مقدمه بالا خلاصه ای کوتاه از زندگی جوان کهگیلویه و بویراحمدی که در حاشیه شهر یاسوج با خانواده اش زندگی می کند اما روزگار بر خلاف عقیده و فکرش رقم خورد و یک اتفاق باعث می شود دیگر نه بتواند درس بخواند و دانشگاه رود و نه توانایی کار کردن داشته باشد تنها خونه می نشیند و اطرافش را نگاه می کند.
محمد 23 سال دارد او دانشجوی رشته کامپیوتر است و چند ماه دیگر درسش تمام می شد و می خواست برای آینده اش برنامه ریزی کند که کجا برای خودش کاری دست و پا کند اما اول باید مدرک دانشگاهش را بگیرد یک میلیون و 400 هزار تومان به دانشگاه پویا بدهکار است پس با توجه به وضعیت مالی نامناسبی که خانواده دارد فکری به سرش می زند که برای کار کردن به جنوب برود و این مبلغ را جور کند اما آنگونه که محمد فکر می کرد نشد و پیش نرفت و یک اتفاق زندگی محمد را دگرگون و اروزهای جوانی اش را نقشه برآب کرد.
خانواده محمد اهل روستای چاروسای کهگیلویه هستند که برای مداوای محمد مجبور هستند نزدیک شهر و نزدیک مراکز درمانی باشند محمد که قرار بود فرزند بزرگ خانواده باشد و هنگام نبود پدر نقش یک مرد را داشته باشد اینک خودش نیاز به نگهداری پدر دارد پدری که خود کارگر است و بیشتر از پسر به کمک نیاز دارد.
به یاد آوردن اتفاق تلخی که برای محمد افتاده است همه خانواده را ناراحت می کند اتفاقی که پسر بزرگ خانواده را زمین گیر کرد و اکنون باید در خانه بماند و حصرت این را بخورد که جوان ها هم سن و سالش در کوچه و خیابان مشغول کارو یا بازی هستند اما محمد مجبور است در خانه بنشیند چون که تعادل راه رفتن ندارد.
اتفاقی که محمد را خانه نشین کردمحمد کمتر از 10 روز بود که برای تامین هزینه شهریه دانشگاهش با بوشهر رفت تا بتواند با کار کردن شهریه دانشگاه را بدهد و مدرک را بگیرد تا شاید کاری پیدا کند چند روز از کار کردنش نگذشته بود که همراه دوستش سوار ماشین دوستش می شوند که سرکار بروند اما ماشین وانت بار از سمت دیگر خیابان به سمت ماشین محمد و دوستش آمده و به طرفی که محمد نشسته برخورد می کند و ماشین 206 و اتوبوس نیز به همین سمت برخورد می کنند که باعث می شود محمد 23 ساله ضربه مغزی شود و اکنون خانه نشین است.
محمد می گوید: با اینکه حادثه جزئی بود اما تنها من آسیب دیدم و بقیه ماشینشان دچار خسارت شد اکنون راه رفتن برایم سخت است و با سرگیجه زمین می خورم دانشگاه یک ترم دیگر دارم اما نمی توانم ادامه دهم با این شرایط.
پدر محمد بر خلاف هیکلش دلش بسیار کوچک بود گاهی انسان وقتی از یه چیزی درمانده باشد اگر زبون باز ترین فرد هم باشد اما مظلوم می شود چون که در مانده است نمی دانم باید کجا رود و چکاری انجام دهد.
پدر محمد گفت: شغلم کارگری است آن هم اگر کاری پیدا شود روزی هست و روزی نیست شاید در ماه پنج روز کار پیدا شود ستاد دیه هم می گوید دادن دیه طول درمان نیاز دارد یعنی باید منتظر بمانیم ببینیم وضعیت محمد چه می شود بهتر می شود یا همچنان اینگونه می ماند.
پدر محمد 4 بچه دارد که بزرگترین انها محمد است و بقیه 4 سال، 11 سال و 16 سال سن دارند که همه انها نیز دانش آموز هستند و باید درس بخوانند هر کدام نیز کتاب، و دفتر و مداد می خواهند در مان محمد هم هست که باعث می شود شرایط زندگی برای پدر کارگر کمی سخت شود.
پدر محمد گفت: بخاطر لخته ای که در پایم وجود دارد دو سال است که تحت درمان هستم و دکترها گفته اند نباید کار سنگین انجام دهم اما من مسئولیت یک خانواده را بر عهده دارم و پسر بزرگ هم مریض است و نمی تواند تکان بخورد باید کار کنم که بتوانم خرج زندگی مان را بدهم.
اجاره 350 هزارتومانی پدر محمد با پول ناچیز کارگریمحمد بعد از تصادف دیگر تعادل راه رفتن ندارد و چشمش تنبل شده است پدرش باید ماهی 350 هزار تومان کرایه دهد و کارگری کند این خانواده نزدیک به دوسال است که برای تحت پوشش قرار گرفتن کمیته امداد تشکیل پرونده داده اند اما همچنان پشت نوبت هستن و معلوم نیست تا چند وقت دیگر باید پشت نوبت باشند.
پدر محمد سکوت کرد و از تلوزیون فوتبال پخش می شد و محمد غرق در تلوزیون بود البته ظاهرا که اینگونه بود اما معلوم نبود به چه چیزی فکر می کند آینده نا معلومی که دارد و یا اینکه کی می تواند با دوستانش در کوچه و خیابان باشگاه بروندو فوتبال بازی کنند.
صدای آرام پدر محمد و چشمان نگران مادر برای پسر بزرگش غم انگیز بود چه می شود درمان می شود و یا همیشه در خانه می ماند چرا دیگر نمی تواند برایش همسر پیدا کند و باید در خانه باشد و حصرت روزهای گذشته را بخورد دنیا گاهی بر خلاف میل انسان های می گذرد باید تلاش کرد در هر دو حالت خدا را فراموش نکنیم هر که تحملش بیشتر باشد بیشتر مورد لطف و محبت خداوند است پس مواظب باشیم.
پدر محمد ناراضی نبود اما احتیاج به کمک داشت او که در این دنیا همین خانواده را دارد به هم نوع هایش احتیاج دارد تا شاید بتواند پسرش را از فلج شدن برای همیشه نجات دهد و شاید نتواند و همیشه این گونه باشد.
چند روز قبل تعداد زیادی از کارگران ساختمانی جلوی استانداری کهگیلویه و بویراحمد تجمع کرده بودند در میان انها چهره ای اشنادیدم او پدر محمد بود که برای کارگری کردن نیز باید التماس می کرد که مسئولان جلوی کاگران افغانی را بگیرند.پدر محمد با مدارک پزشکی پسرش آمده بود که بگوید من یک پسر جوان بیمار در خانه دارم .
پدر محمد با اینکه توان کار کردن را هم ندارد اما باید هم اجاره خانه را بدهد و هم خرج مدرسه بچه هایش را بدهد و هم مخارج درمان محمد را همه اینها بر دوش مردی پنجاه ساله است او اهل حرف زدن نبود و دوستش به نمایندگی از این پدر زجر کشیده نسخه درمان پسرش را نشان می داد و داد می زد تا شاید مسئولی صدایش را بشنود.
این خانواده کهگیلویه و بویراحمدی نیازمند کمک هستند هر کمکی به هر مبلغی تا زنده ایم در این دنیا هم نوع خود را کمک کنید افرادی که قصد کمک به این خانواده را داشته باشند می توانند با رابط این خانواده 09173438710 تماس بگیرند و کمک های خود را به شماره کارت خودشان انتقال دهند.
گزارش و عکس: زهرا داوودی