« آواي رودکوف» خود را به اخلاق حرفه‌اي روزنامه‌نگاري پايبند مي‌داند و مبناي فعاليت اين سايت بر سه اصل « بيطرفي » ، «دقت » و « انصاف » استوار است.

      
کد خبر: ۹۰۷۸
تاریخ انتشار: ۲۵ اسفند ۱۳۹۴ - ۰۹:۰۱
شهید زرین ،در اطراف گچساران در سال 1320 به دنیا آمدند / به قول یکی از فرماندهان دفاع مقدس :ما یک شهید خرازی داشتیم و یک شهید زرین

 به گزارش پایگاه خبری آوای رودکوف،سینما امروز یکی از اصلی‌ترین ابزارهای انتقال پیام است. شیخی می‌گفت که اگر قرار بود در عصر حاضر پیامبری به سراغ بشر بیایید، معجزه وی حتماً سینما خواهد بود. این هنر هشتم اکنون بیشتر از هر رسانه دیگری مخاطب دارد و بهتر از هر رسانه دیگری می‌تواند مفاهیم را انتقال دهد. در دنیای امروز از کوچک‌ترین مفاهیم و ایده‌ها، بزرگ‌ترین فیلم‌ها و سریال‌ها را می‌سازند.

از یک سرباز معمولی، یک ابرقهرمان و از یک درگیری ساده در میدان نبرد که جنگ تمام‌عیار درمی‌آورند و جالب اینجاست که این فیلم‌ها توسط دست‌اندرکاران سینمای ایران دیده می‌شود و مورد تحسین قرار می‌گیرد. اکنون شما نمی‌توانید سینماگری را در ایران پیدا کنید که نجات سرباز رایان را ندیده باشد و آن را تحسین نکرده باشد؛ اما چیزی که باعث تأسف است این است که غالب سینماگران ما چشم خود را بر روی دفاع مقدس بسته و از این‌همه ظرفیتی که در آن هست غفلت می‌کنند. نمی‌گوییم ایدئولوژیک به قضیه نگاه کنند، نه؛ اما این جنگ در هرکجای دیگر دنیا اتفاق افتاده بود تاکنون از آن صدها نسخه فیلم، نمایشنامه و سریال بیرون کشیده بودند. سینماگر ایرانی با اشتیاق تمام فیلم اسنایپر را می‌بیند، بدون اینکه بداند، در جبهه‌های جنگ، لشکر 14 امام حسین، تک‌تیراندازی داشته است که اگر قرار باشد، ماجرایش را فیلم کنیم، اسنایپر در مقابل آن کمتر از هیچ است. این درد امروز سینمای ماست.

روز گذشته بخش اول مصاحبه رويش نيوز با فرزند شهيد زرين بر روي خروجي سايت قرار گرفت و در ادامه بخش دوم مصاحبه ما با پسر شهید زرین، تک‌تیرانداز لشکر 14 امام حسین را خواهید خواند، تک‌تیراندازی که فرمانده لشکر وی را گردان تک‌نفره خطاب می‌کند.

شهید زرین

- باز هم از خاطرات پدر اگر مورد دیگری هم هست بفرمایید:

حماسه رمضان :

