کد خبر: ۳۵۰۴۵
تاریخ انتشار: ۰۱ دی ۱۴۰۲ - ۲۲:۰۰
نوشته وحید حاج سعیدی ؛
دختر این بنده خدا با این که به اندازه یک دانشجوی کارشناسی ارشد در دوره های پودمانی مکتب خانه ولایت شان شرکت بود و از فنون آشپزی و خیاطی و گلدوزی و کشاورزی و دامپروری نیز بی بهره نبود، اما به اندازه یک سلبریتی ترشیده که پک و پوزش را به کمک ژل و بوتاکس سرپا نگه داشته، شانس نداشت..

پایگاه خبری آوای رودکوف-وحید حاج سعیدی:سال ها پیش در یک سرزمین بسیار دور پینه دوزی به همراه همسر و دخترش زندگی می کرد. آنها به لحاظ اقتصادی در شرایط مطلوبی قرار نداشتند و اصطلاحاً جزو دهک های پائین جامعه محسوب می شدند. دختر این بنده خدا با این که به اندازه یک دانشجوی کارشناسی ارشد در دوره های پودمانی مکتب خانه ولایت شان شرکت بود و از فنون آشپزی و خیاطی و گلدوزی و کشاورزی و دامپروری نیز بی بهره نبود، اما به اندازه یک سلبریتی ترشیده که پک و پوزش را به کمک ژل و بوتاکس سرپا نگه داشته، شانس نداشت و هیچکس در خانه شان را برای امر خیر نمی زد.

پینه دور که دید اوضاع کشمشی است دست به دامان یکی از همکلاسی های قدیمش شد که از همان کودکی در کار پدرسوخته بازی و رمل و جادو بود. رمال گفت: رمز و راه بخت گشایی دخترت، ادعای کیمیا گری است. پینه دوز گفت: مرد حسابی دختر من فرق « توسعه بهینه سازی مسیرهای کاتالیستی انتخابی و بهینه از نظر انرژی برای احیای کربن دی اکسید کربن » را با « فعالیت نانو ذرات کاتالیستی فرآوری شده در خلاء را برای تبدیلات آلی» نمی داند بعد ادعای کیمیا گری کند؟!

اما وقتی دلایل علمی و کارشناسانه دوستش را شنید و اوضاع کشمشی زندگی اش را به خاطر آورد، پذیرفت. فردای آن روز زن پینه دوز هنگام پاک کردن سبزی در کوچه موضوع را با یکی از همسایه ها که از قضا دهانش قرص قرص بود در میان گذاشت و خبر کیمیاگری دختر پینه دوز بدون نیاز به پیام رسان داخلی و خارجی تا آن سوی بلاد را در نوردید!

پادشاه سرزمین مجاور یک زن مردسالار بود که به شدت طرفدار توسعه علم و تکنولوژی بود و از کیمیاگران در سطوح مختلف حمایت های مادی و معنوی می کرد. (مدیون هستید اگر فکر کنید برای داشتن طلای بیشتر دنبال کیمیاگران می گشت.) او وقتی خبر کیمیاگری دختر جوان را شنید وعده خواستگاری شاهزاده از دختر پینه دوز را به مرد داد و از او خواست تا برای راستی آزمایی دخترش را به قصر بفرستد. پینه دوز هم پذیرفت و دخترش را به قصر فرستاد. اما به محض اینکه دختر به قصر رسید او را در یک سوله بزرگ پر از فرغون و گاری آهنی زندانی کردند و پادشاه به او گفت تا همه این فرغون ها و گاری را به طلا تبدیل نکند از خواستگاری و ازدواج و این جور حرف ها خبری نیست!

دختر روی زمین نشسته بود و های های گریه می کرد و به بخت بد و رویکرد پدرش در این مدل شوهر دادن لعنت می فرستاد که ناگهان یک مرد کوتوله با قیافه ای شبیه به «کل عنایت» دلقک معروف بارگاه شاه عباس صفوی، در مقابلش ظاهر شد. وقتی دختر ماجرا را تعریف کرد، مرد کوتوله لبخندی زد و گفت: دشواری نداره که .... روی این گاری ها و فرغون ها چراغ و فرمون و بوق بذار، قیمتشان از طلا هم بیشتر می شود! دختر تازه می خواست در خصوص ایمنی و ضریب کیفیت، کیسه هوا و ... از کوتوله سوال کند که دید کوتوله غیب شد. چاره ای نبود و دختر پینه دوز کار را آغاز کرد. استقبال از محصولات جدید به اندازه ای زیاد شد که پادشاه مجبور شد یک سوله دیگر به این امر اختصاص بدهد که در یک سوله گاری ها را فراوری می کردند و در دیگری فرغون ها را!

کار طوری از خرک در رفت ببخشید طوری روی غلطک افتاد که میلیون ها نفر برای خرید گاری و فرغون های فراوری شده ثبت نام کردند. پادشاه از این مدل کیمیاگری دختر خوشش آمد و او را به کنیزی قبول کرد و دختر پینه دوز و پسر پادشاه سال های سال به خوبی و خوشی با هم زندگی کردند.

پ ن: این ماجرا مربوط به زمان های خیلی خیلی دور است و هرگونه تشابه ساختاری محصولات فراوری سوله های پادشاه با محصولات کارخانجات مفخم خودروسازی «سایپا» و «ایران خودرو» تصادفی است!

نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
* نظر: