کد خبر: ۳۱۰۵۶
تاریخ انتشار: ۱۸ مهر ۱۴۰۰ - ۲۲:۵۸
سیری در تاریخ به قلم جهانگیر ایزدپناه؛
شیعیان در زمان خلافت عباسی از مخالفان ومنتقدین حکومت بودند. اما وقتی در زمان صفویان مذهب شیعه مذهب رسمی ایران گردید ظواهر سطحی مذهب واصول عبادی ومراسم وآیین ها راعمده کردند وبر تعصب واختلافات بین شیعه وسنی دامن زدند
خبری آوای رودکوف-جهانگیرایزدپناه:در ابتدای امر اعراب بعلت بینش محدود جامعه عشیره ای بادیه نشینی وآموزه هایشان برای علم ودانش وفرهنگ وتمدن دیگر اقوام وممالک اهمیتی قائل نبودند بعد از مدتی در برخورد با تمدن و فرهنگ دیگر ممالک غرور وخود برتر بینی نابخردانه آنها فرونشست وبه اهمیت علم ودانش پی بردندودریافتند که همه خصایص و آموزه ها و دانش و علم وتدبیربشری درنزد خودشان وآموزه شان نهفته نیست و هیچ منبعی نمی تواند همه ذخائرعلم و دانش و دستاوردهای بشری را به تنهایی در خود داشته ومنکردستاوردهای دیگر اقوام شود ویا درصدد انهدام آنها برآید . درک تدریجی این مسئله باعث شد که در زمان امویان خالد بن یزید بن معاویه که مردی فاضل وعلاقمند به علم بود دستور ترجمه آثاری از دیگر زبانها به عربی دهد . اما اوج ترجمه در زمان خلفای دوران اولیه عباسیان بود که منابعی از دانش و فلسفه و طبابت ونجوم و .... به زبان عربی ترجمه شد و نهضت ترجمه و گسترش علم رونق گرفت . آثاری از پهلوی و یونانی وسریانی وهندی .... به عربی ترجمه شد ودوران شکوفایی علم ودانش وفلسفه درجهان اسلام شکل گرفت. این رشد وشکوفایی علمی بربستر ارتباط و هم پیوندی وحاکمیت دینی امپراطوری گونه وسیع اسلامی و زبان اداری- رسمی ومشترک یعنی زبان عربی شکل گرفت . اما پندار اشتباهی است که سرچشمه والهام رشد وشکوفایی دانش و فلسفه در این برهه را تنها به اعراب وآموزه هایشان نسبت داد. این دستاورد از آن اقوام گوناگونی بود که تحت حاکمیت اسلام در آمده بودند. باید پذیرفت که دانش و فلسفه در جهان اسلام به عنوان دستاورد انحصاری اعراب و آموزه هایشان نبود . وحدت و به هم پیوستگی ممالک مختلف تحت ایدئولوژی اسلامی و زبان مشترک عربی زمینه ای شد که اندیشمندان همه ممالک به واسطه زبان مشترک عربی به تبادل و علم و دانش ونظر بپردازند و اندوخته های علمی و فرهنگی و تمدنی خود را بوسیله این زبان مشترک در اختیار همدیگر قرار دهند. این تبادل خود تحول علمی بزرگی در همه ممالک تحت سلطه اسلام ایجاد کرد. دین مشترک و زبان مشترک عربی بسترو وسیله ای شد برای تبادل وشکوفایی علم در جهان تحت نام اسلام. . نگاهی به نام آوران ترجمه و علم ودانش وفلسفه وطب ونجوم نظیر ،نوبخت (نجوم) یحیی بن خالد برمکی(ترجمه المجسطی) ابن مقفع (ترجمه های گونا گون از پهلوی به عربی) اسحق بن حنین مسیحی ، جورجیس بن یختیشوع (طبیب مسیحی ورئیس گندی شاپور) ، ابن خلدون تونسی وابن رشد اندلسی در این دوران اثبات این مدعا را روشن میکند که در بین اندیشمندانِ تحت نام جهان اسلام کمترین نام و سهم از خود اعراب اصلی است . مراکز علمی ایران وروم شرقی نظیر جندی شاپور واسکندریه سهم مهمی در این رشد وشکوفایی علمی جهان اسلام داشتند. وقتی منصور خلیفه عباسی بیمار شدوطبیبان عرب دربار از معالجه وی عاجز ماندند چاره را در فراخواندن بن بختیشوع طبیب مسیحی نسطوری ورئیس دانشگاه وبیمارستان گندی شاپور(میراث ساسانیان) دیدند. بن بختیشوع منصور خلیفه عباسی را معالجه کرد وبه سبب توانایی وعلم خود در بغداد ماند ودرطب ودیگر زمینه ها آثاری ترجمه کرد.از آن به بعد خاندان بختیشوع طبابت دربار خلفای عباسی وبیمارستان بغداد را بعهده داشتند.عده ای از این مسیحیان بعلت اختلاف مذهبی با دیگرمسیحیان در زمان ساسانیان به ایران پناهنده شدند که مورد استقبال قرا گرفتند وبه ترجمه وگسترش علم در گند ی شاپور همت گماشتند وبعد از آن هم در کار ترجمه برای جهان اسلام نقش ارزنده ای داشتند .در طول تاریخ همین اقلیتهای دینی مسیحی ویهودی در ممالک مختلف در ترجمه وتبادل علم وفلسفه بین شرق وغرب نقش مهمی ایفاء نمودند.

ایرانیان نقش مهمی در این رشد علمی داشتند . ازخلفای عباسی منصور وهارون الرشید ومامون و... به گسترش علم علاقمندی نشان دادند . اما واقعیتی است که ازقرن سوم وچهارم هجری به بعد این شکوفایی علمی بتدریج پویایی خود را از دست می دهد . قدر مسلم سوال این است که علت این رکود وانحطاط علمی چه بوده است ؟ علل گوناگونی در این انحطاط نقش داشتند:

1- از مهترین علل سیطره مکاتب فقهی وعلم کلام واهل حدیث وعلوم نقلی بر سیر علم است که همه امور حتی علم و دانش را زیر سایه دین و در خدمت دین در آوردند و با فلسفه وعلوم عقلی وحتی مکتب معتزله عقل گرا وآثار اعتزالی به مخالفت بر خاستند ونقل را بیش از پیش احیاءکردندو با ممانعتگری در مقابل علم هر گونه بداهت وبداعت را برنتابیدند . محتوای درسی نطامیه ها یا مدارسی که توسط خواجه نظام الملک وزیر سلجوقیان بنا نهاده شد هم برپایه علوم نقلی وشرعی بود وبا علوم عقلی وفلسفی مقابله ومخالفت کردند. دین وسیله سرکوب مخالفان شدو چوب تکفیر و الحاد را بر سر اندیشمندان همچو شمشیر داموکلس بالا بردند و راه علم و دانش را سد کردند و این سر کوبها وپیگردها مورد حمایت عباسیان قرار داشت . علم و دانش و فلسفه را خادم صرف دین پنداشتند و رسالتی فراتر از آن برای آن قائل نشدند . بمرور زمان در دوره دوم یا دوره رکود خلافت عباسی علم اجازه جدایی عرصه اش را از عرصه دین نمی یابد و تحت سیطره قرار می گیرد و از پویایی باز می ماند. وظیفه فلسفه هم خدمت به دین و شرح پدیده ها بر اساس وانطباق با آموزه های دینی تعیین می شودکه در واقع این دیگر فلسفه نیست بلکه به علم کلام شباهت دارد . زیرا فلسفه علم بدون قیود و شروط از پیش تعیین شده است و مقید به دین خاصی نیست وباید آزادانه به مسایل فلسفی وچون وچرایی پدیده ها بپردازد. هدف فلسفه کشف حقیقت به مقتضای عقل است. اما کلام باید برای تبیین واثبات عقاید دینیِ قطعی و از پیش مشخص وتعیین شده مطابق اسلام بحث وگفتگوکند و مقید ومتعهد به دین وملزم به دفاع ازامور وحیانی وشرعی وپاسداری از دین باشد . فلسفه یک بینش ومفهوم عام است وبه آنچه که فلسفه اسلامی نامیده میشود باید به دیده نوعی بهره گیری از قواعدفلسفه ومنطق برای تبیین وتوجیه وتوضیح اصول ومبانی اعتقادی دینی نگریست. کاربست همین قواعد فلسفه و منطق باعث شد که علم کلام از حالت بحث جدلی بسوی برهان واسدلال روی آورد اما باز هم در چاچوب همان علم کلام ورسالت وظایف اش نه فراتر از آن. به همین خاطر بود که فلسفه منع گردید حتی عده ای از اندیشمندان به مقابله با فلسفه پرداختند(غزالی وفخر راز ی و....). و از سوی مفتی یان بازار فتوای تکفیر وزندیق ومجوس والحاد ومهدور الدم وبرسرچوبه دار بردن رونق یافت. وقتی که مکاتب مذهبی وتفاسیر عقلی از دین شکل گرفت و علم و فلسفه سیری فراتر ازچارچوب مورد انتظار سردمداران دینی -فقهی وخلافت یافت به مقابله با آن پرداختند. دین تفاسیر جدیدتری نسبت به اسلام اولیه در سرزمین ساده و قبایلی اعراب را می طلبید اما مدافعان علم کلام و حدیث و فقها از ارائه این تفاسیر عاجز ماندند و راه چاره را در محدود کردن وعدم گسترش و عدم تحول علمی دیدند . حدیث سازی جای علم و جواب های علمی- منطقی را گرفت . علما یا همان سردمداران علوم نقلی ( قرآن ، فقه ، حدیث ) برحیطه حکما یعنی سردمداران علوم عقلی ( علم و فلسفه و ریاضیات و ستاره شناسی و هندسه وجغرافیا و...) چنگ می اندازند وسخت گیری میکنند . تاریخ شاهد فتوای سردمداران گروه اول مبنی بر تکفیر والحاد و قتل وبردار کردن نامداران گروه دوم بوده اما عکس این قضیه را تاریخ بیاد ندارد چون علم واهل علم برای اسب سرکش تحقیق ،تعمق،تعقل ، خیال وابداع واکتشاف و پی جوییِ چون وچرایی جهان وطبیعت وپدیده های پیرامونی خط قرمزی ترسیم نمیکنند .

2-- سیاست مذهبی تعصب آمیزترکان سلجوقیان وقرمطی ورافضی کشی غزنویان وبعد هم هجوم مغولان که زیر ساختهای اقتصادی وشهرها را ویران کردند هم در این رکود تاثیر داشتند.برای خلفای عباسی کافی بود که ترکان مهاجم فقط خطبه بنامشان بخوانند واز تهاجم و ویرانگریشان در ایران غمی نداشتند. زیرا ترکان را درزمینه دین ومذهب متعصب و گوش بفرمان تر وبیرحم تر در جمع آوری باج وخراج وعایدات وارسال به دربار خلافت می دانستند . . جای وزرای کاردان ایرانی را غلامان تر ک گرفت و هجوم وترکتازی ها گسترش یافت واین هجومها زخمهای سهمگینی بر پیکر ایران برجای گذاشت که زیر ساختهای لازم برای رشدعلم را تضعیف کرد.

3--واقعیت این بود که با گسترش اسلام در ممالک مختلف واصطحکاک آن با فرهنگهای گوناگون و رشد علم و دانش تحول فکری وچالشهایی ایجاد شد که دیگر آن آیین واحکام اولیه که تکافوی جامعه اعراب بدوی بود جوابگوی تحولات وشرایط جدید نبود. برخلاف ممالکی نظیر مصر وشام وتونس والجرایر و.... مغلوبیت سیاسی ایران باعث مغلوبیت فرهنگ وزبان ایرانیان نشد. پذیرش اسلام نزد ایرانیان به معنی نفی هویت شان نبود. دین ایرانیان عوض شد اماهویت جویی وهویت بخشی در جنبشها وسلسله های استقلال طلبانه وآثار گرانبهایی نظیر شاهنامه فردوسی سر برآورد . در ایران دگردیسی وامتزاج هایی صورت گرقت اما پا برجایی زبان فارسی انفکاک وشکاف بین اعراب وایران را حفظ کرد وباعث دوام قوم وهویت ایرانی شد. جنبشهای فکری واستقلال طلبانه گوناگون نظیر ،قرمطیان ،زنگیان،خرم دینان و... شکل گرفت که اهل تفسیر تعقلی از دین وبازگشت به دین و آیین پیشین خود و مخالف سلطه اعراب بودند.این نهضتها سرکوب شدند. جای وزرای کاردان واهل علم ودانش ایرانی را غلامان ترک متعصب مذهبی گرفت .اما باز ایرانیان هویت ملی خود راحفظ کردند.بهرشکل بی مهری وعدم اعتماد خلفا نسبت به ایرانیان در رکود سیر علم تاثیر گذاربود. خود خلفای عباسی هم دیگر اقتدار وانسجام بخشی سابق را نداشتند.وگاهی فقط خطبه بنامشان خوانده میشد.

4-- شیعیان در زمان خلافت عباسی از مخالفان ومنتقدین حکومت بودند. اما وقتی در زمان صفویان مذهب شیعه مذهب رسمی ایران گردید ظواهر سطحی مذهب واصول عبادی ومراسم وآیین ها راعمده کردند وبر تعصب واختلافات بین شیعه وسنی دامن زدند وبه بازار احادیت وروایات رونق بخشیدند وباز سر خورده از عقل ، نقل را احیاءکردند وبازار احادیث غیر موثق وجهل وخرافات رونق یافت که بالطبع نمی توانست به علم وعلوم عقلی یاری رساند.

کانون علم به غرب منتقل شد

هنگامی که علم ودانش وفلسفه در جهان اسلام پویایی خود را از دست میدهد و چشمه روان علم از این دیار رخت می بندد واز طرق مختلف( از جمله ترجمه آثار جهان اسلام) بسترمناسب خود را می یابد به سوی اروپا روانه میگردد . این در سرشت علم است که از محیط متشنج وتاخت وتاز ومنع وتکفیر بیزار وگریزان است وبه بستر مناسب خود نقل مکان میکند . ابتدا زمینه مناسب یونان وهوش یونانی از آرا ونظرات مختلف از جمله شرق استفاده میکند پوسته ذهنی آنرا به کنار مینهد واوهام زدایی میکند وبنیان فلسفه را دریونان پایه ریزی میکند ونام یونان برتارک فلسفه حک میشود بعد بستر مناسب در جهان اسلام پیدا میشود وآثار یونانی وایرانی وهندی و... ترجمه میشود ونضج می یابد . همینکه دوران رکود وانحطاط علمی جهان اسلام را به دلایل فوق الذکر فرا میگیرد بستر مناسب را در غرب می یابد و علم وفلسفه دوباره بطرق مختلف به غرب روانه می شود.واز آن به بعد جهان اسلام هنوز دچار تلاطم هایی نظیر طالبان، داعش وطالبان وطنی والقاعده وبوکوحرام است .وبه پندار متوهمانه بعضی ها بیداری اسلامی نام میگیرد.
جهانگیر ایزدپناه
نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
* نظر: