یاداشت / جهانگیر ایزدپناه
حالا ما در این انتخابات مواظبیم که یک کاندید تندرو رای نیاورد. اما فکر آن طرف قضیه را نمی کنیم که کاندیدای مقابل ، توانایی یا قصد دگرگونی شرایط زندگی مان را دارد یا نه؟ صاحب آن مرغها هم همین اشتباه را کرد ....
پایگاه خبری آوای رودکوف - جهانگیر ایزدپناه :عرض شود که این روزها مساله انتخابات ریاست جمهوریست و طبق معمول به جای
این که معیار، داشتن برنامه مشخص و مدون و جامع برای بهبود اوضاع جامعه باشد
، عده ای باز می خواهند با مطرح کردن تز" بد و بدتر" به نفع یک طرف تبلیغ
کنند بدون این که مطمئن باشند پیروز میدان چه تغییراتی در اوضاع مملکت
وبهبود وضع مردم بوجود خواهد آورد و یادآوری اینکه چرا جای بسی اندیشمندان
ایرانی خالیست؟.
این مساله مرا بیاد یک حکایت واقعی- محلی خودمان می اندازد :
تازه انقلاب پیروز شده و بهار سال 58 بود همه جا سرسبز و خرم .
آبادی(سیاه چادرها) ما و کاعلی فتح در کنار چشمه دره گرمابه بود (حومه
بهبهان) و آبادی دیگری هم در آن سمت چشمه بر روی تپه بلند مشرف به دره
گرمابه بود . مرغ و جوجه های آن آبادی بیشتر به سمت دره می آمدند . روباهی
هم معمولا هر روز صبح از دره می آمد یکی از مرغ هایشان را می گرفت و فرار
می کرد .
آخ ،چه صحنه زیبا ، تماشایی و فراموش نشدنی . صبح دل انگیز بهاری ، هوای
پاک و فرح بخش ، آب های روان و زلال ، سرسبزی و خرمی ، عطر گل ها و علف ها
، رقص گل ها و شاخه ها و برگ ها با وزش نسیم ملایم بهاری،آوای
گوشنوازپرندها، سرمستی گله ها از فراوانی علف های بهاری ، گمبله و تنگله
تنگوی بره ها و کهره ها و شغلک بازی حولی ها که نشان از شیر مستی و سرمستی
آن ها داشت ،همراه با های و هوی صاحب آن آبادی و بچه هایش مبنی بر این که
روباه مرغشان را برده و درآوردن تفنگهای برنو بی نظیرو با روغن جلا داده
شده، و از هر طرف تیراندازی به سوی روباه مرغ به دهان، و پیچش صدای دلربای
برنو در دره ها و تپه ها همراه با شادی و خنده و شوق تماشاگرانِ این صحنه
های زیبا با چهره های شاد و بی دغدغه شان ، گیج شدن روباه باگلوله ها ورها
کردن جنازه مرغ ودوباره برگشتن وبرداشتن آن ، سروصداودویدن سگهائی که در
تعقیب و گرفتن روباه موفق نبودندو.....همه وهمه را هیچ وقت نمی توان
فراموش کرد . هی هی ای دنیای بی وفا و گذرا و زندگی تکرار ناشدنی .
باور کنید اگر یک روز این روباه نمی آمد و تیراندازی نمی شد ، ناراحت بودیم
.شایدبه همین خاطر بود که تیر اندازان بطورجدی روباه را نشانه نمی گرفتند.
با به عبارت دیگر غم ربودن مرغهای را نداشتند. وخواهان تکرار این
رزم وبزم تقریبا هر روزه بودند . عین همان حکایت زنده یاد کا علی قربون که
وقتی پذیرائی مفصل متهم به سرقت گوسفندان به مذاقش خوش نشست، به مامور
همراهش گفت کباب بخور ول کن شکایت سرقت گوسفند را ! .
نمایش روباه وتیر اندازی هر روزه خوش بود ، بیخیال مرغ های خورده شده توسط
روبائی که باعث هُلهلِه وشادی آفرینی بود.
ببخشید حاشیه رفتم یر گردیم به اصل مطلب، که حالا ما در این انتخابات مواظبیم که یک کاندید تندرو رای نیاورد. اما فکر آن طرف قضیه را نمی کنیم که کاندیدای مقابل ، توانایی یا قصد دگرگونی شرایط زندگی مان را دارد یانه؟ صاحب آن مرغها هم همین اشتباه را کرد و نگذاشت که مرغ هایش بطرف دره کمینگاه روباه سرازیر شوند و آن ها را به آن طرف آبادی هدایت می کرد . غافل از این که یکی از جوان های آن زمان بنام " ع " که بعدا به " ع . مرغی " مشهور شد و الآن شخص محترمیست ، از آن طرف آبادی می آمد و تعدادی از مرغ ها را می گرفت و می برد . بعدها معلوم شد که آقای " ع . مرغی " در این زمینه تجربه اندوخته و بر روی مرغ ها آب می ریخته که قار و قیر نکنند .
من هم با آقای " ع . مرغی " دوست صمیمی بودم و به خانه شان می رفتم . فورا
با دست و دلبازی تمام برا یم مرغ یا جوجه می کشت. بعدها متوجه شدم ، مرغ و
جوجه هایی که با هم می خوردیم از کیسه خلیفه ،یعنی از مرغ های سرقتی آن
آبادی بوده و ما هم بی خبر از قضیه میل می کردیم معصیت شان از من دور
باد .
یادش بخیر چه روزگاری بود .
عضویت در خبر نامه