پایگاه خبری آوای رودکوف-جهانگیرایزدپناه:طنز هنری پیچیده ،چندلایه و انتقادی وتفکر آمیزوسازنده است که غرض شخصی دربرندارد بلکه کاستی ها،،اشتباهات،فساد ،تفکر نادرست ،مشکلات ونواقص وعدم تناسب اجتماعی را بشکل خنده آوری به چالش میکشد. در زیر پوسته و لایه سطحی خنده آور آن واقعیات تلخ نهفته است.تیغ جراحی است برای اصلاح امور نه تخریب ویرانگری.
شوخی ، مکایبه ، بذله گویی ، حاضر جوابی و حتی کمدی ، عناصری هستند که ممکن است فقط برای خنده و یا طعنه و تعرض باشند اما طنز بیان نارسایی ها و کژی ها و کاستی های اجتماعی در قالبی هنرمندانه است که خنده ای تلخ راسبب میشود . خنده تلخ آن از ناروایی ها وبیعدالتی ها ونابسامانی ها حکایت دارد.
"کلثوم ننه"یا عقایدالنساء
این که فقیه برجسته ای مثل سید جمال خوانساری مسائلی را این چنین در" کلثوم ننه " بیان می کند دلیل بر این نیست که فقط جمعیت نسوان دچار چنین خرافات ونقیصه و نفیضه هایی بوده اند . این قشریگری و دین را در مسائل ظاهری و سطحی خلاصه کردن ، شامل دیگر اقشار جامعه و حتی خود درباریان و پادشاهان هم بوده است .نقل استکه سفیر یکی از کشورهای اروپایی به دیدار یکی شاه صفوی می آید بعد از رفتن سفیر شاه از درباریان می پرسد اینها نماز می خواند یا نه ؟ وقتی متوجه می شود که آن ها نماز نمی خوانند ، دستور می دهد تا مسیر رفت و برگشت و جای پای سفیر را بشویند !!؛ یکی دیگر از شاهان صفوی ، شاه سلطان حسین صفوی است وی چنان غرق در خرافات بود که وقتی خبر حرکت لشکر محمود افغان را به سوی اصفهان می شنود ، اول با گفتن " عیب یوخ ،چخ یاخچی دی " مسئله را از سر وا میکند و وقتی لشکر محمود افغان به نزدیکی اصفهان رسید برای دفع هجوم لشکر محمود افغان به توصیه ملاباشی ها وملازمان دستور پختن آش نذری می دهد وبا توسل به دعا طلب یاری و شتافتن لشکر اجنه برای شکست لشکر افاغنه میکند!! . آش نذری افاقه نکرد و شاید هم خوراک لشکریان محمود افغان شد . قشری گری زمانه صفوی حتی دامنگیر صوفیان شد و آنها نه در فکر سیر سلوک باطنی بلکه بر سر مسائل جزیی و ظاهری با هم به جدال می پرداختند که نمونه بارز آن جدال حیدری و نعمتی بود که در جامعه گسترش یافته بود .
این که چه مسائلی باعث شد که یکی از علمای برجسته اواخر دوران صفویه مسائل مطروحه در جامعه را به صورت طنز نامه " کلثوم ننه " بیان کند . همان قشریگری و برداشت سطحی و عمده کردن ظواهر دین در عصر صفویه است و این که چرا خواندن کتاب " کلثوم ننه " با عقاید النسا هنوز تازگی دارد به این سبب است که مسائل مطروحه در " کلثوم ننه " کمابیش در جامعه امروزی وجود دارد وکاملا منسوخ نشده اند و فرهنگ و قشریگری و عمده نمودن آداب ظاهری دین که در زمان صفویه پایه ریزی شد ه هنوز دامنگیر جامعه ماست .امری طبیعی است تا زمانی که این زمینه ،افکار و بستراجتماعی پا برجا ست ، بیان آن در قالبی نظیر " کلثوم ننه " هم تازگی دارد .
" کلثوم ننه " طنزی انتقادی و خنده آور است که از نگاه جامعه شناسی جامعه بسته و آغشته و آمیخته به خرافات زنان در عصر صفوی را نشان می دهد و بسیاری از خرافات و عادات و باورهایی که تحت نام دین رواج یافته را بیان می کند .خود " کلثوم ننه " که نام کتاب از آن گرفته شده یکی از پنج فقیه خیالی زنان است . این پنج فقیه افضل العلمای خانمهاعبارتند از کلثوم ننه ، بی بی شاه زینب ، دده بزم آرا ، باجی یاسمن و خاله جان آقا .
نقل قسمتی از کتاب "کلثوم ننه" خالی از لطف نیست:
بسم اللّه الرحمن الرحيم بر آينه ضمير برادران ايمانى پوشيده نماند كه اين مختصرى است در بيان اقوال و افعال و واجبات و مندوبات زنان و محرمات و مكروهات و مباحات ايشان، و اين مشتمل است بر مقدمه و شانزده باب و خاتمه و مسمى به عقايد النساء.
