پایگاه خبری آوای رودکوف-« سعید فلاحی » (زانا کوردستانی)؛ در یاداشتی نوشت:در این جهان پر رنج، آنچه ارج و قربی دیگر ندارد (حداقل در ولایت ما!) نویسندگی و نوشتن است.
براستی نوشتن و نویسندگی (در هر قالب و رشتهای) در جهانی که کودکانش زیر موشک باران و مردمانش زیر فشار اقتصادی میمیرند، ارزشی هم دارد؟
به قولی: "یکی میمرد ز درد بینوایی، یکی مبگفت خانم زردک میخواهی؟"
آیا واقعا برای مردمی که هر روز مجبورند، مایحتاج خود را به گران و گرانتر بخرند، چه اهمیتی دارد که لئو تولستوی یا عباس معروفی، که بودند و چه نوشتند و کجایند؟!
براستی در جهانی که از آغاز تا امروز بیقصه سر نکرده، هنوز هم میتوان از ارزش نویسندگی و نوشتن گفت؟!
چند روز گذشته، اتفاقی گذرم بر گوری محجور و قریب، افتاد، که صاحبش در زمان حیاتش کمتر از مرگش در گمنامی نبود.
زندهیاد "علی میردریکوندی"، کارگری لرستانی بود، که به دو زبان فارسی و انگلیسی مسلط و رمانی با نام "برای گونگادین بهشت نیست" نوشت که در دوران خود فروش جهانی موفقی داشت.
آقای "سید غلامرضا نعمتپور" فیلمی در ارتباط با ایشان تهیه کردهاست با نام "برای گونگادین بهشت نیست" که در بخش مستند سی و دومین جشنواره فیلم فجر حضور داشت، ولی دریغ از مسئولان بروجردی و لرستانی و ایرانی، که شایسته و بایسته، بنایی بر قبر او بسازند.
مرحوم "علی میردریکوندی"، در سال ۱۳۲۰ خورشیدی، در تعرض قوای انگلیس، به ایران، پيشخدمت افسران انگليسی میشود و باهوش سرشار خود، خواندن و نوشتن انگليسی را ذاتی و بدون بهرهگیری از کمک کسی، به خوبی فرا گرفت.
او، به سفارش شخصی به نام "ستوان جان همینگ" شروع به نگارش داستان به زبان انگلیسی میکند، که ماحصل آن کتابی به نام "برای گونگادین بهشت نیست" میشود و "ستوان جان همینگ" آن را با خود به انگلستان میبرد و همانجا در سال ۱۹۶۵ میلادی، چاپ و منتشر میکند.
این کتاب در طول یک سال به یکی از پرفروشترین کتابها در انگلیس و آمریکا تبدیل میشود. در آن زمان خبر انتشار کتاب "برای گونگادین بهشت نیست" در نشریههای انگلیس چاپ میشود و به دنبال آن مدیر وقت روزنامهی اطلاعات، این مطلب را در نشریههای خارجی پیدا میکند و پس از آن سراغ این نویسنده لر یعنی "علی میردریکوندی" میرود و او را معرفی میکند.
كتاب "برای گونگادین بهشت نیست"، نخستين بار با ترجمهی زندهیاد "غلامحسين صالحيار" در ايران چاپ و منتشر شد و جالب اینكه تا مدتها بسياری، در حقيقت او شک كردند و آن را ساختهی ذهن "جان همینگ" میدانستند، اگر چه بعدها اين شائبه رفع شد.
گرچه وی در ایران گمنام بود، ولی ايرانشناسان معروفی چون "زينر"، "كراين بروک" و به ويژه "ديويد بيوار" به بررسی جايگاه ادبیاش پرداختهاند.
وی کتاب دیگری به نام "نورافکن" نیز نگاشته است، که در هفده جلد نوشته شده است و از جهت ارزشهای ادبی در جایگاه خوبی قرار دارد، که متأسفانه، این مجموعه، اکنون در آرشیو كتابخانه بادليان دانشگاه آکسفورد نگهداری میشود و هیچگاه به چاپ نرسید.
ارزش نویسندگی در این زمانه کم از گذشته نیست، گرچه ارزش نویسندگان کمتر شده است.
از قضا در همین زمان است که باید نوشت؛ حتی اگر کم خوانده شود یا مجاز به انتشار نشود.
بیشک انوشه روان، "علی میردریکوندی" گرچه در گمنامی زیست و در گمنامی هم مدفون شده، اما او، ثروت فرهنگی بسیار ارزشمندی است، که نباید بگزاریم، مانند سایر سرمایههای فرهنگی، ادبی،هنری و... ایران از به دست فراموشی سپرده شود.