پایگاه خبری آوای رودکوف:شعری از فرزاد فتحی شاعر جوان لنده ای "تقدیم به کودکان تهی دستی که فقر و نداریِ خانواده از یک طرف و نگاه های سردِ مدرسه و همکلاسی ها از طریف دیگر زجرشان می داد".
وقتی که شب می شد و مادر گریه می کرد
باران به حال روزِ محشر گریه می کرد
گاهی که تنها بود اشکش می چکید و
وقتی مرا می دید، بدتر گریه می کرد
تکرار در تکرار اشک و آه بودیم :
مادر که می نالید، خواهر گریه می کرد
از مدرسه بیزار بودم از معلّم
وقتی که بابا تویِ دفتر گریه می کرد
قانونِ ورزش را برامان شرح دادند:
هر کس زمین می خورد، داور گریه می کرد
بی کفش، وقتی زخم شد انگشت پایم
جای معلّم دین و باور گریه می کرد
آری! لباسم کهنه هست و درد دارم
مثل یتیمی که سراسر گریه می کرد
ما قصّه مان شاید شبیه خانه ها بود
دیوار تنها می شد و در گریه می کرد
چشمانِ اشک آلودِ خودکاری شکسته
بر شانه های خشکِ دفتر گریه می کرد
موضوعِ انشا: "نامه ای به مادر خود"
افعال و اسم و حرف و مصدر گریه می کرد
دفتر شبیهِ بغضِ ماهی غرق می شد
خودکارِ بیچاره که یکسر گریه می کرد
وقتی فلانی حال و روزِ قصّه را دید
باور بکن با من برابر گریه می کرد
تووی دلم صد ناسزا گفتم به دنیا
"وقتی که بابا توی دفتر گریه می کرد"
عضویت در خبر نامه