باب ششم در بيان احكام و اعمال زاييدن زنان و ادعيه وارده درباره زائو
بدان كه وقتى زن را درد گيرد و دير زايد، و دير فرزند از او متولد شود، طريقه معالجه آن است كه، ماما خطاب كند به طفل، و اشاره به ف ... زائو كند و بگويد: رخت براى تو دوختهاند، و آب به جهت شستن تو گرم كردهاند، چيزى باقى ندارى، زود بيرون بيا، و اين مجرب است.و وقتى كه وضع حمل شود، زائو را به رختخواب بخوابانند، و طفل را نزد او بر زمين بگذارند، و تا شش روز زائو را سفيدآب به روى بمالند و ميل ) چوب سرمه کش )كشند، و خال بر ابرو گذارند.و بايد رختخواب زائو سرخ نباشد، زيرا كه آل، ضرر مى رساند و براى دفع ضرر آل، ماما بايد شمشير برهنه در دست گرفته، چهار طرف اطاق را با سر شمشير خط بكشد و در وقت خط كشيدن بگويد خش مىكشم، خش مىكشم/خشهاى خش خش مىكشم/ و به زائو در رختخواب بگويد: دورت را خش كشيدم، و بايد البته خش بگويد نه خط، زيرا كه آل ضرر مىرساند. و دده بزم آرا گفته كه شمشير برهنه را بالاى سر زائو بگذارند تا روز حمام رفتن، و اين مجرب است به جهت دفع آل.و در باب تركيب آل، علما به اتفاق معتقدند كه: ا و بشكل زنى است ضعيف اندام و ضعيف صورت، و موى سرخ دراز دارد و بينى او از گل است، چنانكه كلثوم ننه در وصف او گفته : آل به شناختن بود مشکل / گيس او سرخ و بينىاش از گِل / گر ببينى بگير بينى او / تا ز زائو جگر ندزدد و دل/ از آنجا كه اين ملعون مىآيد و جگر زائو را مىدزدد و از آب مىگذراند، اكثر علما گفته اند:
مادامى كه از آب نگذشته باشد، علاج آن ممكن است، و اين قسم مىتوان كرد كه، اسبى بياورند و در دامن زائو جو ريخته، اسب بخورد، و اگر به آب رسانيده باشد، ديگر علاج پذير نيست.
باب دوازدهم در بيان اقسام محرم و نامحرم
كسانى كه نامحرمند:
اول: عمامه به سر، اگرچه كوچك و كمتر از پانزده سال داشته باشد؛ ولى عمامه هرچه بزرگتر باشد، صاحب آن بيشتر نامحرم است.
و طالبان علم: در هرلباسى باشند.
ديگر، علما، پيش نمازان و خدام مساجد و روضهخوان و واعظ و تاجر و كسانى كه به حج رفته باشند.
ديگر، مؤذن.
و واجب است اين چند طايفه، اگر محرم نسبى هم هستند، مانند: شوهر يا پسر خود و عمو يا پسر برادر و پسر خواهر و دايى و حتى شوهر خود، زن از آنها بگريزد و اجتناب نمايد و الا گناه كرده است.
اما آنان كه محرمند:
يهودى، يراق فروش، سبزى فروش، زردك فروش، بزاز، پنبه عوض كن، طبيب، رمال، دعانويس، جادوگر، مطرب، نقارهچى، سرناچى، عمله، كلاه بسر، گلوبندفروش.
و دده بزم آرا فرمايد كه:اگر يهودى يراق فروش باشد، و اتفاقا او دعانويس هم باشد؛ به اندازهاى محرم است كه، تا هم فيها خالدون!! و اجتناب از او فعل حرام، و جزء گناهان كبيره مىباشد، بلكه اين مرد، اگر به خانه وارد شود، بايد احترامات او را به جا و حاجتش را برآورد.
باب سيزدهم در بيان استجابت دعاى زنان
در چند وقت دعاى ايشان مستجاب مىشود:
اول: در وقت زدن نقاره، هيچدعايى رد نمىشود، و اين دعا را بخوانند:توكلوا على غير اللّه ان كنتم فاسقين، و ان تسمعون حرف الشيطان فاسجدوا لبقره إن كنتم ساجدين، و أوصيكم بترك الصلوه.
و أكل الصوم ان كنتم سامعين، تشتغلو الضرب الدف و الدنبك ان كنتم عاقلين، اللهم انى استلك بل سئلت غيرك ان يعقد لسان زوجى و زوجه أخيه و أمه و أبيه و أخته و مواليه، و أن يحفظنى من شر جميع أعدائى، سيما ما ذكر اسمهم، و أن يضيق أسافل أعضائى، و أن يقذف محبتى فى قلب زوجى، و اذا مات يبلغنى فى ساعته و فاته، استجب دعائى بحق أعدائك التنبلين البيعارين البيكارين يا أصمّ السامعين!!
دوم: در وقت زدن هرساز، خواه سرنا باشد و خواه كمانچه و امثال اينها؛ و باجى ياسمن گفته: كه وقت سوتك زدن البته دعا مستجاب است، و اين خالى از قوه نيست.
سوم: در وقت باز كردن ديگ حليم و سمنو و آش برگ و برگ ريختن در ديگ، و باجى ياسمن گفته:
كه در وقت گندم ريختن نيز، هيچدعا رد نمىشود.
چهارم: در وقت حنا بستن عروس، باجى ياسمن گفته و دده بزم آرا نيز قائل است كه: دعا رد ندارد.
پنجم: وقت خواب رفتن.
ششم: وقت ختنه كردن پسران، باجى ياسمن گفته كه:وقتى كه دلاك تيغ مىزند، و ذكر طفل را مىبرد، هيچدعا رد نمىشود، به خصوص دعاى دخترانى كه هنوز شوهر نرفته باشند.
هفتم: در شب زفاف، بايد كه دور هم بنشينند، و حرفهاى شيرين در ميان آورند، كه باعث خشنودى مادر عروس شود، بعد دعا كنند كه مستجاب مىشود.
هشتم: وقت ميوه بستن، بايد روزى كه انگور يا خربزه مىبندند، بگويند كه: خربزه گرفتيم براى خرجى خانه، و آن خربزه و انگور را به سلامت بخورند.
نهم: وقت جا كردن آذوقه ساليانه است، بايد كه آش عدس بپزند، كه باعث تبرك است.
دهم: وقت عقد بستن و وقت تولد فرزند.
درباب روزه زود شوهر رفتن دختر واینکه شوهر هوو نیاورد
و خاله جان آقا گفته كه : اين روزه (روزه مرتضی علی )را دختر نذر كند، و بگيرد، كه به شوهر برود، و بر سر او زن ديگر- كه به اصطلاح هوو گويند- نكند و حاجت او برآورده شود. و بىبى شاه زينب و دده بزم آرا و كلثوم ننه گفتهاند كه:از جهت گشادن بخت دختران و زود به شوهر رفتن ايشان، به مناره مشهور ك ... برنجى(مناره ته برنجی مسجد محله سید احمدیان) رفته بگويند:
اى منارك ك ... برنجى
حرفيت مىزنم ز من نرنجى
ميون من دسته مىخواد
مرد كمر بسته مىخواد
* بعضى برآنند كه بايد گردكانى(گردو) را روى پله گذارد، و با مقعد خود بشكند، و كلثوم ننه مىگويد:
كه بايد با طرف راست مقعد بشكند، و ايضا كلثوم ننه گفته: اگر دختر سرين (کفل) پر گوشت داشته باشد، و نتواند گردكان را بشكند، بايد تخته بر روى گردكان گذارد و مقعد خود را بر تخته زند كه به استعانت تخته، گردكان را بشكند، و اين خالى از قوه نيست.
شاردن فرانسوی که سالهای1673 تا1677 میلادی درزمان حکومت صفویان در اصفهان بوده در جلد چهارم صفحه486سفرنامه خود، درباره همین مناره وهمینگونه مراسم و چگونگى توسل زنان عصر صفوى را چنين نوشته است: مناره اين مسجد [مسجد محله سيد احمديان] مناره ته برنجى نام دارد زيرا پايين آن را صفحات برنجى پوشاندهاند. زنان تازه شوى كرده و زنان سترون به اين مسجد اعتقاد زياد دارند و در اينجا مراسمى كاملا خرافى و موهوم و خندهآور به جا مىآورند بدينسان كه بستگان زن عقيم پس از اين كه چادرش را بر سرش افكندند، افسار اسبى را به سرش مىبندند و به مسجد مىآورند در دست زن يك جاروى نو، و يك ظرف سفال نو، پر از گردو دهند و زن را بدين صورت بر فراز مناره ته برنجى مىبرند، او به هنگام بالا رفتن بايد روى هرپله يك گردو بشكند، مغزش را در ظرف سفالين و پوستش را روى همين پله بريزد، و در وقت پايين آمدن از فراز مناره، يكايك پلهها را جارو كند، و پس از اين كه فرود آمد، جارو و ظرف را به محراب مسجد مىبرد. مغز گردوها را با كشمش مخلوط مىكند و در گوشه چادر خويش جايى دهد، و به سوى خانه روان مىشود و در راه به مردانى كه مىرسند، و از آنها خوشش مىآيد، از آن گردو و كشمش، تعارف و خواهش مىكند كه آن را به خورند، زنان سترون بر اين باورند كه اجراى اين مراسم ... شفابخش نازايى است.
سفرنامه شاردن، ج 4، ص 1486.
عضویت در خبر نامه خبرهای مرتبط