پایگاه خبری آوای رودکوف: در شعر «سکوت گنجهای پنهان»، حجت بقایی یک واقعیت دردناک را با زبانی استعاری به تصویر میکشد. او سرزمینی را نشان میدهد که زیر پای مردمانش گنج خوابیده است، اما چشمانشان سهمی از روشنایی ندارد. در این تصویر، ثروت طبیعی و انسانی با بیمسئولیتی و فراموشی وجدان عمومی در تضاد قرار میگیرد.
بانکها و عددهای بیروح نمادی از ساختارهای اقتصادیاند که انسان را از معنا تهی کردهاند، و وعدههایی که در پیچوخم سیاست سالهاست گم میشوند، نشانهای از فرسایش اخلاق اجتماعیاند.
این شعر، از نگاه منتقدان، تنها اعتراض به فقر نیست؛ بلکه دعوتی انسانی به بازگشت ارزشها و مسئولیتپذیری است. سکوتی که در سطرهایش جاریست، سکوت مردم، سکوت مسئولان و سکوت خاکی است که حقیقت را در خود دفن کرده. شاعر با نگاهی جامعهگرایانه، نشان میدهد که ثروت بدون پاسخگویی، خود نوعی فقر فرهنگی است؛ فقرِ صداهایی که دیگر به گوش نمیرسند.
در نهایت، «سکوت گنجهای پنهان» نه تنها یک قطعهی شاعرانه، بلکه آیینهای از وضع امروز جامعه است؛ جامعهای که گنج دارد، اما در نبود صداقت و وجدان، از آن بیبهره مانده است.
حجت بقایی
در این خاک پر از طلا و جواهر
کسی نمیبیند
گنجی که زیر خاک
خوابیده
بانکها
پشت شیشههای مات
خیرهاند
به عددهایی که
هیچگاه به حساب نمیآیند.
مسئولیت گم شده است
در پیچوخم وعدهها
و چشمپوشیها
هیچکس دستش را بالا نمیبرد
تا بگوید:
من پاسخگو هستم.
پول نیست
آنها میگویند؛
در حالیکه
کوههای طلا
زیر پای ماست
و مردم در صف انتظار
بیپناه و بیصدا
میپرسند که
چرا صدای کسی نمیآید؟
اینجا
در سرزمین گنجینههای پنهان
فریاد مسئولیت
گم شده در سکوت.