یاداشت از وحید حاج سعیدی؛
پیش خودمان بماند خدا وکیلی این وضع و اوضاع روزگار هم دیگر نوبر است و جا دارد یکصدا «تفو بر تو ای چرخ دنیا تفو» را زمزمه کنیم!
کد خبر: ۳۴۹۷۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۹/۲۲
معرفی مجموعه شعر طنز «تشویق اذهان عمومی» از رضا رفیع، نشر مروارید/1401؛
شرکت سهامی طنزآوران ایران زمین، این هفته با انتشار دو کتاب از انتشارات وزین «مروارید» که دیروقتی است دارد یواش یواش، ناشر تخصصی طنز فارسی میشود، رونق تازهای به خود گرفت.
کد خبر: ۳۲۶۸۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۵/۰۷
یاداشت از وحید حاج سعیدی؛
پیشنهاد می شود به جای پرداخت این مبالغ ناچیز به خلق الله، با راه اندازی یک سامانه و ثبت نام گروه ها و دستجات مافیا در حوزه های مختلف، این یارانه ها تجمیع شوند و به صورت دلاری و ارزی به مافیا پرداخت شود!
کد خبر: ۳۲۲۴۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۱/۳۱
در باره ما؛
«وحید حاج سعیدی» یکی از روزنامه نگاران و طنزپرداز ان کشور است که در سالهای اخیر نوشته های زیادی از ایشان در جراید کشوری و استانی به چاپ رسیده است....
کد خبر: ۳۱۰۲۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۷/۱۳
جهان
یک طنزپرداز آمریکایی با برقراری تماس تلفنی با دونالد ترامپ خود را به جای سناتور «منندز» جا زد.
کد خبر: ۲۲۵۰۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۴/۱۰
یک طنزپرداز آمریکایی با برقراری تماس تلفنی با رئیس جمهوری آمریکا خود را به عنوان یک سناتور دمکرات جا زده و پیرامون مسائل جاری این کشور با وی گفت و گو کرد.
کد خبر: ۲۲۴۹۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۴/۰۹
جهانگیر ایزدپناه ؛
قسمت دوم ،نگاهی پیرامون ادبیات ،نویسندگان و شاعران به قلم استاد جهانگیر ایزدپناه
کد خبر: ۲۱۹۲۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۱۶
سال ۴۱ به امید اینکه باسواد شویم و یه کاره ای شویم ! خانواده مرا به مدرسه فرستادند و بعد از گرفتن مدرک ششم ابتدائی باز هم به امید اینکه یه شغل خوبی نصیب شود (شاید هم گوسفندهایمان با زبان بی زبانی حالی کردند که این بچه بدرد چوپانی نمیخورد وهمه راتلف میکند ، مدرسه برود بهتره ) مرا همراه برادر بزرگم به دبیرستانی در بهبهان ( استان خوزستان ) فرستادند .
کد خبر: ۱۹۵۱۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۶/۱۶
شیراز؛
علی صالحی، دادستان عمومی و انقلاب شیراز، اعلام کرد: پس از انجام تحقیقات لازم، لیدرها و سرشاخههای اصلی این تجمع که به سر دادن شعارهای هنجارشکنانه و ضدارزش اقدام کرده بودند، دستگیر شدند.
کد خبر: ۱۵۰۸۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۸/۱۱
یک طنزپرداز با استفاده از موضوع «خانهتکانی»، با برخی چهرههای سیاسی شوخی کرده است.
آوای رودکوف:آیدین سیارسریع در ضمیمه طنز روزنامه «قانون» نوشت: «ایام منتهی به عید است و هموطنان عزیزمان در راستای اجابت دعوت آن خواننده بیموی بزرگوار که میگفت تکون بده، مشغول خانهتکانی و استقبال از سال جدید هستند. امروز میخواهیم ببینیم چهرههای سیاسی این روزها چه کار میکنند و چه جوری خانههای خودشان را میتکانند.
محسن رضایی: لباسهای قدیمی را از توی کمد درمیآورد و لباسهای نو را دور میاندازد. اصلا هم شوخی ندارد.
علی لاریجانی: صندلیهای قدیمی را دور میاندازد و صندلیهای جدید میخرد. با شوق و ذوق روی یکی از صندلیها مینشیند. نگاهی به اطرافش میاندازد. اعضای خانه را صدا میکند تا مطمئن شود کسی در خانه نیست. بعد با خودش تمرین ریاست مجلس دهم میکند! صدایش را صاف میکند و میگوید لطفا بنشینید! اهم اهم ... بنشین آقا! قاضیپور حرف نزن! کواکبیان اینقدر نیا بالا! هاشمزایی بشین ... مطهری آرومتر! حالا آقای علیزاده! عارف بیا سر جای من، من برم یه دقیقه دست به آب ... وای چقدر خوبه! هیع (ذوق)
علی مطهری: کمد لباسها را باز میکند. نگاهی به آنها میاندازد. یکیشان پاره شده، تو جیب یکیشان سنگ است، توی آن یکی آجر ... رو به همسرش میکند و می گوید: «یه دفعه دیگه هم برم شیراز با این مصالحی که با خودم میارم میتونیم اینجا رو بکوبیم چهار طبقه بسازیم!» یکهو روحالله حسینیان از تو کمد در میآید و میگوید: «سیمان نمیخواین؟» مطهری میگوید: «نه!» حسینیان میگوید: «پس من یه دونه از این شلوارا برمیدارم.»
محمود احمدینژاد: مینشیند روی تپهها و گلهای روی تپه که متاسفانه به دلیل عدم رسیدگی دولت یازدهم خشک و پژمرده شدهاند را آب میدهد (با شیلنگ) و همینطور که به بهار سلام میکند با یک حرکت سریع تپه مذکور را متحول میکند و لبخند میزند.
یاران احمدینژاد (پاکدستان): دستهایشان را دوباره با آب و صابون میشویند. بعد در گاوصندوق خانهشان را باز میکنند و آه عمیقی میکشند. یک گردگیر پر شترمرغ دستشان میگیرند و در حالی که چشمهایشان را بستهاند به یاد صندوق ذخیره ارزی، گاوصندوق را پاک میکنند و لذت عجیبی میبرند.
حسین شریعتمداری: شیشهها را با منابع فراوان موجود پاک میکند ولی در میان کار متوجه میشود که ایجاد شفافیت، خواست نهادها و سرویسهای جاسوسی و امنیتی غرب و اصلاحطلبان جیرهخوار داخلی است و دوباره اقدام به کثیفکردن شیشهها میکند ولی متاسفانه دستهایی پشت پرده هستند که تا برادر حسین میرود شیشهها را تمیز میکنند. (مسئولان برخورد کنند)
قالیباف: فرش خانه را میآورد در حیاط آویزان میکند. بعد یک چوب خوشدست را با ژست آن بازیکنان بیسبال که همهاش منتظرند توپ بیاید سمتشان و حرصشان را خالی کنند، دستش میگیرد و در حالی که با تمام توانش روی فرش بیگناه میکوبد، تکرار میکند: من میانهروام! من میانهروام! من میانهروام!
بیقانون از همه سیاستمداران عزیز کشور تقاضا میکند خانهتکانی منزل را بیخیال شوند و به همان خانهتکانی دل و پاککردن کینهها از سینهها و این دست کارهای کلیشهای مشغول شوند.»
کد خبر: ۹۰۷۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۱۲/۲۵
در بین تمام پیامکها که گاهی همراه با جنبه سیاسی هم بود، چند پیامک با استقبال بیشتری مواجه شد از جمله پیامکهایی مانند «این یارانه سهم منه، حق منه، عشق منه، انصراف نمیدم» و یا اینکه «جان من را بگیر، اما یارانهام را نه»
کد خبر: ۳۱۳۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۱/۲۷
آوای دنا/رؤيا صدر طنزپرداز کشور از نحوه گرايشش به موضوع طنز و از حسین پناهی سخن گفت.
اين طنزپرداز و پژوهشگر در گفتوگو با ايسنا، درباره سالهاي کودکياش گفت: من متولد سال 1339 در تهران هستم، خانوادهام خانواده تحصيلکردهاي بودند و پدرم در دانشکده ادبيات درس خوانده بود. من از کودکي با کتاب سروکار داشتم؛ اما زمان ما اينطور نبود که خانوادهها خط و مشي مشخصي را برايمان درنظر بگيرند. خانوادهها با ما کاري نداشتند و من براساس علايق شخصيام توي کتابخانه پدرم ميگشتم و کتابهايي را که دوست داشتم، ميخواندم.
سالهاي آخر دبستان آثار جمالزاده را ميخواندم و «کباب غاز» او را حفظ شده بودم. داستانهاي عزيز نسين هم آن وقتها بود و من به آنها علاقه داشتم. برادرم مجله «فردوسي» که ميخريد، من قسمتهاي طنزش را ميخواندم.
او درباره شروع کارش به طنزنويسي گفت: بعد از انقلاب فرهنگي که دانشگاهها تعطيل شد، من وارد بازار کار شدم. مدتي در نشريه «اميد انقلاب» کار ميکردم که روزنامه ارگان دانشجويي سپاه بود. مدتي در آنجا مينوشتم و داستاني طنز درباره درگيريهاي سياسي در مدارس به طنز نوشتم که در پاييز 59 چاپ شد و اولين داستان طنز من بود.
بعد از آن به مجله «زن امروز» رفتم که اول عضو هيأت تحريريه و بعد عضو شوراي سردبيري اين مجله شدم. بعد از آن صفحه «در حاشيه، در متن» را داشتم و مسؤول اين صفحه شدم.
آن موقعها حسين پناهي به ما مطلب ميداد و او اولين کسي بود که به من ياد داد ميتوانم براي نوشتن جور ديگري نگاه کنم. وقتي نوشتههاي حسين پناهي را ميخواندم، ميديدم که چقدر متفاوت فکر ميکند و مينويسد. يک بار به او گفتم، اينها که طنز نيست، خيلي تلخ است. اما او با اينکه نياز مالي داشت، ميگفت، من براي دلم مينويسم و نميتوانم جور ديگري بنويسم.
اين طنزنويس همچنين گفت: از سال 72 همکار مجله «گلآقا» شدم و تا سالهاي 75، 76 فعاليتهايم صرفا به حوزه طنز محدود ميشد.
کد خبر: ۱۸۸۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۲/۰۵/۰۸
از قفل، با کلید،درست استفاده کن / کاری نکن به جان تو گردد بلا، کلید / یک عمر میتوان سخن از قفل یار گفت / پس در میان این همه مضمون چرا کلید!؟
کد خبر: ۱۷۰۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۲/۰۳/۱۳