کد خبر: ۱۹۰۶۳
تاریخ انتشار: ۱۵ مرداد ۱۳۹۶ - ۱۹:۳۲
شعر/فرزاد فتحی
"تقدیم به کودکان تهی دستی که فقر و نداریِ خانواده از یک طرف و نگاه های سردِ مدرسه و همکلاسی ها از طریف دیگر زجرشان می داد"
پایگاه خبری آوای رودکوف:شعری از فرزاد فتحی شاعر جوان لنده ای "تقدیم به کودکان تهی دستی که فقر و نداریِ خانواده از یک طرف و نگاه های سردِ مدرسه و همکلاسی ها از طریف دیگر زجرشان می داد".

وقتی که شب می شد و مادر گریه می کرد
باران به حال روزِ محشر گریه می کرد

گاهی که تنها بود اشکش می چکید و
وقتی مرا می دید، بدتر گریه می کرد

تکرار در تکرار اشک و آه بودیم :
مادر که می نالید، خواهر گریه می کرد

از  مدرسه  بیزار  بودم  از  معلّم
وقتی که بابا تویِ دفتر گریه می کرد

قانونِ ورزش  را برامان  شرح دادند:
هر کس زمین می خورد، داور گریه می کرد

بی کفش، وقتی زخم شد انگشت پایم
جای معلّم دین و باور گریه می کرد

آری! لباسم کهنه هست و درد دارم
مثل یتیمی که سراسر گریه می کرد

ما قصّه مان شاید شبیه خانه ها بود
دیوار تنها می شد و در گریه می کرد

چشمانِ اشک آلودِ خودکاری شکسته
بر شانه های خشکِ دفتر گریه می کرد

موضوعِ انشا: "نامه ای به مادر خود"
افعال و اسم و حرف و  مصدر گریه می کرد

دفتر شبیهِ بغضِ ماهی غرق می شد
خودکارِ بیچاره که یکسر گریه می کرد

وقتی فلانی حال و روزِ قصّه را دید
باور بکن با من برابر گریه می کرد

تووی دلم صد ناسزا گفتم به دنیا
"وقتی که بابا توی دفتر گریه می کرد"
نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
* نظر: