پایگاه خبری آوای رودکوف-حسن رضائی: اتکای اصلی نظام جمهوری اسلامی بر مردم است. امروز شاید کمتر تحلیلگر داخلی یا خارجی- حتی معاند- وجود داشته باشد که این گزاره را مطابق واقع نداند و آن را تبلیغات سیاسی تلقی کند. با این حال، معنای این واقعیت را شاید بیش از هر کسی سیاستمداران آمریکایی تجربه کرده باشند! فیالمثل هیلاری کلینتون پس از پایان دوره وزارتش در دولت اول اوباما در پاسخ به سوالی درباره سختترین پرونده دوران مدیریتش در وزارت خارجه، یک جواب بیشتر ندارد: «Iran». زیرساختهای حضور پررنگ مردم ایران در ساحت قدرت بیش از هر چیز در متن قانون اساسی کشور نهادینه شده است. منافع شخصی، فامیلی، حزبی و خانوادگی اما همیشه میتواند منهدمکننده اعتماد، نقش مردم و تمهیدات قانون اساسی باشد. مشکل دقیقاً از جایی آغاز میشود که برخی مسؤولان منتخب مردم، احساس کنند ژنشان خیلی خوب است! نتیجه روشن چنین تفکری طبیعتاً هجو ساختار مردمی نظام، تشکیل حلقههای بسته و نفوذناپذیر قدرت و شکلگیری ساختاری الیگارشیک در متن یک نظام مردمسالار خواهد بود.
عدم چرخش نخبگان در ساختار قدرت، هرز رفتن استعدادها و منابع ملی، ویژهخواری دائمی الیگارکها- و نزدیکان- و در نهایت تکرار چهرههای یکسان در دولتهای مختلف- در پشت و روی پرده- را شاید بتوان مهمترین نمودهای تمایلات شخصی ژنهای برتر(!) در این حوزه دانست. در سایه حاکمیت چنین فضایی است که بیتوجه به لزوم چرخش نخبگان، اصطلاح «شیخالوزرا» اختراع شده، تقدیس میشود و در معادلهای واژگونه، نشانه حقانیت افراد هم معرفی میشود! دکتر حسن سبحانی، اقتصاددانان شناخته شده کشور، خرداد ماه 92 پس از پیروزی حسن روحانی در انتخابات ریاستجمهوری، با نگارش نامهای به وی، به حضور مداوم چنین جریانی در مدیریت اقتصادی دولتهای سازندگی، اصلاحات، نهم و دهم اشاره میکند. سبحانی از «کسانی» حرف میزند که «برنامههای «تعدیل ساختاری» را مستقیم و غیرمستقیم در مقاطع مختلف زمانی ۲۴ سال گذشته، بر اقتصاد و مردم ایران تحمیل کردهاند».
وی سپس اشاره میکند این افراد «به جای آنکه امروز پاسخگوی توصیهها و سیاستهای غلط تجویزی خود که در عمل شکست خورده است باشند، با طرفدار اقتصاد دولتی خواندن مخالفان این سیاستها... باز هم بر طبل اجرای همان سیاستهای در اجرا شکست خورده میکوبند!» این یعنی آنکه الیگارکها در دولتهای مختلف رنگ عوض میکنند. مساله اما به همین جا ختم نمیشود، وضعیت زمانی بغرنجتر میشود که ژنهای برتر، مطابق تمایلی غریزی، هوس میکنند فرزندان خود را نیز در راس هرم رانت و بهرهجویی از موقعیت به عاریت گرفته از رای مردم، نگه دارند. سابقه تاریخی و نقطه شروع این روند فسادآفرین در تاریخ 39 ساله جمهوری اسلامی اما کجاست؟ بدون مقدمهچینی، همه سرنخها به یک جا ختم میشود:«حزب کارگزاران سازندگی!» حزبی دولتساخته که در حلقه قدرت نزدیک به مرحوم هاشمی سبز میشود. کارگزاران در واقع، حزبی دولتساخته بود که در آستانه انتخابات مجلس پنجم، با عضویت بسیاری از مدیران دولتی برای حمایت از دولت سازندگی به وجود آمد.
در روز تاسیس این حزب، حسین مرعشی علاوه بر مدیران داخل دولت و اقوام نزدیک، از شماری از افراد چپ آن روز نیز دعوت به عمل آورد. کارگزاران در واقع نتیجه تمایل ژنهای خوب برای بقای مادامالعمر در قدرت بود. آنها حتی در مقطعی زمزمه تغییر قانون اساسی برای امکان شرکت سهباره مرحوم هاشمی در انتخابات ریاستجمهوری را مطرح کردند. به صورتی که این مساله به مدت کوتاهی مساله اول فضای سیاسی کشور شد! آنها بیش از آنکه به ظرفیتهای هاشمی فکر کنند، از کابوس دوری از قدرت، ترس داشتند. بخشی از اعضای اولیه کارگزاران که در کمال تعجب همزمان تمایلات راست و چپگرایانه در میان آنها دیده میشد، از وزرای دولت مستقر بودند! رهبر حکیم انقلاب اما در آن مقطع، با ورود به این مساله به عضویت غیرقانونی 10 وزیر دولت سازندگی در این حزب سیاسی پایان دادند.
مساله جالب در زمینه این حزب اما آن است که با گذشت 22 سال از تاسیس آن، حلقه اصلی شورای مرکزی آن هنوز هم دست نخورده باقی مانده است. مسالهای که خود حرفهای زیادی میزند! اگر کارگزاران را به عنوان نماد تمایل ژنهای خوب برای حرکت به سوی شکل دادن ساختارهای الیگارشیک تلقی کنیم، باید بپذیریم تفکیک بین چپ و راست در این زمینه، چندان معنادار نیست. با این وجود، کارگزارانیها به عنوان متصلب و ریشهدارترین الیگارکهای حاضر در ساختار جمهوری اسلامی بعدها همگی به چپ غش میکنند. مسالهای که نشان میدهد در منش تکنوکراتها، منافع سیاسی- اقتصادی و ماندگاری در ساختار قدرت، بر هر چیزی ترجیح دارد. مساله آقازادگی و حواشی متعدد پیرامون آن ـ که در سالهای اخیر رایج شده است ـ در واقع بخشی از نمودهای نامیمون فرهنگ شکل گرفته دوران سازندگی است. فرهنگی که رانتجویی را حق خود تلقی میکند و قدرت را نه محل خدمت به مردم که طعمهای برای فروبلعیدن منافع عمومی میداند.
دکتر ابراهیم رزاقی، استاد اقتصاد دانشگاه تهران در تشریح فرهنگ حاکم بر دولت سازندگی میگوید: «در این دوره رابطهها بر ضابطه غالب شده بود... هر مدیری به خود اجازه میداد با استفاده از رانت، فساد اقتصادی خود و همفکرانش را ادامه دهد. بنابراین پس از مدتی این روال به یک الگوی مدرن مبدل شد؛ الگویی که دزدی، خیانت و اخلاق بد را در دهه 70 گسترش داد و فساد را زرنگی میدانست». مرور خاطرات مرحوم هاشمی در روز 17 آبان ماه سال 71، سندی تاریخی و مرتبط با بحث را پیش روی ما قرار میدهد: «وزیر نفت آمد. گفتم به مهدی کار محدودی واگذار شود که مزاحم درس او نباشد. قرار شد در هیأت مدیره سکوهای پارسجنوبی باشد!» مهدی هاشمی در آن زمان تنها 23 سال داشت. سن و سال و تجربه اما مهم نبود. مهدی ژن خوبی داشت؛ خیلی خوب!
مهدی البته حالا در اوین است. واقعیتی که شاید بتوان آن را به جنگ قانون با تخلف ژنهای خوب تعبیر کرد. دفع ویروس آقازادگی از سیستم اداری نهادهای دولتی و حاکمیتی اما چندان آسان نیست. آقازادههای تکنوکراتها و ژنهای خوب که گهگاه خبری از مدیریتهای عالیهشان در اینجا و آنجا منتشر میشود، نیامدهاند که بروند! آنها نه به این سادگی به زندان میروند و نه مدیریتهای عالیه، رانتهای اطلاعاتی، سیاسی و اقتصادی را رها خواهند کرد. ظرفیت عظیم قانون اساسی و حق رای مردم البته توانایی انجام همه اینها را دارد، مشروط به اینکه جامعه ابتدا ریشههای تاریخی ژنهای خوب را شناخته باشد!/وطن امروز
عضویت در خبر نامه