پنجشنبه ۰۸ آبان ۱۴۰۴ - ۰۰:۵۷  |  Thursday, 30 October 2025
کد خبر: ۳۷۸۴۵
تاریخ انتشار: ۰۷ آبان ۱۴۰۴ - ۲۲:۰۹
🔷 سوگنامه‌ای برای ابرِ گریزان ؛

🟡 فریادِ زمین از رحمتِ فراموش‌شده

این سطرها، زمزمۀ مردمی است که با خاک و آفتاب زیسته‌اند و نامِ رحمت را در عطشِ خویش جست‌وجو می‌کنند.

پایگاه خبری آوای رودکوف:در روزگاری که خاک از فرطِ عطش به آتش بدل شده، آسمانْ خاموشی پیشه کرده است.

هیچ صدای رعدی، ضمیرِ خسته‌ی زمین را نمی‌لرزاند و باد، بی‌خبر از بارانی که روزی پیام‌آورِ حیات بود، تنِ رنجورِ دشت را می‌سوزاند.

در چنین فصلِ فراموشی، این سوگنامه نه فریادِ حسرتِ باران، که مرثیه‌ای است برای بخششی که از یاد رفته است؛

برای ابرهایی که گریزپای شدند و برای زمینی که هنوز به ایمانِ باریدن زنده است.

«سوگنامه‌ای برای ابرِ گریزان» حدیثِ زمینِ بی‌پناه است؛

روایتِ تشنگیِ درختان، خاموشیِ رود، و تمنّای دستی که هنوز به سمتِ آسمان بلند است.

این سطرها، زمزمۀ مردمی است که با خاک و آفتاب زیسته‌اند و نامِ رحمت را در عطشِ خویش جست‌وجو می‌کنند.


شعر:

اثر: راضیه آرچین – شاعر کهگیلویه و بویراحمد و همکار آوای رودکوف

ای شُرشره‌های رازآلودِ آسمان!

ای تو، که نغمه‌هایت را به ورقۀ باد نسپردی،

این کویرِ انتظار، بر سینۀ زمین چه سنگین است.

آسمان، پرده‌ای است از ابرهای خاموش،

نگارگری که رنگِ زندگی را فراموش کرد.

هر ذره، مشتقی است بر آستانِ فراموشی،

گریۀ ناشکفتۀ ابری در پشتِ پلکِ آسمان.

زمزمه‌های زمین، در حلقومِ خاک، خفه شدند:

«ای یگانه مرهمِ هستی، چرا نمی‌باریدی؟»

درختان، عابدانِ زار و ناتوانِ این معبدِ خشک،

شاخه‌هاشان چون انگشتانِ لرزانِ نیایش‌گر،

نقشِ ترنمِ باران را بر صفحۀ باد می‌جویند؛

نیایش‌شان به سقفِ بلندِ آسمان می‌خورد و می‌شکند.

چشمه‌ها، چاه‌های اشکِ زمین،

سنگ‌چینِ خاطراتِ زلالِ خود را بوسیدند و خفتند.

رود، نگینی بود که از انگشترِ دره ربودند؛

اکنون تنها رگه‌ای از اشکِ نمک،

بر رخسارۀ سپید و غمگینِ بسترش مانده است.

و دلِ ما،

این کشتزارِ تشنۀ نغمه،

در هجومِ این خورشیدِ بی‌رحم،

پژمرده شد؛

آوازِ مرغانِ امید،

بر شاخه‌های آرزو، خاموش.

ای باران!

ما را چه گناه است در دفترِ سپهر؟

که این سکوتِ آهنین،

قفلِ لب‌های تو را به روی ما بست؟

شاید سپهر، بر خوانِ نعمت‌هایش،

نامِ ما را از یاد برده است…

بیا…

حتی اگر تندری باشد خشمگین،

یا قطره‌ای باشد، اشکی از جنسِ رحمت،

تا این طلسمِ سکندری‌خوردۀ فصول بشکند،

و زمزمۀ حیات، دگرباره در گوشِ جهان جاری شود.


سرویس شعر و ادب | آوای رودکوف

اثر: راضیه آرچین

نظرات بینندگان