کد خبر: ۲۹۸۲۰
تعداد نظرات: ۳ نظر
تاریخ انتشار: ۳۰ بهمن ۱۳۹۹ - ۰۰:۴۴
سرویس شعر و ادب پایگاه خبری آوای رودکوف؛
سی‌ام بهمن ماه ، سالروز کوچ استاد نورمحمد مجیدی ، شاعر و نویسنده کهگیلویه و بویراحمدی، گرامی باد.
به گزارش پایگاه خبری آوای رودکوف؛استاد «نورمحمد مجیدی کرایی» در سال 1311 خورشیدی ،در روستای لنده (شهر کنونی و مرکز شهرستان لنده) از توابع استان کهگیلویه و بویراحمد ،دیده به جهان گشود.پدرش کربلایی احـــــمد مجیدی کرایی ، کلانتر ایل کرایی ،ازمشاهیرو سیاسیون عهدخود و مادرش دختر محمدشفیع خان از کلانتران ایل طیبی بود .

او نیز از کلانتران و مدیران سیاسی ایل و تبارش بود . با وجود پایگاه اجتماعی برجسته اش ،تمایلات فرهنگی او ، بر دلبستگی های سیاسیش فزونی داشت .


و اما اردوان مجیدی کرایی در بهمن 1395 شرح مختصری از زندگینامه و تالیفات این شاعر و نویسنده ی نامدار کشورمان را اینچنین نقل می نمایند:

او اکثر عمر خود را در روستای تراب وسطی از شهرستان کهگیلویه در استان کهگیلویه و بویراحمد گذراند . پیشه اش کشاورزی و باغداری و به آن افتخار می کرد . چنان چه سروده است :

"فخر بر خود می کنم ، کشت و زراعت می کنم

قرص نانی می خورم ، قرصی قنــاعت می کنم "

او دراحوال خودش ، پاک و صادق می گفت :

"ثروت من ، قلم و شعر دل انگیز من است

زین گهر ، در وسط سینه نشـــــانی دارم

من چو سعدی و چه حافظ ، به مکتب رفتم

پارسیم ، پارس نژاد ، پـــــارس زبانی دارم

مدرک دانش من ، مدرک مــــــردان لرست

مثل ایشان روش و علـــــــــــم وبیانی دارم

حاصل علم مجیدی شده است نظــــم ونثر

عشـــــق بالایی و شور و هیجــــــانی دارم "

دریای متلاطم درونش با خواندن ،نوشتن ، سرودن و سیرو ســفر، آرام می شد .شاهد این مدعا، شعردل انگیزاوست:

"آن که با دیو جهالت بکند جنـــــگ منم

عاشق علم و هنر ،‌ طالب فرهنـگ منم

شب بخوابد به بیـــــابان و فراز کوه ها

تا زند بررسن ، علــم و خرد چنگ منم

بهر یک پرسش علمی بکند، سیر و سفر

به بیــابان وبه هرجا کند آهنـــگ ، منم"

با تولد انقلاب اسلامی 57 ، نسیم تحول تاریخ وزیدن گرفت .

آری

چرخش چرخ زمانه ،

حس بی تاب درونش،

فقر آن روز دیارش ،

عشق پرشور و امیدش ،

کشتی زندگی اش را ،

سوی یک هجرت تاریخی برد!

سوی شیراز ،

 همان شهر ادب ،

 شهر سعدی ، حافظ

 گرچه عاشق سفرومهاجرت بود اما :

با همه عشق سفر

رفتن از کوی وطن

کرده اش دلواپس !

آن چنان که گوید :

"امروز زین شهر و دیار ،‌خواهم کنم قصد سفر

از شهر گیلویه روم ، بر جانب شهری دگــــــر

اکنون که دارم می روم ، برسوی شهر دیگری

خاک گران کوگیلو ، هر لحظه آرم در نظـــــــر

ای زادگـــــــــاه جان من ،‌ای سرزمین افتخار

گر دُور می باشم زتــو ، رویای تو دارم به سر

بهر مجیدی دوریت ، بسیار می باشد گـــران

ار باز گردم زین ســـفر، خاکت کنم کحل بصر "

سفره پژوهش را درشیراز- شهر علم وادب- گستراند ! . دست تقدیر ، مطالعه در تاریخ و فرهنگ مناطق فارس ، او را با معلمی بزرگ زاده ، دختر ایلخان جـــاوید ممسنی آشنا و منجربه ازدواج دومش شد. این فرهنگی فرهیخته ، مشوق مطالعاتش بود .


هموطن !

نورمحمدمجیدی کرایی ،

با دقت می نوشت ،

با سختی و تنگدستی !

اما با سرعت ، جرات و جسارت ، چاپ می کرد .

 او آرام می گرفت با

 خواندن ،

 نوشتن ،

سرودن ،

و

سیرو سفر !

تا جایی که در باره آرامش درون می گوید :

"می کنم تسکین درون سرکشم را با قــــلم

با مرکــــــــــب می نمایم کوه درد و رنج کم

با دم نوک قلــــــــــــم ساکت شود درد درون

با چنین کاری کنم از دل برون کوه های غــم

هر گهی که دست می یازم به تنـــدیس قلم

گویی می خواهم نهم بر عالم دیــــــگر قدم "

بگذار از آثارش بگویم !

او ،

ساعت ها ، روزها و ماه ها ،

می اندیشید ،

سفر می کرد ،

سواره و پیاده ،

با خطر،

 بی خطر ،

با توشه و بی توشه ،

تا بنویسد ،

 نظم و نثر ،

 تاریخی ، اجتماعی و ادبی .

زندگی و اقامت در شیراز ، دست مایه تولد ، اولین کتابش ،یعنی تاریخ و جغرافیای کهگیلویه و بویراحمد ،برای به تصویر کشیدن چهره گذشته،مردم شجاع و بزرگ استان شد .چاپ کتابش همان و زادروز مرجع مکتوب تاریخ استان همان . اولین تجربه فرهنگی شیرینش ، انگیزه و امیدش ، برای دستیابی به آرزوی دیرینه اش ، که احیای تاریخ و فرهنگ استان کهگیلویه و بویراحمد بود را ، دو چندان کرد.

آرزوهایش بزرگ ،

راهش سخت ،

 اما رهروش ، عزمی پولادین داشت .

حضورش در خانواده بزرگان ممسنی ، ارتباط مستمر با فعــــالان فرهنگی ، اجتماعی وعلمی آن دیار ، تولد کتاب : تاریخ و جغرافیای ممسنی را رقم زد.

تالیف و چاپ این دو کتاب ،هرگز ذهن خلاق و جستجوگرش را اقناع نکرد . او مدام در کتابخانه ، ســــــفر ، میان مردم یا میدان پژوهش بود.


سایر آثار و تالیفات :

از کجا آغاز کنم ؟ !

از تاریخ ارجان و بهبهان ،

اززنان و دختران تاریخ ساز ایران در ابرزنان ،

از نظام سنتی ایلی کهگیلویه و بویراحمد ،

از آذرخش عشق در فرهنگ داستان سرایان ،

یا

ازعلما و شعرای استان .

از آثار باستانی و اسلامی شهر شیراز،

 ازایل باستانی کرایی ،

یا از تداول قدرت و تخت ها در ایران زمین ، در سه جلد اورنگ باختگان تاریخ ایران !

باز هم بگویم ؟!

از کارنامه سیاسی و اجتماعی ، وکیل الرعایای هم تبارش کریم خان زند !

یا از شکفتن عنچه های اشعارش ، در کتاب ناشکفته ها

ازابرازعشقش به فرهنگ لر در فرهنگ واژگان عامیانه لری ،

  یا از سرزمین شاپور و منطقه کازرون در شاپورخوره،

 از مردم و سرزمین کهگیلویه و بویراحمد !

یا از جغرافیای طبیعی و تاریخی استان کهگیلویه وبویراحمد !!!

 ای برادر !

ای خواهر !

ای هموطن !

بگذار،از رنج واپسین روزهای زندگی اش بگویم،

آنچه آزارش می داد

نه بیماری !

 نه مرگ !

 نه سفر ابدی !

که تالیفات چاپ نشده اش!چون بلادشاپور یا شهرباستانی دهدشت ،تاریخ ایلات جانکی بختیاری و چهره کاوی روستاهای کهگیلویه و بویراحمد و ... بود!

نورمحمد مجیدی کرایی ، حدود 19 عنـوان کتاب و پژوهش (چاپ شده و نشده ) در زمینه تاریخ ایران و استانهای کهگیلویه و بویراحمد ،خوزستان و فارس تالیف نموده است . از جمله :

1-اورنگ باختگان ایران (سه جلد)

2-ایل باستانی کرایی

3-ابرزنان ایران

4-ناشکفته ها (شعر)

5-تاریخ و جغرافیای کهگیلویه وبویراحمد

6-تاریخ وجغرافیای ممسنی

7-تاریخ وجغرافیای بهبهان

8-یادواره نظام سنتی ایلات کهگیلویه وبویراحمد

9-آذرخش عشق در فرهنگ داستان سرایان

10-فرهنگ واژگان لری (چاپ نشده )

11- کارنامه سیاسی واجتماعی کریم خان زند (وکیل الرعایا )

12- علما وشعرای کهگیلویه و بویراحمد

13- شاپورخوره (سرزمین شاپور)

14- آثارباستانی واسلامی شهر شیراز

15- جغرافیای طبیعی و تاریخی کهگیلویه وبویراحمد

16- بلادشاپوریاشهرباستانی دهدشت (چاپ نشده)

17- تاریخ ایلات جانکی بختیاری (چاپ نشده)

18- تاریخ سی سخت با همکاری جناب آقای نیکنام حسینی پور(چاپ نشده)

19- چهره کاوی روستاهای استان کهگیلویه و بویراحمد (چاپ نشده)

اینک وقت آن رسیده که،از پایان راه و آغاز سفر بی بازگشتش بگویم !

در واپسین ماه های زندگی اش ،

بار سفر را بست ،

کوله بارش را برداشت ،

به کهگیلویه وگچساران ،

برای کاوشی دیگر سفر کرد .

 سفرش پایان یافت ،

اما حادثه درکمینش ،

حادثه ای که بی رحمانه ، مغزش را نشانه رفت ،

تا بیمارستان و بستر بیماری ، همراهش بود ،

یک آن ، تنهایش نگذاشت ،

تا به باور خود ،

پایان هشتاد و دو سال تلاش و آغاز دوران افولش را رقم زند.


 سرانجام ، در سی ام بهمن یکهزاروسیصد و نود و سه خورشیدی ،جان آکنده ازمهر و عاطفه و آرزویش را ، به جان آفرین تسلیم ،سیر و سفر دنیوی را ناتمام و کوچ ابدیش را آغاز ، قطعه هنرمندان و نام آوران ، آرامستان جدید شهر دهدشت - مرکز شهرستان کهگیلویه ازاستان کهگیلویه و بویراحمد - خانه ابدیش شد !

هجرانش مرا به یاد سروده اش انداخت  :

"هر یکی را چندماه و چندســـالی بیش نیست

روزگاران شاهــــــد و تـــــــاریخ می باشد حکم

این جهان بر هیچ کس تا سر وفــا ننموده است

زیر خاک سرد خواهی خفت ‌مجیدی ،لاجــرم "

 اینک ، من به عنوان فرزندش ، خطاب به خودم ، و برای تسکین درد فراقش می گویم :

اردوان ! گرچه پدر رفت ولی ماند گهر

نام نیک و شعر و گفتـــار و رفیقان قدر

نیک پندار، نمــــــرده است و بماند مانا

او که برجای نهاده ،غنچـــــــه های پایا

 
روانش شاد و یادش جاویدان باد !
نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار: ۰
انتشار یافته: ۳
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۱:۵۰ - ۱۳۹۹/۱۱/۳۰
0
0
روحش شاد
شیروان آسودی
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۹:۲۳ - ۱۳۹۹/۱۱/۳۰
0
0
روحش شاد
بهزاد
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۲۱:۴۰ - ۱۴۰۱/۰۹/۱۱
0
0
سلام.من اصالتا کرایی هستم اهل شهر خشت خاطره جالبی دارم ازمرحوم استاد مجیدی کرایی که خالی ازلطف نبست درخصوص نسب شناسی وتیز هوشی این زنده یاد.درسال ۱۳۶۳جهت انجام کاری با خواهرزاده ام به تهران رفته بودیم درخیابان لاله زار تهران درقهوخانه ای مشغول صبحانه خوردن بودیم .هنگام صبحانه خوردن درمیز بغلی دیدم مردی موقرباکت وشلوار یکرنگ همینطور تونخ من وخواهرزاده ام رفته ورفتارمارا زیرنڟردارد.جریان رابه خواهرزاده ام گفتم گفت بیخیال باش.استاد بلند شدوآمد پیش ما گفت ببخشید اجازه هست سوالی بپرسم گفتیم بفرمایید.فرمودند شما اهل خشت نیستید باتعجب گفتیم بله ادامه دادند ازطایفه کرایی هستید باتعجب گفتم بله اقا خودش رامعرفی نمودآدرس مارا گرفت وشب آمد پیشمان درمسافرخانه درهمان خیابان یادش بخیر اینقدر ازسابقه ایل قشقایی که ماهیچ گونه اطلاعاتی ازایلمان نداشتیم دراختیار ماگڋاشت وازسابقه مردم ممسنی ودهدشت ولنده ازش سوال کردم جناب چطورفهمیدی مااهل کجا وچه ایلی هستیم برایم خیلی جالب بودفرمودند ازابروها وپیشانی ونحوه گفتارتان.من همان جا شیفته این استاد فرهیخته شدم وازش قول گرفتم که به شهرخشت بیاید تابقیه هم با اوآشناشوند.استاد هم به قول خودش وفا کرد وفکرکنم بعداز دوسال باهدیه کتاب ایل کرایی به خشت امدند وچندروری ماندند وخیلی ازدانش واطلاعات آن استفاده کردیم.یادش بخیر روحش شاد.بهزاد یزدان پرست خشت
نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
* نظر: