به قلم عبدالکریم برزگر
مهاجرت معکوس از شهر به روستا با بیانی نوستالوژیک و احساسی
باید به محل و روستا برگردند تا طعم و مزه غذاهای محلی، دوباره استشمام شود...تا دگر بار بوی نان محلی، گرده ،شلشلی، صدای شیهه اسبان، صدای بع بع و مامای حیوانات، صدای قد قد مرغان و خروسان، مشام و ذائقه روستائیان را دوباره احیا نماید...
پایگاه خبری آوای رودکوف -عبدالکریم برزگر:فلاش بکی بزنم به زندگی در روستا و آرامش حاکم بر آن یادش بخیر چه زندگی بدون دغدغه ای داشتیم تنها به حال و امروز فکر می کردیم و نگران فردا و دلواپس گذشته نبودیم ،آینده را روشن می دیدیم و اضطرابی بر احوالمان غالب نبود. به حداقلها قانع بودیم و حداکثر بهره را می بردیم. خواب راحتی داشتیم و پهلو به پهلو نمی پیچیدیم . برنامه ریزی و تقسیم کار چنان سازماندهی و بر مبنای عدالت بود که معترضی پیدا نمی شد همه انلاین و اماده باش در مواقع اضطراری بودند.

چه روزهای خوشی داشتیم. نمی دانم ما عوض شدیم یا توقعمان بالا رفته یا زمانه عوض شده. دلم لک زده برا روستا و روستایی، برای صداقتشان، سلوک و معرفتشان، نوعدوستی و حس خوب همجواری و همکاری. دلم لک زده برای ران بره ای که با سیخ دو لنگه کباب میشد. با لمبری کلگی که بدون رف با کله پاچه ای تلیت می شد با پنجی ،شلشلی و برکوی مادرم که مزه عطوفت و مهربانی میداد. با گرده زمستانی که با بن استکانی تزیین، و با مهارت خاصی زیر خل امبر مدفون و پس از چند دقیقه با روغن حیوانی آغشته و در فنجانهای رویی تقسیم میشد با کره ای حیوانی که صبحها به مقدار اندکی در کف دستمان می گذاشتند و در اندک زمانی قورت میدادیم و لیس می زدیم. با ته مانده روغن و بندوه که غذای مقوی برای چوپانان، با کرای ترش مزه و کشکهای مادرم که با دست می پیچید و حالت مدور داشتند.
صدای پارس سگی که بادیگارد همه اعضا خانواده بود و گاها خبر از امدن غریبه یا مهمان را داشت چقدر جالب و دلنشین بود. صدای عرعر خر که نشان از گرسنگی یا تشنگی بود .صدای قدقد خروسان، صدای بع بع احشام و صدای کارکار حیوان که هریک نشانی از خبر بود هنوز در گوشم می پیچد. چه مهربان و دلسوز بودیم با همه با حیوانات با همسایه با غریبه. مرگ یکی از روستائیان و همسایگان موجب تالم کل روستا بود.
روزهای بارانی را به یاد اورید. که صبح زود از خواب بیدار شوی و صدای شرشر باران ادامه دارد آبگرم قبل از ناشتا و خایه ریز مادر که لبریز از روغن بود و گاها ذره ای خل یا خاکستر در ان مشاهده می شد .
از سهروزه باران نم نم چکه میکرد و کم کم با شدت باران ،از جایی نفوذ میکرد .همه به پشت بان می رفتند برای ردیابی سپس بزرگتری با سیخ جای آن را پیدا میکرد و سوراخی تعبیه میکرد مقداری خاک برروی ان ریخته میشد و با چکمه لکد مال می شد نم پس نمیداد بهتر از هر ایزوگام.
باید به محل و روستا برگردند تا طعم و مزه غذاهای محلی، دوباره استشمام شود و این میسر نخواهد شد جز اینکه مسئولین آستین بالا بزنند و با همت و تلاشی مضاعف و کارجهاد گونه، با ایجاد راههای مواصلاتی و ارتباطی و توزیع مناسب امکانات اولیه ،زمینه مهاجرت معکوس به روستا را فراهم آورند. تا دگر بار بوی نان محلی، گرده ،شلشلی، صدای شیهه اسبان، صدای بع بع و مامای حیوانات، صدای قد قد مرغان و خروسان، مشام و ذائقه روستائیان را دوباره احیا نماید.
در روستا نه نیاز به کلانتری و گشت شبانه است و نه نیاز به دوربین و ایحاد دیوار و حایل.صدای پرندگان و مرغان و پارس شبانه روزی سگان ده، بهترین نگهبان از حریم روستا و خانواده می باشد. دورهمی و بیان خاطرات گذسته، مشغله روزانه نیاز به فضای مجازی را به حداقل رسانده، هوای طبیعی و تغذیه مناسب و تحرک باعث ایجاد روحیه شادی و نشاط می شود و نیاز به دارو و درمان کمتر می شود.
عضویت در خبر نامه
واژه جایگزینش نبود؟؟؟
چکار اون کلمه داری از متن لذت ببر
عالی بود
مخصوصا اونجایی که کلمات لری از گفتاری به نوشتاری تبدیل کردی