پایگاه خبری آوای رودکوف-جهانگیر ایزدپناه :پعرض شود که نباید طنز وشوخی هایمان را فقط متوجه دیگران کنیم وخودمان راکه الحق صد رحمت به دیگران هستیم معاف کنیم وفکر کنیم که تافته جدا بافته وخط قرمزیم و خداوند عالم از لحاظ آفرینش لطف خاصی به ما داشته . نه خیر اصلا چنین نیست ،به چند تا تعریفی که احیانا از عمه مان شنیده ایم دل خوش نکنیم و ساحت شبه مقدسی برای خود ترسیم نکنیم. لازم است که حداقل در کنار جوال دوزی که به دیگران میزنیم یک سوزنی هم بخود بزنیم وبقول زنده یاد استاد باستانی پاریزی " خود مشت مالی" انجام دهیم ،تا متوجه شویم یک من دوغ چقدر کره داره.
از آنجائیکه مخ یا مغز فرمانروای بدن است ،من هم ازهمین مخ یا کله ام شروع میکنم (دور از جون شما ،خدا نصیب تان نکند ) که معیوب الخلقه یعنی پوک بوده وهست وتا حالااز آن بجز دردسر هیچ خیر وبرکتی ندیده ایم.
حالا گوشه ای از نمود و دلایل کله پوکی مان را خدمت تان عرض میکنم تا صد درصد مسجل شود:
1—در سال 53 ناپلئونی دیپلم گرفتم وبخاطر چند صدم نمره سپاه دانش وگروهبان وظیفه نشدم بلکه شدم سرباز صفرِ صفر . یک شب معاون گروهبان نگهبان بودم نیمه های شب هرچه آمار گرفتم یک نفر کم بود .ناچار گروهبان نگهبان را که دلش خوش بود یک دیپلم معاونش است،از خواب ناز وشیزین بیدار کردم باهم دوباره آمار گرفتیم . با پوزخندگفت خودت را شمرده ای ؟گفتم نه . گفت اون یک نفری که کمه خودتی مخ ات هم کم داره. آخ عجب خیطی کاشتم با این مخ ام!!.
2— زد به سرمان که برویم خارجه ودرس بخوانیم بین این همه پیغمبر جرجیس را انتخاب کردم ورفتم هندوستان .آنهم چه رشته ای وچه موقعی ! . مدرک کارشناسی ارشد علوم سیاسی .خواب دیدی خیر باشد گذشت آن زمان ،حالا هر کس چند دوره انقول ومنقول خوانده یه پا مافوق کارشناس ومطلع به امور سیاست وبین الملل است واحتیاجی به امثال تو نیست .مدرک را بگذار در کوزه آبش را بخور . عقل که نباشه جون در عذابه ،این همه راه رفتیم هند برای چی ؟می آمدیم نرسیده به همین تهران چند کلام علم انقول ومنقول میخواندیم .الان نون مان غرق روغن بود وکلی مصدر ومنبر ویک دوجین مادر بچه و یک لشکرابوالزوجه ،ام الروجه و اخ الزوجه رسمی وغیر رسمی داشتیم. شاید هم ستاره سهیلی میشدیم توی بهارستان وبا یک شبه متمولینی نظیر شهرام جزایری و... پالوده میخوردیم .اگر هم کسی از این پالوده خوری ها چیزی میگفت وی را ضدانقلاب وعامل بیگانه مینامیدیم وبالاخره یک جائی گوشمالیش میدادیم تاعبرت شود برای دیگر عوامل بیگانگان.
3-- درزمان دانشجوئی هم یک هم اتاقی وهمکلاسی داشتم که ماشااله صد ماشااله از من عتیقه تر وپدیده تر بود . یک روز من مریض شدم ونگران امتحان فردا بودم .چند تا سئوال از من پرسید دید خوب جوابگو هستم . این جناب عتیقه عزیز گفت که شما چون دغدغه مسائل اجتمائی وسیاسی ندارید ووکله تان از مسائل اجتماع خالیست ،یعنی کله پوک هستید درس را زود یادمیگیرید .خلاصه این لقب مبارک کله پوک برای من ماندگار شد وهنوز هم دوستان آن زمان مرا کله پوک صدا می کنند و حتی اگر تلفنی بگویند الو آقای کله پوک بدون هیچ مکثی و دغدغه ای می گوییم بله ، بفرمایید خودمم . پذیرفته ایم که کله پوک هستیم .
4—باور کنید که برای استخدام مشاغل دولتی هیچ اقدامی نکردم چون می دانستم که با این کله پوک مان چند تا تست و پرسش وگزینش انجام دهند می گویند که این کله عین کدو یا قابلمه خالی می مونه و فقط بدرد این می خوره که توش قورمه سبزی بپزی و لا غیر .
5 – ای کاش قضیه به همین جا ختم می شد . در یک عید دیدنی در دهدشت دوست عزیز ، جراح ماهر آقای دکتر دانشی نگاهی به ما انداخت و گفت یک mri از کله تان بگیرید . ما هم ام . آر . ای از کله صاحب مرده مان گرفتیم دیدیم بجای این که مثل انیشتین یا نوبل شیارها و گنجایش مغزمان بزرگ باشد ، غده هیپوفیز کله مان بزرگ تر از معمول است و احتیاج بعمل دارد . عمل کردیم و لاغر لاغر شدیم بطوری که اگر کسی ما را نشناسد فکر می کند هر روز چند لول بزرگ جیره داریم . بیشتر از این کله تان را درد نیاوریم .
حالا با این وضع کله پوکی مان گروه نخبگان ایل مرا به عضویت پذیرفته اند . خود به خود یک حکایت محلی برایم تداعی می شود که یک مامور ( ژاندارم سابق ) به محل آمد و یک نفر یه غُر و نه پَل و نتراشیده با کفش های بزرگ و کلاه پت و پهن دید گفت اسمت چیه ؟ گفت آغا سالم . مامور گفت واویلا این سالمشه وای به حال نا سالمش .
عضویت در خبر نامه خبرهای مرتبط