يکشنبه ۲۰ مهر ۱۴۰۴ - ۰۷:۲۵  |  Sunday, 12 October 2025
کد خبر: ۳۷۶۷۲
تعداد نظرات: ۲ نظر
تاریخ انتشار: ۲۶ شهريور ۱۴۰۴ - ۲۰:۵۵
زمزمه‌ای عاشقانه از دل کوه و باران ؛

غزل «تو از تلواسه‌هایم» حیات‌اله پایانی، روایتی از غربت و شکوه عشق

این غزل که با مطلع «تو از تلواسه‌هایم در شبِ حرمان چه می‌دانی» آغاز می‌شود، سراسر گفت‌وگویی خیال‌انگیز میان شاعر و مخاطبی غایب است

پایگاه خبری آوای رودکوف: حیات اله پایانی، شاعر برجسته لنده‌ای، در تازه‌ترین سروده خود با غزلی پرشور، فاصله میان درک و ندیدن را به تصویر کشیده است؛ سروده‌ای که در آن عشق، رنج، باران و بیستون به هم پیوند می‌خورند.

این غزل که با مطلع «تو از تلواسه‌هایم در شبِ حرمان چه می‌دانی» آغاز می‌شود، سراسر گفت‌وگویی خیال‌انگیز میان شاعر و مخاطبی غایب است؛ گویی فاصله‌ای ناگزیر میان فهمیدن و حس کردن، میان دیدن و زیستن را پل می‌زند. پایانی با بهره‌گیری از تصویرهایی چون طعنه امواج دریا، تب باران، فرهادهای بی‌سر و سامان، یعقوب نابینای خون‌افشان و سنگلاخ راه بی‌پایان، احساسی از غربت، شکیبایی و فراق را به اوج می‌رساند.

 غزل:

تو از تلواسه هایم در شبِ حرمان چه می دانی

و از چشمانِ بر در مانده ی گریان چه می دانی

شباهنگام جا خوش کرده ای بر بالشِ نازت

و من در شعرهای خویش سرگردان چه می دانی

نبودی تا ببینی طعنه ی امواجِ دریا را

تو از ژرفایِ دلگیر و غمِ طوفان چه می دانی

مرا تا آسمان ها می برد بالا تبِ باران

تو از موجِ لطیفِ نم نم باران چه می دانی

هزاران بیستونِ نیمه کاره در جهان دیدم

تو از فرهاد های بی سر و سامان چه می دانی

مرا پیراهنی از مصر می اَرزَد به سلطانی

تو از یعقوبِ نابینایِ خون افشان چه می دانی

شب است و بویِ تاول های ِ دل می ریزد از جانم

تو از این آش و لاشِ خسته ی بی جان چه می دانی

نبودی همسفر با این دلِ مجروحِ مجنون وش

تو از این سنگلاخِ راهِ بی پایان چه می دانی

— حیات اله پایانی

نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار: ۰
انتشار یافته: ۲
سیده زهرا شرعی زاده
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۲۲:۱۹ - ۱۴۰۴/۰۶/۲۶
0
0
آفرین آفرین آفرین آفرین آفرین آفرین آفرین واقعا عالی ست
درود بر حیات پایانی
حیات تان بی پایان
حسین سعیدنژاد
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۲۲:۵۵ - ۱۴۰۴/۰۶/۲۶
0
0
درود‌ بر آقای پایانی وغزل زیبایشان....
هر چقدر‌‌ سنگی قیمتی چکش کاریش بیشتر و بیشتر وبا ظرافت انجام بشه بدون شک به زیبایی نزدیکتر خواهد شد....
دراین شعر شاعر میخواد درد ورنج ونگرانی هایش را در ساحت کلمات به تصویر بکشه....درست!! اما با چه کلماتی مهم هست....غزل،میدان جولان احساسات هست اما آیا تلواسه توانسته این مهم رو محقق کند.... خیر....بحث پیچیده ای دارد که برمیگردد به تناسب کلمات در زبان امروز....اگر مصرع به به مصرع قرار باشد این غزل ارزیابی بشه همین مصرع نخستین نمره قابل قبولی نمیگیرد..... شاعر هر اندازه هم تحت تأثیر کلمات و ساختار زبانی گذشته باشد در اکثر اوقات بنابر شرایط زمانی چنانچه بخواهد آثارش در فضای پیرامون خودنمایی کنند ناگزیر هست که یکسری کلمات را برای همیشه در آثارش حذف و بر اساس نیازمندی های معاصر کلمات شکیل تر و زیباتر با تناسب امروز را به دام بیندازد.... مگر اینکه شاعر بخواهد فقط‌ برای دل خودش بسراید.....در هرحال درود بر شما
نظرات بینندگان