***عملیات رمضان هم خاطره ای زیبا دارند که به حماسه رمضان از آن میتوان نام برد . می گویند که آمدم دیدم که دشمن با تانک های t72وارد عمل شده بودند و بچه ها نمی توانستند تانک ها را بزنند. تانک های t72انقدر مفاوم است که ار پی چی درش اثری ندارد و تازه بخاطر  نیرو ها و تیربارچی هایی که اطرافش بودند، بسیار نشانه گیری را سخت می کرد. پدر م همان موقع به ذهنشان می رسد که خود جلوی پیشروی دشمن را بگیرند و برای یکی از بسیجی ها بنام آقای ابودردا حماسه آنروز را بیان کرده بود (سردار مرتضی قربانی فرمانده لشگر 25 کربلا هم این حماسه را در افتتاحیه سالن تیر اندازی بین المللی  شهید زرین در اصفهان بیان کردند ) و گفته بود که در همان زمان یکی از فرماندهان پیش من آمد و گفت دستور عقب نشینی آمده شما هم بیا بر گردیم ما حالا حالا به وجود شما نیاز داریم که شهید در جواب ایشان می گویندکه اگر عقب بیایم نیروها تماما اسیر وقتل عام میشوند وقتی همه برگشتند اگر زنده ماندم بر می گردم. وشروع کردم در گودالی که کنده بودم  اول تیربارچی ها را زدم ، بعد نیروهای اطراف تانک را وسپس راننده تانک که در حال خروج و فرار از تانک بود. پیریسکوب های تانکها را هم میزنند که تانک های جلویی که متوقف می شدند تانک های دیگر نمی توانستند پیشروی کنند. می گفتند هفتاد  و هشتاد نفرشان را زده بودند و باز خودشان برای ایشان گفته بودند که درآن روز در سه جهت جلوی پیشروی دشمن و تانکها را گرفتم و تعداد زیادی از تانکهای آنها را از کار انداختم که در این لحظه یکی از فرمانده های ارشد عراقی را دیدم که به نظر فرمانده لشگر بود وداشت به نیروها دستور میداد  و با بی سیم صحبت می کرد ،بلافاصله بی سیم چی رو زدم یکدفعه گوشی از دستش افتاد و فرمانده وحشت زده فرار کرد که همان لحظه او راهم زدم که یکباره لشگر دشمن به هم ریخته و حالا دیگرنیروهای خودی هم توانسته بودند عقب نشینی کنند ، در همین لحظات بود که دیگرجای بنده لو رفته بود و یک خمپاره به محل اختفای بنده اصابت کرد، پدر تعریف می کند که چند متر رفتم بالا و آمدم زمین و دل و روده هاشانن میریزد بیرون. می گفتند که من آن لحظه خودم یک مشمایی داشتم، این ها را برداشتم و ریختم داخل مشما و مشما را کردم داخل شکمم و با چفیه شکمم را بستم. آقا نادر قاسمی از همرزمان شهید (و الان هم از ارشدهای حفاظت سپاه تهران هستند) گفتند که شهیدزرین برای من تعریف کردند که آن لحظه که من افتادم زمین دیدم یک امبولانسی کنار من ایستاد همانطورکه چشمانم باز بود و رمقی نداشتم، دیدم دونفر آمدندکه بدنهاشان مثل شیشیه بود و از آن طرف پیدا بود. من را گذاشتند روی برانکارد و دیگه نفهمیدم چی شد.گفتند بلند که شدم، دیدم در بین شهدای اهوازم. یکی از فرماندهان که داشته شهدا را نگاه می کرده در بین شهدا شهید زرین را می بیند و بلافاصله او را در آغوش می گیرد که یکدفعه می بیند چشمهای شهید به هم میخورد و سریع ایشان را به بیمارستان منتقل می کنند . و خلاصه چند ماهی در بیمارستان بستری شدند. این مطلبی که می خواهم بگویم را حاج نادر قاسمی هم تایید کردند و گفتند که قبل از شهادتش برای من بازگو کرده. آقا نادر گفت عبدالرسول در بیمارستان تهران که بود، دکترها بعد از چند ماه که صرفا زخم عجیب شکم ایشان را معالجه می کردند متوجه می شوند که پایش شکسته است و دیگر باید قطع شود. ایشان می گوید که یک دفعه دیدیم عبدالرسول برای اولین بار تغییر کرد، هیچ وقت عبدالرسول بشاشیتش را از دست نمی داد و هیچ وقت تکه پاره شدن و جراحت برایش مطرح نبود. یک دفعه دیدیم مثل چوب خشک شدند. خیلی ناراحت شدند و ما هم خیلی ناراحت شدیم. بعدا در نوار کاست خود شهید میگفتند که قتی همه رفتند شروع کردم با امام حسین درد و دل کردن که یا امام حسین ما قرارمون این نبود که،  قرارمون شهادت بود ومی گفتند در عالم رویا یکدفعه دیدم چهارده معصوم دور تختم حلقه زدند و برادر رحیم صفوی کنار امام زمان(عج) ایستاده بودند. تمام پیامبران و الولعظم ها  را می دیدم . من هم خبردار با اسلحه جلوی این با عظمتها ایستاده بودم، عین کلمات خودشان هست، میگویند یکدفعه اسلحه من تبدیل به شمشیر شد و امام حسین(ع) دیدند دهان من قفل شده و نمی تونم حرف بزنم ، رو به من کردند و فرمودند که تو از ما چی می خوای؟ "تو یک سرباز ساده نیستی تو یک سرباز وافعی هستی ما شما را داریم"، و با اشاره کردن به پایم فر مودند : برای این ناراحتی ، بعد دستشون رو کشیدند به پام.  یکدفعه قصد نماز کردند و پیامبر اکرم فرمودند حسینم برود جلو بعد امام حسین فرمودند علی ابن ابی طالب بفرمایند، دست آخر پیامبر دست امام حسین رو گرفتند وجلوی این با عظمت ها نشاندند و همگی نماز خواندیم. صبح که دکترها می ایند بالای سر پدر، می ببینند صورتشون گل افتاده راحت نشسته اند و بعد از معاینات مربوطه میبینند هیچ سیاه شدگی ویا مشکلی در پا نیست. خودشان می گفند که دکتر یکدفعه در را بست و گفت که چی شده باید برای من بگویی و بعد از اصرار ایشان گفتم اهل بیت اینجا بودند و ایشان هم مثل ابر بهار گریه می کردند و می گفتند ما اصلا به زنده ماندنت هم امیدی نداشتیم. ایشون تا  حدود یکسال و نیم بعد از این قضیه هم  به جبهه می روند و حماسه های دیگر از جمله در عملیات والفجر4 و خیبر را رقم میزنند .

 حماسه کانی‌مانگا:

در غرب در ارتفاعات کانیمانگا در عملیلات والفجر چهار شهید زرین حماسه ای دیگر می آفریندشهید خرازی در نوار کاست می گویند که در ارتفاعات کانیمانگاه در غرب کشور گارد ریاست جمهوری عراق وارد عمل شده و موقعیت به شدت سخت شده بود،در این هنگام برادر عبدالرسول نقش خود را ایفا می کند و من می دیدم چندین نفر برایش خشاب پر می کردند وایشان هم مرتب عراقی ها رو می انداخت زمین و در آن روز چهل نفر از عراقی ها رو زد بعد آنها کشته شدندغیر از آنهایی که زخمی شدند و با این کار جلوی پیشروی عراقی ها رو گرفته وباعث زمین گیر شدن آنها میشود ،شهید خرازی می فرمایند: "من میتوانم بگویم که عملیات  مرحله سوم والفجر چهار خیلی به کار خیلی خوب برادر مون عبدالرسول زرین تناسب داشت وخیلی تعیین کننده بود کار ایشان و توانست با این کار مهم و حیاتی خودش عملیلات را موفق کند.

- ازشهید خرازی تعابیر دیگری هم درباره پدر هست؟

***حاج حسین از حالات معنوی ایشان به به سادگی، بی الایشی عجیب ، حالات دعا و تضرع مداوم در پیشگاه خدا، شجاعت عجیب، اخلاص و توکل بر خدا، ادب و متانت و مهربانی وافر نسبت به مردم و رزمندگان که از این به روحیه اشداء علی الکفار رحماء بینهم در مورد ایشان یاد می کند و می فرمایند این "بعد معنوی منظوم با نظامی"در ایشان باعث خلق این حماسه های بزرگ شده بود که این فقط مخصوص شهداست کارهای بزرگی که شاید افراد عادی از درک آن عاجز باشد.

- برای چاپ این کتاب ها و دست نوشته ها اقدامی هم کرده اید؟

*** من الان شروع کردم به جمع کردن یک سری از خاطرات و حدود هفت ساعت هم من مصاحبه از فرماندهان گرفتم بقیه اش را هم دارم پیگیری می کنم، یکی دوماه طول میکشد که تکمیلش کنم  تا انشاا... یک رمان ماندگار وتاثیر گذار بشود.

- ارگآن های فرهنگی و دولتی رفتید برای حمایت و کمک ؟

*** حدود بیست سال پیش کنگره سرداران مطالبی را در مورد پدرم نوشتند ولی به صورت یک مجموعه کامل انجام نشد وبیشتر بصورت پراکنده بود، من هم خیلی پیگیری کردم و یادم هست که گفتند وقت پیگیری آنرا نداریم وخلاصه انجام نشد ولی خوب الان شرایطی شده که چندین ارگان دنبال چاپ کتاب شهید زرین هستند و واقعا دارند پیگیری می کنندولی متاسفانه قبلا چنین تفکر منسجمی کمتر دیده میشد و کار مایه داری برای شهدا انجام نمیشد و شاید یک مقدار دیر به این نتیجه رسیدند و هرچه مقام معظم رهبری فرمودند زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از خود شهادت نیست و حتی فرمودند شهدای برجسته اصفهان مثل ستاره دارند می درخشند به آن صورت کاری بخصوص برای شهدای اصفهان انجام نشد ، ولی حالا به خاطر تبعات نا خوشایندی که در کشور به خاطر عدم معرفی این اسطوره ها بخصوص در نسل جوان ایجاد شد، اهمیت سخنان رهبر فرزانه انقلاب بیشتر  ملموس شد و خدا را شکر دارد کارهای خوبی صورت می گیرد.

- آنطور که من شنیدم، شهید تلفات بسیار بالایی را از دشمن گرفتند. بیش از سه هزارتا. چنین چیزی یک رکورد به حساب می آید. شاید ما فقط در فیلم ها آن هم از نوع هالیوودی چنین مباحثی را دیده ایم. اما ابوی شما یک نمونه کاملاً ایرانی و حقیقی این مسائل هستند.

*** یکی از رزمنده ها –آقای چگونینان- تعریف می کرد، می گفت حاج حسین دستشان که قطع شده بود، رفتیم ببینمشان، ایشان در مدتی که با ما صحبت می کردند  حدودیک ساعت  فقط درباره شهید زرین صحبت کردند و گفتند من به جرات میتوانم بگویم که ایشون بیشتر از سه هزار عراقی را در جبهه ها به درک واصل کرده اند . ما حماسه هایی که از شهید بیان کردیم صرفا حدود 20روز از حضور سه چهار ساله پدر در جبهه بود و در همین چند روز که در بالا بیان شد حدود سیصد چهارصد تا عراقی زدند ،خوب حالا در طول حضور سه چهار ساله را تصور کنید.

- سردار صبوری فرمانده تیپ قمر در جنگ و از مسوولین ارشد سپاه کشور در یک سخنرانی در مراسم سالگرد شهید زرین بیان می کنند که :

*** اگر اسناد و مدارک عراق را بیاورند حتما مشخص میشود که شهید زرین تک تیر اندازی است که بیشترین تلفات را از آنها  گرفته است و دشمن کاملا میدانست که ایران تک تیر اندازی دارد که به شدت از آنها تلفات می گیرد و و نقاط حساس دشمن را آسیب پذیر کرده و جلوی پیشروی آنه را یک تنه گرفته است که این چیز ساده ای نبود. وگاهی ایشان تمام قد جلوی دشمن می ایستاد  وخود راسیبل می کرد تا همه تیر ها را متوجه خود کند و نیرو ها بتوانند خوب عمل کنند و تلفات ندهند و در یک کلمه رشادتهای شهید زرین در حد اعلی بود. به قول یکی از فرماندهان : ما یک شهید خرازی داشتیم و یک شهید زرین.

- دقیقا همان صحبتی که خودتان کردید. داستان این شهید بزرگوار قابلیت های خیلی بالایی دارد برای فیلم شدن و به نظر یکی از بهترین راههای انتقال به نسل جدید هم همین است. آن بحثی که خودتان کردید که این ها باید به نسل حاضر منتقل بشود. رسانه و سینما الان زبان خیلی گویا و مورد پسند نسل حاضر است،

 ***البته آن زمان هم فرماندهان می گفتند باید از شخصیت شهید زرین یک فیلم ساخته شود وکاملا مختصات شهید واهمیت آنرا می دانستند ولی کسی پیگیری جدی نمی کرد،حقیقت این است که غربی ها و آمریکایی ها اسطوره ندارند و همواره در پی اسطوره های ساختگی برای الگو پذیری در کشورشان بخصوص نسل جوان خود می باشند و فیلمهای پر خرج و ساختگی خودشون  را در جهان عرضه می کنند و برعکس در کشور ما تا بخواهید اسطوره های واقعی بوده وهست ولی دلسوزان واقعی اندکی وجود دارند و شاید هنوز به آن سطحی از تفکر نرسیده ایم که بتوانیم اهمیت بدهیم و میزان تاثیر گذاری اسطوره ها را در شکل گیری تفکر و فرهنگ یک کشور هنوز درک نکرده باشیم .کشور هلند یک اسطوره ساختگی به نام پطروس خلق کرده که حتی در کتابهای درسی دبستان ما هم رسوخ کرد ولی واقعا آنها با این همه جنایت و فرهنگهای نادرست اینگونه موارد را بهتر می فهمند وخیلی دقیق ترعمل می کنند مثلا  آمریکایی ها همین کریس کایل ، تک تیرانداز کودک کش خود را با 160 جنایت و شلیک موفق چنان بزرگ می کنند و فیلم هالیوودی برایش می سازند که گویی در جهان نمونه ای ندارد و خیلی دقیق و هدفمند روی آن کار می کنند اگر تک تیراندازان در سایر نقاط دنیا را  هم ببینید که برای آنها فیلم و کتاب آنچنانی نوشته اند، می بینیم که نهایتا بشتراز چهارصد ،پانصد شلیک موفق( آنهم در جنگها و جنایات ناجوانمردانه) نداشته اند، ولی شهید زرین با چندین برابر شلیک موفق آنهم در دفاع از میهن اسلامی وبرای حفظ اسلام وکشور که به خاطر این رکورد بینظیر میتوان او را "بهترین تک تیرانداز جهان "نامید و مختصاتی بسیار بزرگتر وبالاتر از ان (که اصلا قابل قیاس  نیست) ، حدود30 سال است که مسکوت مانده واستفاده خاصی از آن نشده است.

انشا ا... ابتدا به ساکن  در صدد نوشتن یک کتاب خیلی خوب از شهید زرین  و سپس ساخت یک فیلم شایسته از روی آن هستم.

- نحوه شهادت ایشان چگونه بود؟

***شهید خرازی می فرمایند : در عملیات خیبر هم ایشان بودند و همین کار را مرتب انجام می دادند و با شدت و قوت تمامی عراقی ها رو می کشتند و"این کار او دشمن را  جدا نگران کرده بود و خیلی دشمن رو دچار دستپاچگی کرده بود"، که بعد از عملیات مرحله دوم خیبر خبر دادند که ایشان در بهترین حالات و همانطور که اسلحه اش به سمت دشمن نشانه میرفت به شهادت رسیدند و ما در سوگ ایشان بودیم و چیزی جز تاسف و اندوه برای ما نگذاشتند جز آنکه خودشان به سعادت رسیدند. بین ما یک رابطه عاطفی پدر فرزندی عمیقی حاکم بود، خیلی به هم علاقه داشتیم و در کنار هم بودیم و جزء افتخاراتمان بود که با یک چنین سرباز مخلص امام زمان(عج) که همه چیز را در راه لقاء دوست رها کرده بود آشنا شده ایم و هر چقدر بیشتر می گذشت علاقه و رفاقت ما نسبت به ایشان بیشتر میشد و در لحظه لحظه کاری که ما داریم اینجا انجام میدیم و بخصوص در عملیاتهایی که بعد از ایشان انجام شده ، جای ایشان خیلی خالیه و ما سعی کردیم این وصیت برادرمون عبد الرسول زرین رو در این بعد اساسی عملیات یعنی ادامه تشکیل گروه تک تیر انداز را عملی کرده باشیم.

در عملیات خیبر خط رو از عراقی پاک کرده بود و با توجه به اینکه روحیه دشمن از این قضیه بسیار گرفته شده بود  به خاطر همین دشمن به دنبال ایشان بود و پس از محاصره توسط دشمن و شلیک پی در پی خمپاره به سنگر ایشان در همان روزی که دو هفته قبل  به یکی از همرزمانش(آقا نادر قاسمی) گفته بود، به شهادت رسیدند که پس از آن برادران در بی سیم ها و رادیو دشمن شنیده بودند که اظهار می کنند "شکارچی خمینی"را زدیم.

سرانجام روح این مجاهد با صفا و سرباز مخلص لشکر امام حسین (ع) بعد از بار ها مجروحیت و با به یادگار گذاشتن هفت فرزند و ده ها نکته عبرت انگیز در عملیات مرحله دوم خیبر به ملکوت اعلا پیوست و در گلستان شهدای اصفهان به خاک سپرده شد.

                                                                      بخش اول گفتگو با فرزند شهید زرین را اینجا بخوانید

 

منبع/رویش نیوز

نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
* نظر: