پایگاه خبری آوای رودکوف :دیروز فیلمی از جشن عروسیاش در دستمان بود… لبخندش، مثل خورشید، بر همهی مهمانان میتابید. صدای خندهاش با موسیقیِ آن شب، در خاطرهها جا ماند. و امروز؟ همان دستها که حلقهی عشق بر انگشتش گذاشتند، یخزدهاند بر تابوتش.
صادق محمدی، مهندس خوشرو و محبوب دیار، کسی که نامش با محبت و خوشرویی گره خورده بود، امروز در حادثهای دلخراش، جان به جانآفرین سپرد. او که به تمام کوچههای لنده رنگ لبخند داده بود، حالا بر سنگ سرد قبر، سکوت نشسته است.
آه از دل مادرِ صادق… مادر، که روزی با افتخار به قامت رشید پسرش نگاه میکرد، امروز خمیده بر مزارش نشسته و خاکِ تازه را با دستهای لرزانش نوازش میکند. و آه از دل پدرِ مهربان صادق… پدری که تکیهگاهش همین پسر بود، امروز با نگاهی خیره، صدای “پسرم” را بیپاسخ از دل خاک میشنود.
صادق، مهربانیات در رفتار، خندهات در روزهای سخت، و حرفت که همیشه بوی امید میداد، همه و همه امروز غریبانه در دلها میلرزد. هر کسی که تو را میشناخت، میگوید: «رفت، ولی خاطرهاش نمیرود.»
ای صادق آرام، ای خوشرو و محبوب، رفتنت زخمی بر قلب این شهر گذاشت که هیچگاه مرهم نخواهد یافت. نامت تا همیشه در اشک و آه مادر، در نگاه پرغصه پدر، و در یاد دوستانت خواهد ماند.