« آواي رودکوف» خود را به اخلاق حرفه‌اي روزنامه‌نگاري پايبند مي‌داند و مبناي فعاليت اين سايت بر سه اصل « بيطرفي » ، «دقت » و « انصاف » استوار است.

      
برچسب ها
به مناسبت  فرا رسیدن ماه مهر و  هفته دفاع مقدس مثنوی یاد یاران به دلیر مردان  7 سال دفاع مقدس تقدیم می‌گردد
کد خبر: ۷۲۳۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۶/۲۵

مثنوی عاشورایی  «قتیل عشق» تقدیم می‌گردد به فدائی حضرت زینب، مدافع حرم اهل بیت، شهید والا مقام  مهدی عزیزی و تمامی شهدای مدافع حرم اهل بیت علیهم‌السلام پایگاه تحلیلی خبری آوای رودکوف avayerodkof.ir منصور نظری:بـِسـم ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ و الصِّـدیقیــن «قتیل عشق» تقدیم به  شهید مهدی عزیزیمی‌گشایم کربلا را باب عشق  -  قبلۀ شش گوشۀِ اصحاب عشقمی‌نویسم آن قتیل عشق را   -  باده نوشِ سلسبیلِ عشق را کوچه گرد عشق زینب در دمشق  -  غرقه شد در عمق اقیانوسِ عشقبی‌سر و سامان عشق فاطمه   -     شد نصیبش کربلا در خاتمه  در سرش شور وَلا دیدی چه کرد   -  با وجودش کربلا دیدی چه کرد  دل پریشانِ غمِ بانویِ آه  --     خیمه‌های زینبی را شد پناه  وز خُم کوثر سبوی باده خورد   -  در دمشقِ عشقِ زینب، جان سِپُرد  سینه ها را تا گذارم داغ عشق  -  نقش مهدی می‌کشم بر طاق عشقاو که بودش کربلا را آرزو     -  می‌نویسم غصۀِ جان‌سوز او   می‌نگارم بر سر نی لاله را   -   خونِ دل بر چشمِ زینب، ژاله رادر دمشقِ عشقِ زینب  کوچه گرد -  می‌نویسم غِصۀِ آن اهل دردتا حدیث عاشقی را بشنوی   -  می‌سُرایم کربلا را مثنوی   می‌نویسم غصۀِ محبوب را    -   آن مسیحای به نی مصلوب راغرقه در خون بر سر نی ماه را   -  پاره‌پاره نعش  ثارالله  رادر غروب کربلا، اشراق را  - چون شقایق، سینه ها، پُرداغ را بر سر نی می‌نگارم نور را  -  کرده اعجاز قَبَس در طور راکربلا را لاله‌ها از اشتیاق     -  دم به دم نو می‌شود بر سینه داغ     کربلا را این چه داغ است و چه سوز -   دم به دم نو می‌شود هر شام و روزاین چه آتش بر دل شوریده است  -  گشته جاری سیل خون  از دیده استتا ابد بنهاده بر دل، داغ چیست  -سر جدا بر نیزه را اشراق چیستاشکِ خون از دیده می‌بارد قلم   -  بر زمین افتاده ساقی بی علمغرقه در خون بر زمین افتاده ماه  -    آسمان را سینه می‌سوزد  ز آهآنکه دریا بر لبش دارد عطش    -    نقش زهرا می‌زند خون بر لبشبر لب دریا به خون آغِشته عشق  -       نقش زیبای خدا را  کِشته عشقساقی و دست و سبو، بی باده مست  -  بر زمین آیینه‌ای افتاده مستاو که خونش می‌زند سر از گلو    -   نقش زیبای خدا پیدا در او    وه چه زیبا بر زمین افتاده عشق   -   کرده مست آیینه را بی باده عشقکِشته خود را از غم زهرا به دار   - اندر او پیدا چه زیبا نقش یار سر حق را بر سر نی فاش عشق    - نقش ساقی می‌کشد نقاش عشق  از لب ساقی تراود آب نور   -   می‌زند بر نیزه سر، مهتاب نورآن  لب دریا عطشناکِ لبش   - عاشقی بر روی زهرا مذهبشعشق زهرا برده تاب و توش او -  بیرق سبز ولا بر دوش اوچون شقایق کرده بر تن او لباس   -   می‌شود قربانیِ چشمانِ یاسساقی و جام  و سبو غرقاب خون   - بر زمین جاری شراب لاله گونبی‌سر و بی‌پا و دستی می‌رسد   -    ساقی زینب پرستی می‌رسدبر سر نی می‌درخشد ماه عشق  -   جان فدایی گشتۀِ الله عشق قدسیان سرمست عطر و بوی او   -   بوی زهرا می‌دهد گیسوی او   بسته بر سر نام یا زهرا مهی  -    سِر حق را چون علی دل آگهیفاتح و سردار دشت کربلا   - عشق زهرا کرده او را مبتلایاور و پشت و پناه زینب او  -   عاشقی را کرده بر پا مذهب اوروبه سوی قبله گاه یاس عشق  -  پا به مقتل می‌نهد عباس عشقعشق زهرا بی‌قرارش کرده باز -   سر به روی نیزه می‌خواند نمازآن تَیَمُم کرده با خاک ولا  -       غرقه خون گوید  اذان کربلابا شقایق‌ها  سراید بانگ عشق  -  کربلا را تا زند شش‌دانگ عشققامت خون تا ببندد لاله مست   -  بانگ الا هو زند بر هرچه هستهم نماز او همه بود و نبود -  قبله شش گوشه را دارد سجودآن ولا  را قبلۀِ شش گوشه دار  -    کرده جان عاشقان را بی‌قراربر الستش عرشیان مست بلا   - هر طرف برپا ز عشقش کربلا   از دمشق و از عراق و از یمن  - می‌تراود عطر آن گلگون کفنکُلُ ارضٍ کربلا  آورده عشق  -  اشک زینب کرده تر خاک دمشقچون شقایق قوم عاشق بر علی   -  بر الست زینبی مست بلیکرده ترک خان و مان و جان و تن -   لاله‌های پرپر گلگون کفنداده سر گلبانگ  عشق یاس را  -    کرده بر تن جوشن عباس رابی‌سروسامان عشق فاطمه   -    کربلا را بر گزیند خاتمهعاشقی این است و عشق آخر چنین – رَدِ سرخ خون عاشق بر زمینهرکه در سر شور مستی دارد او – اندر این ره گو قدم بگذارد اوهمچو مهدیِ عزیزی مست عشق  -  برگزیند کربلا را در دمشقنام یا زهرا کند سر بنده نقش   -    غرقه در خون پا نهد بر فرش و عرشدر دمشق عاشقی  شبگرد نور -  باده نوشد از مِیِستان حُضورتا شود سرمست  و شهر آشوب عشق -  بر بلندای بلا مصلوب عشقدر دمشق عاشقی از التهاب   -   وز خُم زهرا بنوشد دُردِ ناب      تا شود مست آن شرابِ خاص را  - سِرّ بداند کلنا عباس را   کربلا، پایان و هم آغازِ عشق   - کلنا عباس، رمز و رازِ عشق  کلنا عباس یعنی او همه -     جان و روح و تن فدای فاطمهاز غم زینب غریق اشک و آه    -  سینه‌ها سوزانِ  از حُرمِ نگاهتا بگیریم انتقام خون یاس   - شیعه‌ایم و کلنّا مجنون یاس  شعله‌ور از آتش احساس عشق    -   شیعه‌ایم و کلنّا عبّاس عشقچون شقایق اهلِ وادیِ بلا     -    پاسبان خیمه‌های کربلاگشته بر گِرد حرم آیینه ها    -   داغِ عشقِ فاطمه بر سینه هاتا حرامی منگرد ناموس عشق  - غرقه طوفان گشته اقیانوس عشقسینه‌ها را قلزم خون پرخروش    -  بیرق سرخ حسینی را به دوشکلُّنا در تاب و تب از داغ یاس    -  بر حریم خیمه‌های او به‌پاسکلُّنا در کف گرفته تیغ عشق       -   نوش کوثر کرده از اِبریق عشقکلُّنا دست و سر و پا را  قلم       -      کلُّنا حیرانِ در وادیِ غمجان فدای زینب و درد و غمش   -  جان فدای قامت از غم خَمشجان فدای درد و رنج و ماتمش -     جان فدای اشک و آهِ هر دمشچشم خون پالای غرقه  شبنمش  -  آن مسیحا بر نیِ، دل مریمشکلنا عباس یعنی این حدیث   -    در دمشق عاشقی با چشم خیس گو قلم گردد  ز تن ما را دو دست – ظلم شب گیرد ز ما هر آنچه  هستگو دوتا فرقم شود همچون علی    - خون دل از روی من گردد جلیگو به نیزه  سر به دارم آورند -   سر جدا از جسم زارم آورندتیر و ترکش بر تنم بارد بسی   - نیزه بر تن کوبدم گو هر کسیتا مرا در تن بود یک‌ذره جان - تا به تن باشد مرا روح و روانبر حریم حُرم زینب روز و شب – خیمه‌ها را می‌دهم پاس از ادبتا نگیرد چشم زینب رنگ اشک   -  می‌کشم او را  به دندان  بار مشکگو جدا گردد دو دست از تن مرا -   گو شود شامِ بلا مدفن مراگو بُرَند از تن سرم را تشنه لب   - غرقه گردم در دل بحر تَعَبکربلا را جمله  سر بردار عشق   -  با علی در نهروان عمّار عشقای دریغا گر که زینب وا نهیم   -   یاس زهرا را دمی تنها نهیمبا ولایت عاشقان ِ راستین   -  عهد  کجباف و عزیزی‌هاست این     ای دلت خون از غم مستوریَ اش  - ای فریدونی مَنال از دوریَ اشدل قوی دار ای دلت آشوب عشق  - اندک‌اندک می‌رسد آن خوب عشقظلم اسکندر نمی‌یابد دوام   -    می‌رسد ما را سحرگاه قیام یوسف زهرا عزیز مصر جان   -  می‌دهد ما را سحرگاهی اذاناندکی دیگر تحمل خوب عشق   -    می‌رسد آن شاه شهر آشوب عشقاز یمن بانگ  ولا آید به گوش  -  می‌رسد آن خرقۀ احمد به دوش چون علی دل‌دل سواری می‌رسد  -   یوسف زهرا تباری می‌رسد  می‌رسد شهزاده‌ای از ملک حق  - آفتاب حق زند سر از شفق گرد کوی‌اش آن ملائک در طَواف  -  بسته محمل، ناقه را آن شب شکاف  کِشته دلها عاشقان را بر صلیب  -   می‌رسد ما را سحرگاهی قریب   آن مسیحا را به پی آورده باز  - می‌نماید پرچم حق را فراز می‌تراود از لبانش  بوی سیب   -  می‌شود ما را ظهور او نصیبروشنای چشم زهرا می‌رسد   -  آن عزیز مانده تنها می‌رسدمی‌رسد آری خدا را می‌رسد   -  یوسف گم گشته ما را می‌رسدشیعه را پایان شب غم می‌رسد -  آن زلال چشم  شبنم می‌رسدمی‌رسد ما را سحرگاه ظهور   -  شام ظلمت را شکافد تیغ  نورحیدری آن روی و مو آید میان  -  پا نهد بر تارک افلاکیانسینه ما را بر ظهورش پرهوس – یوسفی آید مسیحایی نفس  آید از ره شهسواری چون علی  -   وَز رُخَش نور ولایت منجلی شیعه را سر می‌رسد این انتظار -  می‌رسد آن یوسف زهرا تبار آخر آید این زمستان را بهار   - چشم ما روشن شود از روی یاربر شب ظلمت سحرگاهی رسد   - از شبستان علی ماهی رسدبه امید ظهور یار ....20 شهریور 1394- تهران – منصور نظری
کد خبر: ۷۱۹۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۶/۲۰

به مناسبت شهادت جان‌سوز«ریهام دوابشه» مادر نوزاد فلسطینی که توسط صهیونیست‌ها زنده سوزانده شد،مثنوی اشک و آتش به این شهیدۀِ مظلوم و نوزاد شهیدش علی دوابشه تقدیم می‌گردد
کد خبر: ۷۱۶۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۶/۱۷

اگر به خاطرات داستانی قهرمان كهگيلويه‌اي « قادرآشنا» در كتاب «روزگار آشنا» كه به قلم «عادله ارشادي مقدم» به نگارش در آمده است سري بزنيد، بدون شك مقهور يكي ديگر از عاشقان سروقامت اين سرزمين كهن خواهيد شد
کد خبر: ۷۰۳۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۵/۲۸

این اوج بی انصافی است که کسی با زخم زبان و یا بی تدبیری دل رهبری انقلاب را خون نماید لذا مردم و مسئولان نظام باید اعتقاد خود به رهبری را بیش از پیش تقویت نمایند
کد خبر: ۶۵۴۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۳/۱۰

تنها ماهي كه در آن، شهادت هيچ يك از معصومان واقع نشده، ماه شعبان است .ماهي سرتاسر شادي، خير و بركت كه مهم‌ترين آنان، تولد دو امام همام است
کد خبر: ۶۴۸۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۲/۳۱

یادواره 90 شهید شهرستان لنده با حضور خیل عظیم عاشقان وشیفتگان شهدای هشت سال دفاع مقدس و جمعی از مسولان استانی و شهرستانی برگزار شد
کد خبر: ۶۴۰۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۲/۲۲

مدیر حوزه علمیه استان کهگیلویه و بویر احمد از برگزاری همایش دو روزه «روحانیت و بصیرت اجتماعی و سیاسی » با حضور شخصیت های حوزوی و کشوری، در یاسوج خبر داد. سایت تحلیلی خبری آوای دنا  avayedena.com: حجت الاسلام والمسلمین محمد پایدار در گفتگو با خبرنگار خبرگزاری «حوزه» در یاسوج، با اعلام این خبر، گفت: همایش بزرگ «روحانیت وبصیرت اجتماعی و سیاسی » روزهای  14 و 15 اسفند ماه، با حضور نماینده محترم ولی فقیه در استان کهگیلویه و بویر احمد، دادستان کل کشور ، معاونین حوزه های علمیه کشور، علما، روحانیون و طلاب، در حسینیه عاشقان ثارالله شهر یاسوج برگزار می گردد . وی با اشاره به برنامه های همایش، سخنرانی حجج اسلام والمسلمین ملک حسینی، نماینده ولی فقیه در کهگیلویه و بویر احمد، سید ابراهیم رئیسی، دادستان کل کشور، عبدالکریم فرحانی، معاون آموزش و امور حوزه های علمیه و دیگر مسئولین حوزوی، بخشی از برنامه های این همایش است. مدیر حوزه علمیه کهگیلویه و بویراحمد، برگزاری سخنرانی و جلسه پرسش و پاسخ حجج اسلام والمسلمین فاضل و حسینخانی، معاونین آمار و بررسی و تهذیب حوزه های علمیه کشور و همچنین مدیر حوزه استان، را از دیگر برنامه های این همایش اعلام کرد.
کد خبر: ۵۸۸۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۲/۱۲

