آوای رودکوف : در روزگاری که تاریکیِ بیامانی بر افقِ ایمان و انسانیت سایه افکنده است، صدای نیایش، روشنترین چراغ در غربتِ دلهاست. ادبیاتِ معاصر، هنگامی که با دردِ جامعه و انتظارِ رهایی درآمیزد، به زبانی بدل میشود که نهفقط احساس، بلکه رسالت را منتقل میکند. شعر «نیایش در ظلمت» از سرودههای ژرف و اندیشمندانهی راضیه آرچین، روایتِ انسانی است که در میان اضطرابِ جهانِ بیعدالت، در جستوجوی نوری الهی است؛ نوری که از پسِ ابرهای تیره، نویدِ ظهور عدالت را میدهد.
این اثر، پیوندی میان عرفان و اجتماع، امید و اعتراض، و انتظار و نور است — زمزمهای از ایمان در دلِ تاریکیِ تاریخیِ بشر.
شاعر و نویسنده: راضیه آرچین
ای که نامت داروی این زخمِ کهنه است،
ای نویدِ صبح، در این شبِ بیپایان!
دل چهها کشد ز هجرانِ رخت؟
جامعه چهها کشد ز بیدینی و زشتروزی؟
این وطن، باغی شده با برگهای پژمرده؛
هر که را میبینی، یا زندانبان است یا زندانی.
ظلم، آشکار شده در هیأتِ قانون،
و ستمِ پنهان، ریشه دوانده در جانِ یاران.
کجایی ای مسیحِ این دورانِ مرده؟
کجایی ای گشایندهی این قفلِ گران؟
از فراقت، آتش است در سینه،
و ز جفای روزگار، خون است در چشم.
هر شب، فانوسِ یادت را به دست میگیرم،
در کویرِ شهرِ بیچراغِ امید میگردم؛
سایهای میبینم، فریاد میزنم: «مهدی (ع)!»
اما صدا فقط به دیوارِ سکوت برمیخورد.
آه از این هجرانِ جانسوز!
آه از این دوریِ کشنده!
ظلمت، پرده افکنده بر افق،
و خورشیدِ عدالت، پشتِ ابرِ غربت.
اما میدانم…
تو خواهی آمد،
همچون باران به زمینِ تشنه،
همچون نور به چشمانِ نابینا.
خواهی آمد و در این بازارِ سیاهِ ستم،
دادخواهی خواهی کرد از همگان.
پس چشمانم را با اشکِ فراق میشویم،
تا شاید تو را در آینهی دل ببینم؛
و در این ظلمتفروشیِ جهان،
چراغِ انتظار را روشن نگاه میدارم…
تا بگذری از پسِ این ابرهای تیره،
و خورشیدِ وجودت بتابد بر این خاکِ عطشناک.
اوه چه زیبا براوووووو
عالی بود خیلی لذت بردم خداقوت
خیلی زیباست احسنت براین قلم واندیشه
عالی بود
خیلی لذت بردم درود بر اندیشه شاعر