پایگاه خبری آوای رودکوف -عبدالکریم برزگر:فلاش بکی بزنم به زندگی در روستا و آرامش حاکم بر آن یادش بخیر چه زندگی بدون دغدغه ای داشتیم تنها به حال و امروز فکر می کردیم و نگران فردا و دلواپس گذشته نبودیم ،آینده را روشن می دیدیم و اضطرابی بر احوالمان غالب نبود. به حداقلها قانع بودیم و حداکثر بهره را می بردیم. خواب راحتی داشتیم و پهلو به پهلو نمی پیچیدیم . برنامه ریزی و تقسیم کار چنان سازماندهی و بر مبنای عدالت بود که معترضی پیدا نمی شد همه انلاین و اماده باش در مواقع اضطراری بودند.
چه روزهای خوشی داشتیم. نمی دانم ما عوض شدیم یا توقعمان بالا رفته یا زمانه عوض شده. دلم لک زده برا روستا و روستایی، برای صداقتشان، سلوک و معرفتشان، نوعدوستی و حس خوب همجواری و همکاری. دلم لک زده برای ران بره ای که با سیخ دو لنگه کباب میشد. با لمبری کلگی که بدون رف با کله پاچه ای تلیت می شد با پنجی ،شلشلی و برکوی مادرم که مزه عطوفت و مهربانی میداد. با گرده زمستانی که با بن استکانی تزیین، و با مهارت خاصی زیر خل امبر مدفون و پس از چند دقیقه با روغن حیوانی آغشته و در فنجانهای رویی تقسیم میشد با کره ای حیوانی که صبحها به مقدار اندکی در کف دستمان می گذاشتند و در اندک زمانی قورت میدادیم و لیس می زدیم. با ته مانده روغن و بندوه که غذای مقوی برای چوپانان، با کرای ترش مزه و کشکهای مادرم که با دست می پیچید و حالت مدور داشتند.
صدای پارس سگی که بادیگارد همه اعضا خانواده بود و گاها خبر از امدن غریبه یا مهمان را داشت چقدر جالب و دلنشین بود. صدای عرعر خر که نشان از گرسنگی یا تشنگی بود .صدای قدقد خروسان، صدای بع بع احشام و صدای کارکار حیوان که هریک نشانی از خبر بود هنوز در گوشم می پیچد. چه مهربان و دلسوز بودیم با همه با حیوانات با همسایه با غریبه. مرگ یکی از روستائیان و همسایگان موجب تالم کل روستا بود.
روزهای بارانی را به یاد اورید. که صبح زود از خواب بیدار شوی و صدای شرشر باران ادامه دارد آبگرم قبل از ناشتا و خایه ریز مادر که لبریز از روغن بود و گاها ذره ای خل یا خاکستر در ان مشاهده می شد .
از سهروزه باران نم نم چکه میکرد و کم کم با شدت باران ،از جایی نفوذ میکرد .همه به پشت بان می رفتند برای ردیابی سپس بزرگتری با سیخ جای آن را پیدا میکرد و سوراخی تعبیه میکرد مقداری خاک برروی ان ریخته میشد و با چکمه لکد مال می شد نم پس نمیداد بهتر از هر ایزوگام.
باید به محل و روستا برگردند تا طعم و مزه غذاهای محلی، دوباره استشمام شود و این میسر نخواهد شد جز اینکه مسئولین آستین بالا بزنند و با همت و تلاشی مضاعف و کارجهاد گونه، با ایجاد راههای مواصلاتی و ارتباطی و توزیع مناسب امکانات اولیه ،زمینه مهاجرت معکوس به روستا را فراهم آورند. تا دگر بار بوی نان محلی، گرده ،شلشلی، صدای شیهه اسبان، صدای بع بع و مامای حیوانات، صدای قد قد مرغان و خروسان، مشام و ذائقه روستائیان را دوباره احیا نماید.
در روستا نه نیاز به کلانتری و گشت شبانه است و نه نیاز به دوربین و ایحاد دیوار و حایل.صدای پرندگان و مرغان و پارس شبانه روزی سگان ده، بهترین نگهبان از حریم روستا و خانواده می باشد. دورهمی و بیان خاطرات گذسته، مشغله روزانه نیاز به فضای مجازی را به حداقل رسانده، هوای طبیعی و تغذیه مناسب و تحرک باعث ایجاد روحیه شادی و نشاط می شود و نیاز به دارو و درمان کمتر می شود.
عضویت در خبر نامه
واژه جایگزینش نبود؟؟؟
چکار اون کلمه داری از متن لذت ببر