 آنچه ما را به تکرار مکررات و گفتن واقعیات فوق واداشت زمزمه ی تطهیر افرادی است که خسارت بزرگ و جبران ناپذیری را بر ملت نجیب ایران تحمیل نمودند و دست طمع دشمن را بر این کشور دراز کردند سایت تحلیلی خبری آوای دنا  avayedena.com: متن بیانیه بسیج اساتید دانشگاه پیام نور استان اصفهان پیرامون وقایع سال ۸۸ بسم الله الرحمن الرحیم بیانیه تحلیلی پیرامون وقایع سال ۸۸ حضرت آیت الله العظمی امام سید علی الحسینی الخامنه ای – مدظله -: اگر چنانچه مسائل سال ۸۸ را مطرح می کنید، مسئله‌ی اصلی و عمده را در این قضایا مورد نظر و در مدّ نگاهتان قرار دهید؛ آن مسئله‌ی اصلی این است که یک جماعتی در مقابل جریان قانونی کشور، به شکل غیر قانونی و به شکل غیر نجیبانه ایستادگی کردند و به کشور لطمه و ضربه وارد کردند؛این را چرا فراموش می کنید؟(۰۶/۰۵/۱۳۹۲) در ایام ۸۸ ، جملیون نظام سوار بر شتر سرخ موی نخوت و کینه راندند و عَلَم دروغ تقلب برافراشتند و دهانهای مهمل گوی خود را بر روی نظام باز کردند، در آن روزها خداوند صحنه دیگری از خون دلهای حضرات معصومین(ع) را بر ما گشود. دیدیم که چگونه افراد منتسب به چهره های سیاسی پیشگام کندن ریشه نظام، امام و اسلام شدند و فرزندان زبیرها رهبر و پیشوای فتنه گران گردیدند و کمکهای پشت صحنه ی شیاطین زمان را به اصحاب فتنه رساندند. ما با هم تجربه کردیم که چگونه مریدان معاویه در صف انقلابیون و اصحاب خاص رخنه کردند و هیزم آتش فتنه را فراهم آورده و کشته سازی و شایعه پروری نمودند و شمشیر زبان داعیه داران سیف الاسلامی نهضت خمینی کبیر(ره) را بر روی امیر مومنان و ولی امر مسلمین کشیدند. ما متاسفانه چشیدیم طعم تلخ صحنه گردانی خواصِ دنیا طلب را در یورش به خیمه ی اصیل انقلاب و گشودن دهان آنها به طعنه و تهدید بر امام امت و عزیز ملت. همه دیدیم گذشتن فتنه انگیزان و بازی گردانان صحنه را از همه ی اصولی که خود عزت نداشته ی شان را از آن داشتند. همه ی ملت به بصیرت دیدند که اصحاب جملِ درون نظام، به ظاهر بر سر یک ادعای دروغ و در باطن به جهت حقد، کینه و حسد و البته در خطر دیدن دنیایشان و اشاره ی دشمنان شکست خورده ی انقلاب، چگونه اصل حکومتی را که برای جلوس بر مسند آن در انتخابات شرکت کرده بودند نشانه رفته و به صراحت سقوط آن را خواستار شدند. چگونه با این همه دلایل روشن و آشکار باور کنیم که وقایع تلخ سال ۸۸ ، لکه ی سیاه و دعوای پیش پا افتاده ی دو طیف بر سر نشستن عَمر یا زید بر مسند ریاست جمهوری بوده است. اگر اینگونه بود لشگر کشی خیابانی چرا؟ زیر سوال بردن ارکان و نهادهای نظام چرا؟ آرزوی مرگ برای ستون خیمه گاه انقلاب چرا؟ پاره کردن عکس و توهین به بنیانگذار این حکومت چرا؟ همدستی و همنوایی با قاتلان حرفه ای و منافقین اسم و رسم دار چرا؟ کشتن مدافعان نظام چرا؟ تبدیل شدن به خط قرمز آمریکا، اسراییل و منافقین چرا؟ محبوب شدن نزد بهاییان و همجنس بازها چرا؟ حمله به پایگاههای مردمی جمهوری اسلامی چرا؟ به آتش کشیدن قرآن و مسجد و منبر چرا؟ تیغ کین بر نمازگزار و عزادار سید الشهداء چرا؟ به زیر کشیدن علم و پرچم عزای سید و سالار شهیدان حضرت امام عاشقان ، حسین (ع) در روز عاشورا چرا؟ و از همه بدتر، تبری نجستن و حمایت کردن از این کژیها چرا؟ اینها همه سند محکم و متقن این حرف درست امام عزیزمان آیت الله العظمی سید علی الحسینی الخامنه ای – مد ظله – است که اتفاقات سال ۸۸ فتنه ای عظیم برای براندازی نظام و بر اساس طراحی ده ساله ی دشمن بود. آنچه مستندات غیر قابل خدشه نشان می دهد تکرار کلمه ی تقلب و امثال آن توسط صحنه گردانان حادثه و شاگردان “جین شارپ” و “جورج سوروس” یکسال قبل از انتخابات شروع شده بود که مرور چند جمله از آن روشنگر است : رادیو فردا به نقل از ایسنا : “محمد خاتمی نسبت به سلامت انتخابات ریاست جمهوری ابراز نگرانی کرد.”(۹ مهر ۸۷) روزنامه دنیای اقتصاد : “هشدارهای هاشمی را جدی بگیریم.”(۵ آذر ۸۷) روزنامه آفتاب یزد به نقل از فیض الله عرب سرخی : “برخی اصولگرایان نیز نگران سلامت انتخابات هستند.”(۴ دی ۸۷) روزنامه آفرینش به نقل از هاشمی رفسنجانی : “دخالت در رای مردم به استبداد می انجامد.”(۵ دی ۸۷) رادیو فرانسه : “پیشنهاد نهضت آزادی درباره ی نظارت بین المللی برای تضمین آزادی و سلامت انتخابات.”(۱۹ دی ۸۷) روزنامه اعتماد به نقل از منتجب نیا : “دغدغه ی سلامت انتخابات در میان مردم وجود دارد.”(۱۹ اردیبهشت ۸۸) و دهها نمونه دیگر گواه این مطلب است که این طیف به قول آقای ابطحی تقلب را به عنوان رمز فتنه بسیار قبل تر از برگزاری انتخابات اعلام نموده بودند. این انتخابات توسط همان نظام و با اجرای همان نهادهایی برپا شده بود که طیف مدعی در چهار دوره ریاست جمهوری بعد از امام راحل- ره – از طرف مردم و در همین روند منتخب شده و بر کرسی نظام نشسته بودند. پس آنچه بر زبان می راندند در دل قبول نداشتند، لکن برای استفاده در موقع مقتضی و زمان مناسب به انداختن این شبهه در دل و جان مردم احتیاج داشتند و البته به افراد کج فهمی چون موسوی و کروبی برای اجرا و پیگیری. آنچه ما را به تکرار مکررات و گفتن واقعیات فوق واداشت زمزمه ی تطهیر افرادی است که خسارت بزرگ و جبران ناپذیری را بر ملت نجیب ایران تحمیل نمودند و دست طمع دشمن را بر این کشور دراز کردند و این زیاده رویی تا آنجا پیش رفته که برخی از این افراد، مدعی ظلم رفته بر خودشان شده اند. اگر امروز محبت کریمانه ی نظام و صبر آمیخته با حکمت امام، مانع از محاکمه حضرات فتنه گر به عنوان باغی و محارب در دادگاههای صالحه ی جمهوری اسلامی گردیده و تنها به حصر معدودی و محدودیت عده ای دیگر منجر گشته و این کرامت و آن حکمت تا آنجا پیش رفته که ارتزاق برخی دیگر از محل بیت المال مسلمین و نشستن بر مصادر و منابر حکومت را تاب آورده، امر نباید بر ایشان مشتبه شود که چشمان تیزبین ملت عزیز ایران اسلامی به عنوان صاحبان اصلی نظام به خوبی و درستی پندار، گفتار و کردار ایشان را رصد کرده و این بار اگر نیت شومی در سر بپرورانند و یا قول و فعل ناصوابی بر زبان و دست برانند، اعمال مجرمانه ی فعلی و قبلی را همه با هم در کفه ی ترازوی عدالت قرار می دهد و حکمی درخور یاغیان و طاغیان بر آنها خواهد راند، اگر صبر بر طغیانشان بیفزاید. پس خود اندازه نگهدارند.                                                          والسلام علی من التبع الهدی                                              بسیج اساتید دانشگاه پیام نور استان اصفهان   منبع/گفتمان نیوز
کد خبر: ۵۳۱۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۰/۱۰

ما دانشجویان و هنرمندان شهرستان لنده- استان کهگیلویه و بویر احمد دراین روز بار دیگر با آرمانهای والای امام خمینی(ر.ه) ورهبرمان امام خامنه ای(مدظله العالی) تجدید پیمانی دوباره می کنیم وبر این پیوند افتخار می کنیم
کد خبر: ۵۳۰۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۰/۰۹

مردم زمانی‌ که احساس کردند به ارزش‌های دینی و اعتقادی‌شان توهین شده و بیگانگان خیال دخالت در حوزه‌های اخلاقی و اعتقادی آنان را دارند به حرکت در آمده، با حضور و اجتماع‌شان به بیگانگان پاسخ درخوری دادند
کد خبر: ۵۲۵۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۰/۰۲

سایت خبری متین‌نیوز به نقل از یک منبع آگاه نوشت: آقای احمدی نژاد بعدازظهر امروز (پنج شنبه)به همراه برخی از مشاورانش به مناسبت اربعین حسینی و برای حضور در جمع میلیونی عاشقان حضرت امام حسین (ع) راهی کربلا شد. به گزارشسایت تحلیلی خبری آوای دنا  avayedena.com:  یک منبع آگاه به متین نیوز گفت: آقای احمدی نژاد بعدازظهر امروز(پنیج شنبه)ز به همراه برخی از مشاورانش به مناسبت اربعین حسینی و برای حضور در جمع میلیونی عاشقان حضرت امام حسین (ع) راهی کربلا شد. وی ادامه داد: بنا به توصیه رهبر عزیز انقلاب برای حضور پرشور در مراسم اربعین حسینی، آقای احمدی نژاد به همراه دکتر غلامحسین الهام، مهدی کلهر، و آقای تمدن بعدازظهر امروز راهی کربلا معلی شدند. وی در خاتمه خطر نشان کرد: حضور آقای احمدی نژاد به عنوان رییس جمهور سابق کشورمان در راهپیمایی میلیونی عاشقان حضرت حسین (ع) میتواند پیام‌های رسا و انقلابی را برای جهانیان داشته باشد. گفتنی است، برخی دیگر از مسئولان کشورمان هم اکنون در مسیر راهپیمایی عاشقان امام حسین (ع) به سمت کربلا هستند.
کد خبر: ۵۱۸۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۹/۲۲

حجت‌الاسلام والمسلمین حسن روحانی صبح امروز در دیدار با مردم استان گلستان در مجموعه ورزشی آزادی گرگان،‌ اظهار کرد: پای تمام وعده‌هایم با مردم ایران ایستاده‌ام. رئیس جمهور خاطرنشان کرد: 5 وزیر برای وزارت علوم معرفی کردم، اما اگر لازم بود 50 وزیر را هم معرفی می‌کردم زیرا برای تحقق وعده‌هایم از حرکت باز نخواهم ایستاد. سایت تحلیلی خبری آوای دنا  avayedena.com: به گزارش 598، حجت‌الاسلام والمسلمین حسن روحانی دقایقی پیش در جمع مردم گلستان در محل ورزشگاه آزادی گرگان در بخش ابتدایی سخنان خود، اظهار کرد: آشنایی من با این استان زیبا از سالیان دراز گذشته است گرچه آن زمان هنوز به عنوان استان مستقلی نبود. من اولین بار در آغاز سال 1344 به این شهر آمدم، ماه رمضان آن سال را در این شهر بودم از آن زمان 50 سال زمان می‌گذرد اما امروز گلستان ما به مراتب از دیروز سرزنده‌تر، شاداب‌‌تر و آماده‌تر برای خدمت به ایران عزیز است. وی افزود: زنان و مردان، فارس، ترکمن، بلوچ، سیستانی و همه اقوام از شیعه و سنی و همه مردم این دیار از گذشته تاریخ عاشق اسلام و قرآن و پیامبر اعظم)(ص) و اهل‌بیت عصمت و طهارت(ع) بودند. حجت‌الاسلام روحانی در ادامه سخنانش با اشاره به وعده‌های پیش از انتخابات ریاست‌جمهوری گفت: به وعده‌هایی که پیش از انتخابات داده‌ام وفادار هستیم و وفادار خواهیم ماند. آنچه من به شما وعده دادم "نجات اقتصاد کشور"، "احیاء اخلاق در جامعه" و "تعامل سازنده با جهان" بود؛ پای وعده خود تا لحظه آخر و با همه توانم ایستاده‌ام. دوران افراط و فضای امنیتی به‌سر آمده است وی تصریح کرد: من به نسل جوان کشورم و به‌ویژه دانشجویان وعده می‌دهم پای قول‌های خودم خواهم ایستاد؛ اینکه 5 وزیر بود به مجلس معرفی کردم، اگر لازم بود 50 وزیر را معرفی می‌کردم اما از راه خود و وعده‌ سال گذشته خود باز نخواهم ایستاد. دوران افراط و فضای امنیتی به سر آمده است، ما در دوران وحدت و اتحاد و اعتدال و فضای باز برای کمک به یکدیگر و اعتلای فرهنگ راه خود را ادامه می‌دهیم. رئیس‌جمهور ادامه داد: فرهنگ اعتدال، فرهنگ توسعه، فرهنگ دوستی و برادری و اتحاد و فرهنگ تعامل با جهان به عنوان مسیر و راهی است که اسلام برای ما تعیین کرده و مردم عزیز و بزرگوار ما پای پرچم وحدت و اتحاد و تعامل ایستاده‌اند. ملت ایران در برابر برابر قانون‌گریزی و فساد ایستادگی می‌کند وی در ادامه سخنانش با بیان اینکه "این روزها، روزهای قانون، روزهای مدرس و مجلس شورای اسلامی و روزهای قانون اساسی است"، گفت: دهم آذر، روز قانون، روز مدرس، روز احترام به مجلس شورای اسلامی و 12 آذر روز قانون اساسی است، ما همه باید پایبند به قانون باشیم. ریلی که برای ما مشخص شده تا بر مبنای آن ریل قطار توسعه، پیشرفت و سرافرازی ایران را در آن ریل قرار دهیم "قانون اساسی" است حجت‌الاسلام روحانی خاطرنشان کرد: همه ما به قانون احترام خواهیم گذاشت و هیچکس نباید از قانون تخلف کند، همه آن‌هایی که خدای ناکرده دیروز یا امروز از مسیر قانون تخطی کردند، باید بدانند امروز ملت ما متحد و یکپارچه در برابر قانون‌گریزی، تخلف از قانون و فساد ایستادگی خواهد کرد و مسیر و راه توسعه را ادامه خواهد داد. لایحه بودجه 94 بدون کسری هفته آینده به مجلس تقدیم‌ می‌شود وی افزود: علیرغم اینکه دست‌های توطئه‌گر در منطقه و جهان قیمت نفت را کاهش داده‌اند و فکر می‌کنند برای ایران اسلامی، اقتصاد کشور و مسیر توسعه مشکلی فراهم کرده‌اند، ملت بزرگوار بداند ما در هفته آینده لایحه بودجه 94 را بدون کسری بودجه تقدیم مجلس شورای اسلامی خواهیم کرد. رئیس‌جمهور تاکید کرد: علیرغم فشارها و مشکلاتی که برخی فکر می‌کنند، ما در سال‌جاری تمام بودجه استانی سراسر کشور را به طور کامل پرداخت کرده‌ایم، هیچ سالی در سال‌های گذشته نبوده که در آذرماه تمامی بودجه عمرانی استان را دولت پرداخت کرده باشد. تا امروز بیش از 20 هزار میلیارد تومان برای بودجه عمرانی پرداخت کرده و انشاءالله تا پایان سال بودجه عمرانی را بیش از 30 هزار میلیارد تومان پرداخت خواهیم کرد. رقم بودجه 94، بیش از 219 هزار میلیاردتومان است وی در ادامه سخنانش با بیان اینکه "بودجه 94 در تمام زمینه‌ها به‌ویژه بودجه عمرانی دارای رشد خواهد بود"، اظهار داشت: بودجه ما بر حسب منابع و مصارف 219 هزار میلیارد تومان خواهد بود؛ البته این رقمی که الان من اعلام می‌کنم ممکن است مختصری تا روزهای آینده و پایان هفته که لایحه بودجه را تقدیم مجلس کنیم، تغییر مشخصی کند؛ آنچه که تا پایان شب در هیئت وزیران به تصویب رسید 219.6 هزار میلیارد تومان است. حجت‌الاسلام روحانی ادامه ‌داد: برای سال آینده بودجه عمرانی 46.1 هزار میلیارد تومان است، همچنین برای جوانان در زمینه ازدواج و اشتغال تسهیلات لازم امسال پیش‌بینی‌هایی شده بود که بیش از رقم امسال، در سال آینده پیش‌بینی شده است. رئیس‌جمهور با بیان اینکه "امروز کشور در مسیری قرار گرفته که باید توسعه را به‌وجود بیاوریم و از رکود باید عبور کنیم"، گفت: نخستین‌ قدم‌ها را برداشته و از رکود عبور کرده‌ایم. باید رونق اقتصادی به‌وجود بیاوریم. در رونق اقتصادی همه مردم، بخش خصوصی، بخش عمومی غیردولتی، بخش دولتی و همه باید دست به دست هم دهند تا بتوانیم کشور را در مسیر توسعه و رونق قرار دهیم؛ بدانید مسیر آینده کشور بدون تردید مسیر پیشرفت، توسعه و امیدواری خواهد بود. وی در بخش دیگری از سخنانش با بیان اینکه تعامل با دنیا، با همسایگان روز‌به‌روز بیشتر خواهد شد، تصریح کرد: فردا روسای جمهوری ترکمنستان و قزاقستان به استان گلستان، در مرز بین ایران و آسیای مرکزی قدم می‌گذارند تا راه‌آهنی که گرگان را به ترکمنستان، قزاقستان و آسیای مرکزی متصل خواهد کرد، افتتاح شود. حجت‌‌الاسلام روحانی با بیان اینکه "استان گلستان دالان توسعه کشور است"، ادامه داد: برای تحول در این استان و هم در سراسر کشور نیاز به سرمایه‌گذاری داریم تا بتوان اشتغال پایدار را به‌وجود آورد؛ صدها شرکت ایرانی و خارجی برای ما‌ه‌های آینده خود را آماده ورود به کشور ایران کرده‌اند. دنیا برای تحرک اقتصادی نیازمند ایران‌ است؛ 15 قدم مهم در مسئله هسته‌ای در 15 ماه وی در ادامه سخنانش با اشاره به تعامل ایران با جهان و مذاکرات هسته‌ای با 1+5 اظهار داشت: ما در مسیر تعامل سازنده با دنیا، مسئله‌ هسته‌ای را به مقصد خواهیم رساند، تردید نداشته باشید که 1+5، دنیای غرب و شرق، منطقه و همه نیازمندند تا با ایران دارای تعامل سازنده باشند. امروز دنیا در امنیت منطقه و جهان و نیز برای تحرک اقتصادی منطقه و جهان نیازمند ایران‌ است، ایران سرزمین حرکت و توسعه برای منطقه ما و برای جهان بوده و خواهد بود. ایران کشور باعظمتی است که روز‌به‌روز بر عظمت این ملت افزوده می‌شود. رئیس‌جمهور گفت: در طول 15 ماه گذشته، حداقل 15 قدم بسیار مهم برای توافق در مسئله هسته‌ای با طرف مقابل، دو طرف برداشته ایم. امروز در نقطه‌ای هستیم که دنیا مسائل اساسی ما را در هسته‌ای پذیرفته و قبول کرده است. دنیا امروز قبول دارد که در خاک ایران غنی‌سازی انجام خواهد شد. دنیا قبول دارد که فعالیت فردو و تحقیق و توسعه ادامه خواهد داشت وی تاکید کرد: امروز دنیا قبول دارد که ما در اراک رآکتور آب سنگین خواهیم داشت و نیز تحقیق و توسعه را ادامه خواهیم داد؛ همچنین دنیا قبول دارد فعالیت خود را در فردو ادامه خواهیم داد. حجت‌الاسلام روحانی با تاکید بر اینکه "امروز دنیا قبول دارد ایام پایان تحریم ظالمانه ‌علیه ملت ایران است"، گفت: ما برداشتن تحریم و پاره کردن زنجیرهای ظالمانه تحریم را حق مسلم ملت ایران می‌دانیم. همانطور که ادامه فناوری‌های پیشرفته و از جمله هسته‌ای را حق مسلم ملت ایران می‌دانیم.ما این 2 مسیر را با هم ادامه خواهیم داد، تردیدی نداشته باشید که ملت ایران پیروز صحنه خواهد بود و سال آینده وضع ما از امسال بهتر خواهد بود. رئیس‌جمهور در بخش دیگری از سخنانش با اشاره به توجه ویژه دولت به استان گلستان خاطرنشان کرد: گلستان مسیر اتصال کریدور جنوب به شمال است، استان دریای خزر، استان گردشگری و استان سرزمین زیبای عاشوراده است، استانی که در این استان ما شاهد تحول در کشاورزی، آبیاری و زهکشی خواهیم بود. وی افزود: گلستان، استان افتخارات فرهنگی، علمی و استان اسعد جرجانی و میرداماد، بزرگان تاریخ و استان عاشقان پیامبر اسلام(ص) و اهل‌بیت(ع) و استان هم‌زیستی برادرانه بین شیعه و سنی و بین ترکمن و فارس و بلوچ و سیستانی است. 121 پروژه عمرانی ظرف امسال و‌ سال آینده در گلستان عملیاتی می‌شود حجت‌الاسلام روحانی با تاکید بر اینکه " 121 پروژه عمرانی برای استان گلستان به ارزش 581 میلیارد تومان ظرف امسال و سال آینده عملیاتی و اجرایی می‌شود"، اظهار داشت: تمام این 121 پروژه در سال 93 و یا تا پایان 94 انشاءالله اجرایی می‌شود که فردا در شورای اداری استان تفصیل آن را بیان خواهیم کرد. علاوه بر این پروژه‌ها، چند پروژه مهم دیگر هم است که بنده به عنوان رئیس دستگاه‌ اجرایی کشور به اطلاع مردم می‌رسانم. وی با اشاره به اینکه "زهکشی برای هزاران هکتار در استان گلستان ادامه خواهد یافت"، گفت: 22 هزار هکتار زهکشی ظرف این دولت برای سرزمین‌های زراعی استان به اتمام می‌رسد و برای بقیه آن‌ها نیز به حول قوه الهی برنامه‌ریزی می‌کنیم. رئیس‌جمهور افزود: سدهای در دست اجرا از جمله سد قره‌چای، زرین گل ظرف امسال و یا اوایل سال آینده به اتمام می‌رسد، همچنین براساس برنامه‌ریزی‌های صورت گرفته سد نرم آب در طول 5 سال آینده به اتمام خواهید رسید که می‌تواند تحول بزرگی بر استان باشد. استان گلستان استعداد فراوانی برای جذب گردشگر دارد وی در بخش پایانی سخنان خود با بیان اینکه "عملیات اجرایی راه‌آهن گرگان - مشهد از سمت مشهد آغاز شده و در این سفر از سمت گرگان به مشهد نیز آغاز می‌شود"، اضافه کرد: مسئله مهم دیگر مسئله گردشگری گلستان است؛ این استان استعداد بسیار فراوانی برای گردشگری دارد. حجت‌الاسلام روحانی ادامه داد: در این 15 ماه گردشگران خارجی ما در بعضی زمینه‌ها‌ حدود 3 برابر و در برخی موارد بیش از 2 برابر گردشگرانی که وارد این کشور می‌شوند، اشتغال درست می‌کنند و توسعه و آبادنی به‌وجود می‌آید. همچنین ما آشوراده را به‌عنوان مرکز مهم گردشگری تبدیل خواهیم کرد. وی خاطرنشان کرد: ایجاد منطقه آزاد در منطقه مرزی اینچه‌برون دیگر تصمیم مدنظر بوده که سبب تحول خواهد شد، اصل تصمیم اتخاذ شده و طراحی و برنامه می‌کنیم تا این مرکز به یک انبار بسیار بزرگ برای انواع سنگ‌های معدنی تبدیل شود. این تصمیم، تحول بزرگی از لحاظ صنعتی در استان به‌وجود می‌آورد و در این راستا شاهد توسعه‌ای بزرگ در سال‌های آینده در استان خواهیم بود.
کد خبر: ۵۰۷۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۹/۱۱

تخت فولاد اصفهان، همچون گنجينه اي است كه گوهرهاي نايابي را در دل خود نگه داشته است و اسرار مگو در باب اين گوهرهاي ناياب بسيار دارد! سایت تحلیلی خبری آوای دنا  avayedena.com: به گزارش رويش نيوز، تخت فولاد دركنار قبرستان بقیع مدینه، ابوطالب مكه و وادی السلام نجف اشرف از مهمترین و متبرك ترین مرقدهای جهان اسلام به شمار می رود. تا آنجایی كه برخی معتقدند تخت فولاد به واسطه قبور متبرك آن، دومین قبرستان جهان اسلام است. در جاي جاي اين تكه از بهشت معنوي كه قدم مي گذاري عظمت هاي عرفاني و علمي زيادي مدفون است. يكي از اين ذخاير عظيم، مرحوم میرزا حسین کشیکچی مشهور به هالو است. باربر ، حمّال و نگهبان ساده بازار اصفهان بود. آنقدر ساده بود و بی ریا که مردم به او لقب "هالو" داده بودند.  امّا کسی نمی دانست که در ورای این ظاهر ساده و فقیرانه، روح بلندی وجود دارد، صاحب مقامی رفیع که ملازم و همنشین حجّت یگانه خداوند، واسطه فیض زمین و آسمان، حضرت صاحب الأمر و الزّمان أرواحنا لتراب مقدمه الفداء)گردیده است. مرحوم میرزا حسین کشیکچی مشهور به هالو (متوفی 1309 ه.ق) که بدن مطهرش در بهشت تخت پولاد، خاک تابان جنوب زاینده رود آرام گرفته است، حکایتی شگفت انگیز دارد که از قول مرحوم حاج آقا جمال اصفهانی در کتاب عبقری الحسان نقل گردیده است. نوشتار زیر، داستان این حکایت است: نزدیک اذان ظهر روز بود. مثل هر روز مهیای رفتن به مسجد شدم. از منزل ما تا مسجد فاصله چندانی نبود. چند سالی بود که توفیق امامت جماعت در این مسجد به من عنایت شده بود. مسجدی که به واسطه قرار گرفتنش در راسته بازار، پاتوق کسبه و اهل بازار بود و البته حضور باربران و کشیکچیان و نگهبان های بازار هم رونق خاصی به مسجد می داد.    هنوز چند قدمی به مسجد مانده بود که صدای جمعیت اندکی که تابوتی را بر دوش خود حمل می کردند مرا متوجه خود ساخت. جلوتر رفتم؛ تابوتی ساده و فقیرانه بر دوش چند نفر که همه از باربران بازار بودند و چند نفری مشایعت کننده نیز در کسوت ساده حمّالان و کشیکچیان بازار که البته چهره برخی از آنها برایم آشنا بود. معلوم بود که میّت، یکی از منسوبان همین آدم های سر و ساده و فقیر است که اینچنین غریبانه و بی پیرایه تشییع می شود. در همین بین، ناگهان چشمم به میرزا حبیب، تاجر سرشناس و مؤمن بازار افتاد که با حالتی نزار و پریشان در حالی که بشدت می گریست و مویه می کرد، جنازه را مشایعت می نمود. مشاهده میرزا حبیب، آن هم با این حال پریشان که گویی صاحب عزای اصلی است و نزدیک ترین کسان خود را از دست داده است، مرا بسیار شگفت زده کرد. آخر میرزا حبیب از بازاریان و تجّار سرشناس و مؤمن بازار و از نیکان اصفهان بود. اگر از نزدیکان و بستگان او کسی فوت نموده، پس چگونه است که اینچنین غریبانه و بی خبر تشییع می شود؟!  چرا از بزرگان تجار و کسبه و اقربای خود میرزا حبیب، کسی در این تشییع جنازه شرکت ندارد؟! ... همه اینها سؤالاتی بود که ذهن مرا به خود مشغول ساخته و بشدّت کنجکاو یافتن اصل ماجرا کرده بود. در همین حال بودم که نگاه پریشان میرزا حبیب به من افتاد و گویی متوجه تعجب و حیرانی من شد. بطرفش رفتم و دست بر شانه اش گذاشتم. پیش از آنکه سخنی بگویم با صدایی لرزان و مصیبت زده گفت: «حاج آقا جمال! به تشییع جنازه یکی از اولیای خدا نمی آیید؟! »كشيكچي کلامش بر قلب و جانم نشست و مرا بی اختیار بسوی جنازه کشاند. از رفتن به مسجد منصرف شدم و به همراه میرزا حبیب و جماعت باربران و کشیکچیان بازار، جنازه را به طرف غسّالخانه مشایعت نمودم. از بازار تا غسالخانه که در محلی بنام «سرچشمه پاقلعه» قرار داشت، مسافت نسبتاً زیادی بود و من باتفاق عده معدود مشایعت کننده در حالی این مسافت را پیمودم که در تمام طول مسیر، جمله میرزا حبیب در توصیف صاحب جنازه، ذهنم را به خود مشغول ساخته بود و بشدت کنجکاو بودم تا صاحب آن را بشناسم. به غسالخانه که رسیدیم، جنازه را تحویل مغتسل دادند تا مراسم تغسیل و تکفین میت انجام شود. گوشه خلوتی یافتم و تا مهیا شدن جنازه، در انتظار نشستم. ساعتی از ظهر گذشته بود و من خسته از راه دراز و اندوهناک از فوت نماز جماعت اول وقت، به سرزنش خود پرداختم که چرا بی جهت، تحت تأثیر سخنان یک تاجر پریشان حال، مسجد و نماز جماعت را ترک گفته ام. در حال و هوای خود بودم که دستی بر شانه خود احساس کردم. خودش بود، میرزا حبیب. مثل اینکه تحیّر و سرگردانی مرا بیش از این تاب نیاورده بود. حالا مثل اینکه کمی آرام گرفته بود. به او گفتم: «میرزا! این جنازه کیست؟! حکایت این حال پریشان شما چیست؟!» میرزا حبیب، آه بلندی کشید و در حالی که دست بر کمر گرفته بود و می نشست، گفت: «قصه عجیبی است حکایت من و آشناییم با صاحب این جنازه!! قصه ای که تا کنون برای کسی آن را بازگو نکرده ام.» با کنجکاوی و تعجب گفتم: «بسیار مشتاق شنیدنم میرزا حبیب! بگو و مرا از این بهت و حیرانی بیرون آور.» میرزا حبیب دوباره آهی کشید و ادامه داد:  « همینطور که می دانید امسال من مسافر قافله حج بودم. کاروان ما ابتدا راهی عراق شد تا پس از زیارت عتبات مقدسه نجف و کربلا، راهی حجاز شویم. همه چیز بخوبی می گذشت تا در چند فرسخی کربلا، کیسه حاوی سکه ها و بعضی اثاثیه ضروری سفرم را دزدان به سرقت بردند. جستجوهایم نتیجه ای نداشت و از طرفی دلم نمی خواست که غیر از خودم، همسفرانم را نیز درگیر مشکل پیش آمده خود نمایم. برای همین بی اینکه کسی متوجه موضوع شود، بهانه ای آوردم و خود را از همسفران جدا کردم. قافله حج عازم حجاز شد و من درمانده و مستأصل در عراق ماندم بلکه فرجی شود و بتوانم راهی به اموال از دست رفته خویش بیابم. اندوهی سنگین و عمیق بر من مستولی شده بود و از اینکه می دیدم علی رغم دارایی های بسیار، توفیق انجام مناسک حج از من سلب شده است  احساس غبن و خسارتی جانکاه می کردم. هیچ دوست و آشنایی هم نداشتم تا به او پناه ببرم و پولی قرض بگیرم.   شبی تنها از نجف بسمت کوفه به راه افتادم تا در مسجد کوفه معتکف گردم بلکه فرجی حاصل شود. در راه حالتی عجیب بر من مستولی شده بود. احساس درماندگی و استیصال می کردم و در همان حال به آقا و مولایم، حضرت صاحب الأمر (عج) متوسل گردیدم. چیزی نگذشت که در همان بیابان و در تاریکی شب، ناگهان سواری در برابرم ظاهر شد. با حضور او همه جا روشن و نورانی شد و بزرگی و شکوهش مرا مسحور خود ساخت. آنگاه که جمال و چهره پرفروغش را نگریستم، اوصاف و نشانه هایی را که در مورد امام زمان، حضرت صاحب الأمر (عج) شنیده بودم در آن بزرگوار مشاهده نمودم. در آن حال، ایشان در برابرم ایستاده فرمودند: «چرا اینطور افسرده حالی؟! » عرض کردم که خستگی راه سفر دارم. فرمودند: «اگر سببی غیر از این دارد بگو.» چون دیدم آن بزرگوار اصرار دارند که سرگذشتم را شرح دهم، ماجرای خود را بیان کردم و سبب ناراحتی و تأثر خود را عرضه داشتم. در این هنگام دیدم، حضرتش فردی بنام «هالو» را صدا زدند. بلافاصله فردی نمد پوش درهیأت و لباس کشیکچی ها و باربرهای بازار اصفهان، در کنارمان نمایان شد. وقتی که جلو آمد به دقت در وی نگریستم و متوجه شدم همان هالوی اصفهان خودمان است؛ کشیکچی بازار که ازسال ها پیش در اطراف حجره ام رفت و آمد دارد و او را کاملاً می شناسم.   حضرت رو به او نموده فرمودند: «اسباب سرقت شده اش را به او برسان و او را به مکه ببر و بازگردان.» آقا این جمله را فرمودند و از نظرم ناپدید شدند. آن شخص، ساعتی از شب را با من در محل مشخصی از کوفه قرار گذاشت تا پول و وسایل گمشده ام را به من برساند. من متحیّر از آنچه می دیدم با نگاه مبهوت خویش هالو را بدرقه کردم. او رفت و ساعتی دیگر در مکانی که وعده گاهمان بود نمایان شد. در حالی که بسته ای در دست داشت. آن را به من داد و گفت: «درست ببین، قفل آن را باز کن و آنچه را داشتی به دقت بنگر تا بدانی که صحیح و سالم تحویل گرفته ای.»   من به بررسی وسایل و شمارش سکه هایم مشغول شدم. دیدم همه چیز دست نخورده و سالم است. آن شخص که مطمئن بودم هالوی خودمان است ولی از هیبت او جرأت سؤال کردن نداشتم، با من در کربلا و در زمانی دیگر وعده کرد و از من خواست تا وسایلم را به شخص امینی بسپارم و مهیای حرکت بسمت مکه شوم. من نیز در زمان مقرر در وعده گاه حاضر شدم. هالو جلو می رفت و من به دنبال او. پس از مدت کمی راه رفتن، بناگاه خود را در مکه یافتم. در مکه از من جدا شد و هنگام خداحافظی مکانی را تعیین نمود و از من خواست تا پس از انجام مناسک حج به آنجا بروم تا مرا بازگرداند. او همچنین از من خواست تا این راز را برای کسی بازگو نکنم و فقط در جواب هم کاروانیان خویش بگویم که همراه کس دیگری از راهی نزدیک تر آمده ام.    مناسک حج به پایان رسید و من در تمام طول انجام اعمال خویش، مشعوف از عنایت مولا و صاحب خویش بودم و دلتنگ از فراق حضرتش، او را جستجو می کردم. پس از پایان مناسک حج،  در وعده گاه خویش حاضر شدم و در ساعت مقرر دوباره هالو را دیدم که بسویم آمد و پس از سلام و مصاحفه، به همان کیفیت قبل و در مدتی بسیار کوتاه مرا به کربلا برگرداند. عجیب آنکه در تمام این مدت با اینکه با من سخنان نرم و ملایمی داشت، از شدت هیبت و عظمت او جرأت سؤال کردن پیدا نکردم. موقع خداحافظی در کربلا، خواستم از مَراحم او در حق خویش تشکر کنم که گفت: «از تو خواسته هایی دارم که امیدوارم هرگاه وقتش رسید، برایم انجام دهی.» این را گفت و از من جدا شد. روزها و هفته ها سپری شد. سفر شگفت انگیز و معجزه آسای من به پایان رسید و به اصفهان بازگشتم. مدتی کوتاه به استراحت و دید و بازدید گذشت. اولین روزی که به حجره خود در بازار رفتم، جمعی از تجّار و بازاریان به دیدنم آمدند. در این بین، ناگاه هالو، همان شخص باکرامت و والا مقام را دیدم، با همان لباس و کسوتی که در کربلا و مکه دیده بودم. خواستم که از جای برخیزم و او را تعظیم کنم که با اشاره دست مانع شد و از من خواست که سخنی بر زبان نیاورم و رازش را پوشیده دارم. سپس نزد باربرها و کشیکچی ها رفت و با آنها چای خورد و قلیانی کشید. مدتی بعد موقع رفتن، نزد من آمد و آهسته گفت: «آن تقاضایی که از تو داشتم این است که روز پنجشنبه دو ساعت مانده به ظهر بیایی منزل ما تا کارم را به تو بگویم.» آن گاه آدرس منزلش را داد و تأکید کرد که سر ساعتی که گفته بروم، نه دیرتر و نه زودتر.  تا پنجشنبه موعود برسد ، چند روز فاصله بود که برای من یک عمر گذشت و من دیگر او را در بازار ندیدم. در تمام این مدت به راز وعده آخر هالو می اندیشیدم و لحظه شماری می کردم تا دیدارمان تازه شود و من از او احوال مولا و صاحبمان را جویا شوم. و بالاخره آن پنجشنبه موعود از راه رسید و آن همین دیروز بود. صبح با خود گفتم خوب است ساعتی زودتر به ملاقات هالو بروم تا با او درباره مولایمان و راز و رمز ارتباطش با امام زمان (عج) گفتگو کنم. به آدرسی که داده بود رفتم، اما اثری از منزل هالو و نشانه هایی که گفته بود نیافتم. ساعتی جستجو کردم تا سرانجام در همان ساعتی که وعده کرده بودیم ، منزلش را یافتم.» میرزا حبیب در حالی که بشدّت منقلب شده بود و اشک از دیدگانش جاری بود، آه بلندی کشید و با صدایی لرزان ادامه داد:  «وقتی خود را پشت درب خانه هالو یافتم، آماده در زدن شدم که ناگاه دیدم درب خانه باز شد و سید بزرگواری غرق نور با عمامه ای سبز بر سر و شال مشکی به کمر از خانه هالو خارج شد و هالو نیز شتابان به دنبال او از خانه بیرون آمد در حالی که بشدت ادب می کرد و تواضع و احترام فوق العاده ای نثار آن جناب می نمود. در آن حال صدای هالو را می شنیدم که می گفـت: «سیدی و مولای! خوش آمدید، لطف فرمودید به خانه این حقیر تشریف فرما شدید... » هالو تا انتهای کوچه آن سید بزرگوار را بدرقه کرد و بازگشت. مقابلم که رسید، آثار شعف و شور زایدالوصفی را در سیمایش مشاهده کردم. سلام کردم و با حالتی آمیخته از بهت و حیرت از او پرسیدم: «هالو! او که بود؟» چهره اش دگرگون شد و پاسخ داد: «وای بر تو!! مولا و صاحب خود را نشناختی؟!!.... او سرور و مولایم، حضرت حجت ابن الحسن (عج) بود که در واپسین روز عمرم، لطف فرموده و به دیدار نوکر خود آمده بود....» آن گاه مرا با خود به داخل خانه اش برد و چنین گفت: «از شما می خواهم فردا به ابتدای بازار بروی و دو ساعت مانده به ظهر، حمال ها و کشیکچی ها را با خود به این خانه بیاوری. درب این خانه باز خواهد بود و وقتی به آن وارد می شوید ، من از دنیا رفته ام. کفنم را به همراه هشت تومان پول آماده کرده و داخل صندوق گوشه اتاق گذاشته ام. آن را بردار و خرج کفن و دفنم نما و در قبرستان تخت پولاد به خاکم بسپار....!! »   با شنیدن این سخنان ، تأثّری عمیق بر جانم نشست. مات و مبهوت از آنچه دیدم و شنیدم، با جناب هالو، وداعی سخت و حسرت آلود نمودم و خانه اش را ترک گفتم. امروز صبح به بازار رفتم و دوستان و رفقای حمّال و کشیکچی هالو را خبر کردم و با هم به سمت منزل هالو به راه افتادیم، بی آنکه طبق خواسته جناب هالو، کس دیگری را با خبر سازم. در ساعت مقرّر به منزلش رسیدیم، در حالی که درب خانه باز بود و همانطور که خودش دیروز خبر داده بود، روح از بدنش مفارقت کرده و در اتاق، رو به سمت قبله آرام گرفته بود. درب صندوقی را که گوشه اتاق بود گشودم و داخل آن کفنی دیدم با هشت تومان پول که در آن نهاده شده بود. جنازه او را غریبانه برداشتیم و اکنون طبق وصیّت او سوی قبرستان تخت پولادش می بریم....» صحبت های میرزا حبیب که به اینجا رسید، با صدای صلوات تشییع کنندگان که تعدادشان از عدد انگشتان دست فراتر نمی رفت، متوجه شدم که کار غسل و تکفین میت تمام شده است. حالت عجیبی داشتم. بغض سنگینی در گلویم نشسته بود و از اینکه تاکنون از وجود امثال هالو در اطراف خویش بی خبر بوده ام، در وجود خویش احساس شرمساری می کردم. بی اختیار میرزا حبیب را در آغوش گرفتم و چشمان او را که لیاقت دیدار مولا و صاحبمان، حضرت ولی عصر (عج) را یافته بود، غرق بوسه خویش کردم.   چیزی نگذشت که تابوت جناب هالو دوباره بر دستان اقلیت تشییع کننده بسوی آرامگاه تخت پولاد روانه شد. خود را به زیر تابوت آن ولیّ خدا رساندم و با چشمانی اشکبار او را تا تخت پولاد مشایعت کردم. دلم می خواست، پرتوی از نور معرفت یکی از عاشقان و دلباختگان ملازم و همراه حجّت خدا، وجودم را روشن سازد.   مراسم تدفین جناب هالو که تمام شد، دیدم میرزا حبیب تاجر که تا همین جا نیز سوز و بی قراری بی اندازه اش در فراق هالو، حاضران و تشییع کنندگان اندک او را که همگی از دوستان و همکاران او بودند به حیرت وا داشته بود، طاقت از کف داد و خود را بر خاک مزار او انداخت، در حالی که با صدای بلند می گفت: «ای مردم! هیچ کدام از شما او را نشناختید!... او یکی از اولیای خدا و از ملازمان امام زمان (عج) بود....» و در آن هنگام کسی از حاضران جز من، راز سوز و گداز بی اندازه میرزا حبیب را نمی دانست. صبح فردای آن روز، میرزا حبیب به سراغ من فرستاد تا به مسجد بازار بروم. من که هنوز مبهوت ماجرای دیروز و حکایت میرزا حبیب و هالو بودم، بی درنگ خود را به مسجد رساندم. دیدم جمع زیادی که اکثر آنها از حاجیان کاروان حج امسال و همسفران میرزا حبیب بودند در مسجد جمع شده اند. چشم میرزا حبیب که به من افتاد جلو آمد و گفت: «می خواهم راز شگفت انگیز سفر حج خود را با همسفریان و هم کاروانیان خویش در محضر مبارک آیت الله چهارسوقی فاش نمایم و پرده از چهره غریب و گمنام چناب هالو بردارم.» لبخند رضایتی به نشانه تأیید از خود نشان دادم و سپس در معیّت میرزا حبیب و دیگر همسفران او عازم بیت آیت الله سید محمد چهار سوقی، صاحب کتاب شریف روضات الجنّات شدیم. در منزل آیت الله روضاتی (چهار سوقی) همهمه و شور و حال عجیبی بود. میرزا حبیب تاجر، در حالی که ردای مشکی بر تن داشت و مصیبت زده ای را می مانست که نزدیک ترین فرد زندگیش را از دست داده است، با صدایی لرزان و گریان، حکایت عجیب و شگفت انگیز سفر حج خود و ماجرای عنایت حضرت صاحب الأمر (عج) بواسطه جناب هالو را برای حضرت آیت الله و دیگر حاضران تعریف می کرد و در این بین صدای گریه و ضجّه مردم، همراه با ذکر یابن الحسن آنها شور و حال عجیبی در بیت روحانی بزرگترین عالم شهر ایجاد کرده بود. سخنان میرزا حبیب که تمام شد ولوله ای وصف ناشدنی در حاضران ایجاد شد و از همه پر سوز و گدازتر، حال خود مرحوم آیت الله روضاتی بود که با شنیدن حکایت میرزا حبیب و جناب هالو، در حالی که اشک شوق از دیدگان مبارکش روان بود، منقلب و پریشان از جای برخاسته و عازم تخت پولاد، محل دفن جناب هالو گردید. موج زیادی از جمعیت، یابن الحسن گویان در حالی که مرحوم آیت الله روضاتی در پیشاپیش آنها حرکت می کرد بسمت تخت پولاد روانه شدند. لحظه به لحظه بر شمار جمعیت افزوده می شد و طولی نکشید که سیل مشتاقان امام زمان (عج) به قبرستان مقدّس تخت پولاد رسید. مرحوم آیت الله سید محمد چهارسوقی در حالی که بشدت گریه می کرد و پریشان بود، خود را بسرعت به کنار قبر هالو رساند. سپس این عالم ربّانی خود را بر روی قبر جناب هالو افکند و پس از گریه ها و راز و نیازهای فراوان، برخاست و رو به جمعیت فرمود: «مردم اصفهان! در همین جا به شما وصیّت می کنم، هنگامی که مُردم، مرا اینجا کنار قبر هالو دفن کنید. می خواهم وقتی امام زمان به زیارت قبر هالو تشریف می آورند، از روی قبر من عبور کنند و نگاهی هم به قبر من بیندازند.» اکنون سالیان درازی از آن روز می گذرد و مزار مرحوم میرزا حسین کشیکچی ، مشهور به « هالو» در تکیه صاحب روضات تخت پولاد اصفهان ، این خاک تابان و سرزمین ستارگان درخشان علم و عرفان و معرفت ، ملجأ و زیارتگاه عاشقان و دلباختگان حضرت ولی عصر (عج) است تا روزی که ان شاء الله دل های عاشق و طوفانزده منتظرانش به ساحل آرامش ظهور مبارکش ، اطمینان و سکون یابد. در پایان نکته ای باید خاطرنشان كرد که دسترسی ما به منابع محدود بوده و درباره دیگر شرح حالات این والامقام اطلاع خاصی در دست نمی باشد، لذا اگر افرادی هستند که جزییات بیشتری از سیر و سلوک این بزرگوار می دانند، مطالب و مستندات خود را به اين ايميل ارسال فرمايند: info@rooyeshnews.com
کد خبر: ۵۰۰۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۹/۰۷

تخت فولاد اصفهان، همچون گنجينه اي است كه گوهرهاي نايابي را در دل خود نگه داشته است و اسرار مگو در باب اين گوهرهاي ناياب بسيار دارد! سایت تحلیلی خبری آوای دنا  avayedena.com : به گزارش رويش نيوز، تخت فولاد دركنار قبرستان بقیع مدینه، ابوطالب مكه و وادی السلام نجف اشرف از مهمترین و متبرك ترین مرقدهای جهان اسلام به شمار می رود. تا آنجایی كه برخی معتقدند تخت فولاد به واسطه قبور متبرك آن، دومین قبرستان جهان اسلام است. در جاي جاي اين تكه از بهشت معنوي كه قدم مي گذاري عظمت هاي عرفاني و علمي زيادي مدفون است. يكي از اين ذخاير عظيم، عارف وارسته و عالم برجسته حضرت علامه آقا محمد بيدآبادي هستند و امروز - اول محرم - سالروز رحلت ايشان است. نگاهی گذرا بر زندگینامه علاّمه بیدآبادی آقامحمّد ـ که به خاطر سکونت در محلّه بیدآباد اصفهان،به بیدآبادی شهرت یافت، در خانواده ای علمی و مذهبی دیده به جهان گشود، پدرش ملاّ محمّد رفیع گیلانی، که نسبش به شیخ زاهد گیلانی (درگذشته 700 ق) می رسد، دانشمندی محقق و زاهد و مجتهد بوده است. آقا محمّد رفیع، از زادگاه خود، گیلان، به اصفهان مهاجرت و در محله بیدآباد اصفهان سکونت کرد و از این رو،به ملاّ محمّد رفیع گیلانی بیدآبادی مشهور شد. ایشان در دامان پدری فرزانه و زاهد و در بستر علمی و مذهبی حوزه علمیه اصفهان، که در آن روزگار بزرگ ترین حوزه علمی تشیع به شمار می رفت، به تحصیل علم و کمالات پرداخت و با ذهن و روان حق جویش، از محضر فقیهان، محدثان، حکیمان و عارفان بزرگ بهره برد و با دستیابی به درجه های بالای علم و کمال از جمله بزرگان و نام آوران تشیع،در آن زمان گردیدalt. اوایل عمر حضرت علامه بیدآبادی مقارن با پایان صفویه و غائله افغانها است. وی از شاگردان سید قطب الدین محمد نیریزی شیرازی (صاحب منظومه فصل الخطاب) و آخوند ملا اسماعیل خواجویی (م 1173 ق) بود. گفته شده که علامه بیدآبادی محتملا از سید حیدر آملی و او از فیض کاشانی و او از ملا صدرا حکمت را یاد گرفته است. افزون بر آن، آقا محمّد که مربّی بسیاری از بزرگان در سیر و سلوک گردید، به منزل ها و مرحله های بالایی در «سلوک الی الله» دست یافت و به ویژه، در مرتبه «خوف» به جایگاه بلندی رسید. «خوف» و «رجاء» دو مرحله سیر و سلوک است. در اثر خوف، انسان خود را از انجام دادن کارهای حرام و ناپسند و رفتارهای بد و برداشتن گام های خطرناک باز می دارد و از تماس با کارهای نهی شده دوری می کند و رجاء و امیدواری، انسان را به سوی امور حلال و پسندیده سوق می دهد. آقا محمّد بیدآبادی، علاوه بر جامعیت در علوم عقلی و نقلی و چیرگی بر دانش های متداول زمان خود، در دانش های غیر رسمی و به اصطلاح، «علوم غریبه»، از جمله «کیمیا» نیز مهارت بسيار ویژه ای داشته اند. حضرت علامه بیدآبادی در اول محرم 1198 وفات یافت و پیکر مطهر او را بنا به وصیت خودش در تخت فولاد اصفهان کنار قبر میر معصوم خاتون آبادی، که قبر پدرش هم در همانجا قرار داشت، دفن نمودند. مقبره او در صحن شرقی تکیه خوانساری قرار دارد. مرحوم محمدکاظم واله در قطعه شعری که اکنون بر سنگ مزار او حک شده است ماده تاریخ وفات او را اینچنین به نظم آورده است: کرد واله از پی تاریخ او بیتی رقم                               تا بود هر مصرعی بر سال فوتش رهنمون                   قبله‌ی ارباب علم آقا محمد شد ز دهر                         برگزیده عارفی عالم شد از دنیای دون علامه بیدآبادی وصیت کرده بودند که بر بالای قبر وی گنبد و بارگاهی ساخته نشود.و بر طبق همین وصیت قبر وی تا حدود 120 سال بعد از وفاتش بدون گنبد و بارگاه بوده است.تا اینکه مرحوم میرزا سلیمان خان رکن الملک که نایب الحکومه اصفهان و از اولاد خلف بیک بود،عمارت چهار طاقی بر بالای قبر وی ایجاد نمود.بر مزار وي سنگي بسيار نفيس و ارزشمند قرار دارد كه اشعار آقا محمد كاظم واله به خط بسيار زيباي نستعليق بر روي آن حك شده است. يكي از كرامات مشاهده شده در تخت فولاد مربوط به ايشان است . مرحوم مهدوي نقل مي كنند كه هنگام دفن ميرزا حسين ناييني در كنار قبر آقا محمد بيدآبادي ، به قبر ايشان راهي باز شد و جسد مطهر آقا محمد بيدآبادي سالم بود و هيچگونه تغييري نكرده بود در حالي  كه 127 سال از فوت ايشان مي گذشت. ویژگی های اخلاقی و رفتاری آقا محمّد عارف بید آبادی، با اینکه مورد مراجعه بیشتر مردم بود و نیازهای همگان را برطرف می ساخت، هیچ گاه از کسی درخواستی نکرد. او مصداق حقیقی «کن فی الناس و لا تکن معهم؛ در میان مردم باش و با آنها نباش» بود. روح توکل و اعتماد او به پروردگار جهان و علوّ مرتبه شخصیت انسانی اش، به او اجازه نمی داد، دست نیاز به سوی دیگران دراز نماید. آقامحمّد کارهای شخصی، از جمله خرید لوازم ضروری زندگی و حمل و نقل آنها و…را خودش انجام می داد و یاری کسی را نمی پذیرفت. صاحب رسم التواریخ در این مورد می نویسد:مرحوم آقا محمّد بیدآبادی،خودش به در دکان خبّاز و بقال و قصاب و سبزی فروش می آمد و آذوقه و مایحتاج خود را به دوش گرفته و به خانه خود می برد. قناعت و بی نیازی پادشاهان و فرمانروایان وقت، احترام بسیاری برای آقامحمّد قائل بودند. وزیران و امیران به خدمتش می رسیدند و از او کسب فیض می کردند، آنها آرزو داشتند، علامه از ایشان بخواهند کاری برایش انجام دهند و آنها با انجام آن خواسته، ارادت خود را به وی نشان دهند، ولی او از آنها هیچ چیزی نمی خواست. از جمله آنها علی مراد خان زند، چهارمین پادشاه از خاندان زندیان بود که یک روز، با کمال فروتنی به دیدنش آمد. آن ذات مقدّس، آن سلطان را در مجلس خود، با فقیرانی که در آنجا حاضر بودند، هم ردیف و همنشین نمود. سلطان هفت هزار تومان پول نقد از مال خالص حلال خود را که از زراعت به دست آورده و برابر با قیمت بیست هزار خروار غله بود، نزدش گذارد و عرض کرد که این پول را میان نیازمندان قسمت نما. آقا محمد فرمود: من مستحق نمی شناسم، مستحق شناس خدا می باشد، این مال را به رعیت ها بده. علی مراد خان گفت، من با رعیت ها به زراعت پرداختیم و بنابر عدالت آنها بهره خود را بردند و من هم بهره و سود خود را. فرمود: اگر چنین است «ای بنده خدا» به تدریج من فقیر و مستحق پیدا می کنم و با نوشته ای نزد تو می فرستم. تو به دست خود پول را به آنها بده، زیرا طبق روایت، اگر تو به دست خود یک دینار به ایشان انفاق کنی، بهتر از آن است که من مال تو را به اذن خودت هزار دینار انفاق نمایم…. وقتی حضرت بیدآبادی(ره) قلب زن رقاص و اشرار را از شیطان تخلیه کرد در كتاب کرامات و حکایات عاشقان خدا جلد  اول، آمده است كه روزی جمعی از اشرار اصفهان که مرتکب  هرگونه خلافی شده بودند،تصمیم می گیرند کار جدیدی و سرگرمی تازه ای برای آن روز خود بسازند.پس از شور و مشورت با یکدیگر،به این فکر می افتند که یک نفر روحانی را پیدا کرده و سر به سر او گذاشته و به اصطلاح خودشان(تفریحی) بکنند! به همین خاطر در خیابان و کوچه به دنبال یک روحانی می گردند که از قضا چشم آنان به عارف بالله و سالک الی الله مرحوم حضرت آیت الله حاج شیخ بیدآبادی(رضوان الله علیه) می افتد که در حال گذر بودند.گروه اراذل و اوباش به محض دیدن این عالم گرانقدر نزد ایشان رفته و دست آقا را می بوسند و از ایشان تقاضا می کنند که جهت ایراد خطبه عقد به منزلی در همان حوالی بروند و از تجرد درآورند.ایشان نگاهی به قیافه شیطان زده آنان نمود و در هیچ کدام اثری از صلاح و سداد نمی بینند ولی با خود می اندیشند که شاید حکمتی در آن کار باشد،به همین دلیل دعوت را قبول نموده و به همراه آنان به یکی از محله های اصفهان می روند.سرانجام به خانه ای می رسند و آنان از ایشان دعوت می کنند که به آن مکان وارد شوند. به محض ورود ایشان،زنی سربرهنه و با لباس نامناسب و صد قلم آرایش صورت،از اتاق بیرون آمده و خطاب به مرحوم حضرت آیت الله بیدآبادی(نور الله قبره)می گوید: به به!حاج آقا خوش آمدی،صفا آوردی!! ایشان متوجه قضایا می شوند و قصد مراجعت می کنند که جمع اوباش جلوی ایشان را گرفته و می گویند:چاره ای نداری جز این که امروز را با ما بگذرانی!!! آن عالم سالک در همان زمان متوجه دسیسه آن گروه مزاحم می شوند و به ناچار داخل اتاق می شوند.آن جماعت گمراه به ایشان دستور می دهند که در بالای اتاق بنشینند، و سپس همان زن که در ابتدا به ایشان خوش آمد گفته بود،در حالی که دایره ای یا تنبکی به دست داشته،وارد اتاق می شود و شروع به زدن و رقصیدن نموده و به دور اتاق می چرخد!! جماعت اوباش نیز حلقه وار دور تا دور اتاق نشسته و کف می زنند.زن مزبور،در حال رقص گهگاه به آن عالم ربانی نزدیک شده و در حالی که جسارتی به آن بزرگوار نیز می نماید،این شعر را خطاب به ایشان خوانده و مکرر می گوید:گر تو نمی پسندی تغییر ده قضا را!!!!! پس از دقایقی که آن گروه گمراه غرق شعف و شادی و سرگرمی خود بودند و ایشان سر به زیر افکنده بودند،ناگهان سر بلند کردند و خطاب به آنان می فرماید: تغییر دادم......... به محض آن که این دو کلمه از دهان عالم سالک خارج می شود،آن جماعت به طرف ایشان به سجده می افتند و از رفتار و کردار خود عذرخواهی نموده و بر دست و پای آن ولی الهی بوسه می زنند و ایشان نیز حکم توبه بر آنان جاری می نماید. در ارتباط با این حادثه خود آن بزرگوار فرمودند: در یک لحظه قلب آنان را از تصرف شیطان به سوی خداوند بازگرداندم..... alt نحوه برخورد با مخالفین از جمله ویژگی های اولیای خدا، بردباری و گذشت است و در فضیلت این دو ویژگی، همان بس که خداوند متعال با این دو صفت خودش را در قرآن توصیف کرده است. إنَّهُ کان حلیماً غفور در داستانی نقل کرده اند: یکی از بدخواهان حکیم متأله بیدآبادی -که ظاهراًشاگرد ایشان هم بوده است-  در غیاب معظم له نسبت های ناروا به ایشان می دهد و زبان به بدگویی از علاّمه باز می کند. عارف بیدآبادی که به راستی، عالمی حلیم و برخوردار از صفات پسندیده کریم بود، بدون هیچ گونه واکنشی منفی، تنها نامه ای برای تنبه و آگاهی این فرد می نویسد. بیدآبادی که عابد و سالکی زاهد و اهل ریاضت و مجاهدت بود، با شنیدن این ناسزاها و بدگویی ها نه تنها ناراحت نشد، بلکه تحمل این نوع دردها را موجب تذکر و فرو رفتن بیشتر در خود و نیز دستیابی به مقامات عرفانی و معنوی بیشتر می دانست. داستاني از علم كيمياي علامه بيدآبادي بيدآبادي همچنين در علم كيميا مهارت داشت و تبديل فلزات پست به طلا را عملاً در اصفهان انجام مي داد و چندين رساله و كتاب در اين خصوص از خود بجاي گذاشته است. در رستم التواريخ آمده است كه:«آن مرحوم نزديك وفات خود به ديدن جناب قدسي آداب،ميرزا محمد علي ولد ميرزا مظفر خليفه سلطاني آمد و خواست علم كيميا را تعليمش نمايد، آن كروبي قريحه قبول ننمود و فرمود اين بار بسيار گران است و مرا تاب و طاقت و توانايي برداشتن اين بار گران نيست و اگر متحمل اين بار گران بشوم تكليف بر من شاق مي شود و در اين باب صلاح خود را نمي دانم پس مرحوم آقا محمد چون غير آن پاك فطرت از براي اين علم شريف سزاوار با اهليتي نيافت، چه از اولاد خود چه از ديگران،پس ناچار اين امانت خدايي را مانند درّ مكنون در گنجينه دل به خاك برد و آن را به هيچ كس نسپرد.» نکوهش دنیا و دنیا داران و عُزلت عارف بید آبادی درباره ی اهل دنیا -به معنای نکوهیده آن- و خوبی کناره گیری از آنها می فرماید: پس اگر خواهی که نفس خالص به دست آوری و این قلب قلاّبی به جا بگذاری، از این دنیا در نفست نفرین کن و گوشه گیری و عزلت از این دنیا بکن و از رفت و آمد مردم روزگار خود، چه خواص و چه عوام بپرهیز…. در حکایتی زیبا و شنیدنی، می توان، دیدگاه عارف بیدآبادی را در مورد دنیا و دنیاداران دریافت. یکی از عمّال دیوان، به آقا محمّد بیدآبادی ـ که از علماء العارفین است ـ گفت که تو مرد خدایی و من مرد دنیایم. آقا محمد هم دو دست بلند کرده بر مغز او اشاره کرد که خاک بر سرت که تو دنیا نیز نداری، دنیا آن بود که نمرود و شدّاد و فرعون داشتند . ساده زیستی آقا محمّد، با اینکه در زمان خود از نامداران و مورد توجه همگان بود، به گونه ای که صاحب منصب های حکومتی آن زمان در تلاش برای نزدیک شدن به او بودند، زندگی ساده و بی پیرایه و سختی را انتخاب کرده بود. همین زهد و سخت زیستی و روی گردانی از دنیا، وجود او را شایسته پذیرش فیوضات ربانی گردانید. بیدآبادی، حقیقت زهد را یافته و در خود پیاده کرده بود، البته نه زهد به معنای رهبانیت و ترک دنیا که اسلام با آن مخالف است، بلکه زهد اسلامی که آدمی، برای بهتر انجام دادن همه مسئولیت های فردی و اجتماعی، سادگی و دوری در آلایش های زندگی، شیوه خود قرار دهد و نسبت به زرق و برق زندگی بی توجه باشد، از گرم و سرد زمانه ترسی نداشته باشد. زهد اسلامی با ریاست داشتن و مال و زن و فرزند و غیره مغایرتی ندارد، چنان که همه اینها، در حدّ اعلا برای آقا محمّد بیدآبادی فراهم بود. این عارف بزرگوار، خود می فرمود: طالب عقبی باید، به دل از جاه و مال دنیا بی رغبت باشد، نه آنکه به زبان و گفتگو زاهد و به دست و پا ودندان چنگ به دنیا بزند…. می گفتند: منزل شخصی آقا محمّد در محلّه بیدآباد و دارای درب کوتاه و کوچکی بود. روزی به وی پیشنهاد کردند تا درب خانه اش را تغییر بدهد و بلند سازد، او پاسخ داد: «پس از این، کسی که در آن ساکن شود، درب منزل را تغییر خواهد داد»، یعنی بزرگ کردن درب خانه مربوط به مالک بعدی این خانه خواهد بود. حاضران تعجب کردند، ولی به احترام شخصیت آقامحمد و نیز به خاطر اطمینان به گفته های او، که از روی دانش و آگاهی پیشگویی می کرد، ساکت شدند و سخنی نگفتند. طولی نکشید که پس از وی، منزل در اختیار سید حجت الاسلام شفتی قرار گرفت و چنانچه آقا محمّد پیش بینی کرده بود، حجت الاسلام، وضع منزل را تغییر داد و درستی گفتار آن عارف بر همگان آشکار گردید. از دیگر ویژگی های آقا محمّد این بود که با همه احترامی که فرمانروایان و زمامداران وقت، به او می گذاشتند، ساده زیستی و فروتنی او به گونه ای بود که از سوار شدن بر چهارپا و بیرون رفتن با آن ابایی نداشت، آن هم سوار شدن بر یک الاغ رعیتی با پالان معمولی؛ و با همان حال، مسافت های دوری را می پیمود. در مورد خوراک او می نویسند: در ماه، یک مرتبه گوشت می خورد و پیش از استفاده از این گوشت، صد رأس گوسفند قربانی می کرد و میان نیازمندان و مستمندان تقسیم می نمود. در مورد پوشاک و حرفه وی نیز چنین نوشته اند:«و جامه های وی کرباس و پشمینه کم بها بود و به کسب تکمه چینی اشتغال داشت و خط شکسته را خوب می نوشت…» در مورد محل تدریس و تربیت او گفته اند که بسیار ساده و بی ریا بوده است:و در حجره ی نشیمن خاصش که دانش آموزان بسیار، از ارباب علم و حکمت در آنجا فراهم می آمدند، فرش بوریا و در اطراف و حواشی اش پوست گوسفند گسترده بود و بر آنها می نشستند« دستوري از علامه بيدآبادي در كتاب فيض حضور آمده است، مرحوم حاج محمد حسن شرکت يكي از علما و عرفاي اصفهان نقل می کنند كه آیت الله بیدآبادی 5 سفارش مهم داشتند و همیشه می فرمودند که افراد ملتزم به آن باشند: (1)   همیشه با طهارت (وضوء) باشید. (2)   نماز اول وقت اقامه شود. (3)   بیداری سحر از دست نرود. (4)   غسل جمعه فراموش نشود. (5)   مهمتر از همه: همیشه خود را در حضور حضرت ولی عصر ارواحنا فداه ببینید(دائم الحضور بودن) فهرست کلی مکتوبات و آثار علامه بیدآبادی عبارتند از: 1.آثار در زمینه تفسیر قرآن 2.آثار در زمینه علم کیمیا 3.آثار در سبک عرفای متاله 4.نوشته‌ها در زمینه حکمت و کلام بیدآبادی به عربی و فارسی آثاری از خود برجای نهاده است که عبارت اند از: 1.تفسیر قرآن به عربی 2.رساله ای به فارسی با عنوان فی علم التوحید علی نهج التجرید که در منتخباتی از آثار حکمای الهی ایران چاپ شده است. 3.رساله حُسن دل به فارسی، تحقیق و تصحیح علی صدرایی خویی و محمدجواد نورمحمدی 4.«رساله در سیر و سلوک» در پاسخ میرزای قمی به عربی که همراه با ترجمه فارسی در مجله پیام حوزه 1372ش به چاپ رسیده است. 5.«رساله در سیر و سلوک» در پاسخ سید حسین قزوینی که مکرراً چاپ شده است. 6.«فصلی در آداب تخلیه و تحلیه» رساله ای با عنوان سیر و سلوک نیز منسوب به علامه بیدآبادی است که همراه با شرح میر سیدحسین مدرس هاشمی در 1377 ش منتشر شده است. نراقی نیز دستورالعملی از او در سیر و سلوک نقل کرده است. اهمیت ویژه حضرت علامه محمد بیدآبادی در انتقال فلسفه غنی اصفهان عصر صفوی به روزگار بعد از خودش بود زیرا با انقراض سلسله صفویه فلسفه در حوزه‌ی اصفهان دستخوش نابودی و فراموشی بود ولی آقا محمد بیدآبادی با تربیت شاگردان بزرگی همچون ملا علی نوری توانست فلسفه ملاصدرا و علم حکمت را به نسل بعد منتقل کند. در عین حال مرحوم بید آبادی بیشتر در عرفان بروز و ظهور کرده است. بیدآبادی در عرفان، مرید سیّد قطب الدین نیریزی (1100ـ1173)، از ارکان سلسلة ذهبیّه بود و پس از مرگ او قطب این سلسله شد. گفته اند سلسلة عرفانی برخی عارفان متشرع ساکن نجف و کربلا، مانند سید احمد کربلایی سیّد مرتضی کشمیری، ملا فتحعلی سلطان آبادی، ملا حسینقلی همدانی و سید مهدی بحرالعلوم به بیدآبادی متصل است. رسائل عرفانی بسیار ارزشمند و جذاب او روح آدمی را مخاطب ساخته و به آن هشدار می‌دهد تا پرده غفلت را کنار زند. چنانکه می‌نویسد: «مرگ را دایم در نظر دار تا همه کارهای دشوار بر تو آسان شود. بلکه مشتاق آن گرد تا به شیرینی بمیری نه به تلخی، یعنی با گریه و زاری و سوگواری از برخورداری: آنچه نوشته شد، تنها شمّه ای از زندگانی حکیم بیدآبادی بود.
کد خبر: ۴۷۴۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۸/۰۵

دکتر محمود احمدی‌نژاد در نامه‌ای به حجت‌الاسلام سید حسن خمینی تولیت آستان امام راحل مجموعه هدایای دوران ریاست‌جمهوری خود را به این موزه و آستان اهدا کرد
کد خبر: ۴۵۶۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۷/۱۳

سردار شهید دکترحاج سیف الله حیدرپور فرمانده فرمانده تیپ مستقل 48 فتح ،متولد شهر رضا در استان اصفهان شهيد سيف الله حيدرپور شهرضايى در 25 ارديبهشت سال 1339 مصادف با 18 ذي القعده 1381 قمرى در خانواده‌اى مذهبى، شهيد پرور در شهرضا ديار عاشقان و سلحشوران راه خمينى كبير ديده به جهان گشود. سال‌هاى تحصيل در مقاطع مختلف را در شهرضا سپرى كرد و سال 1358 از دبيرستان شهيد رجايى شهـرستان شهرضا در رشته رياضى فيزيك فارغ التحصيل گرديد. همان سال در آزمون دانشگاه‌هاى دولتى و سراسرى كشور شركت نمود و در رشته فيزيك دانشگاه اصفهان پذيرفته شد. هنوز سال اول دانشگاه را به پايان نرسانده بود كه متجاوزين بعثى عراق خاك كشورمان را آماج حملات و گلوله‌هاى خود قرار دادند، او به نداى امام خمينى معمار و بنيان گذار انقلاب پرشكوه اسلامى پاسخ داد، به عضويت سپاه درآمد و از سنگر علم به كردستان و سپس به سوى جبهه‌هاى نبرد حق عليه باطل شتافت و تا پايان هشت سال دفاع مقدس در آن جبهه نورانى حضورى مستمر، گسترده و فعال داشت و اگر چه روزهاى اول تك‌ور بود، ولى به مرور زمان مسئوليت‌هاى فرماندهى مختلفى از جمله فرماندهى دسته و گروهان و گردان در تيپ و سپس لشكر امام حسين(ع) و در ادامه جانشينى فرماندهى تيپ 44 قمر بنى هاشم و فرماندهى تيپ3 لشكر 25 كربلا و فرماندهى تيپ 48 فتح را به عهده گرفت. پس از پايان جنگ نيز تصدى مسئوليت‌هاى اجرايى و مديريتى از قبيل فرماندهى دانشكده علوم و فنون زرهي، فرماندهى لشكر3 ويژه شهدا سپاه و جانشينى فرماندهى قرارگاه مركزى صاحب الزمان (عج) را عهده‌دار شد. سردار شهيد حاج سيف‌اله حيدرپور در عمليات‌هاى فرمانده كل قوا، طريق القدس، چزابه، فتح‌المبين، رمضان، محرم، والفجر مقدماتى، والفجر4، خيبر، بدر ، والفجر 8 ، كربلاى5 ، والفجر 10 در رده‌هاى مختلف از نيروى عادى تا فرماندهى تيپ و لشكر خدمت كرد و به خاطر رشادتهاى فراوان، از خود گذشتگى، ايثارگرى و نبوغ نظامى‌اش پس از پايان دفاع مقدس مفتخر به دريافت نشان فتح از سوى مقام معظم رهبرى و فرمانده كل قوا گرديد. عضويت در كميته دكترين عمليات نيروى زمينى سپاه و اعطاى درجه سرتيپ دومى و سپس سرتيپ تمامى از سوى مقام معظم رهبرى از افتخارات ديگر اوست و همواره مورد تقدير مقامات عالى رتبه سپاه بود. در سال‌هاى پس از جنگ نيز در جبهه‌اي ديگر به جهاد علمى پرداخت و به درجه كارشناسى علوم سياسى از دانشگاه آزاد اسلامى نائل آمد، سپس در ادامه مقطع كارشناسى ارشد مديريت علوم دفاعى دانشكده فرماندهى و ستاد دانشگاه امام حسين(ع) را پشت سر گذاشت و سپس دانشجوى دوره دكتراى علوم استراتژيك در دانشگاه علوم استراتژيك دفاعى شد، اين در حالى بود كه كم‌كم آثار جراحات و مصدوميت هاى دوران دفاع مقدس كه سبب 70 درصد جانبازى او شده بود بر پيكر پاكش عارض مى‌گشت و روز به روز جسم مطهرش را نحيف‌تر مى‌ساخت. اما با وجود مشكلات جسمى و بينايى همچنان در تحصيل علم و دانش كوشا بود و سرانجام در رشته مديريت آموزش عالى در مقطع دكترى تخصصى در دانشگاه آزاد اسلامي به تحصيل خود ادامه داد. دانشجويى ساعى و كوشا براى اساتيد خود و استادى مهربان و دلسوز براى دانشجويان دانشگاه آزاد اسلامى شهرضا و دانشكده‌هاى مختلف سپاه پاسداران انقلاب اسلامى و نيروهاى مسلح به شمار مى‌رفت. آنگونه طالب علم و دانش بود كه دانشگاه را خانه دوم خود مى‌دانست. با پشتكارى مثال زدنى با وجود جانبازى، جراحات شديد دوران جبهه‌هاى نور طالب آموختن و تجربه كردن بود. او براى جمهورى اسلامى ايران سربازى فداكار، پركار و كم خرج بود. زندگى او فوق العاده ساده و به تعبير حضرت امام رحمه الله عليه، و مقام معظم رهبرى ساده زيست بود. منش، رفتار و اخلاق و ادب او از يك سو، پشتكار، علاقه مندى و شوق خدمت موجود در وجود او، وفادارى به راه و آرمان حضرت امام و شهدا از سوى ديگر از او انسانى موحد ساخت كه تا آخرين ثانيه‌هاى عمر گرانبهايش مريد، مقلد و شيفته مقام معظم رهبرى بود و با بردبارى تمام از ياران معظم له در همه سنگرها و جبهه‌ها دفاع مى‌نمود و سرمشق و الگوى همه ياران، جوانانى بود كه او را مى‌شناختند، به طورى كه در سوگش اشك، حسرت و دريغ ريختند. سرانجام دكتر سيف‌الله ‌حيدرپور  در تاريخ 15 بهمن ماه سال 1386 مصادف با 26 محرم الحرام 1429 در اثر جراحات متعدد، و مصدوميت‌هاى شيميايى كه بر جسمش وارد شده بود به ياران آسمانى‌اش پيوست و روح پاكش در كنار ارواح طيبه دوستان شهيدش آرام گرفت. يادش گرامى و راهش پر رهرو باد.
کد خبر: ۴۳۹۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۶/۲۷

این عید فرخنده را به همگی شما عاشقان و دلدادگان صیام تبریک و تهنیت عرض می نماییم
کد خبر: ۴۰۰۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۵/۰۶

مشکل دیگر آقاعلی مطهری، محرومیت از اندیشه و فکر و علم و دانش والا به ویژه علوم اسلامی است. او تا آن پایه از علوم اسلامی بی‌بهره است که تمسک من به آیه شریفه «ان جائکم فاسق بنباء فتبینوا» را به عنوان «تهمت فسق به یک شخص مومن»! دانسته و معرکه گرفته است!آوای دنا-روزنامه اعتماد به نقل از حجت الاسلام سیدحمید روحانی نوشت: برخی از روزنامه‌ها در تاریخ 22 تیرماه 1393 نوشته‌ای از آقاعلی مطهری انتشار دادند که در آن نامبرده این حقیر را به جرم انتقادی که از او در حضور مقام معظم رهبری در تاریخ 26 خردادماه گذشته به عمل آوردم، سخت مورد تاخت و تاز قرار داده و انتقادهایم را «جملاتی که ناشی از تملق و چاپلوسی که تعفن آن بسیاری از حضار را متاذی کرد» دانسته است! لازم به یادآوری است که نامبرده در دیدار با مقام معظم رهبری در روز 26 خرداد دو موضوع را مطرح کرد: نخست اینکه موتورسواران با عدم رعایت مقررات راهنمایی و رانندگی مایه زحمت و دردسر برای مردمند و در این باره وقتی با اداره راهنمایی و رانندگی گفت‌وگو کردیم گفتند از دفتر رهبری سفارش شده است که موتورسواران را که از قشر مستضعفند مورد تعرض قرار ندهند که این ادعا در همان جلسه از سوی مسوول دفتر رهبری تکذیب شد. موضوع دومی که مطرح کرد پیشنهاد آزادی یا محاکمه و مجازات آقایان کروبی و موسوی (از عوامل فتنه) بود. پاسخ مقام رهبری در یادداشتی زیر عنوان «در دیدار با رهبری چه گذشت» در سایت بنیاد تاریخ پژوهی و دانشنامه انقلاب اسلامی آمده است و به تکرار آن در این نوشته نیازی نیست، لیکن انتقادی را که در دیدار با رهبری از نامبرده کردم به گونه خلاصه بازگو می‌کنم تا روشن شود که چرا آقاعلی از انتقاد مشفقانه من آن‌گونه آشفته شده و طاقت و توان از کف داده و به ناسزاگویی و پیرایه‌تراشی پرداخته است. انتقادهای من از نامبرده در حضور رهبری در این سه محور بود که در پی می‌آید: 1. با اشاره به آیه شریفه ان جائکم فاسق بنباء فتبینوا ان تصیبوا فوما بجهاله... که اصل عقلایی تحقیق و تفحص را پیرامون خبرهایی که شنیده می‌شود مورد تاکید قرار می‌دهد، از او نقد کردم که چرا باید درباره خبری که دریافت می‌کند بدون پرس و جو و تحقیق باور کند و حتی به خود زحمت ندهد که دست کم با یک تلفن از دفتر رهبری بپرسد که آیا چنین سفارشی درباره موتورسواران شده است یا نه. و یادآور شدم که این روش که آنچه را می‌شنود بدون تحقیق باور کند و به آن ترتیب اثر دهد، برخلاف موازین شرعی و عقلی است و از عوامل فریب خوردن و آلت دست شدن است و یک انسان باخرد، فهیم و متعهد بدون تحقیق و پرس و جو خبری را نمی‌پذیرد و باور نمی‌کند. 2. در شرایطی که ایران امروز با مشکلات گوناگون اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی مواجه است و بیکاری، تورم و گرانی، مفاسد اجتماعی و اخلاقی و فرهنگی و تجاوز به ارزش‌های اسلامی، ملت ما را رنج می‌دهد، از یک مسوول آگاه و مردمی انتظار است که در دیدار با رهبری درباره پیچیده‌ترین و بغرنج‌ترین معضلات اجتماعی طرح بدهد، نظرخواهی کند و رهنمود بگیرد، آیا از نظر آقاعلی، امروز مردم ایران مشکلی بغرنج‌تر، کمرشکن‌تر، فوری‌تر و حیاتی‌تر از ناهنجاری‌های موتورسواران ندارند؟! آیا تنها مشکل یا مهم‌ترین و ضروری‌ترین مشکل مردم ما نابسامانی موتورسواری و حصر فتنه‌گران است؟! 3. یک نماینده مجلس شورای اسلامی، نماینده عموم ملت ایران است، نه نماینده دسته و گروه ویژه! چگونه است که این نماینده محترم در هر محفل، مجلس و مناسبتی از فتنه‌گران و فتنه‌آفرینان یاد می‌کند و به اصطلاح معروف همیشه به یک سو غش می‌کند؟ آیا از دید او در میان مردم ایران دیگر کسی یا کسانی نیستند که استحقاق دفاع داشته باشند؟ آیا همه مردم ایران به حق و حقوق‌شان رسیده‌اند و تنها آقایان کروبی و موسوی هستند که در برزخ بلاتکلیفی به سر می‌برند؟ یکسونگری و گرایش باندی دور از شأن مسوولی است که خود را نماینده عموم ملت می‌داند. این خلاصه انتقادهایی است که در دیدار با رهبری در برابر اظهارات آقاعلی مطهری مطرح کردم، اکنون باید دید کدام یک از این سه محوری که به عنوان انتقاد در آن دیدار مطرح شد «جملاتی ناشی از تملق و چاپلوسی» بود! «که تعفن آن بسیاری از حضار جلسه را متاذی کرد»؟!! امیدوارم آقاعلی آن «جملاتی» را که در این سه محور آمده است و جنبه «تملق و چاپلوسی» دارد مشخص کند تا خوانندگان، او را خدای ناخواسته به عنوان یک آدم بی‌مسوولیت، یاوه‌گو، دروغ پرداز و هوچی باز نپندارند و گفته‌ها و نوشته‌های او را بر این نسق ندانند و نخوانند. نامبرده ادعا کرده است که «بسیاری از حضار جلسه» از آن «جملاتی که ناشی از تملق و چاپلوسی» بود، متاذی شدند! لیکن به نظر می‌رسد منظور او از «بسیاری» جز خود او کسی نباشد... برخلاف ادعای او حاضران آن جلسه پس از پایان سخنان انتقادآمیزم و پایان دیدار، شتابان به سوی من شتافتند و صورتم را غرق بوسه کردند و تقدیر و تشکر قلبی خود را از سخنانم اظهار داشتند، فراموش نمی‌کنم آن مرد دردمندی را که نمی‌شناسم و نام او را نیز نپرسیدم، گویا از کرمانشاه بود دستانم را فشرد و در حالی که اشک در چشمانش حلقه زده بود اظهار کرد سخنان شما در پاسخ اظهارات او آبی بود که بر روی آتش درونم ریخته شد که اگر سخنان شما را در رد و نقد او نمی‌شنیدم عقده‌ای از حرف‌های او در دل من ایجاد شده بود که تا کرمانشاه باید زجر می‌کشیدم و اشک می‌ریختم. او از عمق قلب برای من دعا کرد. خشم و کین آقاعلی مطهری از اینجانب به جرم چند انتقاد تا آن پایه است که ناسزاها و نسبت‌های ناروایی که به من داده نتوانسته است او را آرام کند و خشم او را فرو نشاند. از این رو، به تحریف و تفسیر من درآوردی دست زده تا بتواند انتقادهایی را که بر او وارد شده کمرنگ سازد و از اهمیت آن بکاهد. ... آقاعلی مطهری افزون بر خوی انتقادناپذیری که از فرهنگ شاهنشاهی به ارث برده است چند مشکل دیگر هم دارد که مایه به چالش کشیده شدن او می‌شود: 1- بیگانگی از مردم آقاعلی مطهری راه مردم را گم کرده و از ملت جدا شده است، با مردم پابرهنه، پاکباخته، فداکار و انقلابی سروکار ندارد، آنان را نمی‌شناسد، خواست و برداشت و ایده و آرمان آنان را برنمی‌تابد، از دردها، رنج‌ها و گرفتاری‌های مردم بی‌خبر است، از ناهنجاری‌ها و گرفتاری‌های گوناگون اقتصادی، معضل بیکاری، رنج تورم و گرانی و... که به علت سوء مدیریت و بی‌تدبیری برخی از مسوولان و دولتمردان، گریبانگیر مردم شده است آگاهی ندارد. او چه می‌داند جوانانی که چند برابر سواد و معلومات او دانش‌آموخته و تحصیل عالیه را به پایان برده‌اند، امروز از نابسامانی، سرگردانی بی‌خانمانی و بیکاری چه می‌کشند و چه رنجی می‌برند؟ آقاعلی مطهری شاید گمان می‌کند مردم ایران همان ورشکسته‌های سیاسی‌اند که دور او را گرفته‌ و او را آلت دست کرده‌اند و نوشته‌ها و گفته‌های او را برای تضعیف نظام جمهوری اسلامی و ضربه زدن به خط امام و رهبری و ارزش‌های انقلاب اسلامی با آب و تاب پوشش می‌دهند و منتشر می‌کنند. آقاعلی مطهری شاید بر این باور است که مردم ایران امروز همانند خود او از زندگی نسبتا آمیخته با رفاه برخوردارند و جز حصر خانگی دو تن از عوامل فتنه غم و غصه‌ای ندارند، قهرا در چنین اوضاع مطلوب! او در دیدار با رهبری جز مشکل ترافیک موتورسواران و حصر فتنه‌سواران حرفی برای گفتن ندارد و معضل دیگری نمی‌بیند تا با رهبر در میان بگذارد. 2- وابستگی باندی دومین مشکل آقاعلی مطهری دنباله‌روی کورکورانه او از باند قدرت‌طلب و فزون‌خواهی است که در راه آز نفسانی خویش فتنه 88 را کلید زدند و در راه سازش با امریکا و پایان دادن به آرمان‌های انقلاب اسلامی و همدستی با مرتجع‌ترین و خونریزترین دولت‌های منطقه مانند آل سعود که موجودیت آن برای نگهبانی از کیان صهیونیسم است سر از پا نمی‌شناسند، راهشان از راه امام، رهبری و ملت انقلابی ایران جداست و تئوریسین‌های آنان برآنند که با قلم‌های زهرآگین و ننگین خود، غیرت، عزت، شرافت و انسانیت انسانی را از ملت ایران بگیرند، استقلال‌خواهی را با دستاویز اینکه دوره، دوره ارتباطات است نه استقلال به زیر سئوال ببرند، نوعدوستی، همدردی با ستمدیدگان و اتحاد و انسجام اسلامی را آرمان‌گرایی بیهوده و پوچ بنمایانند و ملت ایران را برای تن دادن به هر ذلت، رذالت و وادادگی آماده سازند، کتاب‌های «بامسوولیت سردبیر» و نیز کتاب «ایران و جهانی شدن» در واقع مانیفست این باند است. آقاعلی مطهری که گویا دریافته است دیگر در میان ملت انقلابی ایران و فرزندان امام جایگاهی ندارد به دنباله‌روی از این باند خطرناک پرداخته و مطالبی بر زبان و قلم می‌آورد که این سیاست بی‌وطنان واداده را استواری می‌بخشد و خوراک تبلیغاتی چرب و نرمی برای بوق‌های تبلیغاتی دشمنان سوگندخورده اسلام و ایران تدارک می‌بیند. دم زدن آقاعلی مطهری از کروبی و موسوی در هر فرصت و مناسبت و بی‌مناسبت و پشتیبانی از شیخ حسینعلی منتظری برای این است که بتواند در دل دگراندیشان و گروهک‌های ضد انقلاب و بیگانه از اسلام و ایران «به هر حیله رهی» بیابد و از پشتیبانی آنان برخوردار باشد. 3- فقر علمی و فرهنگی مشکل دیگر آقاعلی مطهری، محرومیت از اندیشه و فکر و علم و دانش والا به ویژه علوم اسلامی است. او تا آن پایه از علوم اسلامی بی‌بهره است که تمسک من به آیه شریفه «ان جائکم فاسق بنباء فتبینوا» را به عنوان «تهمت فسق به یک شخص مومن»! دانسته و معرکه گرفته است! چنانکه پیش‌تر اشاره شد این آیه شریفه یک اصل عقلایی را مورد تایید و تاکید قرار می‌دهد که خبرها و گزارش‌ها به ویژه واحد خبر واحد را بدون وارسی و پرس و جو نباید باور کرد و به آن ترتیب اثر داد و جمله شرطیه در این آیه برای بیان موضوع است و دارای مفهوم نیست. آقاعلی مطهری نه تنها از علوم اسلامی بی‌خبر است بلکه رساله عملیه را نیز مطالعه نکرده و مسائل شرعی خویش را نیز نمی‌داند و هنوز نتوانسته دریابد که غیبت و تهمت در کجا معنا و مفهوم پیدا می‌کند و اگر احیانا به یک مقام ناشناخته و بی‌نام و نشان نسبتی داده شد غیبت و تهمت به شمار نمی‌آید مانند اینکه می‌گوییم برخی از آقازاده‌ها سوءاستفاده‌چی‌اند، برخی از مقامات دولت خیانتکارند. او اگر اهل فکر و اندیشه بود، اینگونه بی‌گدار به آب نمی‌زد و به مصداق «پسته بی‌مغز اگر لب واکند رسوا شود»، فرودستی و میان‌تهی بودن خود را به نمایش نمی‌گذاشت. این کوته‌بینی و سطحی‌نگری است که او را به موضع‌گیری‌های شتاب‌زده و نسنجیده وامی‌دارد و با وجود بلندپروازی‌هایی که دارد، هر روز بیش از گذشته در میان ملت ایران ضایع می‌شود و اعتبار خود را از دست می‌دهد. آقاعلی مطهری اگر به جای رو آوردن به سیاست‌بازی‌های نفرت‌انگیز و کودکانه و جاه‌طلبی‌های ناشیانه به دنبال درس و تحصیل می‌رفت و پایه‌‎های علمی خود را استواری می‌بخشید، شاید اینگونه آلت دست نابکاران نمی‌شد و دین و دنیای او دستخوش هوس‌های آنی و آرزوهای دست‌نیافتنی قرار نمی‌گرفت. آقاعلی مطهری از روی کوته بینی و ساده‌اندیشی گمان کرده است که با مطرح کردن مشکل ترافیک موتورسواران و پیشنهاد آزادی یا محاکمه فتنه‌کاران، به اصطلاح معروف «شاهکار» کرده و «واقعیات جامعه را به اطلاع رهبر» رسانیده است! غافل از اینکه دیر زمانی است که جریان‌های ضد انقلاب و فتنه‌جویان بی‌وطن و عاشقان یقه چاک امریکا مانند برخی از ملی - مذهبی‌ها، سلطنت‌طلب‌ها، تجزیه‌طلبان منافقان و دیگر عناصری که رو به قبله‌گاه کاخ سفید به نیاز و نیایش ایستاده‌اند در سایت‌ها، بولتن‌ها، شب‌نامه‌ها و روزنامه‌های خود جریان حصر خانگی عوامل فتنه را دستاویزی برای آسیب رساندن به نظام جمهوری اسلامی قرار داده و از آن سوءاستفاده فراوان کرده‌اند و مقام رهبری با این ترفندها دیرزمانی است که آشنایی دارند و نیز از ناهنجاری‌های گوناگون و رنج‌های مردم نیز بیش از هر مقام دیگری باخبرند و به مسوولان مربوط در مورد مشکلات مردم رهنمودهای لازم را می‌دهند و حتی در سخنرانی‌هایشان نیز می‌بینیم که بسیاری از مشکلات کشور، حتی کوچک‌ترین معضل اجتماعی مانند نابسامانی ترافیک مطرح شده است که از اشراف کامل ایشان به اوضاع کشور نشان دارد. هنر عناصر کوته‌فکر و سطحی‌نگر این است مانند مگسی که روی زخم می‌نشیند، تنها به بازگو کردن گرفتاری‌ها و ناهنجاری‌ها می‌پردازند، در خلوت و جلوت، بی‌مناسبت و بامناسبت، در حضور رهبری، در جمع مردمی، گرفتاری‌های اجتماعی را که برای همگان عیان است جار می‌زنند و برای خود بازارگرمی درست کنند اما آن سوته‌دلان و خیرخواهانی که به یاد مردمند و درد مردم را به درستی درک می‌کنند، به جای جار و جنجال، دنبال علاج می‌روند، برای چاره‌جویی به تدبیر و تامل می‌نشینند، طرح‌‎های کارشناسی می‌دهند و به این ‌گونه در راه رفع مشکلات به سهم خود گامی عملی ‌برمی‌دارند. خیرخواه رهبر، ملت و کشور آنهایی هستند که دنبال راه علاج هستند، نه آن بی‌هنرانی که تنها هنرشان جار زدن و جاروجنجال کردن است. 4- فقدان معنویت دیگر مشکل آقاعلی مطهری این است که به مرز تقوا و پرهیزکاری پایبند نیست، او در نامه خود بی‌پروا و بدون واهمه چند نسبت ناروا و دور از موازین اسلامی به اینجانب داده است که مسوولیت شرعی دارد. او برای اینکه بتواند انتقادهایی را که به او کرده‌ام بی‌اعتبار کند و ضعف فکری و فرودستی خود را که در دیدار با رهبری به نمایش گذاشت پوشیده دارد، به تحریف و دروغ‌ دست زده و ادعا کرده است که من گفته‌ام «در حضور مقام رهبری... فقط باید از وضع موجود تعریف و تمجید کرد و احیانا به تملق و چاپلوسی پرداخت»!! دروغ دیگری که در نامه خود به من نسبت داده این است که «... فکر می‌کنید در مواجهه با رهبر انقلاب فقط باید دل ایشان را شاد کرد و از مطرح کردن واقعیات و نقاط ضعف جامعه برای برطرف کردن آن خودداری نمایید، اصل النصیحه لائمه المسلمین راعمدا فراموش کرده‌اید...»! نیز آورده است «...چگونه به یک شخص مومن فرهیخته محترم تهمت فسق می‌زنید...»! بی‌تردید یک انسان متعهد و معتقد به خدا و روز جزا این گونه راحت و بی‌پروا به تحریف و «تفسیر به رای» سخنان دیگری نمی‌پردازد و نسبت‌های ناروا نمی‌دهد، بگذریم که او اصولا معنای «النصیحه لائمه‌المسلمین» را نیز درنیافته است، چنان که مسائل دینی خود را نیز فرانگرفته و سخن گفتن درباره «یک شخص» بی‌نام و نشان که تنها در درون او شناسایی شده است را «تهمت فسق» پنداشته است! باید از او پرسید این «شخص مومن» پنهان در درون شما چقدر مومن است که به دفتر رهبری نسبت دروغ داده است و به دروغ ادعا کرده است که «از دفتر رهبری سفارش شده است که موتورسواران را که از قشر مستضعفند مورد تعرض قرار ندهند»!! و جنابعالی چقدر مومن و مومن‌شناسی که این شخص را با وجود دروغ آشکار و تهمت‌زنی به دفتر مقام رهبری مومن می‌دانی؟! باید از جناب آقاعلی مطهری پرسید: اکنون که به تعبیر ما طلاب «مصنف» زنده است و انتقادهای او به جنابعالی در دیدار با رهبری ضبط شده و نوار آن موجود است، شما به خود جرات می‌دهی که به چنین تحریف‌ها و تفسیرهای «مالایرضی صاحبه» دست بزنی و نسبت‌های ناروا بدهی، باید دید در مورد نوشته‌ها و گفته‌های آن بزرگانی که دیده از جهان فروبسته‌اند و حضور ندارند چه خواهی کرد. مصیبت برای آن شهید بزرگواری است که آقاعلی مطهری متولی آثار ایشان باشد، باید گفت انالله و انا الیه راجعون. نامبرده در پایان نامه خود آورده است: «نحوه رفتار با امام و پیشوا را باید در نحوه رفتار شهید آیت‌الله مطهری با امام خمینی جست‌وجو کرد»! باید دانست آنچه از شهید مطهری در دست است و در سیره ایشان آشکار است پیروی از ولایت و تعبد نسبت به امام است آن شهید از مردان ولایتمداری بود که هیچگاه از مرز ولایت گامی بیرون نگذاشت و نسبت به امام تعبد داشت. اگر امروز نیز در قید حیات بود بی‌تردید یکی از پیروان راستین مقام رهبری بود و افتخار همراهی با ایشان را داشت و لقمان گونه به فرزند خویش توصیه می‌کرد: «واقصد فی مشیک و اغضض من صوتک ان انکرالاصوات لصوت الحمیر.»
کد خبر: ۳۹۵۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۵/۰۱

دبیر ستاد ساماندهی فعالیت‌های سازمان‌های مردم نهاد شورای شهر تهران از ثبت نام نیروهای داوطلب مردمی جهت دفاع از حریم ائمه اطهار و امامان معصوم(ع) جهت اعزام به کربلای معلا و نجف اشرف خبر داد.به گزارش آوای دنا ،محمد رضا زمردیان با اعلام این خبر گفت :سمن های عضو کارگروه دفاع مقدس و انقلاب اسلامی این ستاد در حرکتی خود جوش و به دنبال درخواست های مکرر جوانان ولایی و انقلابی برای دفاع از حریم تشیع و بارگاه ها ی ائمه معصومین علیه السلام اقدام به سازماندهی و ثبت نام داوطلبان دفاع از حریم تشیع نموده اند. وی با اشاره به استقبال خودجوش مردمی جهت حضور در عرصه دفاع از حریم شیعه تاکید کرد : از زمان اعلام آغاز ثبت نام و تنها ظرف کمتر از ۲۴ ساعت تعداد ۴۲۰۰ نفر از عاشقان و لایت و مردم همیشه حاضر در صحنه ایران عزیزمان با ثبت نام در این سایت آمادگی خود را در اطاعت از فرامین رهبر معظم انقلاب اعلام کرده اند و در صورت نیاز و اذن ولی امر اماده اعزام به کربلای معلی و نجف اشرف هستند.
کد خبر: ۳۶۵۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۳/۲۵