« آواي رودکوف» خود را به اخلاق حرفه‌اي روزنامه‌نگاري پايبند مي‌داند و مبناي فعاليت اين سايت بر سه اصل « بيطرفي » ، «دقت » و « انصاف » استوار است.

      
کد خبر: ۱۹۹۸۹
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار: ۲۲ مهر ۱۳۹۶ - ۱۳:۳۶
گزارش /زهرا داوودی
سرتنگ غارون یکی از روستاهای کهگیلویه و بویراحمد که در این روستا فقر بیداد می کند مسئولانی که حتی اسم ان را نشنیده اند.
پایگاه خبری آوای رودکوف:-زهرا داوودی:کهگیلویه و بویراحمد آنقدر وسیع نیست که نتوانی در طول چند روز همه انجا را ببینی اما آنقدر مکان های نا شناخته دارد که که وقتی دیدی می توانی بگویی اینجا را من پیدا کردم این استان مکان هایی دارد که تا کنون هیچ مسئولی شاید حتی اسم آن را هم نشنیده باشد و دیگر وای به حال اینکه آن مسئول نیز غیر بومی این استان باشد.


"غارون" این اسم را برای اولین بار بود اسم کوهی در استان چهارمحال و بختیاری است اما سرتنگ غارون که در دامنه این کوه قرار دارد جز استان کهگیلویه و بویراحمد است این اسم را اولین بار بود که می شنیدم یکی از روستاهای کهگیلویه و بویراحمد است روستایی که در مرز چهارمحال بختیاری و این استان قرار دارد یکی از روستاهایی است که به سادگی نمی توان به آنجا رفت از چند نفر پرسیدیم گفتند ماشین را همین جا بگذارید کوهستان پیش رو را چند ساعت پیاده بروید بعد به روستای سرتنگ غارون می رسید.

 اکنون مهر ماست شاید چهار ساعت پیاده روی در کوه ها خیلی سخت نباشد اما شب هنگام، زمستان گرمای تند تابستان سوال اینجاست مردم "غارون زمستان چه می کنند چهار ساعت پیاده روی در کوهی که پر از حیوانات وحشی از جمله خرس و کرگ است یک نوع جان بر کف دست گذاشتن است.


 اینجا"سرتنگ غارون" است

به نظر مردمانی خون گرم و زندگی ساده دارند کودکان"ده سرتنگ غارون" لباس های کهنه و خاکی بر تن دارند 25 خانوار در این مکان زندگی می کنند سراغشان رفتیم ببینیم آیا شنیده هایمان از فقر، محرومیت  اهالی سرتنگ غارون درست بوده است یا نه .

از دور زنی با کوله باری از هیزم بر دوش در میان سنگ ها به سختی راه می رود گاهی پایش لیز می خورد اما اهالی این روستا آنقدر با درد و سختی آشنا هستند که دیگر راه رفتن با دوشی پر از هیزم در این سنگلاخ ها کار سختی نیست اما باز هم زن است توان و قدرت یک مرد را ندارد.


دستان ترک خورده این زن نشان می داد چقدر سختی کشیده و روزانه چند بار هیزم را جا به جا می کند در ده سرتنگ غارون متوجه شدیم که در زمستان در این مناطق تا دو متر برف می بارد و اهالی این روستا هیزن ذخیره می کنند که در آن مدتی که خانه زیر برف است از سرما یخ نزنند اما به راستی اگر همه یخ بزنند کسی متوجه می شود.

 در "سرتنگ غارون" صحنه هایی به چشم آمدند که دل هر انسانی را به در  می آورد از اشک چشم یک مادر، مردی که زنش به صورت فاجعه باری با بچه اش از دنیا رفتند و آن پسر بچه ای که استخوان دستش از بس شکسته و درمان نشده بیرون زده بود داستان های واقعی که  نه کلید اسراری بود آنها را پخش کند و نه زبانی داشتند که خودشان مطرح کنند.


عاشورا و تاسوعای حسینی است مردم سرتنگ غارون عزادارای خاصی داشتند حلقه زدن دور یک آتش و خواندن چند بیت عزاداری مردم غارون است اهالی می گویند تا کنون هیچ طلبه ای به اینجا نیامده که در مورد واقعه عاشورا برای ما صحبت کند فقط از گذشتگان و پدرانمان چیزهایی می دانیم.

در"سرتنگ غارون" همه چیز به گونه ای دیگر بود در انچا شرایطی وجود داشت که مردم این استان قبل از انقلاب در آن شرایط زندگی می کردند مگر می شود در مهر ماه 1396 سی و شش سال بعد از انقلاب با چنین صحنه هایی مواجهه شد.


اری می شود اگر ممکن نبود پس اینجا کجاست؟چرا اینجا چیزی بدتر از فقر حاکم است؟، چرا سرتنگ غارون در کهگیلویه و بویراحمد اینگونه گمنام است؟چرا اینجا فقر بیداد می کند؟اینها سوال هایی هستند که هیچ مسئولی نمی تواند پاسخگوی آن باشد؟

در سرتنگ غارون سنگ هایی روی هم گذاشته شده اند و تعدادی چوب سوخته و کهنه که نشان از ده ها سال قبل را می دهد خانه اهالی را تشکیل می دهندخانه هایی که در آنها چندین خانواده در شرایطی بسیار بد زندگی می کنند .


کودکان سرتنگ غارون تا کنون چشمشان به تلوزیون و برنامه کودک  نخورده است آنها نمی توانند ساعت ها پشت شبکه پویا بنشینند و کودکانه هایشان را بینند وقتی بر روی لب تاب چند برنامه کودک به آنها نشان می دادیم آنقدر به این صفحه ذول زده بودند که دلم برایشان سوخت .

این کودکان اسباب بازی شان چند عروسک شکسته و بی دست و پاست از ماشین های کنترلی و اسباب بازی های آنچنان خبری نیست حصرت داشتن یک عروسک زیبا به دل کودکان سرتنگ غارون مانده است.


 اینجا شکستن دست و پا عادی است

این فقر و محرومیت تنها در کودکان سرتنگ غارون نبود تنها عروسک آنها نیست که دست و سر و پا ندارند بلکه ادم های سرتنگ غارون نیز دست و پایشان می شکند اما درمانی نیست و خودشان جوش می خورند.

اینجا شکستن دست و پا عادی است وقتی در کوه ها و دره های شیب دار باید کلیومترها را طی کنی تا به آب برسند دراین مسیر دست و پایشان می شکند عبور از این دره کمی سخت است اما برای تشنه نماندن و رسیدن به اب باید رفت.



 استخوان دست محمد 12 که بیرون زده است

در کنار بار زدن خرهای روستا محمد 12 ساله که قصد کمک به پدر را داشت وقتی می خواست مشک آب را بلند کند متوجه شدم لحظه ای ایستاد و ناله ای دردناکی کرد وقتی علت را پرسیدم گفت دست محمد تا کنون در همین مسیر چندین بار شکسته است اما به دلیل مسیر زیاد دکتر نبرده ایم آنقدر شکست و خودش خوب شد تا اینکه اکنون می بینید استخوان دستش بیرون زده است.

محمد پسربچه است اما مردانه زندگی می کند دیدن این صحنه ها و دم نزدن سخت است  این تنها یکی از صحنه هایی بود که دل هر انسانی با شنیدن و دیدنش به درد  می آمد چهره معصومانه محمد و چشمان پر از اشکش فراموش شدنی نیست.


 اشکان پدر 6 کودک  برای فوت  همسر و فرزندش

پدر با 6 بچه اش زندگی می کردند از مادر خبری نبود وقتی پرسیدیم پدر اه سردی کشید و گفت همسرم حامله بود در ماه آخر چندبار حالش بد شده بود و چند روز آخر حالش خیلی بد بود که او را به یک تخته بستیم و چند نفره به سمت لیراب حرکت دادیم بعد از چند ساعت پیاده روی در کوه ها به درمانگاه رسیدیم اما دیگر دیر بود.

دکتر گفت اکنون نزدیک به یک هفته است که این بچه در شکم مادرش مرده است چرا امروز مراجعه کردید چند روز بعد نیز همسرم از دنیا رفت و من ماندم و 6 کودک بدون مادر اشک این پدر زحمت کشیده داغ دل ما را تازه کرد از دست دادن عزیز خیلی سخت است آن هم اگر همسرت باشد و اکنون باید برای 6 کودک هم پدر بود و هم مادر.


جاری شدن اشک مادر بعد از باز کردن درب قابلمه

داستان های کلید اسراری ما اینجا تمام نمی شود دانش آموزان سرتنگ غارون هنوز معلم ندارند و کتاب برایشان نرسیده است همراه رضا از مدرسه به خانه شان رفتیم دیدیم مادر قابلمه ای را روی آتش گذاشته و جوش می زند ما نیز گرسنه بودیم اما مردم سرتنگ غارون که مهمان نواز بودند چرا این مادر تعارف نمی کند.

چند دقیقه ای ایستادیم و با رضا صحبت می کردیم مادر رضا سرقابلمه را باز کرد آن وقت بود که متوجه شدم چرا تعارف نمی کند چیزی که در قابلمه بود ناهار آنها بود اما شبیه غذا نبود اشک مادر جاری شد و گفت این غذای بچه های من است بچه های من این را می خورند که زنده بمانند و از گرسنگی نمیرند.


در قابلمه گیاه لیزک بود که با آب پخته شده بود و می خواستند آن آب را با نان بخورند بله این غذای این مادر و بچه هایش بود غذایی که ما تا کنون حتی شبیه ان را هم ندیده بودیم فقر و گرسنگی اینجا داد می زند.

 غاری که هم طویله است و کاه دان و هم خانه

  در آن طرف تر چیزی شبیه خانه بود خانه ای عجیب که شباهتی به محل زندگی ندارد یک خانواده در این به ظاهر خانه زندگی می کردند نمی دانم اسمش را چه بگذارم اما گوشه ای وسایل خانه قرار داشت، گوشه ای دیگر کاه برای گوسفندان و گوشه ای دیگر خود گوسفندان بودند همه اینها در کنار هم زندگی می کردند.


نصب عکس امام خمینی(ره) در اکثر خانه های سرتنگ غارون

در میان همه فقر و محرومیت اهالی سرتنگ غارون دیدن یک چیز برایم زیبا بود در اکثر آنها بر روی درب های چوبی سوخته شده، پنجره های شکسته و دیوارهای سیاه عکس امام خمینی(ره) نصب بود سجاده هایی که گوشه ای از اتاق گذاشته بودند همه اینها نشان می دهد مردم سرتنگ لیراب چه اندازه به خدا نزدیک هستند.


رهبر کبیر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی در تمامی عمر گرانمایه خود همواره بر رسیدگی به وضعیت مستضعفان و محرومان جامعه و رفع مشکلات آنان تاکید داشتند و احقاق حقوق این طبقه و برقراری عدالت اجتماعی از دغدغه های همیشگی آن امام بزرگوار بود.

امام بارها تاکید فرمودند: «گمان نمىیکنم عبادتى بالاتر از خدمت به محرومین وجود داشته باشد.»


 پدری که مادر را برای درمان دکتر برده و کودکانی که چند روز تنها هستند

در خانه ای دیگر از سرتنگ لیراب چند کودک بودند که در خانه چوبی و سیاه سوخته آنها خبری از پدر و مادر نبود از دختر کوچولویی که کناری ایستاده بود پرسیدم گفت: مادرم مریض است و پدرم او را پیش دکتر برده است ما نیز فعلا تنهایی تا وقتی که برگردند.


تا کنون افراد زیادی به خاطر بیماری در این ده از دنیا رفته اند وقتی مسیر زیاد باشد و باید 4 ساعت در کوه های و سنگلاخ ها را پیاده روی کنی پیش دکتر رفتن سخت است در سرتنگ غارون باید مواظب باشی هیچگاه مریض نشوی اگر شدی یا فاتحه ات را بخوان  یا خودت 4 ساعت پیاده روی در کوه اگر شانس بیاوری و خوراک حیوانات وحشی از جمله کرگ و خرس نشوی به دکتر برسان.


