکاسی به حاشیه رودخانه زرگل رفته بود با لغزیدن برروی شن وماسه ساحل رودخانه به داخل جریان آب کشیده و به دلیل آشنا نبودن به فنون شنا غرق شد. گفته می شود  جسد این دخترنوجوان توسط افراد محلی از آب بیرون کشیده شد.
کد خبر: ۷۰۸۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۶/۰۵

جسد این پیرمرد حوالی ظهر در حالی که از درخت آویزان بود، پیدا می شود. به گزارش سایت تحلیلی خبری آوای دنا  avayedena.com پیرمرد برازجانی روز گذشته خود را حلق آویز کرد. شنیده شده، این پیرمرد 70 ساله روز دوشنبه 26 مردادماه، به تلمبه خود رفته و با یک طناب، خود را از درختی که در آن حوالی بوده، حلق آویز می کند. شنیده ها می افزاید که هنگام وقوع این حادثه، وی تنها بوده و کسی در محل حادثه حضور نداشت. جسد این پیرمرد حوالی ظهر در حالی که از درخت آویزان بود، پیدا می شود./ * اتحاد خبر
کد خبر: ۷۰۲۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۵/۲۷

پیام کوتاه یکی از مخاطبان «آوای دنا»:مردم بدانید این اسایش و ارامش وامنیت بیهوده بدست نیامده ماهزاران شهید دادیم تا این اسایش وامنیت و پیشرفت را بدست اوردیم ،قدر شهدا و خانواده چشم انتظار آنها را بدانید
کد خبر: ۶۹۹۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۵/۲۳

جسد جوان 28ساله  ساکن روستای فیلگاه از توابع شهرستان کهگیلویه بعد از قریب به شش ساعت از آب سد مارون بیرون کشیده شد
کد خبر: ۶۵۲۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۳/۰۷

یک مادر ٢٨ ساله در سردشت پس از خارج کردن جنین از شکمش، به دلیل قصور پزشکی و تأخیر درتشخیص علت خونریزی جان خود را از دست دارد. به گزارش سایت تحلیلی خبری آوای دنا  avayedena.com، ماجرای مرگ عصمت، مادرجوان سردشتی، دیروز درشبکه پیام‌های تلفن همراه، دست به دست می‌چرخید؛ پیامی که حکایت از خارج کردن جنین و جا گذاشتن جفت آن دریک عمل و خارج کردن جفت و معده بیمار درجراحی دیگری داشت. هرچند که چنین ماجرایی برای خیلی‌ها باورپذیر نبود اما پیگیری‌ها نشان می‌دهد که این نوشته کوتاه یک پیام وایبری ساده نبوده و شهر سردشت حالا داغدار این مادر و فرزند است. مادر سردشتی پیش از انتقال به بیمارستان ارومیه برای ادامه درمان، جانش را از دست می‌دهد و پدرخانواده به خاطر مرگ مادر و جنین ٩ ماهه‌اش شکایت می‌کند. وقتی پزشکان بیمارستان «شهید مطهری» ارومیه، خبر مرگ همسرش را دادند، نمی‌دانست گریه کند، برود دادگاه و پیگیر شکایتش باشد یا این‌که مراسم ختم همسرش را برگزار کند. از ساعت ۴ صبح جمعه که پزشک بیمارستان، خبر مرگ«عصمت» را داد، سرگردان در محوطه بیمارستان پرسه زد، تلفن پشت تلفن بود که پاسخ می‌داد. نه جنازه همسرش را می‌دادند، نه می‌گفتند علت مرگش چیست. به او گفتند که اگر می‌خواهد شکایت کند، باید چهار روز جسد در سردخانه بماند تا کار‌شناس پزشکی قانونی علت مرگ را بررسی کند. «صدیق» اما دلش نمی‌آید، جسد بلاتکلیف در بیمارستان‌ رها شود. همه ماجرا از چهارشنبه‌شب گذشته شروع شد؛ زمانی که عصمت، زن ٢٨‌ساله سردشتی، دل‌درد عجیبی گرفت و همسرش«صدیق» او را از روستای کانی‌زرد در٣٠ کیلومتری سردشت به تنها بیمارستان این شهر، یعنی بیمارستان امام خمینی(ره)، برد. «صدیق»، حرف‌های روز قبل متخصص زنان یادش می‌آید وقتی به او گفت تا ماه دیگر برای زایمان، وقت سزارین بگیرد. آن‌ها آن شب را در بیمارستان گذراندند، درد عصمت شدید شد و سریع به اتاق عمل منتقلش کردند اما خبرهای خوبی در انتظار خانواده‌اش نبود. جنین پسر در ٨ ماهگی مرده از شکم مادر خارج شد. «صدیق» ادامه ماجرا را روایت می‌کند: «همان شب پس از پایان عمل، یکی از پزشکان از اتاق جراحی بیرون آمد و گفت که فرزندم مرده به دنیا آمده است. وقتی تعجب مرا دید، گفت که این جنین سه هفته پیش در شکم مادر جان داده بود. این درحالی بود که چند روز قبلش، پزشک متخصص زنان که از‌همان ابتدای بارداری همسرم تحت نظرش بود، به ما گفت که جنین سالم است و مشکلی ندارد. حتی سونوگرافی هم گرفته بودند و اعلام کردند جنین سالم است.» عصمت، سومین فرزندش را باردار بود. حالا ولی هیچ‌وقت دیگر دختر ۶ ساله و پسر١٣ ساله‌اش را نمی‌بیند. صدیق می‌گوید: «وقتی عصمت را به آی.سی.یو منتقل کردند، اول حال خوبی داشت اما هرچه می‌گذشت، حالش بد‌تر می‌شد، آن‌قدر که دیگر به جایی رسید که نتوانست نفس بکشد. هرچه به پرستار بخش گفتم که به داد بیمار برسد، هیچ کاری نکرد، حتی گفت که بیمار دارد به هوش می‌آید. نیم‌ساعت به همین شکل گذشت، زبان و صورتش سفید شد و حالش بد‌تر می‌شد. من سراغ پرستار رفتم و سرش داد زدم و دعوای‌مان شد تا آخرِ سر، راضی شد با پزشک تماس بگیرد. آن‌ها هم آمدند و سریع او را به اتاق عمل برگرداندند. همسرم ۶ ساعت دراتاق عمل بود.» عصمت در‌همان اتاق عمل جانش را از دست داد اما پزشکان بیمارستان هیچ اطلاعی به خانواده‌اش ندادند و تصمیم گرفتند بیمار را به بیمارستان «شهید مطهری» ارومیه منتقل کنند. آن‌ها حتی اجازه ندادند همسرعصمت، او را ببیند: «هرچه پیگیر حال همسرم می‌شدم، کسی جواب نمی‌داد. حتی به ما گفتند که می‌خواهیم با هلی‌کوپتر هلال‌احمر، به بیمارستان مطهری ارومیه منتقلش کنیم. آن‌ها نگذاشتند همسرم را ببینم. زمانی که خواستند سوار هلی‌کوپتر شوند، برای لحظه‌ای دستم را روی پا و دستش گذاشتم که کاملا سرد و بی‌حرکت بود. درارومیه هم سریع به اتاق عمل منتقل شد. همان‌جا به من گفتند که همسرم فوت کرده است. یکی از مسئولان به من گفت که عصمت در‌همان بیمارستان سردشت، جانش را از دست داده و جنازه او به این‌جا منتقل شده است.» حالا خیلی از سردشتی‌ها درجریان ماجرای مرگ این مادر و جنینش قرار گرفته‌اند. پیام وایبری هم دست به دست می‌چرخد و اتفاقی که برای این زن افتاده را روایت می‌کند. حتی شایع شده که پس از خارج کردن جنین، جفتش بیرون نیامده، به همین خاطر مادر خون‌ریزی شدیدی می‌کند، بار دوم که تحت عمل جراحی قرار می‌گیرد، همراه با جفت، معده او را هم خارج کرده‌اند و شدت خون‌ریزی منجر به به‌کما رفتن و مرگ این مادر می‌شود. «جعفر» یکی از شهروندان سردشتی است. او هم مثل خیلی از همشهری‌هایش، ماجرا را می‌داند. او می‌گوید: «بیمارستان امام خمینی(ره) سردشت، ۵ کیلومتر از شهر فاصله دارد. این تنها بیمارستانی است که تمام شهروندان سردشتی و اهالی روستاهای اطراف، در صورت نیاز باید به آن‌جا بروند. قبلا این بیمارستان داخل شهر بود اما تبدیل به شبکه بهداشت شد و آن را به خارج شهر منتقل کردند. حالا مردم باید هزینه زیادی بدهند تا این مسیر را طی کنند و به آن بیمارستان بروند.» وی اضافه می‌کند: «پس از این اتفاق، رئیس شبکه بهداشت سردشت گفته که این زن، بیماری دیابت داشته اما از پزشکان پنهان کرده است.» اظهارات رئیس شبکه بهداشت سردشت درشرایطی است که همسر«عصمت» به هیچ‌وجه درجریان بیماری او نبوده و چنین چیزی را تأیید نمی‌کند: «حتی اگرهمسرم بیماری داشت، باید از او آزمایش گرفته می‌شد و بعد جراحی‌اش می‌کردند. قبل از این هم او یک‌بار دیگر زایمان سزارین داشت و مشکلی برایش پیش نیامده بود. تا به حال هم هیچ پزشکی نگفته که دیابت دارد، حتی پزشک متخصص زنان که تحت نظرش بود.» صدیق براساس شنیده‌هایش از پزشکان می‌گوید: «احتمالا مرگ به خاطر خون‌ریزی داخلی بوده اما هنوز نمی‌دانم دراتاق عمل چه اتفاقی افتاده است.» او اصلا درجریان باقی ماندن جفت درشکم مادر و خارج کردن معده نیست: «هر چه می‌پرسم کسی به ما نمی‌گوید که مشکل همسرم چه بوده است.» صدیق،‌ همان موقع در سردشت، می‌رود دادگاه و از کادر بیمارستان به خاطر بی‌توجهی به شرایط بد همسرش که منجر به مرگش شده، شکایت می‌کند. نیروی انتظامی هم می‌رود و آن‌ها اعلام می‌کنند که باید کار‌شناس پزشکی قانونی علت مرگ را بررسی و نتیجه را به آنها اعلام کند. به گزارش روزنامه شهروند، مرگ فرزند و همسر«صدیق» درکمتر از دو شبانه‌روز رخ می‌دهد و پیگیری‌ها برای ارتباط با مسئولان بیمارستان امام خمینی(ره) سردشت بی‌نتیجه مانده است. توضیح وزیر بهداشت وزیر بهداشت با اعلام آخرین وضعیت تعرفه‌های پزشکی، درباره مرگ مادر سردشتی نیز توضیحاتی داد. سید حسن هاشمی درحاشیه یازدهمین دوره اعطای نشان ایمنی و سلامت ایران درباره ارتباط وزارت بهداشت در زمینه مرگ مادر سردشتی اظهار داشت: این حادثه آن‌طور که درفضای مجازی منتشر شد، نبود و معده این مادر برداشته نشده بود و واقعا این مساله مانند طنز بود، بلکه مرگ این مادر به دلیل خون‌ریزی بود و بنده نیز دو گروه را فرستادم تا تحقیقات لازم را انجام دهند و پرونده آن نیز به دستگاه قضایی ارسال و با متخلفان احتمالی برخورد شود.
کد خبر: ۶۳۰۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۲/۰۵

فرمانده انتظامی کهگیلویه و بویراحمد از شناسایی و بازجویی تعدادی مظنون به قتل عاطفه صالح زاده خبر داد
کد خبر: ۵۸۳۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۲/۰۷

طناب داری که برای اعدام صدام حسین، رئیس‌جمهوری سابق عراق استفاده شد، توجه خریداران زیادی را جلب کرده است که خواهان مالکیت آن هستند. به گزارش بی بی سی به نقل از وب‌سایت "العربی الجدید" مستقر در لندن، خریدارانی از ایران، اسرائیل و کویت در حال رقابت برای دست یافتن به این یادگاری وحشتناک هستند. در حال حاضر،‌ موفق الربیعی، مشاور سابق امنیت ملی عراق این طناب دار را در اختیار دارد.عکسی از او با این طناب دار در سال ۲۰۱۳ منتشر شد. در این عکس، این طناب دار، دور گردن مجسمه‌ برنزی صدام حسین بود. یک سیاستمدار بلندپایه عراقی به این وب‌سایت گفته است که این عکس باعث جلب توجه زیادی به این طناب دار شد. این سیاستمدار عراقی گفته است که در میان داوطلبان خرید این طناب، دو بازرگان کویتی، یک تشکل ایران و یک خانواده ثروتمند اسرائیلی دیده می‌شوند. تاکنون یک پیشنهاد هفت میلیون دلاری برای خرید این طناب دار داده شده است. موفق الربیعی در مورد این گزارش اظهار نظری نکرده است. فعالان حقوق بشر حراج این طناب دار را مورد انتقاد قرار داده‌اند. احمد سعید، یک فعال سیاسی به این وب‌سایت گفته است که اگر طناب دار به فروش برسد، پول آن باید به عنوان بیت‌المال باید به خزانه‌ دولت عراق واریز شود. در آوریل سال ۲۰۱۳، موفق الربیعی به روزنامه ایندیپندنت لندن گفت که او مجسمه و طناب دار را تا زمانی که موزه‌ای برای نگهداری آثار حکومت سابق ساخته شود نگه خواهد داشت. او گفت "کارمندانم تکه‌ای از طناب دار را بعد از آن که جسد صدام پایین آورده شد، برایم آوردند." آقای الربیعی افزود "فکر کردم که این طناب برای انداختن به دور گردن مجسمه صدام مناسب است." صدام حسین در سال ۲۰۰۶ در بغداد اعدام شد و در روستای محل تولدش در تکریت دفن شده است.
کد خبر: ۵۶۶۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۱/۱۷

وزیر آموزش وپرورش تلاش وفداکاری کاظم صفر زاده معلم لرستانی را تجلیل کرد سایت تحلیلی خبری آوای دنا  avayedena.com : به گزارش مرکز اطلاع رسانی وروابط عمومی وزارت آموزش و پرورش، دکتر علی اصغر فانی درجمع معاونان و مدیران کل آموزش وپرورش استان های کشور با اشاره به فداکاری کاظم صفر زاده گفت: این معلم و همکار گرامی برای نجات جان دانش آموزان خود تلاش نمود و در این مسیر فداکارانه جان خود را ازدست داد .وزیر آموزش و پرورش با اظهار تاسف ازحادثه ایجاد شده و از دست دادن سه دانش آموز افزود: اینجانب ضمن تجلیل از فداکاری این معلم وهمکارگرامی ضایعه از دست دادن دانش آموزان را به جامعه فرهنگیان و مردم شریف استان لرستان تسلیت می گویم و آموزش و پرورش در جشنواره جلوه های معلمی که در آینده برگزار خواهد شد از فداکاری این معلم تجلیل به عمل خواهد آورد.وزیر آموزش وپرورش همچنین مرگ چهار دانش آموز درحادثه رانندگی در شهرستان سرپل ذهاب استان کرمانشاه را به فرهنگیان و مردم این استان تسلیت گفت.گفتنی است؛ کاظم صفر زاده 23 مهر ماه در مرکز شبانه روزی عشایری امام جعفر صادق (ع ) در منطقه محروم ویسیان در استان لرستان برای رساندن یکی از دانش آموزان به بیمارستان به اتفاق دو دانش آموز دیگر در مسیر با بارش شدید باران وجاری شدن سیل مواجه و هرچهار نفرجان خود را از دست دادند با پیگیری ها و تلاش مسئولان جسد سه دانش آموز معصوم پیدا شده ولی تا کنون جسد معلم فداکار پیدا نشده است.
کد خبر: ۴۷۶۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۸/۰۶

تخت فولاد اصفهان، همچون گنجينه اي است كه گوهرهاي نايابي را در دل خود نگه داشته است و اسرار مگو در باب اين گوهرهاي ناياب بسيار دارد! سایت تحلیلی خبری آوای دنا  avayedena.com : به گزارش رويش نيوز، تخت فولاد دركنار قبرستان بقیع مدینه، ابوطالب مكه و وادی السلام نجف اشرف از مهمترین و متبرك ترین مرقدهای جهان اسلام به شمار می رود. تا آنجایی كه برخی معتقدند تخت فولاد به واسطه قبور متبرك آن، دومین قبرستان جهان اسلام است. در جاي جاي اين تكه از بهشت معنوي كه قدم مي گذاري عظمت هاي عرفاني و علمي زيادي مدفون است. يكي از اين ذخاير عظيم، عارف وارسته و عالم برجسته حضرت علامه آقا محمد بيدآبادي هستند و امروز - اول محرم - سالروز رحلت ايشان است. نگاهی گذرا بر زندگینامه علاّمه بیدآبادی آقامحمّد ـ که به خاطر سکونت در محلّه بیدآباد اصفهان،به بیدآبادی شهرت یافت، در خانواده ای علمی و مذهبی دیده به جهان گشود، پدرش ملاّ محمّد رفیع گیلانی، که نسبش به شیخ زاهد گیلانی (درگذشته 700 ق) می رسد، دانشمندی محقق و زاهد و مجتهد بوده است. آقا محمّد رفیع، از زادگاه خود، گیلان، به اصفهان مهاجرت و در محله بیدآباد اصفهان سکونت کرد و از این رو،به ملاّ محمّد رفیع گیلانی بیدآبادی مشهور شد. ایشان در دامان پدری فرزانه و زاهد و در بستر علمی و مذهبی حوزه علمیه اصفهان، که در آن روزگار بزرگ ترین حوزه علمی تشیع به شمار می رفت، به تحصیل علم و کمالات پرداخت و با ذهن و روان حق جویش، از محضر فقیهان، محدثان، حکیمان و عارفان بزرگ بهره برد و با دستیابی به درجه های بالای علم و کمال از جمله بزرگان و نام آوران تشیع،در آن زمان گردیدalt. اوایل عمر حضرت علامه بیدآبادی مقارن با پایان صفویه و غائله افغانها است. وی از شاگردان سید قطب الدین محمد نیریزی شیرازی (صاحب منظومه فصل الخطاب) و آخوند ملا اسماعیل خواجویی (م 1173 ق) بود. گفته شده که علامه بیدآبادی محتملا از سید حیدر آملی و او از فیض کاشانی و او از ملا صدرا حکمت را یاد گرفته است. افزون بر آن، آقا محمّد که مربّی بسیاری از بزرگان در سیر و سلوک گردید، به منزل ها و مرحله های بالایی در «سلوک الی الله» دست یافت و به ویژه، در مرتبه «خوف» به جایگاه بلندی رسید. «خوف» و «رجاء» دو مرحله سیر و سلوک است. در اثر خوف، انسان خود را از انجام دادن کارهای حرام و ناپسند و رفتارهای بد و برداشتن گام های خطرناک باز می دارد و از تماس با کارهای نهی شده دوری می کند و رجاء و امیدواری، انسان را به سوی امور حلال و پسندیده سوق می دهد. آقا محمّد بیدآبادی، علاوه بر جامعیت در علوم عقلی و نقلی و چیرگی بر دانش های متداول زمان خود، در دانش های غیر رسمی و به اصطلاح، «علوم غریبه»، از جمله «کیمیا» نیز مهارت بسيار ویژه ای داشته اند. حضرت علامه بیدآبادی در اول محرم 1198 وفات یافت و پیکر مطهر او را بنا به وصیت خودش در تخت فولاد اصفهان کنار قبر میر معصوم خاتون آبادی، که قبر پدرش هم در همانجا قرار داشت، دفن نمودند. مقبره او در صحن شرقی تکیه خوانساری قرار دارد. مرحوم محمدکاظم واله در قطعه شعری که اکنون بر سنگ مزار او حک شده است ماده تاریخ وفات او را اینچنین به نظم آورده است: کرد واله از پی تاریخ او بیتی رقم                               تا بود هر مصرعی بر سال فوتش رهنمون                   قبله‌ی ارباب علم آقا محمد شد ز دهر                         برگزیده عارفی عالم شد از دنیای دون علامه بیدآبادی وصیت کرده بودند که بر بالای قبر وی گنبد و بارگاهی ساخته نشود.و بر طبق همین وصیت قبر وی تا حدود 120 سال بعد از وفاتش بدون گنبد و بارگاه بوده است.تا اینکه مرحوم میرزا سلیمان خان رکن الملک که نایب الحکومه اصفهان و از اولاد خلف بیک بود،عمارت چهار طاقی بر بالای قبر وی ایجاد نمود.بر مزار وي سنگي بسيار نفيس و ارزشمند قرار دارد كه اشعار آقا محمد كاظم واله به خط بسيار زيباي نستعليق بر روي آن حك شده است. يكي از كرامات مشاهده شده در تخت فولاد مربوط به ايشان است . مرحوم مهدوي نقل مي كنند كه هنگام دفن ميرزا حسين ناييني در كنار قبر آقا محمد بيدآبادي ، به قبر ايشان راهي باز شد و جسد مطهر آقا محمد بيدآبادي سالم بود و هيچگونه تغييري نكرده بود در حالي  كه 127 سال از فوت ايشان مي گذشت. ویژگی های اخلاقی و رفتاری آقا محمّد عارف بید آبادی، با اینکه مورد مراجعه بیشتر مردم بود و نیازهای همگان را برطرف می ساخت، هیچ گاه از کسی درخواستی نکرد. او مصداق حقیقی «کن فی الناس و لا تکن معهم؛ در میان مردم باش و با آنها نباش» بود. روح توکل و اعتماد او به پروردگار جهان و علوّ مرتبه شخصیت انسانی اش، به او اجازه نمی داد، دست نیاز به سوی دیگران دراز نماید. آقامحمّد کارهای شخصی، از جمله خرید لوازم ضروری زندگی و حمل و نقل آنها و…را خودش انجام می داد و یاری کسی را نمی پذیرفت. صاحب رسم التواریخ در این مورد می نویسد:مرحوم آقا محمّد بیدآبادی،خودش به در دکان خبّاز و بقال و قصاب و سبزی فروش می آمد و آذوقه و مایحتاج خود را به دوش گرفته و به خانه خود می برد. قناعت و بی نیازی پادشاهان و فرمانروایان وقت، احترام بسیاری برای آقامحمّد قائل بودند. وزیران و امیران به خدمتش می رسیدند و از او کسب فیض می کردند، آنها آرزو داشتند، علامه از ایشان بخواهند کاری برایش انجام دهند و آنها با انجام آن خواسته، ارادت خود را به وی نشان دهند، ولی او از آنها هیچ چیزی نمی خواست. از جمله آنها علی مراد خان زند، چهارمین پادشاه از خاندان زندیان بود که یک روز، با کمال فروتنی به دیدنش آمد. آن ذات مقدّس، آن سلطان را در مجلس خود، با فقیرانی که در آنجا حاضر بودند، هم ردیف و همنشین نمود. سلطان هفت هزار تومان پول نقد از مال خالص حلال خود را که از زراعت به دست آورده و برابر با قیمت بیست هزار خروار غله بود، نزدش گذارد و عرض کرد که این پول را میان نیازمندان قسمت نما. آقا محمد فرمود: من مستحق نمی شناسم، مستحق شناس خدا می باشد، این مال را به رعیت ها بده. علی مراد خان گفت، من با رعیت ها به زراعت پرداختیم و بنابر عدالت آنها بهره خود را بردند و من هم بهره و سود خود را. فرمود: اگر چنین است «ای بنده خدا» به تدریج من فقیر و مستحق پیدا می کنم و با نوشته ای نزد تو می فرستم. تو به دست خود پول را به آنها بده، زیرا طبق روایت، اگر تو به دست خود یک دینار به ایشان انفاق کنی، بهتر از آن است که من مال تو را به اذن خودت هزار دینار انفاق نمایم…. وقتی حضرت بیدآبادی(ره) قلب زن رقاص و اشرار را از شیطان تخلیه کرد در كتاب کرامات و حکایات عاشقان خدا جلد  اول، آمده است كه روزی جمعی از اشرار اصفهان که مرتکب  هرگونه خلافی شده بودند،تصمیم می گیرند کار جدیدی و سرگرمی تازه ای برای آن روز خود بسازند.پس از شور و مشورت با یکدیگر،به این فکر می افتند که یک نفر روحانی را پیدا کرده و سر به سر او گذاشته و به اصطلاح خودشان(تفریحی) بکنند! به همین خاطر در خیابان و کوچه به دنبال یک روحانی می گردند که از قضا چشم آنان به عارف بالله و سالک الی الله مرحوم حضرت آیت الله حاج شیخ بیدآبادی(رضوان الله علیه) می افتد که در حال گذر بودند.گروه اراذل و اوباش به محض دیدن این عالم گرانقدر نزد ایشان رفته و دست آقا را می بوسند و از ایشان تقاضا می کنند که جهت ایراد خطبه عقد به منزلی در همان حوالی بروند و از تجرد درآورند.ایشان نگاهی به قیافه شیطان زده آنان نمود و در هیچ کدام اثری از صلاح و سداد نمی بینند ولی با خود می اندیشند که شاید حکمتی در آن کار باشد،به همین دلیل دعوت را قبول نموده و به همراه آنان به یکی از محله های اصفهان می روند.سرانجام به خانه ای می رسند و آنان از ایشان دعوت می کنند که به آن مکان وارد شوند. به محض ورود ایشان،زنی سربرهنه و با لباس نامناسب و صد قلم آرایش صورت،از اتاق بیرون آمده و خطاب به مرحوم حضرت آیت الله بیدآبادی(نور الله قبره)می گوید: به به!حاج آقا خوش آمدی،صفا آوردی!! ایشان متوجه قضایا می شوند و قصد مراجعت می کنند که جمع اوباش جلوی ایشان را گرفته و می گویند:چاره ای نداری جز این که امروز را با ما بگذرانی!!! آن عالم سالک در همان زمان متوجه دسیسه آن گروه مزاحم می شوند و به ناچار داخل اتاق می شوند.آن جماعت گمراه به ایشان دستور می دهند که در بالای اتاق بنشینند، و سپس همان زن که در ابتدا به ایشان خوش آمد گفته بود،در حالی که دایره ای یا تنبکی به دست داشته،وارد اتاق می شود و شروع به زدن و رقصیدن نموده و به دور اتاق می چرخد!! جماعت اوباش نیز حلقه وار دور تا دور اتاق نشسته و کف می زنند.زن مزبور،در حال رقص گهگاه به آن عالم ربانی نزدیک شده و در حالی که جسارتی به آن بزرگوار نیز می نماید،این شعر را خطاب به ایشان خوانده و مکرر می گوید:گر تو نمی پسندی تغییر ده قضا را!!!!! پس از دقایقی که آن گروه گمراه غرق شعف و شادی و سرگرمی خود بودند و ایشان سر به زیر افکنده بودند،ناگهان سر بلند کردند و خطاب به آنان می فرماید: تغییر دادم......... به محض آن که این دو کلمه از دهان عالم سالک خارج می شود،آن جماعت به طرف ایشان به سجده می افتند و از رفتار و کردار خود عذرخواهی نموده و بر دست و پای آن ولی الهی بوسه می زنند و ایشان نیز حکم توبه بر آنان جاری می نماید. در ارتباط با این حادثه خود آن بزرگوار فرمودند: در یک لحظه قلب آنان را از تصرف شیطان به سوی خداوند بازگرداندم..... alt نحوه برخورد با مخالفین از جمله ویژگی های اولیای خدا، بردباری و گذشت است و در فضیلت این دو ویژگی، همان بس که خداوند متعال با این دو صفت خودش را در قرآن توصیف کرده است. إنَّهُ کان حلیماً غفور در داستانی نقل کرده اند: یکی از بدخواهان حکیم متأله بیدآبادی -که ظاهراًشاگرد ایشان هم بوده است-  در غیاب معظم له نسبت های ناروا به ایشان می دهد و زبان به بدگویی از علاّمه باز می کند. عارف بیدآبادی که به راستی، عالمی حلیم و برخوردار از صفات پسندیده کریم بود، بدون هیچ گونه واکنشی منفی، تنها نامه ای برای تنبه و آگاهی این فرد می نویسد. بیدآبادی که عابد و سالکی زاهد و اهل ریاضت و مجاهدت بود، با شنیدن این ناسزاها و بدگویی ها نه تنها ناراحت نشد، بلکه تحمل این نوع دردها را موجب تذکر و فرو رفتن بیشتر در خود و نیز دستیابی به مقامات عرفانی و معنوی بیشتر می دانست. داستاني از علم كيمياي علامه بيدآبادي بيدآبادي همچنين در علم كيميا مهارت داشت و تبديل فلزات پست به طلا را عملاً در اصفهان انجام مي داد و چندين رساله و كتاب در اين خصوص از خود بجاي گذاشته است. در رستم التواريخ آمده است كه:«آن مرحوم نزديك وفات خود به ديدن جناب قدسي آداب،ميرزا محمد علي ولد ميرزا مظفر خليفه سلطاني آمد و خواست علم كيميا را تعليمش نمايد، آن كروبي قريحه قبول ننمود و فرمود اين بار بسيار گران است و مرا تاب و طاقت و توانايي برداشتن اين بار گران نيست و اگر متحمل اين بار گران بشوم تكليف بر من شاق مي شود و در اين باب صلاح خود را نمي دانم پس مرحوم آقا محمد چون غير آن پاك فطرت از براي اين علم شريف سزاوار با اهليتي نيافت، چه از اولاد خود چه از ديگران،پس ناچار اين امانت خدايي را مانند درّ مكنون در گنجينه دل به خاك برد و آن را به هيچ كس نسپرد.» نکوهش دنیا و دنیا داران و عُزلت عارف بید آبادی درباره ی اهل دنیا -به معنای نکوهیده آن- و خوبی کناره گیری از آنها می فرماید: پس اگر خواهی که نفس خالص به دست آوری و این قلب قلاّبی به جا بگذاری، از این دنیا در نفست نفرین کن و گوشه گیری و عزلت از این دنیا بکن و از رفت و آمد مردم روزگار خود، چه خواص و چه عوام بپرهیز…. در حکایتی زیبا و شنیدنی، می توان، دیدگاه عارف بیدآبادی را در مورد دنیا و دنیاداران دریافت. یکی از عمّال دیوان، به آقا محمّد بیدآبادی ـ که از علماء العارفین است ـ گفت که تو مرد خدایی و من مرد دنیایم. آقا محمد هم دو دست بلند کرده بر مغز او اشاره کرد که خاک بر سرت که تو دنیا نیز نداری، دنیا آن بود که نمرود و شدّاد و فرعون داشتند . ساده زیستی آقا محمّد، با اینکه در زمان خود از نامداران و مورد توجه همگان بود، به گونه ای که صاحب منصب های حکومتی آن زمان در تلاش برای نزدیک شدن به او بودند، زندگی ساده و بی پیرایه و سختی را انتخاب کرده بود. همین زهد و سخت زیستی و روی گردانی از دنیا، وجود او را شایسته پذیرش فیوضات ربانی گردانید. بیدآبادی، حقیقت زهد را یافته و در خود پیاده کرده بود، البته نه زهد به معنای رهبانیت و ترک دنیا که اسلام با آن مخالف است، بلکه زهد اسلامی که آدمی، برای بهتر انجام دادن همه مسئولیت های فردی و اجتماعی، سادگی و دوری در آلایش های زندگی، شیوه خود قرار دهد و نسبت به زرق و برق زندگی بی توجه باشد، از گرم و سرد زمانه ترسی نداشته باشد. زهد اسلامی با ریاست داشتن و مال و زن و فرزند و غیره مغایرتی ندارد، چنان که همه اینها، در حدّ اعلا برای آقا محمّد بیدآبادی فراهم بود. این عارف بزرگوار، خود می فرمود: طالب عقبی باید، به دل از جاه و مال دنیا بی رغبت باشد، نه آنکه به زبان و گفتگو زاهد و به دست و پا ودندان چنگ به دنیا بزند…. می گفتند: منزل شخصی آقا محمّد در محلّه بیدآباد و دارای درب کوتاه و کوچکی بود. روزی به وی پیشنهاد کردند تا درب خانه اش را تغییر بدهد و بلند سازد، او پاسخ داد: «پس از این، کسی که در آن ساکن شود، درب منزل را تغییر خواهد داد»، یعنی بزرگ کردن درب خانه مربوط به مالک بعدی این خانه خواهد بود. حاضران تعجب کردند، ولی به احترام شخصیت آقامحمد و نیز به خاطر اطمینان به گفته های او، که از روی دانش و آگاهی پیشگویی می کرد، ساکت شدند و سخنی نگفتند. طولی نکشید که پس از وی، منزل در اختیار سید حجت الاسلام شفتی قرار گرفت و چنانچه آقا محمّد پیش بینی کرده بود، حجت الاسلام، وضع منزل را تغییر داد و درستی گفتار آن عارف بر همگان آشکار گردید. از دیگر ویژگی های آقا محمّد این بود که با همه احترامی که فرمانروایان و زمامداران وقت، به او می گذاشتند، ساده زیستی و فروتنی او به گونه ای بود که از سوار شدن بر چهارپا و بیرون رفتن با آن ابایی نداشت، آن هم سوار شدن بر یک الاغ رعیتی با پالان معمولی؛ و با همان حال، مسافت های دوری را می پیمود. در مورد خوراک او می نویسند: در ماه، یک مرتبه گوشت می خورد و پیش از استفاده از این گوشت، صد رأس گوسفند قربانی می کرد و میان نیازمندان و مستمندان تقسیم می نمود. در مورد پوشاک و حرفه وی نیز چنین نوشته اند:«و جامه های وی کرباس و پشمینه کم بها بود و به کسب تکمه چینی اشتغال داشت و خط شکسته را خوب می نوشت…» در مورد محل تدریس و تربیت او گفته اند که بسیار ساده و بی ریا بوده است:و در حجره ی نشیمن خاصش که دانش آموزان بسیار، از ارباب علم و حکمت در آنجا فراهم می آمدند، فرش بوریا و در اطراف و حواشی اش پوست گوسفند گسترده بود و بر آنها می نشستند« دستوري از علامه بيدآبادي در كتاب فيض حضور آمده است، مرحوم حاج محمد حسن شرکت يكي از علما و عرفاي اصفهان نقل می کنند كه آیت الله بیدآبادی 5 سفارش مهم داشتند و همیشه می فرمودند که افراد ملتزم به آن باشند: (1)   همیشه با طهارت (وضوء) باشید. (2)   نماز اول وقت اقامه شود. (3)   بیداری سحر از دست نرود. (4)   غسل جمعه فراموش نشود. (5)   مهمتر از همه: همیشه خود را در حضور حضرت ولی عصر ارواحنا فداه ببینید(دائم الحضور بودن) فهرست کلی مکتوبات و آثار علامه بیدآبادی عبارتند از: 1.آثار در زمینه تفسیر قرآن 2.آثار در زمینه علم کیمیا 3.آثار در سبک عرفای متاله 4.نوشته‌ها در زمینه حکمت و کلام بیدآبادی به عربی و فارسی آثاری از خود برجای نهاده است که عبارت اند از: 1.تفسیر قرآن به عربی 2.رساله ای به فارسی با عنوان فی علم التوحید علی نهج التجرید که در منتخباتی از آثار حکمای الهی ایران چاپ شده است. 3.رساله حُسن دل به فارسی، تحقیق و تصحیح علی صدرایی خویی و محمدجواد نورمحمدی 4.«رساله در سیر و سلوک» در پاسخ میرزای قمی به عربی که همراه با ترجمه فارسی در مجله پیام حوزه 1372ش به چاپ رسیده است. 5.«رساله در سیر و سلوک» در پاسخ سید حسین قزوینی که مکرراً چاپ شده است. 6.«فصلی در آداب تخلیه و تحلیه» رساله ای با عنوان سیر و سلوک نیز منسوب به علامه بیدآبادی است که همراه با شرح میر سیدحسین مدرس هاشمی در 1377 ش منتشر شده است. نراقی نیز دستورالعملی از او در سیر و سلوک نقل کرده است. اهمیت ویژه حضرت علامه محمد بیدآبادی در انتقال فلسفه غنی اصفهان عصر صفوی به روزگار بعد از خودش بود زیرا با انقراض سلسله صفویه فلسفه در حوزه‌ی اصفهان دستخوش نابودی و فراموشی بود ولی آقا محمد بیدآبادی با تربیت شاگردان بزرگی همچون ملا علی نوری توانست فلسفه ملاصدرا و علم حکمت را به نسل بعد منتقل کند. در عین حال مرحوم بید آبادی بیشتر در عرفان بروز و ظهور کرده است. بیدآبادی در عرفان، مرید سیّد قطب الدین نیریزی (1100ـ1173)، از ارکان سلسلة ذهبیّه بود و پس از مرگ او قطب این سلسله شد. گفته اند سلسلة عرفانی برخی عارفان متشرع ساکن نجف و کربلا، مانند سید احمد کربلایی سیّد مرتضی کشمیری، ملا فتحعلی سلطان آبادی، ملا حسینقلی همدانی و سید مهدی بحرالعلوم به بیدآبادی متصل است. رسائل عرفانی بسیار ارزشمند و جذاب او روح آدمی را مخاطب ساخته و به آن هشدار می‌دهد تا پرده غفلت را کنار زند. چنانکه می‌نویسد: «مرگ را دایم در نظر دار تا همه کارهای دشوار بر تو آسان شود. بلکه مشتاق آن گرد تا به شیرینی بمیری نه به تلخی، یعنی با گریه و زاری و سوگواری از برخورداری: آنچه نوشته شد، تنها شمّه ای از زندگانی حکیم بیدآبادی بود.
کد خبر: ۴۷۴۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۸/۰۵

دانشجوی دانشگاه علوم پزشکی شیراز صبح امروز (جمعه) بر اثر سقوط از ساختمان خوابگاه این دانشگاه جان سپرد.  سایت تحلیلی خبری آوای دنا  avayedena.com :به گزارش ایرنا، روابط عمومی دانشگاه علوم پزشکی شیراز روز جمعه اعلام کرد: جسد دانشجوی پسر حدود 23 ساله در قسمت بررسی حفاظت فیزیکی این دانشگاه کشف شد. بر اساس این اطلاعیه، پزشکی قانونی بر اساس بررسی های اولیه زمان مرگ این دانشجو را حدود ساعت چهار صبح روز جمعه اعلام کرده است. دادستانی و حوزه انتظامی و مسوولان دانشگاه علوم پزشکی شیراز در حال بررسی موضوع هستند و تاکنون شواهد دال بر سقوط این دانشجوی پزشکی است که منجر به فوت شده است. دانشگاه علوم پزشکی شیراز با اعلام تسلیت و همدردی با بازماندگان این دانشجو اعلام کرده است که با توجه به دستور رییس دانشگاه مبنی بر رسیدگی سریع به موضوع ، همراه با دادستانی و حوزه انتظامی و سایر دستگاه های مربوطه به دنبال پی گیری جدی هستند و به محض کسب اطلاعات بیشتر و دقیق تر موارد را به اطلاع عموم و رسانه ها می رسانند.
کد خبر: ۴۴۷۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۷/۰۴

با توجه به برجسته بودن برخی اشخاص و گروه‌ها در سیاست‌های بین‌الملل، خالی از لطف نیست نگاهی به زندگی‌نامه این افراد داشته باشیم. سایت تحلیلی خبری آوای دنا  avayedena.com :به گزارش خبرنگار سیاست خارجی باشگاه خبرنگاران، با توجه به برجسته بودن برخی اشخاص و گروه‌ها در سیاست‌های بین‌الملل، خالی از لطف نیست نگاهی به زندگی‌نامه این افراد داشته باشیم. "حیدر العبادی" نخست‌وزیر کنونی عراق 1_ او یک سیاستمدار شیعه عراقی است. 2_ پدرش از پزشکان معروف و مدیر بیمارستان بیماری‌های روانی الجمله در بغداد بود و به دلیل مخالفت با صدام(دیکتاتور سابق عراق) به لندن رفت. 3_در زمان صدام یکی از برادرانش 10 سال به حبس محکوم شد و دو برادر دیگرش نیز اعدام شدند. 4_ او در سال ۲۰۰۳، به عنوان وزیر ارتباطات انتخاب شد. 5_ العبادی کارشناسی مهندسی برق خود را از دانشگاه بغداد در سال ۱۹۷۵ گرفت. 6_ او در دوره اول پارلمان عراق، ریاست کمیسیون اقتصاد و سرمایه‌گذاری مجلس را بر عهده گرفت. 7_ وی کارشناسی ارشد و دکترای مهندسی الکترونیک و برق را از دانشگاه منچستر انگلیس در سال ۱۹۸۰ گرفت. 8_ العبادی مدتی را در دانشگاه برونل انگلیس مشغول به تدریس علوم قرآنی بود. 9_  وی کتابی درباره اسلام با عنوان "المختصر فی علوم القرآن" و همچنین کتابی درباره علوم قرآنی به زبان انگلیسی تألیف کرده است. 10_ او همچنین مدتی سخنگوی حزب الدعوة الاسلامیة در انگلیس بود. 11_ وی در سال 1952 در بغداد به دنیا آمد. 12_ جسد پدرش هیچ‌گاه به به عراق فرستاده نشد و علت آن مخالفت دولت عراق با این موضوع بود. 13_ العبادی ریاست مؤسسه تکنولوژی پیشرفته لندن را در سال 1993 به عهده گرفت و تا سال 2003 کارشناس تکنولوژی حمل‌ونقل سریع‌السیر در این شهر بود و در همین سال پس از سرنگونی رژیم بعث به عراق بازگشت. 14_ وی در سال 2001 یک اختراع را در زمینه حمل‌ونقل سریع السیر به ثبت رساند. 15_ در سال 2014 رئیس‌جمهوری عراق حیدر العبادی را مأمور تشکیل دولت جدید کرد. 16_ در سال 2005 مشاور نخست‌وزیر عراق بود و برای پاکسازی شهر تلعفر از لوث القاعده و تروریست‌های تکفیری مسئولیت هماهنگ کننده کل این شهر را به عهده گرفت. 17_ وی همچنین مسئولیت هماهنگی با سازمان ملل متحد را در امور آوارگان عراقی بر عهده داشت. 18_ العبادی  تابعیت انگلیسی خود را باطل کرد . 19_ وی در نوجوانی نیز کاپیتانی یک تیم فوتبال محلی در الکراده بغداد را برعهده داشت. 20_ حیدر العبادی سه فرزند دارد و اکنون به عنوان نخست وزیر عراق برگزیده شده است.
کد خبر: ۴۴۵۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۷/۰۳

یک گروه کوهنوردی برای صعود به بالاترین قله دنا هفته گذشته راهی این قله می‌شود اما از این گروه شش نفره، یک نفرشان که سرپرست گروه نیز بود، هرگز بازنگشت. به گزارش آوای دنا ، مهرداد امیری، کوهنورد خوزستانی در گفت‌وگو با خبرنگار ورزشی خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا) ‌منطقه‌خوزستان‌ ‌با اعلام خبر فوت عباس نوری سرپرست این گروه کوهنوردی، اظهارکرد: ‌در قالب یک تیم شش نفره که مجوز صعود به بالاترین قله دنا را هم داشتیم، روز پنج‌شنبه (13 شهریورماه) صعودمان را به این قله آغاز کردیم. وی ادامه‌داد: پنج‌شنبه شب پس از آغاز حرکت به جان‌پناه که یک اتاقک فلزی برای کوهنوردان است، رسیدیم و شب در آن‌جا خوابیدیم. سرپرست و جلودار گروه‏‌مان هم آقای نوری، پیشکسوت کوهنوردی بود. این کوهنورد گفت:‌ ما ساعت 13 ظهر روز بعد به قله رسیدیم و زیر قله به دو گروه تقسیم شدیم و چهار نفرمان به سمت قله رفتیم ولی آقای نوری باتوجه به این‌که یکی از اعضای تیم که اهوازی هم بود و به دلیل خالی شدن بدنش، حالش بد شد، همراه با او زیر قله ماند و به من گفت تو مسئولیت ‌داری که سه نفر دیگر را به قله ببری و من هم این جا می‌مانم و از فردی که حالش خوب نیست، مراقبت می‌کنم تا شما برگردید. وی خاطرنشان‌کرد: من به او اصرار کردم که من می‌مانم که او گفت خیر؛ تو با دیگر اعضا برو و من منتظر می‌مانم تا شما برگردید. درنهایت ما به قله رفتیم و زمانی که برگشتیم او با دست به من اشاره داد که من زودتر حرکت می‌کنم، تو نیز سایر اعضا را با خود بیاور. امیری گفت:‌ آقای نوری در همان زمان برگشت که از پشت سنگی دور می‌زند، گویا در حین دور زدن، ناپدید می‌شود. با توجه به این‌که من عقب‌دار گروه بودم، ساعت 20 شب به عنوان آخرین نفر به جان‌پناه رسیدم و از سایر اعضا پرسیدم که آقای نوری کجاست که آن‌ها به من گفتند مگر با تو نبوده است؛ من گفتم او جلودار بود، چه‌طور می‌تواند با من باشد و گویا زمانی که سنگ را دور می‌زده از پشت آن به درون یخچال می‌افتد. وی افزود: من همان موقع که مطمئن شدم که‌ آقای نوری ناپدید شده است، با هلال احمر و امداد نجات تماس گرفتم و با توجه به این‌که می‌دانستم زمان می‌برد تا این گروه‌ها به ما برسند، با شماره تلفنی که از یکی از روستاییان آن‌جا داشتم، تماس گرفتم و التماسش کردم که یکی از آن‌ها به کمک من بیاید تا هلال احمر برسد. آقای حجاریان که یکی از کوهنوردان بومی آن‌جا بود، به همراه دخترش ساعت 3:30 دقیقه شب به بالای کوه و به کمک من آمدند. این کوهنورد خوزستانی ادعا کرد:‌ زمانی که با هلال احمر و امداد نجات تماس گرفتم در ابتدا به من گفتند که چرا یک پیرمرد یعنی آقای نوری را به کوه بردی و بعد هم گفتند که ما شبانه به آن‌جا نیرو نمی‌فرستیم و جان نیروهای‌مان را به آن منطقه حفاظت شده که خرس دارد به خطر نمی‌اندازیم. من با آقای حمید مستعدیان که رییس تیم امداد و نجات تهران و آقای تاج‌دره که مسوول هلال‌احمر اصفهان بود نیز تماس گرفتم و التماس‌شان کردم و گفتم آقای نوری همکار شماست و جان انسان‌های زیادی را نجات داده است، حداقل به دادش برسید؛ آن‌ها گفتند ما نمی‌توانیم شب به آن‌جا بیاییم. من خواهش کردم با توجه به این‌که نمی‌توانید شب بیایید، حداقل پنج صبح این‌جا باشید. وی گفت: من خودم از ساعت 20 که آقای نوری ناپدید شد تا ساعت 14 روز بعد که امداد نجات رسید، کوهنوردی کردم تا آقای نوری را پیدا کنم. زمانی که گروه امداد و نجات رسید به آن‌ها گفتم که من تمام این منطقه را گشتم ولی با توجه به این‌که طنابم آن‌قدر نبود که وارد یخچال شوم، شما یخچال را بگردید. زمانی که آن‌ها وارد یخچال شدند، ساعت 15:30 جسد آقای نوری را که یخ زده بود، پیدا کردند و طبق گفته‌های اولیه پزشکی قانونی، جسد می‌توانست تا هشت ساعت در یخچال دوام آورد. امیری افزود: نوری کوهنورد حرفه‌ای بود و می‌توانست خودش را جمع و جور کند. او خیلی باهوش بود و ضریب هوشی‌اش آن‌قدر بالا بود که برای دوام آوردن در چنین شرایطی یک تکه نان همراه خود داشته باشد و من بعد از پیدا شدن جسد ش، آن تکه نان را از جیب او خارج کردم. آقای نوری تا به حال در کوه گم نشده بود. او فقط 102 صعود به قله دماوند داشت و تنها کسی بود که از 16 جبهه به این قلعه صعود کرده بود. او به دفعات بسیار به تمام قله‌های کشور در زمستان و تابستان صعود کرده بود. دو بار هم به قله آرارات ترکیه صعود کرده بود. وی گفت: گروه امداد نجات هیچ نیروی کادری نداشت و همگی نیروها، داوطلب بودند و تا از شهرهای دیگر جمع شدند،‌ زمان برد و به همین دلیل بود که دیر به منطقه ما رسیدند. البته این گروه که آمد، همگی تمام تلاش خود را کردند و با جان و دل جسد را از یخچال خارج کردند که جا دارد از آن‌ها تشکر کنم. بحث من این است که چرا این گروه دیر به منطقه رسید؟ این کوهنورد در حالی که به شدت از این حادثه متاثر بود، خاطرنشان‌کرد: این حادثه امداد و نجات 17 ساعت تاخیر داشت و چرا باید به این صورت باشد؟ مگر آن‌ها به من نگفتند هوا روشن شود، می‌رسند؟ مگر ساعت پنج صبح هوا روشن نبود که بیایند؟ مگر من به آن‌ها التماس نکردم و قسم‌شان ندادم که به کمک من برسند؟ چرا ساعت 14 رسیدند؟ به گزارش خبرنگار ایسنا، مراسم تشییع پیکر عباس نوری، پیشکسوت کوهنوردی امروز، 18 شهریورماه با حضور جامعه کوهنوردی تهران و شهرری در تهران در حال برگزاری است.
کد خبر: ۴۳۱۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۶/۱۸

«فواد معصوم» رئیس جمهور عراق، «حیدر العبادی» نائب رئیس مجلس عراق را مامور تشکیل کابینه جدید کرد. وی پیش تر، مسئولیت هماهنگی با سازمان ملل متحد رادر امور آوارگان عراقی بر عهده داشت. به گزارش آوای دنا به نقل از شبکه خبر، «فواد معصوم، رئیس جمهور عراق»، حیدر العبادی، معاون اول رئیس مجلس این کشور، را مأمور تشکیل کابینه کرده است. پیش تر، شبکه التغییر عراق و خبرگزاری رویترز گزارش دادند که حزب همپیمانی ملی عراق بزرگترین حزب شیعیان این کشور در پارلمان حیدر العبادی را به عنوان نامزد نخست وزیری در عراق معرفی کرده است. حیدرالعبادی در سال 1952 میلادی ، در بغداد به دنیا آمد. پدرش دکتر جوادی العبادی پزشک معروفی بود که به همراه 42 پزشک دیگر از طرف رژیم بعث، به علت مخالفت با دولت، مجبور به ترک حرفه خود شد، به گونه‌ای که پس از مرگ وی در لندن، رژیم بعث اجازه ورود جسد به داخل خاک عراق را نداد. تحصیلات دکتر حیدر العبادی، دوره کارشناسی را در دانشگاه بغداد در مهندسی برق در سال 1975 میلادی، طی کرد و دوره کارشناسی ارشد و دوره دکترای خود را در دانشگاه منچستر انگلیس در رشته مهندسی الکترونیک و برق در سال 1980 گذراند. وی همچنین در دانشگاه «برونل» انگلیس به تدریس علوم قرآنی مشغول بود. فعالیت سیاسی در سال 1980 مسئول دفتر حزب الدعوة الاسلامیه در خاورمیانه و در شهر بیروت بود. سپس سمت سخنگوی حزب الدعوة الاسلامیة در انگلیس را بر عهده گرفت و علیه جنایات رژیم صدام فعالیت می‌کرد. در سال 1981 رژیم صدام، یکی از برادران وی را دستگیر کرد که 10 سال در زندان ماند همچنین در سال 1982 رژیم بعث دو تن از برادران وی را به جرم عضویت در حزب الدعوة الاسلامیة اعدام کرد. وی هم اکنون نیز عضو حزب الدعوة و سخنگوی این حزب است. مناصب سیاسی پس از سقوط دیکتاتور عراق، در سال 2003 به عنوان وزیر ارتباطات انتخاب شد. در سال 2005 به سمت مشاور نخست‌وزیری رسید و همزمان چندین پرونده از جمله به عنوان هماهنگ کننده دولت در شهر تلعفر جهت مبارزه با القاعده را بر عهده گرفت. وی همچنین مسئولیت هماهنگی با سازمان ملل متحد را در امور آوارگان عراقی بر عهده داشت. در دوره نخست پارلمان عراق، ریاست کمیسیون اقتصاد و سرمایه گذاری مجلس را بر عهده گرفت.
کد خبر: ۴۰۸۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۵/۲۰