پایگاه خبری آوای رودکوف-استاد«جهانگیرایزدپناه»:تاریخ جوامع انسان ها علیرغم فراز وفرودها سیر تکاملی وپیشرفت دارد اما این سیر برشانه ستبر وتنومند شهیدان وقربانیان تاریخ نظیر مزدک ها مانی ها وبوذرگمهرها طی طریق نموده است به حلاج ها وبرامکه وحسنک وزیرها وهزاران شهید گمنام رسیده وعلیرغم خوشبینی به کاهش خشونت وحل مسالمت آمیزتضادها،این امر تداوم داشته وخواهد داشت . شهیدان ،قربانیان وتلاشگرا ن واندیشمندان جامعه ،عاشقان میهن ومردم اند وبخوبی دریافته اند که عشق در صوَر گوناگون آن بهانه زندگیست وزندگی بدون عشق معنا نمی یابد وعشق انگیزش از جان گذشتگی در فراخنای تاریخ است.
به تعبیر شاعر برجسته مهینمان ه.ا .سایه :
نگر تا این شب خونین سحر کرد /
چه خنجرها که از دل ها گذر کرد /
افسوس که جباران ،برتری طلبان وسلطه گران گوناگون هر زمانه ونفی کنندگان هویت وفرهنگ دیگران نگذاشته اند شادی ،به زیستی وبهروزی حاصل گردد وخنده ای از ژرفای دل برلبان مردم نقش بندد وزندگی شایسته وبایسته انسانها معنا یابد. برترپنداری وسلطه جوئی بی رحمانه وغروروخودستائی حماره مستانه در هرشکل وشمایل ولوائی،مستمسکی ورنگ ولوائی ذات وخوئی ددمنشانه وجانورانه است.
برغم پیچ وخم هاودشواریها بسی انسانهای عاشق،شوقمند وذوقمند در اندیشه وتلاش برای دگرگونی وتکامل از فرود به فراز واز جهل وتاریکی به آگاهی وروشنی وحصول به جایگاه رفیع آدمیت بوده اند .در پرتو عشق ، تلاش و از جان گذشتگی انسانها ست که بقول شعر جرح تعدیل شده ای ازمولوی :
بی تو همه بازارها/
پژمرده اندرکارها/
باغ و رُز و گلزارها/
تلخی زتو شیرین شود/
کفر وضلالت دین شود/
خار وخسک نسرین شود/
رقص از تو آموزد شجر/
پا با تو کوبد شاخ تر/
مستی کند برگ و ثمر/
ایران ،این سرزمین کهن با فرهنگ وزبانی دیرینه وگسترده بارها مورد تاخت وتاز قرار گرفته که در میان آنها هجوم اسکندر مقدونی،هجوم اعراب وهجوم مغولان عمده تر بوده اند.
حمله یونانیان.
هجوم یونانیان به فرماندهی اسکندر مقدونی (که دولت شهرها ی یونان رابه زیر نگین خود آورده بودوبرعلیه ایران متحد ساخته بود) علیرغم مقاومت سردارانی نظیر آریوبرزن منجربه شکست ایرانیان به پادشاهی داریوش سوم هخامنشی گردید .
با توجه به اینکه یونانیان دارای فرهنگ وتمدن وبرخوردار از فلاسفه عظیم بودند،قرائن وشواهدی دال برتلاش آنها برای پایمال کردن فرهنگ وزبان وآداب ورسوم ایرانیان نیست و همانند اعراب آنچنان اصراری برتحمیل فرهنگ هلنیسم خود نبوده. بعضی از مورخان معتقدندکه تخریب تخت جمشید وپاسارگاد هم به تلافی تخریب بعضی از شهرهای یونانی توسط یکی از فرماندهان ایرانی بوده است .
به هرحال بعد از مرگ اسکندر جانشینانش به سه حکومت تقسیم شدند .سلوکیان بدست ایرانیان به رهبری سلسله اشکانیان از ایران رانده شدند و با هجوم رومیان بتدریج دوران شکوفائی یونان باستان به سر آمد ورومیان سکاندارقدرت شدند .رقابت وجنگها بین دو قدرت جهانی یعنی روم وایران ادامه یافت ودر نهایت باعث تضعیف هردو گردید . در دوران ساسانیانِ( جانشین اشکانیان) به علت در هم آمیختن آئین زرتشتی وحکومت وسرکوب جنبشهای مزدکی و...، فساد حاکمیت ونارضائی مردم ، ایران در مقابل اعراب نو آئین (اسلام)شکست خورد وانقراض ساسانیان هم رقم خورد.
امپراتوری روم هم از اوج به حضیض رسید ودر مقابل حملات ژرمن ها وبربرها شکست خورد وقدرت فائقه ای که از یونان به روم منتقل شده بود به بقیه اروپا منتقل گشت .
هجوم اعراب
همانطور که در بالا نیز یادآور شدیم ، به دلیل تعصبات دینی و درآمیختگی دین و حاکمیت ساسانیان و سرکوبی جنبش مخالفان فکری ، فساد حکومتی و نارضایتی مردم ،ایران در مقابل اعراب نوکیش ( اسلام ) شکست خورد . گرچه اعراب آیین اسلام را به ایران آوردند ، و مردم ایران هم به آن گرویدند . اما اعراب دارای چنان تمدن و فرهنگی نبودند که ایرانیان فرهنگ و آداب و رسوم خود را کنار گذاشته و آن را بپذیرند . اعراب بزور متوسل شدند و گاها دست به قتل مردمی که مقاومت می کردند ، زدند .
مال ومنال وفتوحات وغنائم بدست آمده از متصرفات چنان امویان وعباسیان و والیان وسردارانشان را غرق تجملات وفساد کرد که هر نوع مخالفتی را سرکوب میکردند چنانکه یزید ابن معاویه توسط شارع زرپرستی فتوای مهدورالدمی امام حسین (ع) را گرفت و واقعه عاشورا رقم خورد.
آنچه مسلم است در چنین اوضاعی حاکمان خواهان اسلامی اندیشه ساز وتعالی بخش نبودند واز دین وآئین مسائلی سطحی وظاهری وخشک اندیشی وجهالت وخرافات را بنا نهادند که هنوزاخلافشان نظیر طالبان ،داعشیان وداعش اندیشان دامنگیر جوامع انسانیست.
نزدیک به چهارصد سال زبان رسمی - اداری ایران عربی بودو دانشمندان و متفکران ایرانی آثار خود را بعربی می نوشتند . بتدریج زبان فارسی با درآمیختگی با زبان عربی به همت استقلال طلبانی نظیر سامانیان ، صفاریان و شاعران برجسته ای نظیر فردوسی احیا گردید و ایرانیان همچون کشورهایی نظیر مصر ، لیبی ، تونس و .... در زبان و فرهنگ عربی مستحیل نگردیدند . اعراب اعم ازپیشینیان و اموی و عباسی به غلط دچار برتری طلبی و تحمیل فرهنگ و زبان خود بودند وباور وآموزه های خود رایگانه راه برحق ومطلق می پنداشتند ،امری که بخشی ازآن ناشی از فرهنگ وتمدن غیر پیشرفته اعراب بود . صد البته این نوع تفکر خلاف پویائی ،تکامل وتعامل جوامع انسانی است وموجب محرومیت فکری وآموختن وتبادل اندیشه است .
شکی نیست که ایرانیان با پذیرش دین اسلام دارای فرهنگ وهویت ایرانی – اسلامی شده اند اما تحت هر لوائی ،هرگونه تلاش برای نادیده گرفتن ونفی یکی ازاین دو وجه خلاف مصلحت وانسجام ملی است.
وقتی دین اسلام به دیگر کشورها راه یافت و در تعامل با افکار و عقاید مردم سرزمین های دیگر قرار گرفت مستلزم باورمندی وپذیرش نه در سطوح ساده و اولیه اعراب بلکه در سطحی بالاتر ومستدل تر بود . واز طرفی با ترجمه و راه یابی فلاسفه یونان که اسلوب آن بر پایه منطق و شک قرار داشت مباحثی مطرح می شد که به مذاق اعراب متشرع ساده نگر وخلفای خواهان حفظ وضع موجود ومخالف نوآوری خوش نمی آمد و در نتیجه بسی اندیشمندان اسلامی آزاد اندیش مواخذه و یا به دار آویخته می شدند نظیر یدار آویختن منصور حلاج بخاط شطحیات اش(سخنان پیچیده وصوفیانه ای که در ظاهرخلاف عقل وشرع وعرف اند) .
انگ هایی نظیر الحاد ، زندیق ، رافضی و .... توسط شارعین و فقیهان سطحی نگر و وابسته به حکومت آماده نثار نواندیشان بود که مجازات را بدنبال داشت . به تعبیر علامه طباطبائی واندکی اضافات:
" چه حلاج ها رفته بردارها "/
چه ابرارها مرده در زیر سنگسارها/
بتدریج خلفای اموی وعباسی وحاکمان تحت امرشان هرنوع استقلال طلبی ،مخالفت با اقتدار وستمشان را با همین انگ والقابها تحت پیگرد قرار میدادند.عوامفریبی وتحریک احسات مذهبی نا آگاهان هم که همیشه سکه رایج زمانها بود.
اینها برای حفظ سلطه خود حتی به هم تباران قریشی ،خاندان نبوت وخلفای راشدین هم رحم نکردند . امویان واقعه عاشور را که عام وخاص از آن آگاهند هم در کارنامه ننگین خود دارند .
درزمان بنی امیه (امویان)عبدالله بن زبیر، نوه ابوبکر را برسر دوراهی انتخابِ تسلیم یا قلع وقمع قرار دادند. وی در هم اندیشی با مادرش اسما چنین جواب شنید: اسما ،دخت ابوبکر چنین ندا سر داد اگرنه برای مسائل دنیوی بلکه بخاطر دین وباورت قیام کرده ای همانند حسین(ع)نبرد کن .وی نیز چنین کرد ونعش بس زخم آگین اش بردار رفت .بعد به تمهیدی مادرش را به دیدن چوبه دارش بردند تا عجز ولابه اش رابشنوند . بر خلاف انتظارشان لابه ای در کار نبود بلکه گفت پسر دلیرم را با قامتی شکست ناپذیر هنوزسوار برمرکب اش میبینم .(اقتباسی از تاریخ بیهقی).
نباید این را هم از نظر دور داشت که علیرغم تنگ نظریها وسطحی نگریها، اندیشمندان ومتفکران وفلاسفه وعالمان زیادی در ممالک اسلامی ( ایرانیان ودیگر ممالکی که به اسلام گرویدند ) پا به عرصه وجود نهادند وآثار فلاسفه یونان وفلسفه شرق را گسترش دادند وعظمتی آفریدند که در زمان خود ،غرب از آن بهره چندانی نداشت ولی در نهایت به عللی که جای تحقیق وبررسی مستقلی دارد این غرب بود که عصر روشنگری ورنسانس را رقم زد که شرقیان نتوانستند در این قد وقواره عظیم وسر نوشت ساز ظاهر شوند وبه چنان توسعه وپیشرفتی برسند.
مغولان
گرچه براثر چند پارچگی وضعف ایرانیان نیروهائی نظیر ترکان غزنوی و...سرنوشت رابدست گرفتند ،اما تلاش برای استقلال طلبی واحیای فرهنگ وزبان فارسی ادامه داشت ونفسی برآمده وتجدید حیاتی در جریان بود که ناگهان هجوم بربرمنشانه مغولان آغاز گردیده .
هجوم ،ویرانگری وچپاول ایران توسط مغولان حد ومرزی نداشت وچنان قتل وعام و ویرانی بجای میگذاشتند که آن شهر ودیار مورد هجوم غیر قابل سکنی میشد. اما در کنار خوی وحشیانه مغولان آنزمان بد نیست که به دوموضوع هم اشاره داشته باشیم یکی اینکه حاکمان وقت ایران ( خوارزمشاهیان) از سر غرور یا بی تدبیری با فرستادگان چنگیز خان وبازرگانانش رفتار مناسبی نداشتند واکثر آنها را کشتند ویا خوار وخفیف کردند که حس انتقامجوئی وکینه ای وصف ناشدنی در چنگیز وبقیه مغولان ایجادکرد .شاید اگر فرستاده چنگیزخان را نمیکشتند دچار چنان خشم وخر جفتک اندازی وانتقام بیرحمانه نمی شدیم.
دوم اینکه مغولان علیرغم خوی غارتگرانه وبربرمنشانه شان کمتر در فکر تغییرفرهنگ ،زبان وباورهای مردم ما بودند چون نه چنان فرهنگ وتمدن بالائی داشتند ونه چنان ادعائی که در صدد این امر برآیند .آنها بتدریج مجذوب فرهنگ وباورهای ایرانیان هم گشتند وبا تدبیر مردانی نظیر خواجه نصیر طوسی منشا خدماتی مانند رصدخانه مراغه وبراندازی بختکی بنام خلافت عباسیان گردیدند .
هلاکوخان دستور قتل آخرین خلیفه عباسی را هم داد.عجب آنکه تقدس دروغین خلافت اعراب عباسی چنان در تار وپود ایران ریشه دوانده بود که دانای زمان یعنی سعدی ناله وفغان میکرد وشعر می سرود که اگر خون خلیفه ریخته شودازآسمان خون خواهد بارید!! .البته راه حلش پیدا شد، جناب خلیفه را در نمد پیچیدند وچنان مشت ولگد کوبش کردند که بدون ریختن خون کشته شد یا بقول معروف با یک اردنگی عزرائیل رو به قبله شد . بنظر میرسد که خواجه نصیر حکیم وزا لوانداز ماهری بود وچنین اندیشید حال که مغولان زالو وار خون مردم ایران را می مکند لا اقل یک بیماری مزمن وتقدس یافته بنام خلافت عباسیان راازتن رنجور ایرانیان بیرون کنند ....../کهگیلویه و بویراحمد
عضویت در خبر نامه