 سکوت، گریه و دل های شکسته

اینها تنها بخش کوچکی از اتفاقاتی است که در چند روز در سرتنگ غارون با چشمان خودمان دیدم اتفاقاتی که گاهی اشکمان سرازیر شد، گاهی دلمان شکست و گاهی تنها سکوت کردیم دلمان شکست وقتی اشک آن پدری که همسر و فرزندش را از دست داد را دیدیم، اشکمان سرازیر شد وقتی کودکان فقیر  و محروم سرتنگ غارون را دیدیم و سکوت کردیم وقتی مادر برای سیر شدن بچه هایش آب گیاه را به انها می داد.


به داد ما برسید

هیچکس صدای مردم سرتنگ غارون را نمی شنود اینها زبان حرف زدن ندارند و مسئولی نیز نمی شنود آنها با چشمی پر از اشک ودلی پر از صفا و یک دلی کمک می خواهند مردم سرتنگ غارون تنها خدا را دارند مردی که همسر باردارش از دنیا رفت گفت چه کسی در قیامت جوابگوی دل شکسته من و فرزندان یتیمم خواهد بود به راستی در آن دنیا چه کسی مقصر می شود؟


اکنون مردم سرتنگ غارون چشم انتظار کمک هستند انها می گویند تا کنون هیچ مسئولی به جز کمیته امداد اینجا نیامده است فقط وقت انتخابات وعده هایی می نشویم و بعد فراموش می شود تا انتخابات بعدی.

غارون را ببینید

گزارش منتشر شده حاصل حضور یک گروه مستند ساز در طول چند روز در سرتنگ غارون است و مطالب گفته شده مشاهدات این گروه مستند ساز است که توسط خبرنگار این پایگاه خبری به صورت تحلیلی در امده و منتشر شده است.


محسن کیانی کارگردان جوان کهگیلویه و بویراحمدی به همراه گروه خود چند روزی در این روستا بودند طبق گفته این کارگردان جوان که تا کنون مستندهای زیادی را  از نقاط مختلف استان ضبط کرده است تا کنون هیچ جایی این چنین فقر و محرومیتی را ندیده بودم.

کیانی ادامه داد: فقر در آنجا بیداد می کند از مسئولان استان و حتی کشور می خواهم که این روستا را بینند و بخشی از مشکلاتشان را بر طرف کنند مردم سرتنگ غارون زنده اند می خواهند زندگی کنند.


وی بیان کرد: هر گروهی که قصد داشته باشند این روستا را ببینند حاضرم به آنها نشان دهم که از نزدیک فقر مردم را ببینند چرا که هیچگاه شنیدن همچون دیدن نیست.

کیانی از همکارانش که در این سفر همراهش بودند تشکر کرد و گفت: به راستی که زندگی در چنین مناطقی واقعا سخت است وقتی این مردم باید یک دره سخت گذر را برای رسیدن به اب طی کنند چقدر سختی می کشند.



این کارگردان کهگیلویه و بویراحمد گفت: یکی از دوستان مجید انصاری بعد از دیدن فیلمم  (قهرمانان ناشناس) این جمله را به نقل امام صادق(ع)  به من گفت همانا روز قیامت خداوند از بنده مؤمن که در دنیا فقیر و محتاج بوده دلجویی می‌کند چنان که برادری از برادرش عذر می‌خواهد و این حرف باعث شد که نسبت به تولید فیلم های انسان دوستانه دلگرم تر شوم چون حس کردم کار کردن برای کسی که در قیامت چنین جایگاهی نزد خداوند دارد اوج افتخار است.

 



گزارش: زهرا داوودی
نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار: ۰
انتشار یافته: ۱
همشهری
|
Iran, Islamic Republic of
|
۲۱:۳۶ - ۱۳۹۶/۰۷/۲۲
0
0
آفرین. احسنت بر این اقدام.
نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
* نظر: