: شعری سپید از شاعر ارزشی کشورمان «استاد محمدرضا جعفری» در رثای شهیدی که با دستان به معراج رفته ست
سفیر عشق
ای کبوتر !
سرافراز باشی ،
که با دست هایِ بسته
پرستوها را تا پایِ جان
از دیارِ غربت و ظلمت ، رهانیدی !
تو را می گویم
تو را .... ای مَرد !
تو را که خورشیدِ نگاهت
تاریکی هایِ تاریخ را به آتش کشیده است
و ستاره ها به نازِ وجودت ، چَشمک می زنند
و آسمان به تو افتخار می کند
و نسیم ،
کوچه به کوچه به دنبالِ عطر تو ، می دَوَد ...
ای شهید ؛
ردّ قناسه ات ، دشمن را به باد داده است
و اسیران را آزاد کرده است
تا اندیشه ات همچنان بر تارکِ زمین و زمان بدرخشد !
و اینک
همه یِ عالم می دانند ؛
آنجا که سفیرِ سازها و ملّت هایِ در بند
با عشق و شوریدگی ، آوازها سر می دهند
فقط ، همّت و شهامتِ تو را می بینند ؛
گرنه در عرصه ای که تو می جنگی
از ببرها و پلنگ ها ، چه کاری ساخته است ؟!
عزیز عزت آفرین! شما که یادگار زنده مانی عزیزتان را به ما سپرده اید تا خون غیرت نمای این دیارش سازیم...
بزرگتان میداریم...عزیزتان میدانیم...
تقدیم به خانواده ی عزیز شهدا...
شعرزیبای استاد جعفری مرا به جبهه برده ودلم هوای جبهه راکرد امروزشاعرخوب کشورمان هنوز رزمنده بسیجی است که میجنگد
اتش بر جانم می افتد کاش می توانستم اسمم را در گردان حنظله ثبت کنم در گردان شهید یاری نسب وقتی انسان فکه را درک می کند به وضوح میبیند ماییم که گمنامیم ماییم که بی نام و نشانیم در پیچ و خم این زندگی نفسانی خواهیم دید عظمت و شان شهیدان گمنام را در محضر خداوند گردان حنظله من پلاک گردان حنظله -فکه را بر گردن انداخته ام اگر ته سف برای غلامی جایی هست نام من را هم بنویسید
بدانیم
گذرگاه خون کدام شهید است که با آرامش به خانه می رسیم
* در بستر مردن، مردن است و چیزی نیست، لکن در راه خدا رفتن شهادت است و سرفرازی و تحصیل شرافت برای انسان و برای انسان ها.
* مرگ سرخ به مراتب بهتر از زندگی سیاه است .
* هان ای شهیدان! در جوار حق تعالی آسوده خاطر باشید ، که ملت شما پیروزی شما را از دست نخواهد داد.
* شما گواهان صادق و یادگاران عزمها و اراده های استوار و آهنین ، نمونه ترین بندگان مخلص حقید، که مراتب انقیاد و تعبد خویش را به پیشگاه اقدس حق تعالی، با نثار خون و جان به اثبات رسانیدند.
چرا ؟!
آهای مایی که ادعا داریم ...
همین تربت پاک شهیدان است که تا قیامت مزار عاشقان و عارفان و دلسوختگان و دارالشّفاء آزادگان خواهد بود .
خدا می داند که راه و رسم شهادت ، کور شدنی نیست و این ملت و آیندگان هستند که به راه شهیدان ، اقتدا خواهند کرد .
شهدا ، امام زادگانِ عشق اند که مزارشان زیارتگاهِ اهلِ یقین است .
دل شهید جنتی است که ملائک بدان غبته می خوردند آری جنتی که جز حضور دائم چیزدگری نیست (وعند ربهم یرزقون )
کلام شهدا دُر گوهرباری است که از عمق اقیانوس های دل آنان بیرون آمده است آری گوهرهایی از سنخ ملکوت
دل شهید وسیع وبی انتهااست زیزا هرگاه رود به اقیانوس متصل شود دیگر رود نیست اقیانوس است دل شهید است که به معدن عظمت الهی متصل است ومعدن عظمت هم که می دانی بی انتهاست
خداوند متعال چنین میفرماید: «من سرپرست بازماندگان توام. هر کسی بازماندگان تو را خشنود کند، مرا خشنود کرده است و هر کسی آنها را به خشم آورد، مرا به خشم آورده است.»(از مرحوم طبری در مجمع البیان)
« انقلاب » عاشقان « اسلامی » است
نه اونایی که سر ناموس مردم در جنگند
کسانی که از هست و نیستشون گذشتن
یه عده زیر زنجیر تانک با بدن های له شده
یه عده هم روی مین فسفری ذره ذره آب می شدند
و جیک هم نمیزدند تا عملیات لو نره و سایر همرزماشون شهید نشن
و فقط بوی گوشت کباب شده بود که....
بگشوده بال و پر ...
با سر به سوی وادی خون رفتی
گفتی: «دیگر به خانه باز نمی گردم
امروز من به پای خودم رفتم
فردا شاید مرا به شهر بیارند
بر روی دست ها ...
اما ...
حتی تو را به شهر نیاوردند !!!
گفتند:
«چیزی از او به جای نمانده است جز راه ناتمام»
بگشوده بال و پر ...
با سر به سوی وادی خون رفتی
گفتی: «دیگر به خانه باز نمی گردم
امروز من به پای خودم رفتم
فردا شاید مرا به شهر بیارند
بر روی دست ها ...
اما ...
حتی تو را به شهر نیاوردند !!!
گفتند:
«چیزی از او به جای نمانده است جز راه ناتمام»
چی؟؟چی؟؟
فدایش کردی؟برای چی؟برای کی؟برای دفاع از ناموست؟؟!!
آه...
خوب شد ، خوب شد که امروز دیگر نیستی ، نیستی تا ببینی.
چی رو؟؟
هیچی...هیچی...!!
فقط به مادرت زهرا (ع) بگو ببخش ، فقط ببخش!!
شرمنده ایم...
چیزی جز دو سه کیلو استخوان نبود
پدر سرشو بالا گرفت و گفت:«حاج خانوم غصه نخوری ها !!!
دقیقا وزن همون روزیه که خدا بهمون هدیه دادش...
واقعا میگیره؟؟؟
همین چادری ها یه روزایی میرفتن زیر گلوله و ترکش ، همین چادری ها...
حالا چادر جلوی دست و پا رو میگیره؟؟
که گناهان هر روزش را در آن یادداشت می کرد ، گناهان یک روز او این ها بود :
۱.سجده نماز ظهرم طولانی نبود.
۲.زیاد خندیدم.
۳.هنگام فوتبال شوت خوبی زدم که از خودم خوشم اومد.
(دارم فکر می کنم که چقدر از یک پسر ۱۶ ساله کوچکترم)
از یکی پرسیدم : چشه این بنده خدا ؟
گفت : آرپیچی زن بوده ،
توی عملیات آنقدر آرپیچی زده که دیگه نمی شنود .
باید براش بنویسی تا بفهمه !!
گوشهایت را دادی تا ما چشم و گوشمان باز شود ..
چشم و گوشمان که باز نشد هیچ ، ................بماند !!
شرمنده ی ایثارت هستیم جوانمرد......
شرمنده جوانی ام از این زندگانی ام
..............................................
عشق بود و جبهه بود و جنگ بود
عرصه بر گُردان عاشق تنگ بود
هر که تنها بر سلاحش تکیه کرد
مادری فرزند خود را هدیه کرد
در شبی که اشکمان چون رود شد
یک نفر از بین ما مفقود شد
آنکه که سر دارد به سامان می رسد
آنکه که جان دارد به جانان می رسد
دیده ام ، دستی به سوی ماه رفت
بی سر و جان تا لقاءالله رفت
زندگیمان در مسیر تیر بود
خاک جبهه ، خاک دامنگیر بود
آنکه خود را مرد میدان فرض کرد
آمد از این نقطه طی الارض کرد
هر که گِرد شعله چون پروانه است
پیکر صدپاره اش بر شانه است
تن به خاک و بوی یاسش می رسد
بوی باروت از لباسش می رسد
دشمن افکنهای بی نام و نشان
پوکه ی خونین شده تسبیحشان
کار هرکس نیست این دیوانگی
پیله وا می ماند از پروانگی
شهيدان زنده اند الله اکبر
نوشته بر تن گلهای پرپر
شهيدان زنده اند الله اکبر
ای کاش کسی از تو خبر داشته باشد
آن باد که آغشته به بوی نفس توست
از کوچه ما کاش گذر داشته باشد
درباره ی شهید آنقدر از اسلام و اولیاء اسلام روایات وارد شده است بر فضل شهید که انسان متحیر می شود. در روایتی از رسول اکرم(ص) نقل شده است که برای شهید هفت خصلت است که اولی آن عبارتست از اینکه اولین قطره ای که از خون او بر زمین برزید، تمام گناهی که کرده است آمرزیده می شود و مهم این آخرین خصلتی است که می فرماید که بر حسب این روایت که شهید نظر می کند به وجه الله و این نظر به وجه الله راحت است برای هر نبی و هر